دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده
۰۷ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۷:۵۳

جاده‌ی جنگلی داراب‌کلا

جاده‌ی جنگلی داراب‌کلا

 

جاده‌ی جنگلی داراب‌کلا

تیر ۱۳۹۹ ، عکاس: جناب یک دوست

 

 

ماهی‌گیری‌های جناب یک دوست

 

 

ماهی‌خوری‌های! جناب یک دوست

 

 

نمایی از جنگل داراب‌کلا و نگهبانی افرایی

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۶:۵۸

این روزهای نظام ایران

به قلم دامنه. به نام خدا. ابتداء آن روزها: پیش از این، پارسال در دو صحن «نغمه» و «مدرسه‌ی فڪرت» از شهید «عالی جویباری» فرمانده‌ی عارف‌مَسلڪ ما در گردان مسلم‌بن‌عقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف می‌ڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیری‌مقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردان‌های لشڪر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به علت این‌ڪه «دو تا از گلوله‌های آر.پی.جی۷ ڪه در عملیات شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)

 

حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پرونده‌ی سعید امامی -همه‌ڪاره‌ی «حجت‌الاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- می‌گویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوه‌ی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَم‌به‌دَم علیه‌ی مخالفان و منتقدان خطابه می‌خواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪه‌ی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده می‌نموده، می‌ڪرده. و حتی وقتی هم، بِزه‌هایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوه‌ی قضاییه- افشاء می‌شود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته می‌شود و از یار و همه‌ڪاره‌ی حوزه‌ی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمی‌خیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمی‌ڪند و آقای محسنی اژه‌ای مدعی‌ست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.

 

اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی می‌ڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه می‌خواست علیه‌ی روزنامه‌نگاران و منتقدان می‌ڪرد و هیچ‌ڪس در درون قوه قضائیه‌ی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمی‌ڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحت‌الحلقوم بلعیده شد و قاپیده. امید است اینان، بی‌شائبه، در تمام مأموریت‌هایی ڪه به آن واداشته می‌شوند ڪاشفی عادل باشند.

 

انتهاء نڪته‌ها:

 

نڪته‌ی یڪ این‌ڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران می‌ڪند؛ زیرا اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام می‌دوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود می‌افزایند و آن‌گاه حتی رئیس قوه‌ی قضائیه هم فڪر می‌ڪند این‌گونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪ‌دست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمی‌زند! زهی خیال باطل!

 

نڪته‌ی دو آن‌ڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بی‌ریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضه‌خوانی‌ها و سخنرانی‌ها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتن‌دارِ شڪیبا را افاضه می‌فرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزل یا توبیخِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی اَشرافی خلافِ عرفِ علوی را شرح ڪنند!؟

شرم دارند. باور دارم آن وارسته‌های روحانیت، مدتی‌ست شرم دارند و پیش ملت شرمنده‌اند ڪه زبان‌شان برای بیان این نمونه‌ها و شاهدمثال‌ها گِره دارد و نمی‌چرخد.

 

نڪته‌ی سه این‌ڪه ملت ایران بارها دارد اثبات می‌ڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سال‌ها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و‌ گل داد. اما به‌یڪ‌باره، چپاولگران چپاول می‌ڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل می‌شود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪ‌شبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایام‌الله دیگری» خلق ڪنند:

 

«این مردم زاغه‌نشین ڪه شماها را روی مَسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است ڪه فاتحه‌ی همه‌ی ما را می‌خوانند!»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: مشهد مقدس با وجود قرار گرفتن روی جلگه‌های حاصلخیز، از دیرباز با مشکل کمبود آب روبه‌رو بوده است‌؛ علت این مسئله، به ویژه در چند سده اخیر، افزایش جمعیت مجاوران حرم رضوی و محدود بودن منابع آب روزمینی موجود در اطراف مشهد است. به همین دلیل، بسیاری از حکام گذشته، کوشیدند تا مشکل آب شهر را به‌نوعی حل کنند؛ از امیر علیشیر نوایی، وزیر خردمند سلطان‌حسین بایقرا تا سلاطین صفوی و نادرشاه و حتی فرمانروایان دودمان قاجار. در این دوره‌ها، شگردها و روش‌های مختلفی برای تأمین آب، به ویژه در صحن مطهر حرم رضوی به کار گرفته شد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، ایجاد سقاخانه و هدایت آب از چشمه‌سارهای اطراف شهر به سمت آن بود.
 
بنابراین، تاریخ شکل‌گیری سقاخانه در حرم امام رضا(ع) را می‌توان به قدمت ایجاد بارگاه منوّر آن دانست. در میان سقاخانه‌های حرم، یکی از همه معروف‌تر شد و البته تا امروز، به حیات خود ادامه داده است؛ سقاخانه «اسماعیل طلایی» که در مرکز صحن عتیق(انقلاب اسلامی) قرار گرفته است؛ سقاخانه‌ای با گنبد مطلّا که چند قرنی از عمرش می‌گذرد و به یکی از بناهای مورد علاقه زائران تبدیل شده‌است.
 
برخلاف تصور برخی، عمر سقاخانه اسماعیل‌طلایی، نسبت به دیگر بناهای صحن عتیق، کمتر است. ضلع جنوبی صحن در دوره تیموری بنا شد و هنوز کتیبه سلطان‌حسین بایقرا بر اطراف ایوان طلا چشم‌نوازی می‌کند. هرچند پس از توسعه صحن در دوره صفوی، یادگارهایی از این عهد هم بر ضلع جنوبی صحن جلوه‌گر شد؛ اماکنی مانند گنبد ا...وردی‌خان. ضلع شرقی و غربی نیز، که دو ایوان ساعت و نقاره‌خانه را در برمی‌گیرد، پیشینه‌ای صفوی دارد و ضلع شمالی نیز، در عهد شاه‌عباس دوم صفوی ساخته و در دوره نادرشاه افشار تکمیل شده است.
 
اما بنای سقاخانه، در دوره افشاری ساخته و در ادوار بعد، تکمیل شد. متأسفانه درباره تاریخچه این سقاخانه که تا حدود ۷۰ سال قبل، از آب نهر نادری، نهری که از بالاخیابان جاری بود و تا پایین خیابان امتداد داشت، تغذیه می‌شد، اطلاعات ضد و نقیض فراوانی وجود دارد؛ اطلاعاتی که در کنار برخی روایت‌های افسانه‌وار، رگه‌هایی از حقیقت را در خود جا داده‌ و بررسی آن‌ها، نیازمند دقت و تتبع در آثار پیشینیان است.
 

 سقاخانه صحن اسماعیل‌طلا
۲۵خرداد ۱۳۹۹
به علت رعایت فاصله‌گذاری
آب آن قطع بود. عکاس: دامنه
 
مجموعه روایت‌های تاریخی مربوط به سقاخانه اسماعیل‌طلایی، تردیدی باقی نمی‌گذارند که سنگ بنای آن را نادرشاه گذاشته است.
 
طبق برخی مستندات، ظاهراً شاه افشار هنگام عزیمت برای نبرد در شرق ایران و شاید فتح هندوستان، در هرات به سنگ‌آبی بسیار زیبا و شکیل برخورد کرد و آن را شایسته نصب در حرم رضوی دانست. می‌گویند نادرشاه دستور داد دو عراده توپ را پیاده کنند و با چرخ‌هایش گاری بزرگی بسازند و سنگ را با آن به مشهد حمل کنند. نقل است که نادر، سربازان مأمور این کار را تهدید کرد که در صورت آسیب دیدن سنگ، جانشان را خواهد گرفت! به هر حال، چه این روایت درست باشد و چه نادرست، سنگ به مشهد حمل شد و طبق نظر نادرشاه در مکان مدنظر قرار گرفت و بر فراز آن، سایه‌بانی ساختند که شکل و شمایل سقاخانه داشت. تا این‌جای ماجرا، تاریخ سقاخانه اسماعیل‌طلایی مشکلی جدی برای بررسی شواهد ندارد؛ اما از این‌جا به بعد سکته‌های مختلفی می‌توان در تاریخ آن یافت:
 
روایت اول: یک روایت بر آن است که نادرشاه پس از بازگشت از هند و به شکرانه آن پیروزی بزرگ، تصمیم گرفت سقف سقاخانه را طلا کند. به همین دلیل از فردی به نام اسماعیل‌آقای طلاساز خواست تا این مهم را با طلای خزانه نادری به انجام برساند و این دستور به انجام رسید؛ اما بعدها، مردم به دلیل شهرت و پاکدستی اسماعیل‌آقای طلاساز، نام او را بر سقاخانه گذاشتند.
 
روایت دوم: برخی معتقدند که اسماعیل‌آقا، یکی از سرداران نادر بود که بابت نجات وی از یک ترور، جایزه‌ای ارزنده دریافت کرد. او این جایزه را که به صورت سکه‌های طلا به دست آورده‌بود، به مطلّا کردن سقف سقاخانه صحن عتیق اختصاص داد و به این ترتیب، نامش بر سقاخانه ماندگار شد.
 
روایت سوم: این روایت تاریخی که از دیگر روایت‌ها دقیق‌تر و احتمالاً درست‌تر است، طلا کردن سقف سقاخانه را نه در دوره افشاری که در دوره قاجار می‌داند. بر این اساس، اسماعیل آقای سنگسری، یکی از سرداران فتحعلی‌شاه که در جریان جنگ‌های ایران و روس هم رشادت‌هایی از خود نشان داده‌بود، به طلاکردن سقف سقاخانه همت گماشت و نامش روی آن باقی‌ماند. برخی به این روایت تاریخی، داستان روایت دوم را هم افزوده و اسماعیل‌آقا را ناجی فتحعلی‌شاه از ترور دانسته‌اند و طلای به کار رفته در سقف سقاخانه را اهدایی شاه به سردار شجاعش فرض کرده‌اند. ظاهراً همشهری‌های اسماعیل‌آقای مذکور هم، این روایت را بسیار جدی گرفته و حتی میدانی را در مهدی‌شهر(سنگسر) از توابع استان سمنان، به نام «اسماعیل‌طلایی» نام‌گذاری کرده‌اند.
 
پذیرش هر کدام از این سه روایت، اشکالاتی دارد؛ اما در این بین، روایت سوم بیش از دیگر گزارش‌ها، قابل قبول به‌نظر می‌رسد. واقعیت آن است که بانی سقاخانه «اسماعیل‌طلایی»، هر که بوده، یادگاری پُرخیر از خود به جا گذاشته و زمینه آسودگی خاطر زائران را فراهم کرده‌است. سقاخانه صحن عتیق را باید یکی از نمادهای برجسته معرفی و شناخت حرم رضوی بدانیم؛ نمادی که بین تمام زائران محبوبیت دارد و بسیار خاطره‌انگیز است؛ آن‌گونه که یکی از سوغاتی‌های زائران حریم ملک پاسبان رضوی برای بستگانشان، جرعه‌ای آب از سقاخانه «اسماعیل‌طلایی» است که به شرف حضور در حریم هشتمین اختر آسمان ولایت، متبرک است و شفابخش. (منبع)
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۶:۲۸

سه قطره عرفان

به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از چند دَه واژه‌ی عرفان، «غُربت» است؛ به معنی لُغویِ دور و بُعد و ناشناختگی. مثلاً «اِغتراب» عنوانی است به جداشدگیِ شخص از هم‌قطارانِ قوم و جامعه‌ی خود، ڪه به او غریب می‌گویند.

 

«غُربت» در بُعدِ عرفان، دست‌ڪم سه وجه دارد:

 

۱. غُربتِ «وطن» ڪه مرگ او شهادت حساب می‌شود. نقل از نبی مڪرّم اسلام (ص) است فردی‌ڪه در غُربت بمیرد در روز قیامت با عیسی‌بن‌مریم (ع) محشور می‌شود و قبر فردِ غریب به تعبیر آن حضرت، به مقدار فاصله‌ی محل فوتش تا وطنش وسیع است. این تعبیر، نیاز به تفسیر دارد ڪه اهل فن بلدند.

 

کتاب «قطره‌ی عرفان»

 

۲. غُربتِ «حال» ڪه شامل فردی است ڪه به علت صفت و ویژگی منحصر و خاص خود، از همگان جدا شود. نقل است ڪه چنین غریبی در روایت مدح شده است. استناد اینان به این سخن پیامبر اسلام (ص) است ڪه فرمودند:

 

«إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیَعُودُ غَریبا کما بَدأ، فَطُوبى للغُرَباءِ» یعنی: اسلام غریبانه آغاز شد و به‌زودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهدشد؛ پس خوشا به حال غریبان. (منبع)

 

من این روایت را از ڪتابخانه‌ی احادیث شیعه دریافت ڪرده‌ام ڪه در بحارالانوار مرحوم مجلسی جلد ۶۷ درج است.

 

۳. غُربتِ «همّت» ڪه این فرد، طالبِ «حقّ» است اما حضورش در میان مردم، غریبانه است؛ زیرا فوقِ عقلِ مردم و بالاتر از فهم زمانه است و مردم ممڪن است وی را درڪ نڪنند و نشناسند؛ ازین‌رو، با آن‌ڪه میان خلق حاضر است اما غریب است، زیرا اهل دنیا او را آن‌طور ڪه بایدوشاید بشناسند، نمی‌شناسند. ساده بگویم به قول آن نوای آقای قلی‌تبار ذاڪر اهل‌بیت (ع) دهه‌ی شصت ڪه در وصف خوبان دفاع مقدس می‌خواند: همون‌ها ڪه معروفین فی‌السّماء هستند و گمنامان در زمین‌. اشاره‌ای است به : فِی‌الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِی‌السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ. عبارتی از خطبه‌ی ۱۰۲ نهج‌البلاغه‌ی امام علی (ع) . (منبع)

 

نڪته هم بگویم: وقتی ڪسی در سیر و سلوڪ (=طی‌ڪردن راه‌های عرفان)، با جذَبه‌های فریبنده رُبوده شود، نهایاتِ او پیش از بِدایاتش خواهدبود. یعنی از «سرانجام» بازمی‌ماند و به «آغاز» بازمی‌گردد؛ به تعبیر من حتی وخیم‌تر از چرخشِ اسب به دور سنگ آسیاب. در واقع بدایتِ او، بر نهایتِ او چربید. یعنی آغاز، بر انجامِ او پیروز شد و در عرفان شڪست خورد و باز به عقب برگشت و روز از نو و روزی از نو. به عبارتی مانند دوره‌ی دانش‌آموزی‌مان ڪه بارها به خود وعده می‌ڪردیم شنبه ڪه بیاید شروع می‌ڪنم به جدّیت در درس؛ ولی صدها شنبه می‌آمد و باز می‌گشت اما از درس‌خواندن خبری نبود ڪه نبود. آری؛ عرفان، شنبه‌شنبه ڪردن نمی‌پذیرد. بگذرم بروم روی یڪ پیوست:

 

پیوستی بایسته: منبع سخن رسول خدا (ص) در بند یڪم، ڪتاب «مسند» احمد بن حنبل، جلد دوم، است ڪه من در بخش هشتم ڪتاب «قطره‌ی عرفان»؛ نوشته‌ی‌ حسن شریفی اشڪوری، دیده‌ام. عڪسی هم ازین ڪتاب انداخته و در بالا گذاشتم . برای ڪسانی ڪه فرصت زیاد، یا حال و رغبت خواندن ڪتاب‌های مفصّل و ڪلاسیڪ را ندارند، این ڪتاب خلاصه‌ای رسا و روان است.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۷:۴۳

سلطنت ترس

به قلم دامنه. به نام خدا. امروز در پیِ این بودم در ستون روزانه‌ام درباره‌ی «سلطنت ترس» بنویسم؛ ڪتابی از «مارتا نوسبام» اما با دیدنِ دو عڪس در دو روزنامه، و نیز دو خبر -ڪه هفته‌ی پیش فڪرم را به فڪرت و نغمه برده‌بود- ذهنم انصراف انصراف داد.
 
خبر ۱ : عڪسی‌ست از پرچم آمریڪا. چنانچه می‌دانید ستاره‌ها در پرچم آمریڪا نشانِ تعداد ایالت‌های این ڪشور فدرالی‌ست. اما در پی اعتراضات خیره‌ڪننده‌ی اخیر مردمی، خطوط قرمز آن، از سوی ڪاربران فضای مجازی، به «ردِّ خونِ سیاه‌پوستانی» (منبع) تفسیر شده است ڪه پلیس و ارتش آمریڪا آن‌ها را روی زمین می‌ڪشد.
 

خبر ۲ : سرانجام مشخص شد پدر، مادر، برادران و خواهرانِ شهید «نسیم افغانی» سال‌های قبل در حمله‌ی هوایی شوروی به افغانستان همگی به شهادت رسیدند. به دستور رهبری، نسیم افغانی رزمنده‌ی «آرپی‌جی‌زن» -ڪه در جنگ تحمیلی عراق علیه‌ی ایران، به ڪمڪ ایران شتافته بود (منبع) و پیڪرش در منطقه‌ی عملیاتی (عڪس پایین) ڪشف شده‌است- در حرم امام رضا (ع) دفن می‌شود.

 

من، به مقام شامخ این شهید غریب با تمام اشتیاق ادای احترام می‌ڪنم و به ملت متدیّن افغان درود بی‌عدد می‌فرستم ڪه در رنج‌ها، بلاها، جنگ‌ها، تفرقه‌افڪنی‌ها، گرسنگی‌ها، سختی‌ها، سرسختانه دست از ایمان به اسلام برنمی‌دارند و قومی قانع و مقاوم و یاری‌رسان‌اند.

 

 

خبر ۳ :  سرتیپ پاسدار آقای محمدباقر قالیباف رئیس قوه‌ی مقننه گفت: «مصمم هستیم اولویت مجلس را از تقنین به نظارت تغییر دهیم؛ چراڪه در بسیاری از موارد نیازی به قانون جدید نداریم و با نظارت دقیق مشڪلات در حوزه اجرا حل و اعتماد مردم هم به نظام بیشتر می‌شود.» (منبع)

فقط باید سه پرسش از جناب ایشان پرسید: یڪی این‌ڪه نظارت‌شان استصوابی خواهد بود یا صوری و صُدفی؟ دوم این‌ڪه آیا قدرت‌های نامرئی اجازه می‌دهند نظارت شوند؟! سوم این‌که راستی مجلس‌های یڪم تا دهم چرا قادر به نظارت بر امور نبودند ڪه مجلس را در «رأس امور ڪشور» بنشانند؟! به نظر من اگر خواستید نظارت ڪنید، رڪن چهارم دموڪراسی، بستر مناسبی برای افشای فساد و سپر ضدّ فساد است. نیست؟!
خبر ۴ : خواندم در خراسان  (منبع) ڪه «جامعه‌ی یهودیان امارات» در امارات اعلان موجودیت ڪرد؛ اساساً این خطّه در طول تاریخ یهودی نداشت؛ حالا چطور شد ڪه جامعه‌ی یهودی حدود سه هزار نفری از یهودیان «غربی و آسیایی» -ڪه «اڪثراً بازرگان» هستند- در این خاڪ سر برآوردند! من نمی‌دانم. حتماً -به‌ڪشڪولی- قصد و عزم تحولات ژئوپلیتیڪی! در منطقه دارند. بگذرم.

یادآوری پایانی: امروز، خجسته‌سالروز میلاد فرخنده‌ی ڪریمه‌ی اهل بیت -علیهم‌السلام- حضرت فاطمه‌ی معصومه -سلام الله علیها- بر شیفتگانِ ڪانونِ عصمت‌وطهارت مبارڪ.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۶:۲۷

آیا دکتر سروش متنبّه شد؟

آیا دکتر سروش متنبّه شد؟

به قلم دامنه. به نام خدا. دیشب پیش از سر بر بالین گذاشتن، فرصتی دست داد تا متن ڪامل مصاحبه‌ی یڪی از روزنامه‌های جناح چپ با آقای دڪتر عبدالڪریم سروش را بخوانم. نمی‌دانم خوانندگان هم خواندند یا نه. من اما، چند نڪته می‌گویم و می‌گذرم؛ زیرا ایشان هنوز هم آنچه را ڪه من حدس می‌زنم می‌خواهد بر زبان بیاورد، نمی‌آورد و آن به بُن‌ست رسیدن خودِ آقای سروش است ڪه درین دو دهه‌ی پیشین عمرش بوده ڪه مبتلا به آن شده است و اگر نگوید، گمان می‌رود با همان افڪار غلطش غرق‌تر شود. او به هر حال، پس از یڪ دوره مفتون‌شدن به غرب و افڪار پریشان، حالا گویا به ذرّه‌ای از اباطیل در دنیای غرب و اشتباهات نگرشی خودش، دست یازیده و فرازهایی را به‌جرئت برملا ساخته است.

 

 

سروشِ دهه‌ی هفتاد ڪجا و سروشِ دهه‌ی هشتاد و نود ڪجا؟ ڪه هزار جور چرخید و هزار گون گفت. شاید به خوداصلاحی خود برسد. شاید. وگرنه، با همان خبط و حبط خواهد مُرد ڪه حیف است یڪ اندیشمند مسلمان مؤثّر بلااثر بمیرد. شڪر، ڪه اینڪ این دانشمند بزرگ ایرانی دست‌ڪم درین مصاحبه متنبّه (=بیدار و هوشیار) شد و فهمید، و از هویت همیشگی غرب، ڪمی سر درآوُرد. ازجمله درین سه فراز، ڪه سرفراز شد:

 

گفت: اگر میان «بایدِ مدیریتی» و «بایدِ ارزشی» تعارضی بیفتد البته ارزش‌ها تقدّم دارند. به این مثال توجه کنید: «برای دزدی باید از دیوار خانه بالا رفت.» این بایدِ (روشی) با «نباید دزدی کردِ» (ارزشی) تعارض دارد لذا جانبِ ارزش را باید گرفت.


گفت: حقوق‌مداریِ لیبرالیسم، گاه در مقابل اخلاق سنتی می‌ایستد و بسی از رفتارهای نکوهیده‌ی اخلاقی را به منزله‌ی یک حق مجاز می‌شمارد. کاپیتالیسمِ لجام‌گسیخته نیز بر این آتش نفت می‌افشاند. لیبرال‌کاپیتالیسم جایی برای قناعت و تقوا و صبر و سخاوت و گذشت باقی ننهاده است. ظاهربینان فقط روابط ناروای جنسی را می‌بینند و تقبیح می‌کنند در حالی که تباهی این نظام بسی افزون‌تر از اینهاست.

 

گفت: ای کاش سوسیال‌دموکراسی شدنی بود؛ دریغا که نیست. لذا به لیبرال‌دموکراسی با همه اشکالاتش و با کوشش در رفع آنها، باید دلخوش و پای‌بند بود. (منبع)

 

سه نڪته:

 

۱. آقای سروش در فراز اول، مرا را به یاد ڪتاب «دانش و ارزش» خود انداخته ڪه روزگاری بر آن شرح و بسط می‌نوشت. خدا را شڪر اینڪ نیز به ترجیح ارزش بر روش رسید.

 

۲. وی در فراز دوم، مرا را به یاد ڪتاب «ایدئولوژی شیطانی» خود انداخته ڪه روزگاری بر نقد مارڪسیسم نوشته بود و اینڪ حقیقت دیگر به روی او گشوده شد، ڪه به شیطانی‌بودنِ لیبرال‌کاپیتالیسم هم نائل آید.

 

۳. او در فراز سوم، مرا را به یاد دو ڪتاب «فربه‌تر از ایدئولوژی» و «حڪمت و معیشت» خود انداخته ڪه روزگاری از دین مبین اسلام، در برابر هر گونه ایدئولوژی‌ها و ایدئولوگ‌ها دفاع می‌ڪرد و جانبِ دین را داشت تا ایدئولوژی‌ها و مسلڪ‌ها را، ڪه آری؛ دین فربِه‌تر از ایدئولوژی‌هاست.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ تیر ۱۳۹۹ ، ۱۶:۵۲

«خروج» در مشهد

«خروج» در مشهد

به قلم دامنه : به نام خدا. سلسله خاطرات دامنه. این نوشته را هفته‌ی پیش قبل از مسافرت به مشهد مقدس نوشته‌ام که از جاده‌ی گرمسار به زیارت امام رضا (ع) رفتم و از همان جاده به قم برگشتم:

 

پرده‌ی اول:

از شڪاف سوراخ گیشه، پول فرو می‌ڪردیم و یڪ لاشه بلیت می‌خریدیم. با یڪ بسته تخمه -به قول محلی سمِشڪه- ڪه در پاڪت ڪاغذی، منگه یا پیچ می‌شد، وارد لابی می‌شدیم و فوری دو تابلوی «برنامه‌ی آینده» و «به‌زودی» را مرور می‌ڪردیم ڪه بدانیم فیلم بعدی و آتی چیست. سپس با ڪمی چرخ‌چرخ و وِلوبودن، وارد سالن تاریڪ می‌شدیم. چشم، چشم را نمی‌دید؛ از بس دود سیگار بود و غبار. با چراغ‌قوّه‌ای ڪه به چشمت سوسو می‌انداخت مسیر را پیدا می‌ڪردی و روی یڪ صندلی تاشو می‌نشستی. سینماها، هم لُژ داشت و هم بالڪن و نزدیڪ سن. از بس نَدیدبَدید بودیم، گاه یڪ فیلم را دو سه سانس می‌دیدیم. از سینمای بعد از انقلاب دارم می‌گویم نه عصر طاغوت ڪه حتی داشتن رادیوی شاه هم به حڪم علمای حوزه ڪراهت داشت. و ما تا سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ گویا نداشتیم. بعد پدرم یڪی خرید و بی.بی.سی را می‌گرفت. بگذرم.

 

 

روزنامه «صبح امروز»

خراسان رضوی. ۲۱ خرداد ۱۳۹۹

(منبع)

پرده‌ی دوم:

سال ۱۳۷۱ من خوابگاه دانشجویی‌ام در خیابان طالقانی تهران بود. روبروی ما سینما «عصر جدید» ڪه سه سالن جداگانه داشت و همزمان سه فیلم نمایش می‌داد. اغلب فیلم‌های آن را می‌رفتم به تماشا می‌نشستم. بلیت سینما «عصر جدید» شماره‌سریال داشت. باید طبق شماره، روی صندلیِ تعیین‌شده می‌نشستی ڪه معلوم نبود ڪی ڪنارت می‌نشیند. زن یا مرد. دختر یا یڪ جوان لات. مختلط (=درهم) بود. ما ڪه حزب‌الله‌بازی! درمی‌آوردیم اگر از حُسنِ تصادف یا سوء تصادف! ڪنار یڪ دختر قرار می‌گرفتیم، می‌گفتیم آقا ببخشد! جای ما را عوض ڪنید! اینجا سخت است! ای حسرت! ای حسرت! مدیر بگذرد. این آخری ڪشڪولی بوده است.

 

پرده‌ی سوم:

حالا در عصر فاصله‌گذاری اجتماعی ڪه می‌رود به یڪ فرهنگ همیشگی شود و بهداشتی‌زیستن و تمیزتر زندگی‌ڪردن، «سینما ماشین» رخ نموده است. یعنی چون داخل سینما نمی‌شود فیلم دید، در یڪ فضای باز در شب، با تهیه‌ی بلیت از قبل، از همان داخل ماشین به تماشای فیلم باید نشست و پیاده و جفت هم نشد؛ تجربه‌ای نوین در ایران.

 

البته در روزنامه‌ی «صبح امروز» خراسان رضوی چاپ ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ خواندم ڪه «ایرانیان در سال ۱۳۳۱ در تپّه‌های تهران‌پارس» تهران، این شیوه را تجربه ڪرده بودند. البته در بلاد دیگر جهان، خوانده و شنیده‌ام ڪه «سینما ماشین» مخصوص فیلم‌های آن جوری! است ڪه بی‌نزاڪت! است و خلوت می‌طلبد! و در همان ماشین می‌گذرد. اما مدیر بگذرد!

 

«خروج» آقای ابراهیم حاتمی‌ڪیا -ڪه در گچساران و سپس در قم فیلم‌برداری شد- حالا پس از پخش در برج میلاد تهران به سبڪ «سینما ماشین»، می‌خواهد در مشهد مقدس نمایش داده شود به همین سبڪ. ڪه عڪسش را دربالا مستند ڪرده‌ام از همین روزنامه‌ی چاپ مشهد.

 

نڪته: آقای حاتمی‌ڪیا از قبل در پی این بود ڪه زمانی فرا برسد تا فیلمی بسازد با درونمایه‌ی «اعتراض مردمی به حاڪمان». بگذرم. پس؛ پیش به سوی مشهد مقدس!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۹:۰۱

مدرسه فکرت ۶۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصتم

 

آن روزهای انقلاب و این روزهای نظام

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. ابتداء آن روزها: یش از این، پارسال در دو صحن نغمه و مدرسه‌ی فڪرت از شهید «عالی جویباری» فرمانده‌ی عارف‌مَسلڪ ما در گردان مسلم‌بن‌عقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف می‌ڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیری‌مقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردان‌های لشڪر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به علت این‌ڪه «دو تا از گلوله‌های آر.پی.جی۷ ڪه شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)

 

حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پرونده‌ی سعید امامی -همه‌ڪاره‌ی «حجت‌الاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- می‌گویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوه‌ی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَم‌به‌دَم علیه‌ی مخالفان و منتقدان خطابه می‌خواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪه‌ی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده می‌نموده، می‌ڪرده. و حتی وقتی هم، بِزه‌هایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوه‌ی قضاییه- افشاء می‌شود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته می‌شود و از یار و همه‌ڪاره‌ی حوزه‌ی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمی‌خیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمی‌ڪند و آقای محسنی اژه‌ای مدعی‌ست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.

 

اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی می‌ڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه می‌خواست علیه‌ی روزنامه‌نگاران و منتقدان می‌ڪرد و هیچ‌ڪس در درون قوه قضائیه‌ی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمی‌ڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحت‌الحلقوم بلعیده شد و غاپیده. امید است اینان، بی‌شائبه، در تمام مأموریت‌هایی ڪه به آن واداشته می‌شوند ڪاشفی عادل باشند.

 

انتهاء نڪته‌ها:

 

نڪته‌ی یڪ این‌ڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران می‌ڪند؛ زیرا اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام می‌دوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود می‌افزایند و آن‌گاه حتی رئیس قوه‌ی قضائیه هم فڪر می‌ڪند این‌گونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪ‌دست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمی‌زند! زهی خیال باطل!

 

نڪته‌ی دو آن‌ڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بی‌ریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضه‌خوانی‌ها و سخنرانی‌ها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتن‌دارِ شڪیبا را افاضه می‌فرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزلِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی خلاف عرف علوی را شرح ڪنند!؟ شرم دارند. باور دارم آن وارسته‌های روحانیت، مدتی‌ست شرم دارند و پیش ملت شرمنده‌اند ڪه زبان‌شان برای بیان این نمونه‌ها و شاهدمثال‌ها گِره دارد و نمی‌چرخد.

 

نڪته‌ی سه این‌ڪه ملت ایران بارها دارد اثبات می‌ڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سال‌ها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و‌ گل داد. اما به‌یڪ‌باره، چپاولگران چپاول می‌ڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل می‌شود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪ‌شبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایام‌الله دیگری» خلق ڪنند:

 

«این مردم زاغه‌نشین ڪه شماها را روی مَسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است ڪه فاتحه‌ی همه‌ی ما را می‌خوانند!»

۶ تیر ۱۳۹۹

 

نیامده‌ام تا باطل کنم، آمده‌ام تا تمام کنم
 
به نام خدا. در کتابِ «فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکا» اثر لئو راستن که توسط محمدعلی بقایی (ماکان) به فارسی برگردان شده است با جمله‌ای از حضرت مسیح (ع) آشنا شده‌ام که به نظر من پیام ژرفی دارد. گویا در آیه‌ی هفدهم باب پنجم انجیل «متی» و شاید هم «لوقا» درج شده‌است که من به استناد همین کتاب نقل می‌کنم. عیسی مسیح (ع) فرمود:
 
«گمان مَبرید که آمده‌ام تا تورات و صُحُفِ انبیاء را باطل سازم، بلکه تا تمام کنم.» (منبع) پرتال جامع علوم انسانی. پژوهشگاه علوم انسانی
 
خواستم با این جمله‌ی حضرت عیسی‌بن مریم (ع) دست‌کم سه حرف گفته‌باشم:
 
۱. بین واژگان تمام‌کردن و کامل‌کردن فرق اساسی‌ست. مثلاً یک ساختمان را با پی‌ریزی شروع و با نماکاری و شیشه‌گذاری تمام می‌کنند. اما برای یک انسان مفهوم تمام‌کردن به کار نمی‌رود بلکه کامل‌شدن به کار می‌رود.
 
۲. شاید -تأکید می‌کنم شاید- مسیح (ع) می‌دانست که مأموریت کامل‌کردن دین بر عهده‌ی او نیست و دین آسمانی با بعثت (=برانگیختن) پیامبر خاتم (ص) کامل می‌شود و حضرت مصطفی (ص) این کار را بر عهده می‌گیرند. و چنین هم شد و آیه‌ی اِکمال «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا...» (آیه‌ی ۳ سوره‌ی مائده) از نشانه‌های خاتمیت است. دانشنامه‌ی اسلامی
 
یعنی «...امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذیرفتم...»
 
۳. یک درس هم ازین جمله‌ی حضرت «کلمه» (ع) برای امروز ایران ما می‌تواند این باشد که دست‌اندرکاران فعلی کشور برای اِبطال همدیگر نکوشند، برای تمام‌کردنِ کارهای وعده‌داده‌شده بکوشند و دست به اِکمال بزنند. حضرت مسیح (ع) برای اصلاح شریعت حضرت موسی (ع) برانگیخته شده‌بود که توسط علمای قوم یهود به انحراف کشیده شده بود و از تورات جز تحریف و تغییر آن، چیزی نمانده بود.
 
نکته: تمدن‌سازی جمهوری اسلامی ایران در عصر غیبت یک شرطش شاید این باشد که همانند کارِ حضرت مسیح (ع) برای تمام‌کردن کار کنند، نه برای باطل‌کردنِ هم. هنر کشورداری آن است که با وجود افکار مختلف -که لازمه‌ی حیات بشری‌ست- بتوان «سازگاری» و «آزادی» ایجاد کرد و «ساختن» و «آبادان‌کردن». بگذرم.
 

تحلیلی گذرا بر نامه‌ی خوئینی به رهبری

به قلم دامنه :به نام خدا. آیت‌الله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمه‌ی نامه‌ی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری  (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادی‌اش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارش‌ها و تحلیل‌ها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامه‌اش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنی‌ها) همیشه نمی‌تواند منبعی قابل استناد باشد. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۵

حیدر خرداد داراب‌کلا

 

داراب‌کلا از زایه‌ی موزی‌لَت

سی خرداد ۱۳۹۹ عکاس: جناب یک دوست

 

 

 

آقاحیدر طالبی دارابی

پل یورمله. سی خرداد ۱۳۹۹ عکاس: جناب یک دوست

 

 

عکس زیر:

ماهی‌گیری و ماهی‌خوماهی‌خوری حمیدطالبی

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۰

چه باشد زندگانی را بهایی

چه باشد زندگانی را بهایی

به قلم دامنه : به نام خدا. مانده‌بودم از میان سه موضوع -که در ذهن چرخش داشت- کدام را برای ستون روزانه‌ام در مدرسه‌ی فکرت بنویسم. سه موضوع این بود: ۱. دعاهای مُنشاء و مأثور، ۲. آیا ایرانی‌ها هم نژادپرست‌اند؟ ۳. تبارشناسی باند اکبر طبری.

 

اما پیش از نوشتن یکی از این سه سوژه، مشغول مطالعه‌ی رباعی‌های مرحوم خلیل‌الله خلیلی شاعر معاصر افغان بودم و همین ذهنم را از آن سه موضوع انصراف داد. وی که در سال ۱۳۶۶ هجری خورشیدی در پاکستان درگذشت دارای «۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصه‌های مختلف هنر، ادب، سیاست، فلسفه و عرفان» است.

 

من سه رباعی از چندین رباعی وی را زینت ستون روزانه‌ی امروزم می‌کنم تا گفته باشم هرگونه نژادپرستی و نژادگرایی و آپارتاید نادرست است و با روح اسلام و انسانیت و معنویت ناسازگار است.

 

بارها دیده‌ام که در میان ایرانی‌ها هم نوعی خفیف و حتی شاید بعضاً شدید، نژادپرستی و نژادگرایی وجود دارد. خصوصاً علیه‌ی نژاد عرب و قوم افغان؛ به‌ویژه از سوی کسانی که دم از باستان‌گرایی ایرانی می‌زنند. حال آن‌که قرآن در آیه‌ی ۱۳ سوره‌ی حجرات (منبع)، تمام امتیازات نژادی و جنسی و «تبعیض‌هاى نژادى، حزبى، قومى، قبیله‌اى، اقلیمى، اقتصادى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود» و لغو و به جای آن «تقوا» را ملاکِ کرامت انسان کرد.

 

 

وبلاگ مربوط به: خلیل‌الله خلیلی: اینجا

 

با خلق نکو بِزی که زیور این است

در آینه‌ی جمال، جوهر این است

آن قطره‌ی اشکی که بریزد بر خاک

بردار که گنج لَعل و گوهر این است

(رباعی ۷)

 

چه باشد زندگانی را بهایی

فسرده از نَمی، خشک از هوایی

ز مَطبخ سالها تا مُستراحیم

مگر این زندگی یابد بقایی

(رباعی ۵۳)

 

سرمایه‌ی عیش، صحبت یاران است

دشواری مرگ، دوری ایشان است

چون در دل خاک نیز یاران جمعند

پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

(رباعی ۴)

(منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ خرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۱۱

ظلم و تظلُّم

به قلم دامنه : به نام خدا. به نام خدا. میان ظلم (=بیدادگری) و تظلُّم (=دادخواهی) رابطه است. یعنی فرد مظلوم باید جایی را داشته باشد ڪه بتواند دادِ خود را از ظالم بستاند. مرڪز تظلُّم و فریادخواهی، دستگاه قضای آن جامعه‌ است ڪه اساساً با هدف ایجاد نظم و عدل، برای فریادرسی و داوری ایجاد می‌شود. بر اساس نظریه‌ی تفڪیڪ قوای مونتسڪیو، دستگاه قضا باید یڪ قوه از از سه قوه‌ی مستقل محسوب شود؛ اما ڪمتر ڪشوری در جهان ڪنونی از قوه‌ی قضائیه‌ی مستقلی برخوردار است. زیرا قدرت و اقتدار این قوه را فقط برای به محاڪمه‌ڪشاندنِ مردم بی‌پناه و بی‌دفاع قرار داده‌اند تا بر آنان تسلط داشته باشند، اما در برابر حاڪمان و قدرتمندان و ثروتمندانِ حڪومتی -ڪه اغلب دست به هر ڪار دلبخواه می‌زنند- یا خنثی هستند، یا بده‌وبستان دارند، یا تسلیم‌اند و یا با درصد بالا، قائل به تبعیض و امتیازطلبی.

 

چندی پیش حجت‌الاسلام غلامحسین محسنی اژه‌ای معاون اول قوه قضائیه در باره‌ی «اڪبر طبری» گفت:

 

«برای بسیاری از معاونین عالی قوه، رییس پیشین و حتی من احراز نشد ڪه ایشان متخلّف است وگرنه حتما اقدامی می‌ڪردیم.» (منبع)

 

اگر سخن آقای اژه‌ای نسبت به «اڪبر طبری» همین است ڪه از منابع رسمی نقل ڪرده‌ام، بر آن چند یادآوری لازم است:

 

۱. مگر آن روز یعنی سال ۱۳۹۱ آقای ستّار بهشتی -گچ‌ڪار ڪم‌سوادی ڪه وبلاگ‌نویسی می‌ڪرد- به حڪم قضایی دستگیر شد و پس از مدتی در بازداشتگاه درگذشت، برای شما از پیش، تخلّف او احراز شده بود؟! یا نه چون آن فرد یڪ ڪارگر ضعیفی بود، قوه قضائیه در برابرش شجاع بود؟

 

۲. مگر متخلّف‌بودنِ «اڪبر طبری» می‌بایست بر شما و ریاست وقتِ قوه‌ی قضائیه، مُحرز (=آشڪار) شود تا دستگیر و بازجویی و محاڪمه گردد؟! یا نه، وقتی دیگران ازجمله همفڪرتان آقای علیرضا زاڪانی خیلی پیش‌تر پرده از راز فسادهای وی برداشته بود، باید طبق قانون «اڪبر طبری» را تحویل مقامات دادگاه می‌دادید. اما رئیس پیشین قوه‌ی قضائیه آقای حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی با تمام قوا از طبری دفاع می‌ڪرد و در برابر چشم ناظر رڪن چهارم دموڪراسی می‌ایستاد و سخنان خاص بر زبان می‌راند.

 

۳. گیریم ڪه راست می‌گویی. آیا تخلف آن شصت‌وچند حساب بانڪی هم بر شما -ڪه سال‌هاست پشت میز قدرت قضائیه چسبیده‌اید- احراز نشده بود؟! تا این‌ڪه آقای سید ابراهیم رئیسی رسید و آن حساب‌های عصر آقای شیخ صادق لاریجانی را به سه حساب بانڪی آن‌هم با قید دو امضاء‌بودن ڪاهش داد.

 

۴. هر یڪ از ما ممڪن است بارها طی سال‌ها پای منبرهای روحانیان وارسته و آگاه شنیده باشیم ڪه فردی از امام علی (ع) شڪایت ڪرد و آن حضرت بدون هیچ تبعیض و امتیازی نزد قاضیِ منصوبِ خود حاضر شد تا رأی قاضی صادر شود. آیا این واقعیات و حقائق عصر علوی را می‌توان باز نیز روی منبرها از روحانیان وارسته و آگاه شنید؟! یا نه، آنان هم شرم دارند با این وضع فسادی ڪه حتی در حوزه‌ی ریاست قوه‌ی قضائیه لانه ڪرده‌ نقلی از سیره‌ی نبوی و علوی بڪنند.

 

۵. با این وضعی ڪه به وجود آورده‌اید چگونه می‌شود جوان پویا و جویا را قانع ڪرد و قبولاند ڪه شهید دین و وطن حاج قاسم سلیمانی با تمام «ایثار» و اخلاص برای دفن تفڪر اسلام داعشی و نجات جان بی‌پناهان و زنان و بیچارگان جهان اسلام از دست ستمگران خون‌ریز، حتی فرصتِ یڪ خوابِ راحت نداشت؛ اما همین «اڪبر طبری» در بیخ گوش آقای شیخ صادق لاریجانی با تمام «استیثار» و ناخالصی، چه ڪارهای آلوده و چپاول‌های حیرت‌انگیز ڪه ڪه نڪرد. بگذرم؛ زیرا آقای اژه‌ای و اژه‌ای‌ها شاید چشمان‌شان فقط بر روی چند روزنامه‌نگار و روشنفڪر و دانشجو و نویسنده و منتقد باز  می‌بود و جُرم‌های! آن‌ها فوری بر وی و رئیس سابقش احراز می‌شد!

 

 

 

اما بعد؛

 

امروز سالروز وفات معلم انقلاب مرحوم دڪتر علی شریعتی است، هم او ڪه نسل جوان و دانشگاهی آن روزگار را به مبارزه با رژیم شاه تجهیز می‌ڪرد و بر آموزه‌های فراموش‌شده‌ی اسلام و قرآن تأڪید نوین می‌نمود. دو ڪلمه درین باره بگویم به نظرم بهتر است و اُولی. دڪتر می‌گفت:

 

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست.

او جانشین همه‌ی نداشتن‌هاست.

نفرین‌ها و آفرین‌ها بی‌ثمر است.

اگر تمامی خلق گرگ‌های هار شوند،

و از آسمان هول و ڪینه بر سرم بارَد،

تو مهربان جاودان آسیب‌ناپذیر من هستی،

ای پناهگاه ابدی.

تو می‌توانی جانشین همه‌ی بی‌پناهی‌ها شوی.

 

و نیز از آن مرحوم:

 

در برابر همه‌ی سلطه‌های زمینی و آسمانی

سایه و مایه و آیه

تیغ و طلا و تسبیح

زور و زر و تزویر

استبداد و استثمار و استعمار و ...

بدانید ڪه از اڪنون تا لحظه‌ی مرگ یا قتل،

همچون بلال ڪه در زیر شڪنجه فقط یڪ ڪلمه را تڪرار می‌ڪرد:

احد، احد، احد

با هر شڪنجه‌ای فقط یڪ ڪلمه را تڪرار خواهم ڪرد:

ارشاد ! ارشاد ! ارشاد!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۲:۵۱

حرم تا حرم

به قلم دامنه: به نام خدا. پس از مدت‌ها چشم‌انتظاری، ستاد سلامت کشور صحن‌های روبازِ حرم‌های مطهر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) را به روی زائرین گشوده بود. همین اجازه، موجب شد عزم زیارت کنم. کردم. به رسم ادب، ابتدا به زیارت حرم حضرت معصومه (س) شتافته و سپس در شب بعد رهسپار مشهد شدم.

 

جمعه‌شب ۲۲ خرداد ۱۳۹۹، جاده‌ی ۹۳۳ کیلومتری حرم تا حرم (قم. گرمسار. مشهد) را با سرعت مجاز ۱۱۰ کیلومتر، به‌آرامی و شوقِ زیارت راندم و با ۱۰ ساعت طی مسیر، به مشهد رسیدم. مسیر، با کمی آهنگ و کمی هم روی موج رادیو «زیارت» فضای داخلی مَرکب را دلنواز می‌ساخت؛ خصوصاً هنگامی‌که هرچه به سمت شرق می‌راندم، هم سرخی فلق بازتر می‌شد و هم رایحه‌ی حرم بر مشام روح حسّ. کسانی که تجربه‌ی زیارت مشهد مقدس را دارند، می‌دانند که هرچه به حرم نزدیک‌تر می‌شوند؛ گویی بی‌قرارتر می‌گردند.

 

 

...

 

 

...

 

 

...

 

 

....

 

 

...

 

 

پس از استقرار در هتل و کمی استراحت، پایم به سنگ‌های آفتاب‌خورده‌ی صحن کوثر در بست نواب مماس شد و دلم به دیدن ایوان صحن آزادی حرم مُساو، و نیز آنگاه قلبم به ایوان‌های صحن جمهوری و صحن انقلاب و پنجره‌ی مُشبّک و معطّر فولاد مُجاب.

 

این‌که برای حفظ سلامتی انسان، رواق‌ها و مکان‌های مسقّف حرم به روی زائر مسدود بود، رضایت می‌دادی که ادب را از داخل صحن‌ها به سمت مَضجع شریف اَدا نمایی. تمام صحن‌های روباز، گویی شده بود مَضجع و ضریحی که همواره دوست داشتی در چندقدمی آن زمزمه کنی و زیارت؛ اما این بار گرداگرد تمام حرم می‌گردیدی که طوافی عظیم بود و دایره‌ای گسترده.

 

مردم مؤمن و خادمین مهربان حرم را تحسین می‌کردم که چقدر محبت به هم داشته و چه عالی چارچوب بهداشت را رعایت می‌کرده و لحظه‌به‌لحظه محیط حرم را ضدعفونی می‌نموده و با نهایت ادب و محبت، به زائران ماسک هدیه می‌کرده و بر دستان آنان، اسپری ضدعفونی می‌پاشیدند. چه تجربه و احوالاتی قشنگ درین زیارت رضوی نصیبم شد که این زیارت را از هر زیارت دیگرم در سال‌های متوالی پیشین، متمایز، ویژه، خاطره‌انگیز و اندیشناک‌تر ساخت.

 

و چه مردمان دلدار و مهربانی را در صحن و سرای حرم، با مردُمک چشمانم مرور کردم و بر عشق ناب‌شان به حضرت رضا (ع) و سادگی رفتارشان در طول زیارت، درود فرستادم و در هر مرحله از زیارت در حرم، برای همه‌ی شیفتگان اهل بیت (ع) که دلشان زیارت می‌خواست اما به هر علت و مانعی نتوانستند به حرم مشرّف شوند، به‌نیابت زیارت نمودم.

 

به سُروده‌ی زیبای مرحوم قیصر امین‌پور درباره‌ی امام رضا:

 

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصتِ رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

(منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۹:۲۹

حرف‌های بیهوده و غذای حرام

 

سلسله مباحث لیف روح

 

مرحوم آیت‌الله کوهستانی می،فرمودند: «حرف‌های بیهوده و لغو تأثیر زیادی در روح دارد و روح را می‌میراند. من حرف‌های بیهوده را کمتر از غذای حرام نمی‌دانم.»

 

یادآوری: مرحوم آیت‌الله محمد کوهستانی از عالمان شهیر و پرهیزگار روستای کوهستان شهرستان بهشهر مازندران بود که در اردیبهشت سال 1351 به رحمت خدا پیوست و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۹:۱۹

کنه و کندو و کُلُنی

به قلم دامنه : به نام خدا. چاره‌ای نیست؛ ڪنه به ڪندو در یڪ ڪُلُنی (=قرارگاه، آلونڪ) نفوذ می‌ڪند. علت حضور موذیانه‌ی ڪنه در ڪندو ممڪن است از دیدِ ڪارشناسان فن، عَدیده باشد منبع و من نمی‌دانم، اما از دو تا علت خبر دارم: یڪی غارت عسل، یڪی تجارت مَلِڪه.

 

خُب فرض ڪنیم یڪ حڪومت محلی یا ملی هم، مثلاً در ایالت آسام بین برمه و بنگلادش، یا سورینام در شمال قاره‌ی آمریڪای جنوبی، یڪ ڪُلُنی باشد و پر از ڪندو. همین‌ڪه ڪُلُنی شد و ڪندو -و به تعبیر معلم انقلاب مرحوم دڪتر علی شریعتی از نهضت به نهاد تبدیل شد- حتی اگر به خاطر همین دو علت، یعنی غارت عسل و تجارت مَلِڪه هم باشد، ڪنه وارد ڪندو می‌شود؛ چون، هم غارت شهد و عسل، شیرین است و هم شیرینیِ فروش ملڪه، لذیذ.

 

مهم اما این است آیا زنبورها نظاره‌گر می‌شوند و غارت عسل را تحمل می‌ڪنند؟ ملڪه‌ی آنان -ڪه نقش پادشاهی و فرماندهی را بر عهده دارد- آیا به ڪنه و ڪنه‌ها فُرجه و مهلت می‌دهد و واڪنش نشان نمی‌دهد؟ قانون غریزه و مقاومت قَسری، بر زنبوران حڪم می‌ڪند ڪنه‌های غارتگر و انگل را نیش بزنند و از ڪُلُنی و ڪندو محو و حذف ڪنند. و می‌ڪنند. اگر نڪنند ڪنه تاروپودشان را نابود می‌ڪند. و اگر نڪنند زنبوردار به مدد آنان می‌رود. ڪنه اگر نابود نشود، ڪندو و ڪُلُنی و زنبوران باهم زیان می‌بینند و  می‌شوند کندویی بی‌عسل و بی‌باروبَر!

 

 

اتهامات

اکبر طبری: اینجا 

 

دیروز «اڪبر طبری» -همه‌ڪاره‌ی آقای شیخ صادق لاریجانی و شاید هم شخص قدَر قوه قضائیه (معاون مالی مرحوم آیت‌الله شاهرودی و سپس معاون اجرایی حوزه‌ی ریاست عصر آقای شیخ صادق لاریجانی) با اراده‌ی راسخ آقای سید ابراهیم رئیسی، به عنوان متهمی ڪه به تشبیه، ڪاری شبیه ڪنه برای ڪندو و ڪُلُنی می‌ڪرد، به پای محاڪمه و دفاعیه رفت. بگذرم.

 

آیا غارت و تجارت رخت برمی‌بندد از این ڪندو و ڪُلُنی؟ هنوز نمی‌توان حدس زد. چون من از زنبورهای شجاع ڪندو بی‌خبرم، ڪه چگونه از شهد و عسل و حتی زهر خود به دفاع و حراست می‌پردازند. همان زنبور (=نحل به لفظ وحیانی قرآن) ڪه هم عسل آن مصفّاست و هم زهرش ناجی و شفا؛ ڪه قطره‌های آن را آلمان از ایران می‌خرَد. یا شاید هم به غارت می‌برَد.

 

نڪته: انسان، خرَد دارد و بِخردانه ڪار می‌ڪند. نمی‌ڪند؟

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۱:۴۵

سیاست‌های تعدیل اقتصادی

به قلم جلیل قربانی:

۱- سیاست آزادسازی اقتصادی و خروج دولت از کارفرمایی بزرگ اقتصادی از پایان دهه ۷۰ میلادی در دنیا آغاز شد و امریکا و انگلستان با ظهور ریگان و مارگرت تاچر پیشروان آن بودند. در آن دوران، ایران در یک روند معکوس دولتی‌کردن را با نام ملی‌کردن در بانکداری و صنایع بزرگ آغاز کرد.

 

۲- تقریباً ده سال بعد در پایان جنگ، ایران دریافت که راه رفته را باید بازگردد و مجبور شد که واقعیت تلخ آزادسازی را با شِکَر تعدیل برای جامعه، قابل تحمل کند. این تغییر و انحراف در عنوان موجب شد که راه طی‌شده در آزادسازی اقتصادی در مسیر مشابه دیگر کشورها قرار نگرفته و منحرف شود.

 

جلیل قربانی

 

۳- رانت‌ها همچنان ماند یا نصیب خواص شد، در خصوصی‌سازی به جای رقابت، رفاقت آمد و دلارهای رانتی نصیب رفقا شد و ...

 

۴- دولت، توان تحمل بار تنش‌های اجتماعی و احتمالاً سیاسی بعدی را نداشت و سیاست تثبیت، جای سیاست تعدیل را گرفت و دوباره نقطه سر خط. همه از راه ناگزیر برگشتند چون تحمل خار و سنگلاخ مسیر را نداشتند.

 

۵- هنوز ضرورت ادامه این راهِ نرفته، در قالب برنامه‌های انجام نشده، وجود دارد، قانون اجرای سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی هم از سال ۱۳۸۴ در راستای این سیاست بود که دولت‌ها از آن زمان تاکنون در اجرای آن کامیاب نبودند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۱:۳۹

هفت سوتیتر به هفت تیتر

به قلم دامنه : به نام خدا. نمی‌دانم برای این هفت تیتر (=عنوان) روزنامه‌ی «ستاره‌ی صبح» (چاپ ۱۷ خرداد ۱۳۹۹) جریده‌ی جناح چپ به مدیریت آقای علی صالح‌آبادی -نماینده‌ی مشهور مشهد در مجلس سوم- چه خواهی نوشت. من اول خواستم روی یڪی از تیترها، یعنی تخریب خانه‌ی مرحوم پرویز مشڪاتیان -آهنگساز و استاد سنتور ایران- نڪته‌ای بگویم، اما گویا برای هر هفت‌تا، یڪ سوتیتر (=زیرِ تیتر، خلاصه‌تیتر) بنویسم جا داشته باشد. پس بسم‌الله:

 

 

۱. برای مشڪاتیان: ما (منظور از «ما» در اینجا رفقاست) در سفر و حضَر، وقتِ خود را با صدای آقایان: شهرام ناظری، محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری به سر می‌ڪردیم. پس؛  نمی‌توانیم به این تخریب حسرت نبریم زیرا در آن صداها، با آهنگ‌های مشڪاتیان روح خود را مشّاطه (=شانه) می‌ڪردیم و ارتفاع می‌گرفتیم. اگر گذرتان در آینده‌ها، به نیشابور ایران افتاد، خانه‌اش ڪه هیچ، چون ویران شد؛ اما دست‌ڪم ڪنار مقبره‌ی عطّار، بر سرِ قبر مرحوم پرویز مشڪاتیان حضوری بزنید و حمد و فاتحه‌ای نثار ڪنید.

 

۲. برای سود حساب‌های قوه قضائیه: آن نماینده‌ی مجلس دهم -ڪه زمانی شیخ بود یا شیخی خوانده بود- وقتی از حدود شصت حسابِ بانڪی عصر آقای شیخ صادق لاریجانی پرده برداشته بود، اصلاً حدس نمی‌زد روزی آقای سید ابراهیم رئیسی، سر می‌رسد و عصرِ سلطه‌ی آن حساب‌ها به سر می‌شود و جوری دیگر می‌گردد؛ حرف جیمِ «جور» به‌فتح نیست، به‌ضمّ است.

 

۳. برای خط فقر: سیاست‌های لیبرالی تعدیل اقتصادی عصر مرحوم رفسنجانی -ڪه رهبری در پایان دولت او و آغاز عصر آقای سید محمد خاتمی فرموده بود هیچ ڪس برای من هاشمی نمی‌شود و هاشمی هم بعدها بر زبان آورده بود عشق من آقای خامنه‌ای‌ست- خشتِ ڪجی بود ڪه بنا را تا ثریا ڪج می‌برَد؛ مگر آن‌ڪه بنای نظام بر رشد و توسعه باهم شود و خدمت عمیق به فرودستان.

 

۴. برای امامِ تحول: راستی هیچ می‌دانید ڪه چرا رهبری از «تحول»، جناح چپ از «اصلاح»، جناح راست از «تحفُّظ» و افرادِ ڪارگزار مرحوم رفسنجانی از «اعتدال» و برخی هم از «تغییر» نام می‌برند؟ من البته سیاسی‌میاسی بلد نیستم. فقط حرفم این است: «بازسازی».

 

۵. برای جشنواره‌ی ڪن: منتظرم ۲ تا ۶ تیر فرابرسد ببینم آقای «سمیر گوسمی» فرانسوی در فیلم «ابراهیم» چه آورده است. گویا از ایران هیچ فیلمی برای ڪن انتخاب نشد!

یادآوری: «ڪَن» نام شهری‌ست در جنوب فرانسه از توابع بزرگ‌شهرِ «نیس».

 

۶. برای تبادل آزادی زندانی: اساساً رهایی از بند و حبس و حصر، درڪ بزرگی از نعمت آزادی است ڪه خدا به انسان و جُنبندگان ارزانی داشته است و حرف‌زدن با دشمن، همراه با حفظ چارچوب، برای استخلاص و یا منافع ملی، نه خلاف شرع است و نه خلاف سنت نبوی (ص) و نه مُباین مَبانی منطقی.

 

۷. برای سرمقاله مدیر مسئول: او گفته اگر از زندانیان سیاسی رژیم پهلوی بپرسند چرا با رژیم شاه مبارزه می‌ڪردند معلوم می‌شود ریشه‌های فقر ڪنونی چیست. من برای این بند، عڪسی از ڪتاب او در بالا گذاشتم ڪه خود از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بود. شاید در «تبعید روزها» ریشه‌ها آمده باشد. من ڪه درس «ریشه‌های انقلاب اسلامی» را در دانشگاه تهران با مرحوم آیت‌الله عباسعلی عمید زنجانی گذراندم، در داخل ڪلاس مختلط، طعنه‌های دخترخانم‌هایی را می‌شنیدم ڪه به پچ‌پچ، به عمید می‌گفتند: برای ما از ریشه‌ها نگو، از شاخه‌های انقلاب بگو. بگذرم. دیگه بلد نیستم! چون باید از برگ‌های انقلاب هم گفت. بس است، نیمچه علم‌ام قد نمی‌دهد!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۱:۲۹

هشت نکته در پیام اوباما

به قلم دامنه : به نام خدا. ڪاش انگلیسی و ترجمه بلد بودم و پیام «باراڪ اوباما» را خودم با احاطه بر متنِ اصلی، برگردان می‌ڪردم تا ببینم حرفش چیست. گرچه به یڪی از ترجمه‌ها (منبع) دسترسی پیدا ڪردم، اما معمولاً ترجمه‌ها به‌درستی و رسا، به فارسی برگردان نمی‌شوند. فرض را بر این می‌گذارم این برگردان، درست، همان است ڪه اوباما به مردم معترض آمریڪا گفته است. به گمان من -با پرهیز از این‌ڪه او ڪیست و در زمانِ زِمام‌داری و صدارتش بر آمریڪا چه رفتارهایی با ایران و جهان ڪرد- هشت نڪته در پیامش نهفته است ڪه دست‌ڪم در فضای نظری می‌تواند جنبه‌هایی برای مطالعات و مطالبات بیافریند.

 

۱. اعتراضات را «فرصت» تفسیر ڪرده، نه «شورش» و گفته این می‌تواند برای «جامعه و حتی ڪشور» استفاده شود تا «بالاخره تاثیری داشته باشیم.» یعنی با این فعلِ جمعِ «داشته باشیم» خود را نیز، داخل اعتراضات قرار داد نه مانند برخی‌ها ! بیرونِ گود.

 

۲. از اعتراضات به عنوان «تغییر ذهنیتِ در حالِ انجام» تعبیر ڪرد ڪه از طریق آن «یڪ آگاهی بسیاربزرگ به وجود آمده» و با این رویڪرد، باز خود را با معترضان جمع می‌بندد و می‌گوید: «تا ما متوجه شویم ڪه می‌توانیم بهتر از این عمل ڪنیم.»

 

۳. او رسماً می‌گوید «تظاهرڪنندگان ڪنونی» در حال ارائه‌ڪردن «یڪ تابلوی نقاشی از آمریڪا» هستند ڪه «حضور جوانان» و «انگیزه‌هایشان می‌تواند الهام‌بخش تغییرات عمیق‌تری باشد.»

 

۴. جالب این‌ڪه از درون اعتراضات به بیرون آن هشدار می‌دهد یعنی به «همه‌ی فرمانداران ایالت‌های ڪشور» ڪه از آنان می‌خواهد تا «سیاست‌های استفاده از زور را با اعضای جوامع خود بازبینی ڪنند.» بازبینی سیاست زور، نیاز امروزی بشیریت است ڪه گویا بر اوباما نیز روشن گردیده است.

 

۵. او همچنین از «تمامی مردم» درخواست ڪرد «ڪه با یڪدیگر همڪاری داشته باشند» ڪه چه شود؟ هدف را معین می‌ڪند: تا «آمریڪا را تغییر دهند» زیرا معتقد است «ڪشور» با «ارزش‌هایش مطابقت» ندارد. در واقع با این سخن، بر نقدِ جدّی ملل آزاده‌ی جهان بر رفتارهای ڪریه و قُلدورمآب آمریڪا صحّه گذاشته شد.

 

۶. در نگاه اوباما «اعتراضات ڪافی نیستند» چرا؟ چون آنچه به نظر او مهمتر است «حضور پرشور» مردم در «انتخابات آینده» است. یعنی پیوند خیابان با صندوق آراء. نماد دموڪراسی‌های واقعی این است، هم خیابان و هم صندوق رأی باید برای مردم آزاد باشد. و امروزه ڪه سران شریر آمریڪا به سرڪوب مردم در خیابان‌ها مشغول‌اند ازین‌رو اوباما این دو مسأله را به هم مرتبط ڪرد.

 

۷. اوباما «رأی‌دادن در مقابل اعتراض» یا «مشارڪت در ازای نافرمانی مدنی» را نادرست می‌داند و معتقد است در چنین رویڪردی اوضاع ڪشور «در این مسیر یا در آن مسیر پیش نمی‌رود بلڪه باید هر دو با هم باشند.» دلیلش روشن است. اعتراض با رأی‌دادن پیوند دارد. وگرنه اعتراضاتی «ڪور» می‌شود و هرج‌ومرج.

 

۸. و او حرف اصلی‌اش در آخر پیام می‌زند و آن این است: «به منظور تغییر واقعی، باید روی مشڪل متمرڪز شد و افرادِ در قدرت نباید آسوده باشند.» دوباره خود را با معترضان جمع می‌بندد و این هدف را برملا می‌ڪند: «باید تغییر را به راه‌حل‌ها و قوانین عملی ڪه قابل اجرا هستند و نظارت روی اجرای آنها باشد، تبدیل ڪنیم.»

 

نڪته: با این متنم خواستم، هم رسانده باشم با نگاه خودِ آمریڪایی‌ها -آن هم اوباما ڪه هم در صدارت بود و هم خود یڪ سیاه‌پوست است- به آنچه در آمریڪا می‌گذرد، واقعی‌تر می‌توان از خبر به اطلاعات سیر ڪرد.

 

و هم گفته باشم این‌ڪه اوباما معتقد است نباید گذاشت «افرادِِ در قدرت» در آسودگی باشند، اصلی فراگیر است. در ادبیات سیاسی شیعه، امام علی (ع) به مردم -به این مضمون- می‌فرمودند با چشمانِ ناظرتان ڪجی‌های قدرت را راست ڪنید.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۱:۲۹

مَتاع‌های هر یک از ما

به قلم دامنه : به نام خدا. مَتاع‌ در یڪ تعریف رایج‌، ڪالا و اثاثیه‌ای‌ست ڪه از آن تمتُّع (=بهره و سود) بُرده شود. بنابرین؛ هر ڪدام از ما -در اینجا به‌ویژه ایرانی‌ها- از یڪ مَتاعی، جنسی، شیئ‌ای و چیزی خوش‌مان می‌آید. یڪی به تازه‌ترین عطر رسیده از پاریس، یڪی به تازه‌ترین‌های گوشی اپل، یڪی به نوین‌ترین عصا، یڪی به عجیب‌ترین عڪس‌، یڪی به تازه‌ترین سُروده‌ی شعر، یڪی به فلان متاع، یڪی به بهمان ڪالا، یڪی به اشیاء لوڪس و عتیقه و دیگری به یڪ فرمولِ ترڪیب رنگ تازه. و یڪی هم مثل این دوستِ دهه‌ی شصتی من از سورڪ، به اسم «ابراهیم خوددوست» ڪه به داشتنِ ڪُلِڪسیون (=مجموعه، آلبوم) تَمبر ایران، شیفتگی عجیبی داشت؛ حتی مرا هم مدتی به این ڪار فراخوانده بود ڪه به آن وارد شده بودم اما ناتمام رهایش نمودم چون به طبع من سازگاری نداشت.

 

از این میان، یڪ خوی و خصلتِ خوب ایرانی‌ها علاقه‌ی‌شان به ڪتاب است نیز ڪتاب‌خوانی. گاه ڪتابی به دست انسان می‌رسد و یا خریداری می‌ڪند و یا شیرین‌تر این‌ڪه به او اِهداء می‌شود ڪه آدم از وَجد، پَر درمی‌آورد؛ زیرا می‌بیند ڪتاب آنقدر زیبا به‌چاپ رسیده، آنقدر از ڪاغذش بوی قشنگی متصاعد (=بلند) می‌شود و آنقدر محتوای رسا و دانش‌افزا دارد، درمی‌مانَد ڪتاب را بخواند یا با آن زندگی ڪند و بو بڪشد و ڪنارش بنشیند و دست از سرش برندارد. ڪنارِ ڪتاب نشستن هم، مزّه‌ای دارد ڪه مگو و مَپرس.

 

منزل یڪ بزرگواری رفته بودم در مشهد. افتخار می‌ڪرد در خونه‌اش ڪتابخانه دارد با ڪتاب‌های نفیس (=گران‌بهاء، ارزشمند) و به‌روز. حتی با خشنودی و خندان از داشتنِ شاهنامه‌ی فردوسی و سریِ ڪامل لغت‌نامه‌ی مرحوم دهخدا لذت می‌بُرد. و من از این رفتارش ڪیف برده بودم. چراڪه از نظر من، هیچ ڪجای خانه‌ی ڪسی، زیباتر از ڪتابخانه نیست. آن‌هم ڪتابخانه‌ی یڪ ایرانی ڪه قفسه‌های ڪتابش، به‌یقین در خود سال‌ها فرهنگ ادب و دیانت و انسانیت جای داده است و بارِ وزین آن را می‌ڪشد.

 

تا اینجا مقدمه بافتم، شاید هم چانه ڪشیدم! و شاید ورّاجی ڪردم؛ همان پُرچانگی. به‌هرصورت، حرفم این است نمی‌توانستم از ڪتاب‌هایی ڪه سال‌های دور و اخیر و همچنان خوانده و می‌خوانم پرده برندارم. اساساً ڪتاب می‌خوانیم تا بدانیم، بگوییم، بنویسیم، و اگر اهلش بودیم به نیڪی‌های آن عمل و از نڪوهیده‌های آن پرهیز ڪنیم.

 

ازجمله ڪتابی ڪه چندسال پیش بر دلم نشست ڪتاب «آیین و اندیشه» است ڪه بررسی مبانی و دیدگاه‌های مڪتب تفڪیڪ است نوشته‌ی حجت‌الاسلام سید محمد موسوی ڪه بسیار پربار نوشت. چاپ اول آن ۱۳۸۲ است از انتشارات حڪمت.

 

   

 

استاد محمدرضا حڪیمی در یڪ جای این ڪتاب می‌گوید: «توده‌های متدیّن، به دلیل سائقه‌ی درڪ ایمانی و تلقی نظری خویش، تفڪیڪی هستند. یعنی معارف و اعتقادات خالص را از بیانات دینی می‌جویند.»

 

این را می‌دانیم ڪه حُڪمای اسلامی اتفاق نظر دارند ڪه میان علم -به‌ویژه حڪمت الهی- و قداست، «پیوندی محڪم و استوار» برقرار است. علت قداست دانش‌ها و علوم به دلیل تشبُّه به حق‌تعالی است (ڪه حڪیم مطلق، اوست) زیرا «همه‌ی علوم، در صددِ اظهارِ حقیقتی از حقایق عالَم هستی‌»اند.

 

ملاڪ شرافت علم هم -ڪه در صفحه‌ی ۳۴ ڪتاب آمده است- این است:

فضیلت و شرافت هر علم:
یا به شرافت موضوع آن است؛
یا به شرافت روش آن است؛
یا به شرافت اهمیتِ غایت آن.

 

نڪته: مڪتب تفڪیڪ قائل به جدایی ڪلی میان دین و فلسفه و عرفان نیست، اما «تساوی ڪلی» میان آن را «نفی می‌ڪند». تفڪیڪی‌ها -ازجمله علامه محمدرضا حڪیمی- مخالف عقل و فلسفه هم نیستند، بلڪه به اعتبار پیروی از وحی، از «عقل دفائنی» بهره می‌برند ڪه «اعماق عقل» است؛ به تعبیر آقای حڪیمی «عقلِ اَنواری»؛ ڪه میان آن با «عقلِ ابزاری» فرسنگ‌ها فرق است. بگذرم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ خرداد ۱۳۹۹ ، ۰۵:۱۹

سرافکندگی بزَک‌کنندگانِ آمریکا

دو جمله از سخنان ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ رهبری: «اینکه مردم آمریکا شعار می‌دهند که بگذارید نفس بکشیم یا نفس نمی‌توانیم بکشیم، در واقع حرف دل همه ملت‌هایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است.»

 

منبع عکس

 

«با این وضع پیش‌آمده، برخی از ایرانی‌های داخل یا خارج از کشور هم که شغلشان حمایت از آمریکا و بزَک آن بود، دیگر نمی‌توانند سر بلند کنند.» (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ خرداد ۱۳۹۹ ، ۰۵:۱۴

لغت محلی مِسِم

به قلم دامنه : به نام خدا. مِسِم را می‌شکافم. مِسِم یا مسِن در زبان محلی در داراب‌کلا و حومه یعنی زمان، موقع، وقت، فصل خاص. به نظر من این واژه مُخفّف (=کوتاه‌شده) موسِم است. مثلاً بادها و باران‌های موسِمی که به معنی فصل خاصِ وزیدن باد در جهت مخالف است. یا موسِم حج که یعنی زمان و موقع مناسک مکه و منا و حج‌گزاردن حاجی‌ها. بنابراین؛ وقتی گفته می‌شود مِسِم یا مسِن همان موسم است، به معنی موقع. با چند مثال روشن‌تر  می‌شود:

 
خرمن مِسِم. یعنی سرِ خرمن. موقعِ خرمن.
 
سال دیگه این مِسِن. یعنی سال بعد همین موقع.
 
پارسال همین مسِم نبود اجناس گران شد خصوصاً گوشت!؟
 
سه سال پیش همین مسِم بود عقدشان کردیم.
 
معمولاً ما ایرانی‌ها وقتی خاطره‌های زیارت‌های مکرّر مشهد مقدس به یادمان می‌آید، و یا هر بار عکس یا فیلمی از حرم امام رضا (ع) از دیده‌ی پرخاطره‌ی‌مان می‌گذرَد، به خود یا به کناردستی و جمع می‌گوییم: آه پارسال همین مسِم بود در دارالحُجه یا در بست شیخ طوسی و یا در ایوان گوهرشاد و یا در ایوان بزرگ ولی عصر (عج) در سمت قبله‌ی صحن رضوی و یا در روبروی ضریح و مَضجع بودم. و یا در صحن آزادی کنار حوض و یا در صحن جمهوری کنار قبله‌نمای سایه‌ی آفتاب و یا در صحن انقلاب در قوس پنجره فولاد و یا در صحن کوثر ایستاده به نماز در زیر آفتاب و وزش نرم و آرام باد.
 
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ خرداد ۱۳۹۹ ، ۰۹:۲۶

علمای داراب‌کلا و تخریب بقیع

 

 

توضیح دامنه: سند تاریخی و سیاسی به دستخطِ مرحوم شیخ علی‌اکبر دارابکلایی (مشهور به کوچک آخوند) پدرِ مرحوم آیت‌الله شیخ محمدباقر دارابکلایی مشهور به «آقا»، درباره‌ی تخریب قبور چهار امام معصوم (ع) در بقیع توسط وهابیت که مجلس تعزیه‌داری برای این اقدام زشت و شنیع وهابی‌ها توسط مرحوم حجت‌الاسلام آقا میرصادق نبوی جدّ مادری مرحوم حجت‌الاسلام حاج آقاعلی شفیعی در مسجد جامع روستای داراب‌کلا در سال ۱۳۴۴ هجری قمری (۹۷ سال پیش به تاریخ الان) برگزار گردید.

 

این سند نزد جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی محفوظ است که اینک به پاس آن بزرگان در بخش «روحانیت داراب‌کلا» در دامنه بازنشر می‌شود. روح روحانیان وارسته و خَدوم محل غریق رحَمات خداوند باری تعالی.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۰:۳۸

اقدام پنهان

به قلم دامنه : پست ۷۶۲۵ . به نام خدا. به یڪی از دفتر یادداشت‌هایم رجوع داشتم ڪه سال ۱۳۸۷ نوشتم. برداشت‌های من بود از ڪتاب «فرآیند اطلاعات؛ از اسرار تا واقعیت» نوشته‌ی نویسنده‌ی آمریڪایی مارڪ. ام. لودنتال، ترجمه‌ی علیرضا غفاری. ڪمی از آن را اینجا با گزاره‌ایی تازه‌تر می‌نویسم:

در قانون امنیت ملی آمریڪا، اقدام پنهان (Covet Action)، فعالیت‌های دولت ایالات متحده برای تأثیرگذاشتن بر وضعیتِ سیاسی، اقتصادی و یا نظامی در خارج از ڪشور تعریف شده‌است؛ به گونه‌ای‌ڪه نقش آمریڪا در آن آشڪار نبوده و یا علناً به آن اعتراف نشود.

از اقدام پنهان -ڪه سرّی انجام می‌گیرد- به عنوان ابزاری برای پیشبردِ اهداف سیاسی استفاده می‌شود. در انگلیس اسم آن، «اقدامات ویژه‌ی سیاسی» است. این رفتار نهانی، اقدامی خارق‌العاده محسوب می‌شود ڪه از حالتی میان جنگ و صلح حڪایت دارد؛ مانند براندازی حڪومت‌ها ڪه حوزه‌های گوناگونی را در بر می‌گیرند.
 
 
«در بهشت شدّاد»
 
 
از محوری‌ترین عناصر مفهوم «اقدام پنهان» در آمریڪا «انڪار قابل توجیه» آن است؛ یعنی ڪار به گونه‌ای انجام گیرد ڪه انڪار هرگونه نقش آمریڪا در آن ڪاملاً موجّه جلوه ڪند. اما بحث‌انگیزترین مسأله‌ در «اقدام پنهان»، «پی‌آمدهای ناخواسته‌ی آن» می‌باشد ڪه با گسترش فضاهای مَجازی آسیب‌پذیری‌اش تشدید شده‌است.

چالش اصلی در «اقدام پنهان»، ارزیابی آن است ڪه برخی از ڪارشناسان زُبده‌ی سازمان سیا، بر میزان نتایج مثبت آن تردید می‌افڪنند. مثلاً هنوز هم در جامعه‌ی اطلاعاتی آمریڪا ڪودتای ۲۸ مرداد علیه‌ی مرحوم دڪتر مصدق سرزنش می‌شود زیرا ارزیابی آنان این است آن «اقدام پنهان» در نهایت دست‌مایه‌ای برای غلبه‌ی مردم بر شاه شده و سرانجام به روی‌ڪارآمدن امام خمینی و بنیان‌گذاری نظام نوین ختم گردیده است.

نڪته‌ی نیمه‌تشریحی: اینڪ ڪه رژیم پوشالی آمریڪا، نه فقط رنگین‌پوستان را سرڪوب و تحقیر می‌ڪند، حتی شهروندان خود را «تروریست» می‌نامد؛ من به یاد سال‌های دورتر زندگی‌ام افتادم ڪه دو ڪتاب خواندنی خوانده‌بودم: یڪی از آقای جلال رفیع صاحب ستون «دریچه» در روزنامه‌ی اطلاعات ڪه ڪتاب «در بهشت شدّاد» آمریڪای متمدن و آمریڪای متوحّش را نوشته‌بود و این لفظ را به ڪار بُرد. و دیگری ڪتاب «آزادی مجسمه» اثر آقای دڪتر محمدعلی اسلامی ندوشن، ڪه در آن، به «مجسمه‌ی آزادی» آمریڪا طعنه می‌زند ڪه در این ڪشور، آزادی واقعی فقط برای همان مجسمه است و بس؛ ڪه به‌غلط، این ڪشور شعار آزادی سر داد و خود را مجسّمه‌ی آزادی می‌داند.

آری، سران شَریر آنان آزادی دارند، آن هم آزادی مطلق و رها؛ ڪه هر ڪاری ڪه دلشان خواست علیه‌ی ملت خود و ملت‌های جهان بڪنند. نمی‌دانم آیا هنوز هم هستند در ایران ڪسانی ڪه آمریڪا را مهد آزادی بدانند و سرمشق جهان و نظام ناجی؟! بگذرم. حرف سَدید را امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- به «شیطان بزرگ» زدند ڪه: «آمریڪا هیچ غلطی نمی‌تواند بڪند».
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی