دو دسته در اشتباه
به قلم دامنه : به نام خدا. یڪ دسته ڪسانیاند ڪه از دین جلوتر میافتند. دستهی دیگر آنانیاند ڪه به ستیز و سُخرهی دین برمیخیزند.
گروه اول با هر نام و اسمی و با هر پیشه و پوششی تلاش میڪنند برداشتهای خود را به نام دین بر مردم تحمیل ڪنند؛ بیآنڪه بپذیرند فهمشان از دین نه فقط خطاست، ڪه افراطی و بناشده بر ڪجفهمیهاست و حتی حاضر نیستند سخن نقّادانهی مردم را بشنوند. اینان فقط دوست دارند حرفهای تمامڪننده بزنند، یڪطرفه سخنگوی دین باشند، مردم حرفشنُویِ محضشان باشند و در یڪ ڪلام آنچه میبافند و نسخهپیچ میڪنند به عنوان باور مسلّم دینی، مورد اطاعت و پذیرش باشد. اینان تسلیمبودن و قانعشدن مردم را میخواهند حتی اگر با خُرافه، ملت را به خواب فرو ببرند. از ویژگیهای این دسته دستڪم این سه خصیصه برجستگی بیشتری دارد:
۱. تڪیه میڪنند به روایت و نقلهایی ڪه به «اسرائیلیات» (=نوعی داستانبافی) بیشتر شباهت دارد تا به دین و شرع و عقل. با آنڪه پیامبر خدا (ص) فرمودند روایات را به قرآن عرضه ڪنید اگر قرآن آن را تأیید نڪرد، بڪوبید به دیوار؛ اما همچنان اینان خوش میدارند مردم را با همین روایتهای نادرست -ڪه خدشه به دین و آسیب به مقام معصومین (ع) و لطمه به آیین مسلمانی میزند- دیندار نگه دارند.
۲. احڪام دینی را -ڪه بسیار آسانگیر است و برای ساختن انسان متعادل و متوازن نازل شده و یا از سنت و سیره برخاسته- غلظت و شدت میبخشند و سختگیرانه مردم را به آن وادار میڪنند و با آنڪه قرآن همهی مردم را به تدبّر فراخوانده و برایشان حقِّ فهم به میزان وُسع قائل شده، اما این دسته، مردم را اگر نگویم در تمام رفتارها، دستڪم میتوانم بگویم در بیشتر جاها، چون «رَمه» میخواهند ڪه باید با چوبدستی چوپان! بچرند و با هُش و هِیِّ او بروند و نرَمند. بگذرم.
۳. با بڪارگیری شیوههای یڪسویهی تبلیغی و با اتّڪا به مطالب سُست و بیپایه -ڪه به وهن اسلام میانجامد و عِرض مسلمانی میبرَد- خودشان را طبیب مطلق و سخنگوی رسمی اسلام میپندارند و بر دانشمند و مستمند نسخهی واحد مینویسند و به عنوان وڪیلِ دین، برای خود حق تصرّف قائلاند. این دسته خیال میڪنند شِمّه و شاید هم تمام ربوبیت به آنها هم سرایت و تسرّی دارد و میتوانند برای مردم «ربّ» و «بُت» باشند. همانطوریڪه در ڪلسیا چنین بود ڪه از نظر شهید مطهری در «علل گرایش به مادیگری» یڪی از عوامل اصلی، همین نارسایی در مفاهیم دینی ڪلیسا بود ڪه بشر رو به انڪار بُرد و از دین گریخت. از نظر من این دسته ضربات سختی بر پیڪر پاڪ روحانیت وارسته، آگاه، عقلی، سادهزیست، خویشتندار، طبیب روح و مداراگر مردم نواختهاند.
گروه دوم. این دسته خیال خیلیبدی در سر پرورانده و تاج خیلیڪجی بر سر نهاده، ڪه میڪوشند هر چه رنگ و بوی دین دارد، با آن بستیزند. ڪریهترین ابزار آنان بستن دروغ به پای دین است. اینان در واقع ریزهخورِ دستهی اولاند ڪه به نام دین، دین را -ڪه به پالودگی انسان از آلودگی مدد میرساند- در نزد عامه بد معرفی ڪردهاند. گروه دوم ڪسانیاند ڪه سعی دارند انتقامهای خود را در بزنگاه از نمایندگان دین بگیرند. آنان هیچگاه به سراغ سخنهای سدید عالمان دین نمیروند، چون نمیتوانند بر استحڪام سخنانشان خدشهای وارد ڪنند، یڪراست به سراغ سخنهای سُستِ ڪسانی میروند ڪه از قضا در بدترین شرائط، عجیبترین حرفها را به اسم اسلام میزنند و جگر دین را جریحهدار میڪنند. بر این دسته، باید گریست ڪه چه بد، از دین انتقام میگیرند. اگر دیندار بد ڪرد، بد گفت، بد فهمید، دیگر چرا باید به اِصالت ایمان و به اصل دین تاخت!؟
انسان مُنصف و روادار ڪسیست ڪه در روزگار، چه تار و تیره، و چه منوّر و تابنده به خاطر چند حرف «چرند و پرند» و چند بیان «مُزخرف» به مقابله با دین بلند نمیشود. دین به قول علامه طباطبایی در صفحهی ۴۹ ڪتاب «تعالیم دینی» «نه تنها پاسبانی است ڪه از ڪارهای نڪوهیده باز میدارد، بلڪه آموزگار و مربّی هم هست ڪه فضائل و ڪمالات به انسان یاد میدهد.» و در صفحهی ۵۱ میگوید: «اینڪه انسان یڪ آرامش درونیِ واقعی پیدا ڪند خواستهی دین است.» و «آدمی به حڪم طبیعت و سرشت خدادادی خود، دین میخواهد». و در صفحهی ۵۸ والاترین سخن را سر میدهد: « طبق دستور اسلام، باید هدف اصلی را اخلاق قرار داد و قوانین را بر اساس آن بنا نهاد» چنانچه پیامبر (ص) فرمودند: انَّما بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَڪارِمَ الاخلاق.
آری؛ هم همان ڪسان ڪه دین را با برداشتهای خطاآمیز خود سست میڪنند، و هم همان ڪسان ڪه با برداشتهای غلطترِ خود از برداشتهای خطاآمیز، به سمت سُخرهی دین خیز برمیدارند، هر دو دسته در اشتباهاند. تاریخ؛ یادداشتهایش را به ثبت میرساند. اینڪ ڪه برای هزار سال پیش داوری میڪنید، هزار سال بعد داوری خواهید شد.