مدرسه فکرت ۸۹
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت و هیئت
قسمت هشتاد و نهم
به نام خدا. سلام. حجتالاسلام آقای شیخ محسن قرائتی اخیراً گفته: "خانواده من میگوید اگر من [شیخ محسن قرائتی] بتوانم مردم را بگریانم و حجتالاسلام [شیخ کاظم] صدیقی بتواند مردم را بخنداند، امام زمان (عج) ظهور میکند". جدا از طعم طنز این، میتواند آدرس از دو رویکردِ غلط و نقد بر روش غلط هم بدهد. پرداختن به مصائب در واقع رفتن به معارف است. ذکر مصائب که نتواند معارف ایجاد کند، مردم را به بنبست میرسانَد. کیست که نداند گریستنِ برای امام حسین ع علامت بارز معرفت است و نیز نشانِ مَودّت (=دوستی) که خودِ قرآن کریم هم این حُب را به عنوان مزدِ رسالت نرخگذاری کرده است. اما نیازی نیست برای این کارِ ستوده، مردم را به ستوه در آوُرد. مَقتل اندکاندک از مثلا" سه یا سی صفحه روایتگری ابی مِخنَف از واقعهی قیام و قیامتوارهی عاشورا گویا از سی هزار صفحه هم درین روزها عبور کرده است! آن قدر به آن بستند که مردی متفکر و متعهد چون استاد شهید مرتضی مطهری مجبور شد سه جلد کتاب در ردِ تحریفات عاشورا بنویسد که گاه نقلهای از آن مایهی شرمساری و خفّت است. درین قیامِ اعظم آنقدر عرفان و معارف و اندیشه و تفکر و اخلاق و تحمل و درس هست که هیچ آخوند و آقا و بانویی در مقام وعظ و روضه و خطابه، نیازی ندارد که به وصله و پینه بچسبد. به نظر من حرف همسر محترم حجتالاسلام آقای قرائتی حاکی از واقعیات جامعهی ماست که باید کوشید از میزانِ این آسیب و آفات کاست؛ ریشهکن که نمیشود لااقل از آن کم باید کرد. دأبِ برخی اساسا" منبرهایی سُست و توسل به روایتهای نادرست و روایتگریهای بیهوده و بیپایه است. بساط این شیوه جمعشدنی هم نیست، باید خودِ فرد، خردمند و باورمند باشد و ضد هر خام و خرافات. قرآن و عترت دو طریقِ جدا نیست. یک سُفرهی گسترانیدهی عقیدتی و عقلانی و عرفانی و الهی و وحدانی است. عترت مفسّرِ حقیقت قرآن است و قرآن مؤیدِ حقیقت عترت. چنگزدن درست و دانشمندانه به این دو گرانبهاء، به چیرگی بر نفس میانجامد و به تسلط بر هر نوع فریب و فریبکاران. دین انسانِ عاقل میخواهد؛ عاقلِ دیندار، عاقلِ آگاه. عاقلِ باخدا. درود بر ائمهی هُدا و اهل منبرِ باتقوا. دامنه.
توحید | طالبی: استاد جناب آقای احمدی سلام. در متن من هیچ کدام ازین دو فرد -آقای شیخ قرائتی و شیخ کاظم صدیقی- قضاوت نشدند. بنده از یک جملهی نقلی، به یک مسئلهی عمومی دینی ورود کردم بدون آن که حتی به آن دو نفر، اشارهای نموده باشم و یا حتی اصل جمله را تحلیل محتوا کرده باشم. به نوعی آن جملهی نقلی از قرائتی فقط یک سوژهی موضوعی بود برای من تا بحثم را شکل دهم. در واقع خواستم بگویم اگر کسی قصد دارد مصائب بگوید، راهش این است که بنده مقداری آن را توضیح دادهام.
سلام جناب محمدتقی. حجت الاسلام آقای شیخ کاظم صدیقی که گاه گاهی تصادفی به جملههایی ازو برمیخورم معمولاً حرفهای سست زیاد میزند. تردید دارم حتی حد و اندازهی مقامِ منصوبی خود باشد؛ زیرا پست در پایتخت آن هم آن منصَب، جدا از دانش در دیانت، نیازمند تسلط بر مباحث سیاست جهان و ایران هم هست.
استاد جناب احمدی سلام. خاطرات همواره خواندن دارد، خصوصاً وقتی خودمان را در آن خاطرات کمرنگ نبینیم. ترجیح جهاد و پیوست به پاسخ درخواست مردم توسط آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام اشارهی ارجمندی بود. شهیدی که نام بردی اگر یزدان سلطانتویه باشد، برادر رفیقم حاج عباس است. به شهدای همرزمت همین جا عرض ادب میکنم و از روح آن زندگانِ واقعی، شفاعت در «یوم تبلی السرائر» میطلبم. قلم روان و راحت درین خاطرهات رقم خورد. درود.
جناب آق سید یاسر موسوی سلام. از من چه چیز سختی خواستی! بهتر میبود برای آسودگی من، از من میخواستی سه چهار چند حرف غیرسست را مثال بزنم! با آن که هر یک از ماها ممکن است روی هر مسئلهای، مختلف و متقاطع فکر کنیم، و این طبیعت گوهر انسان است، با این وجود باشه، عرض میکنم. البته یقین میتوان کرد آنچه من سست میدانم احتمال میرود شما آن را اتفاقاً درستِ درست بدانید. از نظر من سست میتواند هر حرفی باشد که خواننده را اغفال کند؛ آدم شرمسار است از نقل حرفهای سست و خفیفش. کار خود را به من وا مگذار. خودت شکر خدا پویندهای. شاید ایراد از من باشد که در طول زندگی زیر بار مطلقسازی و تیرهسازی اشخاص که در زبان عامیه به آنان شخصیتها میگویند، نمیروم. راستی هر کسی خوبیهایی هم دارد که به قول عیسای روح الله ع باید سفید صدفگون را هم نشان داد. درود فراوان. هدفم در نوشتنهای ازین دست، انتقاد به مسلکهاست، نه سِلک و سَبیل.مثلاً میشد نگفت که امام زمان عج گفتند «ایشان (=حضرت آقا) از مایند» و رهبری داریم «از قماش حضرت». مثلاً میشد نگفت که رهبری معظم «مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است ولی نشناخته». مثلاً میشد نگفت که خدا در وجود رهبری تجلی کرده است. مثلاً میشد نگفت که «کمآبی» و «مشکلات معیشت» به وظایف شرعی مردم علت و ریشه میگیرد. مثلاً میشد نگفت که فلانی! موقع غسلدادنش چشم باز کرد و آن حرفها را به غسّال زد! حتی مثلاً میشد نگفت برخی از آنچه در روز عرفهی امسال در کربلا گفت که آدم شرمسار است از نقل حرف خفیفش. شاید ایراد از من باشد که در طول زندگی زیر بار مطلقسازی و تیرهسازی اشخاص که در زبان عامیه به آنان شخصیتها میگویند، نمیروم. راستی هر کسی خوبیهایی هم دارد که به قول عیسای روح الله ع باید سفید صدفگون را هم نشان داد. درود فراوان. هدفم در نوشتنهای ازین دست، انتقاد به مسلکهاست، نه سِلک و سَبیل.
رهبر ما "آقا" سید علی خامنهای
رهبر آنها "غیرآقا" آذر منصوری!!!
به نام خدا. سلام. ما رهبری داریم که تقریبا" این گونه میشناسیم؛ البته برخی هم انتقاد ازو داریم. عالِمزاده و خود یک عالِم بارز و مبارز است و این صفت برای مردم ایران از دیرباز در اهمیت و اولویت بوده است. از همان اوان دههی چهل به نهضتِ ضد شاه پیوسته است که رهبریت آن را امام خمینی ره برعهده داشته است. شکنجهگاه ساواک را درک کرده است و به دستور شاه به تبعیدگاه رفته است. در خِطّهی خراسان -خاصه مشهد مقدس- روشنگر قاهر بوده است و در قرآن و فقه ماهر مانده است. پستهای استراتژیک در نظام داشته است. در هشت سال دفاع مقدس لباس نبرد و در تمام این دوران دوّار مرموزی غرب، تز مقاومت بر تن و فکر پوشانده است. در برابر تمام دسیسههای داخلی، داهیانه رفتار کرده است. در نبرد دائمی غرب با نهضت و نظام ایران، بسیار قادر و درخشان ظاهر شده است. اگر تلاطم (=ناسازواری) دید در برابرش در گامی قدرتمند ایستاده است و اگر تلائم (=ناسازواری) دید در کنارش در گامی عزتمند کمک نموده است. و از همه برای من مهمتر، اینهمه سال از سوی غرب و غربزده و حتی افراد خانوادهی انقلاب، انتقاد و انتقام و ایراد و بُهتان و گاه و بیگاه شعارهای "مرگ بر" شنیده است، اما صَخرهی این قلهی محکم انقلاب ترگ نگرفته است و هر کس جایش بود از کوره در میرفته است و آتشفشان بپا میکرده! است. به یقین اشتباهات هم داشته است و انتقادات هم شنیده است اما بااینوجود، ما رهبر ما "آقا" سید علی خامنهای است؛ انسانی شناختهشده در سطح ایران و جهان که این چنین امتیازها در وجودش جمع گردیده است. شاید بنده تنها پشتیبان ولایت فقیهیی باشم که شعار نادرستِ «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را نگفته و نمیگویم و آن را معارضِ آزادی اندیشهی فردی میدانم و خلاف عقایدم که برای دیگران در بعد فکر و نظر، مرگخواهی کرد. بگذرم. اما این که رهبر آنها "غیرآقا" آذر منصوری!!! از سوی آنها چگونه فردی است بنده ورودی ندارم. خودشان لابد بلدند. فقط همین قدر میدانم که به لحاظ تئوریک آنها از دو دهه پیش در محافل درونحزبی خود به این تز رسیده بودند که دموکراسی، رهبرناپذیر است و در نگرهی پارهای شاذّ از آنان، دین عاجز از درک جهان جدید. اما چرا بر خلاف تئوری خود، برای خود در یک نشست، رهبر نصب کردند!!! بنده بیاطلاعام. حق نصب هم لابد دارند. به هر حال از آزادی خودشان بهره میبرند. اما به یادها میآورم نمیدانم چرا این کار کودکانهی آنها مرا به آن طرفِ عقدِ مهدی ابریشمچی میاندازد که ازو آنی میبُرّد و آنی بی رعایت عده به عقد آن یکی درمیآید!!! گویا آثار آن "ازدواج ایدئولوژیک"!!! سوسو میزند به این «انتصاب ایدئولوژیک»!!! لابد از حقوق اساسی آنهاست که بلاخره از آقای بهزاد نبوی هم عبور کنند. آیا آن ازدواج و این انتصاب و عبور، به هم شباهت نمیزند؟!! فعلا" شیشهی آنها برای برخیها هنوز شفاف نشده است؛ مات و مشجّر مانده است. معلومه خشت خام لازم است! نه آینه! بماند برخی ناگفته. دامنه. واژهشناسی این پست بالا: یکم: لفظ "ما" در این جا یعنی همهی کسانی که از هر عقیده و جناح و مرام و سلیقه «پشتیبان ولایت فقیه» هستند که «مملکت آسیبی» نبیند. عین این سخن امام ره این بوده است: «امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد.» دوم: لفظ "آنها" در این جا یعنی همهی کسانی که پشت سرِ خانم آذر منصوری -رهبر جدیدشان- قرار گرفتهاند و او را در آن نشست، نصب کردهاند و سپس به دیدار حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی اردکانی یزدی فرستادهاند.
حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی در پاسخ به دامنه:
سپاس از نوشته آقا ابراهیم همراه با ذکر سه نکته
بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. طلوع صبح زیبای روز چهارشنبه که حاکی از نزدیکتر شدن عینیت روز جاوید غدیر در سال جاری است؛ مبارک باد؛ دوروز قبل نوشته ای را در جهت تبیین منزلت والای مقام معظم رهبری و کارکردهای حکیمانه و صادقانه معظم له و ابراز خرسندی از رهبری این عبد صالح الهی نگاشتی؛ و ضمن ان؛ نقب و نقد و نقمی هم به انتخاب یک بانو جهت جای گزینی از جناب بهزاد نبوی (مسبوق به پیشنه گرایش کمونیستی و موصوف به چریک پیر از ناحیه برخی از مدعیان اصلاحات) هم داشته اید؛ نوشته ایکه تشویق جمعی از اعضای مدرسه فکرت را در پی داشته است؛ و شاید بصورت غیر مکتوب مورد نقد برخی دیگر از اعضای این مدرسه قرار گرفته باشد؛ وعده داده بودم سپاس تفصیلی تری همراه با ذکر چند نکته بنگارم؛ به جهت فزونی انجام کارهای ضروری تر؛ وفای به این وعده اندکی به تاخیر افتاد که از این تاخیر غیر عمدی عذر خواهم و از حذف زود هنگام آن نوشته هم متعجب شدم؛ به هرحال؛ از جنابعالی به جهت نگارش نوشته مورد اشاره و بارگذاری آن در صحن مدرسه فکرت؛ سپاسی وافر دارم؛ این اقدام شایسته جنابعالی را در راستای عمل به آیه شریفه «لئن شکرتم لآزیدنکم» میدانم؛ آرزو مندم به جهت این اقدام جسورانه نیکتان؛ بیش از پیش ماجور باشید. در ادامه نکاتی را بازگو می نمایم:
۱) مطمئنا؛ نقب و نقم ونقدتان به سپردن کرسی ریاست گروه های مدعی اصلاحات به یک بانو؛ جنبه جنسیتی نداشته و ندارد؛ بلکه ناظر به کارکردهای ناخوشایندوی و خوف از گرفتار شدن مدعیان اصلاحات به فرجام بد منافقین کوردل می باشد؛
۲) با آنکه ضریب احتمال بروز ناخوشایندی از ناحیه برخی از افراد نسبت به ابراز باور به اصل مشروع و معقول ولایت فقیه بالا بوده است؛ ولی خیلی کوتاه و گذرا و با شهامتی تمام؛ برای چندمین بار؛ به ابزار آن پرداختید؛ که بدین جهت نیز از جنابعالی سپاسی ویژه دارم؛ چون این اقدام را مصداق بارزتری از جهاد تبیین دانسته و میدانم؛
۳) در عین حال اعلان نموده آید : از سر دادن شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»؛ امتناع می ورزید چون....؛ لازم میدانم: عرض کنم:
الف) این شعار جاوید و پر ثمر؛ علیه مخالفان عادی که به جهت کم اطلاعی و یا ... از باور به این اصل امتناع می ورزند؛ نبوده و نمی باشد؛ بلکه علیه آنانی است که از روی عناد و لجاج؛ از پادو گری برای دشمنان معاند دریغ نمی ورزند می باشد؛
ب) : شعار مورد اشاره؛ هم طراز با شعار جاوید مرگ بر آمریکا است که جنابان خاتمی و هاشمی رفسنجانی با حیله های خاصی (بوی مرگ....// امام هم مخالف بود و....) در پی حذف آن از روند حماسی انقلاب و نظام بوده اند؛ ولی حنایشان رنگی نداشت؛
ج) هر پیامدی را برای این دو شعار زیبا تلقی کنیم؛ ریشه در آیات و روایات دارد؛ از جمله تعبیر برائتی قرآنی «تبت یدا آبی لهب؛ لعن الذین کفروا و...؛ در این راستا تعابیر زیبایی در خطبه بلند غدیریه نبوی و زیارت عاشورا و.... نیز به وفور دیده می شود؛
د) بحث بنده روی مشروعیت و سرشار بودن بازدهی این دو شعار در سطح کلان است؛ استثنائات موردی را می توان مورد بررسی قرار داد.
نکات دیگری را خواستم بازگو کنم ولی برای پرهیز از طولانی تر شدن نوشته؛ از طرح آنها دریغ می ورزم.
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح چهارشنبه ۱۴ تیرماه ۱۴۰۲ش_ ۱۶ ذی الحجه ۱۴۴۲ق).
پاسخ
جناب حجتالاسلام استاد آسید حسینآقا شفیعی سلام علیکم. خداقوت. همواره در خواندن متنهای روحانیون در مدرسه فکرت، دقت بیشتری به خرج میدهم زیرا اینان برای من در ابعاد اخلاقی دینی و شرعی اهمیت دارند؛ نسبت به متنهای شما هم همین نسبت حکمفرماست. پس، صمیمانه تشکر میکنم از شما استاد توانایم. اینک چند نکته در جواب:
۱. بلی، فرمودهیتان قبول من است. در بینش بنده، رهبری معظم، انسان بزرگ و پیشوایی صادق است. و از هیچ کسی در هر حد و اندازه و نزدیکی به من، واهمهای ندارم که راحت بگویم ایشان را صالح جهان میدانم انتقاد هم دارم و از بیان آن ابا ندارم. جز این هم نیست که کسی بخواهد کتمان کند مشخصات ایشان را. کتمان نشان از صداقت نمیدهد. اما هر کس هم خواست رهبری معظم را نقد هم بکند، نابردبار نیستم. تز ولایت فقیه را از عقاید بنیادی خودم میدانم چون به هیچ دانشمندی جز در حد فقیه آگاه، نمیشود اعتماد دینی داشت؛ هرچند به دانشمندان و ارزشمندان و اندیشمندان در هر عقیده و مرام بسیار احترام میگذارم.
۲. پیشینهی کمونیستی افراد فراوانی را میدانم، زندهیاد سید جلال آل احمد هم چنین بود، اما با «بازگشت» جسورانهی خود، چنان عمل کرد که حدقهی اهل حَقد هنوز هم از کاسه بیرون زده است از بس به او حسَد ورزیدهاند. هنوز هم چشم دیدن او را ندارند. من مهندس بهزاد نبوی انسان نادرست نمیدانم و ویژگیهای قابل تأمل درو دیده میشود. البته برای شما حق آزادی بیان قائلم و درین قضیه چه قدر هم خوب، مختلفالفکریم با هم.
۳. به آموزهی وَحیانی «تبّت یدا» باور راسخ دارم اما شمول و دایرهی آن تا کجاست با سلایق و افکار افراد درین فاز، مفارقت دارم. «ضد ولایت فقیه» یک نوع انتخاب فکری است، میتوان با آنان مخالفت ورزید، اما «مرگ و کشتن» آنان منطق درستی ندارد. این عقیدهی من است. در آن متنم هم گفتم به لحاظ فکری این شعار درست نیست. توضیحات شما هم درخشان بود چون مرز این شعار را مشخص ساخت. اما بنده همچنان آن را نادرست میدانم. اما وقتی مثلاً کومله آمده بود به جنگ وطن و ولایت ما هم دههی شصت رفیتم برای دفاع مسلحانه از مرز عقیده و کشور. چون آنان آغاز کردند به جنگ. بگذرم، مجدد از استاد سپاسگزارم.
نظر حجت الاسلام شیخ ربانی: سلام علی ابراهیم. یا صدیقِ خبیرِ سیاستگر، صباح الخیر. اسعدالله ایامکم. ای عزیز، با قلمت عشق میکنم و زندگی. پس، همیشه مستدام با مرام. بی نشان.
استاد ربانی سلام. جنابِ حجتالاسلام، حجتالانسان هم هستی برام. خُنکای سایهی اخلاق و افکارت بر سرم مستدام. بسیار هم خواهانم که صحن را هر بار که وارد مدرسه میشوم، نوشتههای شما هم بر آن ببینم. مطلعاید مدرسه فکرت نام دومش «دایرهی دنیا» است که نمیشود جای شما را درین دنیای دایرهای، دایر نبینم. وقتی هم دانایی چون ربانی را دایر نبینم شاید بایر شوم و حتی بدتر از بایر، «غیر ذی زرع» گردم، تمامِ تمام انسان بامرام.
پاسخ شیخ ربانی: صدیق بینا و توانایم آقا ابراهیم سلام علیکم، ای عزیز ، قلمت میکوشد علم و معرفت و حقیقت را از اسارت نسیان و حب و بغضها نجات داده و احساس مسئولیت را چون آب حیات در ژرفای وجدان های بیدار جاری و ساری سازد و این قلم شایسته عشق است . اما علت حذف پست، باور بفرمائید بخاطر این بود شما و بزرگواران صحن شریف بدانند و باعث زحمت نباشد که جواب بدهید و شلاق لطفت،،، و این بی بضاعت !!!!! اطال الله عمرک با مرام.
دامنه |: مجدد عرض سلام و ادب استاد ربانی. مؤیدات آن فاضل ارجمند راه را رهنماست و بنده را رهنمون. ممنون. بودن یا نبودن هر پست و نظر هر فرد از اختیارات مطلقهی هر عضو مدرسه است. بنده ایرادی در آن نمیبینم. تواضع علمی و عملی شما روحانی رقیقالقلب برای ما درسگفتار است. با ارادت: ابراهیم.
دامنه |: جناب شیخ مالک رجبی سلام. به رهنمودهای آن دوست درود. عرض کردم در متنم که دوست شفیقم استاد ربانی را برای خودم در اخلاق و افکار حجت خودم میدانم و لفظ «برام» و برایم به کار بردم که ایدهی شخصی خودم را بگویم. شما مطلب سادهی میان دو دوست را حمل بر آن معانی در ادبیات شرع انوَر مکن. آن الفاظ، مراودت ارادتبار من است به استادم ربانی و شخصیت ایشان را دوستداشتنی میبینم. از اندرزت هم تشکر وافر دارم. درود.
دامنه |: جناب استاد آسیدحسینآقا شفیعی دارابی سلام. بنده هم حتماً تا آن وقت انتظار میکشم که پیام حضرت استاد را ببینم. اتفاقاً از نکتهگوییها در درون نظرها خیلی هم استقبال میکنم و در نوشتههای شما همیشه عایدات برای خودم فراوان است. متشکرم استاد گرامیام. در کارهای تخصصی دانشگاه و حوزه و امور عمومی و عامه همچنان سرفراز باشید و تندرست. درود.
نظر آق سید حسین شفیعی دارابی: آقا ابراهیم سلام علیک. از جنابعالی به جهت نگارش این نوشته؛ که اراسته با نثری زیبا، و همراه با صبغه جهاد تبیین، و نیز آراسته به زیور شهامت است صمیمانه تشکر می نمایم؛ البته نکاتی هم قابل ذکر میدانم؛ که به جهت ضرورت مطالعه و کسب آمادگی بیشتر برای دو برنامه علمی پیش روی (روز سه شنبه)؛ ذکر تشکر تفصیلی و بیان دلایل آن و نیز بیان چند نکته را ناچاراتا فردا عصر به تاخیر میاندازم؛ موفق و سربلند باشید.
نظر آق سید حسین شفیعی دارابی: صدیق ارجمند و فاضل گرانمایه جناب آقا شیخ جواد عزیز سلام علیک. زادروز دهمین برج ولایت حضرت امام هادی (ع) را تبریک می گویم. هم نگاشته سپاسگونه ات در قبال نگاشته وزین آقا ابراهیم را با متانت تحریر نموده آید و هم گزارش زیبائی از سخنان عمار زمانه؛ سید حسن نصر الله ارائه داده آید. البته پاسخ آقا ابراهیم هم ستودنی است. مخصوصا آنگاه که نوشت : « سید حسن نصر الله از نظر من؛ سفیر سالم اسلام در جهان اسلام است»
پاسخم به پرسش جناب امیر رمضانی
پرسش امیر این بود: "با سلام خدمت دوستان و مدیر گروه . یک پرسش ؟ آیا انتخابات یا همه پرسی که یکی از پایه های اصلی دموکراسی هست . یک امر عقلانی هست یا احساسی ؟"
سلام جناب امیر. تئوری سیاسی مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی را درست میدانم. توضیح تفسیری خواهم نوشت. بنده تفکر سیاسیام "ادارهی نخبگانی کشور" است؛ آن هم بر پایهی دانش و ارزش. روی این اساس، در تفکرم، دموکراسی به این شکلی که نادرست و بر پایهی پول و نفوذ و دروغ و تقلب و حذف و اضافههای خودخواسته که در جهان یا ایران در حال اجراست جایی ندارد. من در اندیشهی شخصیام نام آن را دموکراسی درجهبندیدار گذاشتهام که وقت و زمانِ سررسیدن هر درجهاش، بستگی به رشد (=ترقی مادی کشور و مردم) و توسعه (=ترقی فکری مردم و کشور) دارد. فعلا" به نظرم درجهی شورایشدن تمام کشور بر پایهی دخالت شوراهایهای روستا و شهر (به انضمام شورای مرکری شهرستان و شورای مرکزی کشور) در مسائل مردمی و حکومتی است. یعنی انتخابات شوراها به صورت آزاد برگزار شود و هر بار ده سال امور را در دست بگیرند. و سرنمایندههای منتخب همین شوراهای سراسر کشور در شورای مرکزی کشور، هر پنج سال ریاستجمهوری و رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس را انتخاب کنند. و در شورای مرکزی شهرستان هم، وکلای مجلس را که خود داوطلب شدند برگزینند. زیرا شورای شهر و روستا مستقیمترین و واقعیترین و دَمدستترین افراد برگزیدهی مردم هر شهر و دیارند و میتوانند از طرف ملت در تصمیمات کشور حضور مؤثر و مستقیم داشته باشند. در واقع ملت هر ده سال یک بار انتخابات برگزار کند و در آن شوراها را در روستا و شهر رأی دهند و آنان به همراه دهیارهای سراسر کشور و شهرداران تمام شهرها، طی ده سال وکیل مردم در رجوع به آراء عمومی باشند. اما کمی هم از علت درستی تئوری مرحوم طالقانى:
زندهیاد آیتالله سید محمود طالقانى به نظام شورایی اعتقاد داشت حتی در اِفتای مجتهدان. البته شوراهایی که به دور از احساسات رفتار کنند او همانطور که درآوردنِ عسل از کندو را کاری پرظرافت میداند شوراییشدن را هم، کاری اینچنینی میداند زیرا خودِ لفظ شَور و شورا، دربارهی عسل ریشه دارد. مثلا" مرحوم طالقانى درینباره گفت:
"عسل را وقتى مى خواهند از کندو استخراج کنند، باید خیلى آهسته و با لطائفالحیَل عمل کنند که زنبورها تحریک و متوارى نشوند، تا کم کم عسل را بیرون بیاورند، یعنى افرادى که مىخواهند دور هم مشورت کنند باید احساساتشان تحریک نشود، علیهی یک جهتى نباشد. واقعا" با صمیمیت دور هم بنشینند، در مورد یک مسألهاى... یک رأى قاطعى که در سرنوشت یک خانواده، یک محل و یک کشور موثر است، بگیرند."
که در منظر آقاطالقانى شوراییبودن مختصِ زمامدارى و حکومت نیست بلکه "تمام شؤون زندگى اجتماعى را در بر مىگیرد." که "حفظ و رعایت مصالح نظام و رعایت مصلحت مسلمانان" را بر تمامى مدیران و کارگزاران نظام اسلامى واجب میداند. زیرا اساس اندیشهی طالقانى هم "پذیرش دخالت دین در زندگى اجتماعى و فردى" بود و هم "دخالت مردم در سرنوشت خویش".
در کل آقای طالقانی سه پایه و دلیل قائل بود برای نظام شورایی و کشورداری انتخابی: عقلانی انسانی، قرآنی الهی، سنت محمدی ص.
یادآوری: دوستم جناب دکتر علی شیرخانی -که در مدرسه فکرت هم هست- مقالهای درینباره با عنوان "نظام شورایى در اندیشهی آیتالله طالقانى" دارد که سال هشتاد در شمارهی چهاردهم فصلنامهی علوم سیاسی چاپ شد. از روحیهی پرسشگرانهی جناب امیر ممنونم. بهیقین پاسخ من اگر حضوری باشد بهتر میتوانم مسئلهی مورد نظرم را شرح دهم. در جملهبندی دست آدم باز نیست. سپاس.
شایستهکاری ۴۴
اگر تکّهآینه یا شیشه در کف بوتهزار، مزرعه، بیشه، جنگل، مرتع، صحرا و مَرغزار دیدیم حتماً آن را از زمین برداریم و بعداً در محلِ جمعآوری زباله اندازیم؛ چون هر آن ممکن است در اثر تابشِ آفتاب سوزان بر سطح تکّهآینه و شیشه، اطرافش مشتعل شود و آتش گیرد و شعلهور شود و خسارت جبرانناپذیر به زمین وارد شود. لابد به یاد مانده در کوچکی ذرّهبین را بین نورِ تابندهی خورشید و پشتِ دست کسی میگرفتیم، نور عبورکرده از ذرهبین پوست طرف را داغ میکرد به درد و داد میآوُرد! یا ذرهبین را به کفِ کاغذ میگرفتیم که چند لحظه بعد، کاغذ آتش میگرفت و پودر میشد و سیاهیاش به هوا برمیخاست. آینه و شیشهتکّه هم، همین کار را با زمین میکند. به درد و دادِ زمین برسیم.
دامنه دارابکلا؛ طوفان فکری = در قالب نوین
شکل و شمایل دامنه اول=دامنه دارابکلا
آیا آنچه در فرانسه رخ داده «وَندالیستی»ست؟!!!
به نام خدا. سلام. این که آقای "هومان دوراندیش" -از نویسندگان سایت عصر ایران- رویدادهی اخیر و اکنونِ فرانسه را در ردیفِ «وَندالیسم» (=خرابکاری، بزهکاری) قرار داده است، نه نقد دولت، که مردم آنجا را سرزنش کرده است، فعلا" ورودی ندارم. مسئله الآن این است بلاخره فرانسه، پلیس به خیابان آورده در برابر کسانی که آنان هم به خیابان آمدهاند. دو سمتِ ماجرا در خیابان هستند. هم شعار است، هم شلیک. داوری ندارم الآن. حتی این که این مسئله چقدر هویت دموکراسی در فرانسه را لکهدار یا مسئلهدار کرده است هم فعلا" حرفم نیست. فعلا" خودم در حال تعقیب اخبار آنجام که ببینم در فرجام کار به چه میانجامد. فقط خواستم با یک ایما و اشاره به فرانسه، از خاطرهام درین پست بگویم؛ خاطرهای که در اثر یک حملهی «وَندالیستی» تمام سایتِ "پرشین بلاگ" را نابوده کرده بود. موضوع ازین قرار بود:
من مهر سال ۱۳۹۲ -که کمکم پیام اعلان بازنشستگی را در تَه فیش حقوقم مشاهده میکردم و نشان از رهایی و فراغت و آسودگی میداد- وبلاگی با نام «دامنهی دارابکلا» بر روی وبگاه بزرگ "پرشینبلاگ" تأسیس کرده بودم. از آن سال تا تیر ۱۳۹۶ هر روز وبلاگم فعال بود و توانسته بودم حدود ۲۵ نفر را به عنوان نویسنده در آن مشارکت دهم و دهها نفر هم هر بار برای نظرگذاشتن به آن مراجعه داشتند و در سرجمع، افراد فراوانی هم به بازدید و دیدن و خواندن آن میآمدند. تا این که در یک حملهی «وَندالیستی» به وبگاه "پرشینبلاگ"، تمام کارها در دامنهی دارابکلا هم، مختل شده بود. به طوری که هر کس در آن وبگاه، وبلاگ زده بود تمام اطلاعات و نوشتههایشان یکجا محو و نابود شده بود. البته بنده از روی حالا یا نظم یا رعایت نکات امنیت و یا شمّ محاسباتی، همیشه برای دامنهی دارابکلا یک نسخهی پشتیبان هم ایجاد میکردم یعنی مطالب آن را مخفی در وبلاگ دیگرم بر روی "بلاگ اسکای" ذخیره میکردم. و لذا در آن حمله، گرچه کل وبلاگ دامنهی دارابکلا هم به همراه تمام وبلاگهای افراد دیگر بر روی پرشینبلاگ نابود شده بود، اما اطلاعات و نوشتهها و تمام مطالب وبلاگم بی کم و کاست محفوظ ماند. تا این که ۲۷ تیر ۱۳۹۶ مجبور شدم در "شرکت بیان" ثبت نام کنم و دامنهی دارابکلا را بر روی آن تأسیس کنم و دنبالهی کار را رها نکنم که این سایتم همچنان بروزرسانی میشود و در آن فعالم. سه عکس از آخرین کار در "پرشینبلاگ" هم همان روزها گرفته بودم که به عنوان نشانِ نمونه، بالا گذاشتم. و نیز یک عکس از دامنهی بعدی روی شرکت بیان. بگذرم. دامنه.
یادآوری: رفتار وَندالیستی ریشه در کردار قوم «وندال» عصر باستان دارد که گویند قومی سرکش از ژرمن بودند و با هجوم به اموال عمومی، تخریبگری میکردند. البته هجوم «وَندالیستی» تنها این نیست که افراد اموال عمومی را آتش میزنند، نه، اگر دیدیم مثلا" یک جایی تاریخی مثل قدمگاه یا آتشکده را با عدهای بیشمار حتی کمشمار، با تیغه و رنگ و درفش و چاقو، یادگاری یا شعار مینویسند، این هم در دستهی «وَندالیستی»ست.
شامانی: ممنونم، خیلی وقت بود دنبال شما میگشتم، وه که چقدر شما را دوست میداشتم. همیشه در کلاسها برای دانشجویانم از شما یاد میکنم. به هر حال خوشحال شدم. ممنون از اینکه مرا یاد نمودی.
توحید | طالبی: سلام و بسیسپاس حضرت شامانی دوستداشتنی. حس من به شما حس یک برادرِ مکتبی و سرشار معرفت و محبت بوده است. برای من یک دوست ارزشمند و محبوب بودی و هستی. خُلق و خویات برایم جاذب بوده است. ممنونم برادرم که خاطر شریفت از یادم فراموشم نشد. اینک نیز خرسندم رضایت دادید برای مدرسه فکرت. باور بفرما خوشحالم کردید. نیز تشکر که مرا به دانشجویانت پیوند مثالی میدهید. نشان لطفت هست. رحمات پروردگار باری تعالی بر روح اموات خاندانتان. با ادب و ارادت: برادر و دوستدارت ابراهیم طالبی دارابی
سلام جناب امیر. مطلب نکتهوارت را دائم دقت میکنم. برای این پینوشتِ جنابعالی این نکته را میگویم که یکی از نعمتهای آزادی این است انسان را بُروز میدهد و بِهروزرسانی میکند. آزادی، خود بهترین دلیل برای شناخت فکرِ افراد است. اگر آزادی نمیبود، شاید کمتر کسی پی به فکر و قصد کسی میبُرد. پس؛ ای آزادی درودت باد که افراد را راحت به اجتماع میشناسانی. اگر استبداد بود هیچ فردی معلوم نبود چه ایده و نقشه و اندیشه و حتی دسیسهای دارد.
قلم و رقم
به نام خدا. سلام. این تیتر عکس بالا، گویی از منبعی مطلع! اطمینان داده در "برنامهی هفتم توسعه" نرخ تورم تکرقمی میشود! یعنی به زیرِ عدد ۱۰ که اولین رقمِ دورقمی در ریاضی است، میرسد. تورم تعریف تخصصی دارد و دانشمندان اقتصاد در ایران جهان بلدند از آن حرف بزنند (تئوری بدهند) اما دَمدستیترین شناخت از تورم همان لمس مردم از بازار خرید است، یعنی افزایش بیریختِ قیمتها. شاخص تشخیص میزان تورم هم، قیمت مصرفکننده است که کالا را با چه رقمِ گزافی میخرد. آمار حتی صحیح هم باشد، مهم همان چیز است که مردم هنگام خرید میفهمند موجودی جیبشان چقدر در برابر کالا، کمبهاء گردیده که مثلا" با ۱۵ هزار تومان پوسیدهترین میوه هم گیرشان نمیآید.
هیچ دولتی درین نظام تا الآن نتوانست مردم را از دستِ قیمتهای سرسامآور و رها و بیدروپیکر نجات دهد. شاید باید نتیجه گرفت اقتصاد ایران در دستانِ آلودهی غارتگر قرار دارد و شاید هم باید گفت در دست دستاندرکارانِ بیعُرضه که یک عرضه و تقاضا را هم بلد نیستند سر و سامان دهند. قیمتها نه فقط افزاینده، که بدتر هر بار در حال بالاتر رفتن است. به قول جناب امیر که روزی به شوخی یا جدی نوشته بود در این حد که فلان کالا در ایران بازم گران شد! چون نفتِ "برنت شمال" (نوعی نفت خام شیرین میان نروژ و انگستان در دریای شمال) گران شد. حالا که دولتِ ۱۳ (که به تعبیر من "دولت دستور" است و هر بار رئیس آن فقط دستور صادر میکند) همچنان نتوانسته بر قیمتها غلبه کند، قولِ برنامهی هفتم در زبان برخیها به چرخش افتاده. باشه؛ باز هم مردم منتظر میمانند! اما فکر نکنم بتوان این آلودگی را بهاینزودیِ زود، زدود. خصوصا" حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی که اساسا" تیم ندارد؛ اغلب هر چه پیش آمد خوش آمد، پیش میرود، هر چند تلاشش از سرِ خدمت و پرهیز از رخوت و نخوتِ دولتِ منحطِ غربزدهی قبل است و چند کار مهم هم نموده است: آرد، ارتباط با همسایهها، رابطهی درست و صادق با رهبری، افزایش یارانهها، رفع انسداد برخی کارخانهها، ترکِ تقریبا" نیمبندِ رفتار زشت سخنرانیها در سخنرانیها که شده بود کار "رئیسجمهور"ها. این از رقم. البته بازم بگم آقای رئیسی به درد این کار نمیخورد خودش هم ابا داشت ولی از تولیت او را کشاندند سیاست! اینک برم سروقت قلم.
شبِ! قلم بود دیشب. برخی در کشور، قلم را با قلمِ بُز و شتُر گوسفند یکی میگیرند، شاید هم با قلم پا و شاخ گاو و خرطوم فیل و پیل! مساوی؛ اما برخی هم آن را با نیِ نیزار و نیستان، یکسان. دو خطنوشتهی خودم را بار گذاشتم بالا کنار عکس روزنامهی "سپهر ایرانیان" (۱۵ تیر ۱۴۰۲) که نوید رقمِ داد آن تکرقم شدن. البته ما میگیم: انشاءالله. من هم کتابی را که چند سال پیش ۱۳ آبان ۱۳۹۶ طبق رسم همیشگیام یادداشتبرداری خطی کردم را گذاشتم تا گفته باشم درهرصورت، با غلبهی فضای "مَجازیفَضازی"! نوشتن با قلم بر روی کاغذ را کنار نگذاریم، با خرید فقط یک قلم از نوع ریزنویس، هم بهتر خواهیم نوشت و هم فرهنگ و ادب خط از ادبیات ما ایرانیان رخت بر نمیبندد. بگذرم، چون باید متن تسلیت هم بنویسم. دامنه.
استاد حجت الاسلام جناب آسید حسینآقا شفیعی دارابی سلام و سپاس فراوان که برای پاسخ به حقیر، وقت مناسب در نظر میگیرید. در بند ۱ نکات مهمی بیان داشتید که بنده هم معتقدم باید شأن و جایگاه رهبری و حرمت خود مقام معظم رهبری در هر موقعیتی مصون بماند. این از باورهای اصیل دینیام هست. در بند ۳ هم قضیهی شعار را به نظرم مکفی توضیح دادید و خطوط اصلی را بهخوبی ترسیم کردید. در بند ۲ البته در مورد بهزاد نبوی شناخت من با شناخت شما تفارق دارد و این حُسن اختلاف فکری است که عقول را ورز میدهد. سپاسگزارم که علیرغم داشتن سینِ برنامهی درسی، به این دوستدار دیرنت وقت پاسخ اختصاص میدهید. تسلیت رحلت رفیق دیرین و وزینتان مرحوم حاج آقا آسید علی آقا صباغ اخوی عزیز شهید آسید محمدباقر صباغ دارابی هم را از ما پذیرا باش. فاتحه مع الصلوات.
این «کوکی»ست؛ گلی از بوتهی خودروی صحرایی که در کودکی در دِه ما دارابکلا در گُلش میدمیدیم و شادی میکردیم. بالاترین اسباببازی ما بود. در گلزار خدا، همهجور گیا و زیا حاضر است؛ فقط آدم میخواهد که به شگفتیهای هر کدام به فکر و ستودن فرو روَد. بارخدایا شکر که به بندگان، پیامبر رحمت و شفقت و رشادت و مقاومت و معرفت فرستادی که در حجه الوداع، مولا به ما داد به امر تو پروردگارا. آو علی (ع) را امام بشریت معرفی کرد که از پیش تو ای آفریدگارا وی را شاهد نبی دانستی و کافی برای پیامبر (ص) ما. این عکس صحنهگرفتِ هوشمندانهایست از عموحمیدم که همش دوست دارد من زیرنویسساز عکسهاش باشم. امروز که روز امتداد راه علی ع است آوردهام صحن مدرسه فکرت که دایرهی دنیاست.
امروز جمعه (۱۶ تیر ۱۴۰۲) عید غدیر لباس مشکی رفیق آق سید علیاصغر با جامهای که تبرّک حرم امام رضا ع بود در بیت شریفش با حضور حجتالاسلام استاد آشیخ علیرضا ربانی، حجتالاسلام استاد آشیخ جوادآقا آفاقی، جناب حاج سید تقی شفیعی، جناب اسماعیل آفاقی (که افتخار دارم همگی در مدرسه فکرت حضور دارند) و نیز با شرکت جناب حاج علی کارگر، از تن و غم به در آمد. این کار ستوده و عاطفی و اخلاقمدار بود.
سه قلمرو ؛ خانه، مسجد، مدرسه
به نام خدا. سلام. پنجهبوکس عین دستمالکاغذی جیب، فراوان بود. روزی که تشییعجنازهی آیتالله آخوند ملاعلی معصومی همدانی برگزار شد حرکت انقلاب اسلامی همدان فاز جدیدی پیدا کرد. بعدها مأموران شاه از بام «کاخ دائی قاسم» مردم را به گلوله بستند. باباقدرتِ نفتفروش همان روز با شلیک ژ۳ رژیم شهید شد. و شعار کُشتن هم از همان جا شروع شد: «قسم به خون شهداء، شاه تو را میکُشیم». از این جا به بعد در سال ۱۳۵۷ آقای "علی خوشلفظ" (که خاطرات جبههی او با اسم «وقتی مهتاب گم شد» چاپ شد و من کامل خواندمش سال پیش) پنجهبوکس را از جیب به دور انداخت، عکس عریان خوانندههای "دوران طاغوت" را از در و دیوارِ اتاقش کَند و شد اهل مدرسه و مسجد. و بیت آیت الله سید اسدالله شد «کانون هدایت مردم» و او وقتی در تصرف ساختمان ساواک شرکت داشت و دو آلبوم از لیستِ "انقلابیها و ساواکیها" را از آنجا برداشت و زیرِ پیراهنش گذاشت و به خانه بُرد، بعدها به همین بیت تحویل داد که سال شصت سازمان ترور منافقین، در محراب نماز آن مردِ بزرگ بیت انقلاب را به شهادت رساند. خوشلفظ خودش گفت:
«شرّ بودم و اهل دعوا. یا دماغ میشکستم یا دماغم میشکست، انقلاب شد اهل مسجد شدم.»
بعد همو در لب خیابان کتاب میفروخت، "کتابهای مطهری و شریعتی". و اولین اعزامش به جبهه در دفاع مقدس مریوان بود جایی که ما بودیم؛ او جادهی خاکی آن سال سنندج - مریوان را با رزمندگان همدانی، پشت ماشینهای کانکسدارِ مرغ، آمده بود! امکانات پشتیبانی جنگ، اول اوّلا واقعا" کم بود. چه خواستم بگویم؟ این را: امام خمینی ره در مکتب سیاسی دینیاش هم شاگردی پروراند که شایستگی جانشینی داشت؛ سید علی خامنهای، هم قاسم سلیمانی ساخت که آنقدر محبوب شد که کنار دو عکس رسمی امام خمینی و خامنهای جای گرفت، که به تعبیر شخصیام انقلاب اسلامی "سه عکسه" شد (امام خمینی، آقا خامنهای، سردار سلیمانی) که این سومی حتی موی مُجعّد (=پیچپیچی) سرش و آستینکوتاهبودنش در جوانی را، گزینش سختگیر سپاه کرمان، گیر داده بود و در پذیرشش، تردید شَدیدی رفته بود. و هم از پنجهبوکس بهجیبها، "علی خوشلفظ"ها تحویل اجتماع داد که در قلمروِ خانه، مدرسه، مسجد، شدند اهل. شدند عقل. شدند عشق. شدند خودِ عرفان. شدند عینِ سازگاری و تابآوری با هر سختی؛ از تحریم تا دسیسه، از هجوم به اخلاقیات تا توطئه اندر توطئه. دامنه.
پیام تبریک امام جمعه موقت ساری جناب حجت الاسلام استاد حاج سید حسین آقا شفیعی دارابی برای کسب مقام ورزشی استانی آقا محسن دارابکلایی فرزند آقا ابراهیم و مریمسادات صباغ که در صحن رزمندگان انتشار دادند که بنده ضمن تشکر از ایشان به خاطر اهمیت و اثر شادباش گفتنشان برای این جوان بسیجی و گرامی، درین صحن هم بازنشر میدهم:
متن پیام:
«سلام علیکم. ضمن تبریک عید سعید غدیر خم؛ شنیدن این خبر برای بنده مسرت بخش بود؛ این پیروزی را به بسیجی نوجوان جناب آقای محسن دارابکلایی و نیز به فرمانده و مسئولین پایگاه مقاومت شهید مهاجر دارابکلا تبریک می گویم. قم شفیعی دارابی»
آقا محسن دارابکلایی جوان بسیجی و گرامی فرزند آقاابراهیم و مریمسادات صباغ، که دیروز ۱۶ تیر ۱۴۰۲ در مسابقات کُشتی استانی در رامسر، مقام برتر آورد و راهی مرحلهی بالاتر رقابتها در تهران طی ماههای آتی شد. خجسته باد این تلاش و پویندگی، خصوصا" پشتبانی عاشقانهی خانوادهی گرامیاش که از محسن عزیز یک قهرمان ساختند. عکس، محسن و پدرش ابراهیم و دو مربیاش را در سالن کشتی رامسر نشان میدهد. سرفرازی ماست این توفیقات فرزندان زادگاه. دامنه.
عرقچین
این احمد بابویهی سابق است؛ حاج احمد بابویهی اینک. گویا جناب سید اسماعیل موسوی دیروز درین صحن فکرت بارگذاشت. پس کو عرقچین سپیدت احمد؟ میگفتی عرقچین مرحوم پدرم را روزنه هم دارد -تا هوا و خُنکا در کلّه نفوذ کند- بهت قرض میدادم! این کشکولی. دوستت دارم احمد حتی حالا مقام معنوی گرفتی حاج احمد شدی. دوستت دارم چون اتاق کوچک بالخانهی ببخل را یاد دارم زمان انقلاب و جنگ بارها در آن نشست داشتیم؛ از جلسات تجوید قرآن، کنفرانس هفتگی تا مسابقات تحریض علم. دوستت دارم چون همیشه ازت درس اخلاق گرفتم نیز پاکی و اوج ایمان الهی. مرا دعا کردی در حج؟ خیلی خودم را نیازمند میبینم آیا میتوانم آخرش عاقبتبهخیر بمیرم. دلم تنگ شد برات احمد. میخواهم حالا که از حج آمدی و تطهیرت کردی آغوشت کِشم طعم غربت بقیع بچشَم، رایحهی مکه را روحم بپاشم. خوب مرا یاد کردی وقتی از مدینه قدم به قدم طی طریق میکردی؟ خیلی آرزوم دارم آرزو بهدل نمیرم! حج بگذارم. دیشب پدرت شخ اوریم را خواب دیدم ازم آدرس نشست روحانیون محل میخواست. زیاد دلم میخواست پیشگاه حاجیهای محل عرض ادب کنم اسلام مجسّم مدینه مکه را در چهرگانشان کشف. اگر خدا به من فرصت دیدار داد، بهیقین بغلت میگیرم گیجگاهت بوسه میزنم که دعام کنی هرگز در مسیر عقیده گیج نشوم راه را مستقیمش بپیمایم نه انحرافش. رفیق حج تو و زنعمو قبول جای دخترت شاداب در بهشت، نیست اینک بابامامانش را ببوسد. میدانم قبر آق سیدجواد را بغل کردی که غمگینتر آنسوتر قبر دخترت را آغوش کشی. دلت دریا بود، اقیانوس باد. بلد نیستم با حاجیها چگونه گپ بزنم.
نظر احمد بابویه: سلام بر همه دانایان ،سلام بر رفیقان وسلام بر استادان معززگروه،درود بررفیق وشفیق خودم آقا ابراهیم سر تعظیم بر استان شما وارادت قلبی خودم راتقدیم شما می کنم ،قلم خوبی ندارم اما قلب ارادتی دارم تقدیم شما رفق چندین ساله ام که در آن آموختم، عشق به اهل بیت ،آموختم در جلسات تحریز علم،آموختم جلسات در جلسات تجوید قران، آموختم در درمسابقه علمی آموختم آموختم ومی آموزم از شما ورفیقان چندین ساله، مطمئن باش آقا ابراهیم ،دوست من، رفیق من ،به یاد شما ودوستان گروه نبود،چرا؟ چونکه در مدت ۳۹ روز سفر حج ،در فرصت های مختلف به مدرسه می رفتم ومطالب همه عزیزان راو شما رامی خواندم.ویادتان بودم در کنار دوست مشترکمان حاج علی ملایی ذکر خیر از توانایی علمی مذهبی واخلاقی شما واخوین، حاج ابوطالب طالبی مرد تفسیر قرآن مرد اخلاق ودیانت وهمچنین هم دکتر شیخ باقر طالبی که دوستی ورفقات خودت میدانید.عذر خواهی میکنم از همه سروان وببخشید مرا چونکه از دست کف بیشترشد . آقاجلیل پوزش دیگه نخواهد شد.
...
علی ملایی. احمد بابویه.
تیر ماه ۱۴۰۲ حج تمتع
سلام مجدد احمد. حالا حاج احمدآقا با این دو تا عکس مفهوم حج هم درک شد. هم لباس احرام و هم عرقچین. آقا از دیدن حاج علی ملایی هم خیلی شادمان شدم. هر دو زیبا افتادید و آدم را حتی در ذهن و خیال به آن سرزمین مناسک پرواز میدهد. خوشحالترم که طی ۳۹ روز در مکه و مدینه، مدرسه فکرت هم باز میکردی. سعی کرده بودم به اندازهی خودم موضوع حج را در صحن تازه نگه دارم و با طرح پرسش نگذارم این پدیدهی دینی از یاد ما برود. هدفم هم حضور ذهن ما به این مسئلهی عبادی و هم حضور قلب شماها بود که مطالب را پی بگیرید. بنده ازین زیارت اکبر و درک عظمت حج توسط شما و حاجیان دارابکلا خیلی خرسندم. و یاد استاد اخلاق و تعالیم دین حجتالاسلام سید علی صباغ را گرامی میدارم که گرچه زیارتش به ابدیتش متصل شد اما تأسف و تأثر ما را رقم زد. ممنونم.
حاج سید تقی شفیعی: سلام رفیق اندیشمندم رشیدم، صبح هنگام وظیفه مندم مثل یک دانش آموز بامرام ، وظیفه شناس حضورم را بموقع اعلام تا بجای غیبت از الطاف مدیر بیشتر در صحن بهرمند باشم توفیقات شما در میادین مختلف علمی، تحقیقاتی ، پژوهشی ، پاسخ به شبهه وهدایت ذهنی و احساسی حتی جهت دهی سیاسی میاسیست و ثبات قدم در تمامی عرصه ها ، دفاع جانانه و مردانه در میدان تئوری و عملی انقلاب و نظام و رهبری عظیم الشان دارید مفتخر و دعاگویم. لحظاتی قبل باتفاق اخوی گرامم حاج آقا شفیعی مازندرانی توفیق زیارت حجاج بیت الله الحرام آقایان حاج احمد بابویه ، حاج اصغر طالبی حضوری و حاج غلام یزدانی مجازی در بابویه خیل و بالا محله حاج نقی رمضانی داشتیم جای شما خالی . ارادت والتماس دعا. دفتر خدمات رضوی شهرستان.
توحید | طالبی: به حاج آقا سلام مرا برسان که واقعا برای من استاد هستند. شما عزیز منی و بنده حقیقتا قلبا دوستت دارم و از قدیم این ارادت هست. ازینکه مدرسه را میخوانی، موجب سرفرازی من است. ممنونم که بنده را درین راه فکری و دفاع از انقلاب و رهبری معظم، حمایتم میکنی و تشویق. دیدار با حاجیها گوارایتان.
ابوعارف | طالبی دارابی: آق سید علیاصغر سلام. رفیق گزارش تفسیریات پرمایه بود. آقا امام کاظم ع که امروز روز میلادش هست، فرموده است: «نسبت به همنوع خود، خیر و نیکى داشته باش، و سخن خوب و مفید بگو، و خود را تابع بىتفاوت و بىمسئولیت قرار مده.» و شما درین نوشتارت -که معلوم است جوّ معنوی مجلس وعظ، تو را فراگرفته- طبق فرمودهی جدّ سادتیتان امام کاظم ع حرف خوب و مفید درین پست زدهاید. انسان است و سخنش. تصویر روحانیت محل هم با لنزت که همواره ماهرانه و تردستانه است، متنت را لذیذتر کرده است. انشاءالله ماه محرم، محل آیم و سیر سیر ببینمت رفیق، که هم زیارت مشهد مقدس باهم دست داده بود و هم اخیراً به تدبیر قشنگ خادمیاران امام رضا ع به ابتکار دوست گرانقدرمان جناب حاج سید تقی شفیعی (که روی رنگ و سایز و سبکِ پیراهن برایت، دو هفته پیشتر با من مشورت ورزید) پیراهنی متبرک حرم امام رضا علیه السلام نصیبت شده است؛ تا بلکه بار فوقِ سنگینِ هجرت ابدی فرزندت آق سید جواد را آسودهتر و بردبارانهتر حمل کنی و اسوهی صبّار مصیبتدیدگان محل شوی. عزیز، گویمت دلت را تابآور ساز تا توانی دل زنعمو را از غم، بُرون آری؛ آری.
دامنه |: بانی بودن دولت. آن بالا بالا درین صحن بر سرِ این که دولت در مراسم دینی شرکت داشته باشد یا نداشته باشد پستهایی هم نقلی و هم قولی گذاشته شد. من معتقدم دولت رسول الله ص وقتی به اصحاب صفّه (کسانی از یاران و پیروان حضرت محمد ص که روی سکوی مسجد در مدینه میخوابیدند) غذا و لوازم میداد، پس سنت رسولاللهی ص منعی نمیدارد برای اموری عمومی خزانهی دولت دینی خرج شود. حکومت و ملت با هم تار و پود هستند. کسانی از جناحها در کشور که اینک به این امور عمومی دینی ایراد وارد میکنند، احتمال میدهم یادشان رفته باشد رئیسشان حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی اولین دولتی بود که پول خزانه را به حوزه و مجامع دینی تخصیص زد و ردیف بودجه ساخت.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب سید سعید شفیعی سلام. بینش شما در مورد فرهنگ عامه نسبت به حرمتگذاری به سادات مورد موافقت بنده است. چنین است که با قلم واقعی ترسیم نمودی. در میان روحانیت رسم شرعی است که در میان دو امام جماعت نماز با صفات مشترک و مساوی، تقدم با کسی است که سادات باشد. ملت سادات را نه در نژاد که در ذوی القربی ترجیح میدهد. درود.
دامنه |: جناب محمدتقی سلام. از فتاوی مجتهدین مطلع نیستم. اما به هر حال جمعیت مسلمین از اندک صدر اسلام حالا از میلیارد هم گذشته، لذا حج با جمعیت میلیونی برپا میشود، به یقین تصادم زن و مرد پیش میآید. و این باید با جانمایی جداگانه، مناسک را همچنان منزه و مکرم داست. از توجهات به متن متشکرم محمدتقی.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب امیر سلام. خوب سولاخسمبهها را پی دا میکنی. من اگه کارهای درین مُلک و مِلک بودم تو را امیرالمسائل لقب میدادم! کشکولی.
دامنه |: مجدد و مُجدانه و ماجدانه سلام آق سید سعید. بلی درست گفتی سادات هم اجرشان ارج فزاینده دارد و هم خدایناکرده زبانم لال! اگر خبط کنند، حبطِ عملشان فزاینده است. من که شخ نیستم، از لا به لای کتاب و منبرها اینا را یاد دارم.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام استاد حجتالاسلام جناب احمدی. هکذا انتقامی! بگذار از اون بالامالا خودشان را خالی کنن، وگرنه بمب میشوند میترکن!
دامنه |: پاسخ عاجل. سلام جناب سید سعید شفیعی. هر کس نسبت به اهل سنت که اشتراکاتمان عدیده و بنیادی است تندروی پیشه کند، فرایش میخوانم لَختی عین امام سید موسی صدر شود و به لبنان چندفِرَقی برود و بفهمد سایهی مدارا چقدر لطافت دارد. با شبیه شیخها و ساداتروحانیانی محترم و مداراگرایی، گردد که در سیستان و بلوچستان چقدر گرم و نرم کنار اهل سنت زیستند و آویختند و حظ متقابل بردند.
حاج احمد آهنگر: صدیق محترم معززجناب مستطاب کربلائی ابراهیم طالبی دام عزه باسلام درتاییدفرمایش شماتجربه حقیر نشان میدهد باتوجه به ازدحام حجاج درزمان مناسک حج قطعا تصادم زن ومرد پیش می آیدواین امرخصوصا برای خانمها مشکلاتی راپیش میآوردلذاضروریست مسئولین فکری درجهت نحوه اجرای مناسک مخصوصا طواف بنمایند ارادت.
دامنه |: برادرم حاج شیخ احمد آهنگر سلام. ازینکه صحن و بنده را از نظرت درین مورد مهم، مطلع و از مشاهدات آگاه ساختی، خیلی مهم دیدم. دیدگاه شما رفیق ارزشی من، همیشه در درجهی اهمیت است. سپاسگزارم ازین حضور بایستهات.
میلاد امام کاظم است و یک سخن از امام کاظم ع تقدیم
«نسبت به همنوع خود، خیر و نیکى داشته باش، و سخن خوب و مفید بگو، و خود را تابع بىتفاوت و بىمسئولیت قرار مده.»
دامنه |: برادر انقلابیام جناب محمدعلی شامانی ثانی سلام. ازین پست آن دوست ارجمندم، ممنونم. دقیق شویم منقلب خواهیم گشت. در مورد مفهوم و برکات نعمت باید خیلی اندیشید. نعمت در تفکر اهل عرفان یا بدنیست، مثل چشم بینا. یا عقلیست مثل انسان دانا. یا روحیست مثل آدم آرام.
انتخابات تناسبی
به نام خدا. سلام. بر فرض انتخابات تناسبی تأیید شود چند کلانشهر هم به اجرا درآید، به نظر میرسد فلسفهی خود را از دست بدهد. تناسبیشدن انتخابات در درجهی نخست به وجود حزب وابسته است. محور اصلی در انتخابات تناسبی، میزان رأی افراد نیست، مجموع نسبی درصدِ رأی به لیست است که احزاب کسب میکنند. اگر لیست یک حزب درصد بالاتری بیاورد، سهمیهی نمایندگی آن شهر را تقریبا" میبرَد. خوب؛ این لازمهاش این است لیست کاندیداها وجود داشته باشد که حزب و جناح تأییدش نموده باشد. گرچه روزنامهی ابرار (امروز ۱۹ تیر ۱۴۰۲) برای طرح مسئله آرمی از احزاب درج کرده است، اما بنده فکر میکند امسال همهچیز را قضایای پاییز ۱۴۰۲ تعیین میکند که کشور با هدایت بیرون و انتریک درون به مدت سه ماه و اَند، انباشتی از حرمتشکنیهای شرعی شده بود. بنابرین برآورد این است اشخاص و احزاب و پیروان جناحی که با پاییز، همگرایی کردند، نتوانند وارد مدار شوند. استدلال این است چگونه ممکن است کس یا کسانی، حزب یا جناحی، در پاییز، از روی آرزو و دمیدنِ به ماجرا، شمارهمعکوسِ سقوط نظام را زده بود، حتی بیانیهها و تحریکها صادر کرد و کرده بودند، ولی حالا میخواهند در همین نظامی که منتظر سقوطش توسط چند هرزه از بیرون و درون بودند، برای ورود به مجلسش نامزد شوند یا لیست دهند؟! این که سادهترین فرد هم میفهمد تناقضِ رفتاریست. لذا لابد تصمیمسازان انتخابات، به این تناقض دسترسی دارند، مَحرمانههای پشت ماجرای پاییز را ریزریز از برَند و آن را در سیاست اسفند پیش رو ترتیب اثر میدهند. بگذرم که حدس و گمانهی شخصی خودم را ارائه دادم. دامنه.
نظر امیر رمضانی: درود جناب دامنه. پگاه تان شاد. موافقم. در هفته های قبل عرض کردم که میوه های نارس پاییز ۴۰۱ ۱ را در اسفند ۱۴۰۲ نارس تر میخواهند بچینند. میگویم اگر انتخابات باشد که حتمن هست. حالا هر نوعی باشد . شعار نفرین بر دیکتاتور فلان و دیکتاتور بهمان پژواکش به کی و کجا بر میخورد؟ این شعار از مغز کدام سازنده به دهن سراینده گان گذاشته شده. آیا میوه ی دیکتاتوری انتخابات هست؟ حال اگر دیکتاتور هست چرا نمایندگی وعملگی برای دیکتاتور این همه شیرین هست . عجبا از این رفتار پارادوکسیکال لیبرالی. خانم و آقای مخالف تا امروز میگفتی همه دارند میروند. نماینده اختیاری ندارد؟ حاکم دست و پای ما را بسته. اگر شما استاد دو رویی و پلی تیک هستید .ما هم شاگرد همین مکتب هستیم . پر فروغ باشید .
دامنه: سلام جناب امیر. نوشتههای شما برای من بار معرفتی دارد. خیلی خرسندم که بینش امیر را اینچنین چابک میبینم. اخیراً خیلی هم میبینم در متنها، جملاتت چونان هست که ذهن افراد را باز میکند. حتی اگر با حرفتان موافقت نداشته باشند. اینک درین پست هم بسیار آگاهانه وارد شدید و متشکرم که متنم را دیدید و نظرت را فرمودید. درست است چالشت. بلی؛ یادم هست آن تعبیرت با عنوان نارَس.
نظر حجت الاسلام شیخ مجتبی اکبری: جناب آقا ابراهیم عزیز مدیر دوست داشتنی مدرسه سلام علیکم. از اینکه خیلی با احساس و در عین حال دقیق و عقلانی در مورد مسائل و مناسک حج پیگیر هستید ، ستودنی است. رزقک الله و ایانا. اینکه اتباع کشور ترکیه اینگونه در طواف با نظم و ترتیب خاصی در عین حال برای حفظ خانم ها اینگونه طواف می کنند از دیدگاه شخصی نکته جالب توجه و عمل خوبی است. و به اعتباری قابل ستودن است. اما تجربه حدود سی ساله این حقیر در توفیق همراهی و خدمت گزاری زائران بیت الله الحرام غیر از این است: عرض شود این حرکت گر چه به لحاظ شخصی و ظاهری حرکت جالبی به نظر می رسد چنانچه دوستان متعددی در این گروه و خارج از این گروه متذکر شده اند و عملا فقط ترک ها نیستند بلکه زائران کشور های متعدد مثل اندونزی و مالزی و بعضی کشور های آفریقایی نیز بار ها دیده شده است ولی از جهات دیگر کار مناسبی به نظر نمی رسد.اولا این کار باعث مزاحمت برای طواف دیگران می شود و این بدترین کار در حین طواف است که شخصی یا اشخاصی برای راحتی خود و خانواده خود در راستای بهترین عمل معنوی، اینگونه مزاحم دیگری شوند که می خواهد اعمال حج خود را با یک آرامش خاصی انجام دهد .چنانچه در سفارش بزرگان دین داریم که مزاحم عبادت دیگران نشوید. من خودم در سالهای اولیه حج این روش را می پسندیدم وچند بار انجام دادم تا اینکه با کاروان آنها در طواف مواجهه شدم بخشی از مطاف را قفل می کردند از آن موقع نه تنها این عمل را جایز بلکه غلط می دانم. ثانیا اگر همه کاروان ها بخواهند این کار را بکنند اصلا طواف نا شدنی می شود.ثالثا اگر طبق نظر بعضی دوستان، بخواهند جدایی بین آقایان و خانم ها ایجاد شود یا ساعت طواف آنها فرق داشته باشد هم ناشدنی است البته با دلایل متقن که کنترل آن غیر ممکن است .توضیح بیشتر ان شاءالله عند الحضور. در آخر بگویم بهترین حرکت همین طواف فعلی است زیرا همانطور که در نکته یکی از دوستان بود در آن فضا اصلا انسان به سمت گناه نمی رود آنقدر فضا الهی و معنوی است که انسان فقط صاحب البیت را می بیند البته موارد اندک اصلا به حساب نمی آید.از لحاظ فقهی هم اینجور طواف کردن مشکل ندارد حتی نماز طواف هم زن و مرد طبق نظر اکثریت مراجع ، در کنار هم ، زن جلو ومرد عقب با شرایط ایراد ندارد ولی در نماز های دیگر اینطور نیست.این نکات که گفته شد ان شاءالله بایددر عمل طواف قرار بگیرند، آنهم چندین مرتبه تا به دقایق آن برسند. عذر خواهی از اطاله کلام.
تسلیت مدرسه فکرت
درگذشت مادر محترم شهید حجتالاسلام علیاکبر گرجی که اغلب اعضا، بارها ایشان را بر سر قبر فرزند شهیدش در مزار محل، نالان و گریان دیدیم و هرگز از یاد و نام روحانی بیتش نگسست، تسلیت؛ هم بر خاندان گرجیها و هم به بازماندگان نسبی و سببی آن. یادآوری: شهید حجتالاسلام گرجی که در درگیری اعضای سازمان منافقین در مشهد مقدس در دههی شصت مضروب شده بود و سپس در خیل شهادت ثبت، در دوران انقلاب از انقلابیون مرتبط با شهید حجت الاسلام محمد منتظری بود که گروه سیاسی نظامی «پاسا» را تأسیس کرده بود. بعدها پاسا، در سپاه ادغام شد. مدیریت مدرسه فکرت.
جناب حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری سلام. ۱. شما فامیل شریف من هم انسانی دوستداشتنی هستی. ابتدا از لطفت سپاس که همیشه برای بنده یک رفیق متواضع بودهاید. ۲. بلی؛ مناسک حج خصوصاً سردرآوردن از حکمت و رمزورازش برایم از دیرباز مهم بوده و هست. بازم قدردانم که لطفت را دریغ نفرمودی. ۳. مشاهدات ۳۰ سالهی آن دوست که احکام حج را هم، تسلط دارد، میتواند در بهبود روند اجرایی منسک و منهَج این عبادت جمعی، مؤثر افتد. ۴. گرچه محیط حج همان طور که اشاره داشتید منزه است، اما هر چه بیشتر رعایت مَحرم و نامحرم شود بهتر است. ۵. تاریخ داریم که پیامبر اکرم ص کمکم برای زنان، بابالنساء ایجاد کرد که زنان از دری خاص وارد شوند. منظورم، هم تفکیک در حین مناسک از طواف تا منا و عرفات و جمرات بود و هم شمایل جامهی احرام که عرض کردم احرام ایرانیان فاخر و محجّب است. باید از عریانی در حین حج، جلوگیری کرد. از دیدگاه تجربی و فقهی شما جناب استاد متشکرم که سزا دانستند پای متن بنده اظهارات مهم مطرح فرمایند. مهم بود. باید کاری کرد که کمترین تصادم روی دهد. تجربهی عالی و درخشان مشهد مقدس که اکنون پیاده میشود و تفکیک زنان و مردان در داخل حرم و صحن حرم امام علی ع و داخل حرم امام حسین ع نمونههای متین است. ۶. وقت گذاشتید برای متنم، پس بسی ممنونم. درود و ارادت.
جناب حجتالاسلام آسید حسین شفیعی سلام. تکتک موارد به نظر من مهم و مؤثر بود. مطلب را درین مسئله روشن کردید و خیلیهم لذت بردم از مثالها و خاطرهها که متن را به زیر دقت و اهمیت برد. من این خصلت را که روحانی جلوِ وصلهپینهها را درجا و شجاع بگیرد، بسیار میپسندم. بنده هم با شما درین موارد موافقم. حرف من با دخترخاله همین بود که ذکر مهم صلوات همان است که امام سجاد ع در صحیفه به پیروان آموخت و شما تام و تمام این قضیه را بیان داشتید. اگر اشتباه نکنم گویا شهید بهشتی در هامبورگ که بودند جمع اهل سنت و شیعه همه با هم شرکت داشتند، هنگام اقامهی نماز، در اذان و اقامه همان دو تا اشهَد نخست را میگفتند. خرسندم که از ائمه ع و عالمان بهویژه مرحوم بروجردی نمونه آوردید. تفکر شما را در مسئلهی حفظ اذکار به همان توصیهی اولیهاش، بسیار میپسندم. حذف و اضافه واقعاً به اذکار صدمه میزند.
چیـست آدم؟!
به نام خدا. سلام. شعری از بیدل دهلوی (قرن ۱۱) در کتاب «مقایسهی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ» نوشتهی آقای "عبدالغفور آرزو" در یادداشتهایم هست که دقت به آن اساس اصالت آدم را میفهماند که انسان فقط به پیکره نیست، فهم است. شعر این است از اینجا:
«چیـست آدم؟ تــجـلّـی ادراک
یـعنـــی آن فــهم مـعنی لـولاک
احــدیّـت بـنـای مـحـکـم او
الــف افــتــاده عــــلـّت دم او
دال او مــغــز اول و انـجــام
که در او حـدّ وحـدت است تمام
مـیـم آن ختـم خلقت عـــالم
ایـــن بـــود لـــفظ و معنی آدم
قُلزُم کائنات و هر چه در اوست
جــوش بیـــتابی حقیقت اوست»
شعر اگر کمی دقت شود هر بیت، خود، خود را تعریف کرده است که لفظ و مفهوم"آدم" را دقیق معنی کرده است. بنابرین بینیاز از شرح دیدم که شرحش دهم. این را بگویم که بیدل برای نبات و حیوان و انسان، «جوف» قائل است؛ همان فضای حضور برای هوا (=اکسیژن) یا همان فهم. پس هر انسان باید «جوف» وجودی خود را بکاوَد که چه در آن بکارَد و چه از آن بِدروَد. دامنه بگذرد. فقط بگوید در قُلزُم کائنات (=رود پرآب هستی و آفرینش) مهم برای آدمی فقط جوشش و بیتابی در درک حقیقت و آنگاه پیروی از حقانیت است. دامنه.
سلام. بنده انتقاداتت بر من را، جمله میدانم و بارها درین صحن که از من در الفاظی متعدد تعریف و تمجید میکردی رُک عرض مینمودم مجامله است. جمله مهم است که در انتقادات و مباحثات بُروز میکند، که خدا را شکر رو به آن آوردی. مجامله اما، عمرش در همان الفاظ است و تعاریف غُلوّ که با یک جدّیت در بحث، فرو میریزد. پس حقا، خداقوت آق سید علی اصغر که دست به نصیحت زدی و آینگی کردی و آنچه را در بینش شما عیبم هست نشان دادی. اینک وقتش هست خواسته شود: ادامه دهید به این انتقاداتت که بنده جمله و جدیت را میپسندم نه مجامله و تعارفات را. پس باز هم دریغ مَفرما.
نظر شیخ احمدی: سلام بر آقای طالبی عزیز. صباح الخیر. اگر یادتان باشد در مباحثی که بین بنده و جناب استاد شیخ وحدت صورت گرفت، ایشان ادله دو طرف را ناقص می دانستند، هم ادله طرفداران سیاست عین دیانت و هم طرفداران سیاست جدا از دیانت را. اما نکته ای داشتند که بیشتر مورد بحث بود: ایشان بین امامت و اِمارت تفکیک کرده و معتقد بودند کسی که در راس سیاست قرار می گیرد مشروعیتش را از مردم می گیرد و در واقع، امانت دار آنان می باشد. و کسی که زعامت دین در اختیار او قرار دارد (= پیامبر/امام) مشروعیتش همانا آسمانی و شخص او منصوب از جانب خداوند و برگزیده او می باشد. آن که از جانب مردم به امارت می رسد، وظیفه او تدبیر امور دنیای آنان و ایجاد نظم، امنیت و رفاه برای آحاد جامعه است. اما آن که به زعامت نهاد قدسی دین منصوب شده، امام و پیشوای همه - حتی نهاد سیاست - می باشد و اطاعت فرمان او بر همگان واجب، و تخلف از آن خسران اخروی را در پی خواهد داشت. اما نکته مهم این بود که: اولا وضعیت شخصی که امامت و امارت را همزمان داشته باشد چگونه است و وظیفه او چیست؟ ثانیا آیا در زمان غیبت این امر به شخص یا اشخاصی واگذار شده است یاخیر؟ البته ایشان معتقد بودند که وظیفه نهاد دین، در نهایت، ارشاد است.
مباحثهی شاگردانه با استاد حجت الاسلام احمدی: سلام. عموماً حرف میزنم جناب احمدی. همانطور که مطلعاید استاد، ایران و عراق مردمشان یک نهضت طولانی را با جلوداری روحانیت و علمای اَعلام با حکومتهای سلطنتی پهلوی و عراقی، و سپس بعثی صدامی را شروع کردند. نهضت ایران به امامت امام ره به نظام تبدیل شد و در عراق سرانجام اشغال نظامی آمریکایی شد و سیاست هم توسط حوزهی نجف یک گوشه نشست و حکومت در دست سیاسیون هست. این دو کشور مسلمان حالا یکی که ایران باشد دارد تمدن هم میسازد و آن یکی که دین را مجاز به سیاست نمیداند، کشورش را زیر چمکهها و پایگاههای آمریکا نظاره میکند. اسلام آن نیست که با چکمهی اشغالگر یا با تاج سلطنت شاه سازگارانه طی کند و سکوت. اسلام دستور تعیین سرنوشت میدهد. نهضت حسینی ع هم نمونهای از حرکت به دستور اسلام و قرآن است و هکذا سنت رسول الله ص. سخن بنده این است هر تزی که اسلام را لنگ بخواهد و لنگر اندازد، انحراف از قرآن و عترت است. اسلام به تعبیر مرجع تحقیق علامه محمدرضا حکیمی اسلام «درگیر» است، اسلامی که در برابر باطل حرف دارد و مردم مؤمن را وارد در صحنه میخواهد. شاید حالا هم کسی بخواهد بگوید عراق بهتر است! خاب، بگوید، آزاد است هر کس نظرش را بگوید اما عقل من میگوید عراق به علت تز حوزهی نجف چکمههای آمریکا را سزوار میداند زیرا برخیها اسلام ساکت میپسندند. بگذرم که تفکر تو را منطبق با برداشتی از دین میدانم که در آن داخلم.
شیخ احمدی: چقدر تلاش کردند و تبیین و تفسیر و روشنگری که اسلام و احکام آن از پستوهای خانه ها بیرون بیاید و در اجتماع نقش آفرین باشد، اما امروزه ظاهرا دوباره چقدر تلاش می شود تا اسلام و احکام آن مجددا به پستوها بازگردد.
سید سعید شفیعی دارابی: با سلام جناب اقای طالبی. با تشکر از ریزبینی و بیان چالش ها. چه بخواهیم و چه نخواهیم , دین چه بصورت مستقیم ؟ و چه بصورت غیر مسقیم ؟ ۱. چه بصورت چند مرحله ای ؟! بر رفتار، ارزش ها, سیاستگذاری ها و قانون گذاری اثر خواهد داشت. ولی انچه نگرش ها را متمایز می نماید نوع و میزان ورود دین به مقوله سیاست و اجراییات است . ۲. حال سوال اینجاست هدف از تشکیل دولتها و حکومت ها چیست واهداف حکومت دینی چیست . وجه تمایز اساسی حکومت دینی با دیگر حکومتها چیست ( بقول دوستان اموزشی انتظارات را بصورت هدف رفتاری بیان نماییم مثل کتاب های درسی و اموزشی نوشته است انتظار داریم در پایان ..... !!) ۳. با توجه به دو نمونه ( انقلاب اسلامی ایران و انقلاب عراق ) و نوع اقدام حوزه ایران و عراق "نهضت ایران به امامت امام ره به نظام تبدیل شد و در عراق سرانجام اشغال نظامی آمریکایی شد و سیاست هم توسط حوزهی نجف یک گوشه نشست و حکومت در دست سیاسیون هست." اگر بخواهیم با توجه به اهداف درنظر گرفته برای حکومت ها , مقایسه ای صورت گیرد به چه نتیجه ای خواهیم رسید اگر به زبان آماری باشد! مقایسه ای بهتری خواهد شد عراق کجاست و ما کجاییم. با توجه به اهداف حکومت دینی. انتظارات عام از حکومت مانند برقراری نظم , برقراری عدالت -فراهم نمودن رفاه نسبی- حمایت از گروه های خاص افراد نیازمند و... . مانا و پاینده باشید و قلم زرنگارتان هماره بدرخشد بر لوح روزگار.
دامنه: سلام. در بند ۱ سخنی ندارم چون با طرح مسئلهات جناب سید سعید موافقم. در بند ۲ از دیدِ بنده وجوه تمایز را میتوان درین پنج تا برشمرد: یکم: چارچوب کلیاش از دین اسلام سرچشمه میگیرد زیرا مسلمین را به سیاست و عبادت فراخواند. دوم: صلحگراست و مسئولیت به صالحان سپرده میشود حتی به اَصلحان. سوم: حکومتی نیابتی است، چون منتظر امام عصر عج است، لذا قدرت امانت حساب میآید وگرنه غصب میشود. چهارم: میدانداری با مردم است که حق ارشاد حکومت دارند و نخبگان قدرت را بر اساس میزان باور به اعتقادت دینی برمیگزینند. پنجم: وظیفهی بیپایان نسبت به تهیدستان برای خود قائل است. در بند ۳ همینقدر کفایت که عراق در حد یک میانجیگر نیمبند بتواند در منطقه نقش ایفا کند، اما ایران بازیگر جهانی شده است. همین اندازه کافی که عراق زیرساختهای صفری دارد، امل ایران از برخی از کشورهای اروپایی توسعهیافته هم در بسیاری از مسائل پیشی یا برابری دارد. همین قدر بس که در ایران حتی سرباز آمریکایی حق ورود ندارد چه رسد ژنرالهای تروریست ارتش آمریکا، اما عراق هنوز هم زیر نظر ارتش آمریکا ادارهی امنیتی میشود. نیز حوزهی نجف هنوز مسغول ذهب ذهبا ذهبوا است حتی در سیاست! ولی حوزهی ایران مغز اسلام را میفهمد و درگیر در مسائل است و میان دردهای مردم. گاه شاید کسانی در ایران خیال کنند مدینه فاضله رخ میدهد؛ حالا یا آرمانشهر فارابی، یا یزدانشهر آگوستین. اما این خیال باطل است، چون حکومت بینقص هرگز در دنیا پدیدار نمیشود چه رسد به فاضله شدنش. اینک دستکم دو دهه است حوزه نجف مطلق ترک سیاست کرده است، چه گلی در عراق شکوفا شد که کسانی بخواهند ایران را شماتت کنند که چون آخوند در سیاست هست، گل شکوفا نمیشود. این تیپ تفکر در ایران به نظرم در دندهی لج گاز میدهد و از واقعیت خود را بیرون میزند. از آشنایی با توانایی فکری شما شادمانم که این هم مدرسه موجب این شناختم از شما شد. درود فراوان و تشکر کثیر که مسائل را میفهمی و در طرح آن عاجز نیستی. بهیقین خواهی دانست که پاسخ به این بحث محوریات، مجالی فزونتر میطلبد و بنده اکتفایی نظر دادم وگرنه حرف بسیار است. متنم ویرایش نشد، اشکال داشت، شما درستش را تلفظ فرمایید.
جواب سید سعید شفیعی: درود. اگرچه بحث های این چنینی بیشتر نیاز به گفتمان کلامی دارد نیاز به "شونیشت های فرهنگی " دارد . "میگن حرف حرف میاره ". طرح مسیله بسیار / مانند اینکه مسولییت اجرا و نظارت بر عهده کیست: ایا حاکمان را ازبین علمای دینی انتخاب نمود. روحانیون چه نقش دارند؟ راهنما؟! ناظر؟! مجری؟! شرط لازم و کافی برای اصلح بودن چیست؟ وقتی مردم در جایی فردی غیر مسلمان را اصلح دانستند در برخی موارد چه باید کرد؟ اگر بین قانون و شرع چالشی ایجاد می شود. حاکمیت به دنبال کدام باشد. مثال عینی: در شرع افراد می توانند زیر ۱۸ سال ازدواج کنند یعنی می توانند همسر باشند و می توانند فرزند تربیت کند و مادر شود اما همین پدر و مادر نمی توانند از نظر قانونی حساب بانکی باز نماید نه برای خود و نه برای فرزندش. پایان سخن تفاوت شیعه و سنی در پویا بودن اجتهاد می باشد. انشالله فرصت حضوری پیش اید ادامه بحث را گرفت. مانا باشید.
ابوعارف | طالبی دارابی:
جناب سید سعید سلام. با آن که میدانم این نوشتهات تبیینیست، نه پرسشی، اما حیف است زیر پستت نظر نذارم: شهید آیت الله سید محمد باقر صدر یک بحثی داشت به اسم منطقة الفراغ. حتماً آشنایید با این مفهوم مهم. که توضیح شخصیام ازین تز صدر این است:
یعنی منطقهای فارغ و فراغ که اسلام در آن جاها ساکت یا صامت است وجود دارد. ساکت از نظر من جاییست که دین در چن حرف ندارد، صامت اما جاییست که دین حرف دارد، اما باید بتوانی کشف کنی. که این کار کارشناس دین است؛ دینخوانده، حوزهرفته، دانشور دین.
حال، هر گاه مسائلی -از جمله نکاتی که جناب عالی بهفراست و ذکاوت برشمردی تمثیلاً- رخ دهد که نیاز به بررسی داشته باشد، دستکم سه وجهاش از نظر شخصی بنده این است:
۱. یا اسلام تکلیف و حدود آن را مشخص کرده است مثل قولالزور (که یا ترانههای فساد انگیز است یا حرفهای باطل و یا ... .)
۲. یا احکام، محرز است در اسلام اما اجرای آن با مصلحت، سنجش میشود. البته مجمع تشخیص مصلحت واقعی که میتواند حتی احکام اولیهی دین را مدتی نامعلوم به تعلیق موقت ببرد (نه البته این چند تا منصوب حقیقی و حقوقی در جمهوری اسلامی که شنبهها جمع میشوند آن بالا. که برخیشون مثل خودِ حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی و سید محمد صدر، مصلحت خود را عاجزند تشخیص دهند، چه رسد به مصلحت دین و مسلمین و مردم و میهن)
۳. یا آن مسئله، جزوِ منطقهی فراغ است، اینجا هست که فقیه و عالم دین فارغالبال است که عقل و استنباط خود را وارد کند و حق و تکلیف را شناسایی ورزد و حرف حق را بیواهمه اجتهاد ورزد.
نکته: قانون بیشتر جاها ملاک عمل است و امام ره هم فرمودند همه باید به قانون برگردیم. چون قانون پشتوانهی شرعی و عرفی و آرای عمومی دارد و قانون چون نظم و امنیت و رفاه را حافظ است، در شرع، پسندیده است.
پوزش از تصدیع. بنده از درخشش فکر در هر عضو شریف، به روشنا میرسم. شما برای من درین دستهای آقا سید سعید. دعایم کردی، مانا، عمر جناب عالی هم دراز بادا.
ویرایش داخل متن:
دین در آن حرف ندارد. آن به جای «چن»
سلام جناب سید سعید. واقعاً درست حرف زدید. آری؛ متون برخی از دروس حوزه مکلّف و سخت است و اِعجاب شما از قلمبگی و سُلمبگی آن متون در بیان پارهای علما، جزوِ اعجاب من هم هست. اخیراً کتابی از مخرن گرفته بودم، داشتم میآوردم منزل. بینراه بردم پسش دادم؛ تورقی در مسیر پیادهرو کردم دیدم فعل و فاعل و نهاد و گزاره و جملهی پایه و پیرو همه سخت و صعب است و بیقوراه. انقلت شما به متونشان وارد است.
اصلاح داخل متن: ↑↓
مخزن.
بیقواره.
پَسِش.
آن "آن روز"
به نام خدا. سلام. "آن روز" کومهی کوچک تهیدستان از قصرهای زرین مرفّهان برتر است. "آن روز" هیمههای دوزخ، چه خواهد بود؟ تخته؟! نرده؟ جَرده؟! چوب؟! نه، نه، جَور، زور، دروغ. "آن روز" قاضیِ دلها -یعنی خدای باریتعالی- فقط میداندارِ داوری است که هرگز نه تطمیع دَرو اثر میگذارد، و نه توجیه، وی را میفریبَد. شفاعتِ خوبان اما چرا. پس؛ حالیا، خوشا به حال آنها که با جذبِ فریبندهی آن و این و نیز شرِّ شرارتِ شیطانِ مهلتخواهِ اِغواگر، خویشتنِ خویش را به غشّ و خَشّ و وَحش نآلودهاند. آری؛ آثار احتمالی آن "آن روز" را -که اسم قشنگش رستاخیز (رَستن و بازخیز برداشتن) است- باید گذاشت در حافظه، باید نهاد در بیانیه، باید دید در اعلانیه، باید خواست در سُفرهخانه، و باید حکّ کرد در نهانخانه. این پست نَهیب بود به خودِ دامنه. ۲۱ تیر ۱۴۰۲ دامنه.
سلام. ازین پست تعذیهایات جناب آقا امیر تغذیه شدم؛ مقوّی هم. یاد دبستان هم افتادم با ذکر تغذیه در لفظت، که زنگ تفریح عاشق تغذیه میبودم با اقلام:
انگیرِ ریشبابای شاهرودی،
سِ سرخ لبنانی،
موز تیپتیپی (رسیده و پخته)ی اکوادوری،
پنیر زرد خوشمزِ هلندی.
اینک امیر، خبرت زمین را تغدیه کرد. عالی بود بر حال من خبرت، خیرت.
بالا: باغ پرندگان قم. (۲۱ تیر ۱۴۰۲) من و نوهام علی
رفتیم پیش وحوش دیروز (۲۰ تیر ۱۴۰۲) با نوهام علی (بدون آن دو تا: "عظیم" و "لیازهرا") دیدیم بیدارتر از آدمهان. هر شهر که باغ وحش باشد علاقهام این است بروم ببینم و نیز حتما" قبور مشاهیر و عرفا و امامزادهها و قدمگاهها و بُقعهها را هم. مثلا" بابلسر و مشهد مقدس. آن سالها آنجا واقعا" حس در قفس بودن حیوان، هویدا بود، حتی بیعلاقه به دیدار آدمها با آنها. گاه حتی خُماری میزدند و پشت به انسان میکردند و غُرش معترضانه نیز. اما وحوش دیروز انگار فرق داشتند! نکند چون قماند حتی قفس را هم آزادی میدانند؟! آخه قم شهر خاص است و خواص! کشکولی بود. بگذرم. دیدار انسان با حیوان، هم به آدم وجوه مشترک میبخشد (مثل عشق مثل عیش، فقط آنها ناطق نیستند و ضاحک! و هکذا بقیهی چیزها) و هم وجوه تمایز (عین عقل، عین عدل، عین علم). آنها حال ما را خوب کرده بودند، اما ماها حال آنها را آیا؟ من نمیدانم حالا. اگر پست من خیلیخیلی حوزهی شخصی پنداشت شد، پوزش. فکر کردم کمی سیاحتم را هم، عمومیاش کنم و شرحی هم به آن مضاف، و عکسی هم بدان الصاق، شاید مفید به حال تک و توکی از خوانندگان باشد.
امیر رمضانی: درود جناب مدیر. امید وارم خوش گذشته باشه. مثل همیشه عکاس صحنه را معرفی نکردی چون از پشت سر عکس انداخته شده احتمالن باید خانم تان گرفته باشه ؟
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام. قوهی فاهمهی جناب امیر آی فوقانیست. اَرِه، وِه اِمارِه پِشپِشتِ سر جِه پاهه! اِما هِم بو نَوِدِمی وِه اَم دِمبال دِمبال جِه اِنه! عکس هِم هی گِن نِه.
امیر رمضانی: درود جناب دامنه . پاهیدن یا پاییدن از پشت سر دو وجه داره! یکی اینکه تره پاهه که خطا نکنی. یکی اینکه دیگران پاهه که ته رو خطا نکنند و وجه سوم که به خودش اطمینان قلبی داهه که هم سالمی باز هم سالمی. درود بر شما و خانم گرامی تان.
ابوعارف | طالبی دارابی: آقا امیر به همان حد دیروز پیش وحوش خندیدم. واقعاً وجوه شناسی! همهجور پاییدنِ زنوشی ره بلدی! جالب بود تمام وجوه جناب ذیوجوه!
جبههی دروغگویی
به نام خدا. سلام. "یک جبهه، جبههی دروغگویی است که خودش را «لیبرالدموکراسی» نامگذاری کرده، در حالی که نه لیبرال است، نه دموکرات؛ به دروغ میگوید لیبرالدموکراسی." این را کی فرمود؟ رهبری؛ حتی اگر به جای این حرف رهبری معظم در دیروز (۲۱ تیر ۱۴۰۲) کسی دیگر هم، چنین میگفت شایسته بود لبانش را بوسه بارَم، رهبری که جای خود دارد که این رفیقِ صمیمی باصفای زندهیاد دکتر علی شریعتی، آنچنان درلحظهاند و آنچنان جبههگیری و جبهههای فکری را میشناسند، آدم آرامش مییاید و بقای عمرش را میخواهد که سرآمد ماست. بارها گفتم یک تن فقط بلد بود لیبرال باشد "جان لاک" از واضعان آن. بقیه -از گَـت تا خُد در غرب- همه دروغ میگویند که «لیبرالدموکراسی» میخواهند. لیبرالدموکراتها در غرباند، اما توی همهی دنیا حضور انگلی دارند. آن هم با ارتش و سرباز و با سازمان وحشتِ "ناتو" چرا؟ چون منابعدُزدند. چرا؟ چون از آزادی دگرملتها هراسناکاند. چرا؟ چون مکتب اسلام را جهانگیر میبینند. چرا؟ چون تمام زندگیشان بر پایهی پول و سود است و باید معادن بدُزدند. چرا؟ چون فلسفهی حیاتشان به جای خدا و ندای بالا، خودِ خواهشهای خوشان هست و خیالِ پایین! چرا؟ چون یک "سید علی حسینی خامنهای" را هم تاب ندارند که بالاتر از «خیابان فلسطین جنوبی" نشسته، ولی تمام برنامههای جبههی دروغگو را بههنگام برهم میزند و همین موچب شده که جبههی دروغگویی بیرونی و داخلی، وی را خاری خراشنده! در گلوی خود حس کنند. اولین مبانی فکری جبههی دروغگوی این است آخرت کشک است، دنیا و رفاه و هرجومرج را بطلب! هر چه هست همین دنیاست؛ برهنه باش. سرقت کن. قرآن خدا را آتش بزن. کانادا را محفل دزدان و فراریان کن. انگلیس را بر چندین کشور همسود، همچنان ملکهگری و پادشاهی کن. آفریقا را تا آخرین موادِ کان، بچاپ. از دنیای لاتین دائم غارت کن. به همهی دینای غیرغرب انگ جهل و عقبماندگی بزن. جبههی دروغگویی؛ جبههای البته دارا هم هست. مال دارد، رفاه دارد، تفریح دارد، فسادِ قوم لوطی، دارد. مُزد میدهد. اختیارداری میکند. جالبتر این که آنقدر در تبلیغ ظاهر، جلو است که از میان مردم ملل هم دوستدار نادان و خام جلب میکند که حاضرند وطن را بفروشند، حاضرند مقدسات را لطمه بزنند و حتی حاضرند بیحد نوکر غرب باشند، عمَلههایی دونپایه و دروغپراکَن در صحن میهن؛ روزانه، شبانه، صبحانه، عصرانه. دامنه.
نظر حجت الاسلام احمدی: سلام جناب طالبی عزیز. صباح الخیر. اضافه بفرمائید فریب در کنار دروغ را، همه اینها تحت سلطه سلاح هست. دستهای چدنی خود را زیر دستکش مخمل پنهان میکنند، اما ظریف پسندان هورا میکشند. یک نکته جالبی هم در سخنان رهبری بود که فرمودند: "دست دشمن شمشیرهای آختهی برّان خونریزی وجود دارد".
استاد جناب احمدی سلام. درست است. رهبری معظم از دسته روحانیون پیشرویی بودند که مثل کفِ دست فلسفهی غرب به انضمام دسیسهی غرب را میشناختند. اینک هم که پیشوا هستند، برین مسئله تسلط دارند و بلدند چه وقت، چه حرف لازم است به گفته آید. خشم فزاینده جبههی دروغ هم، بیشتر ناشی از همین احاطه است، به اضافه ارائه که هر بار دنائت غرب را برملا میکنند. مبانی فلسفهی غرب سست است قدرتش البته در جذب افراد سست، زیاد است. فریبندگی، بیشتر از زرق و برق فلسفههای سیاسی نشئت میگیرد که جملات این جور فلاسفه و فلسفه، نُشخواری شده برای پیروانشان در جهان پیرامون، که خیال میکنند جهان مرکز که به غلط غرب خود را در آن جا زده است، معدنِ تمدن! است، حال آنکه عیناً توحُّش در آن جا جولان دارد. برای من کاملاً طبیعیست چرا این مسیر غلط غرب -که پیام پیامبران ع را نابود میکند- شیفته و فریفته هم دارد. این هم از حقوق است که بخواهند هر جور در آیند. آزادند. پرندهی «فاخته» حدود ۱۵۰ فریب به کار میبرَد که تخمش را ماهرانه زیر افعی بگذارد! تا جوجه درآید! چون خود حاضر نیست کُرچ شود و روی تخم بخوابد. از شرحش بگذرم. از جنابعالی به خاطر بیان نظر و نکته زیر این متنم ممنونم.
شایستهکاری ۴۶
این روزها گرمای شدیدی که در تن و گردن و پوستمان حس میکنیم، همهاش تقصیر! خورشیدخانم نیست و تمامش نقش رطوبتجان! اثر غبار و دَمکردن هوا هم که تماما" نیست، بانو ! آقا ! کمتر بخوریم! نصف بیحالی و گرمای ما مالِ معده است با انباشت و تخمیر غذا. از پای منبر یا لای کتب فهمیدم که پیامبر اکرم ص بدین مضمون فرموده مؤمن یک معده غذا میخوره، اما کافر هفت معده! کی کافر است؟!! این کافر یعنی کفران نعمتها. پیوست کردار: بالا متنی گفتاری بود، حالا حرف کرداری: آقا ! بانو ! بشقاب را دِماوندِ کوه قایده (=اندازه) پلا نکانیم، دَزِههی دَزِهه. لبریز و پُرِپُر. گرما تولید میکند در حد کورهفشاری آجُر.
سلام آقای .... گفتی: «چین چین لباست طنین لالایی را مینوازد». راست گفتی؛ اهلِ اتو نیستم؛ بَشسِّهلا را چرا. اهلشم. البته لباسی که در سایه خشک بشه بشدت گریزانم چون پِک میده. عین لَچِر جِل و تِشّک فرد لچِرلندِه.
پیامم در هیئت
جناب قاسم لاری سلام. نمیدانم شاید پس از خواندن این نظرم، از من برنجی، شاید. چون شناختی از نزدیک با گنجایش شما ندارم. اما صحن، چون صحن نظر هم هست، عرض میکنم: تا جایی که برخی دستنوشتههای جنابعالی را درین صحن هیئت محترم، مرور میکنم، برداشت من این است تلاش داری پیامهایت حامل تحریک عواطف و عقاید افراد شود که دستکم انتقادهای شما از جوّ سیاست را هر چه بیشتر متوجه شوند. خُب این روش، روشیست که خود برگزیدهاید و حق هم بر هر فرد است که شیوهنامهای برای خود بیافریند. اما اگر حاصلجمع آن را هم داشته باشی، باید تا کنون متوجه شده باشی میزان پیامی که خواننده را به سمت بدبینی به سیستم پرتاب میکند پیشی دارد بر میزان خوشبینی، یا همان معتمدکردن مردم به نظام. اساساً روی متنهای قلمی شما نظر دادم، نه روی کپیهایی که توی این مدت فرستادی، چون کپیها را علاقه ندارم حتی ببینم چه رسد به خواندن. بنابرین روی هیچکدامشان داوری هم ندارم. بگذرم.
دانشور فاضل جناب عیسی رمضانی سلام و ادب و احترام. روایت آن دوست دیرین و متدین -که سخن در بیاناتت همواره پخته است و شُسته- در فضائل مادرشهید حاجیه صدیقه صادقانه و آرامشبخش دل بود. درود. خواهرشهید خانم کبرا گرجی اتفاقاً با عموزادهی عزیزم آق اسماعیل طالبی یورمله وصلت کردند و فامیل سببی ما شدند و از اقارب خودم بارها خوبیهای ایشان را شنیدم. در پناه ایزد منان حضرت باری تعالی باشید. خداوند پدرت حاج محمد رمضانی، آن مرد از حلقهی نیکان را بیامرزاد، فامیل ارزشمند من عیسای عزیز.
جناب آق سید اسحاق شفیعی سلام. به نظرم این مصرعات کار را تمام کرد که فرمودی: «که ربِ ما نظر دارد بر این کم». بلی همینطور هست که تبیین کردی. خداوند برای هدایت بندگان، آن ۵ انسان کامل را -که در عدد به تعبیرت «کم» اما در اصل و نسَب و اندیشه حاصلجمع همهی نبوتاند- نظر افکنده است. باشد که بشر مژده گیرد ازین ۵ نفْس زکی و هادی.
عکس بالا طلوع دارابکلاهِه. عکس پایین هِم، دَرهدلهی دارابکلا. اولی که از یال شرقی محل سر زنَد نمازها قضا میشود که محل ما همه البته ادا میخوانند! دومی که اگر سِل سر کند، دار و درخت نمیکند همه را دِرو میکند میبَرَد در دشتناز یا پلنگاوذَر یا دنگِهسرَک میاندازد. من همین درهدله با وَگکپِّلزدن قد کشیدهام، با انواع خرچنگ، ماهی، غاز، سیکامرغانه، اَجیک، چنگه، لُنگ، انارکوپّهبن، لیزخاک و هزاران بار تنشهای تِهسَر مِهسَر. همون حمومپیش که زیراب داشت. عکسش از عموحمیده. نشرش از دامنه.
جناب استاد آسید حسینآقا شفیعی سلام. یکم: از بیانات مباهلهای آن استاد بزرگوار ممنونم. مهم و نوین بود. امروز هم اگر بخواهیم با تمامی خالیبندان «جبههی دروغگوئی» مباهله کنیم، فقط کافی ست شهید حاج قاسم سلیمانی را در مباهله حاضر کنیم -که اَنفسِ ملت ایران و جهان مقاومت بود- دیگر همه با همین یک پرورشیافتهی انقلاب اسلامی حضرت سلیمانی رسوا میشوند. بنده هم این روز مهم حقانیت مکتب اسلام را شادباش میگویم. دوم: من در نوشتن متون و نظرات، پاسبانِ تشخیص خودم هستم و ترسی از بیان ندارم کی را بد میآید، حتی اگر پشت صحنه و یا در صفحهی شخصی بنده بیایند به من اهانت هم کنند و عصبانیت خود را خالی کنند. من که از نوشتههای هیچ کس، اذیت نمیشوم علت معلوم است، ظرفیت خود را خبر داردم. وقتی ببینیم متن کسی تهی و سست است، چه جای اذیت شدن؟! نیز این که اگر از متنهایم اذیت شوند، بازم علت روشن است، از آزادی برداشت درستی ندارند؛ یعنی آزادی را تا زمانی میپسندند که بابِ طبع آنان قلم زنند. بگذرم. آنقدر برایم ساده است که حتی بر فرضِ احتمال با من قهر هم باشند، یا قهرآلود برخورد کنند، باز هم حق هر فرد میدانم با بنده هر طور خواستند رفتار کنند. قبلا" بارها گفتم درین صحن، که هر کس هر چه فریاد دارد مستقیم! بر سر من بکشد و هرگز نترسد و این کال و آن کال نزند. من با احدی مشکلی ندارم. اختیار با خودشان است هر طور که خشنودند با من طی کنند. من با اراده اعضا را دعوت کردم که هر کس خواست، تفکرش را درین صحن مطرح کند. سوم: سخن بسیار مهم حضرت رسول اکرم (ص) خیلی در جانم نفوذ کرد: «بترسید از درونبینى مؤمن! زیرا که او با نور خدا مى بیند». واقعا" این سخن هدیهای نفیس بود. تازه شنیدم این سخن را. این عظمت را در وجود برخی از بزرگان دین میبینم و به کرامات معقول باورمندم. متشکرم.
شرحی برین عکس مندرج در متن: عکاسش را نمیدانم. اگر هست خدا نگهدارش، اگر رفت، قیامت بَرو خوشوخُرّم باشد. شب عملیات "رمضان" است؛ تابستان ۱۳۶۱ شمال شرقی شهر بصره، منطقهی شلمچه طی پنج مرحله. آن شب، ۱۵۰ رزمندهی الهیاندیش، داوطلب شده بودند که حاضرند روی مین روَند؛ از میان آنهمه اهل رشادت و مقاومت و شهادت، ۲۰ انسان والِهی الهی برگزیده شدند و با پیکر پاک خود روی مینها غلطیدند که راه مینی و معبَر تله را روی رزمندگان باز کنند. صبح روز بعد این تصویر ثبت شده است. ای والِههای اکنون ایران همچنان هوشیار بادا. و ای "هرزه"های انگشتشمار -که هر بار خیابانهای هزاراشهید دادهی کشور را برای غرب، قُرُق میکنید- شما هم هوشیار شوید و به دامنِ نیکنامی برگردید و ازین صحنههای نثارِ جان، عبرت آموزید و از آمیزش فکری با آن بخش از غربِ وحشیِ مسلحِ دارای عظیمترین زرّادخانهی کشتار، دست بکشید و میهن را عین کوه آرارات! و جزیرهی بحرین! و قوسِ هرات و هیرمند به دیگران هدیه!!! نکنید!!! دستکم از خون مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی شرم کنید که اگر نمیکرد آن رزم و عزم را تا به حال تکفیریها هنوز هم بر شعلههای شرارت میدمیدند. حالیا! به خود آیید ای هممیهن در جای جای وطن. جمعه: ۲۳ تیر ۱۴۰۲ دامنه ابراهیم طالبی دارابی.
متن حجتالاسلام شیخ علیاکبر دارابکلایی: جرعه ای از قرآن :شماره(۱۲) نوشته: داراب کلایی. موضوع: سخن نیکو. سلام علیکم ولِسانًا وشفَتینِ. بلد آیه ۹ و یک زبان و دو لب . سخن گفتن یک معیار و نشانه ی شخصیت درونی انسان است . در شمارگان قبل گفتم حسب آیات و روایات ، سخن گفتن باید محکم و نیکو و همراه با آگاهی باشد ، و سخن سست و بی پایه سبب سقوط شخصیت انسان می گردد. در قرآن علاوه بر تاکید سخن گفتن که از نعمت های بیشمار الهی دانسته ، نحوه ی سخن گفتن را هم اشاره نموده است . در سوره ی احزاب آیه ۷۰ و ۷۱ سه آثار نیکو سخن گفتن آمده : اول : تغییر رفتار و اعمال انسان . دوم : سبب عفو گناهان می گردد. سوم : پیشگیری از اختلاف و درگیری بین آحاد جامعه. پس سه واژه ی : تغییر ، عفو ، پیشگیری حاصل سخن نیکو است.
ابوعارف | طالبی دارابی:سلام جناب استاد دارابکلایی. قلّ و دلّ. مفید، مؤثر و مبین. ممنونم ازین جرعهی ناب کتابالله مجید.
توحید طالبی: استاد جناب دارابکلایی سلام. جرعهای مفید، مؤثر و مبین. ممنونم ازین بیان تفسیری قرآن مجید دوست نجیب.
متن حجت الاسلام شیخ جوادآقا آفاقی خطاب به حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: سلام علیکم. ارادت حقیر راپذیرا باشد. بنده توفیق حضور درمراسم باشکوه تشییع جنازه مرحوم فقید سعید حاج آقای صباغ راداشتم وصرفا هم جهت این مراسم ازتهران به محل آمدم. چون چندروز قبل محل بودم وقصد حضوردرمحل را درهفته قبل نداشتم.وهمچنین خیلی دوست داشتم درمراسم سوم وهفتم آن عزیز سفر کرده باشم به دلیل امور اداری کم توفیق بودم وقاصر. شب مراسم هم تلاقی داشت با مراسمی. که موفق به استماع ودیدن مراسم نشدم. تصاویری که یعدا دیدم حاکی از شکوه وحضور خوب مدعوین به ویژه اساتید خودم اعزه محترم روحانی محل وخارج از محل درمراسم بود. وسخنان کامل واثرگزار سخنرانی چیره دست مثل جنابعالی. ومداحی خوب آقای رمضانی. تصاویر نشان میداد که این مجلس جزو معدود محافلی بود که در مسجد امام حسن مجتبی ع وحسینیه آن انجام شد. ویکی از کارهای زیبایی که انجام شد علی رغم وجود اعاظم محترم اقامه نماز جماعت توسط دوست وفامیل ارزشمندمان جناب آقای ربانی به عنوان امامت جماعت راتب بود که قابل توجه ودرخورتحسین بود. پیشنهادم اینستکه درصورتی که وقت وفرصت یاری کرد شمه ای از مطالبی که درشب مراسم ایراد شد رادرصحن مدرسه به صورت مکتوب آورده شود تادوستان محترم وحقیر هم بتوانیم. استفاده کنیم.
دامنه: در مورد امام جماعت شدن شیخ علیرضا ربانی در دارابکلا: با سلام. جناب استاد آشیخ جوادآقا آفاقی درین پست ارجاعی بالا، سخن از «امامت جماعت راتب» به میان آوردند که با این اصطلاح شرعی، آدرس مستقیم دادند که جناب استاد ربانی برای پایینمسجد و پایینتکیه در نظر گرفته شدند. ۱. استاد ربانی را انسانی متفکر و متقی میدانم، پس هر کجا مقیم گردند، اثرات نیکو در بر دارد. ۲. بنده ازین حرکت استقبال میکنم زیرا استاد ربانی جاذبه و دافعهاش موزون است و اسیر جوّ و هیاهو نیست. ۳. طاقت ایشان بالاست و در خود علاوه بر علم، رفتار خوش و دیدار گرم با همنوعان پروریدهاند. ۴. در صورتی که دوست فاضلم جناب ربانی این کار دینی را تقبل نموده باشند جا دارد به بالامسجد و بالاتکیه هم توجهی وافر اندیشهای و تألیف قلوبی کنند که آنجا هم وجودش در کنار جناب حجتالاسلام استاد آشیخ مرتضی چلویی صدالبته ضرورت دارد. ۵. فقط ترسم این است برنامههای فرعی پی در پی، جناب ربانی زید عزه را از مطالعات کتاب و ورز اندیشه و عظمت خلوت که قدرت درون و الهامات الهی را تقویت میکند، بازش ندارند؛ بزرگترین آسیبی که ممکن است هر روحانی را از مسیر مطالعه خارج کند. باز هم سخن هست، اما اینمقدار به نظرم مکفیست. سلام و درود به شما هر دو روحانی درین متن، جنابان: ربانی و آفاقی. ابوعارف طالبی دارابی.
حجت الاسلام شیخ جواد آفاقی به دامنه : سلام وارادت. امروز روز تجلیل از پیشکسوتان وبازنشستگان وبه تعبیر جدیدتر اعضاء وابسته است. به جنابعالی وهمه عزیزان حاضر درگروه که مزین به این کسوت پرافتخارهستند تبریک عرض مینمایم. از نکته سنجی و دقت خوب فامیل محترم تشکر میکنم. کلامی که در این زمینه نگاشته شد بدون هیچگونه هماهنگی با شخص شخیص حاج آقای ربانی و هیات امنا نگاشته شد. و بالتبع برای این پیش زمینه یود که شخص ایشان این لیاقت را دارند که سنگری که سالیانی طولانی توسط ابوی مرحومم اداره گردید وسپس این مهم به خوبی وبه نحو احسن در سالهای قبل توسط مرحوم حاج آقای صباغ استاد علم واخلاق مدیریت گردید امانت داری شایسته برای ادای تعهد تبلیغی وفرهنگی مسجد وحسینیه امام حسن مجتبی ع باشند. یقین وافر دارم که هرگز گرمی وحرارت برگزاری محافل مذهبی در مساجد محل به سردی نخواهد گرایید و پرحرارت تر از گذشته توسط اساتید ارجمند و عزیزم اداره خواهد شد.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام دوباره استاد آشیخ جوادآقا یادگار آقای خاندان آفاقی مادری ما. ۱. اول یک مطایبه کنم: من بازنشسته نیستم! رهبری معظم به ماها فرمودند «وابستگان» نه بازنشستگان. پس من یک «وابسته»!!! هستم،نه با «زن» نشسته! که در بیان شما هم زیرکانه لفظ «اعضاءوابسته» درج شد. ۲. بنده با همان اِسنادِ «راتب» به جناب حجتالاسلام استاد ربانی توسط شما، هزار راهِ نرفته را فوری درنوردیدم! و فهمیدم یادگار حاجآقا آفاقی برای ربانی عزیز ما مُهرِ امامت نماز ما را در پایینمحله زدند. و چه نیکو راقم و رقمی. ۳. آنچه نوشتم تأیید رفتار ماهرانهی شما بود. الحمدُ لِله برای مای فامیل و بیتتان، یک جوادِ اهلِ جود هستی. بس باشد، از یک دَهیل گذشت پاسخم.
حاج احمد آهنگر: سلام آقاابراهیم عزیز درتاییدفرمایش حضر تعالی صدیق معززحضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقای ربانی دامت افاضاته ازفضلای متدین ،اخلاقی،اجتماعی،ولایتی،پرتلاش اثرگزاروخطیب ومحقق وجانشین شایسته ای برای سرورمعظم مرحوم مغفورحضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی صباغ قدس الله نفسه الزکیه میباشندامیدوارم مستمعین مسجد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بهره کافی و وافی راازایشان ببرند. ارادت
دامنه | ابراهیم طالبی دارابی: برادرم، رفیقم، ارجمنددوستم حاج شیخ احمد آهنگر سلام. از تصدیقتان در سجایای اخلاقی و داراییهای معنوی و داشتههای علمی و اندوختههای عملی جناب استاد ربانی خیلی شادمان شدم. گواهی شما صدیقِ صادق من، رفیق شبهای تهجّد، بجا بود و اظهار این سخن حقتان بهیقین بر تارَک تاریخ روحانیت دارابکلا درج خواهد ماند. درود بی حد بر شما و حضرت ربانی مردِ شریف و خَلیق.
پاسخ حجتالاسلام ربانی: خدمت صدیق ارجمندم آقاابراهیم سلام علیکم. مساک الله خیرا ، شما بزرگ هستید و از بالا همیشه نگاه میکنید و لطف دارید ولی عزیز، این امر تکلیف مالایطاق است و امام راتب بودن برای کسی که ورود به مسجد را با نگاه خسی در میقات میداند نه کسی در میعاد بسیار سنگین است اشاره فاضل محترم و همیشه عزیز حاج آقا آفاقی به نماز جماعت در آن مجلس معظم امتثال امر بود وگرنه خیلی اصرار کردم و ... و خدمت هیئت امنای محترم عرض کردم تکلیف را وظیفه میدانم ولی لیاقتِ تعهد ندارم. عزیز ، اگر دیر تحریر شد بخاطر موانع بود.همیشه مستدام با مرام.
جناب استاد ربانی سلام. اتفاقا" کمال در همین "نگاه خسی در میقات" دانستن خود "نه کسی در میعاد" خواندن خود است زیرا شما علما و به تعبیر خودمونیتر آخوندها تعالیم دادید که: تزکیةُ المرءِ نَفسَه قبیح". من این را در کتاب "فیض الدموع" تألیف محمدابراهیم نواب ملق به (بدایع نگار) خواندم. آنچه جناب استاد آشیخ جوادآقا به لفظ آورده بودند در آن هنگام و خیلی هم زیرکانه بود، همان کارِ رایج در حوزه است که اگر مرجعی رحلت کنند یک رسمهایی میان طلاب هست با ادبیات و واژگان خاص که گرا میدهد کی جانشین است که خود بدان اشراف دارید. در پست پایینتر هم جناب استاد آسیدحسین آقا شفیعی هم سه سطر تکمیلی نگاشتند که اهمیتش محرز است. بنده از شما شناختی دارم که خلاصهاش را عرض کرده بودم و اگر بخواهم تشریح کنم خودِ شما معذّب میشوید به قول مشهور و معمول شما: "ای عزیز".
ربانی: صدیق فاضلم حاج آقا احمد اهنگری سلام علیکم ، آقا هر چه صفات جمیله در وجود آن بزرگ هست را به حقیر نسبت دادید شما لطف دارید و شرمنده ام کردید ولی عزیز، الحمدلله شیوخ معظم در جوار مسجد امام حسن مجتبی ع تشریف دارند که از هر جهت فاضل هستند و.... اطال الله عمرک عزیز.
حجتالاسلام سید حسین شفیعی به شیخ ربانی: سلام علیکم. ضمن احترام به همه عزیزان روحانی دارابکلایی؛ الحمد لله جنابعالی از شایستگی لازم برای امامت جماعت برخوردار هستی؛ پس؛ به اقبال دیگران احترام بگذارید و امامت و خطابه را نیز ادامه دهید. بیش از پیش موفق باشید.
سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام عزیز دلم. برای من خط یکطرفه مدرسه خیلی سخت آمد و تشنه ام کرد . تو هم در پست آزادی و تخته سیاه و کچ خیلی زیبا اومدی . لطفا کاری کنید که مدرسه فکرت که مانند نفس کشیدن است برگردد به روح خودش تا پایدار باشد. خداقوت.
راهِ غیب
به نام خدا. سلام. شیخ اشراق معتقد بود راهِ غیب هیچ گاه بسته نیست. ابنعربی هم میگفت "نبوّتِ تشریع" تمام شده است ولی "نبوّتِ تعریف" همیشه هست. یعنی شریعتِ دیگری نمیآید اما نبوّتِ تعریف به عنوان ارتباط با خداوند متعال همواره مفتوح است. درینباره ص ۱۶۱ "سرشت و سرنوشت" بحثی غیرمطوّلی دارد که دیدار با آن نافع خواهد بود. کاری با فلسفهی این اصطلاحات دو حکیم و عارف ندارم، خواستم بگویم دینداری به تعبیر شخصی بنده، رشتهی درسیِ ارتباط با خداست. هر کس هر چه بهتر، هر چه بیشتر، هر چه صحیحتر، هر چه بلدتر و هر چه سادهتر و صمیمیتر و خالصتر، شاید به خداوند باری هم نزدیکتر. دامنه.
پیامم در هیئت: سلام جناب مهدی رنجبر. پس از تشکر ازین بزرگداشتها، پیشنهاد میشود بهتر میبود لفظ «عالم ربانی» که بهدرستی در زیر تصویر مرحوم حجتالاسلام آسیدعلی صباغ درج کردین، زیر تصویر مرحوم حجتالاسلام حاجشیخ احمد آفاقی هم همان عبارت عالم ربانی را میآوردین. گرچه «فقید سعید» هم لفظی ممدوح است، ولی به کار گیری لفظ عالی «عالم ربانی» برای هر دوی آنان لازمتر بود. درود.
مهدی رنجبر: سلام به استاد گرامی جناب آقای طالبی عزیز. چشم به دیده ی منت. ان شاءالله در پستهای بعدی اصلاح میشه. سپاسگزارم از حُسن توجه شما.
دامنه |: سلام مجدد آقا مهدی دوست گرامی و خدوم و فعال. جا دارد باز هم از شما فامیل ارجمندم تشکر وافر داشته باشم که همهی اعضای بیت شریف شما در راه اسلام و انقلاب و اخلاق کوشش و مجاهدت دارید و در «میدان» مذهب و نظام هستید. از روح پذیرندهی آن دوست سپاس دارم. خدا نگهدار.
جناب آقا مهدی رنجبر سلام. از اقدامات شایستهی دینی و فرهنگی شما -که در شمار جهاد تبیینی که رهبری معظم تعبیر کردهاند، قرار دارد- خوشحال هستم. ازین که یاد آن دو عالم ربانی را -که حقیقتاً از خود گفتار توأم با کردار باقی گذاشتند- گرامی میدارید و شائقانه محافل پاسداشت منعقد میفرمایید، به نوبهی خودم تشکر روانه میکنم. خداوند پدرشهیدت حاج شعبان را به همراه شهیدتان اخوی شهید حسن رنجبر در محضر حضرت سیدالشهداء -علیه السلام- حاضر و مرزوق داشته باشد. یادم رفت جناب آقامهدی، ازینکه الفاظ ارزشی متن مندرج در تصویر را با یک ویرایش جالب، همآهنگ کردید (پس از آن نظرم خطاب به شما در صحن هیئت محترم رزمندگان) فراوان سپاسگزارم. مؤید باشید.
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. محضرتان عرض کنم سندی هم هست برای این مصرعات؟ یا صرفا" توصیف وضعیت آن روز است؟ : "عزا در کاخ بهرش جان ستان است"
قسمتی از پاسخ شفیعی مازندرانی به بنده: این عزاداری بطور مفصل در کتاب «عاشورا حماسه جاویدان» ص ۲۵۷ نشر مشعر چاپ سوم تحت عنوان «عزاداری بر حسین در دار الخلافه» آمده ست. این کتاب همان است که در چاپ اول با ویرایش شما به بازار آمد و در آن نام شما ( اقا ابراهیم عزیز ) حضور داشت ولی وقتی نشر مشعر (سازمان حج ایران) به چاپ جدید اقدام کرد به بهانه ی این که ما دو باره ویرایش کردیم نام شما را بر خلاف خوا سته بنده حذف کرد ( نیز مراجعه شود به گزیده شهادت نامه امام حسین بر پایه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : ۱ صفحه: ۷۰) -۲۶ - ۴ - ۱۴۰۲ شفیعی مازندرانی.
سلام مجدد جناب استاد شفیعی مازندرانی. آن کتاب عاشورا نوشتهی شما که سال ۱۳۷۶ گویا ویراستاریاش کرده بودم، هنوز یادم است. یاد ایام شد و بَسا گوارا آن روزها. از پاسختان متشکرم. مطلب فهمیده شد. اینک مشخص شد بر من که آن مصرع شعرتان فلسفه داشت. ببخشایید جستوجوگری بنده زحمت هم برای آن استاد میآفریند. انگار یادم است در همان کتاب شما خواندم که خطبهی مطنطن حضرت زینب سلام الله علیها در آن مجلس یزد این عبارت عالی دیده شد خطاب به یزید:
«زود باشد که بسی دریغ خوری که کاش دستی نداشتمی و از زبان لال بودمی تا نکردمی آنچه کردم و نگفتمی آنچه گفتم» ر.ک: ص ۲۴۴ کتاب «فیض الدموع» نوشتهی محمد ابراهیم نواب تهرانی ملقب به بدایع نگار با تصحیح اکبر ایرانی قمی.
و همین یک جملهی زینبی، یزید را به قهقرا برد.
جناب استاد ربانی سلام. اتفاقا" کمال در همین "نگاه خسی در میقات" دانستن خود "نه کسی در میعاد" خواندن خود است زیرا شما علما و به تعبیر خودمونیتر آخوندها تعالیم دادید که: تزکیةُ المرءِ نَفسَه قبیح". من این را در کتاب "فیض الدموع" تألیف محمدابراهیم نواب ملق به (بدایع نگار) خواندم. آنچه جناب استاد آشیخ جوادآقا به لفظ آورده بودند در آن هنگام و خیلی هم زیرکانه بود، همان کارِ رایج در حوزه است که اگر مرجعی رحلت کنند یک رسمهایی میان طلاب هست با ادبیات و واژگان خاص که گرا میدهد کی جانشین است که خود بدان اشراف دارید. در پست پایینتر هم جناب استاد آسیدحسین آقا شفیعی هم سه سطر تکمیلی نگاشتند که اهمیتش محرز است. بنده از شما شناختی دارم که خلاصهاش را عرض کرده بودم و اگر بخواهم تشریح کنم خودِ شما معذّب میشوید به قول مشهور و معمول شما: "ای عزیز".
جناب استاد آسیدحسین آقا شفیعی سلام. بند ۱۰ از ردیف ج : ازین که برای عیادت محضر صدَرخالهی بنده همسر مرحوم آق شیخ روح الله حبیبی رفتهاید، بسیار دلشاد شدم. بنده هم هر بار محل میروم پیش این خالهی دوستداشتنیام حاضر میشوم. ایشان خالهزادهی مرحوم پدرم هستند و خالهی همسر اخوی مکرمتان حاج کبل سید محمد که در محبت و اخلاق، ذرهای کم نمیآورند. خداوند متعال پدر و مادرتان را رحمت فرماید و ایشان را که بزرگِ ما هستند، سلامت و مصون از گزند نگه دارد.
لابد اینک -او که به تازگی تحت امرِ رهبر جدیدش خانم "آذر منصوری" درآمده است، یعنی آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی (عکس مندرج در بالای این متن) جمعهی پریریروز راهیِ مجلس ختمِ مادر آقای احمد مسجدجامعی در مسجد المصطفی (ص) تهران، شد. مجلس ختم که ارجمند است و از خصال نیکان، البته اینان شاید شاید شاید دارند با این رفتارها "جولان" میدهند که در تاریکخانهی عکاسخانهها "ظهور" شوند. بگذرم. اما بعد یک مطلب منفَک از آن مبحث: این حدیث، تو گویی ضربالمثل هم گردیده که: «لِلحق دولة و لِلباطل جولة» حق، دولتِ ماندگار دارد، اما باطل فقط جولان میدهد. به قول استاد شهید مرتضی مطهری در صفحهی ۶۳ جلد : ۱ کتاب "حق و باطل"، باطل فقط «یک نمود است و زود تمام میشود» به عبارتی دیگر «للباطل جولة ثُم یضمحل»، باطل را جولانی است و بعد مُضمحل و نابود میشود! ولی حق جریان دارد و ادامه و بقا دارد. تمام!
دامنه |: جناب مهدی رنجبر سلام. بلی هر چه در نکوداشت بزرگان دینی صورت دهیم، هم خود سود معنوی میبریم و هم آثار این گونه مراسم، نصیب ارواح آنان میشود. نظام آفرینش توحیدی معادلات شگفتی دارد که هر کس را یارای درک آن نیست، به همین علت کوتاهنظرانی اندک، توی جوامع مسلمین، عاجز ازین رابطهی اُخروی هستند و آنی و عاجل به انکار این پیچیدگیها دست میزنند که عقلشان مضطرّ است. بنابراین کار شما بزرگواران در تجلیل علما،شهدا و اساساً نیکان، ستودنیست. خیلیهم بهجا بود اطلاعیهی تصویری کتبیتان. باز هم رحمت میفرستم به روح تمامی درگذشتگان و عالمان. و ممنونم که از لطف آن دوست محترمم، در حق درگذشتگان جمع و بنده.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام. هر دو پست شما دربارهی دو پهلوی حاوی مطلب مهم بود. به هر حال هر دو شاه، دولتی دستنشانده بودند. گفتند: بیا قدرت. آمدند! گفتند: برید از قدرت، رفتند. هر دو حرفگوشکن بودند! امام ره هم خیلی کوشید شاه، آدم شود ولی وقتی دید نه، نمیشود گفت باید برود! البته با نهضت.
امیر رمضانی: دوم . جناب دامنه . تفکر سیاسی خودشان را اداره ی نخبگانی کشور دانست . و نظر آیه الله طالقانی را در خصوص راه و روش نظام شورایی بر شمرد و گفت که کشور داری امری عقلانی و انسانی و قرآنی و سنت محمدی هست . چهارم .جناب احمدی موضوع عَقلانی را به چالش کشیده و واژه ی عُقلایی را در انتخابات طرح کرده و گفتند که انتخاب امر عقلایی که به تصمیم تعداد یا گروهی از انسانها وابسته دانستند . و ادمه دادند که انتخابات امری نه احساسی و نه عقلانی بلکه راه حل عُقلایی برای گذر از یک مرحله برای ورود به مرحله ی بعدی هست . و رای اکثریت را راه حل دانستند نه راه حق. نتیجه گیری: پاسخ دوستان درست بود ولی نویسنده امر انتخاب را تا ۷۰ ۸۰ درصد احساسی میداند و بر عکس فهم عامه نقش عقل را کم رنگ میداند و میگوید در بعضی جاها تا صد درصد انتخاب امری احساسی هست و مثالی میزند که بسختی فهم میگردد. خواستم بگویم که چقدر دموکراسی بر پایه احساس بنا شده و نتیجه گیری برای دوستان آزاد .ارادتمند شاگرد دوستان مدرسه.
دامنه |: جناب امیر سلام. در جمعبندی پاسخ بنده مغز متنم را فرمودید. لذا درود میفرستم ازین فهم دقیق. البته در پاسخ من «احساس» هم از کلیدواژه بود که شما از قلم انداختید. بحث جناب استاد احمدی را هم عالی نمایان کردید. تشکر.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب صدرالدین سلام. منم پس کشکولی بگم: حِخ امیر را آی گرفتی. لغتشناسی: حخ = گَلی = گلو = حلقوم.
دامنه |: جناب حجتالاسلام دارابکلایی سلام. هر هفتتا را وقتی دقیق شویم میبینیم خیلی به هم پیوستگی دارند. عالی بود. و مهم این که رفتن اخوان: موسی ع و هارون ع به پیش فرعون نشان میدهد گاه نباید تکی رفت و تکروی کرد. باید از عقل همدیگر و زبان و نطق یکدیگر قرض کرد. متن مهمی بود. درود.
شیخ جواد آفاقی: سلام وذاردت بر فرهیخته وذفامیل گرامی جناب آقای طالبی. حقیقتا هرچه از کثافت کاریهای این خاندان گفته شود کم گفته شد. یکی ازدوستان همکار ما دردهه ۷۰ که اوایل حضورما درمحیط خدمت بود با میزان درک خودش میگفت هرچه میتوانید برعلیه طاغوت پهلوی بگویید. شاید آن زمان خواسته اورا به سخره میگرفتیم. ولی این یک حقیقت است پس از ۴۴سال ورو شدن همه اسناد پشت پرده جنایت جنایکاران تاریخ ازکودنای ۲۸مردادوحوادث مسلم تاریخی دیگر چشم پوشی کنند.وخداکندکه این افرادمصداق ومن اشیاعهم ومن اتباعهم و اولیاءهم نشوند.
ابوعارف | طالبی دارابی: آقا صدر لینگچک را عالی آمدی. بعضیها لینگچکها هم از تله بدتر است. مشهد مقدس هستی ولی لغات محلی را خوب از بری. لذت میبرم از هممحلییی که، فرهنگ و زبان بومزیست خود را از یاد نمیبرَد. امیر حتما با لینگچکت تپق گرفت!
توحید | طالبی: سلام مجدد آشیخ جوادآقا. امام ره حرف سنگینی زده بود که اعتبار پهلوی را برده بود. این حرف با نقل به مضمونش: اگر در حکومت شاه، یک ایرانی توسط آمریکای در داخل همین تهران زیر گرفته شود، دادگاه ایران حق ندارد آن آمریکایی را محاکمه کند. اما اگر یک ایرانی حتی اگر یک «سگ» فرد آمریکایی را در تهران یا ایران زیر میگرفت، باید توسط آمریکابیها محاکمه میشد. آری؛ جناب حاج آقا آفاقی زیده عزه، پَهلَوی پهلُوی راست آمریکا در منطقه بود و اسرائیل پهلُوی چپش. یکی توسط نهضت امام خمینی ره چپه شد، دومی هم عن قریب چپه خواهد شد. جیغ آمریکاپرستان در منطقه از همین چپهشدن دوم و اول است. هنوز کو، چنان به لجاجت افتند که خون خود را با قیلون تِکِّنِه میجُوَند، زمانش خواهد رسید! لغتشناسی این پست: قیلون تِکِّنِه = نیِ دوم یا نی دودکش قیلون / قلیون.
پدیدهی ولادیمیر
افسر اطلاعاتییی که ناتو و غرب را به هم ریخته!!
به نام خدا. سلام. تا دیروز (۲۵ تیر ۱۴۰۲) حدود ۵۴۷ روز از حرکتِ ضدناتویی روس در اوکراین گذشت. قبلا" یک دلقک برای ناتو نوکری کرد، اینک از خودِ آمریکا تا تمام نوکران آن در اروپا، همگی دلقک شدند تا سیاستمداری مانند وینیستون چرچیل! چون ولادیمیر با درافتادن با پیشروی ناتو به مرزهای سرزمینی خود و روسیزبانِ غربِ مرزهای خود، آنان را هم غرق در تناقض کرد و هم گیج در میدان. همین که سازمان / پیمانِ تروریستی ناتو وحشت دارد چیزی به اسم "اوکراین" عضو ناتو شود، خودش بالاترین ترس از روس است. حتی "ابراهیم کالین" سخنگوی دولت ترکیه هم لج غرب را درآورده که دستور داده! هر طرحِ صلحی "اگر شامل نظرات روسیه نشود، محکوم به شکست است." حتی در خودِ اروپا، چنددستگی ایجاد شد بر سر سه مسئلهی بحرانی تورم، رکود و انرژی که گفتند باید با ابزار دیپلماسی با روس حل شود. پیشتر هم، "جوزف بورل" نمایندهی عالی اتحادیهی اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی، نظرش این بوده که مقامات غرب نمیتوانند مقاصد سیاسی را "فدای رفاه مردم" کنند. علت این حرف این است که غرب حاضر است هر سلاحی را علیهی روسیه بدهد تا پیروز این میدان شود. چرا؟ چون اوکراین را به عضویت ناتو نمیپذیرد که اگر بپذیرد طبق اصلی ازین سازمان تروریستی پیکارجو، باید مستقیم با روس رویارو شود. و همه دیگه خبردار شدند غرب از روس میهراسد. بنابرین غرب، دقیقا" باخته است و همین باعث عصبانیشدنشان شده است. روس از توسعهی ناتو راحت ممانعت به عمل آورد و نگذاشت غرب زودتر از روس، دست به پیشروی سرزمینی و یا حوزهی نفودی بزند. این که دیده میشود از ولادیمیر عصبانیاند، اساسا" به دو علت است؛ یک: او ذاتا" و ترجیحا" ضد غرب است. دو: او جلوِ ناتو و یک دولتَکِ دستنشانده به رهبری یک دلقک را گرفته است که به جای منافع واقعی محیط خود، پیِ نوکری آمریکا رفته بوده است. امروز حتی دادِ انگلیس هم از "تورم بیسابقه" درآمده که روزی "بوریس جانسون" نخستوزیر قبلیشان رفت پیِ دلقک، وی را بدذاتانه، تحریک کرد میز مذاکره با روسیه را ترک کند و روی هدیهی سلاحهای "شیک و مدرن" ما حساب کند. و حتی وضع چنان برای غرب بغرنج شد که هشدار اخیر مجارستان در نشست مفتضحانهی ناتوی تروریست، نسبت به "خستگی اروپاییها" را موجب شد.
غرب باید به تز ضدروسی خود پایان دهد. وگرنه رویدادی که روی داده، همچنان پول و سرمایهی غرب را خواهد بلعید و آنان را باز هم عمیقتر در "حقوق بشر" به تناقض خواهد برد و تز نژادپرستانه و تبعیضگرایانهیشان نسبت به ملل جهان را رسواتر خواهد کرد. باشد تا منطقهی نزدیک به روسیه، از دسیسههای غربی و دلقکهای حامی پاکسازی شود. در ایران هم، طعم ضد ولادیمیری بیشتر (نه همه) طعنه به رهبری معظم است و حس تخلیهی روانی نسبت به نظام یا دولت و حتی انقلاب که ضدغرب است و هر حرکت ضدناتویی را خصوصا" در اطراف حوزهی سرزمینی و منطقهای خود، به نفع میداند. شخصا" برین نظرم ناتو باید رسما" اعلان کند خطوط امنیتی روس را خدشهدار نمیکند وگرنه منطقهی مابینِِ روس و اروپا برای هیچ تاریخی در حال و آینده از رویدادهای شوکآور بَری نمیشود، فقط جهانِ عاری از تز ناتو، جهانی در صلح است و الّا چهان با وجود این پیمان پیکارگر مسلّح، پیِ دفاع از حریم امنیتی خود باقی خواهد ماند. غرب، باید تسلیم شود و جهان را آزاد و آباد بخواهد، نه فقط قارهی خود را و چند نظام پوشالی را که با دستنشاندگی نوکری غرب را میکنند، نه خدمت ملت را. میرپنج همین میل را داشت که دیدیم سرآخر به دست خود غرب، سرافکنده سرنگون شد. جهان مُصلح، نه جهان مسلّح. راهش هم فقط اعلان صلح ناتو با جهان است و منحلکردن این پیمان پیکارگر. این که از نظر من ولادیمیر پوتین کیست و چیست، مورد متنم فعلا" نیست. جای آن، جای دیگر است. آوردن آن، خَلطِ مبحث است. دامنه.
ابوعارف | طالبی دارابی: سلام جناب حجت الاسلام دارابکلایی. بله، متوجه هستم که «جرعهای از قرآن» را شروع کردید. همین که نوشتهها از خودِ اعضا باشد به هدف تأسیس مدرسه فکرت قرین است. زیرا این صحن محل نوشتن فکر خودِ اعضا هست نه ارسال پستهای کپی. بنده از جنابعالی بابت آغاز این جرعهها -که چنین دانستنیهایی منفعت به حال انسان است- خیلی هم تقدیر میکنم. استمرار این بحثها توسط شما موجب خشنودیست.
دامنه |: سلام جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی. بگذار عینی بگویم: مرحوم مادرم تعریف میکرد مادربزرگِ پدری من، یعنی بنده، مرحومه کبل فاطمه طالبی (همسر پدربزرگ پدریام مرحوم کبل آخوند ملا علی طالبی) روزی به برای درمان یا خرید ارزاق (تردید از من است) به ساری رفته بودند. گویا آن زمان با اسب و ارابه از راه امامزاده جعفر راهی شهر میشدند. در خودِ ساری، چادرشب نمادِ حجاب نیمهتنه در قدیم -که در کمر مادربزرگم بسته بود- توسط مأمورین رضاخانی کشیده شد که چرا حجاب داری. مادربزرگم را زدند. بگذرم. علما و روحانیون ایران را از لباس روحانی پوشیدن، قدغن کرده بودند (آزادی که میگویند یعنی همین!!!) حتی حمام عمومی هم نمیتوانستند بروند. شرم میکردند بدون لباس روحانی بیرون روند. زنان هم که از حجاب منع شده بودند، هرگز حاضر نبودند برهنه به بیرون بروند،گویی مؤمنین این مملکت فقط با یک حکم یک خطی میرپنج، در خانهها حبس شده بودند و انگاری برای آنان زندان بریده بودند. چون مؤمن که عریان بیرون نمیرود. بگذرم. از جناب مستطاب عالی هم سپاس بابت چند نکتهی بااهمیت و لازم. سربلند و سرافراز باشید.
دموکراسی از نوع آمریکایی
به نام خدا. سلام. اینهمه پایگاه نظامی (زمینی - هوایی) که نظام آمریکا با اشغالِ شرق سوریه (مندرج در عکس) به تصرف خود درآورده است، فقط برای این است که «ارزشهای! آمریکایی» را مثلا" در محیط مسلمین، به زور ارتش تروریستیاش بگسترانَد. در واقع در دموکراسی از نوع آمریکایی، میتوان چندهزار کیلومتر از آنسوتر به سوریه آمد و کنار چاههای نفت و آب فوَران فرات، اردو زد و فرهنگ آمریکایی را با نهایت اخلاص! و آزادی! و احترام به ملت! صادر و جهانگیر کرد. عجب دموکراسییی هست این جنس دموکراسی آمریکایی! کاملا" مرغوب، هِلاله (=پختهی پخته) و رسیده. نه فقط داخل آمریکا، مدینه فاضله آفریده! حاضر است با اردوی تفریحی!!! در جاهای دیگر جهان هم، پیاده کند. واقعا" درین نوع پیادهسازی دموکراسی، چقدر هم "حقوق بشر"، مفهوم "آزادی" و "صندوق رأی انتخاباتی" مجّانی صادر میشود. خُب؛ به همین خاطرِ زیبا!!! است که آمریکا قبلهی آمال! هم شده. دامنه.
امیر رمضانی: درود جناب دامنه. دموکراسی از نوع آمریکائی از لوله ی تفنگ رای جمع میکنه. انشأالله بزودی از این نقطه ی استراتژیک اخراج خواهد شد . اندکی صبر.
سلام جناب امیر. از تفکر درست شما درینباره خرسندم. گلوی آنان را باید در گلوگاه "تنِف" میان مرز سوریه و اردن و عراق، فشرد که با هدف چلوگیری از نفوذ ایران این نقطهی مهم را تصرف کرد بگو: زمینخواری جهانی کرد. آمریکا به تعبیر امام ره شیطان است. هر کس از شیطان تبعیت کند بهیقین در مسیر کژ قرار گرفته است. سپاسگزارم از نکتهی حقانی شما.
شیخ محمد رضا احمدی: سلام بر طالبی عزیز. صباح الخیر. دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و دهها واژه از این دست، ابزارهای امروزی سلطه هستند. هرچه هست در سلاح هست. در همچنان بر پاشنه قبلی میچرخد. خوب توضیح دادی و برملا کردی.
جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. خودِ نظام آمریکا بر پایهی جنگ خونین داخلی بنا شد. یعنی آنقدر شمال و جنوب همدیگر را کشتند، تا به دو حزبی رسیدند. بماند سرخپوستان را هم نیست و آواره و بیحق و حقوق کردند. حمایت و سرسپردگی از چنین نظامی، چیزی جز کژروی نیست. بله صحیح فرمودید. صحن مدرسه، با منش احترام به آزادی، صحن ارائهی افکار است. این جا، افکار عرضه میشود به قلم خود اعضا. بُردبارانه هم هستیم همه نسبت به پستهای هم. از شما متشکرم که بحثم را تأیید فرمودید و چند جملهی تکمیلی بدان اضاف ساختید. از حُرّیتت در اندیشه و موضع، تشکر دارم.
شیخ جواد آفاقی: سلام وارادت صبح بخیر. مطلب خوب جنابعالی را تایید میکنم و مستند میکنم به سندی از موسسه گالوپ مبنی بر میزان نفرت مردم در تعدادی از کشورهای منطقه.
حجت الاسلام آشیخ جوادآقا سلام. از ضمیمهی استنادی و آماری شما خیلی لذت بردم. متن را تقویت کردی. و خودِ مرا هم شارژ به نیروی تأیید مطلب. علت ضدآمریکاییبودن محیط مسلمین به قاعدهی "نفی سَبیل" وابسته است که قرآن کریم به باورمندان آموخته. این منطقه امید است از وجود آمریکاییها تخلیه شود و الّا هر حرکت علیهی آمریکا حق مشروع مردم منطقه است و نیز نشان حَمیت و نفی سلطهی هر از دورآمده!! به مرزهای مسلمین. سپاسگزارم از حضرت عالی که صحنه را با نوشتنها آغشته به حقایق و افکار و مواضع خویش نگه میداری.
انگلوفیل های آمریکوفیل
محمدرضا احمدی
دو عامل مهم موجب زانو زدن و تسلیم در مقابل قدرت های بزرگ می شود: جهل و ترس. اول. جهل نسبت به خود، قدرت خود، استعداد خود، امکانات خود، توانمندی خود، سرزمین خود، ویژگی منحصر به فرد خود و... وقتی می گوییم "خود"، شامل: اشخاص، سرزمین، افکار، اعتقاد، تاریخ، مرام، اخلاق و ... می شود. کسانی که به خودباوری نرسند، زود تسلیم می شوند، کسانی که تاریخ را فراموش کنند، زود تابع می شوند، کسانی که اعتقاد در وجودشان نباشد، مقاومت نمی کنند، کسانی که اخلاق مردانگی نداشته باشند، زود تسلیم می شوند، کسانی که به سرزمین خود و اهمیت آن و داشته های آن باور نداشته باشند، زودِ زود زانو می زنند. دوم. اما ترس، ویران کننده یک لشگر آماده در جنگ است. آنچه جنگجویان و مبارزان را پیروز می کند، شجاعت است. ترس و جُبن و بزدلی، آفت شجاعت و پیشرفت است. ترس، مقاومت را از بین می برد، ترس، موجب ذلت و زبونی می شود، ترس، نیروها و امکانات و استعدادها را از بین می برد، ترس، قدرت های دیگر را هیولا تصور می کند، ترس، خود را ذلیل جلوه می دهد، ترس موجب از بین رفت هیمنه می شود، ترس، ناتوانی را نهادینه می کند، کسانی که به دلیل جهل و ترس، چند بار تسلیم شوند، به آن عادت می کنند، تسلیم همراه با جهل و ترس، زانو زدن می آورد، نه سلامت، چراکه ترس برادر مرگ است. در تاریخ نه چندان دور ایران، کسانی بودند که به انگلوفیل معروف شدند، گرچه خود را عاقل فرض می کردند، اما جهل و ترس در مقابل انگلستان موجب سلطه بیشتر آنان شده بود. اما یک رادمردی از تبار ابراهیم خلیل که هم عالم بود و هم نترس، سر برآورد و با داشته های خود و با اتکا به شجاعت و علم، به سلطه چند ده ساله شان پایان داد. امروزه هم این وضعیت در مقابله با غرب، به صورت عام، و آمریکا به صورت خاص وجود دارد. ویژگی های انگلوفیل های سابق، ناخواسته به آمریکوفیل های لاحق سرایت کرده است، البته اینان هم مانند آنان، خود را عاقل تر از همه می پندارند. ویژگی های سنتی ترس و جهل، اکنون با رنگ و لعاب مدرن خود را نشان می دهد. ممکن است از غارت های سنتی خبری نباشد، اما زانو زدن های مدرن را داریم می بینیم.
آشیخ محمدرضا سلام. تفکرِ خضوع و خوف جلوِ فرهنگِ خوکخورانِ آمریکا در درجهی اول کینه است به دو "ولیّ" عالم امام خمینی ره و آیت الله سید علی خامنهای که این دو مقتدای قاهر و قادر و نافذ، بساط تزِ سلطهپذیری تفکر بخشِ وحشی غرب را منهدم کردند و فریفتههایی چند، در درون میهن نسبت به فرهنگ ضدپیامبرانهی اروپا و آمریکا، گرچه بعضا" فرهیخته هم هستند، اما همان اسارت جُبن است (=به تعبیر امام علی ع : ضعیفالنفس) که شما بهدرستی درین متن از لحاظ اندیشهپردازی، مطرح کردی. دامنهی عقلی (اگر عقل البته داشته باشند) هر کس درین میهن، که به جای فرهنگ ایران و اسلام بخواهد فرهنگ خوکخوران را برای مسلمین تمهید کند، پایین است و در کمند "احساس" هستند که جناب امیر اخیرا" این مفهوم شیوعیافته در سیاست را به صحن، به پرسش گرفته بود. درود. لغتشناسی کشکولی: جُبن را بُزدل هم معنی کردهاند، اما من اعتراض دارم! آخه بُز (=همان "بِز" به زبان مادری محل ما) خیلی چابک است و کوه و کَمِر و لَم لوار را بیباک و جلودار میجهَد!
سلام آق قاسم. بله، این آموزهی قرآن است که ایستاده، نشسته، به پهلو، به اشاره، و به هر حالتی که هستید خدا را یاد کنید که این اردو هم، چنین دیده شد، از کباب و طناب تا به نماز. خداقوت «میدانی»ها. نماز و آمادگی دفاعیتان قبول ای رستگاران بسیجیان. با ادب و ارادت و احترام. دو عکس بالا و متنم جوابی بود به این پستت به بنده، جناب قاسم بابویه. عکس از آن صحن محترم به این صحن. عکاس: جناب مصطفی دارابکلایی. اردو در سردهی جادهی دارابکلا و اوسا و مُرسم.
استاد جناب احمدی سلام مجدد. به نظرم شیوا مطلب را به قلب و مغز ما رسانیدی، درود بر فن رسانه که رسانندهی متون است میان مردم. هر چهار پایه را مهم میدانم. استدلال هم درست بود. درود.
جناب آق سید اسحاق شفیعی سلام. همواره در اسلام و مسلمین هم قلهی اُحد هست، هم تنگ مرصاد و هم چاههای بدر. هر کدام برای خود حکمت دارد. درود به زبان شعریات که میزان مینویسد.
خانم آتنا طالبی دارابی روانشناس
پاسخ آتنا طالبی در صحن مدرسه فکرت به دامنه: سلام آقای طالبی مشوق و مهربان پدری دلسوز. الان دیدم. ممنونم. دکتری به لطف خدا کنکور راحت گذشت، رتبه ی خوبی بود اما به دلیل شرایط
یک. مادر بودن
دو. شرایط اقتصادی
سه. خارج از استان برایم مقدور نیست
چهار. هزینه ی دکتری نیز سنگین بود.
استعداد درخشان دانشگاه آزاد ساری نیز دعوت به مصاحبه ولی خب فعلا شرایط مهیا نیست . روانشناسی هدف زیبای من از هشت سالگی بود و تلاش های شبانه روزی ام برای کنکور سراسری هم نتیجه ی مطلوبی داشت مشاور انتخاب رشته ی ما بدون توجه به علاقه و نظرات اینجانب انتخاب رشته ای انجام دادند که مورد تایید نبود و همچنان دست از علاقه نکشیدیم با تلاش و مطالعه کتب مرجع وارد عرصه ی روانشناسی در مقطع ارشد شدیم و این روزها مشغول خدمت و انجام وظیفه هستیم . از محبت و حمایت های همیشگی شما روح ما پر از شوق و امید میشود. متشکرم.
به باورمندانِ سوگواری امام حسین علیه السلام:
یک چِلّه از برای شما ناله سر دهم
تا در مُحرّم بشوم مَحرَمت حسین
به مناسب فراآمدن ماه محرم. یادم هست توی کتابخانهی پدربزرگم آخوند ملاعلی طالبی یک دفتر به خط خودش بود که هنوز هست منزل، که وقتی محرم میرسید این را منبر میخواند:
ای محرم ای محرم آمدی
ای محرم یاد اکبر کردهای
یاد حلق خشک اصغر کردهای
یاد عباس دلاور کردهای
همینطور ادامه داشت... این ماه حزن و اندوه و مقاومت در برابر هر خصم بر باورمندان شریف تسلیت. مدیر مدرسه فکرت
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:مَوتُ العالِمِ مُصیبَةٌ لا تُجبَرُ و ثُلمَةٌ لا تُسَدُّ، و هُوَ نَجمٌ طـمِسَ، و مَوتُ قَبیلَةٍ أیسَرُ مِن مَوتِ عالِمٍ.یعنی مرگ عالم مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است. او ستاره ای است که غروب می کند. مرگ یک قبیله آسانتر از مرگ یک عالم است.
جواب حاج احمد آهنگر: برادربزگوارم آقاابراهیم زیدعزه، سلام. الحمدالله حضرتعالی از علما و محققین بزرگی هستید مثابه درخت پرثمر که امروزه خیلی ها از جمله حقیر دراین صحن مبارک از ثمرات آن بهره میبریم امیدوارم هر روز بهتر از روز قبل بدرخشید. انشاالله. ارادتمند.
برادرم رفیق اَنفَس من حاج شیخ احمد آهنگر سلام. خودم را همواره یک شاگرد پیش شما دوست فاضل و فرهیختهام میدانم که مراحل دانشآموختگی حوزه را با پرهیزگاری و وارستگی طی کردهای و ما را یک رهنمای بااخلاص هستی، این حسّ من است، نه کمی کم، نه بیشی بیش. همین رفیق.
فعلا" فعلنا رفیق، مدید خدا نگهدار. >>> ( ...⌛️...)
نظر جناب حجتالاسلام استاد آسید حسینآقا شفیعی: "به مناسبت فرا آمدن ماه محرم. یادم هست توی کتابخانهی پدربزرگم آخوند ملاعلی طالبی یک دفتر به خط خودش بود که.... ضرورت مواظبت از شعور ماه محرم!!! بسم رب الشهداء آقا ابراهیم سلام علیک. از خواندن این خاطره مکتوب که آراسته به یک رباعی دلنشین بوده لذت بردم؛ چه آنکه، هم آراسته با دلدادگی فوق العاده نسبت به سالار شهیدان می باشد؛ و هم با خطاباتش به محرم، به همگان فهماند که این ماه عزیز، همانند ماه مبارک رمضان و...، دارای درک و شعور است، و خطابات را می یابد؛ زیرا در غیر این صورت مورد خطاب قرار گرفتنش، بی معنا و لغو خواهد بود؛ حال که ماه عزیز محرم، صاحب شعور است؛ و می بیند و می شنود؛ پس باید مواظب رفتار و کردار خود باشیم؛ و مرتکب کاری نشویم که موجب تأثرش گردد و... (حوزه علمیه قم. سید حسین شفیعی دارابی روز چهار شنبه ۲8 تیرماه ۱۴۰۲ش_ اول محرم 1445ق)
جناب آق سید موسی سلام. سوگواری آن مرد مؤمن قبول حق تعالی. در جملهات یک اشتباه درج شده است. "اصلاح دین" نادرست است. به یقین تایپ شما سهو بود. سخن امام حسین ع اصلاح امت جدم هست. عین عبارت امام علیه السلام: "من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاحِ امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله میباشد». با پوزش دوست فرهیختهی بنده.
سخنی از حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: «بترسید از درونبینى مؤمن، زیرا که او با نور خدا مىبیند».
جناب آق سید اسحاق سلام. ازین که درین مصرع مهم: "نهیِ آن حرکت از مِناست..." آغاز قیام امام حسین ع را از منا گرفتی، عالیست. بنده حتی مبداء را مدینه میگیرم که به بیعت با دنبالهی تباه بوسفیان، "نه" گفت و به مکه شتافت تا نهضت را سرِ وقت، نُضج دهد. سپاسگزارم که به دقت به مضامین مذهبی میپردازی.
جناب سید سعید سلام. آموزندگی داشت. مباحث روانشناسی چون در درون انسان رسوخ میکند از مباحث کلیدی است و بنده علاقه به آن دارم که هر چه بیشتر و بهتر آن را بخوانم بهویژه وقتی متنی رُفته و منقح باشد. بند پنج هم من ایمنی را به معنی حفاظت شخصیتی گرفتهام. نمیدانم مد نظرت همین مفهوم بود یا نه. از شما مشتکرم برای آگاهیبخشی تخصصی.
"من هوادار حسینم بی قرار در گهش"
بنده معتقدم این نهضت، قرارگاه است و در قرارگاه است که نقشه و عمل و نظر و کار و کردار سنجیده میشود. مصرعی جالب و جاذب بود از دید من.
جناب احمدی استاد بنده سلام. اساساً پشتنوشتهی اتومبیل اخص گلگیر و اتاق کامیون گاه حد یک کتاب کلیله و دمنه حرف دارد. همهجور پیام پشت ماشین نوشتهها هست که حکایت از ادبیات غنی این ملت هست. این سوژهی شما درین نیسان هم نشانِ پیوند مردم ایران با قلب پاک آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام است. میدانم این محرم کجا منبر میروی، پس در منبرهایت هنگام ذکر مصیبت و آه و اشک و معرفت و پاسبانی نهضت، ماها را هم در ذهن و نیت، دعا کن.
سلام باز هم به جناب سید اسحاق. کاملاً سخن حق را به نظم درآوردی؛ اوجش این: «حسینع تمام دین است». همین است. درود بر شما با این سروده که درین غروب روز هفتم ماه محرم که دشمن زشتخو، حتی آب بر روی اعضای درجهی نخست بیت رسول الله ص بست. حرفم را در زیر ادامه میبخشم:
اگر آیهآیه قرآن را کد بدهیم میبینیم امام حسین علیه السلام به آن عمل کرد:
بگوییم: فَفِروا الی الله...
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم: قوا انفسکم و اهلیکم...
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم: یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا...
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم: لاتَظلمون و لاتُظلمون...
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم! ایا ک نَعبد
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم: ایا ک نَستعین
میبینیم حسینمان عمل کرد.
بگوییم: تبّت یدا ابی لهب و تَب...
میبینیم حسینمان عمل کرد.
سلام مجدد استاد خودم جناب حجتالاسلام احمدی. مرتبهای علمی در جنابعالی سراغ دارم که در هر موقعیتی قرار بگیری ارزش سخنگفتن و نوشتن را بلدی. خداوند به عزت آن دوست بیفزاید که در بیان حقایق، صاحب نطق و متنی.
سلام جناب آق سید اسحاق. لطف میفرمایی. اساساً معتقدم بنیآدم و بنیحوّا اگر بنا باشد پروردگار میان دلشان منزل کند، به قول عارفان والِه، باید «گهگاه از عقاید شخصی خویش چشم بپوشند» و آنگاه هست که سخن خدا را میشنوند. هر چه برای امام حسین علیه السلام انجام شود همچنان کم است زیرا آن امام شجاع و آشنا به همهی امور دین و سیاست، در عاشورا برای تمام اعصار کارش را کرد و باورمندان را در حزن و عشق و انقلاب خود توأمان وفادار کرد. سپاس از علایق و عقایدت سید اسحاق.
حجتالاسلام علی اکبر دارابکلایی: ابن قولویه در کتاب کامل الزیارت از امام صادق (ع) نقل کرده: «لبیک داعی الله … ان کان لم یجبک بدنی عند استغاثتک و لسانی عند استنصارک فقد اجابک قلبی وسمعی وبصری و رأیی وهوای علی التسلیم لخلف النبی المرسل...» کاملالزیارت، ص ۲۳۰ . اگر بدن و زبانم به استغاثه و استنصار تو در کربلا جواب نداد، اما قلب و گوش و چشمم به تو جواب میدهد.
جناب حجتالاسلام دارابکلایی سلام. سخن پیشوای صادق ع بنیانگذار فقه جعفری در مورد پاسخ به استنصار امام حسین ع که اگر بدن و زبان در کربلا جواب نداد، قلب و گوش و چشم جواب میدهد تکاندهنده بود و خیلی خیلی مهم. برای من تازگی داشت این حدیث. منظور این است میتوان همین امروز هم به استنصار پاسخ داد. شاید انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ره و هدایت بعدی رهبری معظم، یک جواب درجهی اعلا به استنصار امام حسین علیه السلام حساب آید. مطلب مهمی نوشتی. قدردانم آقا.
استادم جناب حجتالاسلام احمدی سلام. سخن سرراستی فرمودی. معتقدم در دایرهی مسلمین، معیارها در «حق» مشخص شده است مثل لوح محفوظ. منتهی در مصلحتها، تشخیص این که چگونه باید تدبیر نمود، عُقلایی رفتارکردن جواز دارد و من به گردشِ نخبگانی معتقدم، نه چرخش عمومی. بنایریت بنده هم، اِبتنای نظام سیاسی اسلام را بر دین و اتّکای آن را بر پایهی نظر مردم میدانم، که البته به نوع «هدایتشده» -که زندهیاد دکتر علی شریعتی میگفت- گرایش دارم. نوع تودهوار و احساسی و غلیانی و رأیهای خریدنی! را زیان میدانم و ضرر بیجبران. بارِ معنوی پستت هم بسیار پسندیده. مجدد سلام استاد جناب احمدی. بله، یک قاعده بیش نیست، آن هم برای پرهیز از هرجومرج و هدف اصلی ایجاد نظم و امنیت است. تطبیق نظر اکثریت با مسئلهی حق هم خودش یک چالش است. گاه اقلیت دغل هم ۲۵ سال امام علی علیهالسلام را به سکوت جهت حفظ وحدت میبرَد. این نوع ایرادها جزوِ عیوب معمول حکومتداری است. چاره هم ندارد.
مشهد مقدس. هشتم ماه محرم
(۳ مرداد ۱۴۰۲) از راست: ابراهیم گلچین. سید حسین شفیعی. قاسم بابویه. اسماعیل آفاقی. محمد مختاری
متن دامنه: مشهدرفتهها رفیقان من، همسنگران من، دوستان من سلام. حالا که عطر عاشورای امام حسین علیه السلام را در درگاه و بارگاه و صحنوسرا و هزاران محل ندبه و دعا و ثنا و در گوشهی نظیف مضجع شریف امام رضا علیه السلام بو میکشید، یاد مرا هم بکنید. کراهت دارد پیدرپی سوگند خورد، وگرنه قسم میخوردم با دیدنتان دلم برای آمدن به حرم پَر آورد. اگر نمیبود آن چند روز چندی پیش که امام رضا آمده بودم، شاید شیدایام مرا باز هم تا تاسوعا به آن جا کشانیده بود و راه رضوی را پیموده و زودا که در دارالسُرور و رواق آینه اتراق میساختم. اینک؛ که به جای قلم زدن در صحن هیئت محترم و ایضاً صحن مدرسه فکرت، قدم در صحن امام رئوف میزنید، دل خود را از هر خراش صاف کنید و مرا هم در ذکر و ذاکر و مذکور جا دهید. تسلیت مرا بپذیرید که اینک سوگوار و اشکریز سلحشوران دشت نینوایید. درود دارید. یادتان بماند عاشورا در کنار حرم امام رضا علیه السلام سعادت است، که باری عرض کنم، من، هم تاسوعا، هم عاشورا، نصیبم در آنجا شده است و میدانم چه تاسوعا و عاشورای شگفتانگیزی دارد مشهد مقدس. پس؛ قدر دقیقهدقیقه حضور در آن صحن مقدس را قدر بدانید. سلام بَرِتان. شب هشتم ماه محرم، ۳ مرداد ۱۴۰۲، با ادب و ارادت: امضای این حقیر.
جناب مرآت سلام. متنی جالب بود. دقت کردی. گریز بزنم. گویند مولوی همهی دانش و دانایی را داشت، ولی شمس آن را مرتب کرد. شمس چنان تلنگر زد، مولوی همهی علومش را بهخط کرد. نمیدانم گریزم ربط داشت؟!
خدا یا اربابِ تازه؟!
به نام خدا. سلام. آیهی ۱ و ۲ اعراف به انسان میفهمانَد بیمدهندگان و یادآوران -که این زمانه معمولا" روحانیان این نقش را بر عهده دارند- مَباید رنجیدهخاطر باشند زیرا خدای باریتعالی خود به پیامبرش تسلّا و آرامش داده که «فَلایَکُنْ فی صدرِک حَرَجٌ مِنهُ لِتُنذرَ به و ذِکری للمؤمنین». بههرحال، تبلیغ دین و بیم به مؤمنین، دشواری دارد. راهش این است مبلغ دین، قرآن را ملاک کارش بگیرد؛ کتابی مبارک که مردم را میتوان فقط با آن انذار کرد؛ زیرا مایهی تذکر مؤمنین میباشد. طبق این خطدهی قرآن، تنها مؤمنان میباشند که از کلمات الهی پند میگیرند و به قول مفسران معتبر قرآن "دلهایشان آرامش" مییابد و "چشمانشان از آن روشن میگردد." و بههمینخاطر در دنباله، قرآن به عموم میفرماید "آنچه را از جانب پروردگارتان به شما نازل شده پیروی کنید" و اکیدا" بازمیدارد از پیروی غیرِ آن: «و لاتَتّبِعوا مِن دونِه اَولیاءَ». دوستی و سرپرستی گرفتن فقط از آن چیزهایی باید باشد که خدا نازل نموده باشد. ولی قرآن درین عبارت شگفتانگیز ختمِ کلام هم کرده که اندکاند کسانی که روحیهی پندپذیری دارند: قلیلاً ماتَذکَّرونَ.
مرحوم علامه طباطبایی در المیزان اینگونه نظر دارد: "پیروی از قرآن کنایه از داخلشدن تحت ولایت خدای سبحان است." واقعا" قرآن غیر از خدا را به تعبیر علامه "پوچ و خیالی" میداند ولی چه میشود کرد که فقط فقط، به تفسیر علامه "گروه اندکی متذکر این معنا هستند". تفسیر نمونه هم معتقد است خدا با تسلا به پیامبر ص، سپس در آیه "روى سخن را به عموم مردم کرده" یعنی سخن از پیامبر -صلّى اللّه علیه و آله- و مأموریتش شروع میشود و به وظیفهی مردم منتهى میگردد." طبق تفسیر نمونه "از این آیه ضمنا" استفاده میشود که انسان بر سر دو راهى است، یا پذیرش رهبرى خداوند، و یا داخل شدن در ولایت و رهبری دیگران، اگر مسیر اول را قبول کند، «ولىِّ» او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بارِ کسى را بر دوش گیرد و به تعبیر مفسران تفسیر «اربابِ تازهاى» انتخاب کند." آری؛ خدا یا اربابِ تازه؟! زنهار. دامنه.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب بهرام اکبری لالیمی سلام. البته دستشان خالیست. نمیبینی مگر صبح تا شب کَتسولاخها !!! را سر میزنند که یک ضعف ناچیز و کمارزش در حیطهی جمهوری اسلامی ایران پیدا کنند تا آن روز پایکوبی کنند و یاوه بپراکنَند. واقعاً تهی است، دست وگرنه زمین که خوبه، زمان و آسمان را هم خیش (=شیار ) میکردند. بگذرم. خدمت و قدرت کنار هم، فقط موزونی میآورد. هم خادم، هم قادر. به قول رهبری معظم «ایرانِ قوی» در ماده و معنا. از بیانات درستت تشکر.
محمدتقی آهنگر: سلام بر اقا ابراهیم وقلم فرسایی زیبایش. از تفسیر علامه گفتی استفاده ولذت بردم و نیز ملاک ومعیار قرار دادن مبلغ دین از قران عظیم. قران کامل ترین کتاب اسمانی وبزرگ ترین هدیه پروردگار برای انسانها که همه رو به سوی سعادت ابدی هدایت و فرا می خواند ومهم ترین دلیل وحقانیت اسلام ورسالت نبی مکرم اسلام (ص) که همواره بابیان اعجاز امیزش حجت را بر همه تمام می کند وهمچنین معتبر ترین سنداثبات معارف واحکام اسلامی است و دین مترقی اسلام عالیترین مکتب تربیتی است که فضایل اخلاقی و باارزش را در وجود ادمیان پرورش داده وروح ایمان واگاهی ومسئولیت رادر نهادش تقویت می کند پس : هرگز نمی شود تصور کرد که انسان برای نیل به کمال نهایی بدونه مکتب تربیتی اسلام راه بجایی ببرد ان الدین عند الله اسلام بزرگ ترین دغدغه وفلسفه ی نزول ان هدایت بشر بوده است بس. ارادت.
دامنه |: سلام جناب محمدتقی. توضیحاتت را قبول دارم. بلی؛ هم حجت است، هم هدایت. نیز، هم فضیلت را در درون آدم تابان میکند و هم به فرمودهات: روح ایمان به همراه مسئولیت را تقویت. با ذکر واژهی مهم مسئولیت، مرا به یاد زندهیاد دکتر علی شریعتی آموزگار بزرگم انداختی؛ یعنی یاد آن اثر فاخرش: «مسئولیت شیعهبودن». ممنونم از خواندن، خصوصاً شرحدادن.
عزت رمضانی: بعد از وفات من تربت خاک از زمین مجوی / بر سینه های مردم عارف مزار ماست. شاعر: مرحوم اکبر مقتدایی فرزند محمدآقا خیاط.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب عزتالدین رمضانی سلام. یاد دو مرد بزرگ محل را کردی؛ مرحومان اُس «مَم د آقا» و فرزندش اکبرآقا. نزدم نیکی آن دو معلوم بود و دوستیِ خاصی داشتم با هر دوِ شان. روحشان در پرتو انوار الهی که دلدادهی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بودند.