دامنهی دارابکلا
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورودنماز میخوانیم؛ پس کمی از نماز بگوییم
دعای سمات چه میرساند؟
قدمگاهها
امامت محور عقاید اسماعیلیه
به قلم دامنه
به نام خدا
امامت در عقاید اسماعیلیه
به شکل زیر است:
امام مقیم:
عهدهدار تعلیم و کسی که
به قیام رسول ناطق میپردازد
امام اساس:
اَسرار همه پیش اوست
و علوم تأویل شریعت میداند
امام متمّ:
هفتمین امام هر دورهی هزارساله
امام مستقر:
رهبری بر عهدهی اوست
و امامت در فرزندان او ادامه مییابد
امام مستودع:
همهی خصوصیات امامت را داراست
اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمییابد
امام دورهی ستر:
امامی که از دیدهها پنهان است
زیرا دورهی ستر، حقایق در بواطن نهفته است
نکته
پنهانکاری و اصل کتمان
از ویژگیهای اصلی اسماعیلیه است؛
نیز دَروزیان، شاخهای از اسماعیلیه در لبنان.
کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان
و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست
برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان
اشاره
من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز
این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده
و این نکته را یادآور شده بودم:
اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام
و شرایع دینی در هر دورهای
از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر مییابد
ولی باطنِ آن ثابت است
که دربردارندهی حقیقت است
که میتوان از طریق تأویل
(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت
که معروف است به تأویل باطنی. رک: ص ۱۵ کتاب
جاویدان بودن اسلام
شهید آیت الله مطهری میگوید:
«مادر و منبع همهی رازها و رمزها، روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدانبودن داده است.» مجموعه آثار ، جلد ۳ ، ص ۱۹۰
خاطرهای جالب از علامه حسن حسنزاده
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: فهم ذکر و تسبیح موجودات. خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره اسراء می فرماید: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمیکنید. یکی از مقامات بلند عرفانی، فهم ذکر و تسبح موجودات عالم نسبت به خدای متعال است که آنها چگونه ذکر خدا می گویند؟ به چه زبان و حالتی؟ سجده شان چگونه است؟ ذکر لفظی؟ ذکر قلبی؟ ذکر عملی؟ ذکر خدا یعنی سکونت خدا در وجود انسان، آن چه را که می بیند به یاد خدا بیافتد، به نحوی که همه موجودات و اتفاقات را از زاویه الهی بنگرد. طبیعت را در حال یاد خدا و تسبیح گوی او ببیند، اتفاقات ارضی و سماوی را از زاویه الهی نظاره کند. ذکر دائمی خدا یعنی باور به این که جهان در محضر خداست و این حالت بالاترین ذکر خداست.
....
سال ۱۳۷۳ ، منزل مرحوم حسنزاده آملی
جهت مصاحبه با ایشان. سمت چپ به ترتیب:
حجتالاسلام محمدرضا احمدی
حجتالاسلام شیخ حسن رمضانی
عاقل به قوانین خِرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر کس به بهایی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
در سال ۱۳۷۳ به مناسبت برگزاری کنگره بین المللی شیخ انصاری، جهت مصاحبه در باره شخصیت شیخ انصاری به منزل مرحوم علامه در خیابان صفائیه قم رفتیم. خوش اخلاقی و روش نیکو در مواجهه با افراد، در وجود ایشان موج می زد. بعد از مصاحبه و هنگام خداحافظی، ناگهان صدای مرغ و خروس هایی که در حیاط منزل ایشان بودند بلند شد و ما از این همهمه با تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. علامه فرموند: چیه؟ تعجب می کنید؟ اینها دارند ذکر و تسبیح خدا می گویند.
آری، موجودات ذکر می گویند و تسبیح الهی بر زبان دارند، اما افرادی مثل حسن زاده ها ذکر آنها را فهم می کنند. نامحرمان اسرار آفرینش توان درک تسبیح موجودات را ندارند، اما علامه حسن زاده محرم آستان الهی بود و اذکار موجودات را درک می کرد.
ما سمعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم
روح علامه ذوالفنون حسن زاده آملی
با امیرالمومنین محشور باد.
دامنه: سلام استاد احمدی. این متن شما -که بهدرستی مفهوم مهم ذکر و تسبیح را به تشبیه و خاطرهی خود و نقل قول آن استاد کم نظیر دهر بردهای- بر دلم نشست. دست مریزاد و رحمت واسعهی خدا بر روح پرستندهی آن علامهی روزگار که نمونه بود و پرهیزگار.
سبک تفسیری آیت الله طالقانی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی در کتاب تفسیر ۶ جلدی «پرتوی از قرآن» چه سبک و روشی داشت؟ ایشان با این باور که «قرآن باید راهنمای عمل مسلمانان در زندگی باشد» از حوزهی نجف و قم به تهران آمد و در عصر استبداد رضاخانی به ترویج قرآن همت گذاشت و «بیشتر از هر چیز تفسیر قرآن و نهجالبلاغه درس میداد» حتی زمانی که از سوی پهلوی دوم در زندان قصر محبوس بود. او ابتدا بر تفسیرش عنوان نگذاشت. تفسیر قرآن را دارای شرایطی دشوار میدانست و به گفتهی آقای «محمدمهدی جعفری، تفسیر را «به معنای پردهبرداشتن از منظور اصلی خداوند» میدانست و به همین علت، عنوان برداشت و تفسیرش را بعداً «پرتوی از قرآن» نامید. او ابتدا در مسجد منشور سلطان و از سال ۱۳۲۷ در مسجد هدایت تهران، به تفسیر قرآن مشغول بود تا این که در سال ۴۱ به زندان افتاد و در زندان و پس از آن در تبعیدِ «زابل» و «بافت» نیز کار تفسیر قرآن را ترک نکرد. مثلاً در سال ۱۳۴۲ در مقدمهی پرتوی از قرآن نوشتند «الان در زندان هستم مانند زندهای در میانِ قبر.»
محمدمهدی جعفری
قبر طالقانی بهشت زهرا
سبک تفسیری طالقانی دقت در «ساختار واژهها است»زیرا ساختار واژهها و الفاظ قرآن را گویای معنای آن میدانست و این از شاخصههای ممتاز «پرتوی از قرآن» است. «علمزده نبودند» اما از «کتابهای علمی استفاده و آنها را با دقت مورد مطالعه قرار میداد» و همین «زمینههای نوینی برای فهم بهتر حقایق تغییرناپذیر قرآنی» بود و نخستین شرط لازم در تفسیر صحیح را «تأیید گرفتن از آیات قرآن میدانست.» و دومین شرط صحت تفسیر از نگاه ایشان، راهنمایی الفاظ قرآن است و علاوه بر این دو شرط، از روایات صحیح نیز در تفسیر قرآن کمک میگرفت. و در کنار این، «برداشتهای عرفانی نیز از قرآن» داشت و نیز از اشعار مولوی در تفاسیر خود استفاده کرده است؛ چیزی در حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ بیت. چراکه قرآن کریم از نگاه طالقانی «کتاب هدایت بشر، آن هم در همه ابعاد وجودی انسان است.» بنابراین، آقای طالقانی در تفسیر قرآن کریم «بیشتر از ساختار واژهها، ترکیب کلمات و آهنگها بهره برده است.»
لازم به توضیح است که «پرتوی از قرآن» به این گونه تفسیر و تنظیم شده است. منبع: جلد اول سورهی حمد تا آیهی ۱۴۴ سوره بقره، در جلد دوم بقیهی سورهی بقره، در جلد سوم سورهی آل عمران، در جلد چهارم جزء سیاُم از ابتدا تا آخر سورهی الطارق، در جلد پنجم بخش پایانی جزء سیاُم و در جلد ششم یعنی آخرین جلد، ۲۲ آیهی نخست سورهی نساء تفسیر شده است.
توضیح: درین متن تنظیمیام، از گفتوگوی آقای محمدمهدی جعفری -مترجم و شارح نهجالبلاغه و از شاگردان آیتالله طالقانی- در سایت قدس آستان قدس رضوی مدد گرفتم.
افکار و آراء علامه محمدرضا حکیمی
پست ۷۹۸۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ساعت ۳۰ : ۲۲ دقیقهی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ پیکر پاک و روح ناب علامه حکیمی از ناسوت به ملکوت پیوست. در شأن مقام علمی، معنوی و دینی این استاد و اسوهی بزرگ انسانیت و دیانت همین بس که وی را «مرزبان توحید» لقب دادهاند. علامه محمدرضا حکیمی -که اصالتاً از اردکان یزد بود و در مشهد مقدس وارد حوزه شد- در صفحهی ۷۸ کتاب «سرود جهشها» -که این کتاب را به امام خمینی تقدیم نموده بود- معتقد است اسلام در برابر همهی ستمها و تبعیضها و نارواییها و گرسنگیها و محرومیتها، عالمان دین را مسئول میشناسد. ایشان در ص ۲۲ از جلد ۳ کتاب «الحیات»، دو ظلم سیاسی و اجتماعی را نشئتگرفته از ظلم اقتصادی میداند و میگوید: «...ظلم اقتصادی از خطرناکترین انواع ظلم به شمار میرود؛ بلکه میتوان گفت مصداق کامل ظلم است.» و حتی در نگاه ایشان، طاغوتِ اصلیِ حقیقی «همان طاغوت اقتصادی است...». او بندهی ارزشمند خدا بود. پیر هرات میگفت: «بندهی آنی که بند آنی. آن ارزی که میورزی.» حکیمی میارزید؛ خیلی هم زیاد. چون بندهی مخلَص و مُتوسّم (=هوشمند) خدا بود. و انسان توحیدی به معنای حقیقی. و پیرو عقل و نقل به اَتّم آن. هم او، که بارها و بارها فریاد زد ما باید «اَنبازان قرآن را از قرآن جدا نسازیم» یعنی عترت پاک را از قرآن ناب. زیرا در نگرش حکیمی مفتاح قرآن تنهاوتنها معصوم ع است. و صریح در صفحهی ۱۷۸ کتاب «مکتب تفکیک» فرمود: «قرآن، معصومِ صامت است و معصوم -علیهمالسلام- قرآنِ ناطق.» به همین دلیل حکیمی در کتاب ۲۲۴ «راه خورشیدی» از روحانیت به «روحانیت مُسانخ» تعبیر میکند، یعنی روحانیتی که همسِنخ و مشابه انبیاء و اولیاء است. او حتی در کتاب «مرام جاودانه» از حکومت مُسانخ دفاع میکند که باید با عترت و قرآن سنخیت داشته باشد. یاد و مرام و نامش همیشه جاودان خواهد ماند. امید است جامعه جهانی از افکار این انسان الهی با زیست علوی و مشیء نبوی چیزی بیاموزد و خود را بیبهره و بیتوشه نسازد. درود وافر بر او و روح متعالی و پَروریده و رَبیب او.
۱ شهریور ۱۴۰۰
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مرحوم استاد محمدرضا حکیمی
پیکر مرحوم علامه محمدرضا حکیمی از تهران به مشهد منتقل با رعایت مقررات ستاد سلامت، از بست نواب صفوی حرم رضوی تشییع شد و تا صحن کوثر ادامه داشت و پس از اقامهی نماز توسط آیتالله سیدان، در کنار مدفن برادرش مرحوم حجتالاسلام علی حکیمی در رواق دارالحجه به خاک سپرده شد.
در: اینجا
برخی از آثار علامه حکیمی:
زادهی ۱۴ فروردین ۱۳۱۴ مشهد
درگذشتهی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ تهران
منهای فقر. «الحیاة». خورشید مغرب. شیخ آقابزرگ تهرانی. دانش مسلمین. بیدارگران اقالیم قبله. هویت صنفی روحانی. مکتب تفکیک. آنجا که خورشید میوزد. اجتهاد و تقلید در فلسفه. ادبیات و تعهّد در اسلام. الهیّات الهی و الهیّات بشری (مَدْخَل). الهیّات الهی و الهیّات بشری (نظرها). امام در عینیت جامعه. انذار. بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج). پیام جاودانه. جامعهسازی قرآنی. حماسهٔ غدیر. سپیده باوران. سرود جهشها. شرفالدین. عقل سرخ. فریاد روزها. قصد و عدم وقوع (نامهها). قیام جاودانه. گزارش (برگرفته از الحیاة). کلام جاودانه. معاد جسمانی در حکمت متعالیه. مقام عقل. میرحامد حسین. نان و کتاب. یکصد و پنجاه سال تلاش خونین. عاشورا: مظلومیتی مضاعف. مرام جاودانه. علی (علیه السلام). پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم). از زندگی تا ابدیت. ای آفتاب. عاشورا؛ عدالت. فاطمیات. عاشورا؛ غزه. استغفار. سه یار خراسانی در انقلاب. امواج غدیر. تفسیر آفتاب.
دو جملهی تکاندهنده از علامه حکیمی در نامهیشان به جشنوارهی فارابی در آبان سال ۸۸ (منبع) که از پذیرفتن جایزه خودداری کرده بودند: «آری، باید بکوشیم تا جامعهی ما چنان نباشد که دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچهها سرگردان است و دومی در کتابها». بیشتر بخوانید ↓
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
مرحوم شهریار سوگند میخورَد که
از طریق علی (ع) به خداشناسی رسید:
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
نکته: خداشناسی، خداپرستی و خداترسی
سه ضلعِ ایمان آزادانه، آگاهانه، عارفانه و خالصانه است.
شرک خفی
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: مسابقه تیراندازی آقای جواد فروغی در المپیک ۲۰۲۰ توکیو، علاوه بر کسب مدال طلا، یک دست آورد مهم برای من داشت. وقتی از ایشان در باره رمز و راز موفقیت سوال کردند، گفت: اول خدا، دوم خدا، سوم خدا. این همان توحید، بدون شرک خفی است.
دو نوع شرک داریم: یکی، شرک آشکار که پرستیدن سنگ و چوب و شریک قرار دادن آنها در خلقت و تاثیر در حدوث و بقا است. در اینجا نه لا اله الا الله بر زبان جاری میشود و نه اعتقادی به آن هست. دیگری، شرک خفی است، شرکی که در آن لا اله الا الله گفته میشود، اما استواری اعتقادی در آن ضعیف است به نحوی که علاوه بر خدا، دیگران هم موثر در وجود تلقی میشوند. ماها معمولا هنگام ابتلا به مریضی، وقتی به دکتر مراجعه میکنیم، میگوییم دکترجان، اول خدا، دوم هم شما و ... این همان شرک خفی است که لا موثّر فی الوجود آلا الله فراموش میشود.
آیت الله جوادی آملی بیان زیبایی در این زمینه دارند و میفرمایند: طبق بیان قرآن کریم اکثر مومنین دچار شرک خفی می باشند؛ تعبیر «اول خدا، دوم فلان شخص» اشتباهی است که اکثر مردم به آن مبتلا هستند چراکه خدا اولی نیست که دومی داشته باشد بلکه همه امور از ابتدا تا انتها به دست خداست. طبق روایات هر کس بگوید «لااله الا الله» قطعا به بهشت وارد خواهد شد، اما مشرکانه فکر کردن و اندیشیدن به انسان اجازه نمی دهد تا در هنگام مرگ بگوید «لااله الا الله»؛ چرا که در هنگام مرگ زبان ما در اختیار ما نیست بلکه زبان ما در اختیار اعمال و ملکات ماست.
...
پاسخ دامنه: استاد احمدی سلام. مثل همیشه، این نوشتهی شما نیز برای من اثر وضعی و انتقالی داشت. رویداد زیبای قهرمانی آقای جواد فروغی را بهدرستی به مسئلهی مهم اعتقادی پیوند زدید. موافقم که ایمان ایشان، چراغ هدایتش بود. در مورد شرک و توحید نکات مهمی بیان فرمودید که واقعاً باید در زندگیمان بدان توجه داشته باشیم مثل همین برادر پاسدار رزمندهی قهرمان. جناب استاد احمدی دور و برم را گشتم جملهی ملاصدرا را نکتهای مفید در راستای بحث قشنگ شما دیدم: «آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر میآید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلی صفات او است که در حقیقت، آن هم عین ذات او است...»
فلسفهی حرکت امام حسین به کوفه
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. فلسفهی حرکت امام حسین (ع) از مکه به کوفه. هشت ذیالحجه در تقویم شیعه مهم است؛ زیرا هم روز ترویه است که به معنای نبود آب در «عرفات» و «منا»ست و تقلای حجاج برای تهیه و تدارک آب. و مهمتر از آن، هم سالروز آغاز حرکت امام حسین (ع) از مکه به سوی کوفه است که ادامهی انقلاب و حماسهی حسینیست. از قضا، در هر دو قضیه «آب» نیز در کنار سایر مسائل مهم، موضوعیت دارد.
حرکت حضرت سیدالشهدا (ع) که از اِحرام حج واجب، بیرون آمد (و به نقل و یا توجیه برخی بدل به عمره نمود) و هجرت به کوفه را در آن شرائط، عملی ترجیحی نسبت به طواف کعبه دانست، نشان از «ترکِ اُولیٰ» نکردن آن رهبر برجسته بود و اُولیٰ، همان قیام ایشان بود و پیام مهم آن این بوده که وفا به عهد با مردم و اجابت به دعوت عموم مؤمنون و نیز زیرِ بار بیعت با نااهل و باطلی چونان یزید بن معاویه نرفتن، حتی از برگزاری حج، ارجح است. آن امام -علیهالسلام- بر همهی امور قیام و حتی شهادت و سختیهایش کاملاً «آگاه» بود.
زیباترین فراز دعای عرفه
وَ اَنتَ الَّذى
تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلّ شَىء
فَرأیْتُکَ ظاهراً فى کُلِّ شَىء
وَ اَنتَ الظّاهرُ لِکُلِّ شَىء
یا مَنِ اسْتَوى بِرَحمانِیَّتِه
و تویى که شناساندى خود را به من در هر چیز،
و من تو را آشکار در هر چیز دیدم و تویى آشکار بر هر چیز،
اى که به وسیلهی مقام رحمانیتِ خود (بر همه چیز) احاطه کردى.
دل و علم چه اثری دارد؟
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنماییهای امامان معصومش میجوید تا با راستیآزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست میپیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخندهی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا میرسد، دغدغه و حرمتگذاری یک شیعه نسبت به ائمهی هُدی (ع) شدیدتر میشود. امروز به همین رسم، در آخر ذیالقعده در روز شهادت غریبانهی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دلانگیز بر مشام شیعه میرساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم میدارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است دربارهی نقش دل در درک خدا و دومی جملهی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:
«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک میکند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهمها [و خیالبافیها]ى دلها، دقیقتر از دیدنِ چشمهاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیدهاى و داخل آن نشدهاى میتوانى با وَهمَت درک کنى [و شبیهسازى کنى] ولى خداوند با وهمها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)
«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیلهی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانهی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی میباشد.» (منبع)
زنان مرابطه یعنی چه؟
ویرایش دامنه: بین تمام فلسطینیها، زنان ساکن بیتالمقدس ویژگی خاصی دارند که بقیه از آن محروم هستند و آن «رباط» است. کلمهی رباط از آیهی ۲۰۰ سورهی آلعمران گرفتهشده که خداوند میفرماید: یا ایّها الَّذینَ آمَنوا اصْبِروا وصَابِروا ورابِطوا واتّقوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحون.
(منبع)
در فلسطین به زنانی که زندگی خود را وقف مسجدالاقصی کرده میگویند «مرابطه» و به جمع آنها میگویند «مرابطات» یعنی کسانی که رباط میکنند. رباط یعنی مراقب کار دشمن بودن و حواسجمع بودن و این زنان هر روز برای نماز به حرم میروند تا حواسشان به اقصی باشد و از آن مراقبت کنند. اکثر آنها معلم قرآن هستند و در مسجدالاقصی قرآن درس میدهند. مرابطات الاقصی لقبی شده که به این بانوان داده میشود و این بانوان علاوه بر حفاظت از مسجدالاقصی دائماً در اطراف مسجدالاقصی هستند و یکی از مسئولیتهای مهمشان تنظیمکردن و نظمدادن حرکتها و تشکلهای انقلابی است.
مثلاً چالش نماز جماعت صبح برگزار میکنند و تمام افراد ساکن بیتالمقدس در این چالش شرکت میکنند و به مسجدالاقصی میآیند و این بانوان از این طریق اخبار و گزارش کارهایی که یهود دربارهی مسجدالاقصی و فلسطین انجام داده را به گوش همه میرسانند. یا یکی از وظایف مرابطات این است که در ماه رمضان افطار درست میکنند و همهی زنان را به بهانهی افطار در مسجدالاقصی کنار هم جمع میکنند و اطلاعات و اخبار لازم را به گوش همه میرسانند. چون اسرائیل از ورود مرابطات به مسجدالاقصی جلوگیری میکند، آنان فقط در اطراف مسجد مینشینند و از طریق موبایل، مردم فلسطین را از وضعیت مسجدالاقصی مطلع میکنند. (منبع)
تَعفیر چیست؟
پست ۷۹۴۱ : تَعفیر چیست؟ به نام خدا. سلام. تَعفیر، بر زمیننهادنِ گونهی راست و سپس چپِ پیشانی است در هنگام سجدهی شکرگزاری. یعنی سجدهی شکر با یک بار سجدهکردن تحقق مییابد؛ اما بنا بر نقل شهید ثانی در مسالک الأفهام (ج۱، ص۲۲۳) بهترین حالت برای سجدهی شکر این است که فرد دو بار سجده کند و بین دو سجده، گونهی راست و سپس گونهی چپ را به زمین بگذارد که در اصطلاح، از آن به «تَعفیر» تعبیر میشود.
تعبیر تعفیر لابد برای شما هم جالب بود، چون ممکن است این عمل عبادی مستحبی را انجام داده باشید، اما نام آن را نشنیده باشید. یادم است در جوانی در جبهه، این فعل را در دفعات انجام میدادیم، بیآنکه بدانیم نامش چیست، اما بعد دیگه کمکم، نه. تذکار این تعبیر شاید برای شما هم آموختنی بوده باشد. کما این که برای من هم چنین بود. چون این تَعفیر را نمیدانستم اما از یک روحانی اهل قلمی یاد گرفتم. بگذرم. دامنه. قم.
دو متن برای ماه رمضان
(۱)
اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی
پنجشنبه ۲ / ۲ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. یاد من هست، یاد شما هم آیا هست که از بزرگان، از همبازیها و از همسن و سالهایمان این را میشنیدیم که وسط حرف و بحث و کار با تمام اعتقاد و عشق میگفتند: اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی.
این چه پیامی داشت؟ پیامش این بود علی (ع) در کانونِ دل ایرانیان قرار دارد و الگوی زندگی همگان بوده است. نام و مرام علی (ع) آشوب از دل میبرَد و آرامش جانشینش میکند. پس در گذشته وقتی از کاری حذَر میدادند نام علی را به میان میآوردند تا اهمیت آن را صدچندان نشان دهند. زیرا از دیرباز برای ایرانی، دوستِ علی بودن، بالاترین افتخار و والاترین اعتقاد محسوب میشد. ازینرو اگر کسی سخنی میگفت و یا راویِ داستانی میشد و یار کاری را میکرد، برای اطمینانکردن به سخنش و اقدامش به او میگفتند: اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی. یعنی چه زشت است دروغبافی. و چه زشتتر است برای کسی که با ارتکاب دروغ و دغل، دشمن مرتضیعلی گردد. آری؛ علی، معیارِ حق است. حق با علی است و علی با حق. و چه راست فرمود پیامبر خدا، خاتمالانبیا (ص) که: «علیٌّ مَعَ الحق والحقُّ مَعَ علی»
این ماه، ماه امام علی (ع) است. ازینرو فقط خواستم یاد یک فرهنگ خوب در میان ایرانیان کردهباشم و تجدید خاطراتی. از قضا، چند ماه پیش، خودم در «نماوا» دیده بودم که خانم مرضیه برومند در «همرفیق» در وسط خاطرهگویی، به فاطمه معتمدآریا بهشوخی گفته بود: اگه دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی!
(۲)
تُطیلَ عُمری
پنجشنبه ۲ / ۲ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. در طول ماه رمضان یکی از دعاهایی که بر همگان، هم آشناست و هم خاطرهانگیز، دعای زیبا و دلنشین «اللَّهم ارْزُقنی حَج بَیتک الحرام فی عامی هذا و فی کُل عام...» (منبع) است که در فرازهای آخرش از خدا این خواستهی دلچسب را طلب میکنیم: تُطیلَ عُمری... یعنی: که عمرم را طولانى سازى.
طول عمر از نعمتهای پروردگار است که نصیب میشود. ارزش طولعمر داشتن، فراوان است که دستکم سه تای آن این است که در کشتزار دنیا، رهتوشههای بیشتری برای آخرت برگیریم و از زیباییهای خداداد آن لذت درستی ببریم. فرصت فراوانتری برای عبادت و عبودیت و خدمت به خلایق و نیز رشد ادب و اخلاق خود داشته باشیم و از همه مهمتر اگر خطاهایی داشتیم -که مسلماً موجودی ممکنالخطا چون انسان حتماً خطاها هم دارد و از ارتکاب آن مصون نیست- فرصت جبرانکردن و انابه و بازگشتِ اثربخش داشته باشیم تا دست به نوسازی و پروریدن خود بزنیم.
نکتهای که در دعاهای مأثور (=نقلشدهی موثّق) وجود دارد این است مفاهیم و مضامین کاملی در اهمیت و ارزش انسان است؛ آن مقدار عظیم و عالی، که متنهای حقوق بشری کشورهای مدعی مغربزمین در برابر بار معنایی آن، تهی و دستخالی هستند. بشرِ سربهراه و دیندار و طالبِ خوبیها و نیکیها، در برابر این مفاهیم عالی دینی (که از قلب درخشندهی ائمهی اطهار (ع) درخشیدن گرفته) با رغبت و شوق زانوی ادب میزند و پند و اندرز میگیرد. آری؛ زیبایی و درخشندگی ماه مبارک رمضان یکی همین اُنس و گوشِ جان سپردن به دعاهای عالی و مطابق طبع و فطرت خداجوی انسانیست.
جریان جور و جریان ظهور
به قلم دامنه: جریان «جور» و جریان «ظهور». به نام خدا. جریان جور نمیگذاشت پیشوایان معصوم (ع) در جامعه با مردم روزگار خود «حضور» داشته باشند، چون از بیداری و آگاهی مردم واهمه داشتند. حضور معصوم (ع) در میان مردم، موجب وحشت و دهشَت جریان جور بود، زیرا به جبر و جُبن بر مردم حکومت میراندند و واهمه داشتند که ائمه (ع) مردم را به ماهیت واقعی قدرت و فساد، آشنا نمایند. بیحکمت نیست که خدا حضورِ «امام حاضر» را با مصلحتی که فقط خود از آن آگاه است، به امام «غائب» (عج) بدل کرده است تا جریان «ظهور» در وقت خود، جریان «جور» را متوقف یا دستکم مؤمنین را از چنگ و جنگ آنان برهاند و صلح مهدوی و آرامش حیات را به بشریت ارزانی نماید، هر چند باطل در برابر حق، هرگز باز نمیایستد و به شیطنت و دسیسهچینی نو روی میآورَد، زیرا جریان حق همواره دشمن دارد، دشمنی که به آموزههای خدا ایمان و پناه نمیآورد. همین است که انسان «منتظر» در انتظار «موعود» (عج) مانده است و تا آن روز دست از حق و مقاومت در جریان ظهور برنمیدارد. مردم در نگاه جریان جور، همواره چونان گلهی گوسفندان حساب میشدند، اما مردم در منظر جریان ظهور دارای کرامت و شرافت و حتی «ولینعمت» هستند. ازینروست که برای ظهور امام زمان (عج) روی میزان علایق و عقیدهی مردم حساب باز شده است.
ازجمله امامی که با سختترین سیاست جریان جور مواجه و سالیانِ سال در سیاهچال مخوف زندانی شدند تا مردم به ایشان دسترسی نداشته باشند، امام موسی کاظم -علیهالسلام- بودند، امامی که در میان مردم مؤمن آن روزگار و این روزگار یک اُسوه و یک پیشوای محبوب و مَلجاء دردمندان ماند که پناهبردن روحی و معنوی به ایشان درمانگر و آرامشبخش است. امامی که سخنان شگفتانگیز فراوانی دارد که هر کدام خود یک نسخهی رهگشاست. مانند این رهنمود در این (منبع) که فرمودند: «هر کس عقل دارد به حد کفاف بسازد، و هر که به مقدار کفایت قناعت نماید بینیاز شود، و هر که به حد کفایت نسازد، هرگز بینیاز نشود.» آری؛عقلِ کفاف، نه کفافِ عقل!
حق سکونت زن
پایگاه مجازی فقه و احکام رهبری
پاسخ استفتاء دربارهی «حق سکونت زن در خانه پس از وفات شوهر»
سؤال: اگر شوهر برای این که همسرش بعد از مرگ او بدون منزل نباشد، به همسرش بگوید: تا زمانی که زنده هستی سکونت در منزلم را برای شما قرار دادم و زن هم قبول کند و در آن سکونت کند، آیا پس از فوت شوهر، ورثه میتوانند زن را از سکونت در منزل منع کنند؟
پاسخ: در فقه به چنین قراردادی «عمری» میگویند و با اجرای این قرارداد لازم، زن تا زمانی که زنده است حق سکونت در خانه را دارد -هر چند ارث منحصر در خانه باشد- و ورثه نمیتوانند از سکونت او ممانعت کنند. (منبع)
نقدی بر سخنان اخیر دکتر سروش
خلاصهی سخنان هفتههای اخیر دکتر عبدالکریم سروش آن است که: «تمام آنچه تا کنون، به جهت خشونتآمیزبودن، توسط روشنفکران، از دین دانسته نمیشد، عین متن دین است» و «نواندیشان دینی، بیجهت تلاش میکنند تا بگویند اسلام از آرای خشن و تند مبرّاست». البته سروش در نهایت میگوید که «امروز ما نباید مثل پیامبر و اولیاء دین عمل کنیم.»: متن کامل در این: (منبع)
نقدی بر دکتر سروش: به قلم دامنه: متن بالا «نقلی» است و از یک منبع رسمی ایران. اگر این نقل، خالی از نقص باشد و عین حرف سروش، جواب من این است:
آقای دکتر عبدالکریم سروش مدتهاست «صراط» را گم کرده است. آدمی که صراط را گم کرده باشد مانند گمشدگانی میمانَد که در سنگلاخ و برهوت بی هیچ نشانی، به اینسو و آنسو میرود و سرانجام تلَف میگردد. سخنان دههی هفتاد سروش کجا؟ هذیانهای بیشمار این سالهای او کجا؟ گویا او خود را فردی الهامیافته! میپندارد؛ زیرا شاید خود را مصداق بارز ! همان بسطی میداند که در کتابش "بسط تجربهی نبوی" تبیین! کرد. امید است این اندیشمند از پندار بیرون بزند و به راه و صراط بازگردد و اسم مفاهیم وَحیانی جهاد و دفاع و دفع دشمن را «خشونت» به معنای رفتاری کریه نگذارد. اسلام مانند پارهای تحریفات نیست که دست روی دست بگذارد و دست مؤمنان را از پشت ببندد و به مسلمان و مؤمن اجازه ندهد که پا به نبرد و مقابله نگذارد. اگر دفاع و مقاومت و در جای خود سلاح برداشتن و بپاخاستن نبود، افرادی چون صدامحسین و فرقهی تروریستی رجوی هر غلطی میخواستند با خاک، ناموس، مردم، انقلاب، دین و میهن ایران بکنند، میکردند. اسمِ دفاع و سلاحبرداشتن در زمانهای که بداندیشان و براندازان علَم جنگ برافراشتهاند، خشونت کریه نیست، بلکه غیرت و عین اسلام و صلح و تلاش جانانه برای برقراری آرامش است و صیانت از مردم و مملکت. اگر تفکری به جای مدنیّت و کلمه و نطق و منطق، قیام مسلحانه کرد و دست به ترور زد، یا در کنار دشمن با مزدوری علنی، به جنگ با ملت خود برخاست، حق برخورد با آن، اسمش خشونت نیست، «وَاغلُظ علَیهِم» است. فرمولی که حکمت خدا آن را تشخیص داد و تجویز کرد؛ کار و مأموریتی که رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) و امام علی (ع) اُسوهی عملی آنند:
«ای پیغمبر! با کافران و منافقان [جنگطلب] جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر، جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!» (آیهی ۷۳ سورهی توبه)
این طرز تفکر لابد انتظار داشت مردم و انقلاب، چهار سال خشونت لجوجانهی ترامپ علیهی ملت ایران را نوازشگرانه پاس بدارند و شاید هم لازم بداند به جای مبارزهی مقاومانه با ارتش تجاوزگر آمریکا به منطقهی مسلمین، مردم این دیار به خدمت سنتکام درآیند و مزدبگیر آن شوند. حقیقتاً کژی از کجاست تا به کجا. مولوی چه ژرف گفت:
بوی حرص و بوی بُغض و بوی آز
درسخنگفتن بیایَد چون پیاز
گیریم که آقای سروش در سخنان خود، حرص و آز نداشت که گندِ سخنش مانند بوی پیاز بیرون بزند و هویدا گردد، اما به نظر من، بوی بُغض داشت که پیازش برآمد و طعمش بیرون زد. والعاقِبةُ لِلْمُتقین. و حُسن عاقبت خاصِّ پرهیزکاران است. از آیهی ۸۳ سورهی قصص.
قلبها در قرآن
نقلی به تنظیم و ویرایش دامنه: انواع قلبها در قرآن: ۱. القلب السلیم: و آن قلبیست مخلص برای خدا و خالی از کفر و نفاق و هرگونه پَستی. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ. ۲. القلب المنیب: و آن قلبیست که همیشه در حال برگشت و توبه به سوی خدا و از آن سو ثابت و پابرجاست بر طاعت خدا. مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ. ۳. القلب المخبت: و آن قلبیست فروتن و آرام به ذکر خدا. فتُخْبِتَ لَهُ قلُوبُهُمْ. ۴. القلب الوجل: و آن قلبیست که از یاد خدا میلرزد که مبادا عمل وی به درگاه خدا قبول نشود و از عذاب خدا نجات نیابد. وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ. ۵. القلب التقی: و آن قلبیست که به احکام خدا احترام میگذارد. ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ. ۶. القلب المهدی: و آن قلبیست که تسلیم امر خدا و راضی به قضا و قدر پروردگار است. وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ. ۷. القلب المطمئن: و آن قلبیست که با یاد خدا و توحیدش آرام میگیرد. وتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّه. ۸. القلب الحی: و آن قلب زندهای است که از شنیدن داستانهای امتهای گذشته -که با گناه و طغیان هلاک شدند- پند و اندرز میگیرد. إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ. ۹. القلب المریض: و آن قلبیست که دچار بیماری شک و نفاق شده و مبتلا شده به فسق و فجور و شهوتهای حرام. فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ. ۱۰. القلب الأعمى: و آن دل کوریست که حق را نمیبیند و در نتیجه پند و اندرز نمیگیرد. وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ. ۱۱. القلب اللاهی: و آن دلیست که از قرآن غافل و مشغول لهو و لعب و شهوتهای دنیاست. لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ. ۱۲. االقلب الآثم: و آن دلیست که گواهی حق را کتمان میکند و میپوشاند. وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ. ۱۳. القلب المتکبر: و آن دل مغرور و متکبریست که از توحید و طاعت خداوند رویگردان است، زورگو و جبار است به خاطر ظلم و طغیان. قلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ. ۱۴. القلب الغلیظ: و آن دلیست که عطوفت و رحمت و رأفت از آن برداشته شده. وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ. ۱۵. القلب المختوم: و آن قلبیست که هدایت را نمیشنود و تعقل نمیکند. وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ. ۱۶. القلب القاسی: و آن دلیست که به عقیده و ایمان نرم نمیشود و وعظ و ارشاد در آن تأثیری ندارد و از یاد خداوند رویگردان است. وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً. ۱۷. القلب الغافل: و آن قلبیست که مانع ذکر و یاد پروردگار است و هوا و هوسش را بر طاعت حق تعالی ترجیح میدهد. وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا. ۱۸. الَقلب الأغلف: و آن دلیست که پوشیده شده است بهطوری که اقوال و فرمایشات رسول اکرم -صلى الله علیه و آله- در آن نفوذ و رسوخ نمیکند. وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ. ۱۹. القلب الزائغ: و آن قلبیست که از حق و حقیقت اعراض می کند. فأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ. ۲۰. القلب المریب: و آن قلبی است که در شک و شکوک متحیر و سرگردان است. وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ.
اهمیت طلبگیِ خواهران
به قلم دامنه. به نام خدا. به چند علت از طلبگی خواهران در حوزههای علمیه خرسندم و با روند آن موافق؛ گامی که میتواند مسیر زندگی، سبک زندگی و آیندهی ایران را درخشندهتر نگه دارد.
۱. از دیرباز زنان از تحصیل بازمانده بودند، دستکم به سه دلیل: محیط نامناسب آموزشی، فکر بستهی خانوادهها و نیز تمایل نداشتنِ زنان به درس و علم زیر سایهی مردان. بنابرین گام بلند حوزه برای حضور مؤثر زنان مؤمن برای کسب علم دین و دانشهای همپیوند حرکتی خردمندانه و آیندهنگرانه است.
حوزهی علمیهی خواهران الزهرای بندرعباس
۲. از آنجا که استعداد و هوش زنان نه فقط از مردان کاستی ندارد، حتی پیشی هم دارد، و علاوه بر آن روح لطافت در زنان دائمیتر است، ازینرو آموختن علم دین و معارف در سطح تخصصی و کارشناسی توسط آنان، میتواند مسیر اندیشهورزی دینی را قویتر و لطیفتر کند و روح و روند جامعه را از کانون خانواده تا کانون سیاست، اصلاح کند و به صلاح و فلاح برساند.
۳. همیشه جامعهی انسانی -ازجمله جامعهی مذهبی- از ترکیب جمعیتی تقریباً نصف-نصف میان زن و مرد برخوردار بوده است. پس نمیتوان نیمی از نفوس را از درس و بحث خصوصاً علم دین محروم ساخت و آنان را به حساب نیاورد. حرکت حوزه درینباره یک حرکت ایدهآل و مطلوب بود و زنان علاقهمند به طلبگی را از فقدِ آموزشی رهاند.
۴. خواهران طلبه با کسب این علم و رسیدن به درجهی فضیلت و اجتهاد و حتی کمتر از اجتهاد، قادر خواهند بود تربیت جامعه را به سمت کمالات و افزایش پاکزیستی و پاکدستی هدایت کنند، زیرا تسلط آنان به دانش کار تعلیم و تعلم را عالمانه میکند که علم در کنار تزکیه به سرانجام نیکو میانجامد.
۵. این نگاه در حوزه موجب میشود انگِ غلط "تبعیض جنسیتی" از دامن آن جایگاه مذهبی پاک شود و نیز آن دسته از خشکهمقدسان که قائل بوده یا هستند "زن حق ورود به اجتماع را ندارد" در اقلیتِ محض قرار گیرند. و بدتر از همه، تز منحط زن "جنس دوم" ! است و نیز باور تقریباً رایج "زن از پهلوی مرد آفریده شده" را خنثی میکند.
۶. یک خطر دنیای طلبگی خواهران را تهدید میکند و آن خطر مُهلک خرافه است. از آنجا که انسان به افسانه و خرافه و داستانهای خیالبافیشده، زود اُنس میگیرد و زنان به علت روحیات عاطفه و احساس ازین آسیب و آفت، بیشتر سهم میبرند، پس طلاب خواهر باید بهشدت و بیش از سایر شهروندان مراقبت کنند در دام خرافه نیفتند که مسیر وحی و عقل و عترت با خرافه و داستانبافیها مرزبندی جدّی دارد. به نظر من، فقط با تسلط در فهم قرآن و پرهیز از روایتزدگیِ اخباریگرایانه، میتوان این دام و آسیب را از پیش رو بهکلی برداشت و یا لااقل خنثی کرد. بیشک قرآن و عترت با هماند، اما باید محکم به آن چنگ زد، نه سست و لغزان. / ۸ آذر ۱۳۹۹.
دین ضروریتر از نفَس
پست ۷۷۷۷ : به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلبم صرفاً یک بحث دینیست و در واقع برداشت و خلاصهنگاریام است از کتاب «سرشت و سرنوشت» گفتار ۹، دین و دینداری» اثر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از ص ۱۸۵ تا ۲۰۴.
عکس از دامنه
دینانی معتقد است دین حتی از نفَسکشیدن نیز برای انسان ضروریتر است. انسان اگر نفَس نداشته باشد میمیرد، ولی اگر دین نداشته باشد به آگاهی و کمال نمیرسد و وقتی به آگاهی نرسد، همهی هستیاش میمیرد، پس دین از نفَسکشیدن برای انسان ضروریتر است... زیرا در نگاه ایشان دین ارتباط انسان با خدا و کمال است... کسی که باور نداشته باشد، دین هم نخواهد داشت... غایتِ دین کمال است... اگر کسی دین نداشته باشد تمام لایههای انسانی و معنویاش به فعلیت نمیرسد... حتی اگر کسی تفسیر دینیاش شَبانوار باشد باید با او همدلی کرد تا کمکم دیدش روشن و بازتر شود... بر «ندارندهی باور» دین وجود ندارد... و کسی که به این مطلب نرسیده باشد "محروم" است. مرحوم علامه طباطبایی استاد آقای دینانی نیز چنین محرومانی را «مستضعف فکری» مینامیدند.