دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر

آخرین نظرات

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

محبوب ترین مطالب

۲۱۶ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

متن نقلی: «وضعیت علویان سوریه در نشستی علمی در دانشگاه ادیان و مذاهب قم با حضور کارشناس سوری مورد بحث و بررسی قرار گرفت. به گزارش شفقنا، در این نشست علمی که با حضور جمعی از اساتید و دانشجویان دانشگاه ادیان و مذاهب روز یکشنبه ۱ بهمن ۹۶ در سالن کنفرانس شهید بهشتی این دانشگاه برگزار شد، استاد شوقی حداد به سخنرانی درباره وضعیت علویان سوریه پرداخت....

 
 

شوقی حداد

 

استاد شوقی حداد در پایان افزود: از این حقایق چنین نتیجه می‌گیریم که بر خلاف آنچه برخی جهلا می‌گویند، حسین بن حمدان خصیبی که علویان خود را به او نسبت می‌دهند نه تنها به اِسقاط تکالیف معتقد نبوده بلکه به اقامه شرع قائل بوده است و این اعتقاد را در هدایه الکبری و دیوان اشعارش به‌صراحت آورده است، دیوانی که با شرح شیخ ابراهیم عبداللطیف در بیروت چاپ‌شده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: «عصمت مانع بررسی عقلانی امور نیست. اینجور نیست که معصوم یعنی کسی که فکر نمی‌کند و نشسته همه چیز به او می‌رسد. یعنی به او خبر می‌دهند که این کار را بکن، آن کار را نکن. به این معنا معصوم یک ربات می‌شود. معصوم یعنی آدمی که از یک درجه‌ی بالایی از تحلیل عقلانی و تقوا برخوردار است؛ همین. هیچ چیز دیگری نیست.
 
 
 
 
یک تقوای فوق العاده‌ای دارد که او را از کار خلاف کردن، گناه کردن، کار حرام کردن باز می دارد. نه اینکه فلجش کردند که نتواند گناه کند. آخر معنی عصمت این نیست که. یا فلجش کردند که نتواند فکر کند و مثل اینکه همه اش یک تلفن و گوشی‌ای دست او است و از بالا به او می‌گویند این کار را بکن. این تصورات واقعا باطلی است. نه تنها غلو است اصلا اهانت هم است. یعنی شما یک نفر آدمی را که باید عقل و فکر داشته باشد، باید تصمیم داشته باشد، باید اراده‌ی خودش را بتواند کنترل کند همه‌ی اینها را کنار بگذاریم و بگوییم مثل اینکه او را همین جور نگهش داشته‌اند که اگر هم بخواهد از این [طرف] برود نمی‌گذارند برود.
 
 
آخر اینکه معنی عصمت نشد. شما عصمت را باید جوری معنی کنید که با اراده، با اختیار، با همه‌ی اینها سازگار باشد و بتواند همه‌ی اینها را با هم جمع کند. لذا عصمت به نظر من یک پارسایی و تقوای فوق العاده است. همین خیلی بیشتر از این نیست. و البته نعمت بزرگی است که خدا به آدم بدهد. منتها [همراه] این تقوا در شما کشمکش هم پدید می‌آید، کشاکش هم می‌آید، تحیر هم می‌آید و تردید هم می‌آید. همه‌ی اینجور چیزها هم هست.
 
 
این نواندیش دینی با ذکر داستان حضرت ابراهیم ع می‌گوید: ما در روایات داریم که وقتی قصه‌ی شک ابراهیم مطرح شد که در قرآن هم هست دیگر. ابراهیم راه افتاد و گفت این خدای من است بعد گفت این خدا نیست [بلکه] ماه است بعد گفت نه خورشید است بعد گفت اینها همه به کنار و انی لا احب الآفلین.

 
در روایات است که پیامبر گفتند: «نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّکِّ مِنْ إِبْرَاهِیمَ.» ما از ابراهیم به شک کردن سزاوارتریم. در واقع معنایش این بود که شک در ذهن کسی می‌آید که دچار ثبوت و سکون فکر نیست. وقتی که تلاطم است وقتی که تحرک هست آدم گاهی به این سو کشیده می‌شود و گاهی به آن سو. آدمی که هیچ فکری نمی‌کند خب هیچ شکی هم نمی‌کند. به همه چیز نگاه یکسان می‌کند. اینکه نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّکِّ یعنی یک چنین چیزی است. یعنی برای سطوح عالیه‌ی تفکر و تحیر است.

 
در مورد امامان هم به نظر من مساله همینجور است. هیچ چیزی در این وسط نباید بیاید که از شان انسانیت و بشریت آنها بکاهد و آنها را بدل به موجودات بی‌تصمیم و بی‌اراده یا فلج یا بی ‌فکر و بی‌عقل کند. شما در خود نهج البلاغه فراوان می‌بینید که امیرالمومنین مثلا در مورد مرگ اتفاقا چند سخن دارد دیگر.

یک خطبه‌ی خیلی خوبی در جلد چهارم نهج البلاغه دارد. من سالها پیش آن را ترجمه هم کرده بودم. آنجا ایشان می‌گوید: «کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ» مولا می‌گوید من خیلی راجع به سر مرگ فکر کردم کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ. در راز مرگ من روزهای بسیاری سپری کردم. فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ خدا نخواست و آن را از من پوشیده نگه داشت. حالا این مرحوم فیض الاسلام که یک شیعه‌ی شیعی‌تر از خود امام علی است این جمله را که نوشته، اینگونه ترجمه کرده است: «من چه روزهای بسیار که در راز مرگ فکر کردم، پرانتز و خدا آن را به من گفت پرانتز بسته ولی گفت به دیگران نگو مخفی کن.» من چه روزهای بسیار که در راز مرگ فکر کردم (و خدا آن را به من گفت) ولی گفت به دیگران نگو مخفی کن.

 
آخر این چه جور ترجمه کردن است. ایشان خودش رسما می‌گوید که بنده سالهای سال در راز مرگ فکر کردم أَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ. خدا نخواست مگر اینکه این راز را از من نهان بدارد. خب این راز و هزارها راز دیگر هم بوده که از ایشان نهان بوده از پیامبر نهان بوده. مگر چیز عجیب و غریبی است. در قران خدا جزو دعاهایی که به پیغمبر می‌گوید [بکن]: «قل رب زدنی علما» خدایا علم من را بیشتر کن. معنی این چی است؟ معنی‌اش اینست که علم من الان کم است، نه اینکه من همه چیز را بلدم. کسی که همه چیز را بلد است دیگر به خدا نمی‌گوید به من علم بیشتر بده.

 
پس معلوم است که خیلی چیزها را نمی‌داند. علم ندارد و از خداوند می‌خواهد که به او بیاموزد. خب خود امام علی هم همینطور بود. ائمه‌ی دیگر هم همینطور بودند و تفسیرهای روشنی از اینها می‌شود کرد. غُلو کردن و اینها را به یک معانی عجیب و غریب کشاندن فکر می‌کنم قابل دفاع نیست.» (منبع)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۱۳۹۶ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

توضیح ضروری دامنه: به نام خدا. این مقاله را پریشب خواندم و دیدم نکات ظریف و لطیفی دارد و برای ما که شیعه اثنی عشری هستیم و به روحانیت مستقل شیعیه، علاقه و اعتقاد راسخ داریم، بسیار مفید است. من از خواندن آن لذت و بهره بردم. شما نیز تا آخرِ متن، امتحان کنید شاید هم نظر باشیم اگر این گونه هم نبود، لااقل بر اطلاعاتان نسبت به برترین و قدیمی ترین نهاد مذهبی شیعه _حوزه نجف_ افزوده می شود:

 

رابطه شاگرد و استاد در فضای حوزه نجف رابطه ای سنتی و مبتنی بر احترام و تفقد است. در نجف انتظار می رود طلبه پیش از اذان صبح برخیزد و پس از نماز صبح در درس استاد حاضر شود. دروس معمولا تا حدود ۱۰ صبح به طول می انجامد.

 

در نجف درس و بحث طلبگی در حد بالایی از آزادی صورت می پذیرد و اساسا طرح اشکال و انتقاد به استاد یک مزیت علمی تلقی می شود. لذا مستشکلین دروس مراجع و اساتید همواره از اعتبار خاصی در این حوزه برخوردار بوده اند... طلبه ها نیز معمولا بحث های خود را حداقل یک بار با طلبه قوی تر و یک بار با طلبه پایین تر بحث می کنند تا درس ها به اصطلاح به خوبی هضم شود.

 

در حال حاضر حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار طلبه در نجف حضور دارند. اگر کسی بخواهد درس می خواند و فاضل می شود و اگر کسی نخواست تقریبا امکان عملی و نظام ارزشیابی برای وادار ساختن او به تحصیل علم وجود ندارد. بسیاری از طلبه ها برای تبلیغ و تبیین احکام به کشورها یا بلاد خود بر می گردند و انچه آموخته اند برای وظایف آنان در دور دست کافی است.

 

 

طلبه نجفی باید ساده زندگی کند. او برای گذران زندگی خود وابسته به شهریه اساتید است و در این حال برای درآمد بیشتر باید یا به پروژه های تحقیقی مرتبط با حوزه بپیوندد یا کلاس قرآن و حدیث بگذارد، یا نماز و روزه استیجاری بگیرد ویا اگر مقدور باشد حج نیابتی برود و  یا کمکی از خانواده دریافت کند یا میراثی از درگذشتگان داشته باشد. طلبه نجفی نمی تواند شغلی برای خود اتخاذ کند. برای همسرشان نیز امکان شغلی معتنابهی فراهم نیست. تبلیغ نیز چندان شایع نیست و تعداد زیادی را در بر نمی گیرد و اگر هم هست برای طلبه های غیر عراقی بسیار کم است.

 

نگاهی به میزان شهریه دریافتی طلبه های نجف در شرایط فعلی،  درک وضع معیشتی آنان را روشن تر می سازد. طبق اطلاع سقف دریافتی یک طلبه درس خارج خوان متاهل به عنوان شهریه حدود ۶۰۰ هزار تا ۶۳۰ هزار دینار عراقی یعنی نزدیک ۵۰۰ دلار است. این میزان برای طلبه ی  سطوح پایین تر به نسبت تجرّد و تاهّل بین ۳۰۰ هزار دینار تا ۶۰۰ هزار متغیر است. بیشترین پرداخت نیز مربوط به آیت الله سیستانی به مبلغ ۲۰۰ تا ۲۲۰ هزار دینار به پایین است.

 

به طلبه نجفی توصیه می شود به کارهای اجرایی وارد نشود و تصدی مسئولیت دولتی نکند. او برای نمایندگی و مناصب سیاسی و مشاغل اجرایی تربیت نمی شود. او باید فقیه شود و چنان که قبلا گفته شد نمی تواند انگیزه ای غیر از طلبگی داشته باشد و هیچ چیز در این حوزه نباید این هدف مهم را تحت الشعاع قرار دهد. چه علم باشد، چه سیاست و چه منصب و چه مسئولیتی اجتماعی.

 

 

روحانیت در نوع خود یک صنف متمایز است و به حریم خود حساس است. محترم بودن روحانیت از لوازم تاثیرگذار بودن این قشر است لذا دقت های زیادی در حفظ شأن خود دارند. نوع حیات و حضور اجتماعی آنان نیز از فرم و ویژگی های خاصی تبعیت می کند. در مجامع و مجالس عمومی معمولا در محل خاصی می نشینند و رعایت یکدیگر را می کنند و معمولا به کسی که فضل بیشتری دارد و یا از سادات است و یا معمّرتر است به احترام جای بهتری داده می شود. پیشتر گفته شد که طلبه باید از تجمل پرهیز کند و در سلوک اجتماعی متین و سنگین و موقر باشد. افتاده راه رفتن و آرام صحبت کردن و خوش حساب بودن لازمه این صنف است.

 

عموما پوشیدن ساعت مچی، بلند کردن موی سر، پوشیدن لباس گرانقیمت، رانندگی با موتور، رانندگی اساتید با ماشین، جر و بحث کردن در خیابان، پرسه زدن در بازار، خوردن غذا در خیابان و رفتن به قهوه خانه و امثال آن از این صنف پذیرفته نیست گرچه ممکن است طلبه های برخی بلاد خیلی مقید به همه این موارد نباشند.

 

در ازدواج٬ دیدار دختر و پسر قبل از عقد امری مذموم است. خواستگاری از طریق زنان صورت می پذیرد و آنها باید بپسندند. شاید دختر از دور و بدون اطلاع طلبه، او را ببیند. اما ملاقات رو در رو قبل از عقد پسندیده و رایج نیست. با خانواده بازار رفتن یا در پارک‌های عمومی قدم زدن برای طلبه پسندیده نیست. همسر طلبه نجفی همیشه پوشیه می زند حتی اگر تنها به خیابان برود و اگر با همسر خود به ضرورتی بیرون برود دو قدم از شوهر خود عقب تر راه می رود. صورتش را جز مَحارم نمی بیند. در مجالس خانوادگی اختلاط  با نامحرم وجود ندارد ومعمولا سفره ها و مجالس جدا بر پا می شود. طلاق بسیار نادر است و پسندیده تلقی نمی شود. اختیار همسر دوم نیز مخصوصا برای اساتید یک امر ناپسند شمرده می شود مگر آنکه همسر نخست دارای بیماری خاص و عذری کاملا پذیرفته شده باشد.

 

عمامه گذاری معمولا پس از گذراندن دوره سطح در محضر اساتید یا مراجع صورت می پذیرد. اندازه عمامه نیز خوب است با سطح علمی سازگاری داشته باشد.  در عموم مکان های اجتماعی  نیز انتظار می رود طلبه همواره پس از عمامه گذاری با لباس روحانیت در محافل حاضر شود. معمولا در یادکرد ها چه از مراجع و چه از اساتید عنوان آقا به کار می‌رود، نظیر آقای خویی، آقای خمینی، آقای سیستانی. در خطاب های رسمی برای استفاده از عناوین دقت می شود و  عبارات «حجت الاسلام و المسلمین» برای اساتید و مجتهدین مطرح و عنوان آیت الله برای مقامات بسیار بالای حوزوی استفاده می شود. (منبع)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۱۳۹۶ ، ۰۸:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. کارکرد دین. پاسخ من به بحث چهارم مدرسهٔ فکرت. دعوت می کنم به عرایضم دقت شود:


۱- من معتقدم دین، هم کارکردی حکومتی دارد، و هم کارکرد حکومتی داشت. کارکرد، معادل فونکسیون «Function» است. که یعنی کارویژه. مجموعه خدمات و حسَناتی که دین در قوام و بقا و تعادل نهاد سیاست و جامعه ایفا می کند.


۲- دین از نظر من به مثابهٔ خون در تمامی اندام اجتماع است، و سیاست جزئی از اندام است. بنابراین، دین نمی تواند کارکردی حکومتی نداشته باشد.


۳- این بحث، منازعه ای دیرین میان دین مداری و سکولارها بوده و هست. در واقع سؤال منظری جامعه شناسی دارد، پاسخ هم همینطور. پس، بنده مانند پارسونز، معتقدم دین «کارویژهٔ» نیل به اهداف را انجام می دهد.


۴- با سه فراز بالا که ارائه کردم، جامعهٔ پیامبر (ص) و علی(ع) بر استوانه های دین استوار بوده است، پیروی از سیرهٔ آن اسوه های بی خطای روی زمین، هم عقلی ست و هم شرعی.


۵- اگر عقلانیت ابزاری را ملاک خود بگیریم، که امری خطاست، در جامعهٔ نوین، نهاد دین، باید کنار! بماند و به کُنج خانه ها روَد و وسط مساجد.

 

۶- حال اگر پاسخ مرا پذیرفته، یا دقت کرده باشید، دو مسأله باقی می ماند که بنده، اعتقاد خودم را بیان می دارم:

اگر همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین باشد، درست است

اگر به معنای دنباله روی دین به سیاست باشد، مردود و باطل است.


۷- از نظر من استکهاوس درست گفته است که خرد و زور فقط تن و جسم انسان را به تمکین می آورد، ولی دین، روح و روان مردم را نیز به اطاعت می کشاند. پس جامعه و سیاست محتاج دین است. در یک کلام خرَد و وحی با هم اند، نه بر هم.

 

۸- تعریفم از دین: مجموعه باورها ، عقاید، ارزش های قوانین احتماعی، عبادی، معاملاتی که از طریق وحی به پیامبر رسیده است.

 

نتیجه: دین کارکردی حکومتی دارد، اما به وجهی که برشمردم. حال اگر به جای دین، «روحانی سالاری» رخ بنماید، آن دیگر، نکوهیده است و محکوم. زیرا، در این شق، مقامات دنیوی، از روحانیت باید بدون چون و چرا!!! تبعیت کنند؛ که این خلاف بزرگ و انحراف خطرناکی ست. ۱۰۰۰ سال قرون وسطی، تاریکخانه ی وحشت و استبداد آن روزهای شُوم و تلخ و بسته و پس رفته و راکد و پُرنکبت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

 

هنگامی که گویند: در مجالس [برای نشستن دیگر برادرانتان] جا باز کنید، پس جا باز کنید، تا خدا برای شما [در بهشت] جا باز کند. و چون گویند: برخیزید، بی درنگ برخیزید تا خدا مؤمنانِ از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

سوره مجادلة

آیۀ یازده

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه

 

«...منظور از فراخى دادن در مجالس این است که آدمى خود را جمع و جور کند تا جاى آن دیگرى فراخ شود، و (فسحت دادن خدا به چنین کس) به این معنا است که جاى او را در بهشت وسعت دهد. ایـن آیـۀ شـریـفـه ادبـى از آداب مـعـاشـرت را بـیان مى کند، و از سیاق آن برمى آید که قـبل از دستور، وقتى اصحاب در مجلس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) حاضر مى شدند، بـه صـورتـى مـى نـشـسـتـند که جا براى سایرین نمى گذاشتند، و واردین جایى براى نـشـسـتن نمى یافتند که آیۀ شریفه ایشان را ادب آموخت.

 

البته این دستور اختصاص به مـجـلس رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) ندارد، هر چند آیه شریفه در آن مورد نازل شده، لیکن دستور عمومى است... این جمله مُتضمّن یک ادب دیگر است. کلمه (نشوز) -بـه طـورى کـه گفته اند- به معناى بلند شدن از سر چیزى و برگشتن از آن است، و نـشوز از مجلس به این است آدمى از مجلس برخیزد تا دیگرى بنشیند، و بدین وسیله او را تواضع و احترام کرده باشد...

 

 

تجلیل از علماء امت. (یـرفـع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات) در این معنا هیچ تردیدى نیست که لازمۀ ترفیع خدا درجه بنده اى از بندگانش را باعث زیادتر شدن قُرب او خداى تـعـالى اسـت، و ایـن خـود قرینه و شاهدى است عقلى بر این که مراد از اینهایى که موهبت عـلمـشـان داده اند، علمایى از مؤمنین است. بنابر این، آیه شریفه دلالت مى کند بر این که مؤمنـیـن دو طـایـفه هستند، یکى آنهایى که تنها مومنند، دوم آنهایى که هم مومنند و هم عالم، و طـایـفـه دوم بـر طـایـفـه اول بـرتـرى دارنـد.

 

 

هـمـچـنـان کـه در جـاى دیـگـر فـرمـوده : (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون). بـا ایـن بـیان روشن گردید که مسأله بالا بردن درجاتى که در آیه شریفه مورد بحث آمـده، مـخـصـوص علماى از مؤمنین است. آنها هستند که کلمه (رفع درجات) در موردشان صـادق اسـت، و امـا بـقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه اسـت. بـنـابـر این، تقدیر آیه شریفه چنین است: (یرفع اللّه الذین امنوا منکم درجه و یـرفـع الذیـن اوتـوا العلم منکم درجات) و در آیه شریفه تعظیم و احترامى از علماى اُمت شـده کـه بـر هـیچ کس پوشیده نیست. و جمله (واللّه بما تعلمون خبیر) مضمون آیه را تاکید مى کند.» المیزان.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۸:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. خُلفای ستمگر و جائر عباسی، پانصد و پنجاه و هشت سال بر سرزمین های اسلامی حکومت کردند. گاهی کوفه، گاهی بغداد، گاهی رِقّه سوریه، گاهی سامرّاء و نیز مدتی مَرو و توس را پایتخت خود ساختند. آنان  -که جمعاً سی و هفت خلیفه بودند که خود را به عنوانِ جانشین های رسول خدا (ص) بر مردم تحمیل کردند و بر هیچ کس رحم و مهری نداشتند، حتی بر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و نیز بر امامان معصوم علیهم السّلام. این حاکمان خودخواه و مکّار که به اسمِ اسلام، به سرزمین های وسیع جهان اسلام پیش تاختند، هم حکومت را مِلک طِلق خود می دانستند و هم خلافت را از آنِ خاندان عباس. یعنی هم توسعه طلبی و لشکرکشی و هم حکومت موروثی و درون خانوادگی. اما ائمۀ اطهار (ع) در هیچ دوره ای _چه در زمان امویان و چه در عصر عباسیان_ تن به سازش و تأیید حکومت های فردی، استبدادی و ستمگرانه ندادند. به همین خاطر، هم بشدت سختی کشیدند، هم مورد آزار، اذیت، محدویت و کنترل قرار گرفتند و هم همگی به دست جَور سرانجام به شهادت رسیدند.

 

 

سامرا

 

قلمرو عباسیان

(نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبرص)

 

سامراء؛ که زمانی پادگان نظامی بود

و محل حصر امامَین عسکریین (منبع)

 

حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسّلام در سامراء

 

از میانِ امامانِ معصوم شیعیان _علیهم السّلام_ سه امام هُمام، یعنی امام کاظم، امام هادی و امام حسن عسکری به بدترین شکل از مردم و شیعه ها دور نگه داشته شدند تا مانع از روشنگری ها، هدایت ها و روابط عاطفی و فکری میان اُمت و امامت شوند. زندانی کردن طولانی امام کاظم حضرت موسی بن جعفر و در حصر و عساکر (=پادگان ها) نگه داشتنِ امام هادی و امام حسن عسکری، نشان می دهد حاکمان ظالم عباسی تا چه اندازه از اسلام و مُروّت و اخلاق و حُکمرانی عادلانه و شیوۀ انسانی سیاست ورزی، به دور بودند.

 

آنان حفظ قدرت خود را زیربنا و بقیۀ امور را روبنا می دانستند. حتی اگر این تفکر به برادر کُشی میان امین و مأمون می انجامید. اصل اساسی حکومت عباسی، حکومت فردی بود و توسعه طلبی. به طوری که هارون الرّشید به ابرهای آسمان بغداد خطاب می کرد و بدین مضمون می گفت: ای ابرها! حال که  در بغداد نمی بارید! هر کجای جهان ببارید، آنجا سرزمینِ من است. پس؛ بخوبی روشن می شود که چرا امام عسکری در حصر بود؟ چون با این گونه خُلفای ستم پیشه و به دور از انسانیت و سیاست ورزی اسلامی مواجه بود و در برابر آنان می ایستاد و مردم را به عاقبت سوء همدستی با حکومت های زورگو هشدار می داد.

شهادت امام مظلوم حضرت حسن عسکری، تسلیت آغاز امامت امام غائبِ همیشه حاضر، تبریک والسّلام. دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۱۳۹۶ ، ۱۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. آنچه در این پست بسیارمهم و ضروری می نویسم از حافظه ام است، لذا اگر خطایی دیده شد، پیشاپیش پوزش می طلبم. نیاز است کمی به عقب برگردیم. پیامبر اسلام (ص) رحلت کردند. دو تفکّر شکل گرفت: امامت و خلافت. اولی شیعیان شدند و دومی سُنیان. سُنّی ها حرف از خلافت زدند یعنی جانشین پیامبر و شیعه ها به امامت علی علیه السّلام تا ۲۵ سال برای حفظ وحدت اُمت و مکتب، سکوت کردند. اما سُنی های صحابه تا سه خلیفه _عبدالله بن ابی قحافه ملقّب به ابوبکر. عمربن خطّاب. عثمان بن عَفّان_ پیش رفتند و در چهارمین انتخاب مجبور شدند به علی بن ابی طالب رجوع کردند که امامت آن امیر مؤمنان و معصومین پس از آن بر شیعه حجت و عیان بوده و هست. داستانش مفصل و بُغرنج است که مشهور شده است به خُلفای راشدین یعنی راهِ راست یافتۀدیندار.

 

۱. امامت با ۱۱ امام (ع) با انواع سختی‌ها و محرومیت‌ها و شهادت‌ها، به سالِ ۲۵۵ هجری قمری در سامرّای عراق رسید، یعنی میلاد امام دوازدهم مهدی موعود (عجّ) که سرانجام به مشیت خداوند، به غیبت (امامتِ پنهان امام زمان) ختم شد:

 

غیبتِ صُغرا _که هفتاد سال به درازا کشید_ و غیبت کبرا _که از سال ۳۲۹ قمری (۹۴۰ میلادی) تا آخرالزّمان به طول می انجامد_ و شیعه در این دورۀ طولانی که از ۱۰۰۰ سال هم گذشته است، از طریقِ مرجعیت به پیش آمده است و همچنان این نهاد به عنوان بالاترین نهاد متولّی دین و دیانت در عصر انتظار استمرار دارد تا ظهور حضرت موعود (عجّ) شکل بگیرد. شیعه در ایران البته در یک بُرهه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر شاهنشاه ملقّب به آریامهر در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» را در اندیشه سیاسی و حکومت داری وارد کرد و جمهوری اسلامی را با برگزاری رفراندم و با آرای نزدیک به ۱۰۰% مردم تأسیس نمود که همچنان ادامه دارد.

 

ریشِ بی‌ریشه

سرآخر خنجر و شمشیر می‌شه

 

پرچم و نماد داعش (=دولت اسلامی عراق و شام)

 

۲. اما خلافت؛ در زمانی که امام علی (ع) با بیعتِ آزادانه مردمی به حکومت پرداخت و در حال ادامۀ کار بودند، با سه جنگ تحمیلی جمَل، صفین، نهروان (=ناکثین، قاسطین، مارقین) مواجه شدند که در نهایت با حربه و حیلۀ حکَمیت، خلافت به معاویه واگذار شد. بعد به یزید. و سپس تا بیش از ۱۰۰ سال میانِ نسل امویان -عموزادگان رقیبِ پیامبر اسلام- مانند دست انبُه چرخید و چرخید تا با انقراض این نسلِ ملعونه، به نسل عباسیان فرزندان عبّاس (عموزادگان رفیقِ پیامبر اسلام) رسید که هر دو نسل خلافت را به خون و خون ریزی و قساوت و شمشیر و تجاوز و اشغال و تصرّف سرزمین های مجاور آلودند و خود نیز به اضمحلال رسیدند.

 

 

اما اندیشۀ خلافت، همچنان امتداد یافت اول به مصر رفت و خللفای فاطمی بر جهان اسلام حکومت راندند و با انواع دگرگونی ها به دولت عثمانی -ترکیه سابق- ختم شد و با فروپاشی آن خلافت عظیم در جنگ جهانی دوم، جهان اسلام _خصوصاً خاورمیانه_ عملاً تکّه تکّه شد و رژیم های محلی و خاندانی و آل ها _آل سعود. آل نهیان. آل قابوس. آل خلیفه. آل هاشم اُردن هاشمی و... با توطئه انگلیسی ها سربرآوردند.

 

وقتی مکتب کمونیسم در شوروی به دولت رسید قوام یافت و در اروپای شرقی گسترش یافت، غرب با آن به جنگ سرد رسید. رقابتی که منجر شده بود به دو بلوک شرق و غرب. تا این که اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ارتش سرخ مُسکو به افغانستان لشکر کشید و کشور را به اشغال در آورد. غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از این توسعه طلبی شوروی کمونیستی وحشت کرد و با اندیشۀ مرموز و احساس برانگیزِ مقابله با بی خدایی و الحاد کمونیستی، بخشی از مسلمانان منطقۀ خاورمیانه را برای جلوگیری از نفوذ و گسترش شوروی به آب های گرم اقیانوس هند تجهیز و مسلح و سازماندهی کرد. نبردها از آن زمان به بعد بی امان در جایی جای افغانستان علیۀ شوروی ادامه یافت. تا آن که کمونیسم در درون شوروی به بُن بست رسید و گلاسنوست و پروستریکای میخائیل گورپاجف _یعنی اصلاحات سیاسی و اصلاحات اقتصادی_ هم نتوانست آن رژیم را حفظ کند.

 

کمونیسم به موزه ها رفت؛ حادثه بزرگ قرن که جهان را بشدّت تکان داده بود. و این لشکر مسلّح عظیمی که غرب از میان مسلمانانِ مثلاً سلحشور و غیور! در برابر شوروی ساخته بود، شروع کردند به روی آوری به حکومت کردن. آنان چون سُنی بودند به اندیشۀ خلافت رجوع کردند یعنی جایی برای جایگزن شدن پیغمبر.

 

اول طالبان شکل گرفت و مُلاعمر را در افغانستان به خلافت رساند که سرانجام دولت شان توسط جرج بوش های پدر و پسر نابود شد و طالبان بازهم به بیابان برگشت و بخش های وسیعی از افغانستان را همچنان در تصرف خود دارد. کمی بعد یا همزمان با طالبان، القاعده شکل گرفت که اُسامه بن لادن شاهزادۀ میلیاردر سعودی و ایمن الظواهری تحصیلکردۀ الازهر مصر آن را راه انداختند که بازهم توسط آمریکای باراک اوباما مثلاً نابود شدند. و در نهایت از آن تفکر افراطی و از آن افراد چندین میلیتی (از چچن آسیا گرفته تا خودِ مَنهتن آمریکا) داعش شکل گرفت. دال: یعنی دولت. الف: یعنی اسلامی. عین: یعنی عراق. شین: یعنی شام نام قدیم سوریه.

 

 

با فروپاشی دیکتاتوری صدام حسین باز هم توسط آمریکا، عراق سرزمینی مستعد برای آن لشکر تجهیز شده با تفکر خلافت شد. کمی بعد در سال ۲۰۱۰ بهار عربی -در ایران به آن می‌گفته و می گویند بیداری اسلامی- از تونس آغاز شد و سراسر خاورمیانه و بخش وسیع شمال آفریقای مسلمان را فراگرفت. اغلب دیکتاتورهای منطقه به زیر کشیده شدند. امواج عظیم آن از هفت هشت سال پیش سوریۀ بعثی را نیز دربرگرفت. جنگ داخلی شکل گرفت و داعش (با ترکیبی عجیب از چندین گروه مسلح مسلمان از میلیت های گوناگون جهان) بر تمام خاک سوریه به جز دمشق مسلط شد و خلافت خودخوانده عراق و شام را اعلان کرد.

 

تا این که در روز ۲۹ آبان ۱۳۹۶ سردار حاج قاسم سلیمانی از البوکمال سوریه نامه ای به رهبری نوشت (منبع نامه: اینجا) و اعلام کرد: «حقیر به عنوان سرباز مکلّف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی-صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم.»

 

آیا داعش هم مانند طالبان که دولت را از دست داد و به بیابان شتافت، به بیابان می شتابد یا اساساً منتفی می شود. به نظرم آنچه در خاورمیانه و لانۀ آل سعود می گذرد حاکی از حیات باقی گذاری روح داعشی گری ست ولو آن که جسمش مضمحل گشته است. پیشنهاد می کنم با خواندن دقیق و چندبارۀ مُفاد همین نامه با ادبیات زیبای سردار سلیمانی و محتوای بسیارعمیق و اشارات و اَمثله های به کار رفته در آن، که ایدئولوژی و عملکرد این خلافتِ خشونت را به روشنی برملا می سازد، بر خطرات بروز این گونه تفکر ارتجاعی در بلاد اسلامی مطّلع شوید. ان شاء الله روزی فرا رسد که ریش از ریشه خط بگیرد نه از قَمه و دِشنه. پایان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۸:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث معرفی کتاب در دامنه. این کتاب «سیره و سیمای پیامبر اعظم» نوشته‌ی حجت‌الاسلام علی‌رضا طاحونی است، (نشر بخشایش، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷)، که دیروز در مراسم روضه‌خوانی رحلت پیامبر اکرم (ص) در منزل ابوی‌شان در محله‌مان در قم، به شرکت‌کنندگان حُزن و ماتم رحلت حضرت رسول الله (ص) اِهداء شد. دیشب توفیق شد آن را خواندم. ضمن سپاس از بذلِ و نشر زکات ایشان، با انداختن عکسی از جلد آن، طبق معمول همیشگی به چهار فراز از متن آن به صورت برداشت آزاد دامنه، اشاره می‌کنم:

 

 

در ص ۲۳ آمده است: حِلفُ الفُضول» پیمانی بود که با انعقاد آن، حقِّ هر فرد ستمدیده را از ستمگر می‌ستاندند. و پیامبر پیش از رسالت و نبوت، در این پیمان حضور داشت. [دامنه: پیمان‌نامه‌ای که بنیانگذاران آن همگی نام‌شان از ماده‌ی فضل بود. مانند: فضل بن فضاله، فضل بن حارث، فضل بن وداعه]

 

در ص ۷۸ آمده است: پیامبر (ص) از هیچ جلسه‌ای بلند نمی‌شد، مگر آن که ۲۵ بار استغفار می‌کرد هرچند که آن جلسه کوتاه بود.

 

در ص ۱۱۷ آمده است: نزدیک‌ترین فردِ هستی به ذات مقدّس خداوند، پیامبر اسلام است، تنها در باره‌ی او، آیه‌ی ۸ نجم نازل شد: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» یعنی پس [فاصله‌اش با پیامبر] به اندازه‌ی فاصله‌ی دو کَمان گشت یا نزدیک تر شد.

 

در ص ۱۹۹ آمده است: روزی پیامبر به ابوذر گفت جبرئیل به من خبر داد ابوذر دعایی دارد. پیامبر از ابوذر پرسید این دعایی که خدا را با آن می‌خوانی چیست که جبرئیل گفت دعایت نزد اهل آسمان معروف است. ابوذر گفت: می‌گویم. دعای حضرت ابوذر به نقل از -کافی جلد ۲. ص ۵۸۷- این بود:

 

خدایا من از تو می‌خواهم ایمنی و آرامش خاطر و ایمان و اعتقاد به تو، و تصدیق و باور به پیامبرت، و عافیت و دوری از تمام بلیّات، و توفیق شکرگزاری و سپاس بر عافیت، و بی‌نیازی از مردم شَرور را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان 5 درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت حسن مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه‏‌اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته‌‏اند برو و از آنها کمک بخواه. وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست:

 
دیه‏‌ اى به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به کلى عاجز شود،
یا بدهى کمرشکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن بر نیاید،
و یا فقیر و درمانده شود و دستش به جایى نرسد.
 
آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) 50 دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) 49 دینار و عبدالله بن جعفر 48 دینار به وى دادند. فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپُرسیدى پول را براى چه منظورى مى‏‌خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سؤال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند. عثمان گفت: «این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟» (منبع)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۹:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. چرا آیت ‌الله العظمی سیدعلی حسینی سیستانی این همه محبوب جهان اسلام و قلبی تپنده برای جهان تشیّع است؟ ایشان شخصیتی با ویژگی‌های معنوی و آرمانی ست که اهل ‌بیت ع بدان سفارش کرده‌اند. عالمی مخلص که نمادی آشکار برای تعبیر «عالم ربانی» و این سخن معصوم علیه‌ السّلام است: «جریان کار باید در دست عالمانی باشد که امانت‌دار حلال و حرام الهی هستند». چند مورد آداب درخشان ایشان که دانشگاه انسان سازی ست:

 

یکم: مطالعه فراوانی دارد، کتاب‌ها و دیدگاه‌های مختلف را پی می‌گیرد و انصاف و احترام به اندیشه دیگران در وجود ایشان موج می زند.

 

دوم: حلقه‌ های درس نجف به مباحثه‌ های داغ میان همدرسان یا میان استاد و شاگرد شهرت دارد. درس‌های آیت ‌الله سیستانی اما از جدال‌ های هدربخش به دور است. «ایشان در نقد سخن استادان خویش و دیدگاه‌های دیگران همواره از واژه‌هایی آمیخته‌ با ادب استفاده می‌کند، تا حتی اگر نظریات آنان سُستی نمایانی داشته باشد و نتوان از آن دفاع کرد، جایگاه و عظمت علما حفظ شود.» با رویی گشاده و روحیه‌ ای سرشار از روشنگری و راهنمایی با طلاب سخن می‌گوید و در برابر بحث های بی مورد، سکوت و خاموشی پیشه می سازد.

 

سوم: از خُلق و خوی نیکوی آیت ‌الله سیستانی یکی این است که در پایان وقت درس، همواره شاگردان را به پرسشگری و انتقاد تشویق می‌کند از او نقل است که به طلاب گفت: «باید بپرسید ،حتی اگر در باره شماره صفحه بحث خاصی باشد یا نام کتابی، تا به گفت‌ وگو با استاد و ارتباط علمی با وی خو بگیرید». شاگردان خود را به مقایسه بحث‌های خویش با پژوهش‌ های چاپ‌ شده و اطّلاع از نقاط ضعف و قوت آن وامی دارد و بر گرامی داشتن علما و پایبندی به رعایت ادب در نقد سخنان ایشان تأکید دارد و خود نیز اساتید خود را با احترام ویژه نام می‌برد.

 

چهارم: پارسایی دارد و نیز رویکردی پرهیزکارانه به رویدادها. گاه همین سکوت هایش برای منافع عمومی، و دم فرو بستن برای حفظ کیان اسلام و آسایش مردم، موجب می شود برخی از افراطیون به وی اهانت هم روا بدارند! اما آن مرجع عالیقدر این گونه اهانت ها را به جان می خرند تا به اساس دین لطمه ای وارد نشود. آیت ‌الله سیستانی همواره خود را پایبند به سکوت و آرامش و «پرهیز از این غوغاسالاری‌ ها» می‌دانند. «زهد و پارسایی ایشان در پوشاک ساده و خانه کوچک استیجاری و اثاثیه ناچیز برای زندگی، امری مثال‌ زدنی است.»

 

پنجم: به روایت یکی از شاگردانش «آیت ‌الله سیستانی تنها یک فقیه نیست، بلکه بزرگمردی فرهیخته و آگاه به اندیشه‌های معاصر و آشنا با دیدگاه‌های تمدنی گوناگون است که به زمینه‌های اقتصادی و سیاسی در معادلات جهانی نگاهی ژرف دارد و همسو با پیشرفت‌های نمایان بشری و اوضاع کنونی، نظریه‌های برجسته مدیریتی و اندیشه‌های اجتماعی تازه‌ای را ارائه داده است، به گونه‌ای که در نظر ایشان، «فتوا» کارکرد شایسته‌ای در نیل جامعه مسلمان به خیر و صلاح دارد.»

 

افتخار کنیم در عصری بسر می بریم که با نعمتی بزرگ و اُسوه ای حسنه و با قلب تپندۀ جهان تشیّع یعنی آقای سیستانی زندگی می کنیم. قدر این نعمت عُظما و بی مانند را بدانیم و او را بیشتر بشناسیم. دامنه از روزی که تأسیس شده است کوشیده است با پست های مختلف، خوانندگان شریف را با آن مرد بزرگ، محبوب دل ها، خبیر و آگاه، منزّه و وارسته بیشتر آشنا سازد.

برداشت آزاد از یکی از متن‌های

«سایت رسمی دفتر آقای سیستانی»

(اینجا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۷:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. بار دگر به شب عظیم عاشورا نزدیک شده ایم می پرسم چرا برای واقعۀ عاشورا اشک می ریزیم؟ چرا برای امام حسین (ع) و اهلبیتش در حُزن و گریه ایم؟ چرا محرّم را در عزاداری و ماتم ایم؟ چرا مصائب کربلا را با زاری و سوگواری توأم می داریم؟ و چرا غمِ اسیری های حضرت زینب کبرا سلام الله علیها و بازماندگان حماسۀ نینوا از عصر عاشورا تا شام را، این گونه خروشان و محزون زنده نگه می داریم؟

 

ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:

این گونه ایم؛ چون هیچ حادثه ای را اینهمه خشن و به دور از مُروّت نمی دانیم. این گونه ایم؛ تا خود خدای ناکرده هیچ گاه راه خون آشامان و اَشقیا و سَفّاکان را نپیماییم. این گونه ایم؛ چون اشک بر حسین را نه اشکِ تسلیم، که مثلِ شیرِ مادر، اشکِ سرازیرشده از رگ روح مان می دانیم. این گونه ایم تا ثابت کنیم ظلم نمی پذیریم و ظلم نمی کنیم و با ظالم همدست نمی گردیم.

 

 

ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:

این گونه ایم؛ چون مولا حسین مان را تنها ولی ذّلت ناپذیر یافته ایم. تنها امّا حق گو و حق گرا دیده ایم. این گونه ایم؛ تا نشان دهیم سوزناکی عاشورا درس دائمی بر ما باشد که هیچ جُنبنده ای را از حقّ آسایش و آزادی بی نصیب نسازیم.

 

 

ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:

این گونه ایم؛ چون حسین با آن همه شأن و منزلتش و یاران مظلوم و مقاومش را، دنیازدگانی چون ابن زیاد، عمرِسعد، شمر بن ذی الجوشن به اسم حفظ اسلام و دفاع از حاکمیت یزید! در نهایتِ قساوت، فریفتگی، مقام طلبی، خودخواهی و کینه توزی به قربانگاه گودی قتلگاه بُرده اند و بی رحمانه سر بُریده اند. این گونه ایم؛ تا به جهانیان بگوییم ما راه و روش خشن و مخالف ناپذیر یزید و یزیدیان را باطل، به دور از دین، خیالبافانه و خودکامگی مغرورانه می دانیم.

 

ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:

این گونه ایم؛ چون کانونِ منظومۀ انسانیت و عرفان و ایمان یعنی امام حسین علیه السّلام را با حربۀ مردم فریبِ «خروج از دین» و تُهمتِ «بَغی» و به جُرم «قیام علیۀ حاکم» به زیر تیغ شمشیر بردند و خیمه ها و خانه های چادرین دشت نینوا را به همرا زنان و کودکان به آتش کشیدند که یزید به زور و براحتی حکومتش را  یکند و همه تسلیم محض او باشند و به او و هوَس های سیری ناپذیر او گردن نهند. این گونه ایم؛ تا بفهمانیم محرّم و عاشورا دل را می گُدازد تا نگذارد دریوزگی پیشه کنیم و مثل استبدادپذیرانی همانند عمرِسعد، قبول کنندۀ هر امیر و آمر و حکومت و ستم کننده ای باشیم.

 

آری ما این گونه ایم چون، این گونه ایم تا:

این گونه ایم؛ چون همۀ ملائک و فرشتگان و پیامبران و امامان و خوبان به حضرت حسین بن علی اقتداء می کنند و همۀ رهروانِ راه حسین، سیره و سلوک حسینی و شیوه و رسم زینبی را تحسین و ترویج می نمایند و بر مظلومیت او و سختی های بی مانند زینب عاشورا اشک معرفت و پیمایش راهش می ریزند. این گونه ایم؛ تا به خدای ارحم الرّاحمین بگوییم دین اسلام همچون خدای رحمان و رحیم، دینِ رحمت است و دین اخلاق و رأفت. دینِ دفاع و استقامت است و دین پرهیز از هرگونه خشونت و سخت گیری و جفا. دینِ نبوی (ص) و آئین علوی (ع) است و دین جعفری و مکتب حسینی که در کربلا تا شب تاسوعا هم کوشید انسان را از گمراهی و ضلالت به در آورد و برای این سیر الی الله ما به انتظار حضرت مهدی (عجّ) نشسته ایم تا ظهور کند و رحمت و بخشایش را بر روی همه بگستراند و انسان ها و حکومت ها را به صراط مستقیم فرا بخواند و حکمت و حکومت داری صحیح را در سیاست و دیانت به جریان اندازد و نام و مرام حسین (ع) را تا ابدالدّهر باقی و برقرار نماید. آری ما این گونه ایم: پس اشک می ریزیم آگاهانه، چون اشک ما مشق ماست و بقای نسل ما 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۵:۰۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می گوید: «در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش کشته می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌. دوم: یزید  همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌بُرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد. سوم: عمرِسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت. هم می‌خواهد حسین (ع) را راضی‌ کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو.

 

دستِ آخر اما عمرِسعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی. ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرأت و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِسعد هست!  من بیش از همه از عمرسعد شدن میترسم.»

 

دامنه: به نام خدا. همیشه این افراد دستۀ سوم بودند که هم خود را هلاک و بی آبرو کرده اند و هم قدرتِ فاسدِ خودکامه را، خودخواه تر و متوهّم تر ساخته اند. صدام حسین، استالین، مائو و دیگر دیکتاتورها را، دور و بری ها و چاپلوس ها، جری تر، بی رحم تر و کینه توزتر ساخته اند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. محرّم به ما چه می دهد؟ به نام خدا. با حیله های عمروعاصی واردِ گود شد. از حماقت های مقدّس مآب هایی چون ابوموسی اشعَری سود جُست. باخت قطعی را با حیلۀ حکَمیت بر روی منبر، به پیروزی بر علی (ع) بدَل ساخت. علی را به مدَد جهل ابن ملجم های مرادی خانه نشین، محصور و شهید کرد. آری معاویة بن ابی سفیان را می گویم. دینِ اسلام را چُنان گوی و دست اَنبو، دستاویز اَمیال و هوس های خود کرد. عَبوسی ها، عَنودی ها و کینه توزی هایش را انباشته و باروتی علیۀ مخالفان حکومتش کرد. پست ترین و کثیف ترین عنصر یعنی یزیدبن معاویه را حاکم مسلمین ساخت. میان مردم نقار و نفاق و ریاکاری افکند و ارادت سالاری و دریوزگی را باب کرد.
 
 

یزید با تراکمی از جهل و دشمنی و ترس، بر امام حسین (ع) سخت و تنگ گرفت. آموزگار عاشورا اما هرگز تن به کُرنش و سازش و تأییدِ ظالم خودخواهِ کینه توز نداد. با مهارت از کُنج کعبه به سوی کوفه شتافت تا دعوتِ مردم را زمین نگذارد. به کربلا رسید و تن به جنگ و کشتار نداد و تا توانست مذاکره کرد تا انسان بسازد. اما جهل ها و جعل ها و حُمق ها، چنان چاک داشت، که جز حُرّ کسی توبه نکرد و راه نیافت. و حسین (ع) این والاترین گوهر رسالت و  نبوّت و امامت، با طیِ همۀ مراحل، در نهایت در تاسوعا و عاشورا:

حماسۀ آزادی

کلاس آزادگی

درس ایمان

پدیدۀ ای حماسی

و راه مقاومت و شهادت عزّت آفرین، آفرید.

که نامش چون سورۀ واقعه،

واقعۀ عاشورا نام گرفت.

آری؛ باز هم ماه محرّم آمد.

باز هم درس آموختن فرارسید.

درسی که معلمش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است.

کسی که به ما یاد داد تن به ذلّت ندهیم و دین را به دنیا نفروشم و ضدّ ظلم و ظالم بمانیم.

 

همان امام حسینی که به لشکریان یزید فرمود:

«شکم های شما پُر از حرام شده است...»

ما هم با ماه محرّم می مانیم

و هرگز شکم پرستانِ قدرت طلب روزگاران را باج نمی دهیم

و به راه حسین می رویم زیرا او آموزگار ماست

و رهبریت آزادگان جهان در همآرۀ تاریخ بر عهدۀ اوست.

 

حتی در عصر ظهور (عجّ) نیز به مکتب عزّت بخش و آزادی آفرین حسین اقتداء می شود.

پس ای عزاداران حسین

ای رهرُوان راه حسین

این ماه و صاحب این ماه عظیم را قدر بدانیم

و آگاه و شجاع و تسلیم ناپذیر هر نوع ظلم و ظالم و ستم و ستمگری باشیم.

والسّلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۹:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در آستانه‌ی فراآمدن ماه محرّم، ماهِ شناخت و دنباله‌روی آگاهانه و شیدانه‌ی راه و مرام امام حسین (ع) قرار داریم. می‌پرسم آیا مساجد و تکایا باید دراختیار حکومت باشد؟ آخرین آمارها نشان می دهد، حدود ۷۲۰۰ مسجد در ایران وجود دارد.» منبع آمار

 

من معتقدم همانطوری که یکی از امتیازات مکتب تشیُّع این بوده است حوزه های علمیه اش باید مستقل از هرنوع دولت و حکومتی باشند، تا عزّت و آزادی اجتهاد را محافظت کنند و با فسادهای احتمالی قدرتمندان به مخالفت و مقابله برخیزند، مساجد نیز باید چنین باشند؛ تا هیچ حکومتی نتواند اختیار مساجد، تکایا، سخنرانان و امامان جماعت را دردست بگیرد و مانع از حُرّیت، استقلال و هویت واقعی آن گردد.

 

نباید گذاشت این امتیاز برجستۀ شیعه را مخدوش کنند. نباید اجازه داد با مصلحت اندیشی های خطا و منحرفانه و درواقع برای کنترل، شاغول و یکسان سازی افکار عمومی، استقلال مساجد بآسانی محو و نابود گردد و حقیقت در کورۀ مصلحت! ذوب شود. اشغال مساجد با هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست. محراب مساجد جایی برای دوری از هر نوع شرک و ریاورزی ست و محلّی برای توحید و یگانگی و دین ورزی. و منابرِ تکایا مقرّی برای حق گویی و تبیین راه حسینی و مرام زینبی ست و نیز، مقابله با هرگونه ظلم و ستم و کژی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۰:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به نام خدا. فردا ۷ شهریور ۱۳۹۶ ، ۷ ذی الحجّه ۱۴۳۸ قمری، سالروز شهادت امام محمدباقر (ع) است. ضمن تسلیت به خوانندگان شریف، یک سخن از سخنان گوهربار آن امام -که شکافنده‌ی علوم لقب دارند- اهدا می‌کنم:
 
هر چشمی روز قیامت گریان است، جز سه چشم: چشمی که در راه خدا شب را بیدار باشد، چشمی که از ترس خدا گریان شود، و چشمی که از مُحرّمات الهی و گناهان بسته شود. (کافی، ج ۲، ص ۸۰)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۹:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. شیعه مفتخر است به پیشوای صادق -علیه السّلام- امام ششم و بنیانگذار مذهب جعفری. مطالعه‌ی گفته‌ها و فرموده‌های آن حضرت، به انسان قوّتِ قلب داده و وی را به تفکر و خویشتن‌نگری و اندیشیدن می‌کشاند.در آستانه‌ی سالروز شهادت امام صادق (ع) به سه نمونه از سخن‌ها و احادیث آن امام بزرگوار ازین (منبع) می‌پردازم، تا روشن کنم این نگرش‌های حکمیانه تا چه حدّ بر جان انسان نفوذ می‌کند و بر جویبار درونش جوشش می‌آفریند:

 

یک: هر که به سه چیز دل ببندد فریب می‌خورد: کار نشدنی را تصدیق کند، به کسی که مورد وثوق نیست اعتماد نماید، و به آنچه مالک نیست طمع ورزد.

 

دو: حاکمان نمی‌توانند در سه چیز کوتاهی کنند: نگهبانی مرزها، سراغِ مَظالم رفتن و رفع ستم از مردم کردن، و گزینشِ صالحان و شایستگان برای امور اجرائی.

 

سه: مُروّت و مردانگی آن است که خداوند تو را در آنجا که نهی کرده است، حاضر نبیند، و آنجا که فرمان داده حضور داشته باشی، غایب نبیند.

 

امام صادق فرمودند: هر کس ریاست بخواهد، هلاک شود.

 

 

به‌ نام خدا. در سالروز شهادت امام کاظم ع

سه سخن آن امام تقدیم می‌شود:

 

یکم: شایسته فرد عاقل است که چون کارى را انجام می‌دهد، از خداوند حیا کند.

 

دوم: خردمندان، زائد بر حاجت را نیز ترک کنند تا چه رسد به گناهان، با آن‌که ترک زوائد فضیلت است و ترک گناه واجب.

 

سوم: اگر مؤمنى را ساکت و کم‌حرف دیدید به وى نزدیک شوید که حکمت مى‌افشاند. مؤمن کم‌حرف و پرکار است. و منافق پُرحرف و کم‌کار.‏

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدا

چهار سخن از امام رضا علیه‌السّلام

۱. بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذتى نیست و زِمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست. (تحف العقول، ص ۴۵۰)

 

۲. زمانـى که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد و چون زمامدار ستم ورزد، دولت خـوار گردد. و اگر زکات امـوال داده نشود چهارپایان از بین روند. (بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۷۳)

 

۳. زمانى بر مردم خواهدآمد که در آن عافیت ۱۰ جزء است که ۹ جزء آن در کناره‌گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است. (تحف العقول، ص ۴۴۶)

 

۴. از امام رضا (ع) سؤال شد: سِفله کیست؟ فـرمـود: آن که چیزى دارد که از (یـادِ) خـدا بـازش دارد. (تحف العقول، ص ۴۴۲)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۲۰:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
امیدبخش‌ترین آیه‌ی قرآن: روزی امام علی ‎ع رو به مردم کردند و فرمودند از نظر شما کدام آیه در کتاب خداوند امیدوارکننده‌‎تر است؟ مردم جواب‌هایی دادند و سرانجام امام فرمودند: از حبیبم رسول خدا ص شنیدم که فرمودند امیدوارکننده‎‌ترین آیه در قرآن این آیه‌ی شریفه است: «و در دو طرف روز و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار، زیرا خوبی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برَد. این ذکری است برای ذکرکنندگان»
 
 
و أقِمِ الصَّلاة طرَفَی النّهارِ و زُلَفًا مِنَ اللَّیلِ
إِنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَٰلِکَ ذِکْرىٰ لِلذَّاکِرین
 

 
 
در وبلاگ دیگرم:

 

 
پست دوم
آیا شتاب در ظهور درسته؟
 

به قلم دامنه: در ادبیات دینی شیعه استعجال در اجابتِ دعا و استعجال در امر ظهور منجی (ع) ناپسند دانسته و از آن نهی شده است. این امر به عنوان شتاب و شتاب‌زدگی ناخوشایند معرفی شده است. کما این که...

 

اما آیا منظور از «انتظار فرج» در روایات، اختصاصاً موضوع ظهور امام زمان ع است و یا امیدواری به خدای متعال داشتن؟ البته این در تخصص و دانش من نیست، کار اهل فن است. همین قدر سوادم قد می‌کشد که انتظار فرَج در معنای عام و ناب، «امید و رجاء» به خدا داشتن است و معنای خاصش در نزد تعدادی علمای بزرگ، مثل صاحب کمال‌الدین، صاحب احتجاج، در انتظار ظهور امام عصر بودن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۱۱:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی