جنگ هشتساله در سه زاویه
زاویهی ۱
این زاویه موضع رسمی انقلاب بود. شعارش: جنگ جنگ تا پیروزی. از پشتیبانی عمومی مردمی برخوردار بود. صاحبان این زاویه سرانجامِ جنگ را جامی زهر تعبیر کردند. چون در فرجامِ جنگ، مجبور به قبول قطعنامهی ۵۹۸ آتشبس شدند که چندین ماه طول کشید تا پذیرفته شود.
زاویهی ۲
درین زاویه، کسانی قرار گرفته بودند که قائل بودند جنگ میبایست با میانبُر رایزنیها و فرصت میانجیگریها در همان آغازین ماهها از راه مذاکره خاتمه مییافت. این فکر از سوی زاویه ی ۱ مورد نقد حتی انگِ خیانت و مجازات بود. صاحبان زاویهی ۲ باور داشتند صدام خواهان اتمام جنگ است و ایران دنبال فتح.
زاویهی ۳
کسانی درین زاویه بودند که حدِ فاصلِ آن دو زاویه مستقر بودند. نه جرأت داشتند زاویهی ۱ را زیر سؤال ببرند، نه شجاعت داشتند با زاویهی ۲ همفکری و رایزنی کنند. اینان فقط در فکر موقعیت برتر عملیات جنگی بودند که سمت ایران را در صلح با صدام، با دستان پُر نگه دارد. ازین زاویه، جنگ باید نه در اوایل آن، بلکه در اواسط آن تمام میشد اما توان پایاندادن نداشتند. سرانجام نیز سال ۱۳۶۷ همین افراد زاویهی ۳ با فرمول نامهی کمبود تجهیزات و دلار، جنگ را خاتمه دادند.
دو خاطره:
۱. من هنگام قبول صلح در جبهه بودم. گواهی میدهم با شنیدن پذیریش قطعنامه، هم گریه در بین ما بود، هم خنده. خنده ولی غلبه داشت. ذوق جبهه را فرا گرفته بود. واقعاً قبول داشتند ختم جنگ و آغاز آتشبس را. انگاری چنین روزی را به انتظار نشسته بودند. آن زمان، بهترین منبع خبری رادیو صدای آمریکا و بی بی سی فارسی بود که در کولهپشتی رزمندگان، رادیوی موج کوتاه، موج میزد!
۲. سه چیز جبهه خیلی قشنگتر از همه بود: اول شام نونْ پنیرْ با هندوانه. دوم: کلاشینکف تاشو. سوم: مرخصی شهری چند ساعته و حمام صحرایی با صابون زیتون. ابراهیم طالبی دامنه دارابی
متن دوم: به قلم جناب جلیل قربانی:
جلیل قربانی:
با عرض سلام و شب به خیر به آقای طالبی و دوستان همکلاس
این هم متن یادداشتی که در چهلوچهارمین سالروز آغاز جنگ تحمیلی نوشتهام...
جنگ اول یا صلح اول
نوشته: جلیل قربانی
پیش نوشتار
امروز ۴۴ سال از روزی میگذرد که صدام حسین رئیس جمهوری عراق به تقلید اسراییل، با بمباران مهمترین فرودگاههای ایران، فرمان حمله نظامی برای فتح سهروزه و رسیدن به تهران را صادر کرد، اما در باتلاقی بزرگ افتاد که ۲۴ سال بعد با مرگ خفتبارش به دست آمریکاییها از آن خارج شد.
۱- از اسفند ۱۳۶۰ تا خرداد ۱۳۶۱ در جاده بانه به سردشت در تپه گُزلیبالا که در آن زمان به نام سرگرد شهید شهرامفر شناخته میشد با یک گردان از لشکر ۷۷ خراسان بودیم.
۲- در آن زمان، نیروهای کومله و دموکرات راه دسترسی به سردشت را در گردنه کوخان بسته بودند و هر روز چند هلیکوپتر سوخت، دارو و برخی مواد غذایی را به آن شهر میبردند.
۳- یکی از شعارهای رایج آن سالها که در پوسترهای نصبشده در سنگرهای ما هم بود، شعار معروف «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. بعدها این شعار به «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» ارتقا یافت.
۴- «در تاریخ بشر، هیچ جنگی برنده نداشت، شما هم به دنبال پیروزی نباشید» این حرف سرگرد ابتهاج فرمانده گردان ارتش در کنار ما بود که میگفتند او را به جبهه تبعید کردهاند. در آن زمان از حرف فرمانده ارتشی، عصبانی شدیم و شش سال طول کشید تا حرف او را بفهمیم.
۵- نتیجه جنگ ایران و عراق در میدان جنگ و بهدست سرهنگ صیاد شیرازی و محسن رضایی از ایران یا ژنرال ماهر عبدالرشید و عدنان خیرالله از عراق تعیین نشد، بلکه با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، آتشبس برقرار شد، با تبادل نامه بین صدام حسین و هاشمی رفسنجانی اسیران جنگی مبادله شدند و با مذاکرات ولایتی و طارق عزیز، وزیران خارجه دو کشور، بازگشت به قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر پایان کار شد.
یادآوری: در حال و هوای جنگ، نمایندگان دو طرف، حاضر به مذاکره مستقیم نبودند و یک میز سه ضلعی طراحی شد تا نمایندگان سازمان ملل هم به عنوان واسطه مذاکرات در کنار نمایندگان دو کشور بنشینند.
۶- جملهای از رئیس ستاد ارتش امپراتوری اتریش- مجارستان در جنگ جهانی اول نقل است که گفته بود: «وظیفه نظامیان هر کشور، جنگیدن و وظیفه سیاستمداران هر کشور تلاش برای پیشگیری از جنگ یا پایان جنگ برپاشده است».
۷- سیاستمداران خیرخواه مانند مهندس بازرگان بعد از فتح خرمشهر پیشنهاد پایان جنگ را دادند و به گفته احمد خمینی، آیتالله خمینی هم حاضر به پایان جنگ بود، اما نظامیان، به جای سیاستمداران تصمیم گرفتند و شد آنچه نباید میشد.
۸- بزرگترها یادشان میآید که در آن زمان در تهران تابلو زده بودند: «کربلا ۱۲۶۵ کیلومتر». البته تابلوی فاصله تهران تا قدس (بیتالمقدس/ اورشلیم) هم باید نصب میشد چون شعار آن زمان این بود که «راه قدس از کربلا میگذرد!»
۹- اولاف پالمه نخستوزیر فقید سوئد که در مقام وزیر خارجه سوئد چند بار در تلاش برای پایان جنگ به ایران و عراق آمده بود. منصور فرهنگ که در سفر پالمه به ایران در کنار او بود، از وی نقل کرده است که «به رهبران دو کشور گفتم که اگر ایران و عراق حاضر به پایان جنگ نباشند، هیچ کشوری برای این کار تلاش نمیکند.»
۱۰- فرهنگ میگوید: دلیل قانعکننده او هر چند دو طرف را قانع نکرد، آن بود که ۴۴ کشور به دو طرف ایران و عراق اسلحه میفروشند، ۱۲ کشور هم به ایران و هم به عراق اسلحه میفروشند، ۵ کشور از از این ۱۲ کشور (امریکا، انگلستان، فرانسه، شوروی و چین) عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند.
۱۱- تجربه ثابت کرده است که نتیجه یک جنگ، حتی اگر در ظاهر با پیروزی یک طرف تمام شود، هر آینه امکان دارد که طرف شکستخورده با تجدید قوا در فرصت مناسب، به میدان جنگ بازگردد؛ این موضوع نه تنها در اختلاف دو کشور که در دعوای افراد، حتیٰ اختلاف وارثان بر سر ارث پدر هم ممکن است.
۱۲- چند سال بعد از پایان هر جنگ، وقتی خسارتهای انسانی و اجتماعی و اقتصادی آن بر روح و روان و جسم مردم سنگینی کند، فاجعهآمیزی جنگ آشکار میشود و افراد به ارزیابی نسبتاّ درست از جنگ دست مییابند؛ در این میان، تکلیف برخی کشورها و افراد که کسبوکار آنان وابسته به جنگ است، جداست.
پینوشتار
بهتر است که ضربالمثل نادرست فارسی «جنگِ اول بِه از صلحِ آخر» را کنار بگذاریم و بپذیریم که «صلحِ اول بهتر از جنگِ اول و آخر» است.
متن سوم:
زن در جنگ هشتساله
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
یکی از مهمترین مسئله در جنگ تحمیلی این بود در دو سوی جنگ، زن در رزم حضور نداشت که با مردان مختلط بجنگد. گمان کنم حزب بعث هم اختلاط را قبول نداشت. اگر کسی اطلاعات دقیقی دارد، مرا از گمان به یقین برساند. ما البته بعدها در جبهه میشنیدیم از مصر، سودان، اردن و عربستان به کمک صدام نیرو اعزام میکردند، از مصر دختران هم میآمدند. درین مورد هم فقط شنیده را نقل کردم، یقین ندارم. در این سمت جنگ یعنی ایران، جبههی دفاع مقدس زنان معدودی میآمدند خط، اما به صورت جدا و در پشتیبانی و تدارکات نقش داشتند. تنها یک اتفاق مسیر جنگ را از نظر حضور زن کنار مرد، عوض کرد؛ زمانی که فرقهی مسعود رجوی از فرانسه وارد عراق شدند و از سوی صدام استان دیاله را هدیه گرفتند و پایگاه اشرف را -که نوعی حکومت در تبعید بود- در آن تأسیس کردند. ازین جا به بعد بود که دختران و زنان در لشگرهای این سازمان دوشادوش هم و در سنگرهای واحد، به جنگ با ایران وارد شدند. این پدیده از نظر شرعی نزد سازمان رجوی انقلاب ایدئولوژیک بود و همهی دختران و زنان مَحرم رهبر یعنی مسعود رجوی محسوب میشدند. مسئلهی ملیشیا در جبهه، یک بُرش در جنگ بود که در عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین خلق (=منافقین) به اوج خود رسیده بود.
جنگ و صلح و زندان
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست زندگی شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلیها نمیشناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان، که خودِ کُردها وی را «مسیح کردستان» لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و «مجاهدین انقلاب اسلامی» را در برابر «مجاهدین خلق» تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقهی غرب بود. او گلوله را آخرین چارهی کار میدانست، نه آغاز کار. تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جملهی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:
ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان، جا نداریم!
من از زمان تأسیس مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار یعنی زیبارو اما او علاوه بر زیبارویی، در عرفانمسلکی نیز زیبایی داشت. نقش شبیه او را در فیلم «غریب» آقای بابک حمیدیان بازی کرد خیلیهم مناسب هم در چهره و هم در نشان دادن رفتار.
پیوست: درد درگذشت معدنچیان طبس بر ایران سخت آمده است. بر روح سختکوششان درود میفرستم و بر بازماندگان این حادثهی هولناک تسلیت.