به قلم دامنه
به نام خدا
پردهی اول:
محمدِ امین (ص)
دست نوازش بر سرِ یتیم داشت؛ چون خود نیز این درد را چشیده بود. پدرش -عبدالله- را زودهنگام از دست داد: الَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ.
امین بود؛ چون از پاکدامنی چون آمنه چشم به جهان گشود و از دایهی دلسوزی چون حلیمه شیر نوشید.
نبی بود؛ آخرین نبی، که آخرین خبرهای آسمان را به زمینیان رساند تا پیغام رستگاری را کامل کند.
به قول مولوی:
نام احمد نام جمله انبیاست
چونک صد آمد نود هم پیش ماست
(مثنوی مولوی)
پردهی دوم:
ستوده و استوار
محمدِ امین، الماسِ وجودش پیش از برانگیختهشدن به رسالت تراش خورده و صیقل گرفته بود.
در رکاب کاروان خدیجه کار میکرد، چون جوهرش کوشش و جوشش بود.
ضعیفان را کمک میکرد و در پیمانِ جوانمردان جانبِ ستمدیدگان را داشت و در ایمنسازی جامعهاش در برابر دستدرازیهای یغماگران پیشتاز بود.
به چنین انسان وارسته و پارسایی میآمد که سه سالِ سختِ شِعب ابی طالب را -که اهریمنان مکه، دست به تحریم و بایکوت مطلق زده بودند- بُردبارانه زندگی کند و دستِ تسلیم سمت سختگیرانِ بیرحم دراز نکند.
چه پرمغز سرود صاحب نصابالصبیان:
محمد سِتوده امین اُستوار
به قرآن ثنا گفت وی را خدای
پردهی سوم:
بعثت و حکومت
محمدِ امین، مبعوث (=برانگیخته) شد. در ۱۳ سال بعثت، دست به دعوت زد و کادرسازی کرد. چون زمینهی حکومت نداشت.
در مکه، حتی اَشرافیت را به لا اله الا الله فرا خواند. با فرودستان آن روز میزیست و آنان را بی آنکه بر رنگ و نژاد و ثروت دست گذارد، شریف کرد. خود نیز درین مسیر خطیر، از صدها جسارت و گستاخی که با او میکردند، عقب ننشست؛ حتی وقتی در طائف بر سرش خاشاک پاشیدند و یا آنان که با شکمبهی شُتر میخواستند خفهاش کنند، باز هم دست از ابلاغ پیام خدا به مردم نشست و راه را به مدد یاران راسخ هموارتر ساخت.
به مدینه رفت تا حکومت تأسیس کند تا هم مسلمانان را در برابر ستیزهگران بیپناه نگذارد و هم به مسلمین آینده پیام دهد این خط حکومت را با قدرت و اخلاق و دیانت دنبال کنند و قرآن و عترت را فقط در واژگان حبس نسازند و مدَنیت و تمدنسازی اسلامی و انسانی را به نااهلان وا نگذارند و دین خدا را در چنگِ حکومتگرانِ جدا از خدا رها نسازند. و خود پیشتاز سیاست شوند و با تقویت قوای مسلمین به دین و وطن و مردم و حتی به امت خدمت کنند. و کسی پندارش را بر دین غلبه ندهد که اسلام به سیاست ربطی ندارد! چه ادعای نادرست و خسارتباری!
پردهی چهارم:
محمدِ امین؛ محمدِ مصطفی
محمدِ امین که نزد مردم محبوب بود، حالا در غار حرا، محمدِ مصطفی (=برگزیده) شد؛ صاف و پاک و پارسا.
بسیار بدرفتاری دید، آن هم از سوی سران مشرک و قُریش که بر بنیهاشم رشک میبردند. میگفتند این چه پیامبری است که کاخ ندارد! در سوق (=بازار) مانند مردم کوچهوبازار راه میرود! و اطرافیانش بوی بُز میدهند و فقیر و بدبخت و بیچارهاند! محمد اگر فرستادهی خداست باید قصری داشته باشد!
اما محمد مصطفی ص بردبار بود، حلیم و حکیم. سوءرفتارهای مخالفان و حملات معاندان را تحمل میکرد، زیرا از همان آغاز، سینهای صدر و اخلاقی مدارا داشت.
اما آن خاتم، گذشته و حال و آینده را با هم میدید. ازینرو در همان سالهای سخت بعثت، دامنهی دعوتش را خبیرانه میگستراند. در پیمان «عقبه»ی اول در سال ۱۱ بعثت و در پیمان «عقبه»ی دوم در سال ۱۳ بعثت -هر دو عقبه- با مردم یثرب که موسم حج را به مکهی مکرمه مشرّف شده بودند، دست اتحاد و پیوند ناگسستنی داد و آنان را به دین و آیین مبین فراخواند؛ و همان، زمینهی بسط اسلام در یثرب، سپس در سراسر حجاز شد و به حکومت و مدیریت سیاسی جامعه انجامید که برکات و آثار آن تا روز بازپسین یعنی رستاخیز، در عمل و فکر مسلمین میبایست بازتاب داشته باشد؛ تا کسی دسترویدست نگذارد که دیگران بر مسلمانان حکومت کنند و مسلمان تماشاگر و تحت سیاست دیگران بمانند.
میلاد حضرت صادق علیه السلام
۱۳۶ سال بعد از میلاد نبی اکرم ص، درست فرخندهروز آن حضرتِ ختمیمرتبت، امام جعفر صادق (ع) تولد یافت؛ یعنی ۱۷ ربیع اول سال ۸۳ هجری قمری که با عمری بسیار بابرکت و پرورش صدها دانشمند و تبیین دین مبین، در سال ۱۴۸ به دستور خلیفهی عباسی به شهادت رسید. اینک در فرخندهمیلادش دو سخن از آن امام عظمیمالشأن:
۱. صُحْبَةُ عِشْرِینَ سَنَةً قَرَابَةٌ. (منبع)
«همنشینىِ بیستساله، [به منزلهی] خویشاوندى است.»
(کُلینی؛ اصول کافی، ج ۶، ص ۱۹۹)
یعنی هر کس با دیگری دوستیاش از حدود بیست سال گذشت، آنان با هم نه فقط رفیق، که خویشاوندند.
۲. «اسلام یک درجه است، و ایمان درجهای است روى اسلام، و یقین درجهای است روى ایمان، آنچه مردم به آن رسند کمتر از یقین است.»