خطابهای پیامبر ص به علی ع
( ۱ )
به قلم دامنه. به نام خدا. در آسمان برجهایی قرار داد و برای بینندگان آراست. مقدمه. فقط به فضای مَجازی قانع نیستم. تا کتاب در هر روز به دستم نخورَد «دست از طلب» برنمیدارم. آخه ما ملتِ کتاب و کتابخانهایم. دیشب لَنگِ کتابِ تازه بودم، بنایم چند روز اخیر بود به کتابخانهی عمومی محلهام بروم، اما دیدم کاری جلوَم ریخته. تا بَر برسم، وقت آنجا هم سر رسید. رفتم کتابهای موجود در خانهام را وا رسیدم، دیدم چشمم را این کتاب، سوسو انداخت: «مخاطبات النبی لعلی». درش آوردم. دیدم از بس نو مانده! حتی بوش به مشامم رفته. درست حدس زدید؛ اصلاً لایش را هم باز نکرده بودم. نوشتهی خطیب محمدعلی رسولی اراکی با ترجمهی حجتالاسلام محمدرضا انصاری محلاتی. شروع کردم به جلدکردنش. تا با نایلون جلد نکنم، کتاب بر من نمیچسبد. خواندمش و الان از صفحهی ۱۰۰ هم عبور کرده و نکتهها برداشتهام. چه حُسن تصادفی؛ کتابی دربارهی علی ع در روزهایی که به زادروزش نزدیکیم. به عشق علی قصدم راسخ ساختم تا برداشتهایم را به چند شماره، به تالار مدرسه فکرت و وبلاگ دامنه آورَم؛ خواهان داشت چه بهتر، نداشت هم، خُسران برای خودم نیست.
همانطور که طبق آیهی ۱۶ حجر خدا در آسمان برجهایی قرار داد و برای بینندگان به شکل صورتهای فلکی آراست، من هم به دیدهی خودم، امام علی ع را «نوری» میدانم که آسمانِ دلها را روشن میسازد و راه راستین را با درجهی کاملِ اخلاص، نشان میدهد. اینک، با این مقدمه، آغازِ نکاتی ازین کتاب به قلم آزادم:
یکم: کِندن و افکندن بُت مسی : ابیمریم نقل کرده پیامبر ص فرمودند: ای علی! من هجرت میکنم، در بسترم بخواب، قریش تو را ببیند از خارجشدنم باخبر نخواهند شد. یاد آن شبِ علی ع افتادهام که پیامبر او را نزد بُتها بُرد. آنهم کنار کعبه. روی دوش پیامبر ص به پشتِ بام کعبه راه یافت و به فرمان نبی ص بزرگترین بُت را که از جنس مس بود و بر پشت کعبه نصب و میخ، از جا کَند و بر زمین افکند.