دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر

بایگانی

۲۱۶ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی:  «دوا اینجا، شفا آنجا»

1. در سال 1383 استاد درس فقه سیاسی ما، جناب آقای پارسانیا، که معمولا به مباحث معرفت شناسی اشتیاق خاصی نشان می‌داد، در موضوع دین و تجدد، به اشعاری اشاره کرد که با کاشی کاری بر سردر مطب قدیمی شفاءالدوله نقش بسته بود. اصرار داشتند که حتما به آن مکان که درست در مقابل حرم مطهر قرار دارد رفته و آن اشعار را بخوانیم.

 

2. در روزی که به دلیل [حفظ سلامتی مردم]، درهای حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بسته شده بود، عده‌ای متحجر به حرم حمله کرده و با ادعای این که حرم حضرت معصومه (س) شفاخانه هست، نسبت به بسته شدن درها اعتراض کرده و آن را شکاندند. یکی از معترضان یک بیت شعری را در استدلال خود به کار برد که بر همان مطب شفاءالدوله نقش بست بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

3. مطب شفاء الدوله در سال 1352 قمری که تقریبا مصادف با 1312 شمسی است روبروی صحن مطهر حضرت معصومه (س) و در کنار مدرسه خان یا مدرسه آیت الله بروجردی بنا نهاده شد، پنجره‌های این مطب رو به در شرقی صحن حضرت معصومه (س) باز می‌شدند، به گونه‌ای که به فضای حرم اشراف دارد.

 

4. اکنون دیگر از آن کاشی های روی سردر مطب خبری نیست و به حرم منتقل شد. می گویند مطب شفاء الدوله اولین شفاخانه در قم است که به علت ارزشمند بودن این بنا، بازسازی و مرمت می‌شود. اما شنیده می شود که جهت توسعه طرح حرم مطهر، ممکن است...

 

دکتر شفاءالدوله

 

مطب شفاءالدوله با کاشی‌نوشته

 

مطب شفاء الدوله پس از کندن کاشی‌نوشته

 

5.  اما شعری که روی سر در مطب شفاءالدوله نوشته بود که در واقع نگاه آسمانی بر آن حاکم است این است:

 

رواق حکمت اینجا، کاخ سبط مصطفی آنجا
بشارت دردمندان را دوا اینجا شفا آنجا

در اینجا طب یونانی و تشریح اروپایی
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

سبب اینجاست یعنی حکمت و تقدیر و دانایی
توانایی است یعنی حکم و تقدیر و قضا آنجا

شفا از نبض اینجا می دهد تشخیص علت را
خداوند شفا دارد یدِ معجز نما آنجا

 

6.  رئیس شهربانی قم که ناظر جمع شدن مردم کنار مطب و توجه آنان به اشعار شده بود، همان طور که سوار مرکب بود، به طنز اشعاری در همان قالب سرود:

مطب دکتر بی رحم پر جور و جفا اینجا
حریم و جایگاه دخت پاک مصطفی آنجا

کتاب حِرز یعقوب و طب مُرخای اینجا
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

برای ذکر تاریخ ثناء شاعر و مائر
بگفتم من که غسّالخانه دکتر شفا اینجا

 

دامنه: سلام جناب آقای احمدی. برای من مطلب قابل تأملی بود. هم روی مفاد اشعار تفکر کردم، هم روی متن شما تعمُّق. تحریک شدم در فرصت‌های آینده، وقتی گذرم به گذرخان افتاد، باری دیگر به این مکان نظر بیفکنم. این بار با نگاه ژرف‌تر. ممنونم.

۰ نظر ۰۷ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. شناسنده‌ی جاحِد کیست؟ اول بدانیم جاحِد چیست؟ جاحد یعنی مُنکِر، یعنی انکارکننده. اما آن نوع انکاری که با وجودِ دانستن، مُنکِر است. مرحوم عمید، جاحد را این‌گونه تعریف می‌کند: «کسی که با علم، حقِ کسی را انکار می‌کند.» در لغت‌نامه‌ی مرحوم علی‌اکبر دهخدا این‌گونه آمده: «انکارکننده با وجودِ دانستن.» بنابرین؛ شناسنده‌ی جاحد -چنانچه از واژه و اسمش پیداست- کسی‌ست که می‌داند و می‌شناسد، ولی مُنکِر است، ولی تکذیب‌گر است، ولی ردکننده است، ولی باورناپذیر است. زیرا زیرِ بار باور و ایمان و پذیرش نمی‌رود.
 
شهید مطهری در «انسان کامل» شیطان را «شناسنده‌ی جاحد» می‌داند و استدلالش این است چون شیطان «از همه بیشتر خدا، ملائک و پیامبران را می‌شناسد. حتی قیامت و معاد را بهتر از همه می‌فهمد اما مُنکِر است.» بدین‌خاطر شناسنده‌ی جاحد نامیده می‌شود.
 
نکته‌ی تشریحی تحلیلی: امام علی (ع) «پارسایی را سرآمدِ کارها» می‌داند و از نظر امام صادق (ع) «کوششی که در آن پارسایی نباشد، بی‌فایده است.» ازین‌رو از نظر من یک علت از علت‌های جَحد و انکار این است چون شیطان پارسایی نداشت.
 
پارسا به کسی گفته می‌شود که پرهیزگار باشد، از گناه و زشتی‌ها بپرهیزد، و به زبان عامیانه اما حکیمانه خداترس باشد. پارسایی نمی‌گذارد انسان به سمت‌وسویی برود که شیطان رفت. شیطانی که، هم جنود دارد، هم لشکر و تیپ و گردان و گروهان و دسته و هسته و فرمانده و فرمانبَر و مطیع و سرباز و مأمور و پیک و پیام‌رسان.
 
پارسا، پیام‌پذیرِ خدا می‌ماند و اگر بلغزد -که این امکانِ خطا همیشه برای بشر متصوّر است- باز نیز به سوی پروردگارِ آفریدگار بازمی‌گردد و خود را رانده‌ی درگاه حق نمی‌پندارد. شیطانِ رانده‌‌شده -که شناسنده‌ی جاحد است- اما سعی و تلاش دارد از مؤمنان، نیرو بدُزدد، آدم بستانَد، و به جرگه‌ی خود درآورَد و در میدانِ تیر با آنان مشق عصیان کند و بر سرِ راهِ بشرِ مشتاق حضرت حق و رونده‌ی مسیر حقیقت و پرستنده‌ی پروردگار متعال، دام و تله بگذارد. پارسایان با هر مرتبه و میزان ایمان، و با هر پایه از دانش و ارزش درین دامگه، صید شیطان نمی‌شوند و خدا را در همه‌حال می‌خواهند و می‌خوانند و می‌پرستند و تسلیم زر و زور و تزویز جبهه‌ی ابلیس نمی‌شوند.
 
 
من خود را نه پارسا می‌دانم و نه پرواپیشه، اما برای تمام پارسایان در هر دین و کیش و آیین و مذهبی، مراتب و منزلت قائلم. بگذرم. و فقط بگویم می‌کوشم دنبال‌کننده‌ی پارسایان و خداترسان باشم تا از قافله‌ی خداجویی و خداخواهی پس نیفتم. کاری بسی سخت است، چون شکار شیطان شکاری نیرنگ‌واره است؛ ولی خدای مهربان به خلق و همه‌ی جُنبندگان و دابّه (=جانور) در قرآن فرموده اگر بندگان پروا کنند، شیطان قدرت احاطه‌اش را از کف می‌دهد و قادر نخواهد ماند.
۰ نظر ۲۸ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. امام علی (ع) به یاد یکى از یارانش به نام «خَبّاب بن اَرتّ» سخنان قصار (=ڪوتاه) فرمودند ڪه به نظرم دقت در آن، نگرش انسان را نسبت به اصالت زندگی و اثرات فضیلت‌های اخلاقی بر حیات دنیوی متحوّل می‌ڪند، حضرت -ڪه امروز روزی، میلاد خجسته‌‌اش در درون ڪعبه‌ی معظّمه بود_ این‌گونه از یارش یاد می‌ڪند:

 

 

حرم امام علی علیه‌السلام

 

«خدا «خَبّاب بن اَرَتّ» را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد، و از روى فرمانبردارى هجرت کرد، و با قناعت زندگى گذراند، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى کرد.» (منبع)

 

ڪمی شرح می‌دهم:

خواندن زندگانی خَبّاب، حقیقتاً بر انسان اثر می‌گذارد. گفته می‌شود او از ایرانیانِ ساڪن در عراق بود. آهنگر بود. چون پدرش لُڪنت زبان داشت، به او «اَرِتّ» می‌گفتند. ششمین مردی بود ڪه به اسلام ایمان آورد. از شجاع‌ترین مسلمانان بود ڪه در اوج خفقان جاهلیت، از آشڪارڪردنِ مسلمانی‌اش هراسی نداشت. از مسلمانان مستضعف بود، بسیار شڪنجه‌اش ڪردند تا از اسلام برگردد، اما با آن‌ڪه ۲۳ سال داشت اما هرگز دست از دین بر نداشت. در تمام غزوات برای دفاع از اسلام و مسلمین شرڪت داشت. پیامبر خدا (ص) وی را مسئول نگه‌داری غنیمت‌های جنگی ڪرده بود. همنشین حضرت محمد (ص) بود. روایت‌های زیادی از رسول خدا (ص) نقل ڪرد. یڪ مبلّغ دینی بزرگ نیز بود. آموزگار قرآن هم. حتی عُمَر به ڪوشش او مسلمان شد. (منبع) با آن ڪه مجاهدت‌های بی‌شماری برای اسلام و مسلمین ڪرد، اما دچار بیماری پوستی شد و در ۷۳ سالگی درگذشت. یعنی همان سال ۳۷ هجری ڪه امام علی (ع) از جنگ صفین بازمی‌گشت و خَبّاب به خاطر بیماری مُزمن پوستی نتوانست در صفین شرڪت جوید. اما شڪیبایی ورزید و بردباری ڪرد.

 

رسم بود در ڪوفه ڪه افراد را در منرل در آستانه‌ی در ورودی خانه‌ها دفن می‌ڪردند اما او اولین ڪسی بود ڪه وصیت ڪرد وی را در بیرون ڪوفه (یعنی نجف ڪنونی) دفن ڪنند. امام علی (ع) بر پیڪرش نماز گزاردند و در نجف به خاڪ سپردند.

 

حالا اگر بر شما خوانندگان شریف سخت نیست یڪ بار دیگر سخن امام علی (ع) در وصف خَبّاب آهنگر را بخوانید ڪه چه ویژگی‌های ژرفی ازو گفت.

 

اشاره: احتمال دادم با تجلیل و معرفی خَبّاب، این صحابی آگاه رسول الله (ص) روح امیرالمؤمنین علی (ع) بیشتر خشنود می‌شود ڪه در میلادش، از یارش یادی ڪرده‌ام. و این‌گونه ۱۳ رجب را گرامی داشتم. بگذرم و این بزرگ‌روز را بر روح‌های خواهان فرهنگ و عدالت علوی تبریڪ و شادباش بگویم. و پرده بردارم ڪه یارِ علی بودن آنچنان میانِ ایرانیان اهمیت داشت، ڪه حتی اسم فرزندانشان را «یارعلی» می‌گرفتند.

۰ نظر ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. یڪ دسته ڪسانی‌اند ڪه از دین جلوتر می‌افتند. دسته‌ی دیگر آنانی‌اند ڪه به ستیز و سُخره‌ی دین برمی‌خیزند.

 

گروه اول با هر نام و اسمی و با هر پیشه و پوششی تلاش می‌ڪنند برداشت‌های خود را به نام دین بر مردم تحمیل ڪنند؛ بی‌آن‌ڪه بپذیرند فهم‌شان از دین نه فقط خطاست، ڪه افراطی و بناشده بر ڪج‌فهمی‌هاست و حتی حاضر نیستند سخن نقّادانه‌ی مردم را بشنوند. اینان فقط دوست دارند حرف‌های تمام‌ڪننده بزنند، یڪ‌طرفه سخنگوی دین باشند، مردم حرف‌شنُویِ محض‌شان باشند و در یڪ ڪلام آنچه می‌بافند و نسخه‌پیچ می‌ڪنند به عنوان باور مسلّم دینی، مورد اطاعت و پذیرش باشد. اینان تسلیم‌بودن و قانع‌شدن مردم را می‌خواهند حتی اگر با خُرافه، ملت را به خواب فرو ببرند. از ویژگی‌های این دسته دست‌ڪم این سه خصیصه برجستگی بیشتری دارد:

 

۱. تڪیه می‌ڪنند به روایت‌ و نقل‌هایی ڪه به «اسرائیلیات» (=نوعی داستان‌بافی) بیشتر شباهت دارد تا به دین و شرع و عقل. با آن‌ڪه پیامبر خدا (ص) فرمودند روایات را به قرآن عرضه ڪنید اگر قرآن آن را تأیید نڪرد، بڪوبید به دیوار؛ اما همچنان اینان خوش می‌دارند مردم را با همین روایت‌های نادرست -ڪه خدشه به دین و آسیب به مقام معصومین (ع) و لطمه به آیین مسلمانی می‌زند- دیندار نگه دارند.

 

۲. احڪام دینی را -ڪه بسیار آسان‌گیر است و برای ساختن انسان متعادل و متوازن نازل شده و یا از سنت و سیره برخاسته- غلظت و شدت می‌بخشند و سختگیرانه مردم را به آن وادار می‌ڪنند و با آن‌ڪه قرآن همه‌ی مردم را به تدبّر فراخوانده و برای‌شان حقِّ فهم به میزان وُسع قائل شده، اما این دسته، مردم را اگر نگویم در تمام رفتارها، دست‌ڪم می‌توانم بگویم در بیشتر جاها، چون «رَمه» می‌خواهند ڪه باید با چوب‌دستی چوپان! بچرند و با هُش و هِیِّ او بروند و نرَمند. بگذرم.

 

۳. با بڪارگیری شیوه‌های یڪ‌سویه‌ی تبلیغی و با اتّڪا به مطالب سُست و بی‌پایه -ڪه به وهن اسلام می‌انجامد و عِرض مسلمانی می‌برَد- خودشان را طبیب مطلق و سخنگوی رسمی اسلام می‌پندارند و بر دانشمند و مستمند نسخه‌ی واحد می‌نویسند و به عنوان وڪیلِ دین، برای خود حق تصرّف قائل‌اند. این دسته خیال می‌ڪنند شِمّه و شاید هم تمام ربوبیت به آنها هم سرایت و تسرّی دارد و می‌توانند برای مردم «ربّ» و «بُت» باشند. همان‌طوری‌ڪه در ڪلسیا چنین بود ڪه از نظر شهید مطهری در «علل گرایش به مادیگری» یڪی از عوامل اصلی، همین نارسایی در مفاهیم دینی ڪلیسا بود ڪه بشر رو به انڪار بُرد و از دین گریخت. از نظر من این دسته ضربات سختی بر پیڪر پاڪ روحانیت وارسته، آگاه، عقلی، ساده‌زیست، خویشتن‌دار، طبیب روح و مداراگر مردم نواخته‌اند.

 

گروه دوم. این دسته خیال خیلی‌بدی در سر پرورانده و تاج خیلی‌ڪجی بر سر نهاده، ڪه می‌ڪوشند هر چه رنگ و بوی دین دارد، با آن بستیزند. ڪریه‌ترین ابزار آنان بستن دروغ به پای دین است. اینان در واقع ریزه‌خورِ دسته‌ی اول‌اند ڪه به نام دین، دین را -ڪه به پالودگی انسان از آلودگی مدد می‌رساند- در نزد عامه بد معرفی ڪرده‌اند. گروه دوم ڪسانی‌اند ڪه سعی دارند انتقام‌های خود را در بزنگاه از نمایندگان دین بگیرند. آنان هیچ‌گاه به سراغ سخن‌های سدید عالمان دین نمی‌روند، چون نمی‌توانند بر استحڪام سخنان‌شان خدشه‌ای وارد ڪنند، یڪ‌راست به سراغ سخن‌های سُستِ ڪسانی می‌روند ڪه از قضا در بدترین شرائط، عجیب‌ترین حرف‌ها را به اسم اسلام می‌زنند و جگر دین را جریحه‌دار می‌ڪنند. بر این دسته، باید گریست ڪه چه بد، از دین انتقام می‌گیرند. اگر دیندار بد ڪرد، بد گفت، بد فهمید، دیگر چرا باید به اِصالت ایمان و به اصل دین تاخت!؟

 

انسان مُنصف و روادار ڪسی‌ست ڪه در روزگار، چه تار و تیره، و چه منوّر و تابنده به خاطر چند حرف «چرند و پرند» و چند بیان «مُزخرف» به مقابله با دین بلند نمی‌شود. دین به قول علامه طباطبایی در صفحه‌ی ۴۹ ڪتاب «تعالیم دینی» «نه تنها پاسبانی است ڪه از ڪارهای نڪوهیده باز می‌دارد، بلڪه آموزگار و مربّی هم هست ڪه فضائل و ڪمالات به انسان یاد می‌دهد.» و در صفحه‌‌ی ۵۱ می‌گوید: «این‌ڪه انسان یڪ آرامش درونیِ واقعی پیدا ڪند خواسته‌ی دین است.» و «آدمی به حڪم طبیعت و سرشت خدادادی خود، دین می‌خواهد». و در صفحه‌ی ۵۸ والاترین سخن را سر می‌دهد: « طبق دستور اسلام، باید هدف اصلی را اخلاق قرار داد و قوانین را بر اساس آن بنا نهاد» چنانچه پیامبر (ص) فرمودند: انَّما بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَڪارِمَ الاخلاق.

 

آری؛ هم همان ڪسان ڪه دین را با برداشت‌های خطاآمیز خود سست می‌ڪنند، و هم همان ڪسان ڪه با برداشت‌های غلط‌ترِ خود از برداشت‌های خطاآمیز، به سمت سُخره‌ی دین خیز برمی‌دارند، هر دو دسته در اشتباه‌اند. تاریخ؛ یادداشت‌هایش را به ثبت می‌رساند. اینڪ ڪه برای هزار سال پیش داوری می‌ڪنید، هزار سال بعد داوری خواهید شد.

۱ نظر ۱۷ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۹:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: پژواڪِ نداها و آواهای جورواجور. به نام خدا. سلام. حضرت ایّوب نبی (ع) از سرِ ابتلاء، هفت سال در ڪُناسه (=خاڪ‌روبه) گرفتار شده و گفته می‌شود ڪرم بر بدنش افتاده بود. روزی شیطان آمد سراغش تا بر اثر بلا، فریبش دهد. گفت: گوسفند نذر من ڪن تا... . اما ایّوب با جرأت جواب داد: «ما ۸۰ سال در نعمت بودیم، حالا ۷ سال در بلا، تازه ۷۳ سال دیگر باقی‌ست تا نعمت و نِقمت برابر شود.» و بی‌حڪمت نبود ایّوب را خدا صابر خواند.

 

نڪته: بر اساس تفسیر مفسرانِ بنام، حضرت ایّوب (ع) هرگز «جزَع و فزَع» نڪرد و وقتی هم نزد خدا ندا بُرد ڪه «مَسَّنِیَ الضُّرُّ»: «مرا آسیبی رسیده»، شڪایت نڪرد، ترڪِ صبر نڪرد، فقط پیشگاه خدا صحبت از أَرْحَمُ الرَّاحِمِین ڪرد:

 

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ

وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ:

و ایوب را [یاد ڪن] هنگامی ڪه پروردگارش را ندا داد ڪه مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان‌ترین مهربانانی.

(سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی ۸۳  ترجمه‌ی انصاریان)

 

نتیجه: یڪ نتیجه این است ڪه در اثر سختی‌ها و آسیب‌ها، در وجود آدمی، آواها و نداهایی جورواجور پژواڪ می‌یابد ڪه او را برُباید، بفریباند. خردمند و شڪیبا ڪسی‌ست ڪه نه گولِ این‌گونه نداها را بخورَد و نه بردباری و آرامشش را در برابر آواهای غلط ترڪ ڪند. این، به سلامتی روح و روان و تن ڪمڪ می‌رساند. آلودگی‌هایی ڪه در فضای مَجازی و حتی گفت‌وشنودهای حضوری بیش و ڪم رخ می‌دهد و می‌رود تا به یڪ روال رایج منزجرڪننده بدل شود -و شاید هم شده باشد- می‌تواند بسی بدتر و مخرّب‌تر از نداهای شیطانی درونی باشد. و به نظر من اگر از خود در برابر انبوه ڪژتابی‌ها مراقبت نڪرد، دیری نمی‌پایَد ڪه چنین مِحنت‌هایی بتواند اثرات آرامش‌بخشِ نعمت‌ها، محبّت‌ها و نوازشگری‌ها را خنثی ڪند. سیستم ایمنی بدن ما امر خداداد است، او بزرگترین و قوی‌ترین ارتش فردی در دفاع انفرادی است، آن را با پذیرش تشویش‌ها، قبول فوری پژواڪ‌های نادرست، و نیز اعتماد بی‌وجه به منابع ناباب، نابود و تضعیف نڪنیم.

 

اشاره: حتی اگر در آزمون الهی نباشیم، دست‌ڪم در معرض امتحان انسانی قرار داریم. پس، هرچه «ایمان» و «ایمنی» ما را ویران می‌ڪند، باید از آن رهایی داشته باشیم. بردباری، خردمندی، معنویت، شریعت و عقلانیت همه‌وهمه هم‌راستاست.

۲ نظر ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. در یڪی از یاداشت‌های قدیمی‌ام دیدم ڪه نوشته بودم دانشمندان علوم اجتماعی بر این نظر بودند ڪه در وجود انسان همواره پنج «من» حضور دارد. خواستم این را ڪمی شرح دهم:


«من»ها این است:

«منِ» یڪم: من، آنچنان ڪه حقیقتاً هستم.

«منِ» دوم: من، آنچنان ڪه خودم تصور دارم.

«منِ» سوم: من، آنچنان ڪه دیگران از من گمانه دارند.

«منِ» چهارم: من، آنچنان ڪه خیال می‌ڪنم دیگران از من تصور دارند.

«منِ» پنجم: من، آنچنان ڪه دیگران خیال می‌ڪنند ڪه من از خودم تصور دارم.

 

به نظر من بازتاب هر یڪ از پنج «من»، زندگی انسان را یا «اصیل» و یا صوری و خطیر  می‌ڪند. اگر دو منِ یڪم و منِ دوم را در خود اصالت دهیم و با آن زندگی ڪنیم، زندگی اصیل داریم و به هویت پویا می‌رسیم و توحید؛ ڪه ضد هویت ایستا است و تشویش. با سه منِ دیگر -اگر ترتیب اثرش دهیم- در واقع زِمام خود را در اختیار اذهان و خیال‌بافی‌های دیگران قرار می‌دهیم ڪه اثر بد آن این است هم بنیاد توحیدی زندگی‌مان را تخریب می‌ڪنیم و هم اصالت و لذت حیات طیّبه را (به هر میزانی ڪه از آن برخورداریم) از خود سلب می‌سازیم.

 

خواننده‌ی خواهنده‌ی خبیر را با توجه به دو من از پنج من بالا، به شعر سعدی دعوت می‌دهم ڪه می‌گوید انسان توحیدی هرگز هراس نمی‌ڪند و هرگز امید و آرامش خود را نابود نمی‌سازد:

 

موحّد چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیادِ توحید و بس

سعدی. گلستان: باب هشتم

 

نڪته: من بر این نظرم انسان دیندار و اخلاق‌پیشه و مُبادی به آداب، علاوه بر ممارست در وارستگی درونی، «آموزه‌های وَحیانی» را دانش رهایی‌بخش می‌داند و ازهمین‌رو، وقتی رو می‌ڪند به معنا و معنویت و مذهب و شریعت، به‌خوبی درمی‌یابد ڪاستی و مشڪلات و مصائب نمی‌تواند به‌هیچ وجه معنا را از زندگی‌اش برُباید. و همین گرَوِش است ڪه او را به این فهم ژرف می‌رساند ڪه اگر در هر روزگاری بوده باشد، هرگز گرفتارِ سرگشتگی، پوچی، بی‌هویتی، بیهودگی و در یڪ‌ڪلام میرایی و پژمردگی نمی‌گردد.

 

نتیجه: پس با دو منِ خود باشیم: یعنی منِ اول و منِ دوم. چرا؟ چون‌ڪه در منِ اولی، فقط خدای علیم از آن باخبر است و در منِ دوم، خودمان، خودمان را دقیق می‌شناسیم تا چه در تلخی و چه در شادی و چه در سختی خود را به خدا و معنا نزدیڪتر ڪنیم. درین دو من، هر چه واقعی‌تر شویم، راسخ‌تریم. هر چه ایمانی‌تر گردیم، راغب‌تریم. آن سه من دیگر را، گرچه نمی‌توان از بین برد، اما می‌توان آن را از خود غائب ڪرد، به قول خودمونی بی‌خیالِ آن سه من شویم.

۰ نظر ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۸:۳۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. شهید محمدباقر صدر معتقد است «ارزش‌های اقتصاد» از دین اخذ می‌شود اما علم اقتصاد «از بیرون دین می‌آید.»

 

با این سخن صدر، ذهنم آفتاب می‌خورَد ڪه حڪومت دینی نیز از علم و تمدن و تجربیات بشری مدد می‌گیرد و وقتی آن سخن شهید مطهری را در فڪرم مرور می‌ڪنم بر افڪارم پایدارتر می‌مانم ڪه در صفحه‌ی ۲۰۳ «ده گفتار» گفته است: «اسلام در هر عصر و زمانی واقعاً تازه است.»

 

این‌ڪه ماڪسیم گورڪی در نوشته‌ایی تأڪیدش را بُرد به این سو ڪه اگر حڪومتی تخت صدارتش را بر قلب مردم بنا ڪند، هرگز سقوط نمی‌ڪند، نشان می‌دهد حڪومت‌ علاوه بر ضرورت مدیریت، متڪی به فن و علم و گام و راه و تألیف قلوب است.

 

ڪاری به این مطلق‌گویی گورڪی -ڪه هم با لنین همڪاری ڪرد و هم به او و پیش‌تر بر تزار شورید- ندارم، اما نقش قلب و محبت در حڪومت را نادیده نمی‌انگارم؛ چون مسأله‌ی محبت و قلب تا آن حد مهم است ڪه امام محمدباقر -علیه‌السلام- دین اسلام را جز محبّت نمى‌داند و مى‌فرماید: «هَلِ الدّینُ إلّا الحُبُّ؟ آیا دیندارى، جز دوستى و مهرورزى است؟» و حڪومت دینی هم به تبَع، از همین فرمول، فرمان می‌گیرد.

۰ نظر ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۷:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام.  ۱۴۴هزار نفر را به بهشت می‌برم! چندی‌پیش در خبرخوانی‌هایم متوجه شدم ڪه «لی مان هی» رهبر فرقه‌ی «شین‌چون‌جی» و مؤسس ڪلیسای عیسوی شین‌چون‌جی شهر دائگو ڪره جنوبی‌ -ڪه می‌گویند حدود ۲۰۰ هزار عضو دارد- معتقد به احیای دوباره‌ی حضرت مسیح (ع) است. او به پیروانش وعده داده در روز معاد، ۱۴۴ هزار نفر از اعضا و پیروان ڪلیسای خود را به بهشت ببرد.

 

رهبر فرقه‌ی عیسوی

شین‌چان‌جی کره‌جنوبی.‌منبع

 

سه نڪته بگویم:

 

یڪم: گرچه در بینش اسلامی، در هر موضوع و مسأله‌ایی، چه دینی، چه اجتماعی و چه اعتقادی، مؤمنین از ساده‌اندیشی و ساده‌لوحی (=زودباوری) پرهیز داده شدند، تا بی‌جهت و بی‌حجّت چیزی را نپذیرند، و یا مانند مُنڪرین -ڪه اساس ڪارشان همیشه بر انڪار است- فوری دست به انڪار نزنند؛ بنابرین من در باره‌ی شاکله‌ی فکری این فرقه‌ی ڪُره‌ای، فعلاً و آناً پیشداوریی نمی‌ڪنم.

 

دوم: در باره‌ی احیای دوباره‌ی حضرت مسیح (ع)، در تفڪر اعتقادی شیعی نیز بحث روایی در باره‌ی عالَم رجعت (=بازگشت) وجود دارد ڪه طبق آن خداوند ڪسانی را به دنیا بازمی‌گردانَد. مرحوم علامه طباطبایی رجعت را «از مراتب روز قیامت» می‌داند ڪه البته در ڪشف و ظهور «پایین‌تر از قیامت» است. بگذرم.

 

سوم: اما این‌ڪه «لی مان هی» رهبر این فرقه‌ با قاطعیت می‌گوید من در روز رستاخیز ۱۴۴هزار نفر از اعضا و پیروان ڪلیسایش را به بهشت می‌برَد، اگر نگویم شیّادی است، دست‌ڪم می‌توانم بگویم خوش‌خیالی است و شاید هم انگیزه‌ای برای جذب ڪره‌ای‌ها به سازمان ڪلیسا.

 

اشاره: من یادم است یڪی از روحانیون مطرح ڪشور چندسال پیش گفته بود ما باید مردم را بهشت ببریم. من مقاله‌ای در نقد سخنانش در وبلاگم «دامنه» نوشته بودم ڪه از ڪجا معلوم شما خود اهل بهشتی، ڪه این‌گونه مطمئن، می‌خواهی دیگران را هم به دنبال خود به بهشت بڪشانی! ڪشڪ و ڪشڪولی ڪه نیست. ڪردار و ڪرده و ڪار و ڪرامت می‌خواهد.

۰ نظر ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ ، ۱۱:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. نقل می‌کنند فردی مفهوم آیه‌ای را از مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی می‌پرسد و ایشان نظر خود را می‌گوید و فرد می‌گوید پس به مؤمنین بگویم این آیه چنین می‌گوید؟ مرحوم آیت‌الله خوئی پاسخ می‌دهد: «بگویید فهم خوئی از این آیه چنین است.»

 

 

مرحوم آقای خوئی

 

نکته: دست‌کم سه پیام این شیوه‌ی اخلاقی و معرفتی مرحوم خوئی می‌تواند این باشد: فروتنی، احتمال‌دادن به این‌که ممکن است برداشت‌های دیگری از آیات قرآن وجود داشته باشد و با فهم آقای خوئی نسبت به آن آیه فرق داشته باشد و به حقیقت آیه نزدیک‌تر و یا دورتر باشد و نیز حرف و فهم خود را برای همه تمام‌شده تلقّی نداشتن.

۰ نظر ۰۷ اسفند ۱۳۹۸ ، ۱۲:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فقیه مدرسه دی مَست بود و فتوا داد

که مِی حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است

حافظ

(منبع)


 

شرح و نکته‌ی دامنه:

مَست درین بیت اشاره است به تعلّق‌نداشتن به هواهای نفسانی. یعنی فقیه در اوج آزادگی و دانایی و وارستگی و نیز بی‌وابستگی، فتوای شرعی داد که بی‌شک شراب‌خواری (=یکی از نجاسات) حرام است و خورنده‌ی آن حکم خدا را بر زمین می‌زند؛ اما بدتر از شراب‌خواری این است کسی اموالی را که برای مردم و عموم و یا برای امر دین و امور غیرشخصی و با قصد خیریّه وقف شده است، بخورَد. از نظر من، حافظ به عنوان یک عالم دینی و متشرّع، می‌خواهد بگوید خوردنِ شراب زیانش در درجه‌ی نخست به خودِ خورنده‌ی این نجسی و سپس اثرات بدش به جامعه بازمی‌گردد، اما خوردنِ مال وقفی، زیانش علاوه بر فردِ خورنده، جامعه و دین را نیز دربرمی‌گیرد و دست‌کم به سه ساحت، ضرر می‌زند و خدشه وارد می‌کند: فرد، ملت و مذهب.

 

نکته این است که وقف‌کردن اقدامی‌ست از سرِ حُسن و احسان و نیکوکاری، خوردنِ آن اما به نفع خود و خویشان، اقدامی‌ست پلیدتر از شراب‌خواری. دور باد؛ دور باد؛ این هر دو زشت‌کاری و حرام‌خواری.

۰ نظر ۰۳ اسفند ۱۳۹۸ ، ۰۰:۰۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. میانه‌روی و حدّ وسط چیست؟ «اگر کسی در راه خدا فنا شود و غنی شود میانه‌روست؟» پاسخم به این سؤال سید علی‌اصغر شفیعی:
 
سلام. در این نظرنویسی‌ات، سؤال گرانقیمتی به درگاه مدرسه‌ی فکرت آوردی. اساساً، از انسان‌های زیرک خوشم می‌آید، اگر زیرک‌ها نباشند، حتی علم هم پیشرفت نمی‌کند. چون علم، با پرسش‌های تازه‌تر جان می‌گیرد. حتی، خون رگ‌های دانش، پرسش و پرسشگری است. برای گذر از شک به یقین، نه ماندن در شبهه و تردید.
 

دامنه. 10 فروردین 1394. ببرخاسۀ دارابکلا

 
پاسخم این است: چند سال پیش کتابی از مرحوم منتظری با عنوان «از آغاز تا انجام» را می‌خواندم که در آن «حد وسط» را خوب جا انداخت. نیز ارسطو هم در کتاب «اخلاق» این بحث را شکافت. من دو مثال می‌زنم تا «میانه‌روی» در معنای حقیقی آن روشن شود.
 
اول آن‌که از نظر ارسطو «حد وسط» در اخلاق از همه‌ی فضیلت‌ها (=زیادگی) بافضیلت‌تر است.
 
دوم این‌که میانه‌روی یا حد وسط، ناشی از رفتار متّکی به عدل است. در مثال زیر دقت فرمایید:
 
شما آقاسید علی‌اصغر می‌دانی که «شجاعت» تا چه حد برای زندگی بشر امری در حد ضرورت است، و در جبهه هم بارها آن را آزمودی. حال همین شجاعت که فضیلت و حد وسط است، ممکن است میان دو پدیده‌ی افراط و تفرط گرفتار گردد. افراط آن جُبن است (یعنی فرد در ترس مرتکب افراط شود، یعنی زیادی بترسد) و تفریط آن تهوُّر (یعنی فرد در ترس مرتکب تفریط شود، یعنی اصلاً نترسد، آنجا که باید از انجام کاری ترسید) که هر دو در مقابل فضیلت شجاعت، رذیلت محسوب می‌شود. کمال و عدل آن است که انسان شجاعت را در اندازه‌ی عدل آن داشته باشد، نه جُبن بورزد یعنی ترسو بودن در حد افراط. و نه تهور کند یعنی دلیری بی‌جا و نترسیدن در حد افراط. پس شجاع کسی نیست که اصلاً نباید بترسد، بلکه کسی است که حد وسط آن را بداند و بماند.
 
مثلاً دلاوری و شهادت و رشادت حاج قاسم سلیمانی از نظر من یک مثال عملی برای فضیلت شجاعت است؛ چون انسانی بود که هم حد وسط را می‌دانست و هم در حد وسط عمل می‌کرد. زیرا افراطی معنایش (=زیاده‌روی) است و تفریطی مفهومش کوتاهی‌گری.
 
مثال دوم: هر یک از ماها و اساساً اغلب ایرانی‌ها در دوره‌ی دفاع مقدس به جبهه رفتیم. رفتن به جبهه یک اقدام فضیلت و میانه‌روی بود، نه رذیلت؛ پس اگر رزمنده به شهادت می‌رسید، فعل او از فضایل بود. رذیلت اخلاقی در دوره‌ی دفاع مقدس در این دو چیز بود:
 
۱. برخی‌ها از نهایت ترسوبودن، به دفاع از دین و میهن برنخاستند. این یعنی افراط؛ که گفتم یعنی جُبن.
 
۲. برخی‌ها نیز با قبول قطعنامه‌ی صلح ۵۹۸ توسط امام، باز هم دم از ادامه‌ی جنگ می‌زدند و غبطه‌ی پیروزی نهایی را می‌خوردند، این یعنی تفریط؛ که گفتم تهوُر (=دلیر بی‌پروا و گستاخ) نام دارد نه شجاعت.
 
نتیجه: رزمندگان فعل‌شان فضیلت است، پس شهادت‌شان نیز حد وسط است و میانه‌روی. خدا خود در قرآن فرمود در راه خدا کشته‌شدن، شهادت و زنده‌بودن و رزق‌الهی خوردن است. پس، این سؤال شما که پرسیدی «اگر کسی در راه خدا فنا شود و غنی شود میانه روست ؟» جوابش، از نظر من آری است.
 
نکته: میانه‌رو بودن در رفتارهای سیاسی به معنای این نباید باشد که کسی بخواهد هم از آخور بخورد و هم تُوبره. نه. این کار فرصت‌طلبان است که اوایل انقلاب به آنها می‌گفتند: اُپورتونیست.
 
پوزشم را در پاسخ نیمه‌دراز بپذیر.
 
مدرسه‌ی فکرت
 
بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
۰ نظر ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. از نظر قرآن انسان‌ها با هم برابرند. با این‌که این اصل آسانگیر و روشنگر وجود دارد، اما در طول تاریخ اسلام، برابری، از سوی عده‌ای -چه حاکمان و چه عالمان چه مردمان- یا نادیده گرفته شده، یا اختلاف آراء برخاسته و یا اساساً پذیرفته نشده است و نزاع ساز شده. با سه مثال، مطلبم را روشن‌تر می‌کنم؛ سراغ حاکمان جور نمی‌روم، که رفتارشان بر اهل خرَد برملاست، از همین عالمان نمونه می‌آورم که علَم و پرچم و راهنمای مردم‌اند:

 

ابوحنیفه از بزرگان و حتی بزرگترین فقیه اهل سنت است، به‌طوری‌که به «امام اعظم» مشهور است. او با آن‌که ایرانی است اما فتوا صادر کرده که عجَم، کُفوِ (=مساوی، همتا، برابر، معادل) عرب نیست. و عجم نمی‌تواند زنِ عرب بگیرد.

 

علامه حلّی فقیه شیعه اما با آن‌که عرب است، در کتاب «تذکره الفقهاء» این سخن ابوحنیفه را «نادرست» می‌داند و می‌گوید «در اسلام، شریفِ علوی با کنیز حبَشی برابر است.»

 

مالک‌بن انَس نیز با آن‌که عرب است و از چهار فقیه محلِ رجوع مذهب اهل تسنّن، معتقد است «عجم و عرب» از این نظر تفاوتی ندارد. در واقع نظر او ردّی بر نظر ابوحنیفه به حساب می‌آید.

 

کسانی که طالب بحث بیشتر و تتبّع ژرف‌تری هستند می‌توانند کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثر شهید مطهری را بازخوانی کنند.

 

در اینجا ابتدا آیه‌ی مورد بحث را می‌آورم تا تدبرّ و تبرّک گردد و سپس یک سخن از حضرت امام صادق (ع) را.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.

 

هان اى مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده‌‏ایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آورده‌‏ایم تا با یکدیگر اُنس و آشنایى یابید، بى‏‌گمان گرامى‌‏ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، که خداوند داناى آگاه است.

 

سوره‌ی حجرات، آیه‌ی۱۳

 
امام صادق (ع) سخنی در باره‌ی ایرانیان و آن عرب‌هایی که به ظاهر به اسلام روی آوردند ولی از درون نفاق داشتند، دارد که برای پایان این متن مفید است. آن پیشوای صادق می‌فرماید: «این اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، اما ایرانیان با میل و رغبت مسلمان شدند.»
 

در ایران امروز هم هنوز هستند کسانی که به نژاد عرب بد می‌گویند و ناسزا. اینان هم انسان و انسانیت را به نژاد خود می‌فروشند و سخت در اشتباه‌اند.
۰ نظر ۱۱ بهمن ۱۳۹۸ ، ۱۰:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می‌فرمایند : شستن صورت‌ها و دست‌ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد. شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست‌وشو می‌کنم تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم. شستن دست‌ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.

 

مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده‌ام، سرم را تطهیر می‌کنم و آن خیال های باطل را از سر به دور می‌اندازم. مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می‌کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می‌کنم. (من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲)
۰ نظر ۱۲ دی ۱۳۹۸ ، ۱۷:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی : علل مخالفت‌های اشراف مکه. مناسبات حاکم بر جامعه مکه از قرن‌ها قبل از اسلام مبتنی بود بر نظام‌های اشرافی در مجموعه‌های قبیله‌ای و تکاثر ثروت از طریق‌ بهره‌کشی از تهیدستان و بردگان (المفصل، ج ۷ ، ص ۴۵۳)، رباخواری (آل عمران، ۱۳۰)، مالکیت‌های بزرگ و سرمایه‌گذاری‌های انبوه (المفصل، ج ۷، ص ۴۳۸) و تفاخر قومی که پایه آنها بر شرک نهاده بود.

 
در دوره دعوت مخفی اشراف مکه فکر می‌کردند فقط دینی آمده که به خدای یگانه دعوت می‌کند و به زودی فهمیدند که این دین پایه‌های قدرت آنها را بر هم می‌ریزد؛ زیرا از عدالت اجتماعی سخن می‌گوید. برای آنها سخت بود که پیامبر (ص) از رفعت و کرامت و عزت و مساوات و برادری انسان‌ها سخن می‌گفت و از حقوق ضعفا دفاع می‌کرد و قسمتی از ثروت اغنیا را حقی برای محرومان می‌دانست. اشرافی که بردگان را در حد چهارپایان به کار می‌گرفتند. نمی‌توانستند بپذیرند که بلال حبشی و زید و صُهیب و ولید و عتبه و.. با آنها برابر باشند مسلمانان نجات و نیاز آخرت خود را در تمکین از تفاهیم مقدس اسلام می‌دانستند، وقتی امیه بن خلف، بلال حبشی را شکنجه می‌داد از او پرسیدند تو از (احَد) چه یافته‌ای که این همه سر سختی می‌کنی گفت: «نجات و آزادی خویش.» (اسلام‌شناسی، ص ۴۹۸ ) (منبع)
۰ نظر ۰۹ آذر ۱۳۹۸ ، ۱۸:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. همان‌گونه که گفته‌اند؛ در کتاب «تحفة الزائر» آمده که شیخ مفید ذکر کرده: پس از نماز زیارت حضرت امام رضا -علیه السّلام- مستحب است این دعا را بخوانند: دعا با این عبارت توحیدی آغاز می‌شود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ الدَّائِمُ فِی مُلْکِهِ الْقَائِمُ » (منبع)

 

و این فراز دعا که در زیر می‌آورم، انسان را به اوج توحید راهنمایی می‌کند و به درگاه خدا پیش می‌راند و دل انسان را به نجوا و زمزمه با خدا مشغول می‌سازد:

 

«...سَیِّدِی لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِی لَسَاخَتْ بِی أَوِ الْجِبَالُ لَهَدَّتْنِی أَوِ السَّمَاوَاتُ لاخْتَطَفَتْنِی أَوِ الْبِحَارُ لَأَغْرَقَتْنِی سَیِّدِی سَیِّدِی سَیِّدِی مَوْلایَ مَوْلایَ مَوْلایَ قَدْ تَکَرَّرَ وُقُوفِی لِضِیَافَتِکَ فَلا تَحْرِمْنِی مَا وَعَدْتَ الْمُتَعَرِّضِینَ لِمَسْأَلَتِکَ...»

 

ترجمۀ شیخ حسین انصاریان: آقاى من اگر زمین گناهان مرا می‌دانست هرآینه [مرا] فرو مى‌برد[ند]، یا اگر کوه‌ها خبر مى‌داشتند مرا درهم مى‌شکستند، یا آسمان‌ها مطلع مى‌بودند مرا قطعه‌قطعه می‌کردند، یا دریاها آگاه مى‌بودند مرا غرق می‌کردند، آقاى من، آقاى من، آقاى من، مولایم، مولایم، مولایم، توقُّفم براى میهمانى‌ات تکرار شده، پس مرا از آنچه به درخواست‌کنندگان از حضرتت وعده دادى محروم مکن...

 

نکته‌ی تشریحی دامنه: این دعای توحیدی که از فرازهای بسیار غنی و واژگان ژرفی برخوردار است در فصل نهم مفاتیح‌الجنان درج شده است. خواندن آن به همراه تفکر و اندیشیدن، انسان را سبکبال و پربار می‌سازد. سراسر این دعا توجه به خدای کریم است و درس توحید و ستودن پروردگار مهربان و تمرکز به درگاه و پیشگاه آن. این دعا دستِ رد، بر سینۀ کسانی می‌زند که شیعیان را برای اعمال درخشان توحیدی زیارت امامان معصوم (علیهم السلام) سرزنش و حتی تکفیر می‌کنند و آنان را به شرک متّهم می‌نمایند. از نظر من،‌ توجه بر ترجمه و شرح این دعای پُرمضامین و اثرگذار، انسانِ توحیدی را هرچه بیشتر به زیارت مشارف مشرّفه شائق‌تر می‌کند و فهم تازه‌تر به روی یکتاپرستان و موحّدان می‌گشاید. از معرفت‌افزایی‌های بسیارمهم این دعا، یکی همان است که در عبارات پایانی بالا آورده‌ام و با رنگ قرمز برجسته ساخته‌ام؛ زیرا این فراز دعا، انسان را به اوج دردودل با خدا می‌کشاند و وی را به سمت اصل توحید و وحدانیت راهنمایی می‌کند و به تضرّع پاک و امیدبخش به درگاه خدای بخشنده و ستّارالعیوب پیش می‌راند. خودم را و زائرین شریف حرم امام رئوف، حضرت رضای آل محمد (ص) را فرا می‌خوانم که علاوه بر آدابِ ادب، ارادت، اخلاص و نیز مَودّت و عشقی که در حرم مطهر رضوی از خود بروز می‌دهند، فرصتی برای مطالعه و زمزمۀ ژرف‌تر این دعای زیبا برای خویشتنِ خویش اختصاص بدهند که خشنودی خدا و امام رضا (ع) و دلشادی زائر را به ارمغان می‌آورد. التماس دعا. عکس بالا: حرم امام رضا. رواق حضرت معصومه عکاس: دامنه
۱ نظر ۲۴ آبان ۱۳۹۸ ، ۲۳:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: به نام خدا. تهمت. دشمنان پیامبر اکرم (ص) برای آن که عرصه را بر وی تنگ کنند از حربه‌ی دیگری استفاده کردند و آن تهمت‌زدن به ایشان بود چنانکه ولید بن مغیره ابتدا سخنان آن حضرت را اساطیرالاولین نامید و کوشید تا آسمان بودن منشا قرآن را نفی کند. مثلاً به ایشان تهمت جنون می‌زند که در قرآن کریم در سوره‌ی قلم این اتهام نفی شده است و بر خلق برجسته پیامبر (ص) تاکید شده است. علاوه بر آن در آیات دیگر قرآن کریم نیز به این مساله اشاره شده است. (طارق ۱۵ ، بروج ۱۸ - ۱۰ ، تکویر ۲۲ ، مدثر ۴ ، مزمل ۱۰ ، قلم ۸ ، قمر ۹)

 
ولید بن مغیره هنگام آمدن زائران به حج فعالیتی هماهنگ برای تهمت‌زدن به آن حضرت را فراهم ساخت که نتیجه آن تهمت ساحری بود. در حالی که خود قبول داشت و می‌گفت که: «سخن محمد با حلاوت است و اصل و ریشه آن مستحکم و میوه آن نیکو ولی با وجود این برای منافع خود تهمت به آن حضرت می‌زد.» (البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۶۱ ؛ سیره ذهبی، ص ۸۹ . سیره ابن اسحاق، ص ۱۵۰)
 
در قرآن کریم در سوره‌ی مدثر به کوشش بی‌ثمر ولید بن مغیره اشاره کرده است و همچنین غالب مفسرین مخاطب آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی مزمل را همین ولید بن مغیره دانسته‌اند. (تفسیر طبری، ج ۲۹ ، ص۹۶) منبع
۰ نظر ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ، ۱۰:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

خلاصه نگاری و نقل از منابع: حضرت ایوب (ع) از نوادگان حضرت اسحاق (علیه السلام) و نوه حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. شیطان بلاهای گوناگون بر سر وی آورد. قرآن اشاره میکند که ایوب برای مدت زیادی تحت فشار قرار می گیرد اما اشاره میکند که ایوب هیچگاه ایمان خود را به خداوند از دست نداد. ابلیس به سراغ حضرت ایوب (ع) رفت و دارایی و فرزندان وی را نابود کرد ولی دید ایوب هم چنان سپاسگزاری می کند. «ابلیس از خدا اذن خواست تا کشاورزی و دامداری ایوب را از بین ببرد و خدا هم به وی اجازه داد. ولی مشاهده کرد که باز هم حضرت ایوب فاصله بسیاری با یک انسان ناسپاس داشت. در پایان ابلیس از خدا اجازه گرفت تا بر بدن ایوب مسلط شود و وی را مریض کند ولی بیماری هم سبب نشد که ایوب از خدا رو برگرداند.»

 

حضرت ایوب (ع)

بازنشر دامنه

 

ایوب به درد پا مبتلا گردید و قدرت حرکت نداشت. هفت یا هفده سال را با این وضعیت گذراند و پیوسته به شکر خدا مشغول بود. وی چهار همسر داشت، سه همسرش وی را رها کردند و رفتند، فقط یکی از آنها به نام« رُحْمه» وفادار باقی ماند. رنج و بیماری وی هم چنان ادامه یافت و هفت سال و هفت ماه از آن سپری شد، ولی حضرت ایوب، با صبر و مقاومت و شکر، هم چنان آن روزهای پر از رنج را گذراند و اصلاً نه در قلب و نه در زبان و نه در نهان و نه آشکارا، اظهار ناخشنودی نکرد. بیماری حضرت ایوب زخمی در ناحیه پای وی بوده است. برخی دیگر معتقد هستند که تمامی اعضای وی دچار جذام شده بود و برخی هم بیماری وی را دردهای مفصلی ذکر نموده اند. پس از آن که ایوب (ع) از ازمون سخت الهی سرافراز بیرون آمد خداوند به وی فرمان داد پایش را بر زمین بکوبد تا چشمه آبی خنک بجوشد که هم برای شست و شوی تنش موثر و هم برای آشامیدن گوارا باشد:«اُرکُض بِرِجلِکَ هذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ و شَراب». مکان چشمه را در سرزمین بیت المقدس، سه میلی شهر« نوی» حد فاصل دمشق و طبریه در نواحی جولان دانسته اند. گفته شده: دو چشمه برای ایوب (ع) جوشیده که از یکی آشامید و در دیگری خویش را شست وشو داد. بنابراین از آن، خداوند همه بیماری هایش را شفا داد، سپس فرزندانی که مرده یا بر اثر بیماری طولانی ایوب وی را رها نموده بودند به گردش جمع شدند:«وءاتَینهُ اَهلَهُ و مِثلَهُم مَعَهُم»، «و وهَبنا لَهُ اَهلَهُ ومِثلَهُم مَعَهُم ». گفته اند: مراد از« ومِثلَهُم مَعَهُم» افرادی از خانواده ایوب اند که قبل از ایام بلا مرده بودند.


قرآن آیۀ ۴۱ تا ۴۴ سورۀ صاد: «و بخاطر بیاور بنده ما ایوب را، زمانی که پروردگارش را خواند(و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است. (به او گفتیم:) پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبی خنک برای شست و شو و نوشیدن است! و خانواده اش را به وی بخشیدیم و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان. (و به او گفتیم:) بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده (بسوی خدا) بود!»


بعضی گفته اند: مدت عمر حضرت ایوب ۹۳ سال بود وبعد از وفاتش فرزندش ذوالکفل را وصی قرار داد. در مورد آرامگاه حضرت ایوب اختلاف است در کشورهای مختلف مثل ترکیه، لبنان و... آرامگاه های متعددی به آن حضرت نسبت داده اند که معروف ترین قبر نسبت داده شده به ایشان، در ۱۰ کیلومتری جنوب شهر حلّه در کشور عراق است. این منطقه که به نام« الرّانْجِیه» شناخته میشود ، در حاشیۀ جادۀ اصلی حلّه به کوفه واقع است. در سر درب این آرامگاه با خط نستعلیق نوشته شده :« مَرقَدُ صابِرِ نَّبی الله اَیوب (ع)»

منبع: سرگذشت حضرت ایوب (ع) اینجا

۰ نظر ۲۸ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۷:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی : حصر در شعب ابی طالب. مشرکین که نتوانستند با فشارها و شکنجه‌ها و... حضرت محمد (ص) را از دعوت به اسلام باز دارند به فکر تحمیل فشار اقتصادی افتادند و پیمان‌نامه‌ی ترک معاملات و مراودات اقتصادی و اجتماعی با بنی‌هاشم و بنی مطلب را نوشتند که بر اساس آن تا وقتی که بنی‌هاشم محمد (ص) را برای قتل به مشرکین وانگذارند حق معامله با ایشان را ندارند، به اتخاذ این رویه در شب اول سال هفتم بعثت (الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۰۹) بنی هاشم و بنی مطلب را چه مسلمان و غیرمسلمان در شعب محصور کردند. کم­‌کم زندگی در شعب سخت شد و تمام ثروت خدیجه صرف نیازهای محصورین در شعب شد. (تاریخ یعقوبی، ج ، ص ۳۸۹)

 

چند تن از مکیان در تهیه غذا به بنی هاشم مساعدت می‌کردند از آن جمله (ابوالبخزی و ابوالعباس بن‌ربیع و حکم بن هشام) (سیره الحلبیه، ج ۱، ص ۳۴۲) ضمن آنکه ماه‌های حرام امنیت و امکان خرید و فروش وجود داشت (مناقب، ج ۱، ص ۶۵) ولی با وجود این محدودیت اقتصادی چنان شدید بود که چاره‌ای جز خوردن پوست درخت نداشتند (السیره الحلبیه، ج ۱، ص۳۳۷) مسلمانان این فشارها را تحمل می‌کردند زیرا در شعب بهتر می‌توانستند جان پیامبر را حفظ کنند.
 
 
محرومیت‌ها و رنج‌ها باعث شد که اتحاد بنی‌هاشم بر ضد اشراف مکه بیشتر شود و ستمگری‌های آنان را بیشتر نشان داد حصر در شعب ابوطالب سه سال طول کشید (الطبقات الکبری، ج ۱۰ ص ۲۱) و پیامبر فرصت بیشتری پیدا کرد که به تبلیغ و ارشاد مسلمان و دعوت مشرکین محصور در شعب بپردازد. قریش نسنجیده این فرصت را فراهم کرد و مسلمانان برای مقاومت آماده‌تر شدند و مسلمانان با روح بزرگ پیامبر (ص) بهتر آشنا شدند و به نیروی ایمان در آفرینش انسان مومن و صبور پی برده و الگو گرفتند بدون آنکه پاداش مادی دنیوی دریافت کنند.
 
سرانجام پیمان‌نامه را موریانه خورد و فقط «بسمک اللهم» باقیماند. ضمن آن که بسیاری از مخالفین فهمیدند محصور کردن بنی هاشم کاملاً به ضرر آنها بوده است از طرف دیگر طرفداران نقض پیمان‌نامه وقتی زمینه را مطلوب دیدند مسلحانه به سوی شعب رفتند و بنی هاشم را به ترک آنجا فراخواندند. تاریخ ترک شعب را نیمه رجب سال دهم هجری نوشته‌اند. (همان، ج ۱۰ ،ص ۲۱۰)
 
رحلت خدیجه (س) در سال دهم هجری (در شعب ابوطالب) اتفاق افتاد. (انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۰۶) و مرگ خدیجه را بین ۳ تا ۵۵ روز بعد از مرگ ابوطالب اعلام کرده‌اند. (همان، ج ۱، ص4 ۴۰۴) از دست دادن دو یاور نیرومند و با نفوذ برای پیامبر بسیار دردناک بود و فشار مشرکین روز به روز شدت گرفت. (منبع)
۰ نظر ۱۲ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۶:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: نقشه‌ی قتل پیامبر(ص) در لیله المبیت. قریش فکر می‌کردند با مهاجرت مسلمانان به یثرب در مبارزه با حضرت محمد (ص) و اسلام موفق شده‌اند، ولی خلاف این بود زیرا اسلام به سرعت در شهر و روستاهای دیگر گسترش پیدا می‌کرد. بخصوص که پیامبر نقیبانی برای تبلیغ اعزام می‌کرد. آنها متوجه به خطرافتادن قدرت قریش شدند، لذا تصمیم گرفتند ریشه‌‌ی جان او را در همان مکه خشک کنند تا امکان تشکیل دولت و حکومت مسلمین در یثرب از بین برود. به همین علت اصحاب دارالندوه هم‌پیمان شدند که حضرت محمد را به قتل برسانند.

 

پیامبر (ص) به دستور خداوند پس از اعزام مسلمانان به یثرب در شب پنجشنبه اول ربیع‌الاول سال چهاردهم هجری از راه مخفیانه (به علت مسدودبودن راه‌ها توسط مشرکین) (همان، ج ۲، ص ۴۸۱) به سمت یثرب حرکت کرد، در آن شب حضرت علی (ع) در قتگاه در بستر محمد (ص) خوابید و پیامبر اعظم (ص) به یثرب مهاجرت کردند. «و مِنَ النّاسَ مَن یَشتَری إبتِغاءَ مَرضاتِ الله» (منبع)
۰ نظر ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ ، ۱۰:۳۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: فرانسیس فوکویاما چندسال پیش، در کنفرانسی با عنوان «بازشناسی هویت شیعه» به این نتیجه رسیده و گفته: «شیعه پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده‌ای است که دو بال دارد یک بال سبز و یک بال سرخ. بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت‌خواهی اوست، چون شیعه در انتظار عدالت به سر می‌برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست‌ناپذیر است. شما نمی‌توانید ملتی را شکست دهید که مدعی است کسی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل‌وداد خواهد کرد. بال سرخ شیعه، شهادت‌طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است. شیعه با این دو بال، افق پروازش خیلی‌بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و... به آن نمی‌رسد...»

۰ نظر ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۷:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: محتوای دعوت در دوره‌ی مخفی. یگانه‌پرستی و پرهیز از بت‌پرستی که اساس و شالوده دعوت پیامبر (ص) را در تمام دوره رسالت تشکیل می‌داده مبتنی بوده است بر خودسازی از طریق شب زنده‌داری، تربیت روح، پایبندی به اصول اعتقادات اسلامی و تحمل سختی‌ها و صبر و شکیبایی و تلاش زیرا می‌بایست رفتار و شخصیت آنان را تغییر دهد. دقت در پیام آیات اولیه حمد و مدثر و مزمل که در شمار نخستین آیات دوران دعوت مخفی است، وظیفه پیامبر (ص) و اصحاب را به تزکیه و پالایش درون و تلاش و غلبه بر وسوسه‌های شیطانی و ذکر و تسبیح و عبادت و برگزاری نماز مطرح کرده است. علاوه برآن باید آماده شوند برای رویارویی با مشرکین و مبارزه جدی و نبرد فکری سنگین با مخالفین حتی با اقوام نزدیک و اعضای خانواده و عشیره در زمانی که متعرض مسلمانان شوند. (السیره الحلبیه، ج ۱، ص ۲۸۳) (منبع)

۰ نظر ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ ، ۰۸:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهید مظلوم بهشتی بر این نظر بود، در تزاحم‌ها و تصمیم بر سر چندراهی‌ها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان (در صفحه‌ی ۱۲۹ کتاب) رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائط ویژه باشد، مانند: «دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحت‌شناس، مُنکَردان، حسابگر، آینده‌نگر.»

۲ نظر ۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ، ۰۸:۵۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی