دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
قم : ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر دامنه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۲۴ مطلب با موضوع «عکس» ثبت شده است

به قلم دامنه. ۲۶ آبان ۱۴۰۱ : به نام خدا. سلام. به کنگره‌ی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم دعوت بودم و صبح از ۹ به بعد در یک روز بارانی شدید که حس و انگیزه می‌فزود، خود را رساندم و در نشستش نشستم، البته از یک لیوان شیر کاکائوی داغ که بخارش در صحن اصلی مسجد جمکران به هوا برمی‌خاست، نگذشتم. برنامه‌های فشرده‌ای از چشمانمان عبور داده شد.  آقای حسین سلامی سپاه صحبت کرد. شاعر و ذاکری هم که سروده‌ای را آهنگین خواند، دو گزاره‌ی خوش‌قواره دیدم در بیانش، زیرا شخصاً معتقدم، شعر فن ریزه‌کاری شاعر در امور است. او در شعری گفت «حسین [ع] پشت سر مادر است در محشر» و نیز از شهید چنین پنداشت درستی داشت: شهید واژه نیست، اندیشه است.  قصد کردم از نشست در سالن ضلع غربی برخیزم و بروم داخل مسجد جمکران نماز تحیتی گزارم و برای امواتم ذکری را به زمزمه رفته باشم، اما دیدم سخنان آقای حسین سلامی فرمانده کل سپاه را پیش انداختند. آشنا هستم با سبک سخن‌ورزی‌اش و چندان هم نمی‌پسندم آدم‌هایی درین وزن و وضع، سخنران عام باشند. دلیلم این است در اثر سخنان عام، چارچوب منافع ملی فراموش شود و از زبان آدم مهم، حرف درز کند که در درازمدت به سود ما نباشد. لذاست که همچنان میدان برای سخن راندن باز باز است و این مناسب و رفتاری فریس نیست.
 
 
جمکران
 
 

 

...

 
 
...
 
 
کنگره‌ی
شش هزار و نود
شهیدِ استان قم
پنج‌شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱
عکاس و نشر: دامنه

 

منصرف شدم و ماندم و ببینم کجای حرفش، درز می‌دهد. دیدم درز داد که من فاش نکنم. ناهار نگرفتم، نه این که نخواسته باشم، یا اهل پرهیز باشم، نه، اهل ایستادن در صف نیستم. تازه، شکمم هم به قارّ و غور افتاده بود. گرچه نذری مردم خیّر و از خوان مسجد تاریخی جمکران بود ولی حوصله‌ام درین دریافت‌ها پایین است. زیر باران، البته در برگشت، کم و منقطع، به بیت برگشتم که از هر کجا بیشترش می‌خواهم و از همه چیز آسایشی‌ترش. به قول آیت الله جوادی آملی -البته اگر درست بتوانم از حافظه‌ام نقلی‌اش کنم- خداوند به جاهلیت عرب، حَمیت داد اما به ایمان‌آورندگان، سَکینت. و حتی سکنیت را جعل نکرد بلکه از سوی خود نازل کرد. و خیلی فرق است میان جعل و نازل‌کردن. پس، قدر منزل را به عنوان محل سکونت و سکنیت بدانیم. سه‌چندی هم عکس انداختم که در بالا منعکسش کردم، تصویر صحن جمکران را فکر کنم عالی‌تر انداخته باشم. می‌دانم با خواندن این گزارش وقت خود را ضایع کردین البته شاید، اما بر من ببخشایید. جمکران.  کنگره‌ی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم. پنج‌شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۶ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۷:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

توضیح دامنه: به نام خدا. سلام. درین پست چند صفحه از تاریخ مربوط به ممنوع‌کردن لباس روحانیت توسط حکومت رضاخان، قدغن‌شدن مراسم روضه‌خوانی و عزاداری ماه محرم به دستور رضاشاه، قضیه‌ی کشف حجاب اجباری و همچنین ملاقات علمل با پاکروان رئیس ساواک برای آزادی امام خمینی ره از حصر قیطریه  از کتاب "خاطرات مرحوم آیت الله آسیدمرتضی پسندیده  که زندگی و شرح احوال ایشان است به کوشش آقای محمدجواد مرادی‌نیا. عکس‌ها از دامنه:

 

 

ممنوع‌کردن لباس روحانیت

توسط حکومت رضاخان میرپنج

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ آبان ۱۴۰۱ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه: خاطرات جبهه. چرا سرمان را تیغ زدند؟! به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۹ ) به نام خدا. سلام. در یکی از اعزام‌های‌مان در سال ۱۳۶۴، از بس صدام به بکارگیری سلاح شیمیایی علیه‌ی رزمندگان روی آورده بود، تا می‌رسیدی جبهه در جا یا با کمی تأخیر می‌گفتند حتما" سر را با تیغ صاف و صوف کنند. آن روز هم که بهمن‌ماه بود و هوا هم نیمه‌سرد، من و یوسف و سیدعلی‌اصغر و سیدابوالحسن شفیعی و سیدابراهیم حسینی و شایدم سیدمحمد اندیک رفتیم آرایشگاه لشگر، بهتر است بگویم تراشگاه لشگر، چند کیلومتر از گردان ادوات ما، آن‌طرف‌تر تا سرمان را از بیخ بزنیم به قول محلی: سِلوپ شویم، آن هم با تیغ سوسمارنشان! عین حَلق در حج؛ این جا البته بدون «تقصیر» (=کوتاه‌کردن ناخن) و صد البته مثل حاجیان به قصد قربت و در اینجا نه فقط قربت که اَقرب و نیز به یک نیّت نزدیک‌تر به حضرت خالق  یعنی به قصد نوشیدن شربت شهادت که اکبر عبدی هم زیاد در «اخراجی‌های یک تا سه»ی آقای مسعود ده‌نمکی ازین شربت‌ها خورد و شهید هم نشد هیچ، یک زخم یک سانتی هم برنداشت. آقا، بانو، یکی‌یکی ردیف شدیدم و سلمانی‌ها هم، عین میرغضبان، سریع سریع سرمان را کچل کردند و شدیم عین چوکَهی مازندران و رَش‌کهی گیلان.

 

 

من و حسن آهنگر کل مرتضی

قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب

 

 

من و آق سیدکاظم صباغ

سال ۱۳۶۱. عکاس حاج عباسعلی قلی‌زاده

 

 

اشاره‌ام به این کلاه و زیرپیراهنی

از چپ: من، مرحوم آق سید ابوالحسن شفیعی

و زنده‌یاد یوسف رزاقی. ۱۳۶۴ بالای زیگورات چغازنبیل

و عکاس آق سید علی اصغر شفیعی دارابی

 


وداع خواهرم حاجیه طاهره طالبی با بنده

سال ۱۳۶۴ حیاط مسجد جامع داراب‌کلا

پشت عکس نمای تکیه است. عکاس: حاج نقی طالبی

در عکس مادر گرامی حاج احمد آهنگر در سمت راست من که بسیار نگران و گریان ماست. خدا رحمت کند. آن روز نیمی از مردم محل آمده بودند برای بدرقه‌ی‌مان که بالای ۲۵ نفر یکجا رهسپار جبهه شده بودیم. یاد یوسف رزاقی و سید ابوالحسن و سید ابراهیم حسینی و آق سید محمد اندیک جاویدان. خدت رحمت‌شان کناد

 

علت روشن است؛ چون اگر موی سر باشد و بدتر از آن بلند و گیسومانند هم شود، ماسک جنگی ضد شیمیایی در کاسه‌ی سر جا نمی‌گرفت و گازهای شیمیایی و میکروبی و بدتر از همه گاز خردَل -که بر پوست بدن را پِله می‌بست و بدتر از آبله- از مَنفذ مو، نفوذ می‌کرد و خاصیت ماسک جنگی را کاملا"زائل می‌ساخت و آن‌گاه نه فقط رزمنده نمی‌بودی که می‌شدی یک نعش بی‌هوش بر سر راه رزمندگان که بدتر می‌بودی از عدو. ما با سرِ تیغ‌زده مثل حاجی‌های منا وارد گردان ادوات شدیم و سخت شدیم موجب خنده‌ی این و آن. دیدیم نه نمی‌شه مضحکه!! باشیم همین‌طور. لشگر هم البسه در آن حد نمی‌دهد به رزمنده. یک روز که همان روز بعد بود یوسف گفت بریم دزفول. رفتیم. چی خریدیم؟! هر کدام یک کلاه جنگی درجه‌ی عالی و یک زیرپوش نخی رنگی. آن هم از جیب خود. عکسی از آن روزها انداختم و گذاشتم در زیر این پست تا ثبت با سند برابر باشد. بگذرم. زیرا خاطره‌ی آن روز و چندین روز بعد، که رفتیم زیگورات چغازنبیل چنان زیاد است که اگر ادامه دهم از چندین کف دست بیشتر می‌شود. راستی! در رود کارون شعبه‌ی دزفول هم آن روز یوسف به‌زور ما را برد شنا و آب‌تنی به گویش محلی سَنو و اوه‌لی. ماسک جنگی هم واقعا" در والفجر ۸ به دادمان آمده بود و یوسف می‌زد به سر و دماغش و ادا و اطوار و مسخره‌بازی قهّاری در می‌آوُرد که حقیقتا" پمپاژ روحیه و خنده آن هم در گیرودار جنگ، بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ آبان ۱۴۰۱ ، ۰۷:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

  

 

شالیزار شمال ایران

 

  

 

نپار شالیزار برای شوپه (=شب‌پایی)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ آبان ۱۴۰۱ ، ۰۸:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه: مسائل روز: قیام ضدآمریکایی قم. به نام خدا. سلام. انگیزه‌ای برانگیزاننده‌تر مردم قم را در ۱۳ آبان ۱۴۰۱ امسال به حرم و خیابان کشانده؛ اول زیارت بارگاه معنوی حضرت معصومه (س) در آستانه‌ی شب وفات غمبارش و آنگاه شرکت از سرِ عقیده و انقلابی‌ماندن، برای فریاد علیه‌ی آمریکا آن بنیاد تباهی‌ها. شگفت‌زده شدم این‌همه مردم مؤمن در میدان دیدم که اول از روی ادب و تسلیت، محضر کریمه‌ی اهل بیت (س) حاضر و سپس راهی مسیر تظاهرات ضدامپریالیستی می‌شدند، از همان مبداء یعنی حرم و حتی کمی عقب‌تر سرِ چهارمردان، مردم پرشور و شعور (زن و مرد و نوجوان و نونهال) به صف شدند تا مقصد یعنی مصلّی و میدان جانبازان و حتی روی پل بلوار امین. من هم یکی ازین مردم ایمن. اول در سردرگاه قبر مرحوم آیت‌الله بروجردی عرض ادب کرده و از مسجد بالاسر رهسپار زیارت قبر منور حضرت بی‌بی فاطمه‌ی معصومه (س) شدم که از نوجوانی پابه‌پای مرحوم پدرم به این حرم قدم می‌گذاشتم و التیام را می‌دیدم.

 

 

صحن امام هادی (ع)

 

 

اجرای سرود زیبا

 

 

مقبره‌الشهداء حرم

شهدای محافظ شهید قاسم سلیمانی

 

 

انبوه مردم

 

 

مادران مؤمن با کودک خردسال‌شان

 

 

قم در ۱۳ آبان ۱۴۰۱

 

خالی نگذارم در صحن امام هادی (ع) هم در روضه شرکت کردم که بسیار سوزناک بود (عکس بالا) و بعد از آن به زیارت مقبره‌الشهداء حرم یعنی شهدای محافظ و همراه شهید حاج قاسم سلیمانی نائل آمدم (عکس بالا)  و از آنجا وارد آغاز راهپیمایی ضد آمریکایی قم شدم و از صحن امام رضا (ع) تا خود میدان جانبازان مصلّی، زیر پایم زمین خالی برای ایستادن ندیدم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه: خاطرات جبهه:  به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۶ ) به نام خدا. سلام. سلمانی صلواتی جبهه ازجمله جاهای قشنگی بود که رزمنده وقتی روی صندلی چوبی آن -که از صندوق مهمّات ساخته می‌شد- می‌نشست هم خاش‌خاشی‌اش می‌آمد و هم لذت یک آسایش نیم‌ساعته در نتیجه‌ی چندین روز خستگی را می‌چشید. پیش ما اما این حاج عباسعلی قلی‌زاده بود که با این‌که با او عضو گروه کمین شب بودیم، روزهایی خاص کنار همسنگران دیگر جمع می‌شدیم و او با شونه و قیچی که در ملزومات انفرادی خود همراه داشت، شروع می‌کرد موی سر ماها را سلمانی کردن؛ در عکسی که در زیر گذاشتم کاملا" معلوم است. آن روز، اول سرِ مرا اصلاح کرد. پیش از شروع، تن نمی‌دادم؛ چون به موی سرم خیلی حساس بودم. گفتم نه، مرا مارو می‌کنی! (در محل ما، به موی سر افرادی که شبیه چرخه‌ی پشم گوسفندان اصلاح شود که مثل مرزبندی شالیزار می‌شود، می‌گویند: مارو، یا کچّل‌مارو) گفت: نه ابراهیم، بشین حالا می‌بینی بهترین اصلاح را می‌کنم.

 

جبهه‌ی مریوان، بوریدر- چشمیدر. تابستان سال ۶۱

ایستاده از چپ: عباسعلی قلی‌زاد. قلی‌پور. بنده. چالپلی نکا

نشسته در حال اصلاح: حاج آقا اسماعیل قربانی میانگاله‌ی نکا

این دو نکایی بزرگوار هر دو از معتمدین مشهور محل‌شان

بودند و صاحب کوره‌ی آجرپزی. عکاس: آقاسیدکاظم صباغ دارابی

 

آق سیدکاظم هم تضمین کرد ابراهیم قبول کن، مارو نمی‌کند. آقا، بانو، نشستیم روی صندوق خالی مهمّات، که حکم صندلی را داشت و رویش پتویی بود و نرمی نرمی می‌نمود. آفتاب هم زده بود، صبح جمعه هم بود و پرندگان هم نغمه سر می‌دادند. وقتی سر و ریشم را (که اون زمان تازه پشم نوج زده بود و صورتم شبیه ریش‌کوسه‌ها بود) زد، آینه آورد (همان آینه‌ی مشهور و رایجی که پشتش عکس تمثال امام علی ع داشت و مصرع مولوی نوشته بود: "از علی آموز اخلاص عمل") دیدیم چه اصلاحی هم کرد، من که موهایم را همش چپ می‌گرفتم، طوری مرا مارو کرد که دیگر مویم نه چپ می‌رفت و نه راست. شونه را گرفتم مویم را اولین بار زدم بالایی! که آن زمان رسم بود هر کس مویش را بالایی می‌دهد یعنی عاشق شده است! اگر دقت کنید به موی سرم در عکس (پیراهن زرد برزیلی) دقیقاً معلوم است.

 

چه روزهای سخت ولی مزه‌داری بوده است در رزم. بی‌جهت نیست دین مبین خط مقاومت را برای مؤمنان صراط حق دانسته است و پیوست و ملحق به حضرت حق. برای مرد مؤمن و مبارز و خالص یعنی دوست قدیمی و همرزم‌مان حاج عباسعلی قلی‌زاده بلند یا به زمزمه صلوات که دیرزمانی‌ست از نزدیک ندیدمش. از نوشته‌های روزانه‌ام در هیئت رزمندگان اسلام داراب‌کلا.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۱:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

به چه تکیه کنیم؟! ( قسمت ۱۰۲ ) به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. پس از چندی، از هفت‌تپه تسویه‌حساب کردیم؛ چون عملیات والفجر ۸ به نفع رزمندگان تثبیت شده بود. هنگام تسویه‌حساب، ارزیاب گردان ادوات -که رزمنده‌ای زیرک و مبادی به آداب بود- از ما سه تا (شاید هم از بقیه‌ی دارابکلایی‌های اعزامی که من خبر ندارم) خواست به علت نمره‌ی بالای ارزیابی اخلاقی و رزمی، در لشگر ۲۵ کربلا ماندگارِ رسمی شویم و به عضویت سپاه درآییم. نپذیرفتیم. اول به اتفاق همگی وارد قم شدیم و زیارت کردیم و شب در خوابگاه طلبگی کوچه‌ی ارگ خوابیدیم. صبح روز بعد به منزل اخوی وارد و از آنجا با پیکان سواری مرحوم سیدحسین هاشمی -که شانس ما به قم آمده و در منزل ایشان بود- رهسپار داراب‌کلا شدیم. خداخدا می‌کردیم سیدحسین ما را رَف و رام نیندازد! با آن شتاب مشهورش در راندن و جَستن و سبقت‌جُستن. جبهه چیزی نشدیم حالا این توراه گدوک این ما را تلف نکند. بِرام‌ِبرام (=تند و سریع) ما را رساند. به محل که رسیدیم، شنیدیم سرِ مزار، مراسم شهیدان عیسی ملایی و محمدحسین آهنگری‌ست که توی همین فاو عراق، پیش از اعزام ما، شهید شده بودند. از پیچ پاسگاه، پیاده لنگ‌لنگان از درِ پشتی مزار وارد شدیم. مراسم باشکوه و حزن‌انگیزی دیدیم که شاید تمام مزار انبوهی از مردم نشسته بودند و زار زار می‌گریستند. نه فقط برای ما، که از میدان جنگ، ظفرمند و سربلند برگشته بودیم، بلکه بر دیدگان همه، سیل اشک روان بود و اندوه فراق فوَران داشت. از خصوصیات مردم دیار داراب‌کلا یکی این است که به اهل قبور، حرمت عجیبی قائل‌اند، اخَص برای یادبود شهداء. صلوات بر روح آنها. ۱ آبان ۱۴۰۱ . دو قطعه عکس هم می‌گذارم در پایین:

 

 

نشر عکس: دامنه

 

 

 

شرح عکس اول : روز اعزام به جبهه دارابکلایی‌های غیور سلحشور. ( بهمن ۱۳۶۴ ) سپاه سورک. ایستاده از راست: سیداسدالله سجادی. حاج سیدمحسن سجادی. سیدکاظم صباغ. سید علی‌اصغر شفیعی. علی رزاقی. من. حسن صادقی. نشسته از راست: سیدرضی سجادی. سیدرسول هاشمی. روانشاد یوسف رزاقی.
 
شرح عکس دوم: همه‌ی این افراد اعزامی این عکس دارابکلایی هستیم: ( بهمن ۱۳۶۴ ) سربندداران از جلو:. سمت راست علی‌بابا حسینی. پشت از راست: یوسف رزاقی. مرحوم سیدابراهیم حسینی. سید علی‌اصغر. مرحوم سید ابوالحسن شفیعی. سیدرسول هاشمی. نفر وسط من. علی رزاقی. اسحاق رجبی. موسی رجبی. گال‌محمد رمضانی. مرحوم حسینی. سیدهاشم هاشمی. حاج سیدتقی شفیعی. قاسم دباغیان. حسین ملایی. اِسّامجید چلویی. احمد رمضانی. شیخ‌باقر طالبی. عبدالله رمضانی ممسِن. سیدموسی صباغ. مهدی آهنگری. عیسی رزاقی. بقیه را نشناختم. این رزمندگان به عملیات والفجر ۸ رسیده بودند.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۲:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

بالاتکیه‌ی داراب‌کلا

 

   

 

عکس‌ها در اینجا

 

   

 

پل حموم‌پیش داراب‌کلا و نمای انارقلت

 

عکاس: جناب یک دوست

 

 

قدیمی‌ترین دسته‌ی کفن‌پوش داراب‌کلا 

 

 

عاشورای روستای داراب‌کلا. روز ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ . سمت تکیه‌پیش

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ آبان ۱۴۰۱ ، ۱۷:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نقشه‌ی عملیات‌های مهم

در هشت سال دفاع مقدس به ترتیب تاریخ

 

( ۵ مهر ۱۳۶۰ )

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

دانشگاه کابل

 

 

دُم عصایی (میرکت یا  میرگربه)

عکس: دامنه از روی مستند مِلک میرکت

 

 

نقشه‌ی قفقاز جنوبی محیطی مستعد برای

دسیسه علیه‌ی ایران توسط آمریکا و اسرائیل اشغالگر

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حضور عزاداران هیئت ابوالفضل پایین‌تکیه داراب‌کلا

رحلت پیامبر اکرم ص و شهادت امام حسن مجتبی ع و امام رضا ع

 

     

 

روزهای ۳ و ۵  مهر ۱۴۰۱ مراسم چهل‌وهشتم مشهد

 

   

 

....

 

   

 

...

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۳:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

عزاداری در صحن شرقی اتابکی حرم حضرت معصومه س

حضور همه‌ی صنوف و آحاد ملت متدین درین حرکت انقلابی

قم. خیابان شهدا. روبروی مدرسه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام

 

 

 

​​​​​​...

 

  

حضور انبوه زنان مؤمن و غیور در میدان شهدای قم

یک‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ حرم حضرت معصومه س . عکاس: دامنه

 

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام  امروز یک‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ در سالروز رحلت جانگداز حضرت پیامبر اکرم ص و شهادت حضرت امام حسن مجتبی ع ، به حرم حضرت معصومه س رفته، پس از زیارت حرم ملکوتی کریمه‌ی اهل بیت ع و درنگ در عزاداری این روز جانسوز در صحن شرقی اتابکی، راهی راهپیمایی انبوه مردم دردمند علیه‌ی آشوب و حامیان آشوب شدم که برایم در حکم اهمیت راهپیمایی‌های اوائل انقلاب را داشت که شرکت در آن هم تولّی بود و هم تبرّی. خداوند از کاری خشنود است که به گسترش عدالت و رعایت احکام شریعت و رضایت ملت بینجامد. هیچ چیز برای بنده دردناک‌تر از آن نبود که جلوِ چشم نظام و انقلاب، آشوبگران چادر از سرِ یک زن باحجاب برداشتند و به زور سر آن انسان شرافتمند را در انظار عمومی برهنه ساختند. حقیقتا" کاری کریه و رفتاری شنیع مرتکب شدند. مهربانی و خدمت انقلاب به مردم یک اصل بدیهی و دینی‌ست، اما اُبّهت و اقتدار و قاطعبت علیه‌ی شرارت‌افکنان هم، اصلی جدایی‌ناپذیر و منطقی و قطعی‌ست. این دو شیوه‌ی کشورداری اگر متوازن نباشد آشوبگران در هر فرصت دگری که بیابند، جری‌تر و جریحه‌دارتر خیابان‌ها و حریم عمومی ملت را اشغال می‌کنند و امنیت و آسایش را خدشه‌دار.

 

تلویزیون ایران عبرت بیاموزد و معذرت بخواهد و تنبیه شود که چرا این‌همه به هرزه‌ها (برخی از هنرپیشه‌نماهای پول‌پرست) در شبکه‌های خود میدان داده بود و میلیاردها پول در حلقوم‌شان ریخت که حالا دُم درآوردند و خیال می‌کنند پشیزی می‌ارزند که آشوب را دامن زدند و از کشور گریختند. ملت متدین و ریشه‌دار ازین‌دست کارهای سبُک و اَشرافی و خلاف آرمان انقلاب سازمان سیما حقیتا" ناراضی‌ست و آنجا را لانه‌ی این هرزه‌ها کرده بود. آیا سیما باز هم بدین خفّت و حراج بیت‌المال ادامه خواهد داد؟! خدا اعلم است. چند عکس هم ازین حرکت انقلابی امروز مردم در قم انداختم که در بالا گذاشته‌ام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۳:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ارسالی مهدی رنجبر

شهدای داراب‌کلا زینت‌بخش مراسم اربعین در داراب‌کلا

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به قلم دامنه: نامه‌ای به یک دوست دیرین و پاسخ آن: به نام خدا. جناب آسیدمهدی حسینی دوست گرامی با عرض سلام و احترام. خواستم انجام‌وظیفه‌ای کرده باشم که بر گردنم مانده؛ یعنی یک قدردانی صمیمانه از اقدام سترگ شما؛ روشنایی‌بخشی جاده‌ی داراب‌کلا. از آنجا که آمدوشدم به محل پس از درگذشت والدینم به‌ندرت دست می‌دهد، کارِ راهبردی و زیرساختی جناب‌عالی را درصحنه مشاهده نکردم. بنده در صحن محترم هیئت رزمندگان داراب‌کلا متن نوشتار شما را دیده و خوانده‌ام که در آن از آنانی که در پیشبرد اقدام شایسته‌ی شما مشارکت جُسته و نیز از افرادی که ازین فکر زیبای شما استقبال نموده و محضرتان تبریک روانه داشته، تشکر و سپاس به عمل آورده‌اید. کارِ ماندگار، در هر روزگار کتمان‌پذیر نیست؛ آثارش را با خود حمل می‌کند و نتایجش را باقی می‌گذارد. لذاست که مفهوم باقیات صالحات (با اثرات تردیدناپذیر دنیوی و اُخروی) در دین تمجید و تکریم شده است.

 

 

روشنایی جاده‌ی داراب‌کلا در شهریور ۱۴۰۱

توسط جناب سیدمهدی حسینی بابت ثلث اموال

پدرش مرحوم حاج میرهادی حسینی

 

 

پدرتان مرحوم حاج سیدمیرهادی حسینی نه فقط برای خاندان‌تان اسوه و نمونه و نماد انسانی مهربان و متدیّن بوده، که نزد ما هم انسانی به‌تمام‌معنا کمال‌یافته، مذهبی، اهل مناسک دینی، پایبند به اخلاق الهی، آرام، به قول خودمانی: بی‌آزار و در یک‌کلمه مؤمنی دوستدار اهل بیت ع و پیکره‌ی دیانت بوده و با این صفات درخشان در شاکله‌ی شخصیتی‌اش، از کار و کوشش فراوان در باغ و زمین و دشت و دمَن دست نمی‌شسته. نوری که جناب‌عالی بر جاده تاباندید، بی‌درنگ بر روح ایشان درخشش خواهد افکند. حشرش با خاندان عصمت -علیهم السلام- که خود از سادات نجیب بود و هم‌نسل این سلسله. با آروزی سلامتی روزافزون برای آن دوست دیرین و اعضای خاندان محترم‌تان، مخصوصا" به عموزاده‌ی عزیزمان یعنی مادر گرانقدرتان. والسلام. با ارادت: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
پیوست: انتشار نامه‌ام به جناب‌عالی در هر جایی که خود تشخیص داده‌ای، هیچ منعی ندارد.

پاسخ جناب آقای سیدمهدی حسینی: سپاس دوست گرامى آقا ابراهیم. از مهرورزى شما نسبت به پدرم و لطف شما نسبت به خودم منت دار شما هستم. با تائید خردمندانى چون جنابعالى، در آینده اى نه چندان دور فرهنگ نوین خرج‌کردِ ثلث نهادینه خواهد شد و شاهد عمران و آبادانى بیشتر دیارمان خواهیم بود. ولى به نظرم گام کوچکى بود براى ایمنى تردد وسائط نقلیه تا شاهد حوادث دلخراش نباشیم. به قولى "ران ملخى بود در پیشگاه سلیمان". یا به قول شیخ اجل "گر بانگ بر امد که سرى در قدمى رفت ؛ بسیار مگوئید که بسیار نباشد"

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۱:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

 

انجیر پلدختر

 

 

پلدختر قطب انجیرسیاه در ایران و مقام دوم در جهان

 

 

...

 

 

شاهین سایپا

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ شهریور ۱۴۰۱ ، ۰۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

عزاداری عاشورا در نیزار قم

 

 

( ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ )

 

 

عزاداری عاشورا ( ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ ) در منطقه نیزار قم

شامل روستاهای ساریه‌خاتون، حسین‌آباد، حسن‌آباد، دولت‌آباد

گلستانه و فریدون‌آباد که با دسته‌ی عزا به امام‌زاده ساریه‌خاتون می‌پیوندند

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۱:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

آقای بهراد مهاجر دارابی

(فرزند جواد) نوه‌ی محمد مهاجر مُرسمی

که از ۱۴ تیر ۱۴۰۱ با قراردادی ۳ ساله به تیم نوجوانان

پرسپولیس تهران پیوست. با تبریک و آرزوی بالاترین‌ها برای ایشان

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ تیر ۱۴۰۱ ، ۱۳:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

تابستان ۱۴۰۱ داراب‌کلا

عکاس: جناب یک دوست

 

 

عکس‌ها در اینجا

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ تیر ۱۴۰۱ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

 

یک نماد از یک زائر در آستانه‌ی تشرف به زیارت حرم رضوی

 

...

 عکس اول: مشهد مقدس. ۳ خرداد ۱۴۰۱ ، صحن جامع رضوی

از راست: سید علی‌اصغر شفیعی دارابی. حسن آهنگر دارابی

حاج احمد آهنگر. دامنه. حاج سید رسول هاشمی. جعفر رجبی

 
سلام و احترام و عرض ادب. در مشهد مقدس در جوار حرم معنوی و آرامش‌بخش امام رئوف، عالم آل محمد ص، حضرت رضا ع دعاگوی خواستاران و خاطرخواهان بودیم. خیلی‌ها یکی ازین سه کشش پرقدرت را -که در خاطر اهل معنا به جاذبه‌ی زمین پهلو می‌زند- در زندگی‌شان حس کرده‌اند؛ آن هم در آستانه‌ی درِ سه حرم تا پیش از رسیدن به خودِ صحن حرم: یکی حرم امام علی ع. دیگری حرم امام حسین ع در وسط بین‌الحرمین و  صدالبته کنار تلّ زینبیه. و سومی حرم امام رئوف ع که بیتوته‌ی معنویِ همیشگی ایرانیان وفادار به آئین الهی به حساب می‌آید. مشهد که هستی زمان بر عقربه‌ی ساعت نمی‌چرخد، بل بر مدار دل و دلدار و دلداده و دلباخته می‌چرخد. چه قشنگ است این گردش به دور خورشید معنای ایران، که به دلباختگی دائمی‌ات می‌کشانَد. هتل که بودیم، حرم ما را دست‌کم سه بار در شب و روز به خود می‌کشاند. سیرِ حرم که می‌شدیم، هتل ما را به سوی خود می‌سِتانْد و اینک که خانه‌ایم و یا اداره و باغ و راه و گذرگاه، این حرم و هتل هر دُوَند که ما را به سمت خود می‌رُبایند. بگذرم. دامنه.
 
امروز در سالروز شهادت پیشوای صادق ع دو سخن از آن امام هُمام هدیه می‌کنم:
 
«چه زشت است برای کسی که میل و رغبتی در او باشد که او را خوار کند.»  «کسی که دنیایش را برای آخرت خویش یا آخرتش را برای دنیای خود ترک کند از ما نیست.»
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ خرداد ۱۴۰۱ ، ۰۹:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
 
 
۱۶ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱

شقایق باکّله‌جار روستای داراب‌کلا، میاندورود، ساری، مازندران، ایران. عکاس: مهدی ملایی دارابی. نشر عکس: دامنه. این عکس جذّاب جذبم کرد. آقامهدی چه‌خوب بلد است. سلام و سپاس و دست هرگز مریزد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۰۸:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

عکس از جلیل قربانی

نمونه‌دست‌نوشته‌ی جلیل قربانی

قضیه‌ی نان و طنز عمران صلاحی

 

یادداشت‌های روزانه‌ام در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰

 
دعوای سه نوع نانِ سنتی، فانتزی و ماشینی در دهه‌ی هشتاد. یک نمونه مباحثه میان جناب قربانی و بنده در مدرسه بر سر سنت و مدرنیته: من هم مثالی ساده در تأیید فرمایش شما بزنم آقای قربانی: «نان رضوی» مشهد و تندیرنون مازندران و سایر بلاد ایران هر دو نون هستند، یکی مکانیزه، دیگر دستی سنتی. پختن هر دو، آزاد و مخیّرانه است و خوردن هر دو هم آزاد و  مخیّرانه. بستگی به انتخاب هر فرد دارد. سنتی بخورد یا صنعتی. باگت یا سنگک. آقای قربانی در پاسخ بنده نمونه‌دست‌نوشته‌ی خود را در صحن مدرسه فکرت رسانده که عکسش در بالا درج شد. قضیه‌ی دعوای سه نوع نان و طنز مرحوم عمران صلاحی (۱ اسفند ۱۳۲۵ / ۱۱ مهر ۱۳۸۵). پاسخ دادم: چقدر مناسب و خاطره‌انگیز. سبک کار ما با هم چه شباهت‌هایی دارد. بنده هم دفتریادداشت‌های زیادی نوشتم که یک نمونه را از دهه‌ی ۷۰ و ... عکسی انداختم و بالا منعکس کردم. همه‌جای این دو ورقه خواندنی‌ست جناب قربانی. و قربانی جواب نوشت: «من هفت تا تقویم (سررسید) یادداشت دارم!» و من دیگه روم نشد بنویسم: اما من از  ۱۹ یادداشت در سررسید هم گذشت.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر