دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

پندارهای سروش در باره‌ی وحی

 

عیارسنجی پندارهای

عبدالکریم سروش درباره‌ی وحی و قرآن

 

گزارش کتاب: کتاب «نقد سروش»، تقریر ۲۱ جلسه درس از دروس عقاید آیت‌الله شیخ هادی نجفی در نقد پندارهای عبدالکریم سروش درباره‌ی وحی و قرآن کریم، از انتشارات چتر دانش. درین کتاب در قالب چهار عنوان کلی به نقد نظریات عبدالکریم سروش پرداخته شده است که عبارتند از :

 

١. تجربه دینی دانستن وحی،

۲. زبان قرآن را نمادین و رمزگونه دانستن،

۳. نزول قرآن به زبان قوم و نظریه ذاتی و عرضی در ادیان،

۴. رؤیاهای رسولانه دانستن قرآن کریم.

منبع

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پندارهای سروش در باره‌ی وحی
/post/772
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۷۶
  • پست شده - شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

میلاد، بعثت، هجرت، حکومت

میلاد، بعثت، هجرت، حکومت

به قلم دامنه

به نام خدا

 

پرده‌ی اول:

محمدِ امین (ص)

 

دست نوازش بر سرِ یتیم داشت؛ چون خود نیز این درد را چشیده‌ بود. پدرش -عبدالله- را زودهنگام از دست داد: الَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ.

 

امین بود؛ چون از پاکدامنی چون آمنه چشم به جهان گشود و از دایه‌ی دلسوزی چون حلیمه شیر نوشید.

 

نبی بود؛ آخرین نبی، که آخرین خبرهای آسمان را به زمینیان ‌رساند تا پیغام رستگاری را کامل کند.

 

به قول مولوی:

 

نام احمد نام جمله انبیاست

چونک صد آمد نود هم پیش ماست

(مثنوی مولوی)

 

پرده‌ی دوم:

ستوده و استوار

 

محمدِ امین، الماسِ وجودش پیش از برانگیخته‌شدن به رسالت تراش خورده و صیقل گرفته بود.

 

در رکاب کاروان خدیجه کار می‌کرد، چون جوهرش کوشش و جوشش بود.

 

ضعیفان را کمک می‌کرد و در پیمانِ جوانمردان جانبِ ستمدیدگان را داشت و در ایمن‌سازی جامعه‌اش در برابر دست‌درازی‌های یغماگران پیشتاز بود.

 

به چنین انسان وارسته و پارسایی می‌آمد که سه سالِ سختِ شِعب ابی طالب را -که اهریمنان مکه، دست به تحریم و بایکوت مطلق زده بودند- بُردبارانه زندگی کند و دستِ تسلیم سمت سختگیرانِ بی‌رحم دراز نکند.

 

چه پرمغز سرود صاحب نصاب‌الصبیان:

محمد سِتوده امین اُستوار

به قرآن ثنا گفت وی را خدای

 

پرده‌ی سوم:

بعثت و حکومت

 

محمدِ امین، مبعوث (=برانگیخته) شد. در ۱۳ سال بعثت، دست به دعوت زد و کادرسازی کرد. چون زمینه‌ی حکومت نداشت.

 

در مکه، حتی اَشرافیت را به لا اله الا الله فرا خواند. با فرودستان آن روز می‌زیست و آنان را بی آن‌که بر رنگ و نژاد و ثروت دست گذارد، شریف کرد. خود نیز درین مسیر خطیر، از صدها جسارت و گستاخی که با او می‌کردند،  عقب ننشست؛ حتی وقتی در طائف بر سرش خاشاک پاشیدند و یا آنان که با شکمبه‌ی شُتر می‌خواستند خفه‌اش کنند، باز هم دست از ابلاغ پیام خدا به مردم نشست و راه را به مدد یاران راسخ هموارتر ساخت.

 

به مدینه رفت تا حکومت تأسیس کند تا هم مسلمانان را در برابر ستیزه‌گران بی‌پناه نگذارد و هم به مسلمین آینده پیام دهد این خط حکومت را با قدرت و اخلاق و دیانت دنبال کنند و قرآن و عترت را فقط در واژگان حبس نسازند و مدَنیت و تمدن‌سازی اسلامی و انسانی را به نااهلان وا نگذارند و دین خدا را در چنگِ حکومتگرانِ جدا از خدا رها نسازند. و خود پیشتاز سیاست شوند و با تقویت قوای مسلمین به دین و وطن و مردم و حتی به امت خدمت کنند. و کسی پندارش را بر دین غلبه ندهد که اسلام به سیاست ربطی ندارد! چه ادعای نادرست و خسارت‌باری!

 

پرده‌ی چهارم:

محمدِ امین؛ محمدِ مصطفی

 

محمدِ امین که نزد مردم محبوب بود، حالا در غار حرا، محمدِ مصطفی (=برگزیده) شد؛ صاف و پاک و پارسا.

 

بسیار بدرفتاری دید، آن هم از سوی سران مشرک و قُریش که بر بنی‌هاشم رشک می‌بردند. می‌گفتند این چه پیامبری است که کاخ ندارد! در سوق (=بازار) مانند مردم کوچه‌وبازار راه می‌رود! و اطرافیانش بوی بُز می‌دهند و فقیر و بدبخت و بیچاره‌اند! محمد اگر فرستاده‌ی خداست باید قصری داشته باشد!

 

اما محمد مصطفی ص بردبار بود، حلیم و حکیم. سوءرفتارهای مخالفان و حملات معاندان را تحمل می‌کرد، زیرا از همان آغاز، سینه‌ای صدر و اخلاقی مدارا داشت.

 

اما آن خاتم، گذشته و حال و آینده را با هم می‌دید. ازین‌رو در همان سال‌های سخت بعثت، دامنه‌ی دعوتش را خبیرانه می‌گستراند. در پیمان «عقبه»ی اول در سال ۱۱ بعثت و در پیمان «عقبه»ی دوم در سال ۱۳ بعثت -هر دو عقبه- با مردم یثرب که موسم حج را به مکه‌ی مکرمه مشرّف شده بودند، دست اتحاد و پیوند ناگسستنی داد و آنان را به دین و آیین مبین فراخواند؛ و همان، زمینه‌ی بسط اسلام در یثرب، سپس در سراسر حجاز شد و به حکومت و مدیریت سیاسی جامعه انجامید که برکات و آثار آن تا روز بازپسین یعنی رستاخیز، در عمل و فکر مسلمین می‌بایست بازتاب داشته باشد؛ تا کسی دست‌روی‌دست نگذارد که دیگران بر مسلمانان حکومت کنند و مسلمان تماشاگر و تحت سیاست دیگران بمانند.

 

میلاد حضرت صادق علیه السلام

 

۱۳۶ سال بعد از میلاد نبی اکرم ص، درست فرخنده‌روز آن حضرتِ ختمی‌مرتبت، امام جعفر صادق (ع) تولد یافت؛ یعنی ۱۷ ربیع اول سال ۸۳ هجری قمری که با عمری بسیار بابرکت و پرورش صدها دانشمند و تبیین دین مبین، در سال ۱۴۸ به دستور خلیفه‌ی عباسی به شهادت رسید. اینک در فرخنده‌میلادش دو سخن از آن امام عظمیم‌الشأن:

 

۱. صُحْبَةُ عِشْرِینَ سَنَةً قَرَابَةٌ. (منبع)

«هم‌نشینىِ بیست‌ساله، [به‌ منزله‌ی] خویشاوندى است.»

(کُلینی؛ اصول کافی، ج ۶، ص ۱۹۹)

 

یعنی هر کس با دیگری دوستی‌اش از حدود بیست سال گذشت، آنان با هم نه فقط رفیق، که خویشاوندند.

 

۲. «اسلام یک درجه است، و ایمان درجه‌‏ای ا‌ست روى اسلام، و یقین درجه‏‌ای است روى ایمان، آنچه مردم به آن رسند کمتر از یقین است‏.»

میلاد، بعثت، هجرت، حکومت
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
میلاد، بعثت، هجرت، حکومت
/post/1736
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۶۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دین، سیاست، حکومت

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: نگاه من به دین خیلی بسیط و ساده است: معتقدم دین یعنی: "آن چه که از ملکوت آمده تا مُلکیان (انسان و جامعه) را ملکوتی کند". چنین وظیفه ای قطعا از موجودی بر می آید که خود ملکوتی و به تعبیر شما قدسی (فراتر از مقدس) باشد تا بتواند دیگران را به رنگ خود درآورد. امری که خود قدسی نباشد، چگونه می تواند دیگران را مقدس کند؟ این امر، مفروض من و شما است و خوشبختانه مباحث ما درون دینی است، اما آیا دین نزد کسی که آن را دریافت شاعرانه می داند هم قدسی است؟ از تصور کلی از دین که بگذریم، دو سوال فرعی پیش می آید: الف) دین با چه ابزارهایی می خواهد مردم را نجات دهد و چه چیزهایی با خود دارد؟ یعنی با چه وسیله ای می خواهد مردم را منزه و قدسی کند و آنها را به ملکوت برساند؟ ب) برنامه اش چیست و کارگزارانش چه کسانی هستند؟ این جاست که جایگاه اعتقاد، اخلاق و قانون و همچنین نبوت و امامت مطرح می شود. یعنی در عرصه فکر، روح و عمل. ویژگی این سه عنصر آن است که باید منشا الهی داشته باشند، وگرنه اعتقادات و اخلاق و احکام فراوانی نزد بشر یافت می شود. بشر اگر بخواهد ساخته شود، با این سه عنصری که سرچشمه الهی دارند باید خود را بسازد.

 

بر اساس آیات قرآن، مهمترین هدف دین، تعالی دادن انسان و جامعه و هدایت آنها است. انسان ساحات مختلفی دارد که می توانیم به دو عنوان کلی مادی و معنوی تقسیم کنیم. فکر، اندیشه، عبادات، احساسات و اخلاق را در حوزه معنوی و بقیه موارد را در حوزه مادی تلقی می کنیم. اگر دین بخواهد انسان را الهی کند، باید در همه ساحات آن ورود کند تا با پالایش آن به انسان تعالی ببخشد. شاید مهمترین جایی که دین باید در آن ورود کند و آن را ارتقا ببخشد، تفکر و اندیشه باشد. این موضوع از مهمترین عناوینی است که قرآن مکرر به آن گوشزد کرده است. چگونگی زیستن انسان بستگی به نوع نگاه و بینش او به انسان و جهان دارد.

 

پس از ساحت معنوی، دین باید در ساحت مادی و چگونه زندگی کردن و رفتارها و اعمال و گفتارها هم طرح و برنامه داشته باشد. این که می گوییم رسول خدا(ص) احکام را یا امضا کرده یا تاسیس، نشانه آن است که پیامبر هیچ ساحتی را بدون نظر نگذاشت. امضا کردن اموری که از قبل وجود داشته است، به معنای تایید تام و تمام آن نیست. بلکه تکمیل کردن آن و هویت جدید به آن بخشیدن است. زدواج وجود داشت، اما پیامبر آن را هویت دیگری بخشید. کار و کارگری وجود داشت، اما پیامبر به آن ماهیت الهی داد و کاسب را حبیب الله معرفی کرد و ... هرچه را می نگریم می بینیم که پیامبر در صدد هویت الهی بخشیدن به آن بود. این امر بدان معناست که جهت گیری همه امور زندگی انسان باید به سوی تعالی بخشی و الهی شدن باشد.

 

 

یکی از مهمترین مباحث علوم اجتماعی منبع مشروعیت صاحبان منصب و قدرت است. دولتها، اُمرا، وزرا، وکلا و... مشروعیت خود را از چه منبعی کسب می کنند تا حکومت آنها موجه شود و مردم از آنها اطاعت کنند؟ ماکس وبِر منبع مشروعیت یکی از موارد سنتی، کاریزمایی و عقلایی (قانونی) می داند.  در جهان بینی الهی، محور همه مشروعیتها، حتی مشروعیت پیامبر و امام خداوند متعال است. هر مشروعیت سیاسی دیگر باید منبعث از این منبع باشد. ان الحکم الاالله. انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ...

 

در فقه سیاسی شیعه، حاکم جائر حاکمی است که ازطرف امام یا نماینده او ماذون نباشد. این که می‌گویند: "آن که به زعامت نهاد قدسی دین منصوب شده، امام و پیشوای همه - حتی نهاد سیاست - می باشد و اطاعت فرمان او بر همگان واجب، وتخلف از آن خسران اخروی را در پی خواهد داشت"، آیا منظورشان این است که منبع هر مشروعیتی خدا و پیامبر و امام است؟ اگر این گونه است، نهاد سیاست در عرض نهاد دین قرار نمی گیرد، بلکه دین هست که به سیاست مشروعیت می بخشد. در ۱۸ بهمن ۹۷ متنی نوشتم با عنوان "حضرت زهرا و مشروعیت سیاسی" که با توجه به مکالمات بین دو خلیفه با حضرت زهرا سلام الله علیها، مشروعیت غیر منبعث از خدا و رسول را مورد مناقشه قرار داده ام. اگر تنها رضایت مردم اصل باشد، پس انتخاب خلفای سه گانه، بخصوص خلیفه اول هم مشروع بود؟

 

بنده نهاد دین را در کنار سایر نهادها نمی دانم، هرگز آن را همسان و هم ردیف نهاد سیاست و تعلیم و تربیت و .... نمی دانم.  شأن دین فراتر از سایر نهادها است، زیرا هدفش از سایر اهداف فراتر و نگاهی والاتر دارد، هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ کارکرد. این که همه امور مردم در عرف و به قول شما جامعه وجود دارد، دیگر چه نیازی به دین بود که وارد عرصه شود؟ در همه موارد بشر می تواند با عقل و تدبیر خودش، نقشه زندگی خود را ترسیم نماید، دیگر چه نیازی به تدبیر الهی؟ من هم معتقدم همه نهادهایی که فرمودید در جامعه وجود داشته، دارند و خواهند داشت، اما نکته مهم آن است که همه آنها بشری و ساخته و پرداخته ذهن و دست بشر است و نگاه آسمانی در آن لحاظ نشده و به مرور زمان شکل گرفته است. این نهادها از حالت بسیط قرون گذشته به وضعیت پیچیده فعلی رسیده است؛ اما آیا نهاد دین امری بشری و زائیده تفکرات بشر است؟

 

دین یک امر قدسی است، آیا نهاد سیاست یک امر قدسی است؟ نهاد اخلاق چی؟ و نهادهای دیگر... دین یک امر آسمانی و الهی و نازل شده از جانب خداوند است و با سایر نهادها تفاوت ماهوی دارد. معتقدید: "نهاد های عرفی، اموری زمینی و فاقد هر گونه قداست اند." از یک طرف دین را امر قدسی می دانید، از طرف دیگر، در کنار سایر نهادهای عرفی و زمینی قرار دادید. اگر دین یک امر قدسی است، چرا آن را زمینی تلقی کردید و در کنار سایر نهادهای عرفی قرار دادید؟ چطور یک امر عرفی می تواند قدسی باشد؟ اساساً قدسی بودن دین به آسمانی بودن آن است، نه عرفی بودنش.

 

واضح است که در این قسمت به دیدگاه عرفی ها نزدیک خواهید شد. یعنی با نگاه این چنینی به دین و آن را در ردیف دیگر نهاها قرار دادن، چاره ای نیست جز نزدیک شدن به جریان عرفی سازی و عرفی انگاری، وقتی دیدگاه عرفی سازی مورد پذیرش قرار گرفت، طبعا منبع مشروعیت هم تنها پذیرش مردمی خواهد شد.

پاسخ آقای احمدی بود به آقای ابوطالب طالبی دارابی (وحدت)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دین، سیاست، حکومت
/post/1724
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۳
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دو اقدام امام حسن در صلحنامه

  به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: دو اقدام مهم امام حسن (ع) در صلحنامه. چگونگی مواجهه امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه و شکل گیری اتفاقات ناگواری که در نهایت منجر به امضای صلح نامه گردید، از درس آموزترین دوران تاریخ صدر اسلام است. گرچه در تاریخ، در مورد متن موافقتنامه اتفاق نظر وجود ندارد، اما امام مجتبی و پس از ایشان، حضرت امام حسین علیه السلام بر این عهد و پیمان وفادار ماندند.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

دو نکته مهمی که امام مجتبی با تیزبینی و ظرافت در صلحنامه آورده اند عبارت است از: ۱. عدم معرفی ولیعهد از سوی معاویه و واگذاری تکلیف خلیفه بعدی به مردم. امام حسن(ع) با این ماده، از موروثی شدن خلافت جلوگیری کرد. ۲. ایمن بودن و مصون ماندن شیعیان علی علیه السلام از تعرض اطرافیان معاویه. با این ماده، هم جلوی سب و لعن گرفته می شد و هم آزار و اذیت به پایان می رسید.

 

آن چه که از شخصیت معاویه سراغ داریم، از فریب و نیرنگ و تهدید و تطمیع و تضییع و ... به نظر می رسد اهل وفای به عهد نباشد. او پس از امضای صلح نامه خطاب به مردم کوفه گفت: «أَلَا إِنِّی کُنْتُ شَرَطْتُ شُرُوطاً أَرَدْتُ بِهَا الْألِفَةَ وَ وَضْعَ الْحَرْبِ، أَلَا وَ إِنَّهَا تَحْتَ قَدَمِی»  من این شروط را به خاطر خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم، اما اکنون همه آنها را زیر پایم می‌گذارم. او با تهدید و تطمیع بزرگان، یزید را به ولایتعهدی برگزید و از بعضی از افراد برای یزید پیمان گرفت و بدین ترتیب مورد اول را نقض کرد. همچنین معاویه در اولین سفرش به مدینه دستور سب و لعن علی علیه‌السّلام را صادر و مورد دوم را هم نادیده گرفت. در طرف دیگر، امام مجتبی و امام حسین علیهما السلام و شیعیانشان و بنی هاشم، در تمام دوران حیات خود به این عهدنامه وفادار ماندند.

 

امام حسین (ع) هم تا زمانی که تهدید و مجبور به بیعت با یزید نشد، بر پیمان وفادار ماند، اما زمانی که پس از مرگ معاویه، بیعت با یزید مطرح شد و یکی دیگر از مواد صلح نامه نقض گردید، آن حضرت هم در مقابلش ایستاد. این خوی و روش مستکبران و گردن‌کشان است که عهد و پیمان را نقض کنند. برجام. شهادت سبط النبی، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد.

 

سلام. موافقم. موفق تبیین کردی. خواندنی بود و آموختنی. بلی؛ آقای احمدی. اخیراً رئیس شیک‌پوش به جای حضور در میدان اجرا، در اتاق شیکش همچنان به گفتاردرمانی مشغول است، گفته است مردم ایران مانند عصر حسنی صلح می‌خواهند. می‌پرسم مگر ایران با کسی سر جنگ دارد و یا طی این چهل و اندی سال به جنگ به کشوری برخاسته و کشورگشایی کرده است! که حالا بخواهیم در بوق بدمیم و تلقین کنیم مردم صلح می‌خواهند. وارونه جلوه‌دادن جوّ غالب جامعه، از بدترین بداخلاقی‌ها است.
 
ملت ایران همواره اهل منطق و گفت‌گوست. مذاکره یک رفتار عقلانی و مرسوم سیاست است.اما با کی و با چه عایداتی؟ یک فرد در آمریکا همه‌چیز جهان و حتی ملت خود  و تمام نهادهای بین‌المللی را به بازی گرفته است و توافق‌نامه‌ی نیم‌بند خودشان را با نهایت تبختر نقض کرده‌است. آنگاه هنوز توقع دارند با چنین شخصیت متزلزلی پای مذاکره و قرارداد بنشینند. 
 
ضعف و شتاب آنجایی بود که همین «برنامه‌ی جامع اقدام مشترک» را این‌چنین لغزان تمام کردند که حتی به مرحله‌ی عهدنامه هم نرسیده بود، یک توافق بیش نبود، که دیدیم چه شد. غرب درین پیمان‌گسستن مردود شد و در ایران با آن‌که مردم در این قضیه سه جور فکر می‌کردند (مخالف، منتقد، موافق) اما در مجموع پای قول و قرار ایستادند. 
 
حالا به جای آن‌که پاسخگو باشند، طلبکار هم شدند! به جای آن‌که از تز «نرمش قهرمانانه» به‌درستی بهره می‌گرفتند، و از اجازه‌ی مذاکره‌ای که گرفتند و نیز تذکرات و هشدارهای پی‌درپی، باز نیز طوری وانمود می‌کنند که انگار مقصر اصلی تمام این بن‌بست‌ها رهبری است، نه ترامپ و جریانی که به واژگونی انقلاب اسلامی دل خوش کرده.  
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو اقدام امام حسن در صلحنامه
/post/1715
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سینِ بلال بهتر از شینِ شما

به قلم دامنه: به نام خدا. پرده‌ی اول: بلال.  منافقان مدینه به اَشهدُ اَنّ بلال گیر می‌دادند و تمسخرش می‌کردند. اما محمد -صلوات‌الله- آمد به میان و  خیلی کوتاه فرمود سینِ بلال بهتر از شینِ شما و امثال شماست. منافقان مدینه مگر نمی‌دانستند لُکنت بلال بدان علت بود که اُمّیه -ارباب او- زبان این برده‌ی سیاه را با خنجر، بُرش داده بود و لُکنتش ازین رو بود؟ ولی پیامبر با علم به لکنت بلال او را اولین مؤذّن اسلام کرد. می‌دانستند؛ خوب هم خبر داشتند؛ ولی اساسِ تز منافقان مدینه سودبَری از مشرکان بود و یثرب‌سازی دوباره‌ی مدینة‌النّبی، تا در سایه‌ی تنش‌های جاهلیِ دوباره‌ی اوس و خزرج به حوائج برسند و اسلام و حکومت نبوی را زمینگیر کنند و باز هم سلطه و سلطنت اَشرافِ مکه را بر گُرده‌ی مردم مدینه و سایر مدائن هموار سازند تا شرافت به اَشرافیت ببازد! و آنگاه دست منافقان مدینه، سهل‌تر و آشکارتر در دست یهودیان آزارگرِ پیامبر و پیروان پیامبر (ص) قرار گیرد و مردم را بی‌دردسر به استثمار برند. آری! آنان شین و سین را -مثل ضادِ «وَلَا الضَّالِّین» امروزه‌روز- بهانه می‌کردند که غوغایی در صف حضرت رسول بیفکنند و به صیدشان برسند. ولی، ولی، سینِ بلال بهتر از شین‌شان بود.
 
 
 
بازیگر نقش بلال حبشی
در فیلم محمد (ص)
 
پرده‌ی دوم: ابوذر. او بر صورت هُبَل تُف انداخت و کنار کعبه با صدای بلند به رسالتِ پیامبر -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- شهادت داد و تا سرحدِّ مرگ کتک خورد و سپس در عصر سکوت علی (ع) -که دانشگاهی برای تعلیم است- توسط عثمان به ربذه‌ی تفتیده تبعید شد. چرا؟ چون ابوذر از امامت و امیریِ امیرالمؤمنین دفاع می‌کرد. راستی! چرا لقب علی (ع) آن هم از سوی خداوندِ اَرحم، «امیرالمؤمنین» شد. چرا علی، حضرت امیر شد؟ امیر به کسی گفته می‌شود که زمامداری کند و زمامداری امام علی (ع) تاریخی نیست که به‌آسانی بتوان ورق‌های آن را کَند و انکار کرد.
 
 
پرده‌ی سوم: علی. این اُسوه‌ی بی‌همتا در لیله‌المبیت (=شبِ جان‌سپاری) در بستر پیامبر رحمت (ص) جای گرفت تا جان خود را فدای جانان کند و رسول خدا -صلوات‌الله- را از قتل و ترور توسط دژخیمی چون ابوجهل و ابوجهل‌ها برهاند. امام علی با جهل و جهالت و ابوجهل‌ها درافتاد تا نشان دهد لبیک به ندای آسمان و پیام قرآن، شناخت و شهامت و شهادت می‌خواهد؛ هر کدام در جای خود. با اخلاص، برای خدا. برای اخلاق. برای خلایق.

 

به این لیست هزاران نفر و هزاران درد و «داستانِ راستان» می‌توان افزود. من در ستون امروزم خواستم گفته‌باشم اسلام آنچنان آسان به دست نیامده است که بخواهند آسان آن را از دست ما برگیرند. تا مؤمنین گِرد این اَعلام (=برجستگان) و زیر تابش انوار اسلام می‌گردند، هر گردوخاکی از ناحیه‌ی هر کسی بلند شود، عبث و ابتَر است. این اَعلام گَم نمی‌گردند. این نور، نیست‌ونابود نمی‌شود؛ زیرا قرآنِ اسلام جز به حق، حرفی نمی‌زند: شاهدم نصّ صریح آیه‌ی ٣٢ سوره‌ی توبه: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.

 
آنان می‌خواهند نور خدا را با (گمانهای باطل و سخنان ناروای) دهان خود خاموش گردانند (و از گسترش این نور که اسلام است جلوگیری کنند) ولی خداوند جز این نمی‌خواهد که نور خود را به کمال رساند (و پیوسته با پیروزی این آئین، آن را گسترده‌تر گرداند) هرچند که کافران دوست نداشته باشند.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سینِ بلال بهتر از شینِ شما
/post/1707
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۱۶
  • پست شده - دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۵ ب.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فرازهای پُرگدازِ زیارت اربعین

به قلم دامنه : آیا با این متنم تا آخرِ سطر می‌آیی؟ به نام خدا. هر یک از ما، وقتی مضامین دعاها و زیارت‌ها را مرور یا مطالعه می‌کنیم، همیشه عبارت‌هایی از آن را می‌بینیم که چونان فوّاره، بالا می‌زند و در قناتِ وجودمان جاری می‌شود تا دشتِ دل‌مان را سیراب سازد؛ مثل دعای عرفه، مثل زیارت جامعه کبیره و مثل زیارت اربعین.

حقیقتاً مفاهیم زیارت اربعین پربار است من آن را «امام‌حسین‌شناسی» می‌دانم. معلوم است وقتی مفاهیم و مضامین این زیارت از دانش و عشق امام صادق ع بیرون آمده است این‌چنین غنی و تکان‌دهنده باشد.

گرچه امسال به علت تقدّم عقلی و شرعی پاسبانی سلامت، اقیانوس عظیم زائرین اربعین از پیاده‌روی مقدس به کربلای معلّی جا مانده‌اند، اما به فرموده‌ی رهبری درین روز می‌توان نشست و متن زیارت را خواند و از دور با آن امام شهید (ع) شِکوه و دردِ دل و ابراز ارادت کرد و پیمان و عهدِ وفاداری بست. زیارتی که به نقل معصوم (ع) جزوِ پنج نشانه‌ی مؤمن است.

من در آستانه‌ی اربعین، از «زیارت اربعین» (منبع) فرازهای پُرگدازی را برگزیدم که اگر ذرّه‌ای هم، جانِ تشنه‌ی اهل معرفت و مودّت به اهل بیت به‌ویژه عشق به آموزگار بزرگ عزّت و رستگاری حضرت امام حسین -علیهم‌السلام- را آبیاری کند، خدا را شاکرم و جَبهه‌ی سپاس بر آستان آن آفریدگارِ پروردگار می‌سایم. این فرازها از لابه‌لای آن:

سلام بر آن دچارِ گرفتاری‌ها... [=حضرت اباعبدالله]

ای خدا او را به شهادت گرامی داشتی..

ای خدا میراث‌های پیامبران را به او عطا فرمودی...

ای خدا او را از میان جانشینان، حجّت بر بندگانت قرار دادی...

و...

او از خیرخواهی دریغ نورزید...

پس با آنان [جنگ‌آفرینان عاشورا] درباره‌ی تو ای خدا، صابرانه و به حسابِ تو جهاد کرد تا در طاعتِ تو خونش ریخته شد...

ستوده درگذشتی... [ای اباعبدالله ای حضرت سیدالشهداء]...

گواهی می‌دهم که تو از ستون‌های دین و پایه‌های مسلمانان و پناهگاه مردم مؤمنی....

قلبم با قلبتان در صلح، و کارم پیروِ کارتان، و یاری‌ام برای شما آماده است...

 
حال، با این حالِ والا و والِه، اهلِ دل، اهل وِلا، به احترام امام حسین (ع) لحظه‌ای از جا برمی‌خیزد و از راه دور به نیّتِ زیارت، سلام می‌دهد و عرضِ ادب و ارادت می‌نماید:
 
السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ
 
ممنونم که تا آخرِ سطر آمدی. مأجور و سربلندی باشی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فرازهای پُرگدازِ زیارت اربعین
/post/1701
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عوامل رستگاری

به قلم دامنه: به نام خدا. ۱. یکی از آثار ایمان، نزدیک‌کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آن‌حد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِقابلِ بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیده‌شدنِ ایمان مى‌گردد، به‌طورى‌که دیگر نمى‌توانَد اثر صحیح خود را بروز دهد.

 

پس؛ به‌آسانی نمی‌توان کسی را متهم به بی‌ایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیه‌ی ٨٢ سوره‌ی انعام استخراج کرده و نوشته‌ام.

 

۲. اما یکی دیگر از مؤلّفه‌ها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیه‌ی ۸ سوره‌ی اعراف، اَعمالِ انسان وزن می‌شود و مورد سنجش قرار می‌گیرد. (منبع)  لذا در دستگاه آفرینشِ حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگین‌تری داشته باشد، از رستگاران است. در آیه‌ی ۷۷ سوره‌ی حج به این مسئله -یعنی کار نیک- تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.

 

پس؛ هر کس مشغول کار نیک است، بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بوده‌اند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی، شامل عمل و کار است.

 

نکته‌ی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن می‌شود که رستگاری صرفاً جنبه‌ی نظری ندارد، بلکه باید گام در جاده‌ی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.

 

نکته‌ی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بوم‌زیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بی‌شمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم می‌کند.

 

نکته‌ی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمی‌شود اما با خیر می‌توان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان می‌آورد.

 

۳. از نظر من، هر گاه انسان به خداوند به دیده‌ی آفریدگار و پروردگار با هم بنگرد، در راه رستگاری گام گذاشته است. زیرا خدا علاوه بر آفریدگار، پروردگار نیز هست. یعنی آفریده‌های خود را پرورش می‌دهد، تربیت می‌کند و تعلیم می‌آموزد. این ایده که خدا آفریدگاری است که فقط دست به آفرینش می‌زند و کاری به کار مخلوقاتش ندارد، فکری خام و عبث است. خدا چون ربّ است، مربّیِ تربیت انسان است تا آدمی با کمال‌گرایی، کامل‌تر و پرورده‌تر شود.

 

نگاه به خدایی که پروردگار ماست، نگاهی ژرف، مترقی و تکمیلی‌ست و این که دمیده می‌شود خدا به پرورش کاری ندارد و دخالت نمی‌کند، در واقع فکر غلطی است که ناخودآگاه یا خودخواسته می‌خواهد خدا را از عرصه‌ی حیات و از کُرسی تربیت و از نظام پرورش کنار گذارَد. اما نظام تشریع و نظام تکوین کنار هم هستند. پس؛ یک عامل دیگر رستگاری این است که آفریدگار متعال را به دیده‌ی پروردگار مهربان ببینیم و تحت تعالیم او درآییم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عوامل رستگاری
/post/1696
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۳۲
  • پست شده - جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تربیت قرآنی از نظر طالقانی

به قلم دامنه: به نام خداقرآن، «قلبِ تعلیم» است. چندی پیش از «آکادمی مطالعات ایرانی» مقاله‌ای به نوشته‌ی آقای «عزت‌الله مهدوی» (منبع) درباره‌ی مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی (۱۳۵۸ - ۱۲۸۹) خواندم، که نکات ارزنده‌ای داشت. با بهره‌گیری از محتوای آن مقاله و نیز آشنایی‌هایی که پیش ازین، با آراء و افکار مرحوم طالقانی داشتم، این متن را فشرده نوشتم:

 

چندین خصلت، مرحوم طالقانی را نزد مردم برجسته و نستوه و سترگ نگه می‌داشت؛ ازجمله: شفقت، حکمت، صلابت، نواندیشیِ دینی، تعامل با مبارزین، خردمندی، عقلانیت، شکیبایی، ساده‌زیستی، مردمی‌ماندن و... . ویژگی‌هایی که جامعه‌ی ایرانی بدان پایبند و علاقه‌مند بوده و اکنون نیز سخت به آن نیازمند است.

 

طالقانی در رویکرد خود به منابع قرآنی، نه فقط برای نوسازیِ انسان معاصر، که برای جامعه نیز می‌کوشید. او به احیای تفکر دینی و «وَجه هدایتی قرآن» پرداخت که در منظرش کتابی‌ست برای احیا و بسط آزادی‌های انسانی و نفی هرگونه صورتبندی‌های استبدادی.

 

ایشان در صفحه‌ی ۴ مقدمه‌ی «تنبیه‌الاُمّه« اثر مشهور مرحوم آیت‌الله نائینی می‌نویسد: «از آن روزی که اینجانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیرِ تازیانه و چکمه‌ی خودخواهان دیدم.» و در صفحه‌ی ۱ جلد اول تفسیر خود «پرتوی از قرآن» می‌گوید:

 

«قرآن آمد تا پرتو هدایت آن، زوایای روح و فکر و نفسیّات و روابط حدود و حقوق خلق را با یکدیگر، و همه را با خالق، و اعمال را با نتایج، روشن ساخت و نفوس را رو به صلاح و اصلاح، به پیش برد و استعدادهای خفته را بیدار کرد و به جنبش آورد.»

 

طالقانی به دنبال راه‌حل‌هایی بود که به کاهش‌دادنِ آلام و دردهای بشری بینجامد و درین راه تلاش می‌کرد با ترویجِ «تعامل و مدارا» از انبوه هزینه‌های نشئت‌گرفته از اصطکاک نیروهای جامعه، بکاهد.

 

به نظر او چند حجاب (=پرده، حائل) در انسان، مانع از هدایت قرآنی می‌شود شامل این حجاب‌ها:

۱. حجاب بی‌تفکری؛ که عمق ضمیر را فرا می‌گیرد.
۲. حجاب دانشِ کاذب؛ که مانع جدی تدبُّر در قرآن است.
۳. حجاب تحمیلِ پیش‌فرض‌های خود بر قرآن؛ که مرحوم طالقانی درین‌باره تأکیدِ اکید دارد که «باید بگذاریم آیات خود سخن بگویند.»

 

طالقانی در مسیر مبارزه‌ی سیاسی با رژیم سلطنتی پهلوی، مسئله‌ی «تعلیم و تربیت» جامعه را نیز مدّ نظر داشت. او انسان را «منفعلِ جاهل» فرض نمی‌کند بلکه برای انسان «دامنه‌ی مسئولیت» قائل است. از نظر ایشان -که در سال ۱۳۲۵ مطرح کردند- تعلیمات قرآن برای ایجاد عالی‌ترین محیط‌های تربیتی خانواده و جامعه است تا «همه‌ی قوای انسان باهم رشد کند و انسان از همه‌ی احساسات چشم و گوش و عواطف و شعور و وجدان، درست بهره‌مند شود.» زیرا از منظر ایشان «تربیت، ایجاد وسایلِ رشد و تعادل میان قوای ظاهری و باطنی است.»

 

مرحوم طالقانی، قرآن را در «قلبِ دستگاهِ تعلیم و تربیت» می‌نشانَد و در تفسیر جزء سی‌ام قرآن می‌نویسد: « کارِ قرآن نوسازیِ انسان است.» زیرا معتقد است «قرآن، شعور و ضمیرِ آدمی را بر می‌انگیزد.»

 

آن عالم نستوه یکم شهریور ۵۸ در جمع صاحب‌منصبان داخلی و سُفرای خارجی فرمودند: «در تمام مدارس ما از ابتدایی تا دانشگاه‌ها، باید قرآن و هدف‌های قرآنی و نه قرائتِ قرآن و نه برای ثواب، در تمام کشورهای اسلامی درس داده شود.» و در سوم بهمن ۵۷، از معلمان درخواست کرد «که در سایه‌ی تعالیم عالیه‌ی قرآن و با برخورداری از فرهنگ غنی اسلامی و ملی» دست به آموزش و تربیت بزنند. آری؛ از منظر آن بزرگ‌مرد مبارز، قرآن، قلبِ تعلیم است. روح‌شان همآره شادمان و نامشان همیشه ماندگار.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تربیت قرآنی از نظر طالقانی
/post/1685
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۸۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تَلِّ غمِ مُحرّم

تَلِّ غمِ مُحرّم

به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی تو، ای عزادار حسین (ع) در نقطه‌ی مُحرّم و بر تَلِّ غمِ آن می‌ایستی، عقل و احساست بر وجودت قطره می‌چکانَد تا با وجدانی راحت‌تر از هر ماه و روز دگر، به آن فرااُقیانوسِ بی‌کران بپیوندی؛ به مکتب و معبدِ امامِ عبادت و عبودیت و عرفان و عاشورا. به دانشگاهِ آموزگارِ چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن، باهم. به پیشگاهِ انسانِ والِه خدا که در الهیّتِ یکتایِ یگانه هم ذوب بود و هم مجذوب. به درگاهِ اباعبدالله -علیه‌السّلام- که پدرِ بنده‌های خدا شد از روز ازَل و حضرتِ ثارالله (=خونِ خدا) گردید، اِلی‌الابَد. و به بارگاهِ شهید آگاهِ عاشورا که خدا نیز شیدا و پذیرا و در ملاقاتِ اوست.

 

 

وقتی بر کرانه‌ها و ناحیه‌های بی‌کران و بی‌کناره‌ی مُحرّم می‌نشینی، موجودیتت دگرگون می‌شود و رودبارِ اشک و پیام و جولانگاه فریاد و گریه و عزا احاطه‌ات می‌کند و آن‌چنان بر تو محیط می‌گردد که گویی به سانِ رودخانه‌ی خروشانی که:

 

 

باد دیواره‌های آبخیز تو را می‌ساید. آب آن را می‌تراشد. سیلاب از آن می‌خراشد. بُلبُلِ دل در آن می‌خُرامد. طاووسِ سِرّ بر آن می‌چَمد. زوزه‌ی سرما به آن می‌تازد. دلِ بی‌قرار از ژرفای این درّه‌، ذرّه‌ذرّه‌ می‌کاهد. روح که آکنده از درد و الَم است آن را می‌نوازاند. آفتابِ شاهد، بر آن نور می‌تاباند. مهتاب خجِل بر آن روشنی می‌پاشاند. برفِ اندوه، لبه‌های خشک آن را می‌پوشاند. طوفان سهمگین، سبزه‌های روییده‌‌ات را می‌کَند و به هوا می‌پراکنَد. ولی یک صخره‌سنگِ سختِ قطور در آن به تو درسِ مقاومت و کَنده‌نشدن می‌آموزاند. و خدای هستی‌بخش در تمام این مظاهر، برِت جلوِه می‌کند تا به تو بیاموزاند تا زنده‌ای به عهدت بمان که به آن «تلّ» چشم بدوزی و به آن «گودال» گوش بداری، و به آن خیمه‌ها دل دهی، تا نگذارنت به یغما روَی. که بتوانی تو ای عزادار عاشورا و رونده‌ی راه حسین (ع) -که عزاداری برای آن پیشوا و یارانش حتی در تنهایی و خلوت و رعایت مصلحت، چونان نماز، ترک نمی‌گردد- به اوج ادراک برسی که:

 

این جمله‌ی «ما رأیتُ الّا جمیلاً» حضرت زینب (س) پیام‌آور عاشورا چه پیامی‌ست که چارچوب مکتب شده‌است. که خطاب به حاکم وقت فرمودند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم. این ندا، نهایتِ عرفان نظری و عرفان عملی‌ و ختمِ فهم و آوای رسای تمامِ عصاره‌ی عاشوراست و در رثای واقعه‌ی کربلا.

 

و آخرین سخنان امام حسین (ع) در شب عاشورا با خداوند را -که برترین تابلوی زیستن است- صحیح هجی نمایی و وفق راهت کنی که چه عارفانه و توحیدی نجوا دادند:

 

 

«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَائِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ ...» «پروردگارا تنها تو در تمام پیش‌آمدهاى ناگوار، موردِ اطمینان من هستی و در هر سختى به تو امید دارم و... بسیارى از اندوه‌هایى که به من رو مى‌آورَد و قلب را ناتوان مى‌کند و راه‌چاره را مسدود مى‌سازد و دوست، مرا تنها می‌گذارد و دشمن، شماتت مى‌نماید، همه را با توجه‌ی تو، بر خود هموار ساختم و به جز تو، با دیگرى به میان ننهادم و به جز وصول به حضرتِ تو، به دیگرى اعتنایى ننمودم و... تو ملازمِ هر نیکی، و غایت و مُنتهای هر میل و رغبت هستی.» (منبع)

 

از نگاه آسیب‌شناسانه و دین‌شناسانه‌ی امام حسین (ع) پاره‌ای از مردم، نه بنده‌ی خدا که عبدِ دنیا هستند و تا جایی از دین، دَم! می‌زنند که فکر می‌کنند باید از آن منفعت و سود ببرند. ازین‌رو، وقتی دچار سختی و به گذر از آزمودن‌ها مبتلا می‌شوند، پا پس می‌کِشند و فقط زبان به دینداری و تدیّن می‌گشایند و عقب می‌نشیند. و به همین علت از نظر آن حضرت، دینداران در شرائطِ سخت، اندک‌اند؛ گویی دین «لَقلَقه‌ی زبان‌شان» می‌باشد، تا این‌گونه در جامعه ظاهر شوند و جلوه کنند. به تعبیر آیت‌الله عبدالله جوادی آملی «دینِ آدامسی» دارند. یعنی دین را مثلِ آدامس می‌جوند و بعد تُف می‌کنند!

 

سخن امام حسین (ع) -که در کتاب حدیثی «تحف العقول» محدّث حرّانی ثبت است- این است:

 

«همانا مردمان، بنده‌ی دنیایند و دین، لقلقه‌ی زبان آنهاست و هر جا منافع‌شان [به وسیله‌ی دین] بیشتر تأمین شود، زبان مى‌چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آن‌گاه دینداران اندک‌اند.» (منبع)

 

نکته: به نظر من، امام حسین (ع) چنین دیندارانی را، نه فقط در عالَمِ نظر به جامعه و دینداران شناساندند، بلکه در صحنه‌ی عمل به چشم خود دیده‌اند. آن‌همه آدم در کربلا که به مَصاف با اباعبدالله (ع) صف شده‌بودند و آرایش لشکر گرفته بودند، از کافرستان! نیامده بودند، بلکه دینی، در حد لقلقه‌ی زبان داشتند و به فرموه‌ی حضرت سیدالشهداء (ع) «بنده‌ی دنیا» بودند که حاضر شده‌بودند دست به شقاوت و خفّت بیالایند.

 

حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س)

 

سخنان امام حسین (ع) و اساساً بیان پیامبران و امامان -علیهم السلام- لبریز از پند و سرشار از اندرز است، زیرا حکمت است. و حکمت سخنی‌ست که فرد را به مقصد پیش می‌برَد. پس کافی‌ست کمی به آن نگریست و اندیشید. آرامش و بازسازی فقط با سخنان حکمت‌آمیز، میسّر است. دیگر این‌که گفتار امام حسین (ع) از آن نظر در نزد دیگران نافذ است و بر جان می‌نشیند، چون هم به‌طور ویژه در قلب‌های مؤمنان و آزادمردان حضور دارد و هم آنچه به دیگران سفارش می‌کرد، خود در عمل‌کردن به آن پشتاز بود. مثل این جمله‌ها و گفتارها  (منبع) که آن حضرت می‌فرمایند: بیشتر بخوانید ↓

تَلِّ غمِ مُحرّم
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تَلِّ غمِ مُحرّم
/post/1658
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۲۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

با آیه‌ی ۱۹ لقمان

با آیه:

 

«وَاقْصِدْ فِى مَشْیِکَ» (آیه‌ی ۱۹ لقمان)

 

مجمع‌البیان: «و در راه ‏رفتنِ خود، میانه‏‌رو باش»؛ یعنى: راه رفتنت را میانه و همچون راه‌رفتن در حالت آرامش و وقار قرار ده، مانند این سخن خدا: «کسانى که روى زمین، به‌نرمى گام بر می‌دارند.» «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا». (آیه‌ی ۶۳ فرقان)

 

قَتاده می‌گوید: معناى آن چنین است: در راه رفتنت، فروتن باش.

 

سعید بن جُبَیر می‌‏گوید: در راه رفتنت، فریبکارى نکن.

منبع: تفسیر مجمع‌البیان؛ ج ۸ ، ص ۵۰۰. (بانک حدیث)

 

یادآوری توضیحی دامنه:

 

تفسیر «مجمع‌ُالبیان» اثر شریف و «بی‌همتا»ی مرحوم شیخ طبرسی از عالمان بزرگ قرن ششم است. این اثر بزرگ، همواره مورد توجه‌ و استناد عالمان دینی بوده و هست. مرحوم علامه طباطبایی نیز از نکات ادبی و روایی این تفسیر در جای‌جای «المیزان» نقل کرده‌اند.

 

مقبره‌ی ایشان در کنار باغ رضوان در ضلع شمالی حرم امام رضا (ع) یعنی پشت صحن انقلاب است و خیابان شیخ طبرسی مشهد، در امتداد همین مقبره قرار دارد که به یاد و نام او نامگذاری شده است. توفیق زیارت قبرش بارها نصیبم شده است. از این‌که آن عالم عظیم‌الشأن، زادگاهش طبرستان یا تفرش و یا ساوه و قم است، اختلاف نظر است. بر روح و روان پاکش صلوات و درود وافر می‌فرستم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
با آیه‌ی ۱۹ لقمان
/post/1662
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کُنیه، کلمات، کمالات

به قلم دامنه: به نام خدا. کُنیه که عنوان و لقبی‌ست معمولاً برای بزرگداشتن (=تعظیم و تکریم) فرد، یک رسم بوده است میان مردم. و نوعی «نَعت» هم هست یعنی ستودن و وصف‌کردن. مرحوم محمد معین، کُنیه را «بَرنام» نامید.
 
یکی از زیباترین، خاکی‌ترین، مردمی‌ترین، متواضعانه‌ترین، ساده‌ترین و صمیمی‌ترین کُنیه‌ها، کُنیه‌ی «ابوتُراب» برای امام علی، امیرِ پارسایان (ع) است که پیامبر اسلام (ص) این نام را بر ایشان نامیدند؛ به چند علت، ازجمله به خاطر آن‌که آن حضرت روی خاک خوابیده بودند. و نیز چون‌که «حجّت» خدا در زمین‌اند.
 
برخی از نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که عرب‌های دوره‌ی متوکّل عباسی -که عصرش چونان اَسلافش ادامه‌ی اوج اختناق بود- حسّاسیت می‌ورزیدند که کُنیه‌ای به فرد غیرمسلمان و شاید هم غیرعرب اِعطا شود، زیرا کنیه از نگاه آنان لزوماً نشانه‌ی احترام و بزرگ‌داشت بود که معمولاً با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» یا «اُم» و یا «بنت» آغاز می‌شود. ازین‌رو، بنا به نوشته‌‌ی آیت‌الله جعفر سبحانی هنگامی که متوکل، خادمِ غیرمسلمان خود را لقب «ابن نوح» داد، فقیهانی که در حقیقت قشری بودند و از آیات و روایات خبری نداشتند، گفتند: «نباید به یک فردِ غیرمسلمان کُنیه بدهیم و کُنیه، نشانۀ احترام است.» (منبع)
 
گفتند نزد امام هادی (ع) رفته و از ایشان سؤال کنید که آن حضرت پاسخ زیبایی دادند؛ به آیه‌ی یک مسَد قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند به او [ابولهب] لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» یعنی: نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.
 
 
نکته‌ی ۱ : میان کُنیه و کلمات و کمالات ربط هست، اما نه برای هر شخص و افراد. کمالاتِ یک فرد، با لقب و کلمات و عنوان و پیشوند و پسوند به دست نمی‌آید، بلکه این کمالات است که باعث می‌شود کُنیه و کلمات معنا بگیرد و بار بیابد.
 
 
نکته‌ی ۲ : فقیهان دنیازده و قدرت‌زده‌ی عصر متوکلی عباسی که به این نکات ریز در حدِ مَویز موضع می‌گرفتند آیا نمی‌توانستند از حق و حقانیتی چون امام نقی حضرت هادی (ع) به دفاع برخیزند که دست‌کم کلاس درس آن حضرت به چماق اختناق، تعطیل نشود!؟ فقیه که -به‌حق و به‌رسم- همیشه باید با حق درآمیخته باشد، نه به اختناق درآویخته (=آویزان).
 
یک یادآوری نقلی: ابولهب عموی پیغمبر (ص) از «سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت به شمار می‌آمد. دائماً او و همسرش أمّ‌جمیل بر ضدّ اسلام و برای اذیّت و آزار مسلمین در تلاش و تکاپو بودند.» (منبع)
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کُنیه، کلمات، کمالات
/post/1650
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بدتر از دو گرگِ درّنده!

به قلم دامنه: به نام خدا. استادی ارجمند، چندی پیش به من، متنی نگاشت که خواندن آن خیلی تکان‌دهنده و تآمّل در آن واقعاً خیره‌کننده بود. با مطالعه‌ی متنش با خود وعده کرده‌بودم متنی بنویسم که هم‌راستا با آن باشد و دربرگیرنده‌ی مفاد آن. اینک این نوشته‌ام ثمره‌ی آن وعده است.

 

امام علی (ع) در دوره‌ی حکومت در کوفه گاهی در بازارها قدم می‌زدند، آیه‌ی ٨٣ قصص را برای انذار مخاطبان، تلاوت و تفسیر می‌نمودند؛ آیه‌ای که پندی منحصر برای زِمامداران نیست، بلکه هشداری برای همه‌ی صاحبانِ قدرت در هر مَرتبت است و نیز نَویدی آرامبخش برای هر مؤمنی که ازین بلیّه‌ی بد پرهیز دارد.

 

لابُد بدین دلیل بود و شاید هم حکمتی فراتر ازین داشت که هر گاه امام صادق (ع) این آیه را می‌نگریستند، می‌گریستند و می‌گفتند با وجود این آیه، همه‌ی آرزوها «بربادرفته» است. ر.ک: (تفسیر قمی .على بن ابراهیم، ذیل آیه‌ی مورد بحث)

 

و این در واقع به یک معنا یعنی نفیِ اراده‌ی برتری‌جویی ولو در دل. و نیز نپروراندنِ بذر جاه‌طلبی ولو در سر.

 

و پیش‌تر از همه، حضرت ختمی مرتبت، پیامبر رحمت (ص) هشدار داده بودند که «دو گرگِ درّنده که در آغلِ گوسفندان رها شوند فساد و خرابی‌شان بیشتر از حُبّ مال‌ومقام در دینِ انسانِ مسلمان نیست» (ری‌شهری، محمد، میزان‌الحکمه، جلد ۱، صفحه ۴۹۲ (حدیث ۳۰۳۴) چراکه در جهان‌بینی توحیدی و مکتب اخلاقی آن حضرت -که بر سینه‌ی صدرش آیه‌ها فرو آمده و از لسانِ پاکش نکته‌ها جاری شده است- «علاقه‌ی شدید به مقام و مال، نفاق را در قلبِ انسان می‌رویانند، همان‌گونه که آب، سبزه  را می‌رویاند.» (المحجة البیضاء، جلد ۶، صفحه ۱۱۲)

 

و حرف آخر را وصیّ آن نبی مکرّم (ص) امام علی (ع) تمام کردند که «آخرین چیزی که از محبّت دنیا از قلب مؤمنانِ راستین خارج می‌شود، جاه‌طلبی است.» به عبارتی: حُبِّ ریاست، آری حُبِّ ریاست؛ زیرا این کُنده، آن‌چنان به انسان می‌چسبد که به‌آسانی ازو کَنده نمی‌شود!

 

آن آیه این است:

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. (آیه‌ی ٨٣ قصص)

ما آن سرای آخرت را تنها بهره‌ی کسانی می‌گردانیم که در زمین، خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمی‌جویند (و دل‌هایشان از آلودگی‌های مقام‌طلبی و شهرت‌طلبی و بزرگ‌بینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است. ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرّم‌دل. (منبع)

 

نکته‌ی ۱ : البته دنیا از مظاهر زیبنده‌ی خدا و مزرعه‌ی روز رستاخیز است؛ پس نیکوست. آنچه مایه‌ی فرومایگی‌ست، دنیازدگی‌ست. آبادانی دنیا و خدمت به مردم با این امر تفاوت دارد؛ زیرا پیامبران و امامان -سلام الله اجمعین- همگی برای این اهتمام، همت کرده و بپاخاستند و هرگز صحنه‌ی حق را خالی نکردند تا جبهه‌ی باطل جولان دهد و هر جُور خواست، جَور ورزد.

 

نکته‌ی ۲ : زشت و نکوهیده آن است که کسی برای دنیا و جاه و مقام چنان خیز بردارد و بدوَد که برای تصاحب پُست‌های دنیوی -چه نمایندگی‌ها و چه ریاست‌ها- حاضر باشد هر طور که هواهای نفسانی‌اش میل کرده، قدم برداشته و جدا از خدا بزِیَد، ولو همسانِ «یزید»؛ بدتر از دو گرگِ درّنده‌ی رهاشده در آغلِ گوسفندان!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بدتر از دو گرگِ درّنده!
/post/1649
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۸۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چون کسی را خار در پایش جهَد

به قلم دامنه: به نام خدا. به قول مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۷۲ «تقریرات» به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، «هر کلمه از کلمات پیغمبر (ص) برای مسلمین صدر اسلام قیمت داشته است» زیرا می‌خواستند به مقامات بلند معنویت برسند. و همین موجب می‌شد به جمع‌کردنِ روایت و حدیث بپردازند به‌طوری‌که نقل است حضرت ابوذر غفاری به «شام» مسافرت کرد تا حدیثی بشنود.

 

این رفتار به تعبیر فروزانِ مرحوم فروزانفر از جهت «چاره برای آتشِ دل و درمان و دوایی برای ریشِ درون خویش» بود. و کلمات رسول رحمت (ص) همه بوی اخلاق می‌داد و رنگِ ساختن داشت و هزاران اِشکال در تربیت نفس را برطرف می‌کرد که به قول مولوی خارِ روحی هزاران درجه از مشکلات زندگی سخت‌تر است:

 

چون کسی را خار در پایش جهَد

پای خود را بر سر زانو نهَد

وز سرِ سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می‌کُند با لب ترَش

خار در پا شد چنین دشوار یاب

خار در دل چون بوَد وا دِه جواب

خار در دل گر بدیدی هر خسی

دست کی بودی غمان را بر کسی

(مثنوی مولوی، دفتر اول)

 

نکته: همه‌ی ما روزی‌ روزگاری، به نحوی، خاری از پای خود درآوردیم، پای خاررفته را روی زانو گذاشتیم و بیرون کشیدیم و حتی با دهن خیسش کردیم که راحت درآید. هرچند می‌دانیم که پیداکردنِ خار در پا سخت است و درآوردنِ آن، هنوز هم سخت‌تر، ولی خاری که در روح و دل فرو روَد، بیرون‌آوردنش، استاد می‌طلبد؛ استادِ کاربلد. و چه استادی بالاتر از امام و پیغمبر؟ گِره را باز نمی‌توان کرد مگر به کمک کتاب و امام و پیغمبر. این بود که افرادی در صدر اسلام به درِ خانه‌ی «صحابه» می‌رفتند و می‌پرسیدند که از پیغمبر اکرم (ص) چه حدیثی روایت می‌کنید.

 

یادآوری ۱ : صحابه یعنی کسانی که پیامبر (ص) را دیدند. مثلاً با این تعریف، اویس قرَن عاشق‌پیشه‌ی رسول خدا (ص) که پیامبر را ندید، صحابه نیست. ولی برخی می‌گویند صحابه یعنی کسانی که در طول مدت حضور رسول خدا (ص) صحبت با آن حضرت داشتند.

 

یادآوری ۲ : اهل فن واردند که آنقدر بازار جعلِ حدیث رونق داشت و آنقدر حدیث «خرید و فروش» می‌کردند که اینک و دیرزمانی‌ست که می‌کوشند حدیث درست را از نادرست تشخیص دهند و تا آن حد بااهمیت، که «علم رجال» برای شناسایی روایان حدیث، در حوزه‌های علمیه باب شد که حدیث «صحیح» و «قوی» و... به چنگ آورد. چراکه کتاب و عترت کنار هم‌اند برای رستگاری و سعادت.

 

یادآوری ۳ : شیخ ابوسیعد ابوالخیر برای دلباختگی اویس قرنی یمنی این رباعی را سُرده؛ (منبع) او که از یمن به دیدار پیامبر (ص) شتافت اما پیامبر در خانه نبود و او ندیده به یمن بازگشت تا مادر تنهایش را بازنیز پرستار باشد.

گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چون کسی را خار در پایش جهَد
/post/1645
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عرفان در عرَفه

عرفان در عرَفه

به قلم دامنه : به نام خدا. «خود را در هر چیز به من شناساندی، تا در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم.» واژه‌واژه دعای عرفه، نه فقط واژه و کلمه، که دانش و پرستش و عشق و عرفان است. از میان دعاها، گویا عرفه بر سراچه‌ی دل آدمی بیشتر می‌نشیند و قلب انسان، فرشِ مضامین آن می‌شود. خود را خیلی خالی و تُهی از بهره‌مندی آن می‌دانم، اما با این‌همه ضعف و بیراهه، که بر سراسر وجودم گسترانیده شده، این دعا را دوست می‌دارم؛ شاید دست‌کم به دو علت: یکی این‌که از نای پاکِ سروَرمان امام حسین (ع) -آن آموزگار همیشه‌ی انسانیت و شرف- برخاسته است. و دوم این‌که وقتی فرازفراز آن به زبان شیرین‌تر فارسی برگردان می‌شود، چونان گُدازه‌ی آتشفشان از شکافِ درون معنوی انسان به بیرون می‌جهد و به مانند زلزله بر وجود پُرخطا و پُراشتباه و پُرگناه‌ بشر تکانه و ریشتر می‌آفریند، که تا کمی، -آری، تا کمی- کمتر غفلت بورزد و بیش به بیراهه نروَد تا به قول قشنگ حضرت اباعبدالله (ع) خدا «آرزوی» ما شود و دیده‌بانِ حاضر. من شش فراز از چندین فراز را -که اوج بیشتری می‌افکند- برای بازخوانی و بازاندیشی و بازگرَویدن، از عرفه‌ی عزیز [منبع] برمی‌گزینم:

امام حسین (ع) با آن‌همه قُرب و مقام و ارج در پیشگاه خداوند، چنین زمزمه می‌کند در بلندای صحرای عرفات. و ترنُّم (=سُرایش و نجوا) می‌دارد با خدای لایزال (=بی‌زوال):

«مرا در هر سال با افزوده‌شدن به وجودم، پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب‌وتوانم معتدل گشت،... چنان‌که معرفتت را به من الهام فرمودی... و به آنچه در آسمان و زمین‌ات از پدیده‌های خلقتت پدید آوردی بیدارم نمودی، به سپاسگزاری و یادت آگاهی‌ام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودی‌ات را بر من آسان کردی...»

«خدایا از اختلاف آثار و تغییراتِ احوال دانستم که خواسته‌ات از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچ‌چیز نسبت به تو جاهل نباشم...»

«خدایا به تدبیرت نسبت به من، مرا از تدبیرم و به اختیارت، از اختیارم بی‌نیاز گردان...»

 

«خدایا کتابت راست گفته و اخبارت صادقانه است...»

«إِلٰهِى.. أَنْتَ أَمَلِى. خدایا تو آرزوی منی.»

«أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحاضِرُ. تو دیده‌بانی حاضری.»

عرفان در عرَفه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عرفان در عرَفه
/post/1641
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

باز «الازهَر»

به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و به‌حق، فتوای به‌حق صادر ڪرد ڪه سال‌ها بود شیعیان جهان -و حتی پاره‌ای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام می‌ورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیه‌ی ٣٥ سوره‌ی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمه‌ی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):

ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دست‌آویز و وسیله‌ای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.

 

فتوای نوینِ «ڪمیته‌ی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در درباره‌ی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیده‌ام:

«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلی‌ها جایز است... شخص می‌تواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمی‌شود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت می‌دهد...» (منبع)

نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیده‌ی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقل‌شان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاب‌اند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار می‌زنند ڪه حتی ایمان‌ورزی سایرین را شماتت و سرزنش می‌ڪنند، و رفتار مؤمنانه‌ی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه می‌پندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.

شاهد مثال: سال‌ها با چشمان سر و دیده‌ی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل می‌ڪرد، شڪوفه می‌داد، شڪوفا می‌شد و غُنچه می‌بخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرام‌بخش و مطمئن برای عشق‌بازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بوده‌است؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
باز «الازهَر»
/post/147
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۹۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عبادت و تکلیف

عبادت و تکلیف

به قلم دامنه: به نام خدا. آقای محمد مجتهد شبستری در تازه‌ترین گفت‌وگو با «حلقۀ دیدگاه نو» بر این نظر است که «نماز» به عنوان «نیازورزی در پیشگاه خدا و یاری‌طلبی از او» و «روزه» به عنوان «تمرین پارساگشتن» عملی «بسیار لذت‌بخش و شکوفاساز» است. زیرا در نگاه او نمازگزار «واقعی و نه اعتیادی» «وجد و سرور» می‌یابد و روزه‌دار واقعی «تجربۀ پاک‌شدن درونی و تطهیر نفس از آلودگی‌ها» به او دست می‌دهد. و انفاق نیز «کاملاً لذت‌بخش» است، زیرا «وجدان انسان را راضی می‌سازد و زندگی را معنادار می‌کند.»

 

شبستری تمام حالات و وضعیت‌های وجودی و مفاهیم آن‌ها را -که در قرآن میان خدا و انسان بیان شده است- رابطه‌ای «لطیف و ظریف و حالت‌هایی لذت‌بخش و مورد عشق و علاقه‌ی انسان به خدا» می‌داند که نقطه‌ی مقابلِ  واردکردن «مَشقّت» (=تکلیف) به انسان است.

 
او ریشه‌ی آن را به متکلّمان معتزله ربط می‌دهد که حقیقت‌های متعالی را -که قرآن در بابِ رابطه‌ی خدا و انسان بیان کرده- کنار گذاشتند و به‌جای آن‌ها مفهوم «تکلیف» را قرار دادند و آن را هرچه بیش‌تر فَربِه (=چاق‌وچلّه) ساختند و رابطه‌ی خدا و انسان را «بر مبنای تکلیف سامان بخشیدند.» جون‌که از نگاه مجتهد شبستری عبادت‌ها «مایه‌ی التذاذ معنوی انسان» می‌باشند، نه اَعمالِ «مشقّت‌آمیز تا تکلیف به آن‌ها اطلاق شود.»
 
وی در آن گفت‌وگو گفته است اگر چنانچه در تاریخ مسلمانان رابطه‌ی خدا و انسان به جای «مولویت و عبودیت فقهی و کلامی» بر اساس «مفاهیم متعالی قرآنی تنظیم شده بود» امروز «ما مسلمانان تاریخ دیگری داشتیم.»
 
یعنی در واقع به نظر من منظور شبستری از «تاریخ دیگر» حال‌ و روز بهتر و فکر و ذکر درست‌تر است. البته هر چند خودم معتقدم حق و تکلیف هر دو، فرهنگ و آدابی قرآنی‌ست، اما با این قید وَحیانی: لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ:
 
خداوند به هیچ کس جز به اندازه‌ی توانائی‌اش تکلیف نمی‌کند (و هیچ‌گاه بالاتر از میزان قدرت شخص از او وظائف و تکالیف نمی‌خواهد. انسان) هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است.
 

 

متن کامل گفت‌وگو:

«یادداشتی از محمد مجتهد شبستری با عنوان «تکلیف در عبادات؟» را به نقل از وبسایت این روشنفکر دینی می‌خوانید: در یک گفت‌وگوی مجازی که چندی پیش به اهتمام «حلقۀ دیدگاه نو» دربارۀ «فقه، روشنفکری دینی و مسئلۀ ایران» برگزار گردید دو تن از اساتید حاضر در آن گفت‌وگو مخالفت صاحب این قلم با مفهوم تکلیف (وجوب) را در عبادات که در کتاب نقد بنیان‌های فقه و کلام آورده‌ام مورد انتقاد قرار داده‌اند و آن را نادرست و مضر خوانده‌اند.

 
در پاسخ به آن دوستان مکرم عرض می‌کنم: تقریباً تمام آنچه در قرآن درباب ماهیت عبادات و به‌طور کلی در رابطۀ خدا با انسان آمده با مفهوم تکلیف (وارد کردن مشقّت از سوی خدا به انسان و وجوب تحمل آن مشقّت بر انسان به‌منظور رسیدن به پاداش) بیگانه است. در قرآن آمده «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه»؛ از صبر و نماز (برای تعالی روحی) کمک بگیرید. ما در حال نماز می‌گوییم «خدایا تنها در برابر تو نیازورزی می‌کنیم و در سراسر زندگی تنها از تو طلب می‌جوییم «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین». در قرآن آمده روزه بگیرید تا به مقام پارسایی برسید «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ … لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
 
نیازورزی در پیشگاه خدا و یاری‌طلبی از او (نماز) و تمرین پارسا گشتن (روزه گرفتن) عمل‌هایی هستند بسیار لذت‌بخش و شکوفاساز. انسان در حال نمازگزاری واقعی و نه اعتیادی (لا صلاه الّا بحضور القلب) وجد و سرور می‌یابد و در ساعات روزه‌داری واقعی و نه فقط دهان بستن، تجربۀ پاک‌شدن درونی و تطهیر نفس از آلودگی‌ها به او دست می‌دهد که بسیار لذت‌بخش است. انفاق در راه خدا هم که یکی دیگر از عبادت‌های اصلی ااست در صورتی که مخلصانه باشد عملی است کاملاً لذت‌بخش، چون وجدان انسان را راضی می‌سازد و زندگی را معنادار می‌کند.
پس عبادت‌ها نه تنها اعمال مشقّت‌آمیز نیستند تا تکلیف به آن‌ها اطلاق شود بلکه مایۀ التذاذ معنوی انسان می‌باشند.
 
همچنین در قرآن، رابطۀ خدا با انسان به‌صورت بعضی از مفاهیم بیان شده که نه تنها ربطی به مفهوم تکلیف یعنی امر کردن به اعمال مشقّت‌آمیز ندارند بلکه کاملاً در نقطۀ مقابل آن قرار می‌گیرند.
 
در قرآن آمده خداوند به انسان‌ها «حیات طیبه» (زندگی پاک و گوارا) می‌بخشد «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوهً طیِّبَه». انسان‌ها را از تاریکی‌ها بیرون می‌آورد و وارد روشنایی می‌کند «یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ». محبت خود را به انسان‌ها می‌چشاند «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَه». به انسان نزدیک‌تر از خود انسان است «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید». در قرآن آمده خداوند مبدأ و منتهای انسان‌هاست «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون». توصیۀ مؤکد به تکرار و مداومت یاد کردن خداوند (ذکر) که بارها در قرآن بیان شده و عبادت بزرگی به‌شمار می‌رود برای این است که انسان به مقام عالی اطمینان قلبی برسد «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب». در قرآن آمده اولیاء خدا از ترس و غم آزاد می‌شوند «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون». در قرآن آمده هدف از رسالت پیامبر دعوت انسان‌ها به تولد جدید و حیات جدید و برداشتن زنجیرها از روح آن‌هاست «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم»، «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِم».
 
تمام آن حالات و وضعیت‌های وجودی و مفاهیم آن‌ها که در بالا بیان شد رابطۀ خدا و انسان را به‌صورت واقعیت‌ها و حقیقت‌هایی لطیف و ظریف و حالت‌هایی لذت‌بخش و مورد عشق و علاقۀ انسان به تصویر می‌کشند که نقطۀ مقابل وارد کردن مشقّت از سوی خدا (تکلیف) به انسان است. در تاریخ مسلمانان، این متکلمان معتزله بودند که آن مفاهیم و حقیقت‌های متعالی را که قرآن درباب رابطۀ خدا و انسان بیان کرده کنار گذاشتند و به‌جای آن‌ها مفهوم «تکلیف» را قرار دادند و آن را هرچه بیش‌تر فربه ساختند و رابطۀ خدا و انسان را بر مبنای تکلیف سامان بخشیدند.
 
خداوند را «مولی» و انسان را «عبد» در معنای فقهی و کلامی آن خواندند و براساس ایدۀ مولی‌بودن خدا و عبدبودن انسان علم کلام خود را سامان بخشیدن و حتی آخرت‌شناسی را بر مبنای همین ایدۀ تکلیف و مولی و عبد استوار ساختند. و بالاخره مولی‌بودن خدا و عبدبودن انسان و اصالت تکلیف در این باب به‌مثابۀ یکی از اساسی‌ترین ایده‌ها و مبناها وارد علم اصول فقه شد و علم اصول عبارت شد از منطق کشف تکلیف‌های مولی یعنی خداوند. ایدۀ مولی و عبد ایده‌ای بود که سخت مورد بهره‌برداری دستگاه‌های خلافت و استبداد دینی خصوصاً عباسیان قرار گرفت. خلیفۀ مستبد که در عالم سیاست از مردم اطاعت بی‌چون‌وچرا می‌طلبید همان مولی واجب‌الطاعه کلامی و فقهی بود که جامۀ سیاست پوشیده بود. اگر در تاریخ مسلمانان رابطۀ خدا و انسان نه براساس مولویت و عبودیت فقهی و کلامی بلکه براساس مفاهیم متعالی قرآنی که در بالا آوردیم تنظیم شده بود امروز ما مسلمانان تاریخ دیگری داشتیم.» (منبع)
عبادت و تکلیف
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عبادت و تکلیف
/post/1627
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۴
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پرهیز از غُلُو، دوری از خُرافه

به قلم دامنه : یڪ بستر، یڪ راه، چند رؤیا. به نام خدا. معاویه -ڪه ۲۰ سال حڪومت ڪرد و با ثروت و قدرت، افراد را می‌خرید- به دلیل ڪینه‌توزی نسبت به امام علی (ع) مردم را تهدید ڪرده و نوشته بود: «من مَصونیتِ ڪسی را ڪه حدیثی در فضیلت ابی‌تُراب روایت ڪند، سلب ڪرده‌ام.»

من این جمله‌ی معاویه را در ڪتاب «تاریخ شیعه» اثر «علامه شیخ محمدحسین مظفّر» ترجمه‌ی سید محمدباقر حجتی دیده‌ام.

اساس فڪر معاویه و سپس سایر امویان این بوده ڪه جلوی نفوذ شیعه را بگیرند. زیرا چندین عامل باعث گسترش و نفوذ شیعه شده بود. حتی امویان به تبعیت از معاویه صریحاً اعلام ڪردند: «نماز بدونِ لعنِ علی، نماز نیست.»

البته بهتر از من می‌دانید ڪه شیعه از سمت دیگر، از سوی غُلات (=غُلُوڪنندگان) نیز، صدمات فراوانی دیده است؛ به طوری‌ڪه امام صادق (ع) انحرافات غُلُو را انحرافی عمیق در دین معرفی ڪرده بودند و آنان را «دشمنان خدا».

آنها، نگرش لاهوتی به امامان شیعه نسبت می‌دادند و علاوه بر اُلوهیت (=خدایی) قائل‌شدن برای امامان، به تأویل مفاهیم قرآنی و دینی گرایش شدید داشتند.

خسارات غُلُو «بر پیڪر شیعه زیاد است». درین‌باره، حجت‌الاسلام رسول جعفریان در ڪتاب «تاریخ تشیّع در ایران تا طلوع دولت صفوی» مطالب فراوانی مستند ڪرده است.

 
نڪته: شیعه به یڪ عبارت «همان گرایش علوی» است، یڪ مرتبه‌ی آن «ردّ عثمان» و نحوه‌ی حڪومت‌داری اوست، اما مرتبه‌ی ڪامل آن اثبات امامت علی (ع) است و پیروی از سیره‌ی نبوی و علوی.

این مڪتب را پاس بداریم. با پرهیز از غُلُو، با دوری از خُرافه، با جهت‌گیری عدالت‌گرایانه و نیز با به‌ڪارگیری مبارزه با هر نوع ستم ڪه ضدیت با ستم اساس شیعه در طول تاریخ بوده است، و از همه زیباتر و آرامش‌بخش‌تر با دوستی و حُبِّ به اهل‌بیت (ع) ڪه سنگ بنای شیعه است.

شیعه اساساً وَدود (=بسیارمهربان) است؛ و به محمد و آل محمد، با معرفت مودّت می‌ورزد؛ پس می‌ڪوشد و باید بڪوشد ڪه افڪار آنان را پیدا ڪند و مانند آنان رفتار نماید. پیشوای صادق (ع) رئیس مذهب شیعه نیز از شیعیان خواسته‌ بودند: «همواره زینت ما باشید» نه «مایه‌ی ننگ ما».

جمهوری اسلامی ایران بستری برای این راه است، آیا ایرانیان خواهند توانست این راه را به دور از رؤیاها و این بستر را به دور از غلو و خرافه زینت باشند. چنین باد؛ ان‌شاءالله تعالی.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پرهیز از غُلُو، دوری از خُرافه
/post/1621
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مَتاع‌های هر یک از ما

به قلم دامنه : به نام خدا. مَتاع‌ در یڪ تعریف رایج‌، ڪالا و اثاثیه‌ای‌ست ڪه از آن تمتُّع (=بهره و سود) بُرده شود. بنابرین؛ هر ڪدام از ما -در اینجا به‌ویژه ایرانی‌ها- از یڪ مَتاعی، جنسی، شیئ‌ای و چیزی خوش‌مان می‌آید. یڪی به تازه‌ترین عطر رسیده از پاریس، یڪی به تازه‌ترین‌های گوشی اپل، یڪی به نوین‌ترین عصا، یڪی به عجیب‌ترین عڪس‌، یڪی به تازه‌ترین سُروده‌ی شعر، یڪی به فلان متاع، یڪی به بهمان ڪالا، یڪی به اشیاء لوڪس و عتیقه و دیگری به یڪ فرمولِ ترڪیب رنگ تازه. و یڪی هم مثل این دوستِ دهه‌ی شصتی من از سورڪ، به اسم «ابراهیم خوددوست» ڪه به داشتنِ ڪُلِڪسیون (=مجموعه، آلبوم) تَمبر ایران، شیفتگی عجیبی داشت؛ حتی مرا هم مدتی به این ڪار فراخوانده بود ڪه به آن وارد شده بودم اما ناتمام رهایش نمودم چون به طبع من سازگاری نداشت.

 

از این میان، یڪ خوی و خصلتِ خوب ایرانی‌ها علاقه‌ی‌شان به ڪتاب است نیز ڪتاب‌خوانی. گاه ڪتابی به دست انسان می‌رسد و یا خریداری می‌ڪند و یا شیرین‌تر این‌ڪه به او اِهداء می‌شود ڪه آدم از وَجد، پَر درمی‌آورد؛ زیرا می‌بیند ڪتاب آنقدر زیبا به‌چاپ رسیده، آنقدر از ڪاغذش بوی قشنگی متصاعد (=بلند) می‌شود و آنقدر محتوای رسا و دانش‌افزا دارد، درمی‌مانَد ڪتاب را بخواند یا با آن زندگی ڪند و بو بڪشد و ڪنارش بنشیند و دست از سرش برندارد. ڪنارِ ڪتاب نشستن هم، مزّه‌ای دارد ڪه مگو و مَپرس.

 

منزل یڪ بزرگواری رفته بودم در مشهد. افتخار می‌ڪرد در خونه‌اش ڪتابخانه دارد با ڪتاب‌های نفیس (=گران‌بهاء، ارزشمند) و به‌روز. حتی با خشنودی و خندان از داشتنِ شاهنامه‌ی فردوسی و سریِ ڪامل لغت‌نامه‌ی مرحوم دهخدا لذت می‌بُرد. و من از این رفتارش ڪیف برده بودم. چراڪه از نظر من، هیچ ڪجای خانه‌ی ڪسی، زیباتر از ڪتابخانه نیست. آن‌هم ڪتابخانه‌ی یڪ ایرانی ڪه قفسه‌های ڪتابش، به‌یقین در خود سال‌ها فرهنگ ادب و دیانت و انسانیت جای داده است و بارِ وزین آن را می‌ڪشد.

 

تا اینجا مقدمه بافتم، شاید هم چانه ڪشیدم! و شاید ورّاجی ڪردم؛ همان پُرچانگی. به‌هرصورت، حرفم این است نمی‌توانستم از ڪتاب‌هایی ڪه سال‌های دور و اخیر و همچنان خوانده و می‌خوانم پرده برندارم. اساساً ڪتاب می‌خوانیم تا بدانیم، بگوییم، بنویسیم، و اگر اهلش بودیم به نیڪی‌های آن عمل و از نڪوهیده‌های آن پرهیز ڪنیم.

 

ازجمله ڪتابی ڪه چندسال پیش بر دلم نشست ڪتاب «آیین و اندیشه» است ڪه بررسی مبانی و دیدگاه‌های مڪتب تفڪیڪ است نوشته‌ی حجت‌الاسلام سید محمد موسوی ڪه بسیار پربار نوشت. چاپ اول آن ۱۳۸۲ است از انتشارات حڪمت.

 

   

 

استاد محمدرضا حڪیمی در یڪ جای این ڪتاب می‌گوید: «توده‌های متدیّن، به دلیل سائقه‌ی درڪ ایمانی و تلقی نظری خویش، تفڪیڪی هستند. یعنی معارف و اعتقادات خالص را از بیانات دینی می‌جویند.»

 

این را می‌دانیم ڪه حُڪمای اسلامی اتفاق نظر دارند ڪه میان علم -به‌ویژه حڪمت الهی- و قداست، «پیوندی محڪم و استوار» برقرار است. علت قداست دانش‌ها و علوم به دلیل تشبُّه به حق‌تعالی است (ڪه حڪیم مطلق، اوست) زیرا «همه‌ی علوم، در صددِ اظهارِ حقیقتی از حقایق عالَم هستی‌»اند.

 

ملاڪ شرافت علم هم -ڪه در صفحه‌ی ۳۴ ڪتاب آمده است- این است:

فضیلت و شرافت هر علم:
یا به شرافت موضوع آن است؛
یا به شرافت روش آن است؛
یا به شرافت اهمیتِ غایت آن.

 

نڪته: مڪتب تفڪیڪ قائل به جدایی ڪلی میان دین و فلسفه و عرفان نیست، اما «تساوی ڪلی» میان آن را «نفی می‌ڪند». تفڪیڪی‌ها -ازجمله علامه محمدرضا حڪیمی- مخالف عقل و فلسفه هم نیستند، بلڪه به اعتبار پیروی از وحی، از «عقل دفائنی» بهره می‌برند ڪه «اعماق عقل» است؛ به تعبیر آقای حڪیمی «عقلِ اَنواری»؛ ڪه میان آن با «عقلِ ابزاری» فرسنگ‌ها فرق است. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مَتاع‌های هر یک از ما
/post/1601
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خلیفه نه، امام

به قلم دامنه : به نام خدا. لغت‌شناسان، خلیفه (=جانشین) را ازجمله «آن ڪه به جای ڪسی باشد در ڪاری» معنی ڪرده‌اند. خلیفه خود را جای پیامبر (ص) و حتی نایب خدا می‌بیند. خلیفه، پیِ جا، جاه، پایتخت، قدرت، ریاست و مقام مذهبی-سیاسی است. او ،جایی را مرڪز قدرت خود قرار می‌دهد و در آن قرارگاه، جلوس می‌ڪند و مدعی است از طرفِ خدا بر خلق حڪم می‌رانَد و حتی فردی چون هارون‌الرّشید چنان غرّه (=فریفته، پُشتگرم) به قدرت و استیلایش می‌گردد ڪه خود را بر تمام جُنبندگان حاڪم و سلطان می‌بیند و به ابری ڪه در بغداد نمی‌بارید می‌گفت هر ڪجا بباری باز هم آنجا مُلڪ و مِلڪ من است.

 

بالاخره، خلیفه و خلافت بخشی از تاریخ اسلام شد و اهل فن متوجه هستند ڪه صدها خلیفه از امویان گرفته تا عبّاسیان و از آن‌ها گرفته تا عثمانیانِ ترڪیه‌ی عثمانی، چه بر سرِ اسلام آوردند؛ چه‌ها بر آن افزودند و چه‌ها از آن ڪاستند.

 

در شیعه اما، خلافت نیست، امامت است. اندیشه و فرهنگ قرآنی ڪه مقامی رفیع در نظر و عمل است. ابراهیم نبی (ع) از سوی خداوند آنقدر باید آزمون شود تا از مقام پیامبری و رسالت، به مقام «امام» نائل شود و بر ملت و امت، رهبر.

 

از نظر من «امام» ڪسی است ڪه خود وسط میدان و میانِ ملت است و دستِ بشر را می‌گیرد و به پیش می‌برَد. یڪی از مهمترین فراز در تعریف امامت را مرحوم علامه طباطبایی ارائه ڪرد ڪه بر همین مفهوم پیشروبودن و پیشبَربودنِ «امام» تأڪید می‌ڪند. یعنی «امام» جلوی جامعه حرڪت می‌ڪند و «امر» در دست اوست و صاحب امر است.

 

بالاخره، شیعه با «امام و امت» میانه دارد. و میدان و مدارِ اُمّت، امام است. بین مردم و رهبر رابطه‌ است نه فاصله. اگر میدان جهاد رخ دهد و جنگی بر مسلمین تحمیل شود، امام در جلوی رزم است. مانند امام علی (ع) ڪه پا پس نمی‌ڪشیدند ڪه مردم به رزم بروند و او بر تخت سلطنت و ریاست! بنشینند. اگر زندان نیاز باشد، خودِ امام جلوتر از امت است. مانند امام موسی‌بن‌جعفر (ع) ڪه چندین سال توسط خلیفه در زندان محبوس بودند. اگر آزمون انتظار در نظر باشد این امام است ڪه جلوتر است و رنج غیبت و نهان‌ماندن را به جان می‌خرد. مانند امام زمان مهدی موعود (عج) ڪه به مشیّت پروردگار در پرده‌ی غیب و انتظار برای حضور در میان مردم‌اند.

 

 

امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی در نجف

 

آیت‌الله العظمی سید روح‌الله خمینی ڪه در اَوان مبارزه، میان مردم قم و روحانیون به «حاج‌آقا روح‌الله» شُهرت داشتند، در اوج نهضت اسلامی به «امام» ملقّب شدند. و حتی روزنامه‌ها هم تا پیش از پیروزی انقلاب از این لفظ استفاده می‌ڪردند؛ مثلاً تیتر «امام آمد» در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷. بنابرین، این لفظ -ڪه معمولاً در جغرافیای شیعه رایج بود- برای ایشان رواج یافت. حتی برای سید موسی صدر نیز «امام موسی صدر» به‌ڪار می‌رفت. زیرا واژه‌ها با خود پیام حمل می‌ڪنند و «امام» از آن واژگان دینی‌ست ڪه بارِ معنایی زیادی را با خود حمل می‌ڪند؛ چه در نظام تشریع و چه در نظام تڪوین. و اِطلاق لفظ امام برای امام خمینی ناشی از همین اهمیت لفظ آن برای رهبری‌ست. بگذرم.

 

جمهوری اسلامی ایران بر مبنای همین نظریه‌ی امامت و امت بنا شده است ڪه در مفهوم «ولایت فقیه» منحَصر شد. البته از نظر من باید به یاد داشت و از نظر دور نداشت ڪه در نظام سیاسی غیرمعصوم (ع) حڪومتِ بی‌عیب‌ونقص داشتن، انتظاری نادرست است. حڪومت، زاده و ساخته‌ی همین بشر است ڪه درست و نادرست را باهم در خود دارد، چون امڪانِ اشتباه برای بشر امری طبیعی است. حتی توقع این‌ڪه جامعه، امام یا رهبری داشته باشد ڪه اساساً بی‌اشتباه باشد و هیچ خطایی نورزَد و مصون از فڪر و عمل ِنادرست تلقّی شود، توقعی خطاآلود است. همان‌طور ڪه برای خطاهای خودِ حقیقی خود، طبعی سازگار می‌جوییم و می‌گوییم چون بشریم ناگزیریم از گناه و خطا و اشتباه، برای مؤّسسه‌ای حقوقی چون حڪومت نیز چینن خطاهای مُحتمل و حتی حتمی را طبیعی بدانیم و آن را مقدّس و بَری از خطا نسازیم. اگر این‌گونه اندیشید آن‌گاه، هم خطاها و سیِّئات وارده بر جمهوری اسلامی دیده می‌شود و هم خدمات و حسَنات آن. سپس همین، موجب سازگاری مردم و حڪومت می‌گردد، نه باعث ستیزش و براندازی و ناسازواری.

 

نڪته: انسان، جُنبنده‌ای است ڪه ممڪن است خطا ڪند، و حڪومت ڪه مولودِ انسان است خطایش ناشی از همین انسان است ڪه آن را ساخته است و می‌سازد. خودسازی و حڪومت‌سازی هر دو باهم پیش می‌رود. همان‌گونه ڪه خطای خود را با شڪیبایی و انتظار، تحمل و بازسازی می‌ڪنیم، حڪومت را نیز با بردباری و عقلانیت، تحمل و بازسازی ڪنیم. برقرار باد بقا و بازسازی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای انقلاب اسلامی.

 

یادآوری: این متن را برای سی‌ویڪمین سالگرد رحلت امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- نوشتم و یاد آن انسان عارف، سیاستمدار خردمند و امامِ آگاه و بیدارگر را گرامی ‌می‌دارم.

 

یک توضیح ضروری: لازم به ذکر است واژه‌ی خلیفه معانی دیگری هم دارد که قرآن به آن توجه داد. در متن بالا، البته منظور من از خلیفه، مقام و جایگاه سیاسی و مذهبی است که در تاریخ اسلام رخ داد و کسانی دم از آن زدند که... . وگرنه لغت خلیفه با خود مفاهیم فراوانی حمل می‌کند که از بحث من خارج است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خلیفه نه، امام
/post/1597
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پروردگار و روزگار و نمازگزار

به قلم دامنه : به نام خدا. به نام خدا. حضرت پروردگار گرچه بی‌‌نیاز است اما برای مؤمنان چیزهایی را واجب و حرام ساخته و یا فقهاء آدابی را مستحب و مڪروه و مُباح می‌دانند. بسیاری از بزرگان دینی، اسلام را بر مقتضیات زمان و مڪان می‌فهمند. روزگار در فهم و یا فتوا و حڪم نوین فقیه اثر می‌گذارد ڪه خود بخش ثانوی در دین است. چنانچه می‌دانید اخیراً از آیت‌الله العظمی سیستانی سؤالی پرسیده شده در باره‌ی رعایت فاصله در صف نمازگزاران در جماعت. جواب ایشان جالب است و بر حسب روزگار ڪه ڪارشناسان بهداشت بر لزوم فاصله‌گذاری اجتماعی در تمام مڪان‌ها تأڪید می‌ڪنند. فتوای ایشان این است:

 

«فاصله ۱۲۰ سانتی متری بین مڪان هر مأموم و مأموم دیگر در همان صف، و همچنین بین محل سجده فرد متأخر و محل ایستادن فرد متقدّم ایرادی ندارد اما در صورت فاصله‌ای به اندازه مثلا دو متری، صحت اقتدا، محل اشڪال است.» (منبع)

 

نماز با رعایت فاصله

در مسجد جامع هرات


نڪته: زمانی صفوف مأموم‌ها (=نمازگزاران) چنان به‌هم فشرده می‌شد -خصوصاً در صحن رضوی یا رواق امام خمینی و مسجد گوهرشاد حرم مطهر مشهد و یا مسجد اعظم قم- ڪه انسان بین چهار نمازگزار سمتِ راست و چپ و جلو و پشت سرِ خود، مُچاله (=لِه‌ولوَرده) می‌شد و گویا فشار قبر را تمرین! می‌ڪرد. این فاصله‌ها چه اقتضای روزگار فعلی باشد، چه نباشد، به نظر من همیشه باید چنین باشد تا صف‌های نماز جماعت با رعایت فاصله و انتظام و آرامش شڪل بگیرد و نمازگزار با آسایش و خضوع و خشوع نماز بگزارَد. سرانه‌ی جا برای هر نمازگزار در مسجد و نمازخانه باید به حد لازم فراخ و جادار باشد. من یادم است در جوانی خواندم یا پای منبرهای احڪام شنیدم ڪه میان نمازگزاران به حد اندازه‌ی یڪ گوسفند باید فاصله باشد. تا مدت‌ها قبل گاه میان نمازگزاران فقط به حد دو ڪف دست فاصله بود ڪه سر در سجده‌ به دو پای نمازگزار جلویی مماس می‌شد و یا دستان نمازگزار در آرنج نمازگزار ڪناری گیر می‌ڪرد.

گاه چنان جمعیت می‌شود ڪه وسط رڪعت دوم می‌بینی دو نفر به‌زور خود را لای شما جا دادند ڪه مثلاً به فضیلت جماعت دست یافتند؛ حتی اگر نمازگزار ڪناردستی‌اش را در عذاب تنگیِ نفَس و ضیق جا قرار داده باشد. این شیوه‌ی ازدحامی، امڪانِ رڪوع و سجود لذت‌بخش را از آدم می‌ستانَد.

امید است این فتوای گشایشگرِ آقای سیستانی، گشایشی برای همیشه‌ی نمازجماعت‌های مؤمنان باشد. من شخصاً به دلیل آنچه در بالا به عنوان علت‌ها اقامه ڪردم، از رعایت فاصله در صفوف نمازها دلشاد و خشنودم.


پیوست: متن استفتا از آقای سیستانی این بوده: «مقامات مسئولان ڪشور ما (یڪ ڪشور عربی) اقامه نمازهای جماعت در مساجد و مانند آن را به رعایت فاصله دو متری بین هر نفر در یڪ صف منوط دانسته و همچنین از مقابل و پشت سر باید یڪ صف بین دو صف نمازگزاران خالی گذاشته شود، آیا نماز جماعت با وصف مذڪور در فتوای حضرت آیت الله العظمی سیستانی منعقد می‌شود؟»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پروردگار و روزگار و نمازگزار
/post/1591
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۰۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آیه‌ی ۱۱۶ مائده

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ.
 
 
و [عرصه هول‌انگیز قیامت را یاد کنید] هنگامی که خدا به عیسی‌بن‌مریم می‌فرماید: آیا تو به مردم گفتی که مرا و مادرم را به عنوان دو معبود به جای خدا انتخاب کنید؟! می‌گوید: منزّه و پاکی، مرا چنین قدرتی نمی‌باشد که آنچه را حقّ من نیست بگویم، اگر آن را گفته باشم یقیناً تو آن را می‌دانی، تو از آنچه در جان و روح من است آگاهی، و من از آنچه در ذات توست نمی‌دانم؛ زیرا تو بر نهان‌ها بسیار دانایی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آیه‌ی ۱۱۶ مائده
/post/1332
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۲۲
  • پست شده - يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شناخت واژه‌های قرآنی

به قلم دامنه: به نام خدا. در شب‌های ماه رمضان امسال (اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۹) هر شب یک لغت قرآنی را در «مدرسه‌ی فکرت» می‌نویسم، اینک که ماه رمضان از نیمه گذشت، پانزده قسمت را در یک پست بارمی‌گذارم. با امید به شفاعت قرآن:

 

قرآن‌واژه (۱)

 

واژه‌ی «آیه»

برای این لغت، دست‌کم یازده معنا قائل‌اند:

روشن. پایداری. پناه‌بردن. در جایی گُزین‌کردن. ساختمان بلند. نشانه. حجت. معجزه. اُعجوبه. فقره. جماعت.

یادآوری: اگر خدا توفیق دهد -که ان‌شاءالله می‌دهد- ستون «قرآن‌واژه» را به همین روش و فشرده خواهم نوشت. باشد که برای اهل ذوق و اشتیاق سودمند افتد.

 

 

قرآن‌واژه (۲)

 

واژه‌ی «خیر»

این لغت چندین معنا دارد. هر معنا در جای خود شأن دارد و دلیل. از جمله معناهای «خیر» می‌توان اینها را برشمرد: وصف. میل. بهتر. مال. غذا. توجه. برتر. وحی. هدایت. ایمان. پذیرندگی. اسب. علاقه. رغبت. و نیز متضاد شرّ.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شناخت واژه‌های قرآنی
/post/1580
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۵۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ... ۸ ۹ ۱۰ بعد