دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام های مدیر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۹:۲۸

ناترازی حاکم و حاکمیت و ملت

ناترازی

نگارش ۲۲، ۲ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

یک جریده به اسم «شرق» واژه‌ی "ناترازی" را -که مدتی‌ست وارد ادبیات سیاسی ایران شده است- تعریفی ارائه داده است که از دید این روزنامه «کاستی‌ها و نارسایی‌های بلندمدت» را ناترازی گویند! بگذرم.

 

اما از یک حرف نگذرم: بدترین ناترازی، ناترازی گسترده بین حاکم و حاکمیت و قدرت و ملت است. ملت، عمیق می‌فهمد، حاکمیت، ولی فریب می‌دهد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۷:۵۳

نقد افکار سیاسی آیت الله مصباح

افکار سیاسی آیت الله مصباح
۱۴ ، ۲ ، ۱۴۰۴ نویسنده: ابراهیم طالبی دامنه دارابی

توضیح: این کتاب را آقای شیخ محمد جواد مهاجری در نشست دیروز به من هدیه کرد. مبنای من درین سلسله‌پست همین منبع است.

 


نظر آقای مصباح:

او در ص ۲۵۵ مدعی‌ست زمامداری ولی‌فقیه برای جامعه‌ی جهانی است و اسلام حکومت واحد می‌خواهد. در نگاه وی مندرج در ص ۲۵۴ "دارالاسلام" یعنی فقط مسلمانان که در آن با لفظ "امت اسلامی" زندگی می‌کنند. و لذا غیرمسلمانان با شرایط خاصی می‌توانند صرفاً "در سایه‌ی حکومت اسلامی"، زندگی کنند آن هم فقط "مسالمت‌آمیز". او در ص ۲۵۶ می‌گوید ولی فقیه فرد اصلح است و می‌تواند جامعه‌ی اسلامی را اداره کند.

 

نظر من در نقد تز مصباح:

۱. جهان نو، زِمامدار نمی‌خواهد. زمامداری عنصری مربوط به عصر پیشامدرن بود و کاریژه‌های عصر جاهلیت ختم شد و بازتولید آن فقط از ذهن‌های پندارگرا ساخته است.

۲. دارالاسلام از نظر من جایش را به دارالانسان می‌دهد، بدون تبعیض و با آزادی برابر همگان تحت عنوان شهروندان.

۳. ولی فقیه اگر هم تز درستی حساب آید، از یک سرزمین با رأی همان کشور نافذ است. سایر بلاد تحت اصول و قواعد حقوقی خود هستند.

۴. در دارالاسلام که حکم کرد غیرمسلمانان باید مسالمت‌آمیز و تحت شرائط زندگی کنند، فکر کهنه و خلاف اخلاق و آزادی عمل جهانی است.

۵. حکومت ولایت فقیه در خود ایران مشروعتش به علت عملکردها خدشه‌دار شد، حق اداره‌ی جهان و جامعه‌ی اسلامی را ندارد.


در مجموع این حرف که اسلام حکومت واحد می‌خواهد یک فکر مَغازی (=جنگجویانه) و یک برداشت انحرافی از دین است. این حرف، نافی حقوق و آزادی بشریت است. ادامه دارد

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۱:۵۵

مکث در شرح عکس

مکث در شرح عکس. من نمی‌دانستم سگ هم مثل خرس، ماهی می‌‌خورَد؟! آن دور، کف سدّ دقیق شوید، یک سگ سیاه، به صید ماهی در رَف بِن دَردِله‌ی ما به صید ماهی کمین کرده است. لابد محل، گوشت گرون شده است و سگ لاشخوار هم گرسنه مانده است! تا کی نون نانوایی! و گایجه پِتّوک را بخورَد، این شد که رفت دُمبال ماهی و وگ و وزغ! 
 
 
سگ سگ سگ سگ سگ
 

 

اردیبهشت ۱۴۰۴ اَم کلَک سَر

 
رفت دُمبال ماهی و وگ و وزغ! عکس را هم دیروز، خوارزاجان من انداختُ فرستاد. سِگ سِگ سِگ سِگ سِگ!!! این را سه محل مُرسم و اوسا و داراب‌کلا با لحن تند و سریع می‌گویند که سگ را رَم بدهند! بگذرم. ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ دامنه
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۱:۰۴

تصمیم شیراز پانیذ و اسماعیل

تصمیم شیراز. این نوشته‌ی گزارشی مرا، هر کس نخواست، از همین اول جمله‌ی نخست، نخوانَد تا وقتش گرفته نشود. وقتی اندوه‌بارترین‌ترین رویداد زندگی دو انسان شریف، رخ داده بود، خودشان را در کامِ تلخی بدتر از زهر، بلعیده، یافتند. همان زمان عزم کردند برای دخترشان فاطمه‌جان -که دردناک در خاک قبرستان امامزاده باقر داراب‌کلا به خاک آرَمید- تمام عضوهای مادرزاد و پدرآفرید خوشان را یک‌جا به شیراز ببرند. این نیّت، از سه جهت بازتاب درون‌خانوادگی شگرفی داشت:
 
۱. عُلقه‌ی شدید هشت‌تایی به هم، چهار خواهر چهار برادر. نُهمی‌شان که در مزار بهشهر به خاک آرمید سالیان پیش؛ شهربانو داراب‌کلایی.
 
۲. همه با هم در خدمت بی‌منت به والدین. نمونه‌اند به نظرم.
 
۳. رفتار دینی و ملی. هم حرم شیراز مد نظرشون شد و هم رفتن به سر قبر پادشاه دادگر کوروش کبیر ایران همان ذوالقرنین قرآن.
 
 
 
چهارده اردیبهشت  ۱۴۰۴  شیراز
 
حرم  شاهچراغ
 

 

مسجد اهل بیت ع قم

در این جا بقیه‌ی عکسها
 
خشنودم این انگیزه، برانگیخته شد و فرجامش به قم زیارت حضرت معصومه س منتهی شد. پانیذ و اسماعیل دست‌‌تان مریزاد و روح‌تان در اهتزاز و فاطمه‌ی‌تان در اوج اشتیاق. حرکت متحدانه‌ی شما با هیچ تنش و با تمام عشق، سرمشق شد که سبک زندگی حرمت‌گذارانه را مثالی ماندگار گردیدین. تصمیم شیرازِ شما، شیرازه‌ی کنارِ هم بودن‌تان را سفت‌تر و فضای شیرین‌تان را شهدآگین‌تر کرد. من چون ایت رفتارتان بر سبک زندگی اجتماعی و معنوی و مادی اثر مؤثر می‌گذارد، در مدرسه فکرت هر دو شعبه و در سایت دامنه طرح کردم. ابراهیم. ایستادگان از راست: ام‌البنین، اسماعیل، حوریا، امیر، طاهره، علی، ربابه، ابی. نشستگان از راست: حاجیه حوریه رجبی، خدیجه همسرم، حاج رضا دارابکلایی. پانیذ در عکسای دیگر.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۸:۴۹

در مورد مؤسسه‌ی آیت الله مصباح

گزارش یک نشست. امروز ۱۳ ، ۲ ، ۱۴۰۴ رفته بوم جایی گفت‌وگو. سپس نشست با حجت الاسلام آق شیخ جوادآقا مهاجری. در فقدان همسرش تفقد هم شد. او متصدی کارگروه‌ها و دوره‌ی کارورزی است. کجا؟ همین مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی متعلق به آقای مرحوم آیت الله مصباح.

 
 
...
 
         
 
...
 
 
دانش‌پژوه و شاغل دارد در حدود هر بار، ۱۰۰۰ نفر. ۱۰۰ عضو هیئت علمی دارد. خیلی بالاست این عدد. هر بار هدف‌گزاری‌های ۵ ساله تعریف می‌شود. روحانیان حجت‌الاسلام‌ها: محمود رجبی، غلامرضا فیاض، مجتبی مصباح، علی مصباح، محمدی عراقی پس از فوت آیت الله مصباح، اعضای هیأت امنای آنند. سه نفر آخر به ترتیب: دو فرزند و یک داماد آقای مصباح هستند. آقاخامنه‌ای این ترکیب را چید. شعبه‌ی مَجازی نیز این مؤسسه دارد که شرطش لزوماً طلبه‌بودن نیست. دانش‌پژوهان آن پس از فراغت به روایت جناب مهاجری لزوما" در مؤسسه به کار گرفته نمی‌شوند. در طرح ولایت دوره‌هایی برگزار می‌شود که سپاهی‌ها، معلم‌ها و گروه مردمی شرکت می‌کنند. بنا بر نقل ایشان این مؤسسه به احزاب وصل نیست. در مسائل روز سیاست دخالت نمی‌کند. اسلامی‌سازی علوم انسانی را دنبال می‌کند. ناقدین خود را دعوت می‌کند در جلسات. کنفرانس سیاسی منعقد نمی‌کند. برونداد آن را آقاخامنه‌ای زیر نظر دارد. انتشارات مستقل دارد. کتاب‌هایی از آن را «سمت» چاپ می‌کند. مجلات با گرید علمی دارد.
 
جناب شیخ جوادآقا مهاجری یک جلد کتاب هم به من هدیه کرد، با اسم «حکیمانه‌ترین حکومت» به قلم آیت الله مصباح که گفتم نقّادانه به مطالعه‌اش می‌پردازم. بگذرم. آن ساعت دیواری هم، دَخاتِه هَسّه. زمان درین مؤسسه انگاری ایستاد! کشکولی
 
از اوج صفای رفتار و سیمای کردار و محبت بی‌شمار آق شیخ جواد، ممنونم که گرم گرفت و اخلاق قشنگی بروز داد. همواره ازو این خصلت را دیدم. او فرزند حجت الاسلام مرحوم حاج شیخ هادی مهاجری و داماد آیت الله مرحوم آقا دارابکلایی است که همسرش اخیراً درگذشت. دامنه
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۰۹:۳۸

کتاب و جاماله و دامنه

 

همان صبح صَری
جذاب‌ترین جام
کتاب‌خواندن در جایی از خانه است
که کتاب و جاماله در دسترس و خلوت من باشد. ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ دامنه

 

پیام دامنه به رئیس محترم کتابخانه‌های شهرستان میاندورود:

جناب آقای مجید سبحانی رئیس محترم کتابخانه‌های منطقه سلام. شما را به همراه تمام همکاران لایق‌تان در سرتاسر میاندورود از راه دور احترام می‌کنم برای ۱۲ اردیبهشت روز توجه به مقام معلمی‌کردن آیت الله مرتضی مطهری. کتاب و کتابخوانی است که علم و تعلیم و متعلم و معلم را می‌سازد. سپاس بابت حضورت در وضعیت و تأییدت. برادرت ابراهیم مدیر مدرسه فکرت.

 

جواب جناب مجید سبحانی رئیس کتابخانه‌های میاندورود: سلام و احترام برادر عزیز و فرهیخته جناب آقای طالبی عزیز و‌ دوست داشتنی. ممنونم از عنایت و حسن محبت همیشگی شما به بنده و همکارانم... خوشحالیم که در این مسیر آگاهی بخشی با بزرگواران اندیشمندی چون شما آشنا و همراه شدیم... موفقیت روزافزون حضرتعالی آرزوی قلبی ماست.. در پناه قرآن و عترت سربلند باشین.


دامنه: سلام مجدد بر دوست نازنین و فرزانه‌ام جناب سبحانی. در بالاترین ارادت به دوستداران کتاب و کوشندگان فرهنگ کتاب و پروراندن فکر نسل ایران. همواره دعاگوی‌تان می‌مانم.

 

جواب جناب سبحانی: بهره بردیم ... ماشاالله در علم کلام و نگارش و سواد بالای دینی ذوالفنون هستین... درود بر شما.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۰۸:۴۰

ولیّ صغیر با صغیر !

این کتاب «فلسفه‌ی سیاسی مطهری» را من ۱۳۷۶ نوشتم ولی از چاپ آن در «واحد اندیشه‌ی سیاسی اسلام» دفتر تبلیغات حوزه‌ی علمیه‌ی قم، جلوگیری شد، زیرا موقع چاپ، کودتایی درین نهاد شد که در توضیحات خواهم گفت.

با انصراف چاپ، من آن را برای پایان‌نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی‌ام، بازسازی کرده و به رعایت متدلوژی، ارائه داده و نمره‌ی ۱۹ و ۷۵ صدم را با رأی جلسه‌ی دفاعیه کسب کرده بودم. بگذرم. یک جا آن را مردود، جایی آن را با نمره‌ی بالای ۱۹ قبول.

 

 

آیت الله مرتضی مطهری را جناح مصباح حکومت از آنِ خود می‌پندارند! بَپتِه کِرک خنده می‌آید! چون مطهری از دست جمود حوزه‌ی قم به تهران، پایتخت شاه رفت! میان روشنفکران و احزاب مخالف شاه و حضور در دانشگاه. زیرا قم این چیزهای زیر را، زیر می‌گرفت چه رسد فکر مطهری و دروس او را که:

 

تز حاکمِ غیرپاسخگو را رفتاری کلیسایی می‌دانست.
ر.ک : م،آ، جلد ۱، علل گرایش به مادیگری، ص ۵۵۵)

 

و نیز می‌گفت:

 

«قرآن نیامده است که برای همیشه با مردم مانندِ ولیّ صغیر با صغیر عمل کند، جزئیات زندگی آنها را با قَیمومیت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسی تعیین نماید.»
ر.ک : «جاذبه و دافعه علی ع » ص ۱۸۵

 

آری، قم این چیزهای زیر
در آخوند را، زیر می‌گرفت:

 

موی بلند سر طلبه، قباحت داشت.
سرشلوار پوشیدن، کریه بود.
ساعت موچی، مشکل‌آفرین بود.
کفش منع بود و نعلین رسم.
عرقچین باید می‌زدند.
کت تا زانو باید می‌دوختند.
رانندگی عین الآن موتورسواریِ دختران، شنیع بود.
شارِب باید قیچی می‌شد.
ساعت باید بندی جیبی بود.

 

البته طلاب و علمای نوگرا، تن به این افکار پوسیده نمی‌دادند. به مطهری گیر می‌دادند او کفش می‌پوشد، نه نعلین! بگذرم. آن وقت آقاخامنه‌ای نادرست آیت الله مرحوم محمد تقی مصباح یزدی -شبیه‌ترین شیعه به ابن تیمیه- را مطهری دوم نظام معرفی می‌کند. هر چه مطهری کوشید آزادی اندیشه تبیین کند، این فرد مطهری دوم! تلاشید خشونت دینی حکومت را تشریح و تشریع کند، زیرا برآن بود اسلام با آن رشد می‌کند و نظام هم با این! نوع دین. مطهری بی‌عیب نبود، اما مصباح از اساس اسلام انحراف داشت.

جمعه ۱۲ ، ۲ ، ۱۴۰۴ دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۸:۴۸

علت توقیف روزنامه حیات نو

یک نمونه از سبک مطالعاتم در دهه‌ی ۸۰ و این خسرو تهرانی است و آن کاریکاتور سمت چپی، در روزنامه‌ی «حیات نو» آقای حجت الاسلام سید هادی خامنه‌ای در سال ۱۳۸۱ چاپ شد که به توقیف روزنامه انجامیده بود. آقای خسرو قنبری تهرانی نفر سمت راستی این صحنه، نخستین فرد اطلاعات در جمهوری اسلامی ایران بود، رفیق و هم‌پویه‌ی آقای سعید حجاریان که تا دو دهه از دیده پنهان بود تا این که نخستین بار تصویرش در کتاب «شنود اشباح» از سوی محفل راست و با چهره‌های خاص! چاپ شده بود. همان زمان، دور این دو عکس، پس از چسباندن به دفتر یادداشتم، حاشیه‌نویسی کرده بودم. اینک کنجکاوان آن را عینک! زنند بخوانند! بگذرم. تمام. ۱۱ ، ۲ ، ۱۴۰۴ دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۹:۱۳

دستنوشت دامنه دهه‌ی شصت و هفتاد

 

 دستنوشت دامنه

شعر و یادداشت

دهه‌ی شصت و هفتاد

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

درخواست آقای شیخ مالک رجبی دارابی از دامنه در صحن مدرسه فکرت شعبه‌ی واتس‌آپ: با سلام مجدد تشکر  اگر فرصتی شد نکاتی مینویسم در غیر اینصورت بنده هم از همینجا قطع کلام میکنم . در ضمن یک سوال داشتم از گزارش روزانه شما اینکه کبل آخوند پدر بزرگ شما بود ؟؟

 

جواب دامنه: سلام جناب حجت الاسلام آقای شیخ مالک رجبی. بله، پدربزرگ من بود. کبل‌آخوند ملا علی طالبی ابن ملاحیدر، ابن ملا طالب. قبرش هم زیر منبر بالاتکیه‌ی داراب‌کلا بود، که در نوسازی، نبش شد، به اعماق تکیه منتقل شد. ولی سنگ قبرش را -که بر تن دیوار تکیه‌ی قبلی حکّ و نصب بود و آیت الله مرحوم آقا دارابکلایی جواز نصب آن را به پدرم داده بود- لودر تخریب کرد و مانند زُباله و نُخاله‌ها آن را به بیابان ریختند که من به عنوان نوه‌ی وارث قطعی آن مرحوم، این زشتی عمل را به خدا واگذار کردم. بگذرم. هیچ چیزی خوشایندتر از رضای الهی نیست. خدا رضا داشته باشد ما را بس است. پایان. از سمت من هم تمام و به شما هم احترام واسه هر نو اهتمام. دامنه

 

 

 

نبش قبر

کبل آخوند ملا علی طالبی داراب کلا

و فتوای آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی

در منع نبش و انتقال قبر به مکان دیگر

 

درخواست محمدحسین آهنگر از دامنه: درود بر شما در جایی اون قدیما نقل قول شده بود که از نیاکان شما در گنبه در بخشی از جنگل داراب کلا (که بنا به روایتی محل زندگی مردم داراب کلا بوده) زندگی می کرد و آخرین بازمانده از مردم داراب کلا بوده که به محل فعلی آمده است .در صورت اطلاع و امکان توضیح فرمائید

 

جواب دامنه در ادامه: سلام آقا محمدحسین. من فقط بِرم شِر بِن، آمدم. شرحش به روی چشم؛ اما مَوجَز.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۶:۴۴

حموم تنگه ی داراب کلا

 

کوچه‌ی سنگفرش

حموم‌تنگه‌ی داراب‌کلا

۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

عکاس: آقا امیر طاها

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۰۰:۵۸

از خونه‌ی کبل‌آخوند تا خونه‌ی قم

از خونه‌ی کبل‌آخوند تا خونه‌ی قم

قسمت ۱ : در اِوان -همان ایوان- خونه‌ی پدربزرگم کبل‌آخوند دنیا آمدم؛ مادرم زهرا آفاقی و پدرم شیخ علی اکبر، ″ابراهیم″ نامیدنِم. مکتبخانه هم بود آن خانه. با سبک معماری چوب جنگلی مِوْلی و ملیج. مکتبخانه را درک کردم. حتی به دست پدر فلَک شدم؛ کف پایم آنقدر شیش -بدتر از شلاق- زد که شش روز راه‌رفتن بلد نبودم. آن تنبیه، به تنبُّه من انجامید. سواد در خانه‌ی کبل‌آخوند اصالت داشت، برتر از هر کار. ۳۰ ، ۱ ، ۱۴۰۴ دامنه.

 

یادآوری: آق سید علی اصغر در کنار حرم امام رضا علیه السلام مرا واددار کرد سیر کوتاه زندگی‌ام را بنویسم. امید است بتوانم این سیر را، تا به امروزم برسانم و پند رفیقم را اجابت نمایم

 

 

از خونه‌ی کبل‌آخوند تا خونه‌ی قم

قسمت ۲ : کودک که بودم، کودکانگی‌ام شدید بود. هر چی نو بود دوستش داشتم. هفت چیز در خونه‌ی پدربزرگم کبل‌آخوند برام بوی نو می‌داد:

 

۱. چوصندوق که محل میوه بود با مخلوطی از کاه کمَل

۲. کُرسی که کل اعضای خانه را به هم چسب می‌زد

۳. نپار که وسط حیاط داشت، بالاش بهارخواب بود و زیرش جای نون و کِله‌تَش

۴. انجیردار که انگار آن حیاط فقط این درخت سُز می‌شد

۵. کوب، که بهترین حصیر خونه بود

۶. فضای سبز که مُثمر بود بی‌دیوار میان همسایه‌ها

۷. نوخانه که پدرم با وام دخانیات انبارمانند ساخت.

 

در سن ۴سالگی از خونه‌ی کبل‌آخوند کوچ کردیم نوخانه. خودم اثاث را می‌آوردم یادم هست. چون کمی این طرف‌تر، نوخانه ساختیم. آری! از هر چی نو بود عشق داشتم حتی نوکتاب. نوگرایی من انگار ریشه‌دار بود. ۳۱ ، ۱ ، ۱۴۰۴ دامنه.

ادامه در روزهای بعد...

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ فروردين ۱۴۰۴ ، ۲۱:۴۳

فروردین ۱۴۰۴ از قم تا مشهد مقدس

 

زیارت رضوی ۲۱ با رفقا  ۲۴ تا

۲۹  فروردین ۱۴۰۴ از قم تا شیرگاه و مشهد

این جا آزادراه قم - گرمسار طلوع. عکاس : دامنه

 

 

گدوک ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ فاصله تا مشهد

هشتصد و پنج کیلومتر . عکاس : دامنه

 

 

شیرگاه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴

فاصله تا مشهد

هفتصد و بیست و پنج کیلومتر

عکاس : دامنه

 

 

سر جاده‌ی داراب‌کلا

در شهر سورک میاندورود

 

 

دم در خونه‌ام در داراب‌کلا

صبح ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ ساعت یازده

 

 

۲۷  فروردین ۱۴۰۴  آلاچیق

هتل گلشن رضوی مشهد

 

 

تمام عکس‌ها

در این جا

 

 

آشخانه خراسان شمالی

۲۹ فروردین ۱۴۰۴ روز بازگشت از مشهد عکاس : سید علی اصغر

 

از قم به سمت محل

و سپس سوی مشهد مقدس

خاطره‌ی زیارت رضوی بیست و یکم

جاده‌ی منتهی به مشهد، تمامش جذبَنده است؛ می‌کشاندِت به خودش. عطر می‌پاشد بر شال و کُتَت. نان بخوری یا جو، حلیم بریزی بر شکم یا یک کتلت بر بدن، همه طعم رضا دارد؛ رضای آل محمد ص. خُب، من ترکیب را چیدم، با تمام اشتیاق اما سه خانواده‌ی عزیز و محترم در آخرین دقایق، امکان زیارت‌آمدن برای‌شان به پایین‌ترین حد حضور رسید و این دل من را فسُرد که چرا نشد. خدا هر سه خانواده را از تمام گزند، مصون کناد.

 

تمام مسیر، در رفت و بازگشت، زیر باران و شِلاب، راندیم، جاهایی ابر، چنان تیره بود و بارش چنان افزوده، که شب پیشش زانو می‌زد!

 

شب ورود به مشهد از همان صحن کوثر تا صحن آزادی باران تن‌مان را شست و رُوفت. رُوفته‌دل، رهسپار ضریح شدیم. دیدار اولِ هر زیارت، آشوب است و آغشتگی قلب و اشک.

 

هر زیارتی آسایش است، زیارت رضوی آسایشی صدچندان. چمدان را که گذاشتی، دل آدرس حرم را می‌دهد، پا مسیر ضریح را می‌پیماید. یک چیز، دل هر زائری زار می‌کند، این‌که از ترکیب زیارت، کسانی از تیم و دسته‌ی زیارت، جا بمانند و حسرت در دل بکارند. در چنین تصادمی، میان مژده و مُژه، فقط اشک است که چاره می‌سازد.

 

چند بار صبح و عصر و شب شرف حضور محضر حضرت امام رضا ع پیدا کردیم، البته ایمان و راسخیت در خانم‌ها تشدید بود و آنان افزون‌تر پای در میدان می‌گذاشتند سحر را هم حرم بودند. ما هر بار بعد از هر بار زیارت، نسست می‌گذاشتیم در جاماله‌ی همیشگی‌مان در دارالزهد تالار آینه در کمترین مسافت با مَضجع.

 

زیارت رضوی ۲۱ به سر آمد و پس از درک اثر زیارت، راهی داراب‌کلا شدیم و من شب خوابیدم و سریع خودم را به قم رساندم. حظّ من از محل، حد توفف برای رفتن به مشهد بود و برگشتن فوری به قم. ازینکه قادر نشدم دوستان دیگر و خویشاوندان خودم را ملاقات کنم، معسور و محسورم.

 

مشهد، اسمش حتی فوَران روح است، اهتزاز پرچم دل. ایرانی، مشهد را شَهد عسل می‌داند و عین زنبور، از شکوه شکوفه‌های گل‌های معنوی صحن و سرای حرم امام هشتم علیه السلام، دلش را مشروب و سیراب می‌سازد. من ضربان قلب رُفقا و اَقرَبا را می‌شنیدم. الها ضربان قلب هر عاشق زیارت امام هشتم ع را موزون نما. دامنه

 

کجاها نشستیم و چیزمیز خوردیم؟!

از ۲۴ فروردین که از قم راندیم آمدیم محل و روزی سپس، به تیم چند خانواده رفیقان رهسپار مشهد مقدس شدیم شش جا نشستیم. اول این جا، زائرسرای امام رضا علیه السلام که در ادامه‌ی مسیر پس از آزادشهر (به قول شاه‌دوست‌ها: شاه‌پسند) به سمت گالیکش در سمت راست جاده در فضایی مهیج و دارای امکانات رایگان برای زائران جای دارد.. صبحانه خوردیم این مکان. همه‌سال چنین می‌کنیم. گرچه صبحانه‌های لذیذی زن‌عموهای مهربان تهیه دیدند و بالذت سیر شدیم، امت آنقدر در مسیر بِز و گوسفن دیدم دلم هوَس کرده بود یک بِز ذبح کنیم، ولی بِز مگر تن می‌دهد، بسیار جِمبلی است، بیچاره گوسفن. بگذرم.

 
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۳:۴۹

دو قلب و یک قبر

دو قلب و یک قبر. من در زیارت رضوی ۲۱ قلب این دو انسان را گریان دیدم. مشهد بودیم، اما شُترشان ساربان نداشت و هی شُتر سرش را کج می‌کرد می‌رفت امام‌زاده باقر سر سنگ قبر سید جواد. دل این دو انسان (کِل‌معصومه زن‌عمویی مهربونم + آق سید علی اصغر رفیق غارم) هنوز آشوب است.

 

 

...

 

 

...

 

 

سید علی اصغر

 

مرحبا به سید که نام مادر سید جواد را در سنگ قبر، اول از اسم خود نوشت. مادران را در هبج جا فراموش نکنیم، حتی تنِ سنگ قبر نامشان را شجاعانه مقدّم بداریم. دامنه. یادآوری: به‌زودی خاطره‌ی زیارت مشهد مقدس را خواهم نوشت؛ فشُرده و فسُرده و فوَران.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۴:۴۲

تفکرات چپگرا و راستگرا در دارابکلا

به قلم جعفر آهنگر دارابی: با سلام. تفکرات چپ‌گرا در دوران انقلاب اسلامی. پس از مدتی کشمکش و تنش با نیروهای راست‌گرا که کنترل انجمن اسلامی را در اختیار داشتند و شرایط را برای همکاری و ادغام مساعد نمی‌دیدند، گروهی از جوانان چپ‌گرا تصمیم به انشعاب گرفتند. آنان برای پرهیز از تنش‌های بیشتر و حاشیه‌سازی‌های احتمالی، در سال ۱۳۶۱ شمسی بعد از چهار سال اتحاد و همبستگی با گروه جناح راست که بعدها به محافظه‌کاران و اکنون به اصول گرایان شهرت یافته اند؛ مسیر زندگی سیاسی و اجتماعی خود را جدا نمودند؛ و کلبه‌ای چوبی در جوار مدرسه حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) بنا نهادند و فعالیت‌های خود را تحت عنوان «حزب‌الله داراب‌کلا» آغاز کردند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۶:۴۰

لغت های دیگر داراب کلا

کاری مشترک از

دکتر اسماعیل عارف زاده و دامنه

 

بَلّه بَلّه : گرما، دما، فوران تَش. شعله بیرون دادن.همچنین به معنای نورانی، زیبایی، روشنایی، سفیدی، برّاقی مثلا مردی یا زنای دیم بلّه بلّه دِنه. تلفظ بَلبَل هم درست است

 

حِلّه حلّه : از شدت گرما بی‌طاقت شدن.

 

فِرفری : کسی یا چیزی را پرت کردن، جای دور انداختن. به موی پیچی هم در فارسی فرفری می‌گویند که با این لغت فرق دارد
 
شی‌وَچه : فرزند شوهر از همسر سابق یا همسر دیگرش. وچه‌ی شوهر.
 
هر یتّا بیه که : آنقدر بزرگ بود. یگانه بود. چقدر صداش گت بود. آنقدر بزرگ بود که نگو. هر یکیش بسیار بزرگ بود. بیش از حد بزرگ
 
هی رسّه : هی راسته. خیلی دور. خیلی دیر. فاصله بعید. زمان بعید.
 
هِرِس : راست شو. هی بلند شو. برخیز.
 
هِوِر هِوِر : وادار به تعجیل، فشار کلامی برای شتاب در کار همراه با تکرار. تقلّا. وِگ وِگ یا وکّه وکّه.
 
رَسِت : شاید هم آخرش دال یا سین آن صاد. املاش را دقیق نیست. یعنی تقسیم‌کردن. جداکردن و دادن به هر کس. سهم هر سک را سوا کردن.
 

اَنجرمه: تمیز کردن میوه وسبزی بصورت جدا کردن برگهای رویی و خراب با هدف ماندگاری بیشتر. می‌گفتند اصلاح درخت را هم شامل است

 
اَخجه:
 
کُشه: حالتی در بدن انسان و حیوان که باید بخارانی تا خوب شود. خارش شدید هم گویند. حتی یک نوع عیب اخلاقی هم بار است. فقط حالت نیست، دقیقا نام یک بیماری است. بیماری گال، جرب. یک انگل پوستی است که زیر و لابلای پوست و مو بویژه کشاله ران، شکم نقب میزند و خارشهای کشنده ای دارد که اگر درمان نشود، تا مرگ مبتلا پیش میرود. مشابهش در سگ بیماری گَر است که حیوان را بطور رقت باری تا مرگ میکشاند. من و خانم هر جا ببینیم و مقدور باشد به درمانش کمک میکنیم. یکی جلوی خانه ما در محل هست که ۵-۴ سال پیش درمانش کردیم و از زجر خارش نجاتش دادیم.
 
خاسِکوا : نفرینی زنانه در لعن کسی که مرگ وی را ولو در زبان بخواهند. از خاک و خوابیدن می‌آید یعنی الهی خاکسک بگیری بخوابی در گور. نفرینی زنانه از روی بغض و کینه وحسادت ،معمولا در غیاب مخاطب و اغلب نزد خواص و نیمه علنی در مواردی که نافر تصور میکند منفور به خوشبختیهایی رسیده که مستحقش نیست و هیچوقت درد وبلایی هم ندارد. خاسک ، خوابیدن و زمینگیر شدن معنا میدهد. این واژه با فعل زدن می آید، مثلا به عزیزان خود میگویند خیلی خودت را ( خوشبختیهایت را) نشان نده، مردِم تِرِه خاسکوا زَنّه و واژه خاسک با فعل گرفتن می آید مثلا:وِرِه خاسک بَئیره
 
دل وا هادائه:
 
دل باد هادائه:
 
مِنِّت: معنایی بجز به رخ کشیدن کمک به دیگران
 
نونزه: خُرده‌نون مانده روی سفره و سینی. از ترکیبات است: نون + رزه که در تلفط حرف ر از زبان می‌افتد. مردم محل به آن به دیده‌ی برکت می‌نگرند و لگدمال نمی‌کنند و اغلب آن را در چای شرین‌دار، یا داخل لوبیا پته و یا پیش کرک چینکا می‌ریزند. اگر نشد، آن را در کنارترین بخش سِرپیش یا نالبِن خالی می‌کنند که زیر پا نرود و پرندگان گذری، از آن سیر شوند.
 
لِب‌لب اودار:
 
دله مول:
 
فرفری:
 
مِنجول:
پِشول:
 
پِشتیم: 
 
مِجمبِه"
 
غنیم:
 
وِشِر :
 
مورکه مورکه هادایی:
 
چش یلمه :
 
جِرت دنِنه:
 
مه دل کهو بیه:
 
زیک اجیک: زیک ارکه می‌نشیند آن را دیدن
 
دله مول: کسی که حرف نمی‌زند ولی می‌داند. سکوت خودش را داخل خودش ریخته، ولی حرف دارد.
 
خُبِلِ: چاق کودن. ابله البته بدون توهین به او. خنگ. نادان.
 
غنیم: زیان‌کرده. خسران‌دیده.
 
کاری همآهنگ از دکتر اسماعیل عارف‌زاده و دامنه
 
 
 
در دری : زنی که هرزه باشد. ازین در به آن در برود. کنایه از زن هر جایی.
 
 
 
روز ره شو و شو ره خو هاکانم : کسی که وقت خود ا اتلاف می‌کند
 
 
 
تُق : یک میوه‌ی وحشی سیاه‌رنگ تقریبا" به اندازه‌ی ولیک یا نخود با درختی تنومند و بلند از دوره‌ی هیرکانی در جنگل‌ها و مزارع شمال ایران.
 
لِ : دراز کشیدن. افتادن از حالت نشسته یا ایستاده مثلاً لِ در کنار رودخانه. ل در کتری و سماور. ل در انداختن یا افتادن درخت یا دیوار و کَت.
 
 
تُق ،طُق : بدون جفت. فرد. یکه. تنها، حتی چند تا ولی زوج نباشد. مثل ۱۳ تا گردو
 
 
 
زیک اَجیک : فردی در حال انتظار. زیک پرنده و اجیک کرم که دام می‌گذارند تا زیک تله بیفتد. زیک و اجیک حالتی است بیم و امید در انسان که اجیک می‌گذارند و زیک بیارند. یعنی هی انتظار کشید و مهمان نیامد.
 
 
 
ریکن: خیلی خندان. کسی که بی‌مورد و بی‌مزه می‌خندد یا نیشش را باز می‌کند.
 
 
 
بُر: تحریک. نیز برو، در بور از این جه.
 
 
 
وَرا: سازگار، مثلاً این غذا، یا زن، این آب و هوا وه را ورا است. همان روا و سازگار
 
 
 
غنیم: در کمین، در تضاد، ضد، دشمن، دنبال نقطه ضعف
 
 
 
خواب آلود، نیمه خواب
 
 
 
: پرتاب به جای دورتر، پرت کردن
 
 
 
مول : د. تودار، مرموز، 
 
 
 
: غلیظ، سیر، پرُ، 
 
 
 
بیشتر برای رنگها مثلا سبزمنّت، کئو منّت
 
 
 
مادرامه: اولین نفری که بعد از تحویل سال نو وارد منزل میشود، چه با طراحی باشد چه بطور طبیعی هر کس وارد شود.
 
 
 
خیسِ خیس، کاملا خیس، مرطوب
 
 
 
: لِه، خردوخمیر، مچاله.
 
 
 
: پشتیم: پشت و رو
 
 
 
: مجمبه: لگدمال میکنم، زیرپا میگیرم، لِه میکنم
 
 
 
وِشِر: بیات، بیمزه، مانده. جویدن. نشخوار
 
 
 
مورکه مورکه هادایی: بصورت صدادار خوردی، موقع خوردن صدای گاز زدنت بلند شد، قروچ قروچ دادی
 
 
 
: چش یلمه: چشم میگذارم، پا به فرار میگذارم، با سرعت و بدون نگاه به عقب، رفتن یا دویدن
 
 
 
: پاره پوره میکنند، جِر میدهند
 
 
 
مه دل کهو بیّه: دلم کبود شد، ضعف کردم، دلم سوخت، دلم به زجر افتاد
 
 
 
 غم غم: همان کم‌کم. یواش‌یواش. خیلی‌اندک‌اندک. مثلاً بذار آن آبگوشت غم‌غم بپچه.
 
 
 

سرصاب: متوجه، مراقب، مواظب

 

سرنه

 

بَقِه: فشار

 

بِزی:

 

صفه بیئشتن:

 

پِسِّه بِشکِن:

 

دِلِر: همان واژه دلیر است اما با این تلفظ معنای پررو، رودار، در مقابل خجالتی و کمرو دارد

 

قرمز جیجیلیگ: سرخ. سرخرو، قرمز، سرخ پررنگ

 

شِرته شِرته شونه: سر وصدای زیاد بصورت تق تق و ناپ تاپ مثل طبل یا تگرگ یا باران رگباری.

 

هوا زر اشکنِه:

 

کمِر دَوَسِّن:

 

بینگِنه:

 

گذران زندگی، حل و فصل کارها براحتی

 

از این ستون به اون ستون رساندن

 

از هر مرحله ی کار بروشی سهل گذشتن

 

بیرون گرد، بیرونی، کسیکه خانه اش بند نمی‌شود

 

سربودن، برتری، بالاتر، زیباتر، شایسته تر

 

هِراهِرا:

 

تَپچو:

 

زاغ ممیج: چشم زاغ کوچک و جمع شده شبیه کشمش

 

پرپتو: مرغ را بعد از کشتن، داخل آب داغ می‌گذاشتند (پتو: پتِ او یا آب داغ) تا پرهایش به راجتی کنده شود.

 

بَل دادن: بعد، مرغ را روی آتش مستقیم اجاق می‌گذاشتند تا باقیمانده پرهای ریز و... به واسطه گرمای مستقیم از بین برود و تمیز شود، به این عملیات می‌گفتند

 

مره بی دس پایی انه:

 
این پست به مرور تکمیل‌تر می‌شود..
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۲:۳۶

بی‌حوصله نشوند! حتی پیغمبرمان

۱۹ ، ۱ ، ۱۴۰۴  دامنه : دمی با دوست -این جا منظور قرآن است- آن هم دمِ اذان صبح و صبحانه خوردن، حال انسان را ازین رو به آن رو می‌کند. قرآن ضددروغ‌ترین کتاب است. هر چه گفته است راست است. قاریان قشنگ تمام می‌کنند؛ صدق اللهُ العلیُ العظیم.

 

حُسن تصادف مرا رسوند به کهف ۵۶ که چه گوید؟ این حقیقت را. آیه، آیه‌ی تسلّی دادن خاطرِ نبی اکرم ص است. چون که خدا دارد او را خط می‌دهد از انکار منکران و مخالفان، بی‌حوصله نشود. بی‌حوصله را در المیزان یافتم. زیرا خداوند بارها وحی فرستاد که من پیغمبر نفرستادم، مگر مُنذِر و مبشرّ. حتی علامه طباطبایی قطعی می‌گوید: «به جز این وظیفه، تکلیف دیگری ندارند.»

 

وقتی پیامبر اکرم ص به بی‌حوصله نشدن فرمان می‌یابد، حاصل آیه بر سایران معلوم است. افراد و یا حکومت‌های بی‌حوصله، در حقیقت ضد آیه هستند. پایان این متن. دامنه

 

کی گفته! قله‌ی دماوند فقط از مازندران پیداست. از اتوبان قم به تهران هم پیداست. ایناش، روبروتون. دماوند مانْد و حکومت‌ها، یکی‌یکی آمدند و رفتند. ببینیم دماوند تا کی به تماشای جمهوری اسلامی مشغول می‌مانَد. دامنه

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۶:۰۳

بِز ، هِرَس

۱۸ ، ۱ ، ۱۴۰۴

بِز

هِرَس! مِن دلم تِمشا می‌خواد

 

 

گوسفن

بَز فدای گوسفند

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۶:۳۲

تاریخ انجمن اسلامی داراب کلا

 

به قلم جعفر آهنگر دارابی : سلام. قبل از اینکه به موضوع بحث که در گروه چشمه سار مطرح شده در رابطه با اوایل دوران انقلاب اسلامی بوده می پردازم. ذکر این نکته را ضروری می دانم، که اینجانب کلیات تحولات تاریخ قرن چهاردهم را تقریر و در سلسله نوشتار خود که در کانال سرزمین ما داراب کلا بارگذاری و البته در گروه های مختلف محل بازنشر شده است. لذا همین جا فرصت را مغتنم دانسته و از اهالی محترمی که مشتاق تاریخ روستایمون هستند، می توانند با عضویت در کانال فوق اتفاقات محل را پیگیری و مطالعه نمایند. و اما برگردم به موضوع بحث که سعی می کنم فرآیند مدیریت محل را در اوایل انقلاب اسلامی را شاید هم تکراری! بصورت خلاصه به رشته تحریر دربیاورم. امید است مخاطبان محترم پاسخ پرسش‌ را از لابلای نوشتارم بگیرند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۷:۳۷

اولین بیانیه‌ی کروبی پس از رفع حصر

متن نقلی از حجت الاسلام مهدی کروبی : عینا" درج می‌شود: "مهدی کروبی در اولین بیانیه‌ی خود گفته است آن چیزی که کشور را تا آستانه‌ی جنگی ویرانگر پیش برده است پروژه‌ی جمهوریت زدایی حاکمیت است که از انتخابات سال ۸۴ با تقلب و دخالت مستقیم سپاه و بسیج در تغییر نتایج انتخابات شروع شد. متن این بیانیه که برای انتشار در اختیار انصاف‌نیوز قرار گرفته است در پی می‌آید:

 

عکس کروبی پس از رفع حصر

 

باسمه تعالی

مردم شریف ایران
همانطور که می‌دانید از اواخر بهمن ماه سال ۱۳۸۹ در حصری قرار گرفتم که حکم به محرومیت و مجازات آن نه بر اساس قانون و تصمیم محکمه‌ای صالح، بلکه صرفا بر مبنای اراده صاحب قدرت اعمال و اجرا شد. درخواست محاکمه‌ی علنی‌ام در مرجع ذی‌صلاح قانونی که بارها مطرح و بر آن مصر بودم هم اجابت نشد تا اینکه مدتی پیش سخن از رفع حصر اینجانب به میان آمد.

 

در پاسخ به تلاش رؤسای محترم قوه مجریه و قضاییه در پایان دادن به این رفتار غیرقانونی، ضمن تشکر از پیگیری آنان به اطلاع‌ رساندم که اینجانب و مهندس موسوی در یک پرونده و مطابق یک دستور غیرقانونی که مغایر اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌هاست، محصور و از حقوق قانونی‌مان محروم گشته‌ایم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۹:۳۷

مرحوم فضل الله اوسا

روز ۶ ، ۱ ، ۱۴۰۴ در امامزاده عباس اوسا قبر مرحوم فضل الله اوسا را فاتحه‌خوانی کردیم. او دو برادر به اسم‌های محمد و حسن داشت. هرگز پیش کسی گدایی نکرد. یک لُ‌لِه (=سبد کولی) خرید بزرگ. می‌رفت روستاهای بالادست و دوردست مِرغانه محلی می‌خرید، می‌آوُرد میان مردم در کوچه‌ها و خونه‌ها می‌فروخت.
 
 
در دوره‌ی جوانی ما او فردی ۵۵ ساله بود اما فقط کار می‌کرد، ولو در حد فروش مِاغانه و چینکا و ترکوله و تَنشی؛ نه گدایی و تکدّی‌گری. افتخار کردم سر قبرش حاضر شدم. درین مورد باز عموحمید حسابی جانب مستضعفین را دارد. درود بر روحش و دوربینی که چهره‌هایی چون فضل‌الله اسماعیل نژاد اوسایی را از یاد نمی‌برد.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۹:۵۳

احمد؛ مخ ریاضی محل

احمد؛ مخ ریاضی محل
نگارش دامنه ۱۵ ، ۱ ، ۱۴۰۴
 
پنجشنبه‌ی پیش به اتفاق حاج سید رسول هاشمی در مزار، سر قبر «حاج‌قاسم احمد» حاضر شدیم تا ادای احترام کنیم. ازقضا، همسرش و خواهرش حاجیه نیّره -همسر حاج محمدتقی- نیز حضور داشتند. عکسی انداختم تا سه نکته گویم:
 
 
قبر احمد آهنگر حاج قاسم عکس دامنه
 

۱. احمد، آن زمان اتاقی در بالخانه‌ی سمت حیاط داشت که پر بود از آثار زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. من و سید علی اصغر به آن اتاق نزد احمد آمدوشد داشتیم. اتاق نبود که! فقط کتاب بود.

 

۲. او به رایگان دانش‌آموزان محل را در کلاسی در شب، در دبستان دولتی داراب‌کلا در وسط محل، ریاضی می‌آموخت و کلاس تقویتی او اثرگذار بود.

 

۳. حاج‌قاسم احمد، عروسی پرباری گرفت. پس از من عروسی کرد. عروسی او شباهت زده بود به سنتی‌ترین عروسی محل که باز نیز در آن روز من و سید علی اصغر بسیار برایش نقش حضور ایفا کردیم.

 

خواستم فقط با عکس قبرش، نگذارم به همین میزان که نامش زنده کردم، اسمش فراموش شود. خدا بیامرزدش. اگر کسی خاطره ازو دارد، گوید.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی