دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مشخصات سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

مدرسه فکرت ۹۰

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۴ ق.ظ

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت نودم

 

تطهیر سلطنت !!!

به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام مجید انصاری در (۱ مرداد ۱۴۰۲) توی مجلس ختم مرحوم حجت‌الاسلام حسن صانعی -که سال‌های سال بدون هیچ اثرگذاری!!! در مجلس تشریفاتی!!! «مجمع تشخیص مصلحت»! جا خوش کرده بود و اخیرا" هم در ابتلای بیماری درگذشت- گفته بود:

 

"مایه‌ی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار می‌گیرد که شاهد بوده‌اند چه بر سر مردم‌ ایران گذشته است‌... جای آقای هاشمی رفسنجانی در تبلیغات رسمی کجا است؟... انقلاب رویش دارد و مرحبا، اما باطل‌کردن شناسنامه‌ی ملت، خیانت به ملت‌ است."

 

چندی کوشیدم این مسئله را جوابی بنویسم، ولی مجال نیافتم، اینک فرصت بر من فراهم شد به این مطلب بپردازم. خُب حرفم چیست؟ تقریبا" گونه‌شناسی سلطنت‌طلبی از دیدِ من این جوری‌ست:


یک سری اساسا" هیچ وقت انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناختند و از اول انقلاب هم این سری بدون این که به جمهوری اسلامی زیاد بد و بیراه بگویند تز خود را دارند و سلطنت پهلوی را دوست دارند. خُب! داشته باشند، آزادند. مهم این است با نظام و انقلاب، چالش نمی‌کنند و آزار نمی‌رسانند.

 

یک سری هم کلا" جمیعا" چشمِ دیدنِ جمهوری اسلامی را ندارند، و با غیظ به آن می‌نگرند و خواهان سقوط آنند البته خود را کنارِ گود نگه می‌دارند  چون ترسو هستند و اهل میدان و مبارزه نیستند. این سری، سلطنت پهلوی می‌خواهند ولی خبر ندارند این رژیم چه بود. فقط از سرِ لَج و هوس چنین هستند. خُب، باشند، آزادند.

 

یک سری نیز چون مجموعا" تزشان این است جمهوری اسلامی بدون وقفه و در هر شرائط و موقعیتی بایدبه آنان خِر و چینه (=دهِش و بذل و بخشش مال و پُست) بدهد، ولی می‌بینند چنین نمی‌شود فقط از روی عُقده، عقیده‌ی خود را لگد می‌زنند و با جمهوری اسلامی کج افتاده‌اند و فکر می‌کنند سلطنت پهلوی و آن میراث شَوم میرپنج! برای‌شان نفع و عایدات دارد و آن نوع قدرت سیاسی، ایران را بوستان و گلستان می‌سازد!

 

یک سری اما چون بنای فکر یا علاقه یا سپُردگیِ سرشان به آخور (=خوانده شود: پول، ماده، فسادِ آزا، آزادیِ دریدگی، و اوجش برهنگی و عریان‌صفتی) اروپا و آمریکاست، خیال می‌کنند سلطنت پهلوی جگرگوشه‌ی!! غرب است و اگر دنباله‌ی بی‌مایه‌ی این رژیم با پادرمیانی اروپا و آمریکا و اسرائیل به ایران برگردد، ایران اروپای ثانی!!! می‌شود و راحت می‌شود هر طور خواست گشت!

 

اما یک سری را آقای مجید انصاری گمانم تغافل می‌کند و فرافکنی و حتی دچار پرت و پلا گویی گردیده‌اند. آقای انصاری! در کدام جناح از میان دو جناح کشور، ریزش فکری و عقیدتی و حتی مذهبی صورت گرفته است و به هذیان‌گویی علیه‌ی نظام افتاده است؟ در چپ یا در راست؟ کدام جناح است که از این نظر که عرض می‌کنم و فقط می‌شمارم به انحراف رفته است؟

 

دین را روی دیوار خانه می‌خواهد. سیاست را از دین مُنفک می‌طلبد. آمریکا را نه شیطان بلکه حلّال می‌خواند. اروپا را "چشم و چراغ" جهان تصور می‌کند. خدا را هم اخیرا" (البته بعضا" قلیلا" اندکا") نعوذُ بالله موهوم!!! می‌بینند. تعدای هم نماز و دعا و عبادات و توسلات مذهبی را بی‌بهاء جا می‌زنند. بگذرم. این را بدان آقای حجت‌الاسلام مجید انصاری در یکی از همین دو جناح افرادی مشاهده می‌شوند که به حدی از ابتذال عقیدتی سیاسی رسیده‌اند که دو پَهلوی دست‌نشانه‌ی انگلستان و آمریکا را بر همه‌ی مقدسات و کارکردهای شگفت‌انگیز جمهوری اسلامی رجحان می‌دهند و دهن را با صدایی کلفت پر می‌کنند و در آرزوی "رضا"ی پرورشی غرب!! هستند که بیاید برایشان بدون دموکراسی شاهی کند و سلطنت بپا. در همین اطراف شما آقای مجید انصاری کسانی هستند که پَهلُوی دو پَهلَوی پَهلو گرفته‌اند و لنگر انداخته‌اند و رزوشماری می‌کنند کَنگر هم بخورند! بگذرم. فقط عرض کنم به دامن مردم و انقلاب و زیر سایه‌ی رهبری معظم -که ولی فقیه‌ی شجاع و پاک و وارسته‌ی ماست- بازگردید.

 

نیز بگویم اگر جناح راست مرحوم حجت‌الاسلام اکبر رفسنجانی را در مناسبت‌های تبلیغی حذف کرد -که البته تاریخ را نباید دست‌کاری کرد- اما شماها هم گویا یادتان نیست جناب انصاری و لابد از ذهن‌تان محو شده است، که مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را فقط به خاطر یک نقد بر رفتار سیاسی، اساسا" از اسم و رسم و حیاتِ آزاد و درس و بحث حوزه و حتی حیاط خانه با تخریب دیوار، معدوم کرده بودید.

 

من، نه به راست تعلق خاطر دارم و نه به چپ گرَوِش. سکوی خودم را دارم. سخنم از سرِ بررسی بود و نیز تلاش برای تبیین مسائل روز داخلی. یک نکته هم پردازش کنم: همه‌ی این تطهیرکنندگان و سلطنت‌جویان! را اگر جمع کنند استودیوم شهید شیرودی را هم پُر نمی‌کنند! چه رسد به استودیوم آزادی!!! دامنه.

 

نظر حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: آقا ابراهیم سلام علیک عزاداریتان قبول باشد. در حال آماده شدن برای سخنرانی در یکی از مجالس سوگواری بودم که این نوشته جنابعالی را خواندم؛ نوشته ایکه در قالب چند پرسش؛ به تبیین یک حقیقت و افشاگری مناسب پرداخته اید؛ امید است در فرصتی نه چندان دور در این راستا نکاتی بنگارم.آقا ابراهیم. سلام علیک. اگرچه توفیق داشتم تا پس از نماز صبح؛ نزدیک ضریح مطهر کریمه اهلبیت (س)؛ اشعار سروده شده تحت عنوان «صبح خواهی» را با خود زمزمه کنم و اشک بریزم ولی وقتیکه به منزل برگشتیم؛ توفیق یافتم همان سروده را همراه با خانواده محترمه؛ با تفصیل بیشتری قرابت کنم و اشک بریزم. نمیدانم تقدیر چه خواهد بود ولی گوشه ذهنم آمد شاید آخرین صبح عاشورائی باشد که شاهدش هستم پس باید بیشتر بهره به برم. خرسند آن را گوش نموده آید و....؛ آن شاء الله ثوابی هم نصیب والد ارجمند و والده محترمه تان شود.

 

آق سید حسین شفیعی دارابی: [ فایل صوتی : ذکر توسل و مراسم صبح خوانی- در منزل-عاشورای۱۴۴۵] بسمه تعالی. سلام علیکم. در این فایل؛ شاهد اجرای مراسم صبح خوانی در روز عاشورای ۱۴۴۵ق _ صبح جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۲ش در منزل حقیر می باشید. این توسل پس از بازگشت از حرم کریمه اهل بیت (ع)  توسط اینجانب و با حضور همسر مکرمه ام؛ در منزل حقیر اجراء گردید. اگر سالهای بعد زنده بودم؛ قطعا عرض ادب خواهم نمود و اگر هم تقدیر الهی بر این تعلق گرفت که به عالم آخرت به پیوندم؛ امید است این سند عشقمون به امام حسین (ع) محسوب شود و در مراسم ختم اینجانب پخش گردد. شفیعی دارابی.

 

جناب استاد آسید حسین آقا شفیعی سلام. طبق معمولم، فیلم و فایل کلا" باز نمی‌کنم. ولی متن روی این فایل شما را خواندم و تحت تأثیر امواج عواطف آن قرار گرفتم. حتی ترجیح دادم پیش از نوشتن ستون روزم درین صحن، به استقبال این شیدایی حسینی شما بشتابم. عمرِ  شما  آقا و خانواده‌ی مکرم دراز و بابرکت بادا. تقبل‌الله. التماس دعا درین صبح محزون عاشورا.

 

جناب آق سید اسحاق سلام. قدردانم که مناسبت مهمِ انهدام ماشین جنگی سازمان رَذلِ منافقین، توسط سازمان رزم رزمندگان غیور دین را، در عملیات رسواگر مرصاد به سخن موزون برده‌ای. احسنت برادر. واقعاً رسوایی بزرگی پیشانی این فرقه‌ی ترور حک شد: خیانت به میهن و ایستادن کنار صدام. این بیت در نوشتارت حرف را تمام کرد که تجاوز به میهن خود را عملیات «فروغ جاویدان»! نامیدند. این بیتت:

 

«پیامِ سرکرده‌شان، گوش به فرمان

فروغِ‌ جاویدان‌ نامند تعرُّضِ ایران»

 

جانبازی‌ات آن هم در مرصاد مهم و سرنوشت‌ساز که پلیدی یک سازمان وابسته به سیا و صدام را هویدا کرد، بر جان و روحت گوارا باد جناب امیر. سلام و صبح عاشورایت در پناه سوگ و معرفت و کسب فیوضات.

 

جناب عبدالرحیم آفاقی دارابی یا به قول خودت در حساب کاربری‌ات «arad» مخفف کامل نامت و به عبارتی با تلفظ فارسی پشتِ سرِ همِ اَ.ر.آ.د سلام. هر دو روستای نامبرده را رفته‌ام. در داراب‌کلا هم زمانی علَم‌گردانی در صبح هفتم و نهم محرم برگزار می‌شد توسط مرحوم ملامحمدکاظم قاسم خراسانی و سپس توسط فرزندش دوست گرامی من آقای کاظم خراسانی. گویا بعدها این کار کمی افت و خیز کرده. ولی رسم زیبایی بود به درِ خانه‌ها علَم را می‌بردند نذری به آن می‌بستند. از تصاویر هم ممنونم. قبول باشه.

 

عبدالرحیم: سلام بر استاد و فامیل گرام. از دقت و نکته پردازی شما ممنون و سپاس فراوان. همه نکته های شما دقیق و درست بود و عزاداری شما هم قبول.

 

عبدالرحیم آفاقی: سلام. جای جناب طالبی در دسته کفن پوشان خالی بود.

 

دامنه |: جناب آقاعبدالرحیم سلام. اگر منظورت از «طالبی» درین متنت، بنده است، باید تشکر کنم ازین‌که با دیدن دسته‌ی مرکزی محل -که کفن‌پوشان مشهورند- به یاد این ناچیز افتادی. یادم هست سوزناک‌ترین صحنه برای ما درین دسته، چهار جا بود:

 

یکم. گوشه‌ای از مزار، زیارت عاشورا می‌خواندیم صبح عاشورا.

 

دوم: هنگامی که دو نفر، دو نفر از کفن‌پوش، سربند و شال کمربند یکدیگر را توی مزار می‌بستند، که آن لحظه احساس می‌کردیم داریم می‌ریم وارد میدان رزم و جهاد و شهادت.

 

سوم: هنگام بانگ اذان ظهر که دسته هر کجای عبورکردن بود، متوقف می‌شد و همگی نمازجماعت می‌بستیم.

 

چهارم: آن صحنه که دسته از درون حیاط پایین‌تکیه غمگینانه عبور می‌کرد و سپس، بالاتکیه، جوشی چشمگیری می‌گرفت، خصوصاً وقتی جعفر مؤذّن غلامی پس از ایفای نقش شریرانه‌ی شمر بن ذی الجوشن، وارد دسته‌ی کفن‌پوشان می‌شد و جوشی پرشوری می‌گرفت و بی‌هوش می‌شد. شهید حجت‌الاسلام آق سید جواد شفیعی یکی از محوری‌ترین نوحه‌خوانان دسته‌ی کفن‌پوشان بود. یاد پدرت مرحوم حاج شیخ احمدعمو آفاقی هم، همآره یاد باد که برای پایین‌تکیه زحمات فراموش‌نشدنی کشید و این‌همه آثار تکیه‌ی پایین‌محله، باقیات صالحات آن شخصیت بزرگ حساب می‌آید.

 

عبدالرحیم آفاقی: سلام مجدد. بله منظورم شما استاد گرام بودید چون هر زمان که ایام عاشورا محل بودم چهره شما در دسته کفن پوشان در ذهنمان باقی می ماند و خلوص کلیه زنجیر زنان خصوصا زنجیرزنان کفن پوش نمایان بود. حقیر نیز یکی دو سال قبل از دانشگاه توفیق آنرا داشتم که در این دسته باشم لیکن دیگر سعادت یارمان نبود. از اینکه به یاد پدرمان بودید ممنون و سپاسگذارم. رحمت خدا بر والدین و اخوی مرحومتان.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . بدون شک شهید سید جواد شفیعی یکی از معلمین اصلی شهدا و رزمندگان داراب کلا بود و هست . امرز صبح فقط برای زیارت شهدا به مزارشان رفتم. خداوند رحمتشان کند.

 

دامنه |: سلام جناب امیر. فرمایشت درست است. معتقدم نباید گذاشت نسل نوِ محل از نقش هدایتگری نافذ شهید حجت‌الاسلام سید جواد شفیعی دارابی، بی‌اطلاع بماند. باید به آنان همواره گفت آن روحانی محبوب که بود و چه نقش خوبی برای آشنایی نسل جوان محل با قرآن و عترت ایفا کرده بود. درود که به مزارش و مزار سایر شهیدان عزیز روستا رفتی. تقبل‌الله.

 

جناب خلیل شاه‌علی به دامنه: سلام بر شما عمو ابراهیم عزیز. ممنون از شما و محبت همیشگی که نسبت به من دارید از اقا حمید بزرگوار که همه ساله زحمت گرفتن و بارگزاری تصاویر مربوط به محرم و عاشورا رو میکشن تشکر میکنم ..باز هم از بابت بارگزاری تصاویر هیات ما در صحن مدرسه ممنونم.

 

سلام مجدد جناب خلیل ذاکر عزیز اهل بیت علیهم السلام. همین دو تا عکس هم که بنده گذاشتم از میان همان تصاویری هست که عموحمید در بالا گذاشته‌است دیشب. که احتمالاً شما عکس هئیت خودتان را از لای آن‌ها ندیده بودید. این دو عکس از لای همان بالا پیدا کردم و در دامنه آپلود کرده و درونش تاریخ و شرح زدم. اجرتان با حضرت اباعبدالله الحسین -علیه السلام- و خداقوت به همه‌ی پویندگان راه امام حسین ع در دسته‌ی فاخر شما و تمام دسته‌های فاخر محل. روح ابوی عزیزت مرحوم حاج پرویز شاه علی هم مشحون از شعف به واسطه‌ی این حزن و اشک در ماتم امام حسین علیه‌السلام.

 

جناب مرآت بزرگوار سلام. مثل خودت درین پستت از سوگواری آرام و محزون و صوت‌های پایین، دمخورم. راستی اگر در قم جلسات داری آدرس بدید حاضر شویم. کشکولی! نکات ارزنده‌ای درین گزارش تفسیری فرموده‌ای. تفکرت مورد قبول من است. یادم رفت، نام قبس هم واسه وبلاگت حکیمانه است؛ یاد آن شب طور حضرت موسای کلیم الله ع که قبس و نور دید. ان‌شاءالله قلمت قبس باشد بی‌وقفه.

 

حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی در تشکر از این پست دامنه:

 

درود درود ملت؛ متن تفسیری دامنه

متن: سپاس از ارج نهادن به اقدام نیک عاشقان حسینی. بسم رب الشهداء. آقا ابراهیم سلام علیک. عزاداریتان قبول باشه. عصبانیت معاندان؛ گویای این حقیقت است که عزاداری سال جاری مردم عزیز ایران اسلامی؛ بسیار چشمگیر و ستودنی بوده است. با آنکه حجم تبلیغاتی و اعمال شگردهای متنوع دشمنان برای کمرنگ کردن این عزاداریها به مراتب بیش از سال های قبل بود؛ اما به لطف الهی؛ رهروان سالار شهیدان رنگ نباخته و تسلیم فشار فرهنگی و غیر فرهنگی دشمنان نشدند؛ و جانانه به پاسداشت نهضت عاشورا پرداختند. از جنابعالی به جهت ارج نهادن به این حماسه جدید مردم شریف؛ ما صمیمانه سپاسگزارم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ عصر روز شنبه۷ مرداد ۱۴۰۲ش_ ۱۱ محرم ۱۴۴۵ق)

 

جناب حجت‌الاسلام استاد شفیعی دارابی سلام. تیپولوژی شما از هم‌دوره‌ی درسی‌تان آقای حجت الاسلام مجید انصاری از دید من از منظری خیرخواهانه صورت گرفت. تاریخی از زندگی علمی خود و ایشان هم ذکر کردید که من همواره این نوع پرداختن به خاطرات خود را به عنوان متنی سازنده می‌پسندم. آن بالاتر هم، توی این صحن، متنی از شما دیدم که گوشه‌ای اتوبیوگرافی (=زندگی‌نامه‌ی خودنوشت) خود را مورد اشاره قرار دادید در مورد درس خاص نزد آیت‌الله‌العظمی عبدالله جوادی آملی که باز هم برایم نو و جذاب بود. در نقد شما درین متن نکات فراوان دیده می‌شود. من هر تفکری را که سه اصل ولایت فقیه، غرب‌ستیزی و اصالت مذهبی را در خود کمرنگ کند، مرزبندی دارم هر جناح و فکری که باشد. خداقوت.

 

هم جناب امیر و هم جناب غلامرضا دو دوست عزیز بنده زیبا افتادند. از نظر من مزار داراب‌کلا ارزش زیارت دارد؛ هم به علت حضور شهدای والامقام که عرشی شده‌اند و هم به علت قبور علمای دینی و نیز مؤمنینی که از خود اخلاق و رفتار الهی برجای گذاشتند. امامزاده باقر هم که جای خود دارد.

 

استاد جناب احمدی سلام. در واقع این نوع طرز تلقی، شبیه مواردی‌ست که افراد خود را بر اسلام، حاکم می‌کنند و نه اسلام را بر خود حاکم. یعنی آنچه خود پندار می‌کنند بر آموزه‌ی دینی بار می‌نمایند. درین مسیر هر تفکر که التقاط کند غلط است، خواه التقاط با مارکسیسم که دهه‌ی چهل و پنجاه مرسوم شد و هم التقاط با افکار غرب که از دهه‌ی هفتاد مُد شد. مُد که چه عرض کنم، خودباختن و «غیر» را غلوّ کردن.

 

استاد جناب احمدی سلام. بلی حررات عقیده و عشق به امام حسین علیه السلام در دل باورمندان هرگز به سردی نمی‌گراید. اساساً امام حسین ع برای همین در دایره‌ی حکمت خداوند متعال عصاره‌ی همه‌ی مبارزات و پیغام‌بری پیامبران -علیهم‌السلام- گردیده است. خدا را شکر دیار شما هم مملو سوگواران بود. هیاهوی اون‌ور آب نشینان که برخی هرزهای مقیم همانجاها هم سعی دارند دامن بزنند، پشیزی نمی‌ارزد. ملت در محرم امسال نشان داد آدرس عوضی‌دادن آنان همچنان مورد بی‌میلی مردم است. تشکر از بیانات شما.

 

سلام جناب امیر. از ارجاعی که به متن پیشین بنده داده‌ای عرض می‌کنم علتش این بوده حجت‌الاسلام آقای مجید انصاری گفته‌ای گلایه‌ای گفته بود به سیاسیون که :

"مایه‌ی تأسف است که بعضا" نظام شاهنشاهی توسط کسانی مورد تطهیر قرار می‌گیرد که شاهد بوده‌اند چه بر سر مردم‌ ایران گذشته است‌."

بنده هم روی همین یک جمله سخن وی، متن "تطهیر سلطنت" را نوشته بودم که خود انصاری بفرماید واقعا" در کدام یک از دو جناح، افرادی یافت می‌شوند که یک چند سالی هست که سیستم پهلوی و "رضا"ی پَهلوی پرورشی‌ی! غرب را تقدیس می‌کنند و جمهوری اسلامی تضعیف می‌سازند؟ و حتی به تبلیغ علیه‌ی نظام  هم مشغول شده‌اند که طبق قانون، (نه نگاه شخصی من) برای آن «جُرم»  قائل‌اند. از قضا خود تیپ آقای مجید انصاری‌ها این نوع قانون‌ها را در دهه‌ی شصت، غِلاظ و شِداد کرده‌اند. خود آقامجید هم خوب می‌داند تطهیرکنندگان سلطنت پهلوی از چه جناحی‌اند، به نظرم طفره می‌روند. من البته در آن گونه‌شناسی کردم به اندک خبری که دارم. بگذرم و ممنونم از ریزبینی‌های روشنگرانه‌ات درین صحن که خوب در منطق و گفتار و با حالت اِستوا و تعادل در رفتار، ظاهر می‌شوید و اعضا را به حقایق و افکار خود آشناتر می‌کنی. مؤیدید.

 

 

روز عاشورا در داراب‌کلا  (جمعه‌ی داغ و فوق شرجی : ۶ مرداد ۱۴۰۲) عکاس: حمیدرضا طالبی. نشر عکس: دامنه. دسته‌ی جانسوز اسیران که بانوان مکرم به ایفای نقش آن همت گماشتند. جگر انسانِ اهل عقل و عشق، با دیدن این صحنه در همان هنگام اجرا از غلبه‌ی عطش بر ساحت عقیده پرخون می‌شود و اشک در چشم فرد اهل حُب و محبت به اهل بیت عصمت ع جمع و چون سیل جاری. مرحبا عموحمید که از بلندای سردرگاه این صحنه را ثبت ساخت. این متنم انعکاس اندک اندک صحنه‌هاست به لنز عموحمید.

 

سلام جناب استاد مرآت. فقط یک جمله بس باشد برای این پستت: رتق و فتق ماهرانه‌ای بود ساچمه‌ی نوک قلمت. آموزنده، سازنده، آفریننده. مجدد سلام حاج آقا مرآت. متنم در تأیید متن‌تان بود. منظورم این بود شما درین پست به گونه‌ای زیبا ظاهر شدی که انگاری بُرش بُرش آن را روی تابلو کنار هم چسباندی و نتیجه‌گیری عالی‌یی گرفتی. مثلاً پرده‌ی دوم خود با نکته‌ی آموزنده‌ی آخرین جمله‌ات چنان دوختی که آدم نفس راحت می‌کشد و آسوده پست‌تان را ترک می‌کند. من که تا ساعاتی پس از بیرون رفتن ازین پست زیبایت ذهنم درگیر نکته‌ی عالی‌ات بود. درود. رازآلود که نبود؟ کشکولی!

 

 

شرحی بر  عکس بالا: دختر مهدی (=همسنگر دفاع مقدس من) ای که در آن صحنه‌ی روز عاشورا در بهترین شکل حجاب، با چهره‌ای معصومانه در حُرمِ حریم دین ظاهر شدی. فرزند برومند معنوی من، زهرای رمضانی، با دیدنت در آن صحنه‌ی پربارت ده‌ها درس گرفتیم که تو به ماها با یک صحنه دادی:

 

۱. می‌شود راحت در قلوب افراد نفوذ کرد. ۲. می‌شود با همین کمی تبسم بر صورت، طرف را دعوت به حق کرد. ۳. می‌شود در کمال طُمأنینه مواجهه‌ی رفتاری و اخلاقی کرد. ۴. می‌شود با پوششی این‌گونه فاخر حتی بی یک کلمه حرف سمت مقابل را به بهترین نوع لباس حالی کرد.

 

به وجودت افتخار می‌کنم که بلد بودید چه طور روبرو شوید و رمیدگی در کسی پدید نیاوری. آفرین که بیمناک عِرض و ناموس و نُرم رفتار هم‌وطنانی و با شیوه‌ی فروتنانه آنان را به جرگه‌ی حق رهنمون. بهترین شیوه همین است که با زبان خوش و رفتار فاخر و گفتار سالم و چهره‌ای غیر عبوسانه، سمت دعوتِ خود را به راه و منش حق فراخواند. ما حجاب و چهره‌ی مؤمنینه‌ی خودت را خود بهترین منبر و نوحه و مرثیه و مرحله می‌دانیم. در حق ما هم با آن طهارتت دعا کن چنان که بابامهدی باباحمید را دعا می‌کنی. با نهایت ادب. ابراهیم

 

پاسخ زهرا رمضانی: سلام خدمت (همسنگر بابا مهدی) ممنونم از شما بزرگوار که وقت گذاشتید. وجملاتی به این حقیر هدیه دادید که خود درس پدرانه است. دعای خیر شما رزمندگان راه حق بدرقه ی قدمهای کوچک ماست.

 

سلام مجدد به شما فرزند برومندِ همسنگرم آقامهدی رمضانی دوست دیرین من که درین صحن حضور دارند. از الطاف و معرفت شما بی‌کران ممنونم. عموحمیدم بسیار از عظمت روحت بر من تعاریف نمود بارها و بارها. موفق باشید بزرگوار.

 

تفسیری بر پیش‌ثبت‌نام نامزدی نمایندگی

به نام خدا. سلام. چنین بر می‌نُماید که این بار با قانون تازه‌ی مجلس، انتخابات کلید می‌خورَد. همین اعلان پیش‌ثبت‌نام، آغاز این کلید است. دیروز متوجه شدم از ۱۶ مرداد به مدت هفت روز هر کس قصد دارد نماینده شود می‌بایست در سامانه، پیوند زند و نامش را به ثبت رسانَد وگرنه از ثبت‌نام قطعی در آخرِ کار، بازمی‌مانَد. کم و کیف این مسئله بماند برای خود خواننده.

 

من برین نظرم زیرکی پشت این کار وجود دارد، هم برای رصد و هم برای صید. چون یک تورانداختن بزرگ و ماهرانه است. ممکن است نام نامزدها درین مرحله برای مردم مخفی بماند، ولی چهار نهاد نظارت امنیتی و هویتی، کار خود را از همین آغاز پیش‌ثبت‌نام، شروع‌شده می‌بینند. زیرا لیست ثبت‌نام‌کننده به صورت آنلاین بر آنان معلوم خواهد شد. با این شیوه‌ی تازه و به نظرم تَر و تردستانه، همه‌ی نامزدها به‌سرعت، توی تور انداخته می‌شوند و «گذشته‌»ی‌شان صید و «حال‌»شان به‌شدت رصد می‌شود و در سابقه ثبت. از سویی دیگر، جلوِ کسانی که با چراغ خاموش می‌خواستند وارد جرگه شوند -که معمولاً «شخصیت» خودخواه و مغرور و ویژه‌خوار چنین می‌کردند- گرفته شد، زیرا پیش‌ثبت‌نام آنان را لو می‌دهد و چهار نهاد بررسی امنیتی هم، راحت و آسوده آنان را دنبال می‌کنند که چه کردند، چه می‌کنند و چه می‌گویند و چه می‌خواهند بکنند. همه‌ی اینها در اثر همین پیش‌شرط نامزدی نمایندگی، محقق می‌شود. هر که بود زیرک بود که این تز را قانون کرد. توی آمریکا هم یک چنین رفتاری، رسم است، دو حزب در کارزار انتخاباتی از یک یا کمتر از دو سال پیش‌تر، باید نامزدهای قابل رقابت خود را وارد رقابت درون‌حزبی کنند تا مردم و حزب قابلیت و میزان نفوذ و حدِ حجم پول‌آوری نامزدها برای حزب خود را بفهمند.

 

نکته: زیرکی پیش‌ثبت‌نام نمایندگی را درک می‌کنم، فقط به این می‌اندیشم، پروا هم در رصد و صید و تور هست یا نه؟ پروا (=ترس از خدا) باشد، قانون مُرّش پیاده شود باکی نیست. ولی رسم این شود که درو کنند بی‌پروا، کارِ مردم‌سالارانه‌ای نیست، هر چند هرزها و هرزه‌ها همواره باید از ریشه کنده یا هرَس شوند تا پیچش و فساد آن، خاک مرغوب و خودِ کشتزار را نابود نکند. بگذرد دامنه.

 

دوست دیرین من جناب حجت سلام. در دو پست بالاتر، پستی هست ازت که بند هفتش به نظرم نادرست است. یکسره مثبت‌اندیشی!؟ مثلاً در جبهه‌ایم، می‌شود بند هفت را پیاده کرد؟! مثلاً اینک که پیمان / سازمان تروریستی ناتو به سرکردگی ارتش وحشی آمریکا قصد مرموزی به مرزهای غربی روسی دارد تا بر منطقه‌ی نفوذ، تسلط و اشراف داشته باشد، می‌شود ایران بند هفتم در متنت را پیاده کند؟! به نظرم باید هم‌جانبه بود نه یک‌سویه. راستی! دوست انقلابی یادت هست اواخر دهه‌ی شصت می‌گفتم و ازم می‌شنیدی که بارها تکرار می‌کردم: انقلابی‌ماندن چه مشکل. اینک ای مرد متدین، هیچ می‌دانی متدین‌ماندن هم شد جزوِ امور مشکل؟! چه‌ها خرسندم حجت رمضانی عزیز من، هم انقلابی ماند، هم متدین و هم اخلاق‌مدارِ آرام. چقدر قشنگ است این سه ضلعِ اضلاع انسانیت و مؤمنیت و مقاومت. با اسکورت ادب و ارادت، حجت: ابوعارف.

 

سید علی اصغر شفیعی. حاج عبدالله مهاجر. حجت الاسلام آشیخ مرتضی چلویی

روز عاشورا در داراب‌کلا  (جمعه : ۶ مرداد ۱۴۰۲)  عکاس: حجت رمضانی. نشر عکس: دامنه

 


دیشب است، قم؛ شب سیزدهم محرم (۹ مرداد ۱۴۰۲)  در بوستانی زیر حومه‌ی کوه خضر که چند شب مجلس عزاداری دعوت بودیم. عکسی دیشب انداختم و جنبه‌ی یادگار دارد نه هنر عکاسی. از شب‌های به یاد ماندنی بود نحوه‌ی سوگواری با منبر مختصر همین سید جوان روحانی که خوب خطیبی می‌کرد و یک ذاکر مسلط اهل بیت ع که حاشیه نمی‌زد. معرفت بود درد و اشک و کسب قال و حال که تخلیه می‌کرد فرد را. البته جای شریفان این صحن هم، خالی که باقالی‌پلوی پرگوشت گوسفندی هم نذری خوردم که معتقدم مجلس امام حسین ع بدون پلو و چلو و چای، فروغشم، کم است و یا اصلا" نادرست. درود بر نذری‌دهندگان و سوگواران.

 

امیر رمضانی: درود. بنده همین فکر را میکردم و موافقم .تکرار کنم و کنیم . پیش ثبت نام . فکر کنم مسئولین و مراجع نظارتی این عمل را از ثبت نام خودرو آموخته اند( بقول عامیانه یاد گرفتند ) که عالی هم بود . اول شرایط گذاشتند و آخر هم گفتند یه صد میلیون پول در حساب وکالتی بریزند ببینیم اصلن کفایت مالی داره طرف یا نه فقط میخواهد  جو اقتصادی و روانی کشور را بر هم بزنه.

 

سلام جناب امیر. نظرت ارجمند است و مثالت از سبک و شیوه و شگرد ثبت‌نام در شرکت‌های خودرو، متنم را خوب و عینا" (به قول خودت: عینَن! بدون نشانه‌ی تنوین) پوشش داد. تشکر دارم ازت.

 

شرحی برین تصویر: دسته‌ی بالمله‌ی داراب‌کلا؛ عاشورا (جمعه عاشورا ۶ مرداد ۱۴۰۲) دسته‌ای موزون، میزان، موقّر، معتقد، مؤمن، متدین، مقاوم. مرحبا به عموحمیدم که این نظم و انسجام و حزن شدیدِ زنجیرزنان غیور و قوی را از زاویه‌ی زیبا به زیر دوربین کشاند. خداقوت بالامحله.

 

حمید طالبی: سلام به مدیر مدرسه و تمام همکلاسی ها و سلام به تمام هنرمندان این صحن علی الخصوص مدیر مدرسه که با دیدن عکسها قلم دلش روان میشه برای توضیح و تفسیر عکسها و سلام به آقا حجت رمضانی که با اون دقت و فراست دست به لنز دوربین میزنه تا بهترین عکسها را از چهره ها به یادگار بزاره و سلام به آقا مهدی ملایی که عکسها را خوب شکار میکنه و سلام به آسید علی اصغر شفیعی که همیشه قلم قلب و دلش برای دیدن عکس ها در نثر و در سجایا و گویاست. ممنون همه هنرمندان و هنردوست.

 

آق سید سعید سلام. نوشته‌ی مهمی‌ست. پیش از ظهر خوانده بودم. فرصت نشد قدرشناسی کنم. بینش شما در مسائل دینی برایم ارزش فراوان دارد، زیبا می‌اندیشی. شور و شعور را منطقی جا انداختی. به نوبه‌ی خودم عرض می‌کنم نوشته‌هایت را دنبال می‌کنم. تندرست باشید جناب سید سعید.

 

شرح این عکس : روز عاشوراست، در محل ما داراب‌کلا (جمعه : ۶ مرداد ۱۴۰۲) حمیدرضا طالبی با این تصویر خاطره‌ی مرا تازه کرده‌ای. این دسته از آقام رسه‌پیش پس از اقامه‌ی نماز ظهر عاشورا به حالت خودجوش شکل می‌گیرد و از آغاز تا سرانجام در تکیه‌پیش لحظه لحظه سینه‌زن به آن اضافه می‌شود؛ دسته‌ای خاکی، سنتی، جوشی که غرّش شدید کوبش دستان بر سینه‌ها، طنین عظیمی بر فضای عزاداری می‌افکند؛ جوشی این دسته در آخرسر خیلی سوزناک است. بنده سال‌ها درین دسته سینه زدم. یاد رفتگان این دسته به خیر و خدا رحمت‌شان کناد. عموحمید ارج دارد کارت و اجرش هم که با خودِ آقا امام حسین ع است صد در صد. در دامنه هم منتشر شد.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه . عاشق این دسته ی خودجوش هستم . و حتمن هر کجا و هر شهری باشم از این دسته جات ببینم بی اختیار عضو گروه میشوم . نوحه یا شعار اصلی این گروه  زینب زینبم زینب . ابوالفضل برادرم . وای امام ما را لب تشنه سر بریدن . کو حسین تو زینب . کو عباس تو زینب . کو اکبر تو . زینب. کو اصغر تو زینب . کو عون تو زینب . کو جعفر تو زینب . .. حالا زینب. زینبم . زینب آخ آخ آخ  زینب با تمام مصیبت ها باید به این پرسش ها هم پاسخ بده . و اسم دخترم زینب . ( مادرم انتخاب کرد ) علی لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون . اشک چشمانم را چه کنم.

 

مجدد سلام جناب امیر. عالی تقریر کردید. به هیجانم افزوده شد. بلی، درستِ درست ادامه دادید. دسته‌ی سینه‌زن که یکباره مثل یک موج وارد عمل می‌شه. یاد کنم از ذاکر اهل بیت اکبر طالبی که به جای سواد حافظه دارد و به همین خاطر مشهور شد به "اکبر بی‌سواد" آن هم مردم  نه از روی تصغیر این لقب را به او بخشیدند بلکه از روی شگفتی این را بر زبان‌ها انداختند. یعنی فردی که مکتب نرفت و مدرسه نیاموخت ولی حافظه دارد و سین‌زنی‌خواندن را از بَر است. او و مرحوم سید ابوالحسن حسن شفیعی همسنگرمان در فاو جزوِ چند نفر اصلی نوحه‌خوان این دسته بودند. برای عمواکبر شفا آرزومندم چند سالی‌ست قرین‌السریر شد (=بر بستر تخت افتاد.) شوق‌انگیز بود وقتی گفتی دختر گرامی‌ات «زینب» خانم است. درود بر مادرت؛ چه خاله‌ی خوبی.

 


این صحنه صبح عاشورا در داراب‌کلاست (جمعه : ۶ مرداد ۱۴۰۲) که کوچه‌ها کم‌کم با جمعیت دسته‌ها و مردم شرکت‌کننده در عزاداری از خودِ محل و مجاور و جاهای دیگر پر می‌شود. صبح عاشورای محل -طبق تجربه‌ای که سال‌ها از آن دارم- بسیاربسیار غمگین است به‌طوری‌که انسان هر ثانیه خود را با وقوع یک اتفاق بزرگ و اندوهبار در ظهر این روز مواجه می‌بیند. حس و حال هر کس درین صبح واقعا" مخصوص به خود آن فرد است. هر کس به طریقی که خود در دل می‌پیماید در سکوت و غم و سوگ و پریشان‌حال است. من درین عکس  ضمن احترام به حاضران، از رفیقم حاج علی چلویی شگفت‌زده می‌شوم که هر سال درین روز بزرگ حزن -که جزوِ عبادت و عرفان و عمل به عقیده در تک تک هر انسان محسوب می‌شود- این رفیق و همسنگرم چه زحمات طاقت‌فرسایی را دوشادوش دیگر بزرگواران به دوش می‌کشد و حجمی از کارها به گردن اوست. حقیقتا" خداقوت رخف. بنده کاره‌ای نیستم که تقدیر کنم ولی رسم ادب است ازین دوست خودم قدردان بمانم و ممنون‌دار. این جا خیابان شهید حجت‌الاسلام سید جواد شفیعی در مجاورت تکیه‌ی بالا در سیدمله، همگان منتهی می‌شوند سمت مزار تا به دسته بپیوندند و برخی هم امور را به‌سامان کنند. چونان اینان. از راست: حاج علی چلویی. جانباز جنگ حاج  علی کارگر. حاج کبل سید محمد شفیعی. شیخ ابراهیم بابویه. حجت الاسلام شیخ موسی بابویه. عکاس: حجت رمضانی. نشر عکس: دامنه. از حجت به خاطر این ذوق تشکر.

 

امیر رمضانی: درود جناب دامنه. دنبال اسم سردار کارگر  دو واژه ی جانباز و فرزند شهید را اضافه کن . در غیر اینصورت به ایشون مدیون میشوی . چون تلاش و زحماتش به دیده نمی آید فرزند راستین پر تلاش و بی ادعای انقلاب هستند.

 

امیر جناب سلام. کشکولی: خاشِ اونجه ره چِپّه‌لیک بگیر تِه چِش سو (=نور) هادِه. ویرایش هم نشد اون پستم. ببین سرِ اسمش جانباز ننوشتم! بگذرم.

 

 

شرحی برین عکس: دسته‌ی «جوانان عاشورای حسینی داراب‌کلا»ست در روز عاشورا در داراب‌کلا (جمعه : ۶ مرداد ۱۴۰۲) این دسته گمان کنم پس از دو دسته‌ی قدیمی بالاتکیه و پایین‌تکیه، سومین دسته از نظر زمان تأسیس است. راه‌اندازی این دسته در آن سال‌ها موجی از جذب جوانان به آن ایجاد کرده بود. یک دسته‌ی منسجم و بچه‌های انقلاب و مذهبی که نوحه‌های نو و ابتکاری در مجموعه‌اش آفریده بود و طرفداران زیادی داشت. یادم است آق سید محمد شفیعی، مرحوم شیخ قاسم آهنگر و مختار آهنگر از نوحه‌خوانان این دسته بودند که سبک زیبایی می‌خواندند. آق سید عسکری رفیق عزیزم درین باره نقش مؤثری ایفا کرد. به همه‌ی بزرگواران این دسته‌ی متدین و منسجم درود می‌فرستم و یاد آق سید جواد (فرزند آق سید علی‌اصغر رفیق مصیبت‌دیده‌ام) را که درین دسته زنجیر می‌زد و نیز یاد همه‌ی درگذشتگان این دسته را گرامی می‌دارم. خداقوت دسته‌ی سیدمله. اگر نام سه نوحه‌خوان را بردم مقصودم ذکر چکیده‌ی کار بود. و الا خیلی وسیع‌تر ازین است این دسته‌ی پویا و بُرنا. عکاس صحنه: حمیدرضا. نشر هم: دامنه. عموحمید مرحبا که در جایی بلندا، بر دسته‌ها نظر افکندی، دیدنی.

 

خیر مقدم: به جناب آقای حاج عبدالله مهاجر دارابی دوست بزرگوار دیرین و از بزرگان محل‌مان، خیر مَقدم می‌گویم که دعوت مدرسه فکرت را پذیرفتند و درین صحن حضور یافتند. از همین صحن به ایشان سلام و عرض ادب و ارادت روانه می‌دارم و به روح ظفرمند برادر گرانقدرش عارف والِه شهید محمدباقر مهاجر رزمنده‌ی بسیجی و انقلابی متدین، درودی جاویدان می‌فرستم. مدیر مدرسه فکرت.

 

حاج عبدالله مهاجر: سلام برادر خوبم جناب آقای طالبی از لطف شما متشکرم امیدوارم در پناه ولی عصر موفق باشید. منم در خدمت شما و همه دوستان هستم ارادتمند مهاجر.

 

سلام مجدد جناب حاج عبدالله بزرگی از بزرگان محل ما و دوست بزرگوارمان. ممنونم از بذل محبت‌تان و نیز قبول دعوت برای حضورتان در مدرسه فکرت. با ارادت و ادب: ابراهیم.

 

آق سید عسکری شفیعی؛ سال‌ها پای ثابت دسته‌ها و عزاداری‌های ماه محرم بود. این دوست و همسنگرم در جبهه‌ی جوفیر، در کار عزاداری که وی سپرده شود با تقلا و چابک و در عین حال صبور ظاهر می‌شود. جناب حجت صبح عاشورا این رفیق را از لنز دوربینش عبور داد و چهره‌اش را ثبت ساخت. با دیدنش شرح کوتاه نوشتم. حجت، لنزت هرگز نلغزد و بخار نگیرد که همچنان صیدت، صائب باشد. آق عسکری از دور می‌بوسمت و تن سالم برات می‌طلبم و یاد شهید بیت شریف‌تان شهیدحجت الاسلام سیدجواد را همچنان در اذهان زنده نگه می‌داریم و بر پدر و مادران مرحوم هر دو بیت، رحمت واسعه نصیب شود. اینجا جلوِ نانوایی سیدمله است.

 

این مرد عزادار عاشورای امام حسین ع هر سال از نکا یا حومه خود را به داراب‌کلا می‌رسانَد و پرشور و فرورفته در اعماق ذهن خود، خالص و جدی و محکم زنجیر می‌زند. همه‌سال وقتی وی را ببینم (مثل امسال ۶ مرداد ۱۴۰۲ و همین تمثال) بر تصویر شرحش می‌کنم. نمی‌شناسم اما واقعاً خیره می‌کند چشم هر ناظر صحنه را و خودش هم با متنانت و غرق در خود و خدا و عزا، بر هر حاشیه‌ای غلبه دارد. دوستی دارم به اسم مرآت که وقتی دید نوشت: «آمدم بگم که عکس اون پیرمرد زنجیرزن، میتونه سوژه جهانی باشه.» نشر عکس از دامنه. عکاسش را شناسایی نکردم کیست. توی هیأت پایین‌تکیه، خیلی پیشکسوتان جمع بوده و هستند. باشندگان‌شان الها سالم باشند و رفتگانشان بارپروردگارا در فردوس جنت مأوا. اساسا" دیدن و دیدار این دسته‌ی پایین‌محله همیشه مرا (شاید هم همه‌ی محلی‌ها را) فورا" به یاد امام رئوف حضرت رضا ع می‌اندازد چون هر چهل‌وهشتِم مشهدند. عزاداران امام حسین ع در دسته‌ی قدیمی و پایدار و مذهبی و متحد پایین‌تکیه اجرتان یقنا" در دفتر پروردگار متعال درج است و شما بودید که دعای کمیل خانگی را به صورت دوره در خانه‌ها رواج دادید. درود دارید بی‌عدد. باز نیز این مرد نکایی درین چهار عکس در دسنه‌ی پایین‌تکیه -حالا از نکا یا از هر روستایی که هست و ناشناس مانده است- مویه و چهره و انده‌باری‌اش با آن دو زنجیرش، جِلوه کرده و رونق بخشیده. به قول عموحمید (که این سه صحنه‌ی این مرد عزیر در روز عاشورا را زیر نگره و نگاه خود برده است)

 

"همه‌ساله در همین شکل و شمایل می‌آید و  خدا داند کی هست و کجا می‌رود بعد مراسم"

 

پس ای زنده‌مَرد! مویه و گریه و آه و ناله و انابه و اقامه‌ات به قیام کربلا، گوارا. دسته‌ی پایین خوشا هم به حال شما که این مرد در دسته‌ی شما عضو ناشناس و گمنام است. دامنه.


امیر رمضانی: درود جناب دامنه. در خصوص این تصویر و اینجور عاشقانه و با احساس عزاداری کردن سالها قبل  با هیت اباالفضل داراب کلا  ایام اربعین به مشهد می رفتم . گاهی در بین دسته ی زنجیل زنان افرادی غریبه می آمدند با همین ترکیب سنی و قدری شکسته تر و عاشقانه زنجیر میزدند. گاهی منبری ها روی منبر نقل قولی میکنند  روضه میخوانند  آدم هنگ‌میکنه نکنه  روحی در انسانی حلول کرده و با جسم انسانی در دسته جات عزاداری میکنه. اضافه تر قابل بیان نیست . هر کس شهود خودش را داره. از این بنده خدا قبول باشه . سال دیگر اگر دیدم حتمن عرق پیشانی اش را با دستمال خودم پاک میکنم . دست مریزاد از این عکس و عزاداری در گمنامی  مثل شهید گمنام هست. از ظاهر دسته زنجیر زنی هیئت ابوالفضل هست.


جناب امیر سلام. ممنونم متنی -که به‌شدت دلدادگی درش امواج ساطع شده است- برای سوگواری و اصالت مذهبی نوشته‌ای. آنجا که گفتی سال دیگه عرقش را خشک می‌کنی در همه‌ی وجودم غرقمم کردی. اگه من هم بودم دستش را پایان مراسم می‌گیرم می‌آورمش قاسم‌شاهمیری دکون‌پیش داخل آن تنگه خونه‌ی خاله تحویل شما می‌دهم که آن پلوی نذری گوشت گوسفندی دامداری پدرت را، هم به او بخورانیدش، هم یک لَوِه پِرِ  پِرِ و دَزِه‌ی دَزِه‌ بدی ببردش پیش خانواده‌اش. اجر شما و این مردِ خدا هم صدچندان باد. عاشقی برای مولا اباعبدالله  و حضرت زینب -سلام الله علیهما- فرمان ندارد امیر. جاده‌اش، باز باز است و پر از طراوت.

 

پرسش حجت الاسلام احمدی از دامنه: سلام بر مدیر محترم جناب طالبی عزیز امام حسین علیه السلام برای چه چیزی قیام کرد؟ معروف است که می‌گویند آن حضرت در برابر ظلم قیام کرد. سوال ۱. مبنای تشخیص وجود ظلم چه چیزی بود؟ اگر مبنای تشخیص، اکثریت جامعه باشد و رضایت آنها ملاک قرار گیرد، در آن روزگار، آیا اکثریت چنین ظلمی را تشخیص دادند؟ حتی بسیاری از بزرگان هم با معاویه و یزید بیعت کرده بودند، مردم هم مشغول زندگی عادی شان بودند. امنیت شان تامین و کسب و تجارت شان برقرار بود و عباداتشان را می‌کردند و... سوال ۲. منظور از ظلم چیست؟ اگر منظور این است که اصل حکومت، حکومت جائر است و ماذون از امام معصوم نیست، باید گفت مردم به این حکومت تن دادند و مشروعیت حکومت هم به رضایت مردم است و مردم هم راضی هستند. اما اگر منظور این است که اعمال ظالمانه ای در حکومت اسلامی آن روز وجود داشت، خوب طبیعی هست که گاه‌گُداری چنین چیزی باشد. در همه حکومتها این مساله وجود دارد. ۱. امام حسین علیه السلام در برابر چه چیزی و چه موضوعی قیام کرد؟ ۲. اگر موضوعی به نام بیعت با یزید وجود نداشت، باز هم آن حضرت قیام می‌کردند؟

 

پاسخ دامنه: استاد جناب آشیخ احمدی سلام. می‌دانم برای هر دو مسئله جواب دارید، اما چون از من پرسیدی، اجابت می‌کنم:

 

۱. موضوع قیام امام حسین علیه السلام تصحیح مسیر امت رسول الله ص بود. اما این که در برابر چه چیزی جوابم این است در برابر حکومت وقت ایستاد. حکومتی که به تعبیر خودِ معاویه پدر یزید، قدرت را مانند «دستَنبو» (=خربزه‌ی جالیزی کوچک در حد سیب) در دست داشت.

 

۲. امکان قیام که قابل انکار نبود، ولی شاید سال ۶۱ شروع نمی‌کرد، هم زور و فشار در مدینه و سپس در مکه و هم سرانجام جنگ در کربلا را خود امویان شروع کردند. حتی حضرت پیمودن مسیر کوفه را عوض و به شمال شمال کوفه یعنی کربلا تغییر مسیر داد اما لشگر حکومت سد راهش شد. باز هم سعی کرد اولین تیر را ایشان شروع نکنند که آغازگر جنگ باشند. بگذرم. امام حسین علیه السلام چه قیام و چه قعود می‌کرد، اساس حکومت اموی را کاملاً فاسد و امور امت جدش را هم نیازمند تغییر می‌دید. خودشان هم اشاره داشتند: برای اصلاح امور امت جدّم.

 

پرسش ۱۸۹ صحن مدرسه فکرت

 

چگونه می‌شود با اسلام آشنا شد؟ به عبارتی درست‌ترین راه و روش اسلام‌شناسی چیست؟ یعنی یک کسی که مسلمان هست یا تازه مسلمان شده است، با چه اسلوب و طریق و با چه مبنا و منطق باید با دین خود آشنا و به اساس و احکام و عقاید آن آگاه گردد؟ خودِ دین اسلام آیا مشخص کرده است که چگونه با من (=مکتب اسلام) آشنا شوید؟ در مورد همین یک پرسش، شاید چند صد سؤال فرعی و مرتبط با آن هم، وجود داشته باشد که ذهن جست‌وجوگر انسان، خود بدان سیر می‌کند. این پرسش به مناسبت ماه محرم -که معمولاً جاذبه‌ی توجهات دینی درین ماه، بیشتر و بیشتر در محافل و منابر و مجالس میان مسلمین مطرح می‌شود- طرح و سنجاق شده است. هر کس خواست می‌تواند در پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن، شرکت آزاد داشته باشد. ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ ، دامنه.

 

پاسخ سید یاسر موسوی به پرسش ۱۸۹ : سلام دوست نازنین جناب طالبی عزیز. قبل از پاسخ به سؤالتون از شما تشکر میکنم به خاطر تحلیلهای عالی که ارائه میکنید شخصا لذت میبرم وقتی تحلیلهای شما رو میخونم و دنبال میکنم هر چند با بعضی مواردش مخالف باشم در مورد پاسخ به سؤالتون بنظرم فقط برن پای سخنان استاد پناهیان.

 

جناب آق سید یاسر دوست ارجمندم سلام. بنده هم شخصاً از عنایتت به این ناچیز، تقدیر می‌کنم که فرمودی دنبال می‌کنی متونم را. ازین‌که می‌بینم فرمودی هر چند جاهایی هم ممکن است در مواردی با دیدگاه بنده مخالف باشی، این آزاداندیشی‌ات را می‌رسانَد و کار عاقلانه هم، همین است. در مورد جوابت به پرسش سنجاقی صحن هم، تشکر می‌کنم که از نظرت رجوع به حجت‌الاسلام آقای علیرضا پناهیان به اسلام‌شناسی منجر می‌شود. به این فکر نمی‌کردم که می‌شود در پناهِ حجت‌الاسلام «پناهیان» پناه گرفت و به اسلام رسید که سید یاسر گرفت و لابد کامل رسید! این یکی آخری بااجازه کشکولی! از کشکولی بگذرم و عرض کنم: بنده توفیق آشنایی با آقای پناهیان را ندارم و به افکار این روحانی، آگاهی و دسترسی ندارم. با کمال تشکر ازت سید یاسر.

 

پاسخ جناب محمدتقی آهنگر به پرسش ۱۸۹ : سلام اقای طالبی. در پاسخ به سوال مطرح شده باید عرض کنم. ان الدین عندالله الاسلام دین در نزد خداوند بزرگ اسلام است ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخره من الخاسرین هرکس غیراز اسلام دینی بپذیرد از او قبول نخواهد شد ودراخرت از زیانکاران است. ونیز تسلیم بودن در مقابل حق است در عین محترم بودن همه ی ادیان الهی ، چرا که تسلیم بودن یقین ممکن نیست وتسلیم بدونه یقین تسلیم عقلانی وعالمانه نیست بلکه کورکورانه محسوب می شود واعتقاد وتصدیق قلبی نیازولازم است وباید اقراروایمان داشته تعهد وقبول مسئولیت رابه دنبال داره از نشانه های اگاهی از روح اسلام است با توجه به متنی از شهید بهشتی در سالهای گذشته بمناسبت هفتم تیر در گروه بارگذاری کردی واز گفتارهای گوناگون ان شهید بین سال های ۴۹ و۵۵ در ۱۰ جلسه تفسیر قران باعنوان باید ها ونباید ها رو به دقت مطالعه کردم پس اسلامی را که شهید بهشتی معرفی کرده برام قابل پذیرش ومحترم وخیلی به روز هست جامعه فعلی به نظرمی رسد تشنه تفکرات ان شهید مظلوم است اگر اشتباه نکنم چند جمله از شهید که جنابعالی نوشته بودی که شهید معتقد است جامعه اسلامی جامعه ی هوشیارهاست جامعه ی بره ها نیست جامعه ادم ها وزبان دارها برای حق وعدل ونیز از فساد می گوید که وقتی سرطان فساد در حکومت وپیکرعمال وکارکنان بیفتد باید منتظر مرگ ان جامعه بود واسلام صرفا با کرامات وکارهای فوق العاده پیش نمی رود وهرمقامی در جامعه ی اسلامی اسیر القاب وتشریفات باشه دور از اسلام هست ووو اگر فرصتی پیش اید شاید ادامه داشته باشه فعلا به همین مقدار بسنده می شود ارادت.

 

جناب محمدتقی سلام. شگفت‌زده شدم وقتی دیدم متن‌های چند سال پیشم درین صحن را هنوز هم برای استفاده یا مطالعه داری. و خیلی هم بادقت چند گزاره را از همان نوشته‌ی چند سال قبلم استناد کرده‌ای. تحسین می‌کنم این شیوه‌ی کاری‌ات را. درین پاسخت مقدمه‌ی حکیمانه‌ای زده‌ای که حکایت از نهایت اعتقاد راسخت به اسلام به عنوان دینِ تمام و کمال است. شوق‌انگیز بود رفتار فکری‌ات. درین پاسخ متوجه کرده‌ای اسلام را از طریق اسلام‌شناسی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی می‌جویی. آن شخصیت اسلام‌شناس واقعاً یک مسلمان اُسوه بوده است. ازت متشکرم در شرکت و پرداختنت به این بحث ۱۸۹ صحن. چون از نوشته‌ی قدیمی من یاد کرده‌ای همین الآن باز رفتم سراغ دفترنوشته‌های خطی‌ام در کتابخانه‌ام و عکسی از یک صفحه‌ی آن انداخته‌ام که همین کتاب «بایدها و نبایدها» است اثر بی‌نظیر شهید بهشتی که در ادامه بار می‌گذارم تصویر را.

 

دفترنوشته‌های خطی‌ام

از کتاب «بایدها و نبایدها» اثر بی‌نظیر شهید بهشتی

 

محمدتقی آهنگر: سلام مجدد دروان نوجوانی ام از رادیو شرح ودرسهایی از نهج البلاغه از ایت الله منتظری رو به دقت گوش می کردم ونیز سخنرانی های دکتر بهشتی تا کنون هر جا ممکن شد جدای از محتوای ان از فن بیان اش لذت می برم الان هم سخنرانی های مقام معظم رهبری رو دنبال می کنم اون هم به لحا ظ فن بیان ومسلط به ادبیات به ویژه فارسی همون حس رو دارم اینو گفتم که برخی سخنرانی ها ارزش گوش کردن ندارد منظورم اداب سخنوری است.

 

دامنه |: مجدد سلام آقا محمدتقی. اتفاقاً همین روش موجب می‌شود انسان در مبانی، محکم شود و اثر استحکام مواضع و مبانی است که آدمی نه سالوس می‌شود، نه وسوسه، نه دسیسه‌گر؛ و کورانِ حوادث هم دستش را از چنگک دین جدا نمی‌کند. چنین نباشد معمولاً با وزشِ کمترین مشکلات و آفات، آدمی کفرانگر می‌شود و رو به سوی چیره‌کردن خود به دیانت می‌کند و دین را آسان در ردیف اولویت‌های دستِ چندم! خود می‌گذارد. زیاد دیده شد افرادی که تاب ماندن در خط پروا را در خود تقویت نکردند و به جماعتِ بدبینانِ محض، سوق یافتند و شب و روز هم اگر پرت و پلا پخش کنند، باز هم پایان وقت آن روز، خیال می‌کنند چقدر امروز کم‌کار بودم! علیه‌ی دین و انقلاب و ایران و ارزش و افراد و سرمایه‌های دینی لجن نپراکندم! بگذرم. ازت سپاس که شیوه‌کاری خود را توضیح دادید، منتخب‌های خوبی هم ذکر کرده‌اید.

 

پاسخ محامین به پرسش ۱۸۹ :: با سلام و احترام خدمت جناب دامنه. به نام خدا. راه درست و اصولی آشنایی و قوی شدن در اسلام (و یا هر علم دیگر) این است که انسان برای خود سیر مطالعاتی داشته باشد. مبانی رو از ساده شروع کند پله پله به آن عمق بخشد.استدلالی و اثباتی بیاموزد. در این بین ممکن است به پرسش‌ها و شبهات فراوانی برخورد کند برای اینکه وارد وادی انحراف نشود همزمان که مبانی رو می‌آموزد شیوه‌های درست پاسخگویی را هم فرا بگیرد. هر موضوع هر شبهه روش خودش را برای پاسخگویی دارد. مسلمان معتقد، مسلمان سکولار، لیبرال مسلک، آنها که به هیچ آیین و مرامی معتقد نیستند ویا حتی آنها که اصلا خدا را قبول ندارند هر کدام را شیوه خاص برای پاسخگویی دارد برای این کار می‌تواند از کتب بزرگان و تئوریسین‌های دین استفاده کند، از سخنرانی‌ها‌ی آنها بهره ببرد و یا از محضرشان بیاموزد. برای شروع کتب مبانی اعتقادی سید مجتبی موسوی لاری که نثر ساده و روانی دارد مناسب هست. سپس بخش اعتقادی کتب شهید مطهری می‌تواند مفید باشد. وقتی این مراحل را طی کرد آثار آیت‌الله مصباح یزدی می‌تواند راه‌گشا باشد و همینطور مراحل بالاتر و سخت‌تر رجوع به آثار آیت‌الله جوادی آملی و دیگر بزرگان. محامین: مجدد مزاحم. پاسخ‌تان در صحن را خواندم عالی و دقیق نگاشتید و همه جوانب را در نظر گرفتید. با بخش کوچکی از مفاد آن موافق نیستم البته فعلا بماند کدام بخش که نمی‌خواهم ورود به آن داشته باشم بقیه را کاملا موافقم. خب حقیقت هم همین است هیچ دو نفر را نمیتوان یافت که از نظر فکری کاملا با هم هماهنگ باشند غیر از معصومین‌ ع و این نشات گرفته از اختیار اراده تعقل تفکر و آزادی بیان است البته در چارچوب ممنونم ارادتمندم. محامین.

 

سلامم به محامین. برداشت من از پاسخت این است: یکم: تأکید گذاشتی بر خواندن، زیرا دین اسلام را مکتبی دانسته‌ای که با مطالعه فهمیده می‌شود علنش لابد از نگاهت این است معجزه‌اش کتاب (=قران) است که محتاج خواندن و تفکرورزیدن است و عترت هم پر است از حدیث و روایت و تقریرات. دوم: پله‌پله تا ملاقات با خدا را مفروض گرفتی و باز هم درین پله‌رَوی عرفانی برای فرد مُسلِم، اسلام از نظرت، فرد مؤمنش را از طریق سیرِ مطالعاتی می‌طلبد نه فقط تبعیت از افراد. سوم: بر دست‌یابی به تئوری‌های نظریه‌پردازان دست گذاشتی که یعنی می‌خواهی بگویی فرد به تنهایی قادر نیست به درک کامل اسلام منتهی شود.  درست هم گفتی. چهارم: مهم این که در پاسخت جای اندیشه‌ورزی خالی نیست و این یعنی اسلام باید توسط فرد مسلمان هر بار بیشتر از دفعات قبل، درک شود چون زمان و تحولات مهم است. ممنونم. خیلی عالی پیش آمدی. به نوبه‌ی خودم بهره بردم و نیز خوشحال که شیوه‌ی ادراکی را مطرح کردی، نه تقلیدی محض را. هم این نظر و دیدگاهت از منطق برخوردار است و هم آن جمله‌ی پیام قبل در بالا که دین ما عقل‌پسند است. خرسندم رک فرمودی با بخشی از دیدگاهم موافق نیستی. این بی‌تعارفی در مباحثه را دوست دارم. سپاس وافر.

 

پاسخ شیخ محمد بابویه به پرسش ۱۸۹ :باسلام. پاسخ سوال. یک- گرایش و پذیرش خود فرد به دین اسلام دو- نگهداری و تقویت آن بوسیله آموزش سه- تقید عملی با قوانینش چهار- مخالفت عملی با قوانین خلاف اسلام پنج- تلاش ، مجاهده و فداکاری و در نهایت قرآن، روایات بهترین پاسخگویی فرد مسلم به نیازمندیها می باشد قرآن انسانها را از تاریکی ها به سوی نور می برد اما روشنی که بر اساس هوی و هوس، شهوت و غضب یا تقلید کورکورانه باشد جز فرورفتن در تاریکی چیزیی نیست.

 

جناب شیخ محمد بابویه صدیق محترمم سلام.  از شرکتت در بحث ۱۸۹ صحن ممنون. روی هر پنج تا دست می‌گذارم و می‌گویم براستی که راست گفتید. به این پاسخت افتخار هم نمودم. عالی و غنی توی صحن فرود آمدید و دیدگاهت را دیدیم. راستی! من را اگر نمی‌شناسی!!! و اسمم را در سلام نمی‌بری، بنده، "ابراهیم"!!! هستم. پس می‌شود در خطاب به فرد، اسمش را برد!!!

 

پاسخم به پرسش ۱۸۹

پرسش ۱۸۹ صحن مدرسه فکرت این بود: چگونه می‌شود با اسلام آشنا شد؟ به عبارتی درست‌ترین راه و روش اسلام‌شناسی چیست؟ یعنی یک کسی که مسلمان هست یا تازه مسلمان شده است، با چه اسلوب و طریق و با چه مبنا و منطق باید با دین خود آشنا و به اساس و احکام و عقاید آن آگاه گردد؟ خودِ دین اسلام آیا مشخص کرده است که چگونه با من (=مکتب اسلام) آشنا شوید؟ در مورد همین یک پرسش، شاید چند صد سؤال فرعی و مرتبط با آن هم، وجود داشته باشد که ذهن جست‌وجوگر انسان، خود بدان سیر می‌کند. این پرسش به مناسبت ماه محرم -که معمولاً جاذبه‌ی توجهات دینی درین ماه، بیشتر و بیشتر در محافل و منابر و مجالس میان مسلمین مطرح می‌شود- طرح و سنجاق شده است. هر کس خواست می‌تواند در پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن، شرکت آزاد داشته باشد. ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، دامنه.


پاسخ من به این مبحث خلاصه این است:

 

۱. اسلام در قالب قرآن (= قابل خواندن و تدبرکردن) فرو آمده است. پس دینی فهمیدنی و مطالعاتی است. ۲. اسلام توسط مفسران که در درجه‌ی اول آن امامان معصوم ع و عترت قرار دارند، تشخیص داده می‌شود، پس باید روایت و حدیث فهمید. ۳. اسلام، تاریخ و رویدادهای عقیدتی دارد که باید تحلیل آن را بلد شد. مثل غدیر، مثل اُحد. مثل صلح حدیبیه، مثل برائت و مثل انقلاب عاشورا، و ده‌ها واقعه‌ی مهم و... که همه‌ی آن نیازمند تفکر و تفسیر است. پس اسلام دین تحقیقی است. ۴. اسلام خود فرمود مرا از طریق "تفقه"  ()=استنباط و فهم متعارف از دین) بیاموزید و پس از دانش‌آموختکی به میان مردم بروید و آنان را انذار و اندرز دهید. آیه‌ی نفر به سکون فاء. پس؛ اسلام، فقه و احکام و حکمت  و  اخلاق خاص دارد؛ و همین مسلمان را مُجاب می‌کند به کارشناسان دین و اسلام‌شناسان هم لزوما" باید مراجعه کرد. من اسلام را از روی فکرم، سپس از روی قرآن و منابع متقنِ سلسله حرف‌های عترت و  آن گاه رجوع به اسلام‌شناسان و حتی خواندن کتاب‌های معاندین ضد اسلام می‌شناسم، زیرا تُعرَفُ الاشیاءُ باضدادها هم داریم. یعنی: یعنی اشیاء از راه نقطه‌ی مخالف و نقطه‌ی مقابلشان شناخته می‌شوند و به وجود آنها پی برده می‌شود. مثلا" فقط جهت مثال: ضدیت اروپا با اسلام و آتش‌زدن منابع مقدس دین خاتم، خود یک ملاک حقانیت اسلام است، چون باطل‌بودن اروپا برای من دیری‌ست که معلوم بود. خلاصه‌ی حرفم هر حجت‌الاسلام، اسلام‌شناس نیست، واضح بگویم: روحانی‌هایی واقعا" حوزه‌دیده -به اصلاح ارایج مُلای دانا- را باید شناسایی کرد و دین را علاوه بر عقل و تحقیق خود، از آنان نیز آموخت. مثلا" نمی‌توان (به عنوان فقط مثال) برای شئوون و شالکه‌ی اصلی حجت‌الاسلام مرحوم اکبر رفسنجانی، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی، حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی، حجت‌الاسلام حسن فریدون مشهور به «روحانی»، حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری، حجت‌الاسلام عبدالله نوری، حجت‌الاسلام حسین انصاریان، حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی و ...، شأنی اسلام‌شناسی قائل بود؛ تفقه و مُلابودن درین افراد، اندک و ناچیز و خیلی ضعیف است. در عوض شخصیت‌های اسلام‌شناسی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، امام خمینی ره، آیت‌الله العظمی منتظری ره، آیت الله سید علی خامنه‌ای دام ظله، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی (بنده با بخشی از افکارش موافق نبودم) و شخصیت‌های مانند زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، مرحوم  مهدی بازرگان را افرادی دین‌پژوه و تفسیرگر مفاهیم مهم اسلام دید. از طرف من این بحث صحن برایم پایان.

 

پاسخ حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی به پرسش ۱۸۹: ضرورت لحاظ «ترتّب» در طُرُقِ اسلام شناسی!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک؛ صبح جنابعالی به خیر و عزاداریتان مورد قبول درگاه حق باد. از جنابعالی به جهت طرح پرسش در مورد راه و یا راه های شناخت اسلام (اسلام شناسی) و جمع بندی پایانی و نیز از مجموعه اعضای محترمی که در پاسخ دهی به پرسش مذکور، شرکت نموده اند، سپاسگزاری می نمایم؛ اگرچه جنابعالی نگاشتی «از طرف من این بحث صحن برایم پایان»؛ ولی قید حَصری «برایم»، راه بحث را برای دیگران باز نهاده است؛ بدین جهت، نکاتی را یاد آور می شوم: ۱) قطعا حضرت تعالی و همه دوستان توجه دارید که باید از خلط بین دو موضوع «دین شناسی» و «اسلام شناسی» پرهیز نمود؛ زیرا اگرچه، برخی از طُرُق، در هردو حوزه نقش آفرین هستند؛ اما پاره ای از طُرق، درگام اول در حوزه «دین شناسی»، کارآئی ندارند؛ از باب نمونه:  حضرت استاد علامه مصباح یزدی (ره)  به درستی می فرمود : «کسیکه اصل دین  و نیز نبوت را باور ندارد ما نمی توانیم برای اثبات ضرورت دین و یا تبیین آموزه های اعتقادی (خدا، رسول، و قیامت و...)، از  آیات و یا روایات بهره جوئیم؛ زیرا او به آنها باور ندارد؛ پس ما در اینگونه امور و برای اینگونه افراد، چاره ای جز استفاده از برهان عقل نداریم»؛ به تعبیر دیگر : نباید مرز بین «برون دینی» و «درون دینی» را نادیده گرفت؛ بلی اگر از طریق عقلی، اصل ضرورت دین و نبوت و... را ثابت کرده باشم؛ می توانیم برای تقویت و تثبیت باورهای دینی و.... از آیات و روایات نیز بهره گیری نمائیم؛ ۲) خرسندم که در جمع بندی نوشته خویش، به ضرورت و نیز به سودمندی بهره وری از طُرُق مختلف در حوزه «اسلام شناسی» اشاره نموده اید؛ به نظر میرسد: می توان در این راستا شواهدی از سیره عملی اهلبیت (ع) و کارشناسان حاذق و مورد اعتماد  در دو عرصه «دین شناسی» و «اسلام شناسی» ذکر نمود؛ باورم این است : با ارائه تببیینی تحلیلی، این امکان هست که ساختار جمعی تعبیر لطیف «سُبُل» درفراز «وَسُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَةٌ») از یارت شریفه «أمین الله»، مهر تاییدی است بر درستی اعتقاد به تعدد طُرُق «دین شناسی» و «اسلام شناسی»؛ ۳) براساس آیات و روایات بی شمار؛ قطعا یک راه کارآمد در حوزه «اسلام شناسی»، تدبّر در مفاد آیات شریفه و نیز در آموزه های مندرج در دیگر منابع شناختی دینی و اسلامی است؛ امّا قطعا (همانگونه که خود اشاره نموده اید)، تدبّری سودمند خواهد بود، که با رعایت آداب مربوطه صورت پذیرد؛ وگرنه باید شاهد بروز پیامدهایی سخت (از جمله فهم غلط دینی و حتی دین گریزی) بود؛ ۴) تردیدی در کارآمدی «فی الجمله» و گاه «بالجمله» روش«عقلی» در دو حوزه «دین شناسی» و «اسلام شناسی» نیست؛ اما نگاه مطلق به این روش، پیامدهایی سنگین و حتی غیر قابل جبرانی را در پی خواهد داشت؛ در برخی موارد (از جمله موارد بی شماری از تشریع «أحکام» و فلسفه آنها)، از «کُمَیت» (اندازه) عقل خارج است؛ و به قول معروف در اینگونه موارد، «عقل، قَد نمیدهد»؛ و همین است که در مکتب ما، هم اندیشه «ایراسیونالیسم» (مکتب «خرد ستیزی»)  مردود شناخته شده و هم مسلک بی پایه «راسیونالیسم» (عقل‌گرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل)؛ در خلال خطبه ها و بخش های دیگر نهج البلاغه، شاهد تعابیر در نفی این دو جریان فکری هستیم؛ مقصودم این است: بر اساس آموزه های دینی، هم نگاه منفی مطلق نسبت به یافته های عقلی، مذموم است؛  و هم نگاه مثبت مطلق به آنها؛ اگر قرآن کریم در تمجید از امت اسلامی می فرماید «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ...» (بقره/ آیه ۱۴۳) : «و همان گونه [که شما را به راه راست هدایت کردیم] شما را امتی میانه [ومعتدل و پیراسته از افراط و تفریط] قرار دادیم تا [در ایمان، عمل، درستی و راستی] بر مردم گواه باشید»؛ جلوه ای از تحقق صفت اعتدال مسلمین را باید در قلمرو اعتبار بخشی به عقل، دانست؛ ۵) از افراد مختلف دانشگاهی و حوزوی  به عنوان کارشناس در حوزه اسلام شناسی نام برده اید؛ و به حق، قائل به ترتب بین آنان شده اید؛ خرسندم که از استاد فرهیخته علامه مصباح یزدی (ره)  در شمار دین پژوهان و تفسیر گر مفاهیم مهم اسلام» یاد نموده اید (البته با ذکر جمله معترضه «بنده با بخشی از افکارش موافق نبودم»)؛ طبیعتا همین موضع، برای بنده و یا دیگران نسبت به چهره های دیگر نیز مطرح است؛ از باب نمونه : یکی از اشتباهات فاحش جناب مهندس بازرگان این بوده که ناباورانه، مروج این اندیشه بود که  «دین، یعنی برقرار ی ارتباط شخصی با خدا»؛ هم شهید مطهری و هم آیت الله مصباح و هم ...، شدیدا با این دیدگاه مخالف بوده به نقدآن پرداخته اند (در مقدمه کتاب در دست چاپ «جهش تولید در آینه قرآن و حدیث» خود، بدین اشتباه فاحش ایشان پرداخته ام)؛در پایان، ضمن سپاس مجدد؛ باید عرض کنم: نکات قابل ذکر دیگری در ذهن داشته و دارم که به جهت پرهیز از فزونی اطاله سخن، از پرداختن به آنها پرهیز می نمایم. (حوزه علمیه قم. سید حسین شفیعی دارابی روز  چهارشنبه ۱۱ مرداد ماه ۱۴۰۲ش_ ۱۶ محرم ۱۴۴۵ق)

 

محضر استاد دانشگاه و حوزه جناب حاج آ سید حسین شفیعی سلام و ادب و ارادت. از دسته‌نوشته‌های درجه‌ی بالایی از شما بود که درین صبح خود تعطیل، دشت کردم. واقعاً جامع و مانع وارد شدید. اگر بخواهم تک‌تک را موردبه‌مورد تأییدیه بزنم متنم از خودِ متن جواب شما را بیشتر می‌شود و پس در کلمه بگویم: کاملاً با پاسخ روشنگر و عمیق شما موافقم و حتی آموختم. بلی؛ پرانتز جلوِ مرحوم آیت‌الله مصباح از آن رو باز کردم که تصور نشود از نقدم بر برخی از تزهای ایشان عقب نشستم. به مانند شما بر بسیاری از افکار مرحوم مهدی بازرگان نقد دارم، اسم‌بردن از ایشان از آن رو بود که مباحث عمیقی در باره اسلام داشتند که نمی‌شود از آن عبور کرد ولو با نقد و رد و قبول. از آن مقام محترم علمی و حوزوی متشکرم که به پرسش ۱۸۹ صحن اهتمام نمود. بنده شما را حوزوی‌یی کارکُشته می‌دانم و در توان و قدرت فکری اسلام‌شناسی‌ات شک ندارم و صبغه‌ی بالایی درین مسئله دارید و این مانع نیست که با برخی از نظریات‌تان در پاره‌ای مسائل فکری مخالف باشم که امری طبیعی‌ست. از تأییدات بر پاسخم کمال امتنان دارم. افتخار می‌کنم بدون هیچ تفاخرورزی و در نهایت فروتنی در صحن مدرسه، حضور عالمانه و روشنی‌بخش دارید. با احترام فراوان.

 

پاسخ سید علی‌اصغر به پرسش ۱۸۹ : به اسم الله. برای پاسخ به پرسش کلیدی و راهبردی ۱۸۹شما اقا ابراهیم دوست شفیق بنده امکان اندیشه ام فعال شد و تمکین کردم به شرح و یادآوری موضوعی که شناخت به دین اسلام را سخت و دشوار می کند برای کسی که میخواهد به اسلام برای اولین بار رجوع کند. دچار نگاه به یادآوری از پلورالیسم مذهبی شدم . اسلام ناب محمدی ص ، اسلام انگلیسی ، اسلام آمریکایی ، اسلام داعشی ، اسلام وهابی ، اسلام طالبانی ، اسلام روسی و...مذهبی هستند که برای شناخت شان باید از پیچیدگی های فراوان عبور کنید . برای ما که دوران آگاهی تاریخی و فلسفی اسلام راعملادریافتیم و تبدیل به باور و عقیده نمودیم بسیار راحت است . هرچند انگیزه های درون مذهبی مانند جدایی دین از سیاست و یا جدایی دین از دولت در شرایط خاص هم گاهی به شناخت آسیب می زند و یا فربه می کند . و قرائت های متفاوت و مستحدثات و مقتضیات زمان هم بر تکامل شناخت تاثیر دارد . بنده پیشنهاد می دهم که شناخت اسلام ناب محمدی ص از تفاسیر وحی علامه طباطبایی و رویکرد عملی اسلام امام خمینی ره و مستندات مکتوب شهید مطهری حاصل می شود . شاید گفته شود که این هم یک نوع شناخت خاص به اسلام است . بله ! نو اندیشان دینی و روشنفکران دینی در اسلام هم با کنش هایشان باعث ایجاد ذوق تحقیق و تجلی مبانی اسلام می شوند . از اینکه با سوال راهبردی و ضروری ات موجب اندیشیدن شده اید، متشکرم.

 

سلام جناب سید علی‌اصغر. واقعاً به شگفت آمده‌ام که در حالی دل رفیق اندیشمند و مؤمن و مهربان من از درد مصیبت حضرت اباعبدالله و زینب کبری سلام الله علیهما مجروح و از فراق فرزندش لبریز از حسرت و دلتنگی‌ست، ولی مغزش شکر خدا مشحون از پویایی و سالم در تفکر و اندیشه ورزی‌ست. مرا با این شرکتت در مبحث سنجاقی مدرسه هم واجد وجد کردی و هم رهنمون به کلیدی‌ترین نکات. پس واقعاً سپاس. در پاسخ من در متن اولیه‌ام نام مرحوم علامه طباطبایی بود و نمی‌دانم چرا در موقع نهایی‌کردن متن برای بارگذاری این اسم از قلمم افتاد. با نام‌بردن از آن انسان عقیده و عمل و عشق، مرا به یادش انداختی که خودت هم می‌دانی چقدر در مبانی به علامه طباطبایی وامدار هستم. امابعد یک غرَض از طرح این پرسشم این بوده در ذهن‌ها تجلی دهم ممکن است به عدد جمعیت مسلمین، نوع آشنایی و عمل به اسلام تمایز پیدا کند. هر چند مسلّماتی وجود دارد که همه به طریقی در آن متحدند مثل اصل توحید. در مورد دین و سیاست هم چون در جوابت اشارت داشتی، تأکید عقیده‌ی من درین قضیه، فربه‌شدن هر نظریه‌ی اسلامی‌ست که اسلام را از هیچ امر مهمش تفکیک نکند، زیرا اسلام به گواهی قرآن دین کامل است و سیاست و تدبیر سیاسی بر پایه‌ی مبانی و احکام اسلام، مسلم و مبرهن و بدیهی‌ست. جداسازان دین و سیاست در واقع با اسلام مواجهه‌ای میلی می‌کنند که از اساس نادرست و منحرفانه است. از جوابت که جامعیت داشت و مرا سرشار از نکات ساخت فوق‌العاده تشکر که این بینش تو را عشق می‌ورزم. پوزش تأخیر داشتم در پاسخ به پاسخت. جایی بودم از دسترس خارج بود. تازه رسیدم تا دیدم، آنی پاسخ نوشتم.

 

پاسخ جناب مرآت به پرسش ۱۸۹ صحن: سلام جناب دارابی عزیز، شرمنده می‌فرمایی برادر. همین‌که اینجا را میخوانی، لطف شماست. عجب پرسش‌های سختی میفرمایی برادر. مرآت کم سواد کجا و این سئوال‌ها کجا! اما به روی چشم. برسم خونه در حد بضاعت مشارکت می‌کنم در بحث مدرسۀ فکرت شما. بعداً نوشت: نمی‌دونم منظور شما از این سئوال صرفاً شناختن اسلام است یا عقیده‌مند شدن به اسلام است چون این دو، از جهاتی با هم مرتبط هستند و از جهاتی هم متفاوت از یکدیگرند. یعنی ممکن است کسی به اسلام اعتقاد داشته باشد و در اعتقادش به یقین هم رسیده باشد، اما شناخت علمی، فلسفی و تاریخی از دین نداشته باشد. متقابلاً کسانی هستند که شناخت تاریخی از دین دارند، علوم الهی را هم بلد هستند، اما، پای عقیده و ایمانشان می‌لنگد. لذا، اگر منظور از این سئوال، صرفاً شناخت علمی از اسلام است، باید عرض کنم که اسلام، یک سلسله حقایق به هم پیوسته است که حلقات آن در کنار هم دین را تشکیل می‌دهند. یعنی شناخت از دین، مستلزم شناخت همۀ حلقه‌های آن است که نمی‌شود گفت یکی بر دیگری تقدم دارد. به همین دلیل نمی‌توانیم شناخت نقطه‌ای یا معیّنی را برای آن مشخص کنیم. به عنوان مثال: خدا، محور و اساس دین است، اما آیا اول باید خدا را بشناسیم بعد توسط خدا، رسول خدا را؟ یا اینکه اول پیامبر را بشناسیم و بعد از طریق پیامبر، به شناخت خدا برسیم؟ با این همه، به نظر من بهترین روش و اسلوب [بقول شما] برای «شناخت صحیح و دقیق از اسلام» تفکر و اندیشیدن در خود اسلام است که در یک گزارۀ جامع و کامل لازم الجمع است: «خدا» ، «رسول خدا» ، «ولی خدا و کتاب خدا» و این سه، لازم و ملزوم یکدیگرند که شناخت هریک بدون دیگری، شناخت کامل دین محسوب نمی‌شود. دعایی شفاف داریم از حضرت امام صادق علیه السلام در این باره که ظاهراً به جناب زراره تعلیم و توصیه فرموده است: اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ، لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ دینى... خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر خود را به من نشناسانی فرستاده‌ات را نشناخته‌ام، خدایا رسولت را به من بشناسان، که اگر رسولت را به من نشناسانی حجّتت را نشناخته‌ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم. این بود همۀ دانایی من در این باره که تقدیم شد. زیاده عرضی نیست.

 

پاسخ سید سعید شفیعی به پرسش ۱۸۹ : با سلام بر مدیر محترم , عزاداریتان مورد قبول در گاه حق . اگرچه با تاخیر پاسخ داده ام چون شناخت کافی نداشته ام ۱.‌ البته با توجه به اینکه این جانب تجربه ای در زمینه اسلام شناسی ندارم و بر حسب ضروروت و نیاز با پرسش یا چالشی مواجه می شوم . همانند یک سوال علمی مراحل ان طی می شود . مطالعه و کسب دانش – مشورت از اطرفیان و.. ۲. ساده ترین روش مطالعه . کسب آگاهی و دانش است. پرسشی که مطرح میگردد این است منبع یا منابع اصلی مطالعه چیست .(اگرچه قران مجید بهترین منبع می باشد و ممکن است ما نتوانیم درک صیح از ایات داشته باشیم پس نیاز به کتاب های تفسیری داریم ) برای صحت و اطمینان منابع ,یا به افراد تاثیر گذار اطمینان داریم و از منابع معرفی شده انان استفاده می نماییم و یا اینکه به کتابهای منتشرشده ناشران علمی یا دانشگاهها یا موسسات مذهبی معروف را مورد مطالعه قرار می دهیم. ۳. در صورت مطالعه اولیه از اصول اولیه اسلام , اگر متوجه شویم در چند کتاب اختلافات حادی مشاهده نشده است به چند کتاب بسنده خواهد شد مانند احکام عمومی و واجبات , نجاسات و... و در این مورد تقریبا در تمام رساله ها ی عملیه اتفاق نظر وچو دارد پس مشکلی نخواهد بود ما توضیح المسایل ایات عظام همانند ایت الله خمینی , ایت الله سیستانی , ایتالله مکارم شیرازی , ایت اله منتظری و یا به کتاب های حجتا الاسلام ها ... مطالعه نماییم ( اسامی نمونه بوده است نفیا یا اثباتی نبوده است ) ۴. مشکل از انجا شروع می شود ما با سوالات و چالش های مواجه می شویم که که برداشت های یکسانی در این زمینه وجود ندارد ( نقش دین در حکومت , چگونگی اجرای احکام اسلامی و..) . شاید سوالی برای یک فرد پیش بیاد کدام برداشت اسلام درست است. ما امروزه با عناوینی چه درست و نادرست مواجه می شویم . اسلام ناب محمدی , اسلام امریکایی , اسلام انگلیسی , اسلام طالبانی , اسلام داعشی , اسلام روسی , اسلام چینی و... اسلامی که در حوزه علمیه نجف معرفی میگردد یا اسلامی که در حوزه علمیه قم و یا در حوزه علمیه مشهد و.. معرفی میگردد. و اسلامی که در مووسسات آموزشی امام خمینی , جامعه المصطفی ودانشگاه امام صادق , و..... معرفی می شوند . اینجاست که چالش اساسی شروع میگردد پس نیاز است کتابهای که تطبیقی صورت گیرد مورد مطالعه قرار گیرد و ایا چنین کتابهای وجود دارد "به احتمال زیاد وجود دارد " و یا باید به نویسندگانی مراجعه نمود تا حدودی بی طرف بوده و علمی ان را مورد توجه قرار داده اند . ۵. نکته اخر کشکولی احتمالن ما اهل سنت را اسلام نمی دانیم چون در پیشنهاد های دوستان هیچ عالم اهل سنتی مشاهده نشده است و اگرچه فرض اساسی پرسش شما را باید برا این دانست که به ما به دنبال شناخت بهتر شیعه بوده ایم .۶. سوال اگر اینطوری مطرح میشد اگر بخواهیم درک درستی از یهود داشته باشیم چکار می کنیم . یک- کتاب تورات می خوانیم دو- کتابهای تفسیری تورات را میخوانیم سه- به کتابهای منتشر شده در فلسطین اشغالی مراجعه می نماییم چهار- به کتابهای درباره دین یهود که توسط دانشگاههای معتبر منتشر شده مراجعه می نماییم 5- کتابهای نقد بر دین یهود که توسط انتشارات معتبر یا علمی منتشر شده مراجعه می نماییم پنج- از نظر مشورتی دیگران که شناخت داشته اند یا به این دین گرویده اند استفاده می نمایمم. ( این یک مثال بود برای رسیدن به یک پاسخ ) من الله توفیق.

 

جناب سید سعید شفیعی سلام. از جناب‌عالی برای شرکت در مبحث ۱۸۹ متشکرم. از پاسخ شما این برداشت را دارم: یکی این که در منظرت مطالعه‌ی مستقیم منابع اساسی اسلام، در درجه‌ی نخست آشنایی با اسلام قرار دارد؛ سپس در کنارش مشورت با اهل این علم. دوم این که منابع اسلام از نگاهت نیازمند تفسیر است، پس به این نتیجه رسیده‌ای چون امکان دارد متون اولیه‌ی اسلام را، خوب و دقیق نفهمیم، پس منطقاً و لزوماً باید از اهلش بپرسم، یعنی کارشناسان اسلام و مفسران قرآن. سوم این که دانستن احکام عبادی و اجتماعی اسلام را از طریق مراجع تقلید ممکن و میسّر و مطلوب می‌دانید. و چهارم این که ممکن است -حتی حتم- بر سر شناخت اسلام چالش شناختی روی دهد، پس اینجاست که تعدد فهم و شناخت دینی برمی‌خیزد که اختیار را به خودِ فرد مسلمان قرار دادی که حرف کدام یک را منطبق بر فطرت خود می‌بیند. از شما سید سعید برای این جواب و مشارکت در پرسش بنده، متشکرم. سنی و شیعه هم نداشت، کما این که در مباحثی، برخی از علمای اهل سنت سخنان مناسب و منطبق با اصل اسلام دارند. منابع آنها هم گاه مورد استناد شیعه است و عالم اسلام منزه که باشد حرفش می‌تواند مورد وثوق قرار گیرد.

 

سید سعید شفیعی: با سلام درود مجدد توجه به فطرت و احساس می تواند کمک کننده باشد برای رسیدن به حقیقت . اما احساس می تواند گاهی اوقات راه ما را کج نماید . ۱. این توجه به احساس من را یاد دروان کودکی انداخت که پدر و مادرم تاکید بر فراگیری قران را داشته داندچون به نقل از مادربزرگ پدریم "عمری" درس خواندن زیاد خوب نبود. در ان زمان معلمان قران روستا , اقای سید اسدالله که خدا رحمتش نماید و اقای شیخ رحیم عمرش افزون باد , شیخ رحیم انتخاب کردم که کمی سهل گیرانه تر بود روخوانی عم جز و روخوانی قران تا سه چهار صفحه از نصاب را خواندم دیگر رها شد ۲. چندباری اسمی از شیخ شهید اوره شد خواستم یادی کنم نشد و اینجا یادی کنم از شیخ شهید سیدجواد که خدواند رحمت نماید که بخشی از احساس خوشایند به دین و اسلام با برگزرای کلاس قران را در ما جوانه زد و رشد داد . هم روحیه شادش و هم رفتار صمیمانه اش و هم برخورد مناسب با اشتباهات یا ما فکر میکردیم اشتباه بود .

 

سلام دوباره آق سید سعید. ابتدا تأیید کنم هر دو مثَل متنت را. سپس رحمت فرستم روح والدینت و نیز اخوی مرحومت آق سید حسن. بله، احساس مهم است و گاه هم گمراه‌کننده. سه احساس بزرگ و پاک و درست نام می‌برم که چقدر شگفت‌انگیز عقیده را تقویت کرد: احساس اویس قرَن یمن به پیامیر اکرم ص. احساس ژرف حبیب کربلا به امام حسین ع که خود حضرت حیبب یک عالم و عارف بزرگ بود و از مقام عالی معنوی برخودار. احساس عظیم علامه سید محمدحسین طباطبایی اسلام‌شناس کم‌نظیر به حرم امام رضا ع که حاضر می‌شد کف صحن را ببوسد و فقط به حرمت عاشورا در تمام سال روز عاشورا را تعطیل می‌کرد و دست از کار می‌کشید و اشک می‌ریخت و به سوگ می‌نشست و روضه گوش می‌داد. درود به معلمان قرآنت که یادشان کردی: مرحوم آق سید اسدالله حسینی، آق شیخ رحیم آهنگر و شهید ناموَر حجت‌الاسلام آق سید جواد شفیعی که شکرگزارانه ازو یاد کردی که معلم قرآن و دین و اخلاق شما جوان‌های آن دوره بود. آق سید جواد در حیاتش واقعاً شخصیتی نافذ و فوق‌العاده محبوب و از خوشگل‌ترین روحانی بود. درود از بسط مجدد بحث ۱۸۹ و شرکتت در پاسخ به پرسشم. ممنونم.

 

کنارزدن امام (ره)

هم سابقه داشته و هم همچنان جریان!

به نام خدا. سلام. مستند «تارکد» به سندی از اسناد ساواک (=مخففِ سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در روز ۱۵ خرداد سال ۴۲ استناد کرده که در آن «آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری» با ساواک تماس گرفت و درخواست کرد بیتش را در قم

 

"محاصره کنند تا بهانه‌ای برای بیرون‌نیامدن از خانه در آن روز داشته باشد!" و ادامه داده: "اگر خانه‌ام را محاصره نکنید، مجبور می‌شوم در دفاع از خمینی از خانه بیرون بیایم، در حالی که نمی‌خواهم چنین کنم!"

 

آقای محمدصالح نیکنام کارگردان این مستند مطرح کرده است "سند این تماس، عیناً در اسناد ساواک موجود است. و از همان زمان آیت‌الله شریعتمداری مجموعه‌ای از همکاری‌ها با پهلوی‌ها را آغاز" و "در پشت پرده برای کنارزدن امام (ره) ارتباط‌هایی با رژیم پهلوی برقرار کرده بود."

 

ارزیابی مسئله: در مورد سند و استناد بالا، بنده (=دامنه) داوری ندارم. اما کنارزدن امام خمینی ره (در هر سه عنوان مرجع، رهبر نهضت، بنیان‌گذاری نظام نوین سیاسی ایران) هم سابقه داشته و هم همچنان جریان. مثلا"سه نمونه می‌گویم:

 

اولی تلاش شخص محمدرضاشاه پهلوی برای تبعید ایشان به نجف با هدفِ بی‌فروغ‌کردن امام در میان آن‌همه مرجع قدَر و مجتهدین فراوان در حوزه‌ی نجف اشرف. دومی دست‌وپاکردن عده‌ای علما و مجتهدان حوزه‌ی قم برای مطرح‌کردن سایر مراجع جهت به فراموشی‌سپردن نام امام میان مردم با این شگرد که «آقاخمینی»، «حاج سیدروح‌الله» فردی تندروست و بی‌خود با "تنهاشاهِ شیعه" درافتاده! و سومی هم، بیرون‌زدنِ فاحشِ "دُمِ" آدمایی از دو سوی جناحین راست و چپ از صوری‌بودن "سوگند حضرت ابوالفضل"!!! که می‌کوشند امام را یک تقصیرکار بزرگ معرفی کنند باین حرف پوچ که چرا اساسا" جلوِ رژیم شاه ایستاد و انقلاب کرد!! باید شاه و تاج و سلطنت هچنان می‌بود و انقلاب یک غلط عظیم!!! بود و دین را چه رسد به سیاست! و به آخوند چه مربوط به حکومت! قدرتِ سیاسی یعنی همآهنگی جهانی و ماندن کنار آمریکا و اروپا به هر ساز آنها و رقصیدن به هر کوک آنجا و تبعیت از تفکر ناب و پاک و آزاد!!! آنها.

 

این دسته‌ی آخری که در جهالتا" در جهالت غرق شده‌اند (عمدا" فعل ماضی نقلی آوردم چون همچنان مداومت دارند) و دو خیال بیهوده در سر نوج می‌دهند: شاه! انسان درستکار بود و داشت ایران را چه خوب آباد و آزاد و اروپایی و برهنه و لُخت و دارای کاباره و فاحشه‌خانه و شراب و شراب‌فروشی، رشد و توسعه و آزادی و تحزب و تکثر و کاملا" از شرقی‌بودن به غربی‌شدن می‌ساخت و امام خمینی بی‌خود و نه از سرِ هوش که از سرِ هوَلابد تاریخ یادش هست!! که شاه دستور داد در کشور فقط باید یک حزب باشد: حزب "رستاخیز" و هر کس هم مخالف است از ایران یا برود و یا می‌رود به تبعید و حبس و اعدام. اینان به گمان من آرمانی جز به اروپایی‌شدن ندارند. آفتی که از مشروطه بر این درختِ "بیداری" لک زد و هنوز هم هیچ سَمّی، آن آفت را محو نکرد و هیچ نعلگری بر سُمِ آن نعل نزد، گویا جزوِ آفت‌هایی چونان "شته" «کنه» و «سَن» سِنی دراز و طُوال دارد. اما ملتِ بیدار با لالایی تقلیدی هیچ جاهلی! به خواب و حتی چُرت هم نمی‌رود؛ جیغ‌هایی که در دایره‌ی پهن میهن می‌زنند، یقینا" از سرِ عصبانیت و جهالت عصرجدیدی است که از جهالت عرب عصر پیامبر اکرم ص هم در نادانی و فرورفت منجلاب فکری! پیشی زده است. بله، باید گذاشت این قماش هم همچنان جیغ‌وداد خود را بکنند، چون خفقان‌گرفتن آنان، بیشتر موجب عُقده و هذیان‌گویی‌شان می‌شود و روان خود و جامعه را کدِر می‌کنند. گفت‌شان به نفع‌تر است، تا نگفت‌شان. دامنه.

 


ازین سه علَم‌به‌دوش دارابکلایی که تواضع و خلوص و حُب حسین ع در چهره‌ی‌شان تلألؤ دارد، فقط جناب ابراهیم رمضانی مرحوم محمد بالامحله را شناختم که با این علَم به‌دوش‌گرفتن‌شان، جذبم کرد‌ند. فکر کنم جلوِ دکان و خانه‌ی آقاجواد دباغیان دوست قدیمی‌مان باشد در روز عاشورا ۶ مرداد ۱۴۰۲ که در دامنه نشر شد و عکاسش مشخص نیست ولی توی گالری‌ام ذخیره بود. آقاابراهیم رمضانی دوست فهیمم بر سینه‌اش روی کفن، ظهور امام زمان عج را درج کرده است که آمین به آن، که در آن روز فرَج، صاحب امر و عصر و عقل و عشق و صلح و مقاومتِ توأمان، بیاید و نور دیده‌ی ما به زُجاجه رسد و چون کوکب بدرخشد. حالیا! کفن‌پوشان! الها! عمری طولانی و پربرکت یابید که کفْن‌ودفن‌تان سالها دورتر از هر روز بیفتد. سلام بر دسته و سلام برین سه.

 

ماه محرم در داراب‌کلا (مرداد ۱۴۰۲) نشر عکس: دامنه: این دوست دیرین حاج سید تقی شفیعی. که روی کُنده‌ی درِ ورودی تکیه‌ی بالا ایستاده و پس از مراسم روضه‌ی تکیه، به دیدن دسته‌روی شب‌های محرم مشغول است. در محل، آن‌هنگام که اَشیرِ تکیه شکست (=منبر خاتمه یافت) دسته‌ها یکی‌یکی وارد صحن تکیه می‌شوند و نوحه‌ها و زنجیرها و اشک‌ها مثلثی می‌شود در دیده‌ها و قلب‌ها. آق سید تقی همیشه گرمابخش تجمعات مذهبی بوده و اینک هم در دوران بازنشستگی که دولت معیوب شیک‌پوش پیشین! که تحمل دیدن وی را نداشت، زودرَس بازنشستش کرد! دست از کار مذهبی و خدمت عمومی به انقلاب نشست. امان از شعار آزادی و تحمل مخالف فکری! جناب سید تقی همسنگر انقلاب و جبهه‌ام اینک در قامت خادم‌یار حرم رضوی، ستاد میاندورود را می‌گردانَد. در مدرسه فکرت هم حضور دارد. داشتم می‌گفتم؛ وقتی اشیر می‌شکنَد صدای طبل و سنج همه‌ی عزاداران درون تکیه و روی سکوهای حیاط را بپا می‌کند که مهیا شوند و نگاه و هم‌آوایی با دسته داشته باشند. درود بر دسته‌ها و سلام بر دوست ارزشمند قدیم و حال و همه‌حالم حاج سیدتقی. این عکس شب هشتم محرم مرداد ۱۴۰۲، در دامنه نشر داده شد اما عکاسش را نمی‌دانم کیست.

 

حاج سید تقی: السلام علیکم و رحمت الله خدمت رفیق عزیز ، شفیق و دیرینم مدیر ارجمند و پر تلاش در عرصه رسانه و آزادمنش  دین‌مدار ، ولایتمدارم ممنونم از بزرگواری و مکرمتتان، نمی دانم کدام لنز دوربین این حقیر را در عزای جدش از عقبه عزاداران شکار و به صحن تالار بزرگ مدرسه فکرت کشاند تا مورد اتاب و خطاب محبت های مدیر گرامش واقع شوم  حسابی خف بهیمه و مدتها جا خوش هاکاردمه در آخر نیمکت کلاس مدرسه گوش و دل و جان سپردم افاظات نوشتاری اساتید متعهد و متعبدو عامل حوزه و دانشگاه خصوصا حجج اسلام جمع حاظر در صحن از صدر تا ذیل تخصیصا اخوی گرام و پدر مقامم و از شما مدیر دانا ، توانا ، مانا، خوش مرام و اندیشمندم بله مورد کم لطفی و نامهربانی دولت غربگرا واقع شدم خدا را شاکرم مدیریت اجرایی دولتی را  با حسادت و کینه ورزی  عده‌ای نا بخرد و نادان به نوکری  خدمت مردم در لوای  اهداف امام رئوف حضرت  رضا علیه‌السلام مبدل کردم در خدمت همه خوبان از جمله حضرت عالی جهت خادمی حرم مقدس هستم  . ارادت و زیر سایه امام مهربانی ها مستدام باشید.

 
سلام دوست دوست‌داشتنیِ من. ارادتم به خودت دیرباز است. از ته قلبم شما را رفیقم می‌دانم. دوستی با شما همیشه برایم یک کمال بود. شاید ندانی عمیقاً دوستت دارم و در دلم هستی. من در خدمت اسلام، انقلاب، امام ره، رهبری معظم، مراجع حامی انقلاب و ایران قوی و معنوی هستم.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام علیکم و صبح جمعه تان عالی و عزاداریها قبول رقیق شفیق دیندار و اهل دل و قلم شیوای من، در خصوص نگاه ، نظر و نوشته غیر کارشناسی... هر چند جناب احمدی ناکافی جواب داد و اقای شفیعی با... رد شد ولی انتظار مدیر مدرسه که دارای نبوغ فکری سرشار و قلم توانا بهمراه تعهد دینداریست لازم است از اسلام عزیز و اسلام شناسان بزرگ و معاصر همانند علامه طباطبایی مفسر کبیر قران و اسلام شناس حقیقی ، امامین انقلاب اسلامی ، علامه مصباح یزدی و فخر مازندران و ایران و جهان اسلام آیت الله آملی وغیره ...به رد اسلام شناسان غربگرا بقول حضرت امام روح الله ره مروجان اسلام آمریکایی و بعضاً منکر وحی الهی پیامبر مهر و رحمت دفاع جانانه محققانه ، کارشناسانه مبادرت فرمائید ، منتظر جوابت هستم . ارادتمند دوست اندیشمندم من الله التوفیق

 

سلام دوست ارزشمندم جناب حاج سید تقی. من که چند روز قبل پاسخم به پرسش ۱۸۹ را نوشتم و همانجا حرفم را گفتم. اعتنانکردن به نوشته‌های بی‌خاصیت، خود بهترین جواب است.

 

اسماعیل آفاقی: سلام. صبح بخیر هفتمین روز شهادت هسته کائنات حضرت اباعبدالله الحسین تسلیت باد. بله همانطور که مرقوم فرمودید بدون مورد توجه قرار دادن حرم امیرالمومنین ( ع) برای آغاز پیاده روی اربعین معنا پیدا نمیکند بنده هفت سفر اربعین رفتم آغاز حرکت را ۱۶ صفر قرار میدهم تا ظهر ۱۹ به کربلا میرسم و شب اربعین در کربلا بیتوته را آغاز میکنیم نجف در روزهای ۱۴ ،۱۵، ۱۶ صفر حال و هوای دیگری دارد

 

سلام جناب آقای اسماعیل آفاقی. توضیح خوب شما سخن بنده را شاهد یک مثال عینی کرد. می‌دانستم زائرین اربعین چنین‌اند، لذا در متنم آنان را توصیف کردم که چه بهاء گرانسنگی برای حرم نجف اشرف قائل‌اند و شما با شرح دگر، مسئله را روشن‌تر کردید. تقبل‌الله به این هفت بار زیارتت. سلام جناب اسماعیل آفاقی‌. نکته‌ات را قبول دارم و خودم در نجف و کوفه و کربلا و بین راه‌ها، عظمت عشق زیارت امامان علیهم السلام و مقامات معنوی در سهله و مسجد کوفه را لمس کردم. حقا شهدی شیرین دارد، عین مشهد مقدس‌مان. ممنون.

 

این دسته‌ی ببخل است. روز عاشورا. زیر دوربین عموزاده‌ام آقاحمیدرضا. هر چه باشد من یک ببخلی هستم، پس به این دسته عشق دارم. خصوصا" وقتی می‌بینم شهید محله‌ام حموم‌پیش، شهید ابراهیم عباسیان رفیق دوره‌ی انقلاب مرا، سالهاست بر روی پیشانی پیشرانه‌ی برق میکروفون نصب‌ساخته دارد و دل آدم را می‌رباید. تابستان داغ داغ من شاهد بودم شهید ابراهیم عباسیان روزه می‌گرفت آن هم سرِ کار سخت که من نوجوان روزه را یک خط در میان می‌خوردم. و شهید ابراهیم، با روزه نماز می‌گزارد. او با امپریالیسم آمریکا عمیقا" ضدیت آگاهانه داشت. این دسته را شهیدان منطقه‌ی ببخل: شهیدان سیروس اسماعیل‌زاده (دائی خانمم) شهید شیخ حسن بابویه، شهید شیخ حسن آهنگر طالب، شهید اصغر بابویه مرحوم گتی هدایت، شهید علیرضا عارف‌زاده و رفیق و همبازی دوران جوانی‌ام شهید محمدجواد طالبی عموزاده‌ی عزیزم، چه رونقی بخشیده‎‌ند. نبود اگر امام راحل ره و رهبری معظم این مردِ خالص جبهه و جنگ و میدان و تئوری مقاومت، نیز نبود اگر این‌همه شهیدان (که خون خود از سرِ اخلاص و سرفراز ماندن ایران از هر نوع تجاوز و تعدی و فساد، دادند) اینک صدام، خراسان قدم می‌زد! و تهران را سازمان ترور منافقین بیغوله‌ی خود داشتند. دسته‌ی ببخل خداقوت که در کورانِ سختی‌های شدید، دست به تأسیس هیأت و دسته زدید و جوانان و عاشقان امام حسین ع را در زیر علَم و تکیه‌ی ابوالفضل س ببخیل جمع کردید.

 

سید سعید شفیعی: درود اقای ابراهیم طالبی. با تاریخ نگاشت هایت برگی از تاریخ دارابکلا را ورق میزنید و چراغی روشن مینمایید. اما بعد شاید یکی از چالش های که دراسلام شناسی رخ دهد  نمونه بارز ان در این متن مشاهده می گردد. یاد هم شهیدان راه عقیده و  وطن گرامی باد و فاتحه ای نثار همه عزیزان. خدا رحمت کند فردی که اعلامیه شهید عباسیان را از روی دیوار ها می کند . و چه جفایی بر ان مادر شهید وارد شد . نمیدانم انانی که امروز ان را شهید نام میبرند از روی میل باطنی است یا از روی تقیه. الله اعلم . به هر حال اگر باور به جدایی دین از سیاست نداشته اند و ندارند می بایست تمکین یه قانون جمهوری اسلامی می نموده اند. نمیدانم اگر فرزندان انها از انها بپرسند چرا شهید عباسیان از دیگر شهدا جدا دفن شده است چه پاسخی داده اند. کشگولی "یا مثل والی خراسان می گوید تا زمانی که من هستم اجازه کنسرت در مشهد را نمیدهم" ان زمان هم بودند که ما می گوییم ,قانون چکاره است. خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید.

 

پاسخ جلیل قربانی به سید علی اصغر شفیعی: با سلام دوباره خدمت اصغرآقای دوست‌داشتنی. درباره آن‌چه که از من در این پست به لطف و صبغه و سابقه دوستی آورده‌اید، باید بگویم که اگر [تاکید می‌کنم اگر] در مسیر استقرار، پایداری و تداوم جمهوری اسلامی، کاری از ما برآمده و انجام داده‌ایم یا به قول علما «نیّت» انجام کاری در این مسیر را داشته‌ایم، از کسی طلب‌کار نیستیم. سهمیه‌بندی، تقسیم غنایم و تقسیم مردم به خودی و ناخودی، رفتاری بود که در دوره خلیفه سوم رایج شد و امام علی علیه‌السلام در مخالفت با آن، حتی با هم‌رزمان خود (طلحه و زبیر) هم کنار نیامد. آن‌چه که از مردم ایران در این مسیر از جان و مال و جوانی صرف شد، بر مبنای عشق و آرزو بوده و چه در فراق و چه در وصال، نه‌تنها پشیمانی نیست که لذّتِ شُربِ مُدامِ ماست؛ "ما در پیاله، عکس رخ یار دیده‌ایم / ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما" نکته دقیق، همان است که در نوشته شما بود و من از آن یاد گرفتم؛ ما بعد از این‌همه سال از آن‌چه در جمهوری اسلامی، انجام شد، وظیفه حاکمان بوده و منّتی بر مردم نیست و از آن‌چه نکرده‌اند، بدهکار و مقصر هستند و باید پاسخگو باشند و ما هم از این کوتاهی‌ها دلگیریم و منتقد. ما نه برانداز و اپوزیسیون هستیم و نه به قول خاتمی  خودبرانداز، و از هر دو گروه برائت جسته‌ایم. ما هم‌چنان در پی اثبات و استحکام جمهوری اسلامی از مسیر اصلاحات و حضور خیرخواهان آن هستیم. هر چند هر دو گروه «برانداز» و «خودبرانداز» با تاختن با اصلاح‌طلبی در پی ناامیدی ما هستند، اما همچنان ثابت‌قدم در این مانده‌ایم؛ "شب‌های هجر را گذرانده‌ایم و زنده‌ایم / ما را به سخت‌جانی خود این‌ گمان نبود"


جواب امیر رمضانی: درودجناب قربانی. در این پست مانیفست شخصی خودتان را در فضای مجازی اعلان کردید. ممنون و سپاسگزاریم. تنها یک فرق هست و آن اینکه شما از روش یا دیدگاه لیبرالیستی  میخواهید اصلاحات انجام دهید. در جامعه‌ای مذهبی این دیدگاه باعث برخورد سخت و ایجاد شکاف میگردد. و میدانید در فضای کنونی انقلاب سیاسی سمی مهلک هست. و اندک منابع موجود را صد در صد نابود میکند و تا چند قرن دوباره در جا میزنیم.

 

جناب سید سعید سلام. شکرگزارم که بر متنم متنی نوشتی و دیدگاهت را خالصانه به صحن آراستی. در راستای سخن شما این عکس را که آقای مصطفی داراب‌کلایی دیروز انداخته و به آن صحن فرستاده، زیرنویسی می‌کنم: صدها بار درود به شما نوجوان امروز و مسئولان و جامعه‌سازان احتمالی فردا. حرکت شما در شست‌وشوی قبرِ شهدای خُفته (در حقیقت زنده و بیدار و بیدارگر) در مزار داراب‌کلا یک حرکت سازنده و غبطه‌آور بوده. بر دست‌اندرکاران این کار اخلاقی و انقلابی و ارزشی باید تحسین فرستاد که به فکر رفتارهایی باریک‌تر ز مو هستند تا ذهن جوانان را با تاریخ محل خود آشنا و انیس نگاه دارند. پیشقراول این حرکت بچه‌های عزیز گویا جناب حجت الاسلام شیخ اسماعیل ربانی‌زاده است فرزند ارزشمند استاد ربانی. بلی آقای سید سعید شفیعی، تماشای آن قطعه از تاریخ داراب‌کلا درست است که پلانی ناپایان دارد، اما بعد شاهد جبران هستیم و همین جبران، کاری ستوده است و ستوده‌ها را باید ستود. درود.

 

خاطره بگویم فقط خاطر حفظ تاریخ:

من که سی سال شغلم را سال ۱۳۹۳ پایان بردم. پس هر حرف و طعنه به من نمی‌چسبد برای پُست و جاه، جاه‌طلبگی پیشه کنم و مثلا" به دستور کسی پست بنویسم. اساسا" فردی دستورالعمل‌ناپذیرم حتی اگر گردنم رود. بعد از ۱۳۹۳ وقتی به قول رایج بازنشست شدم همه‌ی پیشنهادهای کاری را پس زدم و به خودم برگشتم که خودم را بسازم و پژوهشم را طی کنم که اساس علایق و عقایدم مطالعه است و مطالعه در لغت یعنی طلوع‌دادن علم در ذهن. شعارم هم این بوده و هست: سی سال کار شغلی، سی سال حال معنوی. خواستم با این مقدمه، بگویم: آن دهه‌ی شصت به من ایراد می‌گرفتند چرا سرِ قبر شهید ابراهیم عباسیان می‌روی؟ از میان راست و چپ روستا، هر دو، بودند افرادی که مستقیم و پشت صحنه مرا برای فاتحه‌خواندن سرِ قبر آن شهید گرمدشت جبهه‌ی دفاع مقدس، توبیخ می‌کردند! حتی گزارش در پرونده! حالا آقاسعید وقتی می‌بینیم آن فضای نادرست، اصلاح شد و منهَج همه، یکسان و یکصدا گردید، باید آن را گرم داشت. گلایه‌ی تاریخی آن دوست هم درست. درود.

 

چِلچِلا: خوشبختانه درین خشکی و داغی جهان (که حتی همنوعان‌مان در گیتی از گرمازدگی تلف می‌شوند و خدای متعال دانَد بر سر حیوانات بی‌زبان هم چه آمده باشد چون که اخبارِ حیوانات را کی بگوید که آنان از دست انسان در تخریب زمین چه می‌کشند) عموحمیدرضا مواجه شده با این دسته‌ی چِلچِلاها (=فارسی‌اش پرستوان مهاجر) که به تعبیر خود حمید «این هم هیأت چِلچِلاها». مسیر مُرسم‌راه است از سمت داراب‌کلا و اوسا به آنجا. دسته‌ی پرنده‌های مهاجر خداقوت. چه دانیم در تسبیح شما چه ذکری‌ست خدای سبحان را و چه نغمه‌ای‌ست بر کدام نُت. فقط می‌دانیم بودن‌تان یعنی محیط زیست‌مان هنوز هم جایی برای پاک‌زیستن و پاک‌ماندن هست. حالیا سپاس حمیدرضا. سللم هیأت چِلچِلاها. برای شماهای پرنده‌های بی‌گناه "قُله عین قُلک عمل می‌کند" را ستون روزم می‌کنم. ممنوم.

 

این شور و شعور که برخاسته است از دسته‌ی روستای "اوسا"ست. دسته‌ی که هر بار دیدن‌شان ما را دست‌کم به سه یاد می‌اندازد: نخست این که این همسایه‌ی جنوب شرقی ما نُهِم‌روز (=عربی آن: تاسوعا) خوانِ نعمت نذری می‌گستراند برای مردم داراب‌کلا و فردایش هم دَهِم‌روز (=عربی آن: عاشورا) برخوان مردم داراب‌کلا نذری نوش جان می‌کنند. دوم این که زنجیرزنان اسبق و سابق و لاحق و لایق را وصل آن شبی می‌کند که دسته‌ی محل ما با سوز و گداز می‌رفت و می‌رود به اوسا و امامزاده علی اکبر آنجا و این شعر در گوش نوازش می‌شد: «اهلِ عزای شاهِ دین، خوش آمیدین خوش آمیدین». و سوم هم این مسئله که دسته‌ی میزبان لذت می‌برد از ورود دسته‌ی میهمان؛ چه اوسا و چه آن اول‌اول‌ها هیئت آقاصالح میدان راه آهن ساری به روستای ما. ای دسته‌ی اوسا، سپاس ازین پایبندی دیرین شما برای اشک و آه و مویه برای قیام دشت کربلا. درودا بر حمیدرضا روستای اوسا محل همسر گرامی خود را از قاب دروبینش دور نگذاشت در گرمای بی‌تاب‌کننده‌ی ظهر عاشورا.

 

شیخ جواد آفاقی به سید علی اصغر شفیعی: سید بزرگوارسلام و ارادت. دراینکه با کدام ادبیات وقلم بشود این نوع افراد وشیپورچی های آنها را قانع کرد کمی دشواراست. بزرگان ما هم درموردفکرکج اندیش خواب زده فرمودند. قال امیرالمؤمنین علیه السلام): مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَةِ وَلِیِّهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَةِ «عَدُوِّهِ» حضرت علی علیه السلام فرمود: کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد. به یاد داستان معروف ملا نصرالدین افتادم که به شرح زیر تکرار خواندنش خالی ازلطف نیست. باز به فرمایش جنابعالی درمثال مناقشه نیست.!! روزی ملانصرالدین به منبر رفته گفت: مردم می دانید چه میخواهم بگویم؟ شنوندگان جواب دادند: نه نمی دانیم. ملانصرالدین خشمناک از مُنبر به پائین آمده گفت: من به شما که اینقدر نادان هستید چیزی نمی گویم. این را بگفت و برفت. فردای آنروز باز به فراز منبر نشسته سوال روز گذشته را تکرار کرد. مردم پس از مشورت با یکدیگر پاسخ دادند: بلی می دانیم چه میخواهی بگوئی. ملانصرالدین گفت: اکنون که خوتان می دانید اظهار من لزومی ندارد. و از منبر پائین آمده و همه را در حیرت گذاشت و رفت. پس از رفتن او مستمعین با خود قرار گذاشتند که اگر ملانصرالدین این سوال را تکرار کند نیمی از آنها اظهار علم کنند و نیمه دیگر خود را نادان جلوه دهند بلکه بدین وسیله ملانصرالدین به سخن آید. سومین روز باز ملانصرالدین به منبر برآمده همان سوال را تکرار نمود. برخی گفتند ما نمی دانیم و بعضی اظهار علم کردند. ملانصرالدین با ملامت تمام گفت: بسیار خوب، حالا آنهائی که می دانند به آنان که نمی دانند یاد بدهند. و همه را ماًیوس و متحیر گذاشته براه افتاد!

 
سلام جناب آق سید سعید. باور بفرما چقدر ازین عنوان ساده و صمیمی و رایج در محلم برای صدازدنم با همین عنوان قشنگ «شیخ علی اکبر اوریم» راضی‌ام، که شما درین متن مرا با این نام صِدایم کردی. صد سپاس بابت این سادگی در صداکردن. همین زیباست. بی‌آلایش است و رایج. چون فرمودی تکمیل می‌کنی متنت را، ادامه نمی‌دهم و منتطرم مابقی را بخوانم. ممنونم اهتمام می‌ورزی برای تعاطی ایده‌ها و آراء. درود بر سَدطالب‌سعید. از طرفِ شِخ عَی لَکبِر اِوریم. سلام سوم آق سید سعید. خاطره با یوسف رزاقی بابت این جمله‌ی مهمت درین متن که فرمودی: «امور بدتر می شوند قایق را تکان ندهید !»
 
خاطره با یوسف رزاقی
 
روزی از فاو برمی‌گشتیم. باید از اروندرود با قایق به خسروآباد برمی‌گشتم. عرض اروند در دهنه‌ی خلیج‌فارس تقریباً از ۵۰۰ متر بالغ است. تلاطم آب هم بالا. همه سوار شدیم، یوسف سرآخر از بالا با کوله‌پشتی و کلاه‌آهنی یک خروار کیسه خود را پرتاب کرد کف قایق. قایق چنان تاب خورد که نزدیک بود وارونه شود و بریم دهن پردندانِ ماهی‌کوسه! شانس آوردیم همگی با پوتین و پازدن بر کف قایق، تعادل را برگرداندیم. صدام توی فاو نتونست حِخ ما را بگیرد و بمیرانَد، یوسف روانشاد داشت ما را قعر اروند غرق می‌کرد! هنوز تنم می‌لرزد وقتی خاطرم را به آن می‌دوزم. آخه عاشق بودم و سال ۱۳۶۴ بود و هنوز ازدواج هم نکرده بودم. بگذرم خوراک کوسه‌ماهی نشدم! آری؛ گاهی امور بدتر می‌شود و قایق را نباید تِکون‌مِکون داد!

 

شبی که موبَد، مُسلِم شود

به نام خدا. سلام. موبَد زرتشتیان بسطام -سروشان- همسایه‌ای داشت عراقی‌ی عرب‌زبان. به او با خوشرویی گفت ما همسایه‌ی خود مثل برادرِ خود نگاه می‌کنیم. برای ما عجَم و عرب و زنگی نیست، هر کسی پندار و گفتار و کردار نیک داشته باشد "عزیزِ" ماست. مرد عرب جواب داد اما ما مسلمانیم و نمی‌توانیم با مردمِ مَجوس مراوده کنیم. موبد گفت از بخت بدِ ماست که از مراودات شما محروم می‌شویم. مرد عرب پاسخ داد اما من آمده‌ام به خانه‌ی شما که گویم اگر شما مسلمان شوید و خدای ما را بپرستید می‌توانیم با شما رفت‌وآمد کنیم. موبَد خندید و پرسید ما!! مسلمان شویم؟! مگر خدای شما کیست؟! عرب عراقی آیه‌ای از قرآن خواند که خدا نور سماوات و زمین است. بی وجود خدا نوری نیست و نیز جهانی. موبَد زرتشتی پرسید پس شما نور زمین و سماوات را می‌پرستین؟! عرب عراقی گفت نه، ما خدایی را می‌پرستیم که نورِ تمامِ زمین و آسمان‌هاست. زرتشتی موبَد جواب داد اِع! ما که هزاران سال است نور و آتش را می‌پرستیم، پس خدای ما و شما که یکی‌ست، تنها در نام، تفاوت دارد، آقا! ما همین الآن مسلمان می‌شویم. عراقی عرب از وجد، سرخ و سفید شد و احتمالا" به تعبیر من خوشنودا" در خوشنود، از سخن سماء، به سماع! افتاد. بدین‌ترتیب بود سروشان -موبَد زرتشتیان بسطام- همان‌شب، تهلیل (=لا اله الّا الله) گفت و مُسلِم شد. اعرابِ مسلمان مقیم بسطام دیگر رفت‌وآمد با او را از سر گرفتند. به تعبیر آقای بهمن شکوهی نویسنده‌ی کتاب "جلال رومی" -که این کتاب از آثار خوانده‌شده‌ی بنده است- "مسلمان‌شدن، از عوض‌کردن پیراهن هم آسان‌تر است." یعنی دینِ آسانگیرِ اسلام.


من این متن را در راستای تجلیل محامین از دو تمدن ایران و اسلام -که غروب دیروز قولش را دادم- نوشتم و با ادبیات خاص خودم تنظیم و تجزیه‌و‌ترکیب نمودم و در جمله‌بندی این قضیه‌ی تاریخی، خودسر!!! عمل کردم. بد شد که هیچ، ولی خوب شد اگر، خدا را شکر. یک ظریفیه هم بیرون دهم: اسلامِ مبین فرمود فقط با گفتِ دو اَشهَد در دایره‌ی من در آی. همان شهادتَین؛ یک شهادت واسه توحید و وحدانیت الله جل جلاله، یک شهادت هم برا نبوت حضرت محمدِ ختمی‌مَرتبت صلوات الله علیه و آله. همین. اما از زمان ورود به اسلام به تعبیر من باید پوست‌اندازی کرد و هویت نوین پذیرفت و تحت تعالیم و احکام متقن آن باید در آمد و "یا ایهاالذین آمِنوا آمِنوا..." (۱۳۶ نساء) را عملی کند: یعنی "هان ای کسانی که به طور اجمال ایمان آورده‌اید، به طور تفصیل به خدا و رسول او و کتاب‌هایی که قبل از او نازل کرده، ایمان آورید." ترجمه‌ی المیزان.

 

وقتی کسی آمد داخل اسلام دیگر در دایره‌ی دین اسلام، مانند حجت‌الاسلام آقای سید محمد خاتمی -که اخیرا" به یک چهره‌ی شرمسار و بزهکار پیش هرزگان نزول کرده است- نباید باشد که بخواهد احکام قطعی خدا را به خاطر چند هرزه!!! بد بفهمد و در دفاع از آراء قطعی قرآن، بی‌شرمانه! خجل باشد و سخنِ گزاف گوید و نتواند از دین خدا در برابر انحراف و عصیان، دفاع عقیدتی نماید. این فرد، تمام شد و به قول مشهور گور خود را خود کَند. گفته باشم. مسلمان در داخل اسلام که شد، تابع حکم خداست و احکام و اخلاق و آراء اسلام. نه اشتهاء و هوس و هُرهُری‌مسلکی خود. ایمان می‌طلبد،  نه این رو و آن رو شدن در هر بار و یا طلبکارگردیدن جورواجور از خدا و نظام و انقلاب اسلام، توی هر دوره و مرتبه. درود به آن شبی که موبَد، مُسلِم شد. دامنه.

 

شیخ محمد رضا احمدی به دامنه: ممنون از این که وقت می گذارید. مطالب شما عالی است.

 

دیده‌ات پرنور، همچنان و همآره. عالی در صحن حضور داری. کار من را کم می‌کنی. بزرگ و بزرگواری عزیز محترم و پایدار در اساس اسلام و انقلاب و روحانیت و مقدساتی. حجت الاسلام احمدی: سلام بر جناب مدیر آقای طالبی عزیز. عرض می کنم خوب شد، خدارو شکر. هم حکایت جالب بود، هم تجزیه و ترکیب. آما آن بند آخر به نظر من، وجه مهم مسلمانی است، وگرنه تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت. در واقع میدان عمل است که معتقد را از غیر مومن جدا می کند. روز عاشورا، در واقع روز عمل مومنان بود. هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی برای آقا نوشتند: فحی هلا، فإن الناس ینتظرونک، لا رأی لهم غیرک، فالعجل العجل، ثم العجل العجل. خیلی ها العجل هایی که برای امام حسین نوشتند را فراموش کردند، و ناس در روز عاشورا شدند عده ای قلیل. نکنه ما هم العجل هایی که برای امام خمینی نوشتیم را فراموش کنیم!! حرف زیاد است، اما با الفاظ و تعابیری اتو کشیده و فریبنده چه کردند با افکار و اعتقادات مردم. بدترین شبیخون علمی و فرهنگی، ورود و گسترش اباحه گری به عرصه اعتقاد و عمل است. به راحتی اهل قالوا ربنا الله شدم، اما ثم استقاموا را فراموش کردم تا جایی که لیاقت خطاب تتنزل علیهم الملائکه را از دست دادم. برای همدیگر بیشتر دعا کنیم. 

 

استاد جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام. ۱. گواهی‌ات ازین‌ که خودسر ادبیات خودم را وارد تدوین این قضیه کردم، اما به برداشت شما خوب در آمد، برایم مهم است. پس شُکراً مَزیداً. ۲. مقایسه‌ی قشنگت از نامه‌ها در کوفه‌ی عصر نهضت امام حسینی ع، و وفاداری‌ها با مرجع قائمِ تبعیدی نجف اشرف در ۵ کیلومتری غرب کوفه، در عصر نهضت امام خمینی ره، شبیه یک تکافو در ادلّه عمل کرد؛ تحسین برین فهم. ۳. در پایان هم آیه‌ی‌۳۰ فصلت را به احسَن وجه تبیین کوتاه کردی. علامه طباطبایی ره در ۳۰ ادب انسان معنوی همین آیه را یکی از ۳۰ ادب می‌داند که بنده در یک سمیناری در مقاله‌ای با عنوان «دَق‌الباب» به آن پرداخته بودم و ارائه. اینک یادآوری زیبا و سه‌پایه‌ای کردن آیه، برایم جاذب بود. ۴. مسلمان متعهد تکلیف خود می‌داند از حرف بی‌ربط هر فردی که لباس دین پوشید و عبا و عمامه بر سر نهاد، ولی به جای منابع اسلام و دفاع از آموزه‌های قطعی اسلام، از برخی از منابع منحط غرب حرف زد، مرزبندی عقیدتی کند. مرزبندی، نه یعنی مرافعه و نزاع، همان آزادی فکری است که در برابر فکر غلط باید از هویت اسلامی خود حرف زد. به خاطر چند رأی، آراء مسلّم دین را نادیده‌گرفتن نشان خودباختگی و بعضاً آلودگی‌ست و به آئین دیگران درآمدن محسوب می‌شود. وقتی مسلمان شد کسی، باید آداب و آئین اسلام به خود گیرد، وگرنه می‌شود: فردِ چندمذهبی و چنددینی. مُسلِم، مُسلُم است و تسلیم احکام و مسلمات اسلام و پایدار در اساس اسلام. چرخش روزانه به این مکتب و آن مسلک، اسمش دیانت در آئین محمد ص نیست. اسمش زیستن زیر پرچم هوا و هوس است .یادآور: مرجع قائم را از استاد علامه محمدرضا حکیمی رحمهُ الله علیه وام گرفتم که امام خمینی ره را مرجع قائم توصیف کرد و اساساً مرجع شیعه را قائم قبول داشت نه قاعد نشسته و در سکوت و خموش و دور از سیاست. سپاس.

 

می‌بینید؟ نمی‌دانم شما کیا را. من درین عکس -که از آن صحن محترم به گوشی‌ام آمده- مردی را می‌بینم شرافتمند -که اگر به اعتبار لفظی وی را "مقدس" و همسایه‌ی مرزی "عصمت" توصیف نمایم- پیش دستگاه منطقی‌ام شرم ندارم و نادم هم نیستم. من درین صحنه‌ی آرایه‌شده‌ی هنرورزانه‌ی روضه، آری «او» را می‌بینم که وقتی در مجلسی و جمعی و مزاری حاضر می‌شود یک تسکین حتمی و فور ی است و چون خود مردِ مُروّت و انسانِ اهل سَکینت است؛ کیست این مرد که چشمم را درین تصاویر مجمع گرفته؟ فامیل عظیم من کبل سید محمد. یک حاجی واقعی، حج‌گذار مؤمن. نمازگزار بزرگ. شریفی در تهجّد و تعبد. مؤمنی بی‌آزار، انقلابی واقعی، مذهبی عامل. خدایا ازین جور انسان متدین بر کشور ما بیفزای. جناب حاج کبل سید محمد! درین عکس (روضه‌ی دیشب بالاتکیه‌ی داراب‌کلا) به نشستنت و ماندنت در عزای سنگین آبای شما حضرت اباعبدالله ع همراه‌ات اشک می‌ریزم و همچنان سوگوار محرمم. از خدای متعال به اِلحاح و لَحن ملیّن می‌خواهم عمرت، آن قدرِ آن قدر طولانی‌ی طولانی طولانی، که وجودت محل ما را همچنان در دایره‌ی دارالمؤمنی نگاه دارد. خودت می‌دانی ای مرد بزرگ روستا چقدر محبوب و بزرگ منی. ادب و ارادت محضر باعظمتت: ابراهیم.

 

حاج سید تقی شفیعی: سلام علیکم و رحمه‌الله. بسیار عالی. کبل آقا نظیر ندارد در محل. شما بدرستی از تعبد ، تهجد ، انقلابی ، مردم‌داری و وجهه مذهبی و فعال در عرصه‌های مختلف و اثر گزار در مراسم آل الله اشاره فرمودید. انشاءالله دعای شما در حق همگان و حقیر سروپا تقصیر مستجاب گردد. دفتر خدمات رضوی دعاگوی شما هستم ، در خط امام رئوف ع مستدام باشید. آمین.

 

حاج سید تقی: سلام عزاداریها قبول مثل همیشه عالی عالی عالی و فوق‌العاده‌. ارزشش به اندازه موشک فراصوت و نقطه زن ایران است. انگار قلب انگلیس و کمپ اشرف سه آلبانی را زدی دستمریزاد. کو گوش شنوا و حقیقت بین؟ این تفکر به انتها و انتحار رسید. برای چند روز دنیا و خوشنودی این و آن خصوصا اربابان غربی و نوچه آوازخوان و بغلی هرزه اش محکمات دین را فدا کرد. خدا انشاءالله علاقلش کند یا نیست و نابود ، و عاقبت ما را ختم به خیر .... ممنون از نگاه تیز بین و نقطه زنت در ذیل توجهات امام رئوف مانا و توانا تر باشید ارادتمند همیشگی

 

سپاسگزارم و سلام حاج سید تقی رئوف در خدمت امام رئوف ع بسیار ممنونم که تأیید کردی. خدا خیرت دهد دوست خالصم. به شما دوست و داداش خوبم گفته بودم این چندسالی، که جای ورودم را مناسب و درلحظه، ببینم، در بیان حقیقت تردید نمی‌کنم. این پست هم جواب همه‌ی آنچه بد و بیراه بافتند علیه‌ی انقلاب و ارزش‌ها.

 

نظر سید یاسر موسوی به سید علی اصغر شفیعی: سلام اهل قلم. نمیخواستم جواب بدم. اما برای آخرین بار در این سری از بحث ها میخوام جوابت بدم و به احترام اعضای محترم دیگه به این بحث حاشیه ای ادامه نخواهم داد. نحوه پاسخگویی شما ..... کننده است. اگر لفظ مکارگی حیله گر کدخدا پرستی و حتی توهین به فرد و یا به دولت منتخب تان (که به ریش ملت خندید یک شبه بنزین ۳۰۰ درصد افزایش داد جلوی دوربین ظاهر شد گفت من صبح جمعه فهمیدم) بد هست چرا خودتان دست به کاری زدید که از انجام آن شکایت دارید؟ جنابعالی راحت در گفتگو با دیگران نسبت هایی به بنده روا داشتید که از گفتن آن شرم دارم این تناقص رفتارتان هست اذیت میشم لازم است برای اجرای عدالت به خودتان نیز اخطار بدهید و یه سوزن به خودتان بزنید یه جوالدوز به دیگران گفتگو صبح تمام شد عذرخواهی انجام شد. از بولد کردین موضوع تمام شده در آخر شب چی نصیب تان میشود؟ معمولا مباحثی که کش دار میشود بوی کل کل و مچ گیری بخود بگیرد باید سعی کنیم مانع شویم تا گروه متشنج نشود اونوقت شما کش می دهید؟ بنده اینجا سلام فراموش میکنم همفکران شما منو اینجا سیم چین میکنن پای خانواده ام وسط میکشن خدا رو شکر کاره ای نیستن و گرنه ما رو تکه تکه میکردن عزیز قبلا بشما توصیه کردم هر کسی مسئول کلام خودش هست قضاوت و داوری با مخاطبین ممکن است حساسیت و تعصب شما به موضوعی باعث شود هر جمله ای توهین تلقی کنید عرض میکنم جسارتا از قضاوت و پیش داوری خودداری کنید برخورد به اهلش بسپارید ممنون میشم پیشاپیش عذرخوام.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام استاد داراب‌کلایی. قسمت ۱۸ را هم خوب تدوین کردید.  مَخلَص شش صفت ۷۲ تن که برشمردی این است: مُخلِصین و مُخلَصین بودنِ آنان به تعبیر قرآن. با عبارتی مهمتر یاران امام حسین علیه السلام، متوسّمین (=هوشیاران) بودند طبق آیه‌ی قرآن.

 

شکوفایی نفْس
نیز گریز به دو "عمامه‌به‌سر"!!!

 

به نام خدا. سلام. خدای باری‌تعالی هم، به انسان عشق می‌ورزد؛ اما بزرگان دین به ما آموختند عشق حضرت آفریدگار به آدمی منوط (=شرطی) است؛ هنگامی وجود می‌آید که انسان از الگوی پیغمبر ص تبعیت کند. در آثار فراوان از عارفان، صوفیان، فقیهان، متکلمان، دانشمندان و حتی در صفحه‌ی ۱۰۶ کتاب ویلیام چیتیک «درآمدی بر تصوّف» خواندم که آیه‌ی ۵۴ مائده اثباتِ همین حرف هست: «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ» یعنی «هم خدا دوستشان دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» چون از الگوی پیامبر ص پیروی می‌کنند. حالا اینها مصداقا" کی‌اند؟ یا حداقل، بیشتر از خصوصیات کدام مردم شده و می‌شود؟ مفسران زیادی روایتی را راوی‌اند که در آن آمده است:

 

چون این آیه نازل شد، پیامبر اکرم ص دست به شانه‌ی سلمان فارسى زد و فرمود: هموطنان تو مصداق این آیه‌‏اند."

 

یعنی ایرانی‌ها. اساسا" من معتقدم مطالعه‌ی قرآن (نه صرفا" قرائت و نه سَرسَری و سریع‌خواندن آن) به شکوفایی نفس (به سکون فاء) منجر می‌شود، چون این کتاب مقدس و به تعبیر من آخرین نامه‌ی خداوند به آدمیان، شکوفایی نفس را ترسیم نموده است. نفس هم، به قول محی‌الدین ابن عربی در کتابش "فتوحات مکّیه" حُبّ و عشق دارد که نوشیدنی‌یی هست بدونِ سیراب‌شدن. آری؛ عشقِ میرا، فایده‌ای ندارد. عشق به الله، به آدم طوری می‌نوشانَد که همچنان تشنه‌ترش نگه دارد و طالب‌تر؛ که به تعبیر حافظ توی انسان "دست از طلب" برنداری "تا کامِ" تو برآید.


نکته‌ی تشریحی: مفسران از همین آیه (که در پیوست، متن و ترجمه‌اش می‌آید) ارتداد را شرح دادند که به معنای "برگشتن از ایمان به کفر" می‌باشد. مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید این آیه "در مقام آن است که روشن سازد، دینِ خدا از این‌گونه مردم بیماردل و نیزنگ‌باز بی‌نیاز است." چرا؟ خود علامه جواب داد: "چون دین از دو چهرگیِ این مردم و سهل‌انگاری آنها در امر جهاد صدمه‌ی بسیار خورده." در روایات آمده که صاحبانِ این خصال، همان افرادی هستند که قرآن کریم آنها را وارثِ زمین خوانده و صاحبانِ "عاقِبَةُ الدَّارِ" مندرج در آیه‌ی ۳۷ قصص (یعنی رستگاری و سرانجام نیکِ هم دنیا، هم آخرت) معرفی نموده است. آیت‌االه مکارم در "نمونه" معتقد است این امتیازات (علاوه بر کوشش انسان) مرهونِ فضل الهى است.


نکته‌ی روز: وقتی دیدیم یک عمامه‌به‌سر و عبابه‌دوش در برابر هرزگان کم آوُرد و به جای صیانت از آیات خدای حکیم، به طبع و خواست و هوسِ آنان سخن گفت و شرم داشت از عقاید پاک دینی خصوصا" از مسلّمات اسلام و سنت نبوی دفاع کند، بدانیم آن روحانی، تقلّبی لباس تبلیغ دین اسلام بر تن کرده. تمثیلا" (تأکید می‌کنم: تمثیلا") فرقی درین‌باره بین سید علی‌محمد باب طلبه‌ی بی‌سواد شیراز و "حجت‌الاسلام" سید محمد خاتمی طلبه‌ی کم‌سواد حوزَویِ حوزه‌ی اردکان و قم نیست. هر لباس‌پوشیده‌ی روحانی که به جای شجاعت در استناد به منبع محکم اسلام و قطعیات قرآن، اشتهایی سیری‌ناپذیر به منابع غریبه‌ی غربیه داشت که مثلا" حرفش را بزَک‌کرده و ترقی‌خواهانه!!! جلوِه دهد، یقین کنیم فردی خودباخته است؛ هم فریفته، هم فریبنده، و هم مفتونِ غرب؛ که جهان‌بینی‌اش را قریب سه قرن است رسما" از الهیات به انسان رسانده است. غرب، به عنوان یک قاره و یک قوم و ملت، البته آزاد است برای خود ایدئولوژی خاص برگزیند، اما یک آخوندی که با شهریه‌ی حلال و گوارا و زیبا و بابرکتِ مردم‌داده‌ی اختیاریِ امام زمان عج روزگار طی کرده و لباس دین پوشیده، صلاح نیست مبلغ غرب باشد و تز آنجا را میان مسلمین تئوریزه کند. بگذرم. فقط ناگفته از صحن نروم که از دیدِ من، اهل دیانت باید از موضع و مبانی غلط و به برداشت پاره‌ای هم، تقریباً قریب به ارتداد!!! اخیر آقای سید محمد خاتمی برائت ورزند وگرنه مدیون دین و انقلاب می‌ماند. تعارف در دین که نباید کرد. دامنه.


پیوست آیه‌ی ۵۴ مائده که علامه آن را در رساله‌ی "لُب‌اللباب" خود، یکی از سی ادبِ "انسانِ معنوی" معرفی کرده است خصوصا" لَومَةَ لائِمٍ را:


«یا اَیها الذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنْکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المؤمنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ یُجاهِدونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.

 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر کس از شما که از دینش برگردد، پس به‌زودی خدا مردمی را می‌آورد که هم خدا دوستشان دارد و هم آنها خدا را دوست دارند، اینها در برابر مؤمنین متواضع و در برابر کافران مقتدرند و در راه خدا جهاد می‌کنند و از ملامت هیچ ملامتگری پروا ندارند، این فضل و برتری از جانب خداست که به هر کس بخواهد و صلاح بداند می‌دهد و خدا وسعت‌بخش و بسیار داناست.

 

سید سعید شفیعی: با سلام بر مدیر محترم. چند نکته و چند پرسش : کشکولی "اطلاعات و تحلیل ما در حد مسافران تاکسی و کمی بیشتر در صف انتظار نان و... و کمی هم در تشست های همکاران و دوستان اکه باب موضوعی گشوده می شود و در افشانی ها شروع میگردد یا به نتیجه می رسد یا به این جمله شمار به خیر ما را به سلامت " اما بعد ۱- وقتی دین وارد عرصه حکومت داری می شود در اجرای برخی از احکام و واجبات ممکن است با چالش های روبرو گردد.این امر ممکن است ناشی از برداشتهای متفاوت از نحوه اجرا باشد . مثلا در باب نقش روحانیون در حکومت برخی باور دارند باید ناظر بود برخی باور دارند باید مستقیم ورود کرد . یا برخی باور دارند برخی از حدود باید در زمان امام معصوم اجرا گردد. یا بدین مضمون ظاهرا در نظرات امام بوده است که می توان برخی از احکام بخاطر حکومت تعطیل کرد ( برداشت می تواند ناقص باشد ) یا نظر امام در زمینه بازی شطرنج و تغییر جنسیت که با مخالفت برخی علما مواجه شده است .راهکارهای شما برای حل چننین چالش های چیست , ایا برگزاری نشست و درخواست نظر و مشورت می تواند راه حل باشد و.... ۲- تا انجایی که عقلم قد می دهد و در باور چپ های دیروز , اصلاح طلبان امروز ( چه واقعی , چه بدلی ها , طرفدران وضع موجود و منقدان وضع موجود ) خاتمی نه مقدس بود و نه هست و قابل نقد و قابل حمله ؟! و نگاه به خاتمی بیشتر نگاه یک کنشگر سیاسی با پس زمینه مذهبی است تا یک کنشگر مذهبی با پس زمینه سیاسی. شاید با توجه به روحانی بودن انتظار بر این باشد وی در قامت کنشکر مذهبی وارد موضوع شود . تا انجایی که از نشست جلسا ت بیرون امده او از شرعی بودن حجاب عدول نکرده است بلکه به چالش پیش امده اشاره داشته و دنبال راه حل . ۳- چند بار در مطالبات از واژه هرزه و هرزگان استفاده نموده اید با توجه به مهارت شما درگستره دایره و دامنه لغات در چینش واژه ها( قابل تمجید و ستودنی است ) . منظور شما تاکید بر معنای عام است یا در معنای خاص. مثل دیاثت سیاسی است یا غیر . ۴- اگرچه اجرای احکام اسلامی واجب است . اگر گاهی اوقات با عدم مقبولیت مواجه شود چه باید کرد اگرچه در تاریخ اسلام از این دست فراوان است و نظر مردم اشتباه بود لیکن به دلایل امامان معصوم پذیرفته اند شاد قیاس مع الفارق باشد . مثل حکمیت ابوموسی اشعری , سکوت ۲۵ ساله امام علی ع بیشتر برای روشن شدن افکار خودم است پاینده باشید و سر افراز.

 

فریدون خیام باشی

یاد محافظ انقلابی پیشکسوت دفاع مقدس جانباز سپاه "حاج فریدون خیام‌باشی" که وسطای تیر امسال درگذشت را گرامی می‌دارم. او علاوه بر تیم حفاظت سال‌های اولیه‌ی آقاخامنه‌ای (نفر پست سرِ رهبری در تصویر)، در گردان ۳ فجر پادگان حضرت ولی عصر عج سپاه تهران نیز عضویت داشت، همچنین از اعضای گروه چریکی «دستمال‌سرخ‌ها» بود. در دفع شلوغی‌های تجزیه‌طلبان گنبد کاووس، در خنثی‌کردن آشوب مسلحانه‌ی گروهک «خلق عرب» در خرمشهر و نیز جبهه‌ی غرب و کردستان شرکت داشت. دو برادرش هم در دفاع مقدس شهید شدند. او معروف به «فرید» بود. درود. شریفان، لطف فرمائید حمد و سوره، البته اگر دلتان خواست. سپاس.

 

پاسخم به آق سید سعید: جناب سید سعید سلام. خوشایند همین است که شما در مواجهه‌ی فکری برگزیدید؛ بحث، نکته، نقد و در جایش هم صِحّه. اینا همه، وثاقت است که در شما به عنوان مباحثه‌گر با بنده، رؤیت می‌شود؛ پس، در مباحثه‌ی با من همچنان آزاد و آسوده باش و هیچ ملاحظه هم مانع از بیان واقعیت و نقدت نگردد. نقد خوب، نقد رُک است. اینک جواب:

 

۱. گفتمانِ غالب معمولاً تعیین‌تکلیف می‌کند. گفتمان زیرمجموعه‌ی خانم آذر منصوری -رهبر نوین جریان متبوع خود که آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی هم اخیراً زیر رهبری وی درآمده است- گفتمان‌شان فعلاً، غالب و رسمی نیست و قادر نیست گفتمان غالب و رایج را که قدرت فائقه را در دست دارد، برکنار کند، چه مفهومی و چه رقابتی. لذا قاعده‌ی سیاسی حکم می‌کند اگر واقعاً اهل بازیگری سیاسی در درون نظام‌اند باید در حوزه‌ی گفتمان غالب فعال باشند وگرنه کارشان مصداق دوئیت در رفتار سیاسی هست. هرچند این جریان در اصل در پی سوزندان و ابطال تئوری ولایت فقیه است. شاید ترس باعث است به زبان نمی‌آورند، ولی مانیفست مخفی‌شان نفی این تز فقه سیاسی است.

 

۲. آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی زیست سیاسی‌اش که تمام شد، اینک که چند صباحی سعی کرده قامت مذهبی به خود بگیرد، در کارش به در مذهب و نظریه‌های مرسوم در آن، ناشی‌گری و در بالاترین احتمال برگشت از عقاید مسلّم مذهب کرد. واکنش جامعه به وی هم ناشی از همین خبط مذهبی است این شقّه، از دید من مسئله‌ی حساسی است که فکر نکنم بتواند این غلطش را لاک بگیرد. کارش را خاتمه داده، مثل یک تازه‌کارها، کاری کودکانه و البته نانجیبانه کرد با مذهب و باورهای مذهب.

 

۳. واژه‌ی «هرزه» -چنانچه شما روان‌شناس محترم بلدید- یکی از واژگان کم‌مانند در فارسی است که صدها صفت را با خود حمل می‌کند، بیشترین منظور من «بیهودگان»اند که از «هیچ و پوچ» پیروی دارند، بعنی همه‌چیز از عبث است و هوَس. مرد و زن هم نمی‌شناسد هرزگی؛ هرزه، هم صفت مشترک است و هم خود از زوردارتربن پیشوندساز در فارسی. و بنده بی‌علت در متونم واژه‌ای را استخدام نمی‌کنم. منظورهای فلسفی دارم. در واقع واژه، مهمترین عنصر در رسانیدن است؛ چیزی چو حدِ تیر در چله‌ی آرش کمانگیر که هر چه بیشتر کشید،مرزها را طولانی‌تر درنوردید.

 

۴. اگر هم بر فرض چیزی در اسلام قرار است موقتاً روی آن اصرار ورزیده نشود، راه اولش این است آن مسئله‌ی شرعی بیش از همه توسط خود آخوند، پاس داشته شود، نه این که چون شاید چنین و چنان شود، در دفاع از اصالت و حقانیت و وحیانی‌بودن و سنت‌بودنش خجالت و شرم داشت و مردم را در تردید فرو برد. مثلاً سه و اندی سال به دستور امام حج تعطیل شد، اما کسی در حق‌بودن حج که تردید و دودلی نکرد، محکم از آن منسک و عبادت حمایت کرد و حتی حسرت کشید که نمی‌تواند کنار کعبه و قبر نبی مکرم ص برود. مردم مسلمان احکام خدا را مثل جانشان دوست دارند.

 

بگذرم، از سه کف دست هم گذشت. آق سید سعید من بنایم همواره درین صحن این بوده، اعتقادات و تفسیرهایم را از سکوی شخص خودم مطرح کنم، جناح و جریان خاص هم ندارد. اساس کارم به‌کُرسی نشاندن حرفم نیست، فقط ارائه است. قصد اقناع هیچ کس در سرم نیست. فهمم را اینجا به اشتراک می‌گذارم. طالب هم نداشت، اشکالی ندارد، مهم کاری است که انسان به آن انیس است؛ فهم و ارائه‌ی فهم که قرآن در نهاد آدم دمید؛ اقراء: بخوان. افهم: بدان، قُل: بگو. حالیا، حالا همواره بگو.

 

سلام مجدد محمدتقی. زحمت افتادی، پوزشم بپذیر. گفتی که مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی درین نوار سخنرانی گفته است: «عدم پیشرفت وتوسعه کشورهای اسلامی وجامعه ما حرام خوری وربا ست». نظر بنده روی همین یک بند:

۱. مرحوم مصباح ممکن است یکی از ابعاد را درین سخن مطرح کرده باشد. ۲. ایشان چون قرآن کار کرد و قرآن هم روی مردم و هلاکت قوم و ملت‌ ریشه‌هایی را به عنوان مثال در لابه‌لای آیات متعدد، مطرح ساخت، لذا ازین دید، می‌شود گفت نظریه‌ی آقای مصباح نشئت از همین قرآن‌شناسی‌اش داشته باشد. ۳. نمی‌توان این دو متغیّری را که مرحوم مصباح دست تأکید گذاشت، دخیل فرض نکرد، ولی عمومیت ندارد، چون برخی از علل عقب‌ماندگی ناشی دستِ دخالتگر کشورهای پیشرفته است که فکر می‌کنند رشد کشورها بازار رقابت را از آنان می‌گیرد، لذا دخالت می‌کنند. مثل تلاش بی‌امان غرب علیه‌ی چین، که از آنان جلو نزند. یا سدِراه ایران شدن توسط اروپا این نوکران آمریکا که یک وقتی ایران در منطقه دست برتر نشود. ۴. البته اخلاق، خصوصیات و تدبیر و سیاست یک ملت هم، نقش مهم دارد. ۵. به عبارتی، رشد تابع علم است و فنون. توسعه هم به دانایی ربط دارد که هر دو، مقوّم همند.

 

سپاس. پیشتر هم در یک متنی گفتم که مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی با این که بنده یا کسانی دیگر با بخشی از دیدگاه‌های وی موافق نباشیم و اسلام‌شناسی وی را در جاهایی شاذّ، نپسندیم، اما جزوِ قدَرهای حوزه بود و که کادرسازی وی، شهرت داشت ولو آن‌که با شهید بهشتی زاویه داشت، ولی امورش را آموزش‌محور و برنامه‌ریز پی بُرد.

 

جناب استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. می‌شود برای بند ۳ که جمله‌ای از امام خمینی ره درباره‌ی هزینه‌های مؤسسه‌ی آقای مرحوم آیت الله مصباح نقل فرمودید، آدرس دهید؟ چون برای من هیچ پیش‌زمینه‌ای درین نقل وجود ندارد. خوشحال می‌شوم اگر ارجاع دهید. درود وافر. جمله این بود: "تا جایی که حضرت امام (ره) در‌باره برنامه‌های آموزشی حضرت علامه [مصباح یزدی] فرموده بودند «اگر توسعه هم پیدا کند، هزینه‌های آن را شخصاً تأمین می‌کنم». مجدد سلام جناب استاد آشیخ جوادآقا آفاقی. به هر حال جمله‌ای که شما به نقل از منبع مورد نظرتان به امام خمینی ره درباره‌ی هزینه‌ی آن مؤسسه نسبت دادید، از لحاظ شکل جمله‌بندی هم به ادبیات امام نمی‌خورَد. اگر سخن واقعاً مال امام ره باشد برایم من خیلی مهم خواهد بود. پس، شما هم حتم ندارید. با ادب و ارادت.

 

اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت

دیشب علت این که سرِ اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت را گشاده نداشتم، این بود که در وسط‌های متن زیر مشخص می‌شود: بیش و کم بین دو عضو بر سر یک مباحثه‌ی دوستانه -که طبیعت این صحن همین است- کمی چالش لفظی رخ داده بود. تا اینجای کار چه اشکالی دارد که کسی بخواهد برآشفته شود؛ طلبه‌ها هم، آنقدر در بحث، چالش و حتی بالاتر روی یک حرف در فلان عبارت، تنش می‌کنند، اما پس از جنگ لفظی با هم، پایانِ کار کنار هم چای می‌نوشند و تمام. میان جنابان محمدتقی و سیدیاسر هم، جزین شکلی نگرفته بود. حتی در آخرِ کار خود این دو نفر، به بحث خود خیرخواهانه خاتمه دادند و سیدیاسر هم نیت خود را از به کار گیری یک لفظ که در افواه هم هست، به‌روشنی معلوم کرد که چه بود. حتی وقتی دو طرف بحث، بر فرض با تنشی کم‌شدت به هم تاختند ولی در پایان با هم ساختند، دیگر چه جای برآشفتگی. از این جا به بعد، هر چه رخ داده بود، به نحوی دخالت در کار مدیریت مدرسه بود و هرچند خیرخواهی‌ها و دعوت به خویشنداری امر نکوهیده نبود. وقتی کسی لفظ عذرخواهی و پوزش‌خواهی را با نهایت فروتنی و شجاعت در ادبیات خود می‌آورَد، مگر باز هم چیزی بالاتری باید خواسته شود! بنده مدیری نیستم که دخالت را بپذیرم. این بار گذشت. اما دأب من این بوده و هست به کسی اجازه نمی‌دهم برای اعضا تصمیم بگیرد که چه کند چه نکند. نظر و نقد، آزاد است، زیادتر ازین که مربوط به مقررات است، تشخیصِ فقط مدیر، ملاک است. اگر قرار بر تذکر باشد، مدیر مگر مَمیج! است؟؟! چرا آنقدر کم‌تاب باید بود که خیال شود دو نفر وقتی به چالش می‌رسند، کارشان را مثلاً شبیه «پَت» و «مَت» تصور نمود که کاری را شروع نمی‌کنند، الّا به خرابکاری ختم شود! این جا دو عاقل، با هم بحث تندی کردند که بارها خیلی‌ها خود مرتکب آن شده‌اند. امابعد؛ همان غروب دیروز وقتی سید یاسر موسوی با آن خداحافظی و پوزش شجاعانه و کمی هم گلایه و توقعاتش، از صحن بیرون رفت و مدرسه را هم ترک کرد، اگر کسی خیال کرد مدیر دست روی دست گذاشت، بد، درباره‌ی من به قصاوت رفت. که البته بنده ازین داورها درباره‌ی خودم زیاد دیدم و عبور کردم، زیاد اهمیت ندارد که وقتم را اتلاف آن کنم. من، بلافاصله به سیدیاسر پیام دادم همان لحظه که باید برگردی به مدرسه. متأسفانه سید یاسر پیامم را در ایتایش ندید و باز نکرد. قانع نشدم، تا دیشب با تلفن کد قم منزلم تماس گرفتم که بداند من هستم، اما گوشی را نگرفت و لابد ندید و یا دید مصلحت ندانست. نمی‌دانم.. تا این که امروز به صفحه‌ی شخصی من جواب داد که قاطعانه و خواهشمندانه ازو خواستم که به مدرسه بازگردد که همه‌ی ما بنی‌آدم ع هستیم و بنی‌حوّا سلام الله علیها که گاه ممکن است به اشتباه، میوه‌ی ممنوعه! بخواهیم و دچار مشکلات شویم. مهم مدارا به هم است و مباحثه‌ی جدی و روشنگرانه با هم که خدا الفاظِ الفبا را به ما آموخت که با هم از روی الفبا حرف بزنیم. مدرسه مگر می‌شود بدون الفبا باشد. البته که الفبا با اُلفت، ولو با بحث و جدیت و مخالفت و موافقت. قبول کرد و مجدد برگشت به مدرسه. تمام. برای مدیریت هر یک از عضوها مهم‌اند، خاصه عضو فعال. سیدیاسر از فعالان صحن است باید قدردان او بود که نقد می‌کند و وارد بحث می‌شود. سید یاسر اینک از چند ساعت پیش در مدرسه است و همچنان فردی فعال و در پرتو افکار و مواضع خود فردی صریح خواهد ماند. لجام‌زدن بر انسان کاری است که امام علی علیه‌السلام آن را مال جامعه‌ی جاهلی معرفی کرده است. سید یاسر مداد دارد و مدار. هر جور فکرش است باید افکارش را آزاد بگوید. عموماً عرض می‌کنم: من گواهی می‌دهم برخی از اشکالات عمومی‌یی که وی در صحن در مورد برخی متن‌ها و مسائل روز مطرح می‌کند اغلب می‌بینم یارای جواب بر آنان نیست که مورد خطاب وی‌اند، از پسِ جواب سیدیاسر حتی مانده‌اند! این طور نیست بخواهم بگویم آنچه سیدیاسر درین صحن به آن می‌پردازد، جواب ندارد، نه، دارد، اما من ندیدم کسی توانسته باشد پاسخ درخوری بدهد و حتی بنده در آن جواب‌ها به کفایت ادله رسیده باشم. بگذرم. به‌یقین اینجا به تعبیر من، تالار است برای تبادل بیان، نه تالاب! برای تنازغ بقا. این جا پرتو بیفکنید با فکر، حتی اگر فکرها در تصادم با هم جرقه آورند. مدیریت مدرسه فکرت.

 

جناب آقامحسن حسین‌زاده سلام. ممنونم که دعوتم را برای مدرسه فکرت پذیرفتید. البته در دوره‌ی مدرسه فکرت در تلگرام، حضور داشتید. اینک در بستر ایتا هم قدم آن دوست گرانقدرم را گرامی می‌دارم. از برداشت زیبایت از صحن مدرسه متشکرم. انتظار می‌رود از اندوخته‌ی بی‌شمارت بهره ببریم.

 

سلام جناب محمدتقی. این نگاه لطفت هست که اطلاعیه‌ام را توصیف فرمودید. نکات ارزنده هم اشاره کردید. واقعاً مردم خانه‌ی علمای دین را پناهگاه خود می‌دانند. مثال می‌زنم: همین از ساری نا گرگان این راه اتوبان کسی بگیرد برود در دو سمت آن از خودِ ساری تا گرگان ده‌ها عالم دین بودند که ملجاء مردم بوده‌اند و مرجع مذهب و مسائل مهم‌شان. حتی می‌رفتند خونه‌ی‌شان آش می‌خوردند و چای. من بیت خیلی از این عالمان فقط جهت عرض ادب و دیدن، رفتم. بله، درست گفتید، اگر خدشه به اعتبار عالم دین وارد شود خسارتش خطیر است. متشکرم که متنم را زیر دقت نظرت بردی.

 

کلید بینش ؛ کمال عبادت

 
به نام خدا. سلام. به صورت گذری چشمم به پایگاه خبری "۵۹۸" افتاد که از پیوندهای خبری سایتم هست. از «مسند الامام الکاظم ع» سخنی را از آن امام همام ع نقل کرده که چشمم را گرفته:
 
 
    "در دینِ خـدا دانا شوید؛ هـمانا دین‌شـناسی و فـقه، کلید بصیرت و کمال عبادت است." "تَفَـقَّـهُوا فی دیـنِ اللّه، فَاِنَّ الفِقهَ مِفتاحُ الْبَصیرةِ وَ تَمامُ العِبادةِ" ( ج ۳ ، ص ۲۴۹)
 
 
خُب؛ ازین چه می‌شود فهمید؟ من این گونه: یکم این‌که فرد باید دانش کسب کند، از مدرسه، از مکتبخانه، از مجلس وعظ، از محفل بحث و ... . پس یک فضیلت، مهارت و ممارست در علم است. دوم این‌که پس از دانش، باید در دین هم دانا شد، این یعنی فردِ دیندار باید دین خود را بشناسد؛ که بتواند هم در اسم دیندار باشد و هم در رسم و ادبش. سوم این‌که دین باید دینِ خدا باشد، نه فرآورده‌ی بشری. دینِ خدا هم معلوم است چه دین‌های بودند و به کدام دین ختم شدند و سرانجام خاتمیت را شکل دادند؛ به روایت قرآن، به دین اسلام. چهارم این‌که شناخت دین و در مرحله‌ی ژرفش تفقّه (=جهدِ فهمی در دین) به گواه آن امام، کلید دو چیز است: کمال عبادت و بصیرت (=فارسی این لغت: بینش است ولی معنای اوجی‌اش، مآل‌اندیشی و دوربینی) این که خودِ عبادت چیست صدها حرف درش هست. که یکی از آن صد میدان این است عبادت یعنی آفریده خود را تماما" در سایه‌ی حضرت آفریدگار حس کند و غیر (شامل هر شیء و شمایل) را در آن راه ندهد و به قول عالمان دین از همه‌چیز بُریده باشد و به خدا پیوسته، که شاید علت وجود و وجوبِ قصدِ قُربت در شرع برای هر عمل و کار، همین مسئله باشد که جزئی‌ترین رفتار انسان هم با آن، محاسبه می‌شود. پس؛ کلید بینش و کمال عبادت چیست؟ حضرت امام کاظم ع فرمود «دین‌شناسی و تفقه» است. دامنه.
 

باز نیز سلام جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی. همچنان منتظر ارجاع این نقل قول نسبت‌داده‌شده به امام خمینی ره درباره‌ی قبول هزینه‌ی مؤسسه‌ی مرحوم آیت الله مصباح، می‌مانم تا ببینم واقعاً امام چنین نظری را بیان داشتند. سپاسگزار می‌شوم آدرس منبع را ذکر بفرمایید.

 

لازم به یادآوری‌ست جناب مرآت از دوستانم هست در تهران که ازو هم خواسته بودم پاسخش را به پرسش ۱۸۹ بدهد. فردی فعال در جامعه است و ارشد زبان و ادبیات فارسی دارد و نویسنده‌ی مقالات و کتاب است. اسم مجازی‌اش مرأت است، نام اصلی‌اش علی‌عباس قنادیان.

 

پرسش ۱۹۰ صحن مدرسه فکرت

آیا تحریک‌کنندگان، حامیان، دامن‌زنندگان و حتی پیروانِ تحریک‌کنندگانِ اتفاقات آشوب پاییز ۱۴۰۱، صاحبْ‌صلاحیت برای نامزدی انتخابات دوره‌ی ۱۲ مجلس در ۱۱ اسفند امسال هستند؟ اگر نه، چرا؟ اگر آری، چطور؟

 

این پرسش که در هِدر (=سربرگِ) صحن سنجاق می‌شود صرفاً جنبه‌ی بررسی نظری، حقوقی، فلسفی، سیاسی، جامعه‌شناختی، هویت‌بخشیِ انقلابی و همچنین تطبیق ساختاری دارد. شرکت درین پرسش، اختیاری و آزاد است.

 

پاسخ جناب امیر رمضانی به پرسش ۱۹۰ : درود جناب دامنه. پرسش های سخت شما گاهی منجر به چالش شخص پاسخگو با خودش میشود . ولی هم جالب هست و هم سخت . در پاسخگویی به این پرسش در کدام جایگاه باشم شرط هست . در جایگاه شهروندی . در جایگاه هیئت اجرائی. در جایگاه شورای نگهبان . یا در جایگاه شخص حامی و ... و آخرین جایگاه شخص ثبت نام کننده . اگر از جایگاه دو شخصیت حقوقی بالا باشیم بایدطبق ضوابط و مقررات و اسناد و مدارک اثباتی نظر بدهیم و مدارک اثبات ادله را ارایه کنیم . پس از این منظر جاخالی داده امر را به صاحبانش میسپاریم . آخرین جایگاه چون ثبت نام نکردیم هم پاسخ ما درخور نخواهد بود . پس می ماند جایگاه شهروندی .در اینجا دو دیدگاه طرح میشود . دیدگاه شهروندی که موافق با اعتراضات بوده وحامی و طرفدارو لایک و ... کرده . و شهروندی که این نوع اعتراضات را اغتشاش دانسته که طرح پنهانش تجزیه ایران و سوختن سرمایه ها و منابع معرفتی و اجتماعی میداند . اما بنده اعتراض را حق شهروندی میدانم نسبت به هر موضوعی که زیست اجتماعی در فضای قانونی در خطر قرار میدهد . اگر در راستای این اعتراض به شخص یا اشخاص یا بیت المال ضرری برسد . بدیهی است شخص معترض باید جبران مافات کند و دیگرانی که حامی و .. این افراد بودند باید ابتدا در مقابل قانون و دادگاه پاسخگو باشند در صورت رای قانون از برخی مزایای اجتماعی و قانونی محروم گردند. ادامه . اعتراض در پاییز سال گذشته از سوئ رفتار مامورین شروع شده ( البته من یقین دارم چند نمونه از سوئ رفتار مامورین که رسانه ای شد تا مردم تحریک شوند عمدی بوده ) با توجه به شکافهای موجود و ایضن تورم و گرانی و نارسایی های اقتصادی ناشی از تحریم و برجام در ظاهر تا طرح تجزیه ایران به پنج قسمت. کردستان . بلوچستان . ترکستان . ( آذربایجان جنوبی !) عربستان ( خوزستان ) و ایران مرکزی فارسی منظور بوده و یک درگیری تمام عیار داعشی و طالبانی و مجاهد خلقی ادامه ی کار بوده است .

 

سلام جناب امیر. اولین پاسخ‌دهنده برای پرسش ۱۹۰ بودی، پس جای تشکر برایم باقی گذاشتی؛ تشکر. همان از جایگاه «شهروندی» که طراحی کردی، پاسخ‌دادن سبک مناسبی‌ست. اما برداشتم از جوابت این است که تمام قضیه را که ربط مستقیم به پرسشم داشته، به رأی محکمه، مشروط کردی. در واقع از نظر خودت اختیار با دو چیز است: قانون و دادگاه. هر کدام ازین دو، تصمیم بگیرند به رد یا قبول صلاحیتِ افرادِ معین‌شده در پرسش بالا، صواب و صحیح است. به عبارتی نظر قطعی خودت را واگذاشتی به این دو ممَر. ممنون.

 

پاسخ جناب محمدتقی آهنگر: سلام اقاابراهیم / صباح النور جواب سوال شما باتوجه به پیامک سراسری که اومد برای همه جریانات پیش امده در جامعه بخصوص پاییز ۱۴۰۱ شاید دخالت دیگران ومخالفان نظام بوده ولی اصل ان اعتراض ومطالبه بود و حتما توسط نیروهای امنیتی دقیق رصد می شد پس می توانند نامزد شوند هرچند صافی وو شورای نگهبان هم هست به نظر می رسد حق هر ایرانی هست چرا میزان رای اونهاست.

 

سلام جناب محمدتقی. تشکر وافر برای پاسخ به مبحث ۱۹۰. من این طور از جوابت فهمیدم که هم رصد باید باشد چون بالاتر با لفظ التزامی «شاید» دخالت مخالفان نظام را بعید ندانستید. هم عبور از صافی نهاد نگهبان را مد نظر قرار دادی و هم به استناد سخن امام خمینی ره که «میزان، رأی ملت است»، برای هر ایرانی حق ورود به مجلس ۱۲ قائل شدی.

 

پاسخ جناب صدرالدین آفاقی به پرسش ۱۹۰ : با سلام خدمت اساتید گرامی و مدیر محترم مدرسه: بنظر اینجانب پاسخ این سوال در متن خود سوال نهفته است و جوابش اینست که صلاحیت نامزدی را ندارند.دلیلش اینست که کاملا مشخص است که آشوب امری غیرقانونی است و کسی که امری غیرقانونی را مرتکب شود و به جهت این ارتکاب در مجامع قضایی محکومیت برایش صادر شده باشد یا حتی محکوم نشده باشد صلاحیت حضور در مرکز قانونگذاری را ندارد. بر اساس قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی در یک بند التزام عملی به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از شرایط عمومی این کاندیداتوری میباشد. کسی که در آشوب نقش داشته است بطور عملی وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی از دست داده است. البته اثبات این امر برعهده مراجع قانونی است که به شورای محترم نگهبان ادله را اعلام می نمایند و این شورا بر اساس وظیفه قانونی خود عمل می‌کند. اینجا این سوال مطرح می‌شود که آیا حتما فرد باید دارای پرونده محکومیت باشد یا خیر که ظاهرا استدلال شورای نگهبان بعنوان مرجع قانونی تفسیر قانون اساسی اینست که نیازی به محکومیت نیست و عملکرد افراد در تمام حیطه ها می‌تواند عامل تعیین صلاحیت باشد.

 

جناب صدرالدین آفاقی سلام. به همراه سپاس که جواب به بحث ۱۹۰ فرمودید، این طور متوجه شدم شما قائلید میزان و ملاک وفاداری به نظام است و دخالت و جانبداری از آشوب، التزام افراد را منتفی می‌کند، لهذا صلاحیت چنین داوطلبی‌یی را از خود از خود زدود و قانون هم به چنین اشخاصی نباید جواز ورود دهد؛ به عبارتی موجز، جایز ندانستی.

 

پاسخ سید علی اصغر شفیعی به بحث ۱۹۰ : به نام خدا. سلام پاسخ به پرسش ۱۹۰ صحن مدرسه فکرت. برای تجزیه و تحلیل پدیده ناگوار بوجودآمده شاخصه هایی نیافتم که این پدیده دارای هدف باشد تا با دیباچه و رهبریش مورد اقبال عموم قرار گیرد . نتیجه حاصل از این پدیده ساختار شکن اجتماعی و قانون مشمول برنامه های کشورهای است که علیه نظام جمهوری اسلامی دراین چهل سال موفق به اجرایش نشدند . به لحاظ حقوقی باید شدت رفتار و گفتار حقوقی آنان را بررسی کرد اگر از قانون اساسی و حقوقی کشور خارج شده است باید به شدت دقت کرد و منطق حقوقی را ارزیابی قرار داد . به لحاظ نظری ، اگر دریک پدیده ایی حتی ناگوار زمینه پیدایش نظریه ها فراهم شود از ابتکارات است بخاطر اینکه نظریه پردازی فرایند علمی دارد . به لحاظ فلسفی ، بررسی چگونگی ایجاد این پدیده ناگوار برای صاحب نظران خیلی مهم است در قالب فلسفی دست یابی به ابعاد پدیده دشوار است اما خیلی مسائل را حل می کند . به لحاظ سیاسی ، که بیشتر مشمول انتخابات و انتخاب شدگان می شود نقطه تاریک مشارکت دراین پدیده است .از نظریه پردازی و نگاه فلسفی و ...می گذرد و مشروعیت رهبری و نظام را مرتفع می کند . نگاه سیاسی را شورای نگهبان خیلی خوب تشخیص می دهد مانند اعتصاب بعضی از نمایندگان مجلس ششم ... جانبداری نیست بررسی است. به لحاظ جامعه شناسی اگر دیدگاه جامعه شناسی را بر این پدیده انتزاعی وارد بررسی کنیم یعنی ماموریت بررسی از طرف حکومت نباشد نگاه مستقلانه باشد بر جامعه شناس خرده نیست که پدیده هارا مورد سنجش قرار دهد از هویت بخشی می گذرم بخاطر اینکه خیلی بدتر از مسئله سیاسی است آسیب زدن به هویت یک نظام با قلم و قدم نابخشودنی است. تطبیق ساختار ، کثرت نیروی انسانی در ساختار با افکار غیر مزاحم به لحاظ مبارزاتی نشانگر تحمل صاحب ساختار است . مدیریت نظام اگر بپذیرد اینان بله داخل نظام با انتخابات بیایند نشان از ترس نظام نیست بیانگر تحمل بالایشان است . اگر نپذیرد و که این احتمال خیلی زیاد است اینان وارد تصمیم گیری نشوند هم حق طبیعی شان می دانم . به هر حال اگر میخواهیم پدیده ها را بررسی بکنیم ابتدا باید خودمان را بجای مسئولین با حدود عملی مسئولیتشان بگذاریم.

 

جناب آق سید علی‌اصغر سلام. جا دارد تقدیر کنم که هفت جانب پرسش را مورد دید و موضع و مبنای فکری‌ات قرار دادید. هر کدام از آن هم پاسخی معلوم یافت. اما سخن نهایی‌ات را این گونه تشخیص دادم که حق مدیریت نظام دانستی که می‌تواند و محق و مختار است از نقش مجرمانه / براندازانه‌ی آنان درگذرَد و اجازه دهد، یا اقدام‌شان را تفسیر موسّع کند بر ضدیت با اصل نظام و قصد فروپاشی که درین وجه و صورت، مجازدانستن، کاری هم بعید و هم نادرست است.


پاسخ سید یاسر موسوی دارابی به بحث ۱۹۰ با ارسال پست صوتی خود که در جمع‌ببندی خودم مشخص کردم چه نظری ارائه کرد: جناب سید یاسر سلام. شرکتت در مبحث سنجاقی مدرسه، موجب سُرور شده است. ابتداء از بیانات مقدماتی‌ات درباره‌ی بهره‌مندی از محضر اعضای صحن تشکر دارم و نشان آداب اخلاقی است. امابعد؛ با این‌که صوت و فیلم باز نمی‌کنم، اما به علت تکلیفم در جمع‌بندی جوابِ هر یک از پاسخ‌دهندگان بر حسب اخلاق حرفه‌ای، از روی یک گوشی‌ی کنارگذاشته‌ی قدیمی‌ام گوش دادم. این بود آنچه در صوتت شنیدم که شما برین نظری که: ویژگی شکلی که همان شرائط ثبت‌نامی است ، خود اساسِ کار را معین کرده است، صحبت از تعبّد در برابر قانون و ولایت‌فقیه کردی. (اگر تلفظ شما تعهد نبوده باشد، من تعبد شنیدم) سپس نظر جامعه‌ی اطلاعاتی / منیتی را به رتین مُجاب‌کننده دانستی. و نیز گفتی کسی که اصرار بر مواضع ضد نظام دارد، نفسا" ، طبعا" و متطقا" صلاحیت ندارد. همچنین علاوه بر اغتشاشات پاییز، کسانی را که خواهان تغییر قانون اساسی هستند نیز، مشمول این رد دانستی و در پایان هم، حقِ افسران نرم دانستی که مطالبه‌گرانه، خواهان رد صلاحیت (این تیپ نامبُردگان در پرسش) از نهاد نگهبان باشند. در حاشیه: صوتت هم خوش‌لُحن بود. لابد می‌دانی بنده نه هنوز دیدمت، و نه حتی اگر ببینمت هم بعید است بشناسمد؛ در همین صحن، به آشنایی با هم مفتخر شدیم.

 

توضیحی بر اطلاعیه‌ی مدرسه فکرت: لازم می‌دانم در همین پیامم یک نکته‌ی عمومی هم عرض کنم: گواهی می‌دهم پیشگاه خدای ناظر و شاهد اعمال بشر، که احدی -تکرار می‌کنم احدی- در صفحه‌ی شخصی یا تلفن گوشی و یا خط منزلم، نیامده که مرا وادار کرده باشد اطلاعیه در مدرسه صادر کنم. آنچه نوشتم فقط و فقط تصمیم مدیر بود و بس. این را گفتم تا خدای ناکرده، هرگز حتی خیالِ بدبینی هم در لوحِ ذهن عضوی نسبت به بنده خطور نکند، چه رسد به برداشت نادرست و احیانا" تصورات پیش‌داورانه. بنده سکوتم در همه‌جای این صحن از سرِ تقویتِ خویشتنداری و سالم‌ماندن صحن از تنش یا بی‌تاب‌سازی اعضا نسبت به هم است. همه‌ی اعضای مدرسه "دعوت" مدیرند، پس جایز نیست حرمت و احترام هیچ عضوی از سوی مدیر مخدوش شود. من تمام سعی‌ام تا الآن همین بوده. حتی در خیلی از پست‌های اعضا، شخصا" خواهان ورود خودم به آن نوشته‌ها هستم ولی چون یقین دارم ورود جدی‌ام در آن نوع پست‌ها فضا را متشنج می‌کند خودداری می‌کنم و این هیچ علامتی برای بی‌اعتنای به هیچ عضوی نیست. بگذرم.

 

مهدی ملایی: سلام خدمت آقای قربانی، چند وقتی است که پستهایی از دیگران را میفرستید صحن مدرسه ،کاش مثل قبل از معلومات ِ خودتان استفاده کنید تا مثل منِ بیسواد سیاسی از مطالبِ شما بهره ببرم، وقتی از خودتان مینوشتید ،امکان نداشت مطالب شما رو نخونم، چون بدون تعارف و مغزدار سخن میگفتید، ولی وقتی از این و آن ،مطلب میذارید، رغبتی برای خواندن نیست، و اعضایی هم که مطالب ارسالیِ شما رو به چالش میکشن، پاسخگو نیستین، ولی وقتی از خودتون میگفتین ،جوابِ نقد کننده ها رو هم میدادید، عذرخواهی میکنم از شما بزرگوار.

 

پاسخ حجت الاسلام شیخ جواد آفاقی به بحث ۱۹۰ : سلام.پاسخم به سوال ۱۹۰ا -بررسیهای میدانی نشان داد گرچه عوامل داخلی وخارجی موثربودند اما درسطح سنجش واقعی نقش عوامل بیگانه دراین موضوع بیشترین تاثیر راداشت ۲_فعال بودن بیش ازبیست سفارتخانه خارجی وعوامل میدانی آن خود گواه برآن است ۳-به میدان آمدن گروهکهای معاند دیگر مثل منافقین وکومله ودمکرات بازنشان دهنده آن است بیشتر ازعوامل خارجی رنگ گرفته است۳-تعبیر دیگری که میشود داشت نمونه ای ازجنگ احزاب بود برعلیه بنیان انقلاب۴ -عناصرمیدانی داخلی هم شامل چندطیف هستند. عده ای که همیشه درجریانات تعارض با نظام بوده اند که دراین واقعه هم حضور میدانی ویا درنقش حامی ظاهرشده وباصدوربیانیه وفعالیتهای رسانه ای پشتیبانی کردند که درمیان این عده هم چهره هایی که درحد نامزدی انتخابات باشد محدود وغیر قابل توجه است. اما کسانی که نقش پشتیان ظاهر شدند قدما وقلماودرخودشرایط کاندیداتوری رامیبیننداین طیف با پرونده های چند وجهی قرار دارند. وپرونده قطور آنها ارتباط صرف به فتنه اخیر ندارد. پس رد شدن صلاحیت انها چندوجهی است.وبه اندازه کافی برای رد شدن آنها سوء سابقه هست.

 

جناب حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. با تشکر از مشارکت‌تان در بحث صدونودم صحن. چنین برداشت می‌شود که شما نه فقط بزهِ آنان را در آشوب پاییز ۱۴۰۱ مجرمانه و وابسته به بیرون مرز می‌دانید و مستوجب سزای عمل، بلکه رد آنها را محرَز و مسلّم می‌دانید و حتی معتقدید ای بَسا ممکن است کسانی به علل وجوه دیگر، به انضمام همین قضیه‌ی پاییز، فاقد صلاحیت باشند، و فرق هم نمی‌کند چه حامی بوده باشند و چه عامل و میداندار.

 

پاسخ سید موسی صباغ به سؤال ۱۹۰ : سلام بر آقا ابراهیم جواب به پرسش شما کلمه آشوب خودش به تنهایی بار ادبیاتی سیاسی منفی است . کسانی که از این روش استفاده میکنند : یعنی پشت پا زدن به روش قانونی .علاوه بر اینکه در آشوب پارسال که بعضی ها آنرا مطالبه خواسته های اعلام کردند ، معلوم نگردید که هدف از آشوب یا به قول خودشان مطالبات مردمی چی بوده ؟؟ حداقل برای خودم مجهول.و  کسی یا کسانی بدنبال حمایت و تحریک و.. آشوب ها بودند ، در واقع دنبال تضعیف امنیت روانی ، اجتماعی سلامت و... جامعه بودند که صلاحیت وکالت مردم را ندارند . چون با الفبای درخواست مطالبات آگاهی ندارند.

عذر خواهم دیر نگارش کردم و ظاهرا وقت تمام شده است.

 

جناب آق سید موسی سلام. بابت پاسخ به پرسش صحن سپاسگزارم. دیدگاهت را این طور فهمیدم: خودِ آشوب و دعوت و جانبداری از آشوب نشان از درگیری با نظام است؛ پس چگونه می‌توان از یک سو با نظام از درِ آشوب وارد شد و سپس در نقیض آن وارد انتخابات آن برای ورود به مجلس! لذا از روش استدلالی استفاده کردی و منتج به این شد وکالت مردم، صلاحیت خاص لازم دارد که آشوبگران فاقد آنند.

 

"صفِ جلو ببندید"

متن خاطره‌وَش بنده ازین قضیه


به نام خدا. سلام. امروز هم، مثل همیشه آمدم روی میزِ کارم که چه بنویسم؟ (عکسی هم از آن انداختم تا اگر بر فرض! کسی خواست بداند کجا متن‌هایم را می‌نویسم، و روی چه ویرایشگر آفلاینی تایپ می‌کنم و نِت هم نمی‌سوازنم! با این تصویر، تصوّر کند که از دیرباز عکسی هم از اولین اعزامم به جبهه زیر شیشه‌ام نصب کردم که هرگز فراموش نکنم هفده‌ساله بودم کجا رفته بودم و چرا زنده برگشتم و حالا وقتی نوروز پیش رو اید می‌خواهم ۶۱ ساله هم بشوم؛ رسما" ریاکاری هم شد!!! چه کنیم که انسان ریاکردن هم، در ذاتش است!!! اما من این جا نیتم فقط تصویر برای تصوّر همقطاران بود؛ همین) چند موضوع روی میزم برای امروزم بود، ولی «صفِ جلو ببندید» از همه جلوتر زد. پس برم ببینم این متن خاطره‌وَشم چه درمی‌آید.

 

اون مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا دو تکّه بود؛ (عکسی هم از آن هست که روزی خواهم گذاشت) ضلع غربی‌اش زنانه، ضلع شرقی‌اش مردانه بود. نه پرده و چادر، که دیوار و یک درِ دو شکافه به رنگ ارغوان، در انتهای جنوبی‌اش بود که زن و مرد را از هم تفریق می‌کرد. «آقا» مثل همیشه با، وقار و تأنّی، نماز می‌بست و جمعَ جماعت هم با شوق و رغبت و تِباع (پیروِ پیاپی) به او می‌پیوست. که یک قداستی با خود حمل می‌کرد تکبیرةالاِحرام که می‌گفت، مکثی بعد مُکبّرِ صحنه -معمولا" آن زمان آق‌سیدعلی عمادی سیدحسن- با صدایی طنین‌انداز می‌گفت: «صفِ جلو ببندید». من که هنوز همراهِ همسالانم با آن سنِّ کمم با زیرشلواری!!! (که بیشتر به چَخشلواری شباهت می‌زد تا راحتی!) در جماعت شرکت می‌کردم، تا مُدت‌مَدیدی خیال می‌کردم مرحوم آق‌علی عمادی به مردانِ جلوِی فرمان می‌دهد «صفِ جلو ببندید» یعنی نمازگزارانِ صفِ اوّلی! ولی بعدها که مُمیّز!!! شدم به قول مشهور بالغ! سر درآوردم مُکبّرِ با آن اعلام، زنانِ آن سمت دیوار مجاور را فرمان می‌دهد «صفِ جلو ببندید». یعنی این پیام که ای بانوانِ اهل صلات حاضر در صف نماز، آقا (=مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر داراب‌کلایی) تکبیر را گفت و مردانِ صف نخست هم، بستند؛ پس شما که آن سوی دیوارید و صحنه‌ی پیشنماز را نمی‌بینید، حالا از صفِ جلو شروع کنید تکبیرةالاِحرام را بگویید و همه‌چیز جز توحید را بر خود تا پایانِ نماز از ذهن دور بریزید و به صف واحد نماز پشت سرِ "آقا" بپیوندید.

 

دیدید زنان از همیشه‌ی تاریخ مسلمین، به خاطر شأن و منزلَت و مَکرَمت‌شان باید در حفاظ باشند تا از گزند نامَحرمان در امان. خواستم بگویم، مردان، خود پیشگام و پیشتاز حفاظت پوششی از بانوان بودند و بانوان مکرم خود به طبع و فطرت و ذات‌شان گرایش به پوشش و دیده‌نشدن دارند تا دُرِّ وجودشان -که آفریدگار جمیل، آنان را جذّاب و زیبا و گرانبهاء و "باجمال" آفریده از کمال نیفتند- از صدف ربوده نشود. حیات اجتماعی زنان هم، عین نمازشان سرشار عفت و طهارت و پوشش و مزر محکم میان محرم و نامَحرم بوده و هست و خواهد بود. این عرف تحت حمایت شرع است و این شرع با حماییت عرف تقویت هم شده است.

 

یک یادکرد: باری، آن سال که از ۶۱ هنوز عبور نکرده بود، مرا گزینشیان مستقیما" آگاهانیدند! که کسی گفته که تو در مسجد دیده نمی‌شوی و در نمازجماعت نیستی!! خدایی شوکه شده بودم از شنیدن؛ چون تا یادم هست دست‌کم از همان کودکی‌ام، بخشی عمده و حتی تمامی عمرم که روستا بودم، قدکشیدنم در درون مسجد و تکیه طی شد؛ چه واسه نمازِ رایجم و چه برا عزای محرمم. چون آن سال، تا سه سالی در گرفتنِ شغلم خُلَل و فُرَج (=مَنفذ و سوراخ) رخ داده بود، آن گزینشیان در اعتراض من، در مقام پاسخگویی!! مثلا" بخشی از ضعف مرا بر مبنای گواهی آن کس، برملا کردند. بگذرم. اگر نبودم که ده‌ها و بلکه صدها خاطره و یادواره و آموزه از درون مسجد و تکیه در خاطرم نبوده؛ پس بودم که ذهنم، مشحون شده و لبریز، که اگر تک تک خاطراتم از مسجد و تکیه‌ی محل را بنگارم از کتاب اربعین (=چهل حدیث) علمای اَعلام هم به عدد صفحات جلو می‌زند (که ازقضا همه می‌تواند عینِ "شیرین‌بیان"، شیرین هم بیان شود) دامنه.

 

متن سید علی اصغر خطاب به دامنه: سلام رزمنده مظلوم. درآن سالها با  کت شلوارشیک و تمیز و پاک درسیدمحله بازی می کردیم . تکیه و مسجد هم محل قرار ومداربود. در مورد عکس بسیار زیبا و لحظه بسیار خدایی ات مرا وادار کرد تا از آقای عباسعلی قلی زاده که همواره برای عزاداری امام حسین ع به حسینه می آیند سوال کنم " بوریدر"  بوریدر، محل جنگ با دشمن آقا ابراهیم با صدامیان بود و بخشی از شهر زیبای مریوان که قم کردستان لقب گرفت . آقای قلی زاده فرمودند تو از کجا بوریدررامی شناسی؟ گفتم عمو ابراهیم معرف ارزش های شما در بوریدر بودند . گفتش یک خاطره از ایشان بگویم با رغبت گوش دادم  فرمود ؛  آقای طالبی ناراحت بود از اینکه چرا داراب کلا تا بحال شهید نداده است ؟  گفتند، ابراهیم با حالت معنوی فرمودند که دوست دارم اولین شهید داراب کلا باشم . قلی زاده با لبخند ملیح انگار همان روز است حالت خاص گرفتند و ادامه دادند که روزی دشمنان به ما تیراندازی کردند و ابراهیم در کمین آنان قرار گرفت و راه خروج از بحران را نداشت و تیر پشت سرهم به جلو ، چپ و راست ایشان زده می شد . فریاد زدم که هرچه زودتر برو داخل سوراخ (سوراخ بزرگی بود که جان انسان را نجات می داد). امشب قلی زاده تکیه مرا عاشقانه نمود. برای اینکه شما این صحنه از خاطرات خویش را ننوشتی تصویرت را دیدم گفتم در این صفحه با این خاطره زیبا معنویت جبهه متجلی شود.
 
 
سلام سید علی اصغر. باری؛ باید عرض کنم که گویا می‌بایست درین پاسخ وارد احساسات شوم چون یکی از چند روان‌شناس این صحن جناب سید سعید در یک پستی جایز دانست برخی مواقع نیاز است به متن‌هایی آغشته به احساس وارد شد. می‌شوم. با عکس آمدم: این صحنه اعزام ۱۵ شهریور ۱۳۶۵ است به جبهه‌ی جنوب از راست: جناب صادق رمضانی (در مدرسه فکرت هست). جناب کاظم خراسانی (پسرش جناب جواد در مدرسه فکرت هست) بنده، تو سید علی اصغر، زنده‌یاد یوسف (که روحش را عضو مدرسه فکرت کردم) آق جعفر رجبی. لابد یادت است آن اعزام. بگذرم. امابعد؛ حاج عباسعلی قلی‌زاده در جبهه‌ی "بوریدر" مریوان، توی بخشی از بهار و تمام تابستان سال شصت و یک -که با تجزیه‌طلبان کومله و دموکرات می‌جنگیدیم- مردی هم رزمجو، ظاهر شده بود و هم مقدس و معنوی. همین حالا هم حاضرم نمازم به او اقتدا کنم. حاج سیدکاظم صباغ هم (که در مدرسه فکرت هست) آن سال جزوِ همسنگرانم بود، دوستی معنوی و به واقعِ کلمه دارای شجاعت در رزم و نترس و شهادت‌طلب. تو که برایم از همه فرق داشته و داری؛ جمعی نبود که باشی، شاد نزییم. نیز محفلی نبود که تو نباشی و دمق نباشیم! چطور می‌شود کسی را در خاطرم برچسب نزنم و بی‌وقفه همراه قلب و ذهنم آویز نکنم وقتی هر چهار خواهرم (=طاهره و فاطمه و طیبه و کلثوم) تو را برادرِِ پنجمشان می‌دانند و مادروپدرم توی پدر ازدست‌داده را همیشه فرزندشان تلقی می‌نمودند و به زبان مادری: وَچه‌جان می‌دانستند. سایه‌ی توست که بر سرم خیمه می‌اندازد و نمی‌گذارد آفتاب‌سوخته، کز کنم و کُنجی زانوی غم گیرم. سه ساحتت برایم خط قرمز است: معنویتت، مقبولیتت، سیادتت. هر کس آن را بشکند، چه غَیر، چه خودی و چه حتی خودت، خواهم ایستاد. خود می‌دانی ولی با این‌همه در اندیشه و نظر، فردی بی‌تعارفم در درافتادن با تو. البته دیدی که در صحن با تو نمی‌افتم، چون احتمال می‌دهم آفت شود برای مدرسه. چُنین است که علَی‌الاغلب در برابر نوشته‌هایت فقط خواندن پیشه کرده‌ام چون خیال می‌کنم هم بدوا" و هم مآلا" نخواهی خواست که ابراهیم و سید، دودِ نقد از منقل متن، درین صحن هوا کنند که آن‌وقت هیچ عنبر و عودی نتوانَد آن را رایحه دهد و بو فشانَد و فرو نشانَد. دامنه بگذرد که در صحن ،عادت به نوشتن متون احساسی ندارد که سرِ جایش نباشد سمّ است و شلغَم! و این قدر هم سید سعید باعث شد! وارد شدم. اگر می‎بینی این عکسم که باجناق فهیم سیدجوادت در چهلم پسرت ازم انداخته و پروفایل ایتایم کرده‌ام فقط و فقط واسه این است  که در مصیبت کمرشکن سیدجوادت از زمان فوت تا چهلمین روز کنارت بودم، هم از جوار و هم از جوانب. نقدم کن  سید که عیارم از کمِ کم به بیست‌وچهار هم بگذرد! و عنصرم زنگار نزند و فهمم قفل نخورد! واقعا" دیگر برنگشتم بالای متن تا زیرش چک کنم که چی نوشتم. بد بود ببخش. غلط داشت تصحیح کن. تمام. ابراهیم.

 

پاسخ سید سعید شفیعی به پرسش ۱۹۰ : با سلام  مدیر محترم. پاسخ به این سوال واقعا برای من چالشی سخت بوده و هست . وقتی در برداشت اول ان را اشوب بدانیم پس برچسب اولیه زده شد و در ننیجه افراد سلب  صلاحیت شده اند . اگرچه قبل از اشوب واژه اتفاق استفاده شده است می توان از بار منفی آشوب کم کرد و با مدارا برخورد نمود. انچه مسلم است باید به قانون توجه نمود در صورتیکه افراد در دادگاه صالحه با حضور هییت منصفه واقعی و علنی فرد متخلف , مجرم شناخته شده اند و در چارچوب شرایط عمومی و اختصاصی داوطلبین برخورد نمود . اما نکته این است در قانون برای یک شهروند معترض چه حق و حقوقی قایل شده اند و کارگزاران نظام تا چه حد این شرایط را فراهم نموده اند و در صورتیکه اگر کارگزاران نظام در این زمینه کوتاهی داشته اند و یک فرد معترض را تبدیل به یک آشوبگر نموده اند سهم تقصیر وی در کجا در نظر گرفته شده است . اگر فرض کنیم کمتر از ده درصد جامعه معترض باشند چرا این معترضین نباید نماینده داشته باشند. و اگر میزان رای ملت است و فرد تنها اعتراض داشته است و خسارتی وارد نکرده است چرا باید از این حق محروم نمود .حال اگر افراد معترض یا آشوبگر صلاحیت نامزدی ندارند به طبع نباید صلاحیت انتخاب کردن  هم داشته باشند. می توان دو نمونه از رفتار امام علی ع در برخورد با  معترضین و اشوبگران را ملاک قرار داد. ۱ بخشی از نامه امام علی ع به مالک اشتر   "...آگاه باش که مردم مملکت گروههاى مختلفند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمى شود،و با داشتن گروهى از گروه دیگر بى نیازى نیست....."  "...وقتی مردم برای اعتراض و گرفتن حق خودشان به سوی تو آمدند، نظامیانت را مرخص کن تا مبادا مردم با دیدن آنها بترسند و به لکنت زبان بیافتند. من بارها از پیامبر شنیدم که هیچ جامعه ای مقدس و پاک نخواهد شد مگر آنکه مردمانش بدون ترس حق خود را مطالبه کنند....." ۲. در خصوص برخورد امام علی با خوارج "....بر آنها هجوم برید! پیروزی با شماست. به خدا سوگند از جمع شما ده نفر کشته نخواهد شد و از آنان نیز کمتر از ده نفر زنده نخواهند بود..." علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد / دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست ؛ به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز / وگرنه سیل چو بگرفت ، سد نشاید بست (سعدی ) پاینده باشید.

 

جناب سید سعید سلام. تشکر بی‌دریغ بابت پرداختنت به پرسش ۱۹۰. من این طور برداشت کرده‌ام که شما واگذاشتید به قید قضاوت قانون و دادگاه و هیئت‌منصفه‌ی به فرموده‌ی خودت «واقعی و علنی». و نیز از منظرت انتخاب‌شوندگی با انتخاب‌کنندگی، شأنی همسان تلقی گردید. و با آن که واژه‌ی «اتفاقات» در درون پرسش چشمت را گرفته، با این وصف باز نیز معتقدید این پرسشِ پرسشگر، اشکال ماهوی دارد، چون به زعم یا یقین قطعی خودت (که البته در متن صراحت نرفت اما این طور حکایت می‌شود) آنچه در پاییز ۱۴۰۱ رخ داده از نظرت «اعتراض» بوده نه اغتشاش، فلذا «آشوب»خواندن آن را نادرست دانستید. توضیح: چون شب معمولاً و اغلب زود می‌خوابم، پاسخم به پاسخ شما که نیمه‌شب ساعت خورد، افتاد الآن.

 

پاسخ سید محامین به پرسش ۱۹۰ : سلام علیکم. سوالی که حساس هست و پاسخ به آن نیز حساس افراد شرکت کننده در اتفاقات آشوب یاد‌شده از هموطنان خودمان بودند؛ چه بسیارْ آنها که خود هم واقف بودند که قصد .... نداشتند و صرفا در جهت ...بوجود آمده در کشور به چنین عملی دست زدند که حساب آنها از حساب کسانی که عامدانه و مغرضانه در چنین جایگاهی قرار گرفتند (به درصد و تعداد کار ندارم) جداست و حساب هر دو گروه با قانون و قضاست که چه تصمیمی برای آنها بگیرد؛ اما باید این نکته را در نظر گرفت که درست است نرم‌خویی و رأفت باید باشد ولی نه برای هر جایگاه و سِمَتی که بی‌توجهی به آن خسران دارد. کسی که قانونمند نیست چگونه می‌تواند در جایگاه قانون‌گذار قرار گیرد. کسی که آسیب زند به اموال عمومی ،به آتش کشاند زیرساخت‌های کشورْ در جهت عقب راندن راندمان کشور(چه سهو چه عمدخسارت وارده حتمی‌ست) چه اعتماد که در عرصه قانونگذاری در جهت وضع قانون به نفع ملت و نظام اقدام کند. هیچ نظامی از  نظر عقلی (بدون موضع‌گیری) به این کار تن نمی‌دهد که قانون‌شکن در جایگاه قانون‌گذار قرار گیرد. (مطالبه‌گری درست از راه درست) ایجاد تشنج, ترس, قبح شکنی، عدم رعایت حق اولیه شهروندیِ شهروندان دیگر، دست داشتن(چه مستقیم و آگاه چه غیر مستقیم و ناآگاه) با عوامل و سرویس‌های خارجی که مطمئنا و ثابت و محرز شده که در کوچکترین تشنج خیابانی اگر از قبل دست نداشته باشندهم ورود می‌کنن به هر نحوی؛! چه اعتماد که در چنین جایگاهی امانتدار نظام و ملت باشد؛ تعرض به جان و مال و ناموس مردم در جهت به دست آوردن آنچه که مطالبه دارند برگزیدن راه درست نیست کسی باید در این جایگاه قرار گیرد که چه سهوْ چه عمدْ دچار خطا و اشتباه نشود تا بشود به وی اعتماد کرد. چنین فردی از صافی من که صافی آخر باشم عبور نخواهد کرد. خطرناک‌تر از نافرمانی از قانون بی‌اعتقادی به آن است. (موضع گیری برای چنین افراد فقط در موضعِ دارای صلاحیتْ بودنِ پرسش فوق بوده)

 

سلام به سید محامین. از ورودت به بحث ۱۹۰ صحن ممنونم، کما این که در پرسش ۱۸۹ نیز ظهور داشتید و این جای قدرشناسی باقی می‌گذارد؛ قدردانم. این جوری پاسخت را فهم کردم: به شیوه‌ی جدَلی‌ی منطقی، فرد قانون‌شکن را استیضاح کردی که با چه رویی می‌خواهد در نظام سیاسی وارد شود، آن هم مجلس که شأنش، قانون وضع‌کردن است. و باز به روش سقراطی -که سؤال‌پیچ‌کردن است- این دسته از داوطلبین احتمالی را زیر سؤال چالشی بردید که چگونه متناقض می‌خواهند وارد عمل شوند که از یک سمت در آشوبگری دست داشتند و زیرساخت‌های سیستم سیاسی را در آرزوی فروپاشی گذارند ولی سوی دیگر برای نمایندگی مجلس صف ببندند. از نظر شما (به تعبیر من) خِنگی است که کسی بخواهد این تیپ تفکر را صاحب‌منصب در نظام سازد، آن هم در مجلس که نهادِ واضع قانون در کشور است. و روی این وجه و وجوه دگر، که برشماردی، صافی تعیین‌صلاحیت را تا بالاترین حد هم گسترانیدی که هرگز نباید از آن عبور کنند؛ به عبارتی باید دست به پالایش زد.

 

بنده به عنوان پرسش‌کننده‌ی مبحث ۱۹۰ صحن، طبق مقررات مدرسه که پرسشگر باید به تک تک پاسخ پاسخ‌دهندگان مبحث سنجاق‌شده بپردازد، به تمام پاسخ پاسخ‌دهندگان پرداختنم. در جمع‌بندی هر پاسخ، حالت نه نفی، نه اثبات داشتم و فقط دست به خلاصه و برداشت از هر پاسخ زدم. از طرف من این بحث برای شخص خودم تمام. دامنه.

 

تقدیر و تشکر: از پاسخ‌دهندگان به پرسش ۱۹۰ کمال قدردانی را دارم.  نکات و استدلال در پاسخ به نظرم واجد اهمیت بود. به ترتیب زمان پاسخ: امیر، محمدتقی، صدرالدین، سید علی‌اصغر، سید یاسر، استاد آشیخ جوادآقا، سید موسی. سید سعید، سید محامین.

 

نظر سید سعید شفیعی: با سلام اق مدیر. اتفاقا خاطرات شما برای من قابل توجه و خواندن است. در هر خاطره نکته ای است. می تواند عبرت آموز باشد . شاید انان به دنبال مدینه فاضله ای بودند و دنبال خالص سازی بوده اند؟! مثل تشخیص التزام عملی، اینکه چه کسانی  با چه نگاهی قرار در این خصوص نظر دهند.

 

سلام سید سعید. خرسندم خاطراتم را برای خود خواندنی می‌دانی. تلاش در خاطرات بر سایر متن‌ها حاصلش سریع‌تر است چون علاوه بر علم، تجربه و مشاهده و ارتکازات ذهنی نویسنده هم دخالت دارد.

 

جناب سید سعید سلام. بنده به بحث دوستانه میان شما و جناب سید یاسر وارد نمی‌شوم اما فقط آمدم اشاره کنم برداشت من از جمله‌ی بالای سید یاسر که نوشت: «حالا رگ غیرتتون باد کرده؟» خطاب به همان‌هاست که آن تجمع را ترتیب داده بودند. بگذرم. لابد خود سید یاسر خواهند گفت. من این‌طور تشخیص دادم.

 

سید یاسر: سلام ارادت جناب طالبی عزیز ممنون از ورودتان به بحث. درست میفرمایید مخاطب من فرد نیست یه جریان فکری هست  مرام من نیست و با شخصیت مخاطب کاری ندارم و قابل احترامنظرات نقد میکنم و تحلیل راستی جناب طالبی عزیز اخیرا حامل پیام تان بودم اطاعت امر شد مراتب ارادت خانوادم پذیرا باشید بلند بلند سلام رساندن و ذکر خیرتان.

 

سلام مجدد جناب سید یاسر. سپاسگزارم که خود در مقام تصریح و تصدیق برآمدی. بنده هم بر آنان احترام قائلم؛ مؤمنانی‌اند که در محل ما زبانزدند در ایمان و تقوا. خدا این نعمت را برای‌تان مصون از گزند بدارد و سالیان سال ظلیل (=سایه‌ی) آنان خدمت‌شان کنید. درود. رهسپارم به جایی. صحن را پس از برگشت اگر پست خواندنی‌یی داشت، مرور خواهم نمود.

 

یک توضیح: بنده به عنوان پرسش‌کننده‌ی مبحث ۱۹۰ صحن، طبق مقررات مدرسه که پرسشگر باید به تک تک پاسخ پاسخ‌دهندگان مبحث سنجاق‌شده بپردازد، به تمام پاسخ پاسخ‌دهندگان پرداختنم. در جمع‌بندی هر پاسخ، حالت نه نفی، نه اثبات داشتم و فقط دست به خلاصه و برداشت از هر پاسخ زدم. از طرف من این بحث برای شخص خودم تمام.

 

سید علی اصغر شفیعی در پیام به محمدتقی آهنگر: سلام دبیر فهمیده. همواره آداب گفتگو را رعایت می کردید. انگار مدیر مدرسه هم خیلی دوست دارد به کسانیکه می تازند و نقطه زنی اخلاقی دارند خوشش می آید.

 

نکته‌ی مدیریت مدرسه فکرت

یک هدف از چند هدف تأسیس این مدرسه این بوده افراد با افکار متفاوت را درین صحن دعوت کنم که به عنوان یک نمونه از نُمودِ جامعه، بر روی مسائل گوناگون و البته عاید و نافع و راهبَر، نظرات و دیدگاه‌های خود را آزاد مطرح کنند. پس؛ گفت‌وشنودها حتی داغ و پرچالش نباید خاطر کسی را بیآزارد، طبیعتِ بحث و بگومگوی منطقی همین است. در درون مقررات مدرسه چیزی به اسم یکسان‌سازی افکار وجود ندارد. این‌همه خَلق، ممکن است همین‌همه خُلق، با خود حمل کند. فکر در برابر فکر، یعنی همان تضارُب؛ که جِرَنگ‌جِرینگ!!! هم ازش صدا می‌آد. مدیر مدرسه فکرت.سلام سید سعید. خرسندم خاطراتم را برای خود خواندنی می‌دانی. تلاش در خاطرات بر سایر متن‌ها حاصلش سریع‌تر است چون علاوه بر علم، تجربه و مشاهده و ارتکازات ذهنی نویسنده هم دخالت دارد.

 
سلام جناب محمدتقی. در حقیت می‌توانم بگویم چون اربعین را حضوری درک کردی، این هشت بخشم پسندت افتاد. بلی؛ قم خیلی منتظرت مانده بودم آن اربعین که تشریف بیاوری ولی شما گویا برگشت از راه اصفهان رفتید به محل. درست گفتی، هم خودکنترلی را، هم خلوص و دستِ دهِش در موکب‌ها را. ممنونم از التزام آن دوست به آداب مذهب. سلامم را برسان منزل و بزرگان‌تان.
 
 
عکس سید احمد شفیعی دارابی فرزند شفیعی مازندرانی
 
می‌شناسیدش؟ دارابکلایی‌ست. شبکه‌ی نور قم چند باری با وی مصاحبه کرد و در خبر استان پخش. این مصاحبه‌اش را اتفاقی دیدم و عکس انداختم. مال هفته‌های پیشین است که بادهای شرقی از سمت سراجه، هوای قم را تار و آلوده کرده بود، چون از دست‌اندرکاران سازمان محیط زیست است نظرش را جویا شده بودند. بگذرم. ایشان در مدرسه فکرت هم هست. کسی شناختش، اگر خواست بگوید کیست؟
 
سید اسحاق شفیعی: سلام و شب بخیر آقا ابراهیم بزرگوار ، شکار و صیدِ خوبی به نفع دارابکلای بزرگ داشتی جانا ، ایشان دکتر سید احمد شفیعی دارابی کارشناس ارشد محیط زیست استان قم فرزند حاج آقا شفیعی مازندرانی هستند سلامت باشید.
 
دامنه |: جناب آسید اسحاق سلام. عمو خوب هوای بِرارزا را دارد. بلی؛ اردت داریم به آسید احمدآقا دوستی شایسته و فرهیخته و موقر و خندان و تحصیلکرده‌ی دانشگاه هستند و از فرزندان جناب حجت‌الاسلام استاد شفیعی مازندرانی. به عبارتی نوه‌ی دختری مرحوم آقا آیت‌الله شیخ محمدباقر داراب‌کلایی و نوه‌ی پسری مرحوم حاج سیدرضا شفیعی آن مردِ مهربان محل که اخلاقش جاذب بود و رفتارش هنوز در یادها ماندگار. عمو و برارزا برقرار.
 

سید اسحاق شفیعی: سلام مجدد آقا ابراهیم ممنون از لطفتان ، ایشان مثل شما از افتخارات دیارِ ما محسوب می شوید . رحمت واسعه ی الهی بر روح والدین و اخوی و همچنین آیت الله دارابکلایی و آیت الله صادق الوعد باد ان شاء الله .

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام آقا ابراهیم روش پسندیده ایست که مردان بزرگ و صاحب نظر دیارم را معرفی می فرمائید. برای اولین بار ایشان را زیارت کردم . قبلا شنیده بودم  که یک عملیات محیط زیستی داشتندو عرصه ای که افتتاح کردند نام شهید حجت الاسلام آقا سید جواد شفیعی دارابی را برآن  نهادند . خرسند شدم از دیدار با آقای شفیعی فرزند استاد آیت الله شفیعی مازندرانی که فرزند دیگرش از دانشمندان کشور محسوب می شوند . الهی نامدارشوند.

 

سلام مجدد سید. پس یک خاطره تعریف کنم که گویا خاطره‌گویی‌ام درین صحن ای تک و توک خاطرخواه دارد: سید احمدآقا فرزند استاد حجت الاسلام شفیعی مازندرانی باری به خانه‌ام آمده بودند. من شِخ نیستم ولی اگر کسی خانه‌ام بیایَد و من را نشناسد و ندیده باشد تا کتاب‌های خونه‌ام را ببنید گمان می‌کند شِخَم! ولی شِخ‌شدن لیاقت می‌خواست که بنده نداشتم لذا "وِل‌آدم" شدم. بگذرم. همه‌جور کتاب هم می‌خریدم. همه‌ی مجموعه‌آثار آقای "حاج حسین فرج دباغ" (مشهور به دکتر عبدالکریم سروش) هم روی پیشخوان کتابخانه‌ام و بخشی هم روی زمین ردیف بود. من حتی نوارهای کلام جدید وی را هم از مؤسسه‌ی امام رضا ع گرفتم و تماما" گوش دادم. اثری از سروش نبود که نخوانده باشم از چاپ‌های صراط؛ تفرج صنع و نهاد ناآرام جهان گرفته تا قبض و بسط او. تا این که سروش وحی را به تیغ تفسیر غلط بُرد و بُرید و عوامانه تیغ‌زنی کرد و نسبت به انقلاب هم به بدراهه افتاد و اینک بنده معتقدم شیطان را روی پوست و گوشت و روحش جلد کرد. که نقدم با او همان لحظه شروع شد تا ببینم آخرش کی خود را ازین خطای عظیم بری می‌کند. بلی؛ عرضم این جا بود که سید احمدآقا تا مجموعه‌آثار سروش را دید خندید و گفت همه‌ی کتابهای سروش هم که اینجا جَمعه. پدرش فرمود چیزی در همین حدود که "آق ابراهیم پژوهش می‌کنه." واقعا" هم راست فرمود. ذهن پژوهشی آدم را بیدار نگه می‌دارد که از لالایی هیچ کسی زود فریب نخورَد، به خواب عمیق فرو روَد و غرق کابوس شود! بنده باز نیز بگذرد.

 

سلام جناب حجت الاسلام داراب‌کلایی. موافقم. هر شش تا درست. مرحوم علامه نیز بر «گریه بر اباعبدالله ع» بسیار تأکید می‌ورزید و آثار آن را متحقق می‌دانست. امام خمینی ره نیز با شنیدن نام امام حسین ع هم دستمال سفید بر پیشانی می‌گذاشت گریه می‌کرد. روی همان صندلی در جماران. من سه باری رفتم جماران آنجا و همان مکان.

 

مور

به نام خدا. سلام. نمی‌شود ایرانی بود ولی اهل شعر و شاعرش نبود؛ ایران هستُ شعر و شاعرانش. مثلا" اسدی توسی. واقعا" چه محشری گفت در "گرشاسپ‌نامه" بخش قضیه‌ی قباد:

 

"چنان زی که مور از تو نبوَد به درد

نه بر کس نشیند ز بادِ تو گَرد"

 

در برخی از منابع و نُسخ آمده است «نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد» که من، همان اولی را بهتر و صحیح‌تر می‌بینم. شرح کنم؟! باشه چشم به روی دیده. اسدی، چونان کتاب، آن "یارِ مهربان" که "پند"مان می‌دهد "فراوان" پندش درین بیتِ افخم این است زیستنی برگزین که کوچکترین ذره هم (مور و مورچه و ملخ) ازت آزار نبیند، چه رسد به سایر که اشرفِ مخلوقات است. حتی بادی هم بر فرض ضرورت، برافراشتی باز نیز مراقب باش غبار و گَردَش، گِرد احدی ننشیند. شاید بتوان قول حافظ را درین جا ثبت برابر با سند آوُرد که آن حافظِ قرآن و مفسر منظوم آن، معجزه‌آسا در سهل و ممتع (ظاهرا" آسان اما به واقع ناممکن و دشوار) فرمود:

 

"فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم

آن چه گویند روا نیست نگوییم رواست"

 

یعنی باید دید واجبات خدا (=به قول حافظ: فرض ایزد) چیست همان را برگزار کنیم؛ نماز، اخلاق، اعمال، خلاقیت، خدمت و... چه کار داریم بدی پیشه کنیم؛ وقتی خدا و پیامبر و امام و عالم و دانشمند و مَهتر و حکیم و رحیم و زعیم مثلا" فرمودند چنین کاری خطاست و چنان امری ناروا، چرا باید زور گفت و رواش پنداشت. صائب خوب گفته، تبریزی را می‌گویم که شاعر شهیر در اصفهان بود: "دیده گر بینا بوَد، هر روز روز محشر است" مصرع اولش این است: «آن قَدَر گرم است بازارِ مکافات عمل». این پُستم نهیبی بود بر خودم. اما اگر کسی هم درین صحن با متنم همآوا شد؛ خُب خیر بادِش و گوارا که خویشتن به پند می‌آراید و دستورِ نفس را به بند می‌کشاند. دامنه.

 


وقتی از جفت‌کوه قارت‌خیل تا هر کجای رودِ دراز دارکلارود در پایین‌صحرا و لِه‌مال و پلنگ‌اوذر، مثلا" لوبیا و بوته‌ها و گاجه‌دارها از آبِ بسترهای به‌شدت کاسته‌ی شده‌ی تابستانِ کم‌آب، سیرآب شوند آیا اینان (بی‌دقتان!) فکر نمی‌کنند سهمِ آبِ شُربِ آبزیان بی‌دفاع و زبان را دزدیده‌اند؟! و بر حلقوم بادمجون و ذرت و زالزالک ریزانده‌اند؟!! به قول وثیقی از وثوقانم حتی کف‌کِش هندل زنَند و تمام‌وقت روشن سازند و هر چه آب است را بکشانند و غُلزَم‌ها را از هر چه آب است، تهی نمایند؟! و لاجَرَم ماهی و غاز و مار و خرچنگ و قورباغه را بمیرانَند و تلفات بر پیکر طبیعت نیمه‌خشکیده وارد کنند؟! حق‌آبه هم اگر هست، هم واسه باغ و باغچه است، هم برا غاز و قورباغه. لابد میراب ناظر است و سهم‌ها به نسبت نیاز و وضع بغرنج آن تسهیم می‌کند. کجاست رحم بر زبان‌بسته‌ها؟!! سپاس از زبانِ ناطق، قلب راقِق و چشمِ ناظر عموحمیدرضا که تصویرسازی کرد و مرا به نوشتن این مقدار هشدار، مُجاب. زنهار! ای اهل دیار. نفسَک‌نفسَک‌آمدنِ این آبزیان آیا ندارد صاحبِ اختیار؟!

 
شیخ احمدی: انتقاد تند کارگزارانی ها از ریاست آذر منصوری بر جبهه اصلاحات؛ این انتخابات نبود، اشارت و مهندسی بود. مثل تسخیر سفارت، جبهه اصلاحات را هم تسخیر کردند. مجله آگاهی نو در شماره جدید خود به تندی از ریاست آذر منصوری بر جبهه اصلاحات انتقاد کرده و آن را بر خلاف اصول دموکراتیک توصیف و ریاست منصوری را با تسخیر لانه جاسوسی توسط چپ های جوان مقایسه کرد و نوشت: ".... برای تسخیرش نیازی به بالا رفتن از دیوار نبود و می شد با کلید وارد آن شد". در بخشی از این مطلب آمده است: بدین ترتیب در انتخاباتی غیررقابتی و درون گروهی با ساختاری مهندسی شده و در رایزنی با رهبر جبهه اصلاحات، تک نامزدی به نام آذر منصوری به ریاست جبهه اصلاحات رسید.
 
به قاسم بابویه: کشکولی: اَندِه اونجه (روستای سیکا) دَووش تِ تِروک در بوره. نخن رخف!
 
 
سلام سید علی اصغر. باری؛ باید عرض کنم که گویا می‌بایست درین پاسخ وارد احساسات شوم چون یکی از چند روان‌شناس این صحن جناب سید سعید در یک پستی جایز دانست برخی مواقع نیاز است به متن‌هایی آغشته به احساس وارد شد. می‌شوم. با عکس آمدم: این صحنه اعزام ۱۵ شهریور ۱۳۶۵ است به جبهه‌ی جنوب از راست: جناب صادق رمضانی (در مدرسه فکرت هست). جناب کاظم خراسانی (پسرش جناب جواد در مدرسه فکرت هست) بنده، تو سید علی اصغر، زنده‌یاد یوسف (که روحش را عضو مدرسه فکرت کردم) آق جعفر رجبی. لابد یادت است آن اعزام. بگذرم. امابعد؛ حاج عباسعلی قلی‌زاده در جبهه‌ی "بوریدر" مریوان، توی بخشی از بهار و تمام تابستان سال شصت و یک -که با تجزیه‌طلبان کومله و دموکرات می‌جنگیدیم- مردی هم رزمجو، ظاهر شده بود و هم مقدس و معنوی. همین حالا هم حاضرم نمازم به او اقتدا کنم. حاج سیدکاظم صباغ هم (که در مدرسه فکرت هست) آن سال جزوِ همسنگرانم بود، دوستی معنوی و به واقعِ کلمه دارای شجاعت در رزم و نترس و شهادت‌طلب. تو که برایم از همه فرق داشته و داری؛ جمعی نبود که باشی، شاد نزییم. نیز محفلی نبود که تو نباشی و دمق نباشیم! چطور می‌شود کسی را در خاطرم برچسب نزنم و بی‌وقفه همراه قلب و ذهنم آویز نکنم وقتی هر چهار خواهرم (=طاهره و فاطمه و طیبه و کلثوم) تو را برادرِِ پنجمشان می‌دانند و مادروپدرم توی پدر ازدست‌داده را همیشه فرزندشان تلقی می‌نمودند و به زبان مادری: وَچه‌جان می‌دانستند. سایه‌ی توست که بر سرم خیمه می‌اندازد و نمی‌گذارد آفتاب‌سوخته، کز کنم و کُنجی زانوی غم گیرم. سه ساحتت برایم خط قرمز است: معنویتت، مقبولیتت، سیادتت. هر کس آن را بشکند، چه غَیر، چه خودی و چه حتی خودت، خواهم ایستاد. خود می‌دانی ولی با این‌همه در اندیشه و نظر، فردی بی‌تعارفم در درافتادن با تو. البته دیدی که در صحن با تو نمی‌افتم، چون احتمال می‌دهم آفت شود برای مدرسه. چُنین است که علَی‌الاغلب در برابر نوشته‌هایت فقط خواندن پیشه کرده‌ام چون خیال می‌کنم هم بدوا" و هم مآلا" نخواهی خواست که ابراهیم و سید، دودِ نقد از منقل متن، درین صحن هوا کنند که آن‌وقت هیچ عنبر و عودی نتوانَد آن را رایحه دهد و بو فشانَد و فرو نشانَد. دامنه بگذرد که در صحن ،عادت به نوشتن متون احساسی ندارد که سرِ جایش نباشد سمّ است و شلغَم! و این قدر هم سید سعید باعث شد! وارد شدم. اگر می‎بینی این عکسم که باجناق فهیم سیدجوادت در چهلم پسرت ازم انداخته و پروفایل ایتایم کرده‌ام فقط و فقط واسه این است  که در مصیبت کمرشکن سیدجوادت از زمان فوت تا چهلمین روز کنارت بودم، هم از جوار و هم از جوانب. نقدم کن  سید که عیارم از کمِ کم به بیست‌وچهار هم بگذرد! و عنصرم زنگار نزند و فهمم قفل نخورد! واقعا" دیگر برنگشتم بالای متن تا زیرش چک کنم که چی نوشتم. بد بود ببخش. غلط داشت تصحیح کن. تمام. ابراهیم.

 

جواب سید علی اصغربه من: سلام اهل درد و درک. دراین هوای گرم انجیل پجماه دلم را آروم کردی و خنک ... تفاوت این قلم با دگر نوشته هایت از آسمان تا زمین است . تو فصل نفس کشیدن منی گاهی نمی شود در زمره گرم و اندوه و شادی و سردی زندگی از یاری تو مددنجویم . بر سر سفره تان بزرگ شدم مزار که می روم پدرومادر و حیدرمظلوم را در زمره اهل خانه ام می دانم و عرض ارادت برآستانشان دارم . بجای شما هم فاتحه می خوانم شرایط حاکم بر خودم را همیشه مدیریت می کردی و می کنی تو خود بهتر از من می دانی که تو برایم هم ابراهیم هستی و هم عمو یوسف و آقا جواد ! کمی از من برنجی تا صبح نمی خوابم نفس تهی می کنم باور کن. درکم از شما آگاهانه است والله. برایم بمان

 

متن سید علی اصغر به دامنه: سلام داداش. یکی از طرفداران محیط زیست داراب کلا که هنرمند هستند امروزمرابه بستررودخانه بردودوتایی برای ماهیان مرثیه خواندیم . دل سوخته ام دوباره سوخت. تصاویری که به اشتراک گذاشتید را مشاهده کردم . بعد از خداحافظی با این دوست هنرمند به دهیاری مراجعه نمودم. دهیاردرحال درد کشیدن بود و دیسک کمرش آنچنان ایشان را زمینگیرنمودکه انگار باید موتور دلسوزی من همیشه روشن باشد. دهیاری محترم در جریان کار بودند و حتی با هیات سازمان محیط زیست همکاری لازم را داشتند . به هر حال به این نتیجه رسیدیم که آب پس مانده با حجم زیاد خادخیل را بصورت مسالمت آمیز رها سازی کنیم تا رودخانه از درماندگی در آیند. بیل و نیروهای دهیاری هجوم بردند و حدود دو ساعت این امر را اجرا نمودند ... تا فردا که اگر آب توانایی پرستاری ماهیان را داشته باشه خیلی خبر خوشحال کننده ایست وگرنه باید جابجایی ماهیان انجام گیرد . از حضورتان برای حفظ محیط ریست دیارمان کمال امتنان را دارم

 

متن سید علی اصغر به من: سلام عزیز. خاطره قشنگی است. قدرت پژوهشی تو ، الگوی پرسشگری من است . متاسفانه فعلا راست قامت نیستم وگرنه پرسشگری ام برای دریافت بهترین ها گل می کرد . و از همه مهمتر توانایی تان از بخش مطالعه کتاب است . کسی که اهل پژوهش و تحقیقات است نبایدازایشان پرسید که چرا این کتاب و اون کتاب را دارید .

 

دامنه: سلام سید علی اصغر. باز هم گوش دادم به سخن جناب سید سعید که فرمود از من توقع دارد قلم احساسم را روشن سازم؛ و احساسم برای سید علی‌اصغر گل نکند پس برای کی گل کند؟! این شد نوشتم تخت و تاج من. امید است صحن، مرا (در عمل به این فرمان سید سعید روان‌شناس) مؤاخذه نکند که چرا با قلمی احساسی داخل شدم. ولی بعد؛ چگونه می‌توانم چنین اقدامی از تو و دوست مشترک‌مان عموحمید کسب اطلاع کنم و خبری فوق‌العاده خوشایند بشنوم اما سر از پا نشناسم؟! واقعاً برای هر دوی‌تان بلند شدم. حمید وقتی دیشب مرا در جریان گذاشت، خرسندم نمود که امروز راهی دارکلارود هستین تو وُو او. دستم به هر کاری ساخته بود کردم که الحمدُ لِله نوید دادید که عملیات نجات آغاز شد. بر همه‌ی واردشدگان به ماجرا که ممکن و محتمل و حتی حتمی می‌بود، نسل حیات دوزیستان و آبزیان دیارمان را نابود سازد، دست‌مریزاد می‌گویم و دست تو وُ دست عموحمیدم را برای چنین حرکت حیات‌دوستانه به‌گرمی و نرمی می‌فشارم. اگر بگویم امشب، جمعه‌شبِ بامنزلَت (و به روایتی هم، شب شهادت امام سجاد ع) روح جوادجان‌مان پاره‌ْجگرِ مُنفصلت، خبردار می‌شود و ازت خوشنود، بدان که گزاف نگفتم.

 

آق سید حسین شفیعی به مهدی رنجبر: سلام علیکم. ضمن تشکر از عزیزان؛ عرض می کنم: ۱) اینجانب به تبلیغات مذهبی پای بندم و آنرا ضروری میدانم؛ ولی اگر در جریان امر بودم؛ نسبت به شخص خودم مانع می شدم؛ ۲) در عین حالیکه به مدارج و مدارک دانشگاهی احترام می گذارم؛ ولی تشنه عنوان حوزوی هستم و دوست دارم با عنوان حوزوی شناخته شوم.

 

علی غلامی به مصطفی داراب‌کلایی: سلام آقای فرمانده پایگاه چرا با این سخنران قوی (آق سید حسین شفیعی) اینقدر تکیه شما (پایین‌محله) خلوت هست. بسیجی ها چرا حضور ندارند؟

 

ادامه‌ی بحث آنها در مدرسه و هیئت:

 

علی غلامی: سلام آقای فرمانده پایگاه چرا با این سخنران قوی اینقدر تکیه شما خلوت هست  بسیجی ها چرا حضور ندارند ؟ زمانی که سید حسین فرمانده پایگاه بود حداقل ۵۰ تا نوجوان در مسجد و تکیه حضور داشتند زمان شما خیلی کم رنگ هست
 
آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام بر علی آقای عزیز. عزاداریتان قبول باشه. هم جنابعالی و هم حسین آقای عزیز و هم آقای دارابکلائی ذاکر امام حسین (ع) از جوان های خوب محل و از دل سوزان و از جمله بسیجیان ارجمند و خیرخواهان دارابکلا و منطقه و کشور هستید؛ قطعا پرسشگری و مطالبه گری؛ کار خوبی می باشد؛ ولی شیوه انجام این کار باید حساب شده و منطقی تر باشد؛ همه حرفها را نمی توان در عرصه عمومی مطرح نمود؛ شایسته این است همه شما بزرگواران و خیرخواهان بصورت خصوصی و در جمعی مناسب به طرح مشکلات و اینگونه پرسشها به پردازید و در پی راهکاری کاربردی بوده باشید عاقبت به خیر شوید.
 
 
علی غلامی: سلام علیکم افتخار جهان اسلام چشم حاج آقا سمعا و طاعتا ولی آدم وقتی که سخنرانی شما رو در صحن رضوی می دیدم که جمعیت گوش تا گوش صحن را فرا گرفته به خودم افتخار میکردم که دارابکلایی هستیم
 
مهدی رنجبر: سلام علی آقای عزیز جواب حرفت رو از محمدحسن بپرس بهت میگه!!!
 
علی غلامی: سلام طی نشست سران سه قوه حاح عبدالله و من و محمد حسن این مشکل مرتفع شده بود حتما محمد حسن به شما گزارش نداد من که هر وقت اومدم خشک نون خرما بود.
 
مصطفی دارابکلائی: سلام آقای غلامی شما داری ادعا میکنی به عنوان محلی چند بار در مراسمات پائین شرکت کردی بعدش تمام سالها همین بوده و بچه‌ها میان و میرن  داری اشتباه  میگی خودت به عنوان پاسدار چه کار مفیدی برای جوانان محل انجام دادی
 
farzad: انشاالله  هر موقع شام باشه مسجد تشریف میاره.
 
علی غلامی: من تمام مراسمات یا در ماموریت امنیت پایدار مرزی هستم یا شاید در حرم رضوی  اگر هم باشم مسجد بالا و پایین چه فرقی میکنه مهم جذب حداکثری هست تازه من از روی دلسوزی گفتم کسی قصد و منظوری در مقابل اینهمه خدمات چندین ساله شما و اخوی های شما نداره ظرفیت نقد رو داشته باشین من در زمینه فرهنگی تخصص ندارم وگرنه نوکری میکردم شما از کارمفید حقیر فرمایش کردی آیا فکر میکنی این امنیت اتفاقی هست  ما مثل آتش نشان هستم جلوی آتیش رو باید آن سوی مرزها گرفت اگر گزارشی هم در زمینه امنیتی ارائه کنم شاید شما از فردا مداحی هم نکنی چندین بمب و مواد منفجره برای برهم زدن مراسمات محرم در همین شهر رو کوی برزن توسط سربازان بی نام نشان امام زمان خنثی شد واز رسانه ملی هم پخش شد
 
سید رضی سجادی: سلام علی اقا درورشما خیلی بزرگان ونوجوان هستن ولی چون شما حضور در مسجد ندارید نمی بینید من شمارا داخل تکیه شهدا نمی بینم تا بماند درمسجد امام حسن مجتبی  وقتی شما پا سدار ان این مرز بم جای تان خالی هست چه انتظار  از نو جوان داریدپس لطف کن از امشب بوراا تکیه.
 
قاسم بابویه به مصطفی دارابکلایی: سلام فرمانده و مداح اهل بیت. شما نگران این حرفا نباش. خیلی مثل علی و امثال علی کنار نشسته حرفهای میزنند. شما مثل کوه استوار باش و نگران این حرفا نباش. با شناختی که از شما دارم فرمانده دلاور و خستگی ناپذیر.  پایدار باشی.
 
آق سید حسین شفیعی دارابی: سلام علیک. ممنونم. ولی یک خال موی جنابعالی؛ کربلایی قاسم عزیز؛ آقا مصطفی دارابکلایی؛ آقا اسماعیل آفاقی؛ آقا رضی عزیز و دوست داشتنی و ده ها جوان عزیز بسیجی دارابکلایی گذشته و حال؛ عزیز ما هستید؛ تذکرات خیرخواهانه تان را بصورت خصوصی مطرح کنید و در عرصه عمومی؛ طرح برخی از مطالب نتیجه خوبی در پی ندارد
 
علی غلامی به قاسم بابویه: وظیفه ما جذب حداکثری هست نه دفع.
 
سید موسی صباغ به علی غلامی نژاد: سلام علی آقا یکی از دلایل عدم حضور نوحوانان و جوانان در مسجد پایین، همزمانی شروع منبر پایین با مداحی بعد منبر مسحد بالاست بهتر است هیئت امنا در این مورد چاره اندیشی نمایند.
 

عجیب ↓↓

جلیل قربانی به سید محمد موسوی ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ : «سلام آقای موسوی، شب به‌خیر. تجربه دولت‌های خاتمی و روحانی نشان داده که دولت‌های اصلاح‌طلب کمتر درباره وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور «حرف» می‌زنند و بیشتر «عمل» می‌کنند اصلاح‌طلبان در کرسی مسئولیت اگر هم حرفی می‌زنند، حرف حسابی است که دولت‌های غیر اصلاح‌طلب پس از گذراندن نیمی از دوره صدارت خود به درستی آن پی‌ می‌برند. البته در آن مرحله، دیگر کاری از دست‌شان برنمی‌آید و منتظر می‌مانند تا دولت اصلاح‌طلب بعدی بیاید و‌ کارها را سروسامان بدهد.»

 

فُرادا در نماز و فُرادا در دین!!!
فُرادا در نماز و فُرادا در دین!!!
فُرادا در نماز و فُرادا در دین!!!

به نام خدا. سلام. امروز جمعه (۲۰ مرداد ۱۴۰۲) متنی دیدم (در زیر، پیوست می‌شود) که مرا از حتم در فُرادا در نماز به فَحص در فُرادا در دین بُرد. می‌شود از فُرادا در نماز به فُرادا در دین هم رفت؟!!! اگر سخت نیست اول می‌شود متن پیوست را خواند بعد آمد بالا به ادامه‌ی متنم. حالا با متنم بیا: مأموم (=نمازگزارِ پشتِ سرِ که به امام‌جماعت پیوسته باشد) در نیّت نماز، انسانی مستقل است و فردی شخیص و آزاد و مختار است، ولی در اَشکال دیگر آن، تابع حرکات و سکَنات امام‌جماعت، نه البته از سرِ تقلیدِ نابینا بلکه همآهنگی و انسجام و وحدت و توحید در توحُّد و تشهُّد و تعبُّد؛ از شروع تکبیری که اِحرام است (به درون‌رفتن نماز)  تا وقت سلام که اِتمام است (بیرون‌زدن از نماز) نه می‌تواند ازو پیش بیفتد و نه چندان پس. به قول معروف و عامیانه نعل به نعل او باید بیاید؛ مو به مو، گام به گام، پا به پا، و جزء به جزء، که بجز ندارد! تا وقتِِ تمام و سلام. زیبایی نماز را ببین: با تکبیر و هواس‌جمع‌شدن به خدا، آغاز و با سلام و درودفرستادن به سه کس (نبی ع، صالحین، عموم مؤمنین)، تمام؛ آداب ازین بهتر؟! حالا درین مقررات فقهی نماز، هم امام تکالیف دارد و هم مأموم. هم امام چارچوب دارد و هم مأموم. هر کدام به محض واردشدن به این عبادتِ جمعی، نسبت به هم حقوق متقابل به گردن می‌گیرند و بدهکار و مرهونِ هم می‌شوند. مثلا" امام باید نگاه به اَضعَف کند و نمازش را باید با رعایت سالمندی و یا ضعفِ بدنی ضعیف‌ترین نمازگزار تنظیم کند. مثلا" نیاز نیست در نمازش بعد از حمد، سوره‌های پرآیه بخواند و یا در اذکار، برود سمت و سراغ الفاظ بعید و غریب و طویل و عجیب. همین که کهنسال، یا بدحال و یا خردسال که به نماز پیوست، او باید رعایت حالِ آنان را معیار وقت و حد و اندازه‌ی نماز کند و برای نشان‌دادنِ سواد یا تسلط خود، مَباید دست به مانور بزند و ذکرها و عبارت‌های پیچیده را در ستون و رکن و فروع و مستحبات آن وارد کند که به جمع بفهمانَد که چقدر بلد است!!! لذاست مأموم حقِ خروج از نمازِ پیشنماز را دارد، در جاهایی که خودِ مراجع تقلید معلوم کردند و جایز. آن هم اجاز‌ه‌ی فُرادا از نمازی دارد که پیامبر ص خود صریحا" فرموده یک نمازجماعت با چهل سال نماز فُرادا برابر است. (مندرج در عکس)

 

امابعد؛ در دین. در دین اما، فُرادا‌سازی امری پیچیده‌تر است، خطیرتر است از دیرباز تا امروز برجسته‌ترین فرد جامعه به لحاظ پُست مذهبی -یعنی مرجع تقلید- نیز، هر جا خواستند، قصد فُرادا می‌کردند و می‌کنند. پشتِ مقتدا و مرجع‌عام و یا امامِ جامعه، نمی‌آمده و نمی‌آیند. این فُراداسازی‌ها در دین، چون موجبات تفرق و نفاق و نقار می‌شود و نقوذ دشمنان دین را فراهم می‌سازد یا شرعا" یا عرفا" یا مصلحتا" احتمال می‌دهم سزا نباشد هیچ، خطا و خبط و غلط و شاید حتی ذنب لایُغفر!! هم باشد. البته این بحث، سنگین است. واسه من، بس باشد همین ذرّه. در قیام امام حسین ع هم خواص خواص خواص قعود کردند و نیتِ خالصِ!!! فُرادا، نه پیوستن و اقتدا به حضرت مقتداء آقا اباعبدالله سلام الله. بگذرم. دامنه. ولی حیف است این را الصاق نکنم، این :←

امام صادق ع فرمودند: روزی پیامبر خدا ص نماز ظهر و عصر می‌خواندند، ناگهان دو رکعت آخر نماز را سبکتر خواندند. اصحاب پس از ادای نماز سؤال نمودند که «آیا دستور جدیدی آمده؟» فرمود: برای چه؟ گفتند:- چرا دو رکعت آخر نماز را سبکتر بجا آوردی؟ فرمود: مگر فریاد -گریه- کودک را نشنیدید؟!

حدیث‌نگار

به نقل از:

وسائل الشیعه

(جلد ۵ ، ص ۳۶۹)

 

 سخن پیامبر ص که یک نمازجماعت با چهل سال نماز فُرادا برابر است

سخن پیامبر ص:

یک نمازجماعت با
چهل سال نماز فُرادا برابر است
 

اینک پیوست متنِ نقلی؛ عینا" بدون دخل و تصرف و توضیح:

 

«آیت الله خامنه‌ای به استفتاء درباره‌ی «وظیفه‌ی مأموم هنگام اشتباه امام در قرائت» پاسخ گفتند.»

 

"پرسش: اگر امام جماعت در قرائت حمد و سوره سهواً آیه‌ای را نخواند یا اشتباه بخواند و متوجه سهو خویش نشود، اما مأموم متوجه شود، در این حالت وظیفه ماموم چیست؟"

 

"پاسخ: اگر مأموم قبل از رکوع متوجه اشتباه امام شود، می‌تواند به نحوی امام جماعت را متوجه اشتباه کند والا باید نیت فُرادا کند و خودش قرائت صحیح را بخواند و نماز را ادامه دهد. اما اگر بعد از رکوع متوجه اشتباه شود، نماز به صورت جماعت صحیح است." منبع.

 

نظر سید علی اصغر خطاب به دامنه: سلام آقا جان بررسی تطبیقی فرادادرنماز با فریادت در دین بنظرم خیلی نو بود . اگر ابن عباس درکرببلا تشریف داشتند و گواهی می دادند که امام حسین ع فرزند امام علی ع و نوه پیامبر اکرم هستند . اگر حر اجازه می داد کاروان امام بسوی ایران می آمدند و هزاران انتظار و امید برای ادامه امامت امام حسین ع مطرح است . فرادا در دین است . مقاله شما برایم تازگی داشت و زیبا بود .


بزرگ من سید سلام. یک سخن ژرف بود بر متن فُردا. الحق در ذهنِ جوینده‌ات، فردی فرید هستی. به نظرم، بدون هیچ کش‌وقوس، عصاره‌ی سخنم را ریختی در ظرف فهم. ممنونم ممنون که هدر نرفت متن فرادا از فراست یک فرد آشنا و‌آگاه.

 

قاسم لاری دارابی در صحن هیئت محترم رزمندگان: باقری: تضمین لازم را از آمریکا دریافت کرده‌ایم. تضمین‌ لازم برای پایبندی آمریکا به تعهدات خود را دریافت کرده‌‌ایم و آزادی چند زندانی در این چارچوب است. منابع آگاه هم در این ارتباط به فارس گفتند منابع ایران در حال انتقال به حساب‌هایی در قطر است و در خصوص تبدیل آن از واحد «وون» (پول کره جنوبی) به یورو توافق صورت گرفته. خود توضیح قاسم لاری روی نقل بالا: سلام وقت بخیر خدا را هزار بار شکر که بدون سر و صدا با آمریکا مذاکره کردیم و کارها در حال انجام است و صدای کسی هم در نمیاد

 

دامنه | ابراهیم طالبی دارابی: با این که "پ" هستی، اما خط به خط، نه همه‌وقت، تضعیف نظام را هم پیش می‌بری. سلام هم دارم آقای قاسم لاری دارابی اوسایی. البته مشوّش‌کردن اذهان، خود یک روشنگری و شیوه‌ی تردستانه است؛ خصوصاً در شناخت کسی که قصد تشویش داشته باشد.

 

قاسم لاری دارابی به من: سلام خدمت شما دوستان و علی‌الخصوص جناب آقای طالبی. خوب است که انسان واقیعت ها را بشناسد و دنبال جناح و مطالبات خودش نباشد. بنده همیشه به دوستان و همکاران خودم گوشزد میکنم وارد این فازها نشوید صادقانه عنوان فرمائید چطور در دولت کلید ساز ایراد داشت ولی حالا نه پس آنچه را که بزرگان مسئلت دیدند انجام میدند من و تو دین و آخرت خودمان را برای دیگران خراب نکنیم با سپاس فراوان دوستتان دارم. بلند شوید بیایید ییلاق پیش من کیف کنید از گرما داغون نشدید فکر خودتان را درگیر این مسائل نکنید.

 

قاسم بابویه: [در پاسخ به قاسم لاری دارابی] سلام امامزاده یحیی سیکا. زیاد به خود فشار نیار تا سالم و تندروست باشید ببخشید.

 

مجدد سلام جناب آقای قاسم لاری دارابی دوست قدیمی و الآن اوسایی من. البته بنده می‌دانم پیِ تبیین برای دوردکردن افکار از افراطی‌گری هستی و درین مسیر گاه حتی حاضر می‌شوی اخبار خاکستری را هم مستند کنی تا ذهن را به سمت مسائل مهمتر سوق دهی. این را دقیقا" می‌فهمم. حالا دو تا قاسم (لاری + بابویه) هر دِ تا رفتین سیکا؟! از هراس گرمای انجیزپَزِ ماه؟!!! قم که سوچکه است و عین اوساحموم! سپاس از دعوتت به ییلاق. ارادت فراوان.

 

جمعه (۲۰ مرداد ۱۴۰۲) سلام جناب حاج قاسم لاری برادر و رفیق دیرین بنده. قدم و قلمت درین صحن گرامی‌ست. حتما ً بهره خواهید رساند. درود فراوان.
 
سلام بازم. هنوزم پتوبِن دَری آق قاسم لاری؟! وقتی «لالا» و «سیکا» اینترنت دره، پس جمهوری اسلامی چقدر باید بباله خادم ملت بوده. برقرار باد انقلاب اسلامی با مرام امام خمینی ره و هدایت رهبری معظم آیت الله خامنه‌ای.

 

ابوعارف |: جناب حمیدرضا طالبی سلام. خواستم وارد این مسئله شوم اما دیدم مقام محترم و ارجمند امام جمعه‌ی موقت شهر ساری جناب استاد حجت الاسلام آسیدحسین‌آقا شفیعی دارابی به‌جا و به‌هنگام با مطلبی قاطع وارد شدند و کفایتاً حق قضیه را معلوم کردند. درود بر هر دو گرانسنگ محترم.

 

دامنه | ابراهیم طالبی دارابی: سلام و کشکولی با این پست جناب جلیل قربانی: البته بااجازه!!! از سید من آق سید علی‌اصغر شفیعی؛ خیال می‌نمودم آدم‌های «جَلیل»!!! عَلاقِلناً !!! و طبعاً، به بزرگسالی سیر می‌کنن، گوییا «جلیل» اما، به خردسالی‌ها خیلی‌خیلی علاقه و رغبت می‌بَرَد!!!

 

حجت الاسلام شیخ ربانی: سلام علی ابراهیمِ جلیل و خلیلی، اجرک الله علی مصاب الحسین علیه السلام، رفیق صدیقم تو کوه بصیرتی. همیشه مستدام با مرام.

 

استاد عزیزم دوست الیفم سلام. پاسخم را عمداً با تأخیر می‌دم در صحن به آن حضرت. چون رهسپارم به نماز. عالی متنم را گرفتی. نظرت هم شگفت‌انگیز بود و از تأثیر متن خودم هم، ژرف‌تر. در هر صحنه شکیبام، اما در جایش وارد می‌شم که حق را قاطع بگویم ولو دلخور هم شوند که نمی‌شوند. چون بحث، بحث می‌آورَد. سلام جناب استاد حجت الاسلام ربانی. آقا شما روی اون رأس «قله»ها هستید و چشمانت همه‌چیز را شفاف و دیار می‌بیند. من اما پای دامنه‌های قله هستم، چِشام زورزوری، سوسو هم بزند بازم «تار» و «مار» می‌بیند! دامنه بگذرد! لطف آن صدیق، که شامل حال این شاگرد است، خود یه‌خیلی نعمت است.
با ادب و ارادت: ابراهیم

 

: دانشور محترم و گرانمایه جناب عیسی رمضانی سلام. حالیا، حقا که در نوشتن متن قلمی روان و ادبیاتی فاخر و منزه داری. چه گویم که دلشادت کنم؟ این را گمانم گویم خرسندت می‌کنم: خیرِ این گزارشِ خطبه‌ی خطیب والامقام محل‌مان امام‌جمعه‌ی موقت ساری جناب استاد حجت‌الاسلام آسید حسین شفیعی به روح پدرت و همسرت الساعه رسد. کافی و وافی بود مطلبت. ارادت.

 

عیسی رمضانی به بنده: سلام گرامی دوست و رفیق دیرین و فامیل عزیز، نگارش بنده به گَرد پای نگارش حضرتعالی نمی رسد. خدمت شما درس پس دادم ایرادات را یاداوری فرمایید. خدا والدین گرامی و داداش حیدر را رحمت کند.
 
دامنه |: سلام مجدد جناب آقاعیسی. برای نخستین‌بار خدمتت عرض می‌کنم که تو را در اخلاق، ایمان، نجابت، پاکی، بینش مذهبی از دسته استادهای ارزشمند می‌دانم و افتخار می‌کنم از آموزه‌های پاکت بیآموزم؛ مردان خدایی چون تو استادعیسی مایه‌ی سرفرازی هستید. شأنت برایم مسلّم است.
 
 جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی سلام. غیرت و بدعت را درین قسمت متن‌تان، مهم و لازم‌الذکر یافتم. بهتر می‌بود بدعت را چند نمونه‌ی تاریخی هم‌عصرِ امام حسین ع، ذکر مثالِ بحثت می‌نمودید تا مطلب به‌این‌مهمی پردازش کاملی‌تری می‌پذیرفت. درود. سودمند بود، مانند هر روز. بسیار جمله‌ی قوی‌یی فرمودی؛ نوآورانه. این را می‌گویم که فرمایش کردی غیرت امام حسین ع را باید در بدعتی که اِمویان آن را آفریدند، تعریف و تبین کرد. عجب حرف مهمی بود. قبول. سلام مجدد یادم نرود: سلام استاد داراب‌کلایی. سپاس و احترام فراوان.

 

چایِ علما
به نام خدا. سلام. در یکی از دفتریاداشت‌هایم سالها قبل نوشته بودم (نقل به مضمون) که امام خمینی ره گاه به علما می‌گفت "بیایید یک چای بخوریم." چراکه چای‌خوردنِ علما برای مردم دلگرمی و برای دشمن احساسِ خطر ایجاد می‌کند. توی صفحه‌ی ۹۱ ترجمه‌ی مرحوم حجت‌الاسلام محمد دشتی از نهج‌البلاغه خواندم که رسول‌الله حضرت محمد مصطفی -صلوات الله- به حضرت امام علی مرتضی -سلام الله- خطاب کرد "اگر در امر حکومت، کار به جدال کشانده شد، سکوت کن." و دیدیم که حضرت امام علی ع ۲۵سال‌تمام سکوت کرد  و حکومت سه تا خلیفه‌ی ابوبکر و عمر و عثمان را بُردبارانه برای وحدت تحمل کرد. ابَرمردی که پیشتر، ۲۳ سال برای مکتب در رکاب پیامبر ص در همه‌صحنه شرکت ورزید و سپس برای عدالت ۵ سال در کوفه حکومت تأسیس. چای علما کُد بود از تبزبینی امام ره که بزرگان دین پا در رکاب نهضت باشند و نگذارند نِقارافکنان میدان‌داری نمایند که از هر چی که می‌شنوند و می‌بینند، آن لایه‌ی منفی را علیه‌ی انقلاب اسلامی در کرنا کنند؛ ولی خود هم خبر دارند که ازین بیهوده‌کاری، طَرفی! نمی‌بندند. طرف (=کلیچه) که برای زینت به کمر می‌بندند، کنایه از نوا است و برخورداری و بهره. دامنه.

 

 


وین دو تصویر -که پایینی را حمیدرضا انداخته و بالایی را هم هم‌وی ارسال به من داشته- چهار متولی بالامسجدتکیه و پایین‌مسجدتکیه‌ی داراب‌کلایند که فقط خواستم از اینان تجلیل به عمل آورم که در تمام طول سال، (نه فقط ماه محرم و رمضان) نقشی حیات‌بخش در امور تکیه و مسجد ایفا می‌کنند و ذره‌ای هم چشمداشت ندارند؛ داراب‌کلا دِه‌شهری‌ست بس بزرگ که تعداد مراسم مذهبی و مناسبتی و همایشی و ترحیمی و یادبودی‌اش فراوان در فراوان است و این چهار متولی، تمام کارهای راه‌اندازی را خالصانه و خستگی‌ناپذیر بر دوش می‌کشند. البته هستند کسانی که کنارشان قوتِ قلب‌شانند. پایین: از راست: جناب جعفر مؤذن غلامی‌ست و جناب محمد رنجبر اخوی شهید رشید حسن رنجبر. بالا: دو داداش هم‌اند؛ نشسته روی صندلی علیرضا دارابکلایی‌ست و بر کف ساقی‌خانه هم حسن دارابکلایی‌. عرض ارادت به شما و بندگی بارگاه خدای باری‌تعالی. حالیا، شریفان صلوات برای صحت و سلامتی آنها. چون پست "ستون روز" امروز من "چای علما" بود، این سماور و این چهار متولی با این نگاه‌های نافدشان صحن را مزیّن کردند. عموحمید قول داد متولی‌های مسجدتکیه‌ی مُرسم و اوسا را هم به‌زودیِ زود، روانه صفحه‌ی شخصی من کند که معرفی‌نامه بنگارم به صحن آورم که اوسا و مُرسم و داراب‌کلا عین سه یار دبستانی کنار هم‌اند و لبِ جوی گذر عمر می‌بینند.

 

شیخ ربانی: سلام علیکم، چه انسان‌های شریف و متدین و با افتخار ما خادمان و حافظ بیت الله و البته با آقا ولی دارابکلائی و درود بر ذوق سلیم مدیر ارجمندمان.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد ربانی سلام. نیز عقل سلیم آن دوست فاضلم حکایت می‌کند که ارزش معنوی این معرفی را عمیق فهمید. بلی؛ حاج ولی دارابکلایی که السابقون این مسیر مذهبی‌ست. خدا سلامتشان دارد.

 

بزرگ من سید سلام. اینک که از سید محامین عموزاده‌ات به‌حق تجلیل کرده‌ای، پستی در زیر می‌نویسم با عنوانی جاذب واسه من، و شایدم جالب برای شما و محامین و هر سیدمله‌ای:


سیدمله؛ جمبوله‌ای از سادات

با یک اشاره‌، هدایت شدم که سیدمله را بنویسم؛ خا می‌نویسم: این تیکّه از پازل نقشه‌ی داراب‌کلا را «سیدمله» به گویش محلی سَدمَله (=محل سیدها) می‌گویند. چرایش را بگویم. دورتادور این یک قطعه خاک روستا، همه سادات‌اند و از دیرباز درین محله‌ی مرکزی سُکنی دارند، همه هم جمیعاً مذهبی و مؤمنین و برخی‌شان محل رجوع عمومی برای نوشتن دعا برا شفا هستند. نام می‌برم کاملا":

۱. سید نوربخش‌ها. که مادر در این خاندان خاله‌ی پدری ماست.

۲. سید اسدالله شفیعی. که مادر در این خاندان در بیت دوم، خاله‌ی پدری ماست.

۳. سید هاشم شفیعی پدر آق سیدتقی.

۴. برادرش سیدابوطالب شفیعی. (پدر آق سیدباقر و آق سیدسعید) که پس از جاده‌کشی، آن وَرِ خط افتادند، ولی مال سیدمله‌اند.

۵. سید ابراهیم شفیعی پدر آق سید علی اصغر

۶. حجت الاسلام سید حاج آق‌علی شفیعی. که مادر در این خاندان عمه‌ی ماست.

۷. سیدمیرمیر شفیعی

۸. حجت الاسلام سید حاج آق‌‌مهدی دارابی

۹. سیدمیرهادی دارابی پدر سید حاج آق‌‌مهدی و سید آق‌مصطفی

۱۰. خاله‌ام سیده خدیجه عمادی همسر حاج محمود کارگر.

۱۱. حاج سید کاظم شفیعی

نمی‌دانم آیا نام‌ها را کامل آوردم یا نه از قلم افتادند.
من همچنین احتمال می‌دهم،

۱۲. سیدهای صباغ شامل سه خانواده

۱۳. سیده آمنه صباغ (همسر طالب‌رجب)

۱۴. سیدعبدالله هاشمی

۱۵. حجت الاسلام سید علی هاشمی (پدرخانم آق سید یاسر موسوی)

همچنین آن سیدهای داخل تنگه‌ی شهید صباغ شامل خاندان:

۱۶. سید میر موسوی‌ها

۱۷. شفیعی (اسم کوچکش یادم رفت) همسایه‌ی حاج‌باقر موسی.

همگی در اصل از سیدمله حساب آیند که بعدها وقتی حصارکشی رسم شد و خیابان، افتادند نزدیک آهنگرمله، ولی در اصل از سیدمله‌اند به گمانم. اگر از بزرگان و کهنسالان پرس‌وجو شود خوب است، مثلا" جناب محمدتقی از پدرخانمش حاج قاسم این قضیه را بپرسد.


جالبِ ۱: اکثر این سیدمله‌ای‌ها با فامیل‌های من ازدواج کرده‌اند که جلوِ هر کدام ذکر هم کرده‌ام. بگذرم.

جالبِ ۲: هر دارکلایی معمولاً دو محله دارد؛ یعنی در آن‌جا بزرگ شده است. مثلاً من سه محله دارم و در آن سه مله قد کشیده‌ام: حموم‌پیش ببخل، یورمله، سیدمله. سیدمله از کودکی بودم تا همین الآن به خاطر این که خونه‌ی عمه‌ام مرحومه حاجیه رضیه طالبی بزرگ شدم و نیز پس از انقلاب به خاطر پیمان اخوت با سیدِ بزرگِ من سید علی‌اصغر و رفاقت با آق سید عسکری شفیعی این تنگه‌دله‌ی سیدمله خانه‌ی ثانی من بوده و هست. کاستی‌های این پست، اگر کامل شود موجب مسرّت است.

 

وای

وای؛ وقتی آب به بحران رسد، کمیابی با کم‌آبی جوش می‌خورد و آن‌گاه ویرانگر می‌گردد. این هم مُردن دسته‌جمعی ماهیان «دارکلارود» هم بر اثر کم‌بارشی آسمان، هم به علت بی‌رحمی آدمیان، هم شاید به خاطر کم‌رمقی مسئولان منطقه‌ی‌مان. عموحمید دیشب هم وعده کرد به من که صبح زود از بستر رودخانه عکسی اندازد، انداخت. وای! کشته شدند همه‌شون. عین نهنگ‌های دماغه‌ی امیدِ نیک آفریقای جنوبی که آن سال دسته‌جمعی خودکشی کردند. اما ماهی‌های رود محل ما نه خودکشی، که کُشتار شدند در قحطی آب. بگم: آب که نباشد، آه می‌ماند و آخ و آکندگی ده‌ها و صدها حسرت در دل. حمید از دردمندی‌ات به حال این بی‌‌زبان‌های بی‌آب ممنونم. آیا هست دلی که نتپد به این درد. خدایا آب، آبرو و عبرت و دست‌شستن از سرقت «آب»! آری؛ وای؛ وای.

 

جناب آقا اسماعیل مهاجر سلام. چرا این‌مقدار قلم تلخ در برابر جناب آقاحمید طالبی که روی یک اتفاق غمناک، زبانِ بی‌زبان‌ها شد که در کف رودخانه بر اثر کم‌آبی و کم‌دقتی و یا شاید کم‌رمقی، این‌گونه جمعی تلف شدند. می‌شود با همدیگر با بهترین الفبا حرف زد و راه برون‌رفت ایجاد کرد. سپاس.

 

خاطره با «اَم مَن یُجیبُ»

سالی -نمی‌دانم چه سالی، اما نزدیک نبود- حاج‌آقا آفاقی رحمهُ الله منبر بود؛ بالامسجد. منبر نصف شده بود؛ نه؛ نه؛ اون نصف! که تصور کردی نه، سخن به نیمه رسیده بود. کسی کنارم بود که یک سیخونکی به رانم زد و گفت پدرم جانِ کندِش می‌کند (=در حال احتضار است) می‌شه به حاج‌آقا آفاقی بگی «عَمه یُجی»! بخواند؟ گفتم: گفتن که نه، میان منبر، ورق می‌دم. نه، نه؛ اون ورق! خیال کردی نه! ورقه منظورمه. کلاً دو ذار پول هم، تو جیب نداشتم، ولی همه‌حال از همان اَوان خودنویس و روان‌نویس شیک و گرون جیبم بود. در آوردم و یک کاغذ مُچاله گذاشتم رو رانم و زانو را راست‌تر کردم نوشتم: حضرت حجتُ... آفاقی یک پیرمرد پدر، ازین محل در حال جان‌دادن است فرزندش از من خواسته برای شفاش پنج بار «عَمّه یُجی»! بخوانید. منم همین لفظ با عین را درج کردم و دادم یکی برد داد به مرحوم آفاقی. فوری بازش کرد و یک پِخِ (=کالِش خنده‌دار) ملیح زد و از بلندگو، اِکو انداخت و فوری غلطم را گرفت: عمه و خاله نیست! با الف است. آخه من هم، به‌غلط در ورق نوشته بودم: عَمّن یُجیب! که املاش با الف است، نه عین. ختمِ به نون است، نه هاءی دو چشم. نفهمید ورق از من است وگرنه همون منبرسر، اِما رِه اُو‌تِپّه کارده! من یخ شدم و مِقار هم نیامدم. همش املام ۲۰ بود، اما اون روز شدم ۱۹، دامنه بگذره. ازین جور اشتباه‌ها زیاد است در خاطره. باشه واسه آینده. آیه این باشه: «اَمَ منْ یُجیبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء». که به تعداد آدم‌ها، هر کس هر بخش ازین آیه را یک جوری می‌خواند، غلط‌غُلوط. مثلاً یَکشِفُ السُّوء «وَ یَخ شِخُ سو» می‌خوانْد.

 

آنگرمَلِه
 
فامیلی‌یی با پسوند آهنگردارابی‌ی یک دسته‌بزرگ از فامیلانند که گِرداگردِ غسالخانه‌پیش تا حاج‌ممدلی‌مُوصفا سِره‌پیش و از سه‌راهی نوربخش تا پلِ منبع‌آب قدیم را پر کرده‌اند. در محل به آهنگری مشهورند ولی صحیح‌اش همان آهنگردارابی‌ است. اون راسته‌ی طالب‌دسته هم، همه پِشت‌به‌پِشت همدیگه‌اند و از قدیم هم با اسلحه قد کشیده‌اند و شکارچی‌های مشهور بودند. قوی‌پنجه مثل طالب‌رجب، طالب‌حاجی. طالب‌اصغر، حتی بعدها هم عباس آهنگر. اما در مرابطه و مراوده، بسیار گرم و خندان و مهربان و چابک‌اند، اینان همان داییان آق‌حجت‌اند که ازم خواست آهنگرمحله‌ی داراب‌کلا را معرفی کنم. از نظر پارچه در نقشه، بزرگترین قطعه‌ی محل‌اند گویا. یعنی در سه خیابان تَنِک‌اند از لحاظ سُکنیگُزینی و خانه‌سرا، که بزرگترین پارچه است از سه سمت تا آن‌ورِ اِس‌ممدقا خیاط، مال آهنگرهاست که مخففش: آنگِر است. مهمترین صفت آهنگرها زیرِ بارِ زور نرفتن است. قُد معنی می‌کنند، ولی همان مقاوم و سرسخت و سازش‌ناپذیری با حرف زور، صحیح است. در پیوند خونی، غیرتی‌اند، عجیب. در کمک به هم، بی‌همتا متحدند. در پشتیبانی از هم، خیلی قدَر، عمل می‌کنند. می‌توانم تعبیر کنم: عین تیلا دست هم را می‌گیرند در سختی‌ها. عین توک، زیر بال یکدیگر را دارند. در واقع، تکیه‌گاه هم‌اند. پشت می‌دهند به حمایت هم. الآن را دقیق نمی‌دانم ولی خصوصیت‌شان در اصل این است. گمان کنم بعدِ فامیلی «طالبی» که بیشترین فامیلی محل را از آن خود کرده‌اند، آهنگردارابی دسته‌ی دوم باشند و رمضانی دسته‌ی سوم. مشهور بود آنگردسته در برابر ظلم در قدیم قدرتمند می‌استادند. یک کشکولی هم بگویم: نون‌وپلا می‌کنند. یعنی تا نون نباشد برنج مزه ندارد. شاید همین باشد که شاد و قدَرند. ازدواج فامیلی میان‌شان  فکر کنم رسم است؛ به‌شدت بر «عموبودنِ» همدیگر پای می‌فشارند. بافت سنتی خود را حفظ کرده‌اند و به هم می‌نازند همان بالیدن به بودن هم. پول‌جمع‌کن هم گویی هستند. من چندین آهنگر، رفیق دارم و حتی فامیل. درود بر آنگرمله و آنگرها. اگر خطا داشت متن ما، حالیا پوزشا.

 

چاپچی!!!

به نام خدا. سلام. اخیرا" جناب محمدتقی چند متن نوشت برای قبح دروغ. قوت هم داشت در بیان قباحت آن. به امتداد آن می‌نویسم توی محل ما به هر کسی که رفتاری دروغ‌بافانه داشته باشد چاپچی!!! می‌گویند. حکمتش این است چِنین فردی زان رو چُنین اطلاق می‌شود زیرا نه تصادفا"، نه دفعتا"، نه یکی دو بار دروغ‌زدن، بلکه خُلقی اساساً دروغگو پیدا کرده است، لذا دروغ "چاپ" می‌کند که عقل دیگران را بچاپَد و خود دانای در خبر مهم محل جا زنَد. بافتش لبریز شد از ساختِ دروغ و چاپ و انتشار آن در لا به لای دیدار با مردم. بعد هم، چنین افرادی را هم اگر پیدا کنند و سخنی ازو بشنوند به همدیگر حالی می‌کنند و با گوشه‌چشم اشاره و شاید هم چشمک زنند که: هِچ چی، وِل هاکون وِ رِه؛ وِه چاپچیه!!!

 

بنده چند سال پیش برای یک مؤسسه‌ی غرب‌شناسی، کتابی نوشتم با عنوان «فلسفه‌ی سیاسی نیکولو ماکیاوللی» که در آن، دو کتاب نظریه‌پردازی اصلی ماکیاوللی را مورد تجزیه‌وتحلیل قرار دادم. او "شهریار" (به زبان ما شاه و پادشاه) را مجاز می‌داند به نفع مصلحت کشور و قدرت حفظ میهن، از فریب استفاده کند: جمله‌ی شاهکارش این بود که من در ص ۳۷ کتابم آوردم:

 

«به هنگام لزوم، اعمال قدرت و به کارگیری فریب، عینِ عدل است».

 

خُب، در داخل اصل فریب، همه‌چیز عنداللزوم جای می‌گیرد. از دروغ تا بزک و باغ (اون باغ نا) و بزِه. البته او "شهریار"ی را می‌پسندید که به قول خودش "خویشتن را با زمانه سازگار" کند. بگذرم زیاد شد. فقط از غزالی (مشهور به ابی حامد یا امام محمد) بگویم که مدّ نظرم نگاه او هم بود که این عالم اهل سنت دروغ را این‌گونه جایز و نیز منع می‌کند که "دانشنامه‌ی جهان اسلام" (یک منبع مطمئن برای استنادات و دانستن‌ها) آن را در فصل "دروغ" نقل نموده است: "اگر بدونِ بیان دروغ نتوان به یک هدفِ واجب دست یافت، دروغ واجب است؛ اگر بدونِ بیان دروغ بتوان به هدف شایسته‌ای دست یافت، دروغ حرام است." غزالی ( ج ۲، ص ۸۲ - ۸۵) سخن غزالی را سه چهار بار باید خواند تا شرط فلسفی و روان‌پیایی وی را کشف کرد.

 

برای این که متنم اَبتَر نماند این پیوست را هم ضمیمه کردم:

 

شیخِ مهم و مرجع موثق و صدّیق مباحث دینی من شیخ اجل سعدی هم در گلستان، باب اول" در سیرت پادشاهان" حکایت شماره‌ی ۱ گفته است: "و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز." اما بروم سراغ دو امام هُدی: امام عسکری (ع) دقیق ریشه را برملا ساخت: «همه‌ی بدی‌ها را در منزلی جمع کردند و کلید آن را دروغ قرار دادند.» از امام صادق ع (در بحار‌الانوار جلد ۷۲ صفحه‌ی ۲۳۶) نقل گردیده است که: «دروغ ناپسند است مگر در دو چیز؛ شرّ ظالمی را از خود یا بنده‌ی مؤمنِ خدا دفع کند و میان افراد اصلاح و صلح برقرار کند.» سعدی هم برای همین علت، جواز موقت صادر کرده است؛ تصادم "مصلحت و فتنه". دامنه.

 

حاج احمد آهنگر: شهید مطهری: آنان که زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمی‌گذارند. امام على (علیه السلام) : شَرُّ الناسِ مَن یَرى أنّهُ خَیرُهُم بدترین مردم کسى است که خود را بهترین مردم پندارد. ( غرر الحکم، ح ۵۷۰۱)

 
شرحی آنگرمله:
 
یکی از دوستان شریف من وقتی متن «آنگرمَلِه»ام را دید این توضیحات مفید و روشنی‌بخش را خطاب به بنده نوشت که عیناً می‌آید: «سلام رفیق ژرف اندیش. صبح بخیر و عزاداریها قبول. در مورد آنگر مله قدیم درست و عالی. چون ما در این مَلِه گد بهیمی. اما آنگر مله جدید، باید گفت از هلی باغ ، انار باغ حاج محمد طالبی زمین، تِ عمه شی حاج آق علی شفیعی (روحش شاد با عمه ات) تا حسین آباد زمین حاج حسین دباغ تا نزدیکی های شاه تپه بِن، آنگر مله جدید است. و از نظر کثرت فامیلی و قومیت در محل برتری مطلق دارند. ضمنا از طالب اکبر که در مبارزه با منافقین خیلی زحمت کشید در کسوت بسیجی و هیچ از امتیاز استفاده نکرد و نمی کند و اکنون در سن پیری در مریضی بسر میبرد و نیز خانم عباس طالب رجب، زهرا خانم طالبی فرزند حسین خال اکبر، بسیار دست و پا دار و هنرمندانه به زندگی با عباس معنا می داد در بستر بیماری سرطان خیلی سخت دچارند و نیاز به دعا دارند پوزش و ارادت.»
 
 
پاسخ من: سرور شریف جناب آقای «...» سلام. شادمانم ساختی با این توضیحات تکمیلی. حالیا درود برین ذهن و کاوش شما. قبول دارم. اما نمی‌دانستم وسعت این محله این‌مقدار گسترده باشد. خیال می‌کردم آن بقیه‌ی مورد اشاره‌ات تا زمین مرحوم حاج حسین دباغیان جزوِ پای‌مَلِه است. در مورد سیدمله هم من گمان کنم از نظر جغرافیایی تا سادات واعظی و میرزحسن صالحی و سیدحسن عمادی را هم در قدیم شامل می‌شد چون خیابان‌کشی که نبود، پرچین بود و کلِک و باغ.
 
بلی، اسم طالب‌اکبر را فراموش کرده بودم در متن، آوردن نام آن برومند خود نشان از نقش برجسته‌ی ایشان است. همین هوشمندی‌ات خود علامت ظرافت در اذهان جامعه است که قدر خوبان محل را می‌دانند. همسرِ دوست‌مان عباس‌آقا آهنگر، دایی‌زاده‌ی گرانی ماست. برایش شفا خواهیم خواست از درگاه شفا حضرت باریت‌عالی: اللهم اشفِ کلَ مریض. از دقت‌تان قدردانم مردِ قدرشناس.

 

چندی پیش مستندی می‌دیدم (عکسی هم از آن هنگام دیدن تلویزیون مستند، انداختم) که در آن دانشمندان زیست‌شناس به حُرمتِ بوته‌ها و درخت‌ها و تمام رویدنی‌های کف جنگل، تمام ملزومات و حتی کفِ کفش خود را ضد عفونی کردند. اول خیال کرده بودم برای حفظ جان خود است ولی کمی بعد خودِ دانشمند پژوهشگر طبیعت روشن ساخت برای حفظ گونه‌ها و سلامت جنگل چنین کردند تا خدشه‌ای به حریم جنگل وارد نکنند. خواستم گفته باشم وقتی کف جنگل این‌همه احترام دارد و سلسله‌شروطِ رعایت، چگونه می‌شود کفِ جامعه و خیابان و کشور را آلود؛ با هر کاری که سبُک و جِلف و جفاست.

 

دامنه |: سلام جناب امیر. کشکولی بود. ولی نیمی از ببخل تا نیمی از یورمله و بخش‌هایی محتلف از پای‌مله و بالامله «طالبی»اند. البته آهنگردسته هم در همه‌ی محل پخش‌اند. جمله‌ی آماریی حدسی‌ام خوب شد تحریک‌آمیز بود و امیر،مردِ جغرافیا و آمار و ارقام را به گپ آوُرد. درود. رمضانی‌ها را خدا بیشتر هاکانه. دامنه |: باز به امیر جناب امیر ! شروع نکن نِشمار، شِما رمضانی‌ها کمترین از آهنگرا و طالبی‌ها. نری مزار «حَتَّی زُرتُمُ المَقابِر» کنی‌ها؟! می‌دانی، این، کجا یادم کَفید؟! سرِ الآن نماز که کشوکی:چماز شد با این نبودن حضور قلب در صلاة. خدایا: توبه! الآن حاج‌علی چلویی مِه رَخِف می‌آد وسط، می‌گوید: چلویی‌ها ویشتِرنِه!
 
قاسم لاری: سلام خدمت رئیس گروه و دوستان بزرگوار پیشنهاد میشود این قدر وقت و دقت را برای آهنگر محله گذاشتید دیگر مناطق را هم ریشه یابی نمائید با سپاس فراوان.
 
سلام جناب قاسم لاری. چشم. حتماً. به‌زودی هم روستای شما اوسا را وصف می‌کنم و هم بالامَلِه‌ی دارکلا را. کشکولی: اوسای به‌این زیبایی‌ها را گذاشتی وُ رفتی روستای «لالا» برای لا لا !!!
 
 
توحید | طالبی: آق مَدی ملایی سلام! تِه هِم درس «صنایع ادبی» فارسی را پس، خَل‌خوب گذراندی! از مدیر فقط این اِتّا نقلِ قول را حفظی؟! آقا،بانو، بدانید این آقامَهدی چون دستِ زبَردست در پیرایشگری هم دارد، امور عالَم قشنگ بلد است قیچی کند، یا تیغ زنَد! تیغ که حرامه، همان ماشین نمره ۲.
 

حجت رمضانی: سلام استاد گرامی حاج ابراهیم عزیز ازحزب الله پایین محله (گروه اکبرعمو)که اولین گروه سیاسی اول انقلاب روستای دارابکلا بوده هم مرقوم می فرمودید خوب بود مروری برخاطرات میشد.  سلام بله گروه اکبرعمو یه گروه سیاسی گرایش به چپه، این همه بحث سیاسی چپ وراست میشه گفته بشه بهتره چرا که کلاس درسه.وما باید از مدرسه فکزت جوان ترهارا که کمترگرایش به گروهای سیاسی دارند تشویق کنیم با این سرمشق درس ها بیشترآشنا بشوند وچه این جناح چه جناح دیگرفعال بشوند امروز پیشرفت کشوردرگروِخط ومش های جناحی بوده درلوای جمهوری اسلامی.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب حجت سلام. متن آنگرمله اطاعت بود به درخواستت. این را هم که جدید طلبیدی، باشه چشم، حتماً. سیاسی‌میاسی می‌شه اون‌وقت این قسمت خاطره‌ام. بشه؟ آیا بگم؟! دامنه |: مجدد سلام جناب حجت. امید است بتوانم از پسِ این خاطره‌ام -که بر گردن من آویزان کردی- به قول معروف تُوتُو شدی به من! برآیم. نکته‌ات هم جالب توجه و درست بود. درود.


متن شیخ احمدی:

مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) و حجاب

مهدیقلی خان هدایت، از رجال عصر قاجار و پهلوی، و در مقاطع مختلف متصدی مناصب مختلفی از جمله حکومت آذربایجان و فارس، نمایندگی مجلس در صدر مشروطه، وزارت علوم، وزارت فواید عامه، وزارت عدلیه، ریاست دیوان تمیز (دیوان عالی کشور) و بالاخره نخست‌وزیر ایران(حدود شش سال) در دوره رضاشاه پهلوی بود. او گرچه در تحکیم پایه های دیکتاتوری رضاخان نقش داشت، اما در موضوع حجاب، مخالف دیدگاه رضاخان بود. کتابی دارد با نام خاطرات و خطرات که شامل زندگی نامه و خاطراتش می باشد. در باره حجاب و سوغات فرنگ نکاتی دارد که تقدیم می گردد: متاسفانه بساط قمار و رقص و شراب را پایه تمدن می‌دانند. از برلین مجله فرنگستان می‌رسد و رقص بیست ساعتی خانم ترک، در نتیجه تمدن جلوه داده می‌شود و از بدبختی ایرانی که به این مقام تعالی نرسیده است ناله می‌کنند. رژه دخترهای خودمان (دوشیزگان) کنار خیابان‌ها در تشریفات مهمانان محترم یا میدان جلالیه در لباس قباحت، عاری از حکمت و مقدمه فضاحت است. زندگی خانوادگی به این طریق معدوم خواهد شد. چادر و چاقچور و روبند شرعی نبود. حجابی که در شرع وارد است خودداری از تظاهر و جلب نظر است. در مکه و مدینه روبند نیست؛ نصف صورت باز است با جامه بلند عبا. چادر و مشکو رسم ایرانیان بود و از آنجا ریشه داشت. در شاهنامه در سه جا ذکر چادر شده است: یکی در رفتن کردیه به ایوان بهرام چوبین؛ یکی در ملاقات شیرین و شیرویه و باز در تکلیف کاووس به سیاوش که به مشکو برود که سبب هلاکت او شد. حفاظ، فخر نجبا بوده است و ما مدعی تجدد دوره پهلوانی هستیم. در تخت جمشید یا نقش‌های بیستون، صورت زن نیست.
 

منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب

 

در اروپا عفت و ناموس را فدای تجارت کردند. زن را مضطر می‌خواهند که اجرت کمتر بدهند... بالجمله امر صادر شد که از اول فروردین ۱۳۱۴ مردها کلاه فرنگی بر سر بگذارند زن‌ها چادر را ترک کنند. کلاه اجنبی ملیت را از بین برد و برداشتن چادر، عفت را. پلیس دستور یافت روسری را از سر زن‌ها کشید روسری‌ها پاره شد و اگر ارزش داشت، تصاحب. مدتی زد و خورد میان پلیس و زن‌ها دوام داشت. بسیار زن‌ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرزین محل مجالس ترتیب بدهند، زن و مرد محل را دعوت کنند اختلاط عادی شود. عقد صورت را به زیر... و روی ناف رساندند؛ کفین را به بالای بازو و زیر بغل، و ساق پا را تا کفل. جای شکرش باقیست که سرتاپا برهنه در کوچه آمدن را در پاریس و برلن پلیس منع کرده بود، و الا در حرارت تقلید، بانوان ما مستعد تقلید بودند و آنچه در پرده داشتند می‌نمودند؛ اگرچه به رنگ لباس‌های تنگ اینک هم پیداست. معاشرت‌های امروز مخل آسایش، مضر اقتصاد و مخرب اخلاق است و داعی به فحشای عمومی.

 
توحید | طالبی: استاذنا احمدی‌ی‌نا سلام. رفت برا چاپ دامنه. قلمِ صِدقت، صدساله بلکه صد‌واندی ساله شِه.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2332
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۲/۰۵/۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">