تحلیلی بر نامهی خوئینی
به قلم دامنه :به نام خدا. آیتالله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمهی نامهی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادیاش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامهاش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنیها) همیشه نمیتواند منبعی قابل استناد باشد. «مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» هم بستگی به میزان احاطهی علمی گزارشگران و تحلیلگران آن و دسترسی درستِ آنان به اطلاعات دارد. میماند منبع وسط ڪه مشاهداتِ آقای خوئینی محسوب میشود ڪه به لحاظ اعتبار، استناد شخصیاش است. و به نظرم همین موجب شده است ڪه به این نتیجه برسد و با قطع و یقین و مطلق بنویسد: «آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان میگذرد زیبندهٔ نظامی نیست ڪه با پرچم اسلام به دنیا معرفی میشود.»

آقای خوئینی با شمردنِ چهار بند -ڪه به لحاظ فن «تحلیل محتوا» نوعی ذهنخوانی و زبانخوانی به حساب میآید- ابتداء اوضاع ڪنونی مملڪت را «غیرقابلدوام» میخوانَد و سخن انتقادی خود خطاب به رهبری را در قاب «از نگاه مردم» قرار میدهد تا آنگاه از جانبِ مردم «شیوهٔ مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن» را «نقشآفرینِ اصلی در تمام یا اڪثر مهامّ امور ڪشور» معرفی نماید؛ یعنی خوئینی با جایدادنِ خود در ذهن و زبان مردم، مقصّر و موجد و موجب و مسئول این قصه یا غُصه را رهبری میداند.
در واقع آقای خوئینی با ردیفڪردنِ یڪ مقدمه و برشمردنِ چهار بند از نوع افڪار و انتقادها ڪه به نظر او در ذهن «بسیاری از مردم» ایران رژه میرود و نیز مقصّر معرفیڪردنِ رهبری در وضعیت اڪنون مملڪت، ڪه آن را در نامهاش توصیف ڪرده است، میخواسته به این رأیاش برسد ڪه شیوهی رهبریِ آیتالله خامنهای را نادرست اعلان ڪند؛ با این جملهی نیمهتصریحیاش ڪه از زبان مردم نوشته، رهبری نظام: «باید با ملاحظهٔ همین مشڪلات و چالشها» «شیوهای در مدیریت امور به ڪار میبست ڪه امروز، گرفتار این آشفتگیهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و ... نمیشدیم.»
آقای موسوی خوئینی وقتی نامهاش را با چند فراز به این مفاد انتقادی آغشته ڪرده و ذهن خوانندگانِ نامه را درگیر ماجرا ساخته، آنگاه زمینه را فراهم میبیند ڪه قلم به ڪنایه و طعنه برَد و برای تثبیت تردید و یا ردّ راهبریِ رهبری، با دو جملهی شرطی و التزامی بگوید «اگر شیوهای ڪه تاڪنون» رهبری برای مدیریت ڪشور «به ڪار» گرفته است «نتیجهٔ محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیلهای شناختهشده در حڪمرانی است» پس باید درِ انتقاد به رهبری باز باشد و آگاهان جامعه بدون هیچ نگرانی به رهبری «تذڪر دهند و اصلاح آن را با تأڪید درخواست ڪنند» و بلافاصله در دنباله، «اگر» دومش را مینویسد ڪه چنانچه «مبنای تصمیماتِ» رهبری در این مدت «دانستههایی از مبادی غیرمتعارف است» سرنوشت ملت، چیزی دیگر است ڪه از نگاه خوئینیها «سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر» تعبیر شدهاست.
به نظر میرسد آقای خوئینی -ڪه در جریان چپ، نقش هدایت و خطوربط دهی را بر عهده دارد- با سرگشادهڪردنِ عمدی این نامهی انتقادی، دستڪم خواسته است سه ڪار ڪرده باشد:
۱. ضعف عمدهی جناح چپ را از چشم مردم دور ڪند ڪه پس از بحران ۸۸ حاضر شد بهناچاری با استراتژی «نیابت» حضور در قدرت رسمی را از دست ندهد. زیرا آنچه به حساب آقای حسن روحانی نوشته میشود، از نگاه منتقدان سیاسی و اقتصادی، تقصیر اصلیاش به گردن جناح چپ است ڪه با هزینهی جناح چپ، بر ڪاندیداهای جناح راست پیروز شده است.
۲. با انتقاد از رهبری، موقعیت متزلزل جناح چپ را درمان ڪند و حالت متذبذب افرادی از این جناح را ڪاهش دهد و با توجه به احتمال تسخیر قوهی دیگر از از سه قوه، در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ توسط جناح راست، برای تنور فضای انتخاباتی هیزم و یا دود و یا گرمی مهیّا ڪند و خمیر را بچسباند.
۳. شاید هم فڪر ڪرده است اڪنون زمان آن رسیده است تا از طریق نقد شیوهی مملڪتداری رهبری و مقصّر قلمدادڪردن آیتالله خامنهای، فصل نوینی برای جناح چپ بیافریند، با دو هدف متعارض: اگر شد، جناح چپ -حالا چه تمامجان و چه نیمهجان- در گردون و گردونهی قدرت رسمی بماند، و اگر نشد، لااقل خروج از نظام و در واقع بیرونرفتن از سیاست رسمی، با نقد به رهبری ڪلید بخورد؛ با این برآورد احتمالی ڪه هر دو هدف، بهجبر، تاڪتیڪِ بازی در هر دو زمینِ «درون نظام» یا «بیرون نظام» را برای آنان فراهم و میسّر و آسان میڪند.
ناگفته نگذارم از نظر من، انگیزهی هر شهروند برای نوشتن نامه به رهبری ڪه ناشی از شیوهی علویست، قابل تفتیش نیست و من به عنوان یڪ شهروند، نامهی یڪ فرد مؤثر سیاسی را به بضاعت اندڪم، ڪمی شرح دادهام. درست و یا نادرستِ آن، وا گذاشته میشود به خوانندگان.