نوشتهها و نظرات ردوبدل شده
دامنه: بهزودی، علاوه بر ستون روزانهی "به چه تکیه کنیم؟!"، در پنج دایره با عناوین زیر، به صورت سلسلهواره، مطلب خواهم نوشت. البته در هر کاری، طبق آموزهی قرآنی میبایست گفت: ان شاءالله تعالی. دایرهی دنیا. دایرهی ایران. دایرهی عرفان. دایرهی شعر. دایرهی آیه.
عبادت در همهجای زمین: در مذاهب دیگر مانند یهودیت و مسیحیت، مردم، از غیرِ مَعبدهای عمومی دین خود، از عبادت و نماز منعاند. اما اسلام این محدودیت را برداشت. هر مسلمانی در هر کجای دنیا که باشد میتواند نماز و عبادتش را به انجام رسانَد. زیرا شارع اسلام این عبادات را در مرحلهی اول "فردی" قرار داد اما فواید اجتماعی آن را هم، از نظر دور نداشت و در مرحلهی بعدی گذاشت. این سخن پیامبر ص بسیار عرفان میآفریند و امتیاز مسلمین است: «برای من، همهی روی زمین مَعبَد و پرستشگاه است.»
آپارتاید غرب: اسلام ما را از سوگند بیجا برحذر داشت وگرنه به "به پیر، به پیغمبر" قسم میخوردم (زیرا این قَسَم از قِسم غلیظ سوگندهاست) که آنچه بر سر ایران دارند میآورند فقط آپارتاید (=فرق قائلشدنِ) اتمیست. دوئیت و رفتار متناقض غرب واضح است، فقط یک آدم لجباز میتواند آن را انکار کند. همهی داروندارِ اتمی ایران باید زیر دوربینِ آژانس بینالملل (در واقع جاسوسان نظام سلطه) باشد و آستانهی اتمی ما تحت کنترل غرب، اما اسرائیل درین مسئله از تمام قاعدهها مستثنی باشد و هیچ کس حق نداشته باشد ازو یک پرسش اتمی بپرسد و هیچ کشور منطقه نباید ازو جلو زنَد. من درین مسئله، راهبرد رهبری معظم را میپذیرم که هم جلوِ غرب ایستادند و هم همزمان اجازهی حرف دادند؛ بیشا، آن که رفت برای حرف با غرب، باید جانبدار منافع ملی باشد، نه هواخواه و دلسِپُردِ غرب. بیشتر بخوانید ↓
گفتوگو با مردم؛ چگونه؟ رهبری معظم امروز ۵ مرداد ۱۴۰۱ بر "سلوک مردمی امامجمعههای ایران و "حضورشان " در بین مردم" دست گذاشتند و مهمتر اینکه خواهان "گفتگو"ی آنان با مردم شدند. برداشت بنده این است امامانِ جمعهی ایران -قریب به اتفاق- تا به حالا، نه با مردم وارد گفتوشنود میشدند و نه اساسا" به این نیاز باور داشتند. گفتوشنود برای خود آئین و قواعد دارد که اصلیترین آن موقعیت برابر در گفتوگوست. یعنی سمتِ قدرت خود را حقبهجانب نداند که همیشه بخواهد مردم را گمراه فرض کند و نادان، که آنان را به فکر و عقاید خود فراخوانَد، و سمت دیگر -که مردم باشند- فقط گوش کنند و اطاعت. به نظر میرسد رهبری معظم -گرچه دیرهنگام- اما بهحق و از حیث آسیبشناسی و آفت و عارضه، این تذکار مهم را خبیرانه اعلان فرمودند.
دولت "صادقالوعد". مسائل روز: هنوز زود میدانم دولت ۱۳ را -که از پایگاه جناح راست برخاست- بشود داوری کرد؛ داوری، اول گردآوری لازم دارد. دولت از نظر زمان نیز، تازه داخل ۱ سال شد. گرچه تازگی دکمهی انتقاد درونجناحی علیهی آقای رئیسی زده شد که پیشازین از آن منع بودند، یا راغب نبودند. به عنوان کسی که از سکوی عقلم مسائل را مطالعه میکنم و جانبدارانه مشی نمیکنم به نظر میرسد دولت شاید نتواند به صفت سنگین صادقالوعدشدن برسد. اساسا" در علم سیاست صادقالوعدبودن منافی منافع ملیست زیرا دولت زیر سایهی قدرت است و قدرت هم اغلب صادقالمصلحت است و تابع نفع و زیان، نه لزوما" صادق در وعد؛ اگر البته کاتِمالحقیقت نباشد. جاخالی ندهم جنس حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی با رئوس جناح راست فرق دارد؛ پس شاید بتواند، هر چند اندک و کمشدت. کاش بتواند. اصطلاح دولت "صادقالوعد" عنوانی است که خود آقای رئیسی برای دولتش به کار برد.
سه آسیب عراق. نیروهای سید مقتدی صدر امروز (۸ مرداد ۱۴۰۱) پارلمان عراق را تصرف و در آن تحصُن (=بَست) کردند. آقای سید مقتدی، روحانییی متزلزل و شخصیتی نوسانپذیر است. محیط پرتلاطم عراق همواره برای ایران یک تهدید باقی مانده است. سه آسیب استراتژیک عراق از دید بنده دائمیست: ۱. امتناع آیتالله سیدعلی سیستانی از پذیرفتن تز دین و سیاست که ضربهی اصلی را بر پیکرهی عراق وارد کرد. ۲. تکثرگرایی (=پلورالیسمِ) زودهنگام که عراق را به شقاق و شکاف انداخت. ۳. ورود پول از مجاورین عراق که محیط عراق را میدان تاختوتاز ساخت. حتی در اروپا هم اول دولتهای مقتدر شکل گرفت؛ (مثل دوگل در فرانسه، بیسمارک در آلمان) سپس پس از رشد نسبی، به آزادی به مفهوم غربی رسید. نکته اینکه ایران با تز پیوند سیاست و دیانت توسط امام، این نَکال و نکبت را از سر کشور، خردمندانه دور کرد. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
نقبی بر حوزهی علمیهی نجف. شالودهی این حوزهی دیرین -که جا دارد اول از خدمات بیشمار آن یاد کنم تا ناسپاسی ننموده باشم- در بیشتر دورهها بر پایهی تفریق دین از سیاست و اِکراه عامدانهی علمای آن از سیاست بوده است و هر چه به معاصر آمده این سبک غلیظتر شده است. سنت نادرست جدایی حوزهی نجف از سیاست که همان تز تفکیک دین و سیاست است، امروزه در میان غربباختگان و کسانی که با دین میانهی محکمی ندارند، طرفدارانی یافته که در واقع برای کوبیدن تفکر امام خمینی، به این حوزه روی خوش! نشان میدهند حال آنکه لرزانترین باور را دارند و هر بار سمت تفکری میغلتند. آقای سیستانی با دوری از سیاست و رد نظریهی ولایت فقیه، حوزهی نجف را به سمت پرورش آن نوع از روحانیین برد که دورهی پهلوی، در قم و مشهد این منش را داشتند که به نهضت امام نپوستند و آن را رد کردند.
تحلیلی بر جنگ تازه در غزه. تحلیلی بر جنگ تازه در غزه. برای اینکه در تاسوعا از مسائل روز مسلمین و مظلومین زمین باز نمانیم، آنچه به نظر بنده میرسد این است: حملهی جدید اسرائیل به غزهی مظلوم فلسطین دستکم درین مرحله، ناشی از سه هدف این رژیم مجعول است: ۱. رهبران اصلی جنبش جهاد اسلامی را از سر راه پیماننامهی خفتبار «طرح ابراهیم» نابود کند. مانند به شهادت رساندن "تیسیر محمود" و "بسام سعدی" از برحستگان این جنبش. زیرا جنبش جهاد تنها خط فکری فلسطین است که هرگز قائل به سازش با تز زمین در برابر صلح اعراب نیست و فقط از رهبری معظم خط میگیرد. ۲. تحریککردن جنبش حزبالله که هفتهی اخیر قاطع مرز نفتی و گازی مدیترانه را دنبال کرد. ۳. دولت تازهکار اسرائیل به رقیبان خود میخواهد نشان دهد برترین حزب برای مشت آهنین علیهی مبارزین است تا قدرت دولتش را مستحکم کند. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
برای شب عاشورا. این شب مانند ندارد، تا ابد بیمانند است. طوری زندهاش باید داشت که ما را زنده بدارد. چه آدمهای نزیه در قرون و اعصار این شب را تا سپیده زنده داشتند. شبی که امام حسین ع کاری در اندازهی معراج خاتم و شبیه عظمت فروآمدن وحی بر قلب نبی مکرم ص در غار حرا کرد. هیچ شبی تا این حد قُرب به خدا را برای اباعبدالله میسّرتر نساخت. مگر در اسلام نهاییترین گام چیست؟ جز نزدیکی با خدا و بیپردهترین گفتوگوها؟ به نظرم امام حسین ع در آن شب با زمزمهی زبانی و جنبش قلبی، خدا را در عالم معنا ملاقات کرد و اذن پرواز از هامون نینوا به فردوس مأوا گرفت. این شب را به حکمت، سرِ حرف بیاییم؛ وگرنه اگر حرف برای زدن در هر جایی که به سر میبریم، نداریم، دستکم در سکوت فکر باشیم و صامت. زیرا ۵۱ سال پس از پیامبر اکرم نه اماممان که حتی خاندان و خیامشان در آتش شررات اموی جفا دید.
برای شام غریبان. کل دانش امام حسین ع نشان از الهام داشت، لذا ارادهاش را تحت هدایت پروردگار قرار داد. خوشا که از جانب حضرت رب تعلیم یافت. چنین است که انسان دوست میدارد به دست امام حسین ع هدایت شود و کسی که پیوند نزدیکتری با روح آقااباعبدالله حاصل کند، حتی بیتقلّا به فهم ژرفتری نائل میشود والّا خرواری از کلمات، روح را راضی نخواهد کرد. آن امام مصائب کشید تا بشر خود را هرچهبیشتر به او شبیه کند. شام غریبان صدها پیام در خود دارد، یکی این است ای انسان! سیدالشهداء علیهی دو چیز خود را مسلح کرد: شرارت ابلیسان و سلطنت امویان. شوکت عاشورا در اندرون است؛ یعنی پیبردن به این رمز که امام حسین ع به سِرّ دین دست داشت و همین او را شکیبا ساخت؛ محتاج هیچ تسلّایی نشد بلکه خود تسلّای باطن را بنیان نهاد و آرامش را رنگ نو داد و عشق را امین ساخت. خاکسار خاک توایم حسینِ شهید.
بخشی از نظرات و پاسخ بنده به اعضا در هیئت رزمندگان:
سلام جناب آقاحسین. شما سید محترم لطف میفرمایی. بنده هم به دیدار دوست خوبی چون شما درین صحن، خوشحالم. خودم را نیازمند سفارش میدانم و به خودم این جسارت را نمیدهم که بخواهم دست به سفارش کسی بزنم. غرَض فقط انتقال ارزشهای جبهه و دستگذاشتن روی معنویات آن دوره است که خودمان را در برابر روزگار و هجوم بیانصافانهی کینهتوزان علیهی انقلاب اسلامی، قوی و معنوی نگه داریم. ممنونم از محبت و مهربانیات.
پیام من به سید محسن: جناب حاج سیدمحسنآقا سجادی سلام. تصویر و پیامتان بر بنده و خانه اثر داشت؛ اثرِ اندیشیدن در حکمت زیارت و نیز ارادت و مَوَدّت به خاندان عصمت و اهل بیت -علیهم السلام- که نبی خاتم خدا ص، مُزدی جز محبت به خاندان پاک خود از مؤمنین نخواست. جنابعالی در جایجای مدینه و مکه -که اسلامِ مجسّم است و تاریخ دین مُبین و هزاران هزار بلکه بیعدد و بیشمار نکته دارد و پند و آموزه- به یادِ ماها باشین و در لباس مقدس اِحرام و بر نیّت دعای خیر و اِکرام، بر ما مقامِ شفاعت و میانجی گیرید تا شاید مشمول لطف آن دوست محترم در میعادگاه حضرت ابراهیم ع، و توجهات و عفو و بخشش و تفضلات حضرت باریتعالی قرار گیریم. ممنویم. از طرف خودم و خانمم.
جناب آقای شیخ محمد بابویه سلام. از نوشتههای دنبالهدار شما که برآمده از قلم خودت و برگرفته از تعالیم و تفکرتان است، بهره میگیرم. ممنونم. شرحِ حال جبهه را بهدرستی ترسیم میکنید و نمکِ و مِلح طنز هم بدان میزنید که خواندن آن را میسّرتر میسازد؛ چونان عصارههای گیاهی سنتی، که مُسهِّل هستند و روانگر.
سلام جناب آشیخ محمد بابویه. حالا حلوای مَسقطی استهبان استان فارس نشد؛ دستکم فِرنی و حتی چِسِنانجیر !!! هم قبول. این از جواب کشکولی. امابعد؛ لابد میدانید لارِ استان فارس، قطبِ مسقطیست؛ که سرشار از فسفر و مواد مُغذّیست که شما به ما آن را شور شوری میدی؟! سپاس از طبع طنز آن دوست فرهیخته.
به مناسبت سالگرد شهید حسن رنجبر: سلام به شما خانم ربابه رنجبر. لابد میدانید مردم خاندان شما را خوب، پایهمذهب و اخلاقمحور میدانند و من ریشه را، هم در روحیات مهربانی و معنوی مرحوم پدرتان میدانم و هم در طهارتِ روح و تعالی مذهبی والامادرتان. حتی احتمال میرود اجداد دور و نزدیک شما هم به این سجایا آمیختگی داشتند و نسلی منتقل شد؛ گرچه اصل تربیت و تهذیب فردی در پروَرندان شاکلهی فردی، مدخلیت بالایی دارد. بر من است که ادب خود را تقدیم و نکتهام را در زیر پیشگاه شما بزرگوار ارائه کنم: با احترام. من برای شما خواهر خوب چیزی قابلِ عرضتر از "بَلْ اَحیاء" ندارم که خدا به خودِ رسول رحمتش حضرت محمد مصطفی ص پس از جنگ بدر که گویا چهارده شهید داد، دلداری داد در آیهی ۱۶۹ آل عمران که کُشتهشدهی راهِ خدا را نباید مُرده پنداشت، زیرا شهیدان، زندگاناند. چرا زنده؟ به تفسیر علامه طباطبایی موت به معنای «بُطلان شعور و فعل» و عمل است. منظور ازین تفسیر این است وقتی کسی مُرد، دیگر از درک و عمل تُهی و لذت و فرَحی میشود. پس خواهر محترم به خود ببالید که خدا با فرستادن لغت «احیاء»، وجود شعور و درک را برای حیات معنوی و لذت روحی شهیدان در زندگی برزخی (مرز و همجوار بهشت) ارمغان داد. یاد حسَنِ زندهنام شما که شهد شهادت در رکاب رشادت سرکشید، جاوید. یاد پدر والاگوهرتان در یادها، و عمر مادر مُهذّبهیتان طولانی.
سلام آشیخ محمد. هم ارزش نهفته در دفاع شکوهمند مردم ایران را با استناد قرآن کریم، بهشیوایی بیان فرمودید و هم به طبع طنز قلم خوشقلب خویش، آسیبشناسی عمومی کردید. لذت بردم از طعم قلمتان. حق را روشن مطرح کردید و عیوب را متذکر شدید تا از یادها مرور. تلنگر هم زدید که بایسته هم بود. درود.
آشیخ محمد مگر شما هم قناتپِشون آب می گرفتین؟! فکر میکردم از اَلمِهجار و مُصیّبرَفبِن و قارتخِل تهیه میکردین؛ بلکُم تیرنگگردی. راستی سلام. نزدیک بود یادم رود این ادب دینی و عرفی.
سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. توضیح صمیمی شما کارگر افتاد و پسند شد. همین نگرش مفید است. یعنی هم، صمیمیت درین تالار تبادل فکری رزمندگان و هم، صحبت و همراهی همدیگر. چیزی شبیه خود فضای پاک جبهه. درین صحن شکل بگیرد. با تشکر وافر. درود.
سلام جناب آشیخ محمد. ازینکه در ورای خاطرهات، گریزی محبتآمیز به اخوی مرحومم آقاحیدر زدهاید و بذل مهر نمودید، اخلاق حکم میکند ازت متشکر باشم. مطالب هم شیرین و شیوا بود، چون شیدایی در وجودت هست. درود.
جناب آشیخ محمد بابویه سلام. از دین مبین، بهتر از من میدانید، تأکیدش را بُرد بر خواندن و نوشتن. صدر اسلام بنا به آموزهای که از مرحوم بدیعالزمان فروزانفر در "تقریرات" وی آموختم، بر "حفظ" تلاش داشتند و نوشتن، چندان باب نبود. اندکاندک که طبع و نگارش رواج یافت. این هنر توسط علمای ایرانی به اوج رسید. اینک هنوز هم هیچ کتابی در جهان (منهای متون مقدسه) نتوانست آثار متقدّمین و متأخرین مثل شواهدالربوبیهی ملاصدرا، شفای بوعلیسینا، فصوصالحِکم ابن عربی، حکمت اشراق سُهروردی، نیز آثار مرحوم دکتر علی شریعتی و استاد شهید مرتضی مطهری و یا اثر منحصر "اربعین" (چهل حدیث) امام را از جِلوه و جُلوداری بیندازد. پس شیخِ یادگارِ حاج شیخ قربانِ محلهی قشنگ و نوستالژیکِ بَبخَیل همچنان بنویس و بدان نوشتن از برآمدِ برجستهی تمدن اسلامی و ایرانی است که قرآن ما خود قرائت است و کتابت.
جناب آقا سیدکاظم سلام. بنده از روی اشتیاق و کسبِ مطلب، نوشتههای قلم جنابعالی را -که الحمدلله برخوردار از ادبیات، شاهدمثالهای تاریخی، دانش و اطلاعات عمومیست- درین صحن هیئت محترم میخوانم. فقط خواهشی دارم که هنگام تایپکردن، بعد از درج هر کلمه، دکمهی "فاصله" را هم بزنید تا ما موقع خواندن، با جملات و کلمات بههمچسبیده مواجه نشویم. چنانچه نیک میدانید واژههای جملات، وقتی از هم فاصله داشته باشند، خواندن را مُیسّرتر میکنند. خرسندم که متون جنابعالی دربردارندهی نکات میتواند باشد. ممنونم.
نظر حجتالاسلام ربانی: هو العزیز. با سلام علیکم بر فرزانگان و افتخارآفرینان دیار عزیزم بلده طیبه دارابکلا. نکته ای به ذهن حقیر تداعی کرده لازم دانستم به عرض برسانم، بیان دو گونه است بیان زبان و بیان قلم ، بیان زبان با زمان کهنه میشود و از بین میرود، ولی بیان قلم تا ابد باقی میماند. " تفسیر مجمع البیان - علامه طبرسی " همین جمله از تفسیر عظیم علامه گویای تأثیر و عظمت قلم و آنهائی که دستی در نوشتن و خلق کردن دارند را نشان میدهد، بوسیله قلم است که تجربیات ، آموخته ها ، غم ها ، شادی ها و موفقیت ها به نسل بعدی منتقل پیدا میکند و آیندگان از معرفت و اندیشه گذشتگان درس میگیرند و حتی کنایه های قلمی از کنایه های بیانی در افکار جامعه تأثیر گذارتر است ، پس در بیان قلمی ، اخلاص و حسن ظن بیشترین نقش را در تأثیر مثبت گذاشتن بر افکار عمومی بازی می کند ، و اهل قلم باید در یک جمعی که سلیقه ها و سطح افکار متفاوت است به سلیقه های مشروع احترام قائل شود ، مثلا : ارسال پیامها و فیلم ها را نمیپسند و به متن ها که از فکر بکر دوستان نشأت می گیرد بها قائل میشود . شیخ بهائی عارف ، فیلسوف، ریاضی دان ، ادیب و در یک جمله ، حکیم فرزانه در همه اعصار ، تألیفات او بیش از نود کتاب و رساله در زمینه های مختلف بود که از مشهورترین و معروفترین اثر مانده گارش کشکول و موش و گربه است که برای همه قابل استفاده است . و .... عرض میکنم، بهترین قلم ، قلمیست که از جانفشانی و از خودگذشتگی مردانی بنویسد که همچون چهل چراغی در شب تار و ظلمانی راه هدایت و آزادگی را به آیندگان آموختن و باعث نجات کشور و تعالی مردم ولایتی ایران زمین شدند . و..... ای زیباترین از تو تقاضا دارم همانطور که چشم صورت ما را به زیبائی هایت باز کردی ، چشم دلمان را هم به حقیقت بنده گیت باز نگهدار . آمین یا رب العالمین اقل العباد ربانی
پاسخ دامنه: جناب استاد ربانی سلام. متنی مؤثر چونان جُرعهی قنات از ادب و ادبیات آن جناب فوَران زد. به هر کجای جملات جنابعالی اشاره کنم، هر عبارت، خود عبرت و اعتبار است. بنده از گزارههای سخن شما لذت بردم و حرفِ سدید زدهاید. از راستگفتار و نیککرداری چون شما روحانی فاضل، همین هم، انتظار میرفت. بیشتر با قلم شیرین و شیوای خود، شیدایی ما را رقم بزنید استاد. با تشکر.
جناب استاد ربانی سلام دوباره یک نکته یادم رفت محضر شریف یادآور شوم. گرچه سهوِ لفظی بوده، آنجا که بهدرستی افاضه فرمودید: "از جانفشانی و از خودگذشتگی مردانی بنویسد که همچون چهل چراغی در شب تار و ظلمانی راه هدایت و آزادگی را به آیندگان..." خواستم عرض کنم میبایست "بانوان" را هم در کنار واژهی "مردان" در جملهی زیبا و سازندهیتان جانمایی میکردید. ما همه، از دیرباز، هم از حضرت آدم اباالبشر -علیهالسلام- هستیم و هم از حضرت حوّا اُمالانسان -سلامالله علیها- و انقلاب و تاریخ و حتی بهشت هم به مدد بانوان مقدمهچینی و تسهیل شد و خواهد شد. درود.
پاسخ حجتالاسلام ربانی: صدیق توانا و اهل قلم برادر بزرگوارم آقا ابراهیم علیکم السلام. همیشه لطف شما شامل حال حقیر سرپا تقصیر میباشد. نکاتی را به استحضار آن شریف میرسانم : ۱- خطاب استاد بسی بهاء سنگینی را طالب است که من چیزی از یک " ناچیز " بزرگ نیستم و این " ناچیز بزرگ " هرگز نمیتواند استاد باشد و جمله ای است از عارف عامل خواجه عبدالله در مناجات نامه اش ( که غایت آمال حقیر است ) می فرماید : خدایا اگر در تمام عمرم یک بار مرا صدا بزنی بنده من تا عرش رود خنده من. ۲- فرمودید حرف سدید زده اید: عزیز، همانگونه که مستحضرید بها قلم بسیار سنگین است ، میگویند: در یوم تبل السرائر عبور از پلی را که از مو باریکتر است شرائط بسیار باید که دل شکستن یکی از سختترین مرصاد. ۳- فرمودید نقش بانوان در کنار مردان ... تذکر بجاست ولی اصطلاح مردان در اینجا بر مبنای تغلیب است در مقام زن همین بس که آنها " بزرگترین معجزه آفرینش هستند و جلوه زیبایی بی حد خداوند ، همانگونه که امام خمینی ره فرمودند: زنها مظهر آزادگی، عفت ، کرامت ، شجاعت و... این شیر زنان بودن که با تعلیم و تربیت اسلامی فرزندانی به جامعه انقلابی ما تحویل دادند که باعث افتخار و سربلندی کشور شدند و نقش بسزائی در پیروزی جنگ تحمیلی داشتند . والسلام اطال الله عمرک.
پاسخ دامنه: جناب استاد ربانی سلام. با استخدام سخن شِکَربارهی پیرِ هرات بر تنِ متنِ خود شولای پند و اندرزِ کارساز پوشاندید؛ یعنی دو جناس لفظی و معنوی "بندهی من" / "خندهی من". آقا، بر بنده، جنابعالی سمِتِ استادی دارید؛ فروتنی آن جناب با عبارت متواضعانهی "ناچیز بزرگ" خود یک ترم کلاس بود. درود. امابعد؛ بلی، توضیحات شما رفع ابهام کرد. و متشکرم که صراط و سرائر و مرصاد را حکیمانه به هم دوختید. چه راست فرمود امام علی ع مولای بشریت اِلی یوم القیامت که زینتِ علم و انسان را، واحد و یکسان دانست، حِلم. زیبایی علم و آدمی هر دو، حلم است؛ بَرندهی بار = بُردباری. حال که ذکری از حضرت وصی ع شد عرض کنم دو دسته هیچ وقت ریح علی را به مشام نبُردند: ناشکیبان و نانجیبان. که مرحوم دکتر علی شریعتی، بسزیبا، در سه دسته به قسمت بّرد: «قاسطین، مارقین، ناکثین» قاسطین علیهی شعار آزادی علی ع ایستادند، ناکثین علیهی شعار عدالت علی ع ، و مارقین هم در برابر شعار آگاهی علی ع. و خوشا به حال انسانی که حرف غدیری حضرت خاتم ص را مُهر امامت علی ع و امضای رهبری حضرت وصی ع میفهمد و به آن باورمند است. درود.
جناب آشیخ محمد سلام شما برادرِ ارزشمندم با یادآوری خاطرات خود، حس قشنگی به این صحن محترم میدَمین. برای همهی کسانی که در نوشتهیتان نامشان رفت و در جبهه یاریشتابان شائق دین و میهن و مردم بودند، از خدای باریتعالی سلامتی دیرپا میطلبم و برای معلمان مرحومان: حسن بابویه و سید حجت شفیعی عُلوّ درجات. بلی؛ از روزگار سخت، سخنگفتن، بهیقین به تجربه و پایمردی و شیرزنی مدد میکند و سخن توأم با طعم طنز جنابعالی هم، سازنده است و مسرّتآور. درود.
نظر علیرضا حاج باقرموسی: سلام. چقدر زیبا ذهن و فکر ما رو جناب آقای آق شیخ محمد به همراه دوست خوبمان آقا ابراهیم طالبی که صاحب قلم ارزشمندی هستند به اعماق خاطره های سالهای دور هدایت کرده که البته دارای انرژی مثبت هسش دوست خوبم هر وقت از دایره سیاست که به قول سید اهل قلم آقای شفیعی (پلنگ پرش ) میکنی از اون بیرون می جهید (البته بدون کامشیره) نورانیت جبهه وفضای اونروزها از نوک قلمتان ساطع وبه عمق وجود آدم جلا میبخشید پس به همراه آقای طالبی که مداد ایشان همیشه تیز واماده هسش جلای روحی این هیئت رو که یادگاران همان دوران هستند جلا ببخشید. درود به شما ایام مستدام.
پاسخ دامنه: جناب آقا علیرضا سلام. ذکری از بنده در پاسخ به جناب آشیخ محمد کردید که ادب بر من الزام میکند عرض ارادت کنم. باریکبینیهای قشنگ جنابعالی خود بهرهی باارزشیست. آنچه در جبهه رخ داده گنج کم است، کَنز ملت ایران است که همه مکلفیم این کنز گران را در تاریخمان حفظ کنیم و از این معدن، استخراج کنیم و بر پیکرهی وجود مادی و معنوی ایران بچینیم تا هیچ چیزی این هویت پربها را برهوت نکند. با کمال قدردانی از جنابعالی.
علیرضا آهنگر: سلام. ارادت ما به شما تمام ناشدنی ست. البته هر بار نگاهی به پست شما میاندازم دریچه چند وجهی چلوی چشممون هویدا میشه. انشاالله هرروز نمایونتر.
پاسخ دامنه: جناب علیرضا سلام. محبت -و به قول علمای علم اخلاق: تودُّد- اکسیر انسجام جامعه است. جنگی که بر ما، مستکبرانه و از سرِ نِخوت، تحمیل شده بود، این اِکسیر گرانبهاء را چونان گُلابپاش، بر روح و تن رزمندگان پاشاند و همان عامل وحدتبخش و اُلفت شده بود. هنوز هم بوی آن اِکسیر را باید به روی هم بپاشانیم و شما درینباره بر بنده محبت میورزید که حاکی از سرشت است و تقویت شایست. من هم علاقهام به شما و تمام رزمندهها تمامی نمیگیرد. بنیان اسلام هم بر مَودّت استوار است. پس باید وَدود هم بود. درود.
یک پیشنهاد به هیئت: هر رزمندهای که به شهرهایی از ایران رفته یا در آینده خواهد رفت، عکسی از نماد مقبرهی شهیدان گمنام انداخته یا خواهد انداخت، درین هیئت محترم رزمندگان هم بگذارد. هم شهرشناسیست و هم ادای احترام به شهیدان بینامونشانِ جاویدان.
جناب آشیخ محمد سلام. چون لفظ"جمیعا سلام علیکم" را به کار بردین پس ادب حکم میکند پاسخ دهم: علیکَ السلام. ازینکه فرمودین "متابعت امر" آن دوستت را نمودین و این خاطرات را نگاشتین، رفتارتان پسندیده بود. چنین نقل خاطراتی ریا نیست که نوشتین: "ریا نشود" زیرا بازگویی رفتار اخلاقی برای انتشار تجربیات است و حتی نوعی پرداخت زکات دانش محسوب میشود. ازینکه در ذهنتان کنکاش برپاست، علامت کنجکاوی و کاوشگریست. نیز علت «کمین» در اطراف مریوان را "ایجاد امنیت و آسایش برای روستائیان" دانستین که حرف درستی زدهاین. آری؛ چنین بود. "کارآئی چفیه" نه فقط صدویکُم آن "بالینگن" بود که هزاران کاربرد داشت. حقیقتاً هیچ متاعی به حد چفیه، رزمنده را یارا نبود. از"جَست و چابک و هوش" افراد حرف به میان آوردین که باید مثل پامنبریها بگویم: بیشمار. دنبالهی نظرم: بحث بر سر معاملهی گوساله را هم ابتر رها کردین. عبارت "سرِ ناترس" هم در وصف رزمندهها ،هم واقعیت غیر قابل انکار بود و هم لطیف. خوبیاش این است داشتههایتان را نقل میکنید و فقط به قول خودتان: اون وَر دنیا نمیبرین. ازینکه گفتین: "شاید جناب آقای طالبی با آن درایتی که دارد تبدیل به کتاب خاطرات رزمندگان داراب کلا کند"، میبایست عرض کنم: چنین کار ستودنی را خود شما پا پیش گذارین و مأجورین.
جناب آقا قاسم سلام. اولا" ممنونم که فن و فنون کشکولی بنده در یادت مانده و اسم از آن آوردید. ثانیا" یک کشکولی جاندار هم بر آشیخ محمد بابویه از عموزادگانتان، بار کن تا دیگه هر صبح زود، زور نگه بره زورخانهی قم به بازو عضله بده.
جناب حاجعلی سلام. شام و ناهارش نون و پنیر و سبزیه؟!! یا نه، گوسفندی، گوسالهای، وَرهای هم هست؟ خاشکوخالی نووشه؟!
جناب آقا مهدی سلام. همیشه سخاوت در وجودتان مرا به وجد میآورَد. به پای رفتگان خاندان شما نوشته شود.
جناب آفاقی آقا اسماعیل سلام. متشکرم از مزاح و طبع شوختان. کار را به جناب قاسم نسپُرین!! او خاشکِگَلی میبَره و خاشگلی برمیگرداند! کشکولی.
جناب آشیخ محمد سلام. شب خجستهی میلاد امام کاظم علیهالسلام حسابی با طنّازیات ما را به غش آوردی!
جناب حاج مهدی رمضانی سلام. متشکرم از مرحمت آن برادر متین و دوست دیرین. بنده به وجود شما، مردِ بامُروّت و انسانِ بااخلاق میبالم.
جناب شیخ محمد سلام. خشنودم خاطرات خوشایند جبهه را ادامه میدهید. بله، جغرافیای اطراف مریوان باریکه است و درّه و قله. هم کار دفاع را سخت میکرد و هم نفوذ دشمن را درهم میشکند. درود. یاد شهیدان برجای مانده بر آن شیارها ماندگار و جاودان.
جناب آقای "لاری" سلام. البته هنوز نشناختم که کدام یک از "لاری" محترم اوسا این روستای همسایهی عزیز دارابکلا، هستین. بنده مشتاق برشمردن ۸ عامل -که فرمودین بهزودی خواهید گفت- هستم. اینجور متنها که به فکر و توان دانش و تجربهی خود، خواهید نوشت، اثرگذار خواهد بود. درود.
جناب شیخ محمد سلام. در متن فرمودین معمای لاینحل را من بگویم. بنده یک مورد را میگویم فروآمدگی خاک عراق در دل مریوان به لحاظ جغرافیای نظامی. نقشهی مریوان و بالادست آن را بنگریم، دقیقا" گویاست. این قسمت نقشهی ایران و عراق همواره دردسر ساز است. توی نقشه انگار دست و پنجهی عراق تا بخشی دور از خاک ایران دراز شده است. شیخ محمد عجیب است بستنی لوکس فلکهی زنبیلآباد را تیناری خوردی، کوه و کمر قلهی خضر را با من خواستی شریک شوی!! 》کشکولی: چنده رِندی!!!
نظر حجتالاسلام شیخ ربانی: بی نشان
سلام آقا جانم یا صاحب الزمان...
گاهی به یک تبسم خود مینوازی ام
گاهی به شعله هاۍ غمت میگدازی ام
من مرد روزهای ظهور تو نیستم
باید خودٺ برای ظهورٺ بسازی ام!
اللهم عجل لولیک الفرج
جناب استاد ربانی سلام. سُرایندهی رباعی؟ به نظرم قافیهی آخر مصرع، به دو قافیهی اول و دوم مصرع نمیخوانَد، انگاری لَنگ میزند.
شیخ ربانی: صدیق ارجمند و ژرف نگر آقا ابراهیم علیکم السلام. صبح آدینه شما بخیر. اشاره ای که شما فرمودید دوبیتی پیوسته است که نیاز به تلاش وافر ، مقدمه چینی و وقت واسع و...میباشد و البته شاعر حرف خود را در ساختار تعریف شده قرار داده و مخاطبان خود را ارجمندتر میبیند. اما ، دو بیتی معروف به " زادگاهی " دلی است و خود عالمی دارد موضوعاتی چون ، فراق یار ، مرگ عزیزان ، بی وفایی دنیا ، بی معرفتی دنیانشینان و... شاید بشود گفت اولینبار، آدمی که دست گذاشت پشت گوش خود و ناله از سوز دل کشید چوپانی بوده که گوسفندانش را به چرا برده دلش برای دلبرش تنگ شده وقتی صدایش در کوه پیچید و به خودش برگشت شروع کرد زار زار نالیدن ..
ای عزیز ، فراق " یار مهربان " را از ره بی طاقتی دلدار ببین .عزت مستدام
استاد ربانی سلام دوباره. چه قَلع قهّاری زدین بر تنِ این بحث وزین. از توانایی دانش شما باخبر بودم و اینک زوایهی باریکاندیشیتان بر شعر و بهویژه به حکمت و آبشخورِ «فراق» مرا به ژرفا رساند. خیلی عالی تبیین فرمودین ترنُمات شعر زادگاهی را. فراق در فلسفهی پند و اندرز شیخ اجل سعدی هم، وزن و حجم عظیمی دارد؛ در اندازهی کوه الوند؛ نه پَر کاه. این بیت انیس او، که شیخ و شاعری الگو برای این بنده است:
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
استاد ربانی صدیق صادقم، آری؛ «فراق» فقط با «لقا» خدای باریتعالی حل است.
خاطرهی قاسم بابویه: سلام شب دوستان عزیز بخیر بهترین و شیرین ترین خواب عمرم در منطقه عملیاتی والفجر هشت قبل از سراه مرگ دپوی خاک تیپ مهندسی یا سنگرزان بی سنگر امام جواد علیه السلام چند شب سختی را جاده فاو ام لقصر پشت سر گذاشته بودم غروب که رسیده بودم دپو خواب رفتم شهید هاشمی نسب نوه ایت الله کوهستانی نزاشت مرا بیدار کنند همزمان چند شهید را کنارم گذاشتن خودم خبر نداشتم فکر می کردم دوستانم کنارم خوابیدن سرم را روی شکم شهید گذاشتم هم خیلی خنک بود و هم خیلی نرم جالب این بود که با شهید خوش و پش هم کردم بیدار که شدم دست روی قلبش گذاشتم دیدم خواب که دیدم واقعی بوده نه رویا وان خواب بهترین وشیرین خواب عمرم بوده است کهنه سرباز وطن دارابی
جناب آقا قاسم سلام. خاطرهیای تَر و تازه بود. واقعاً قابل درک است آن خستگیِ کلافهکنندهی جبهه که خواب را بر آدم چنان غلبهای میداد، انگاری آدمی مثل مُرده در عمق خواب به اون دنیا میرفت. اگر عکسی هم از آن جبهه از خودت داری بفرس. راضی باشی در سایتم دامنه انتشار دهم. خوشخاطره بود و در عین حال بسیار غمانگیز. یاد آن شهیدان، همآره جاوید.
جناب آشیخ محمد سلام. فرمودین اگر دارِ سر هم میبود، آن شب خو میرفتی. پس خبر ندارین شیخ، حاجعلی چلویی ایستاده و راهرفتن و رانندگی میخوابد، حتی تکیهدلِه هم همه را خوابه، اما نمیدانم چرا همهی منبر را حفظه. فکر کنم تقسیم کار میکند مغزش؛ نصفش بیهوش! نصفش هوش. و خودش هم کاملا" مَدهوش. کشکولی بود.
در واتسآپ چون فن ویرایش روی متن ارسالشده، وجود ندارد، اینگونه اشتباههای تایپی سهوی، امری طبیعیست. و همه هم متوجه میشوند که خود باید واژههای نادرستِ تایپشده را، به شکل صحیحاش تلفظ کنند. متشکرم آشیخ.
جناب علیرضا سلام. بسیار لطف فرمودین. فکر کنم این اسامی را از قلم انداختین: علیبابا حسینی. اسماعیل بابویه محمدقلی، سیدمحمد اندیک، ابراهیم رمضانی یورمله موسی. بازم دقیق فکر کنید شاید نام رزمندههای دیگر را نیاورده باشین. چون میخواهم دقیق ثبت کنم آن اعزام بسیار سرنوشتساز زمستان ۶۴ را. درود. شما لطف میفرمایین به من علیرضا. بنده یک شاگرد هستم در میان خَیل خلیلاللهی رزمندهها.
بله از سخاوت آشیخ مطلعام. در زمان دورتر یعنی دههی ۷۰ کتابخانهی امام مهدی صفائیه هم میرفتم که آنجا همیشه مرحوم شیخ اسماعیل بابویه بیخیل را میدیدم و احوالپرس هم بودیم. متشکرم معجون میهمانم نمودین.
آشیخ محمد دوباره سلام. وقتی این حدیث گرانسنگ را دیدم، بر خود لرزیدم. مرحبا به این ذوق. مرا لحظهای ناب در سیر درونی به حرم نجف و مسجد کوفه بردهاید که در آن دو نقطهی مبارکه عظمت ساحت مقدّس امام علی ع بهتر درکِ زائر میآید. خواستم احساسات آن زیارتم را بنویسم، اما پرهیز کردم که نکند به ریا و تظاهر تعبیر شود. به فقط یک نکتهی تشریحی که از اعتقادات بنده است بسنده میکنم و در زیر مینویسم:
کعبه تشبیهشدن امام علی ع شاید یک علتش این باشد علی ع اَنفَسِ (= نفیسترین، گرانبهاءترین، جانِ جانانِ) حضرت محمد رسولالله ص بود و همین ویژگی علی بن ابی طالب ع موجب شد آن پیامبر رحمت و شفقت، تمام فضیلتهای خود را در جان علی ع بریزند و تمام دین و آیین دین را پیمانهی عظیم جانِ علی لبریز کنند. علی ع با دارایی تمامی فضائل فردی و اختصاصی خود، تمامی فضیلتهای وجودی نبی مکرم ص هم در وجودش منتقل شد؛ نبی و وصی دو بدن بودند در یک روح. آن دو بزرگِ دین، «اتحاد روحانی» یافته بودند با هم. این است که مثل کعبه باید در گِرد علی بود و از گرداگردش دور نشد. این است که هر کس درین جهان امام علی ع را مطالعه کرد، به قبولش رسیده است، نه بر ردّش، مگر آن که کسی از سرشت خود رو گردانده و وجدانش را دستکاری نموده باشد.
دامنه: بنده که ازین ماه به این هیئت محترم دعوت شدم، تا امروز ۲۵ شماره در ستون روزانهی هرروزهام با عنوان "به چه تکیه کنیم؟!" مطلب مرتبط با جنگ و دفاع مقدس نوشتهام و هر روز درین تالار انتشار دادهام. قرار است علاوه بر نشر روزانهی هر شماره، هر بار، هر ۲۵شماره، ۲۵شماره، همه را یکجا درین صحن مجددا" بار بگذارم تا یک بار دیگر، دسترسیِ منسجم مطلب، برای خواهندهی خواننده، مهیّا باشد. پیشاپیش چنانچه این روش کار بنده با سلیقه و ذائقهی اعضایی محترم ازین جمع مکرّم، سازگار نبود، از محضرشان پوزش میخواهم. در زیر تمام ۲۵ شماره -که شمارهی ۲۵ مربوط به پست امروزم میشود- بازگذاری میگردد. با سلام و احترام.
شیخمحمدبابویه: حدیث روز. «پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»: یا علی! إنّ شیعتَکَ عَلی منابِرَ مِن نورٍ مُبیَضَّةً وَجوهُهُم حَوْلی، أَشفَعُ لَهُم وَ یکُوُنونَ فیالجّنةِ جیرانی. یا علی! شیعیان تو در قیامت بر فراز منبرهایی از نور و با چهرههای سفید و درخشان در پیرامون من هستند، آنان را شفاعت میکنم و در بهشت در جوار من خواهند بود. (شرح ابن ابیالحدید، ج ٩، ص ١٥٨)
پاسخ: جناب آشیخ محمد سلام. درین سخن پیامبر ص دربارهی امام علی ع از دیدِ این بنده دستکم سه راز نهفته است که به بضاعت اندکم عرض میکنم: ۱. فرمودند: «شیعیانِ تو» و نگفتند پیروان من. و این یعنی برای رسیدن به مکتب رسولالله ص باید از جادهی علمی و عملی امام علی ع عبورومرور نمود. معیار حق، علی است. ۲. فرمودند: پیروان تو در قیامت «پیرامون من هستند» و این بدین معنیست که هر کس رسم و راه علی ع را پیموده باشد با تابشی از نور، در زُمرهی حلقهی محمد ص است. ۳. مهم اینکه وعده فرمودند پیروان علی ع را میانجی (=شفاعتگر)ند. و معنای شفاعت دو گونه است: نزد خدا افزایش پاداششان را طلب میکند، نیز از عِقاب و مجازات دورشان میدارد. و شوقانگیز اینکه نوید هم دادند که اینان در بهشت در مجاورت خود آن حضرت خواهندزیست و همسایهی پیامبر بودن حساب شود تا چه حد دلچسب است. بیعدد تشکر آشیخ.
پاسخ دوم: جناب آشیخ محمد سلام. بله، چه آیهی مهمی را یادآوری کردین. نیک میدانید وَرد از نظر علامه به معنی داخلشدن در جهنم نیست، به معنای حاضرشدن است تا لبه رفتن. و خطاب آیه با عموم مردم است؛ اعم از مؤمن و کافر، لذا ورود به معنای قرارگرفتن همه در لبه و پرتگاه آتش است. از همین لبه است که خدا پس از آیهی ۷۱ مریم بلافاصله در آیهی ۷۲ آن "ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقوا..." را نازل کرد که در ترجمهی مرحوم آیتالله مشکینی چنین معنی شد: سپس کسانی را که (در اعتقاد و عمل) تقوا ورزیدهاند (از درافتادن یا پس از واردشدن) نجات میدهیم. دیشب هم طبق حدیث پیامبر ص -که نقل فرموده بودین- عرض کرده بودم میانجیگری (=شفاعت) آن حضرت از همین قضیه پرده برمیدارد. درود که به نشر معارف و معاریف معروفاید.
امام علی علیهالسلام:سَلونی قبل أَن تَفقِدونی فَاِنّی لا أُساَلُ عَن شئٍ دونَ العَرشِ الّا أخبرتُ عَنهُ. از من (هرچه بخواهید) بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید، هر چه از مادون عرش الهی از من سؤال شود همه را پاسخ میدهم. (کنزالعمال، ج ١٣، ص ١٦٥)
مجدد سلام جناب شیخ محمد. جدا از جویباری که این سخن امام علی ع به بستر ژرف آدمی سرازیر میشود و تشنهکامان معرفت و اندیشه را لبریز از وجد میکند، یک پیام دیگر آن به برداشت بنده این است که سرشت انسان با سؤال سرشته است. پس حضرت علاوه بر مفاهیم دیگر نهفته درین سخن، خواستند بر سؤالمحور بودن دینداری و ایمانورزی روی خوش نشان دهند و میان علمدانی خود با علمخواهی مردم حلقهی زنجیره جوش دهند. متشکرم از اهتمامتان در نُمایاندن احادیث.
جناب استاد ربانی سلام. خوشتر است نخست بَهجتم را نمایان کنم از ریشهیابی داستان پَرهیختن اهل نَجران. برای من، بکر و حاوی فکر بود. اما دربارهی سایر عبارات عرض کوتاه دارم و وقتتان را زیاد به آن نمیدوزم. دغدغهی شما را میستایم. به نظر من مرحوم ادوارد سعید روشنفکر متعهد فلسطینی سه حرف اساسی دارد که در ذهنم هنوز مانده: روشنفکری که در فرایند "هیجانمدار" باشد به زیان جامعه قدم گذاشته. اگر تماسش را با جامعه، درست تنظیم نکند آفت آن محیط میشود. و نیز چون آگاهسازی تودهی مردم کارویژهی ذاتی اوست، باید داخل در نقد و مهارت قرار گیرد اما ازین کارش سر بازمیزند. گرچه علم، بیوطن است و مال همهی مردم، اما اقتباس آن باید منطبق بر پنداشت محیط و پاسداشت چارچوب جوامع آن سرزمین باشد. غربزدگی به تعبیر مرحوم سید جلال آل احمد شبیه سنزدگی در گندم است که آرد دانههای جوانه را داخل پوک میکند.
سلام جناب علیرضا. سؤالی را که پیش گذاشتید از بنده پرسیدید یا از جناب استاد ربانی؟ چون خطابتان به آن صَدیق صِدّیق بنده است. با اینوجود، بنده این خواست شما را اجابت کرده و به دو موردی -که در میانهی متن و آخر متن بیان فرمودید- پاسخم را میدهم. معلوم است ممکن است نظر بنده نتواند شما را قانع کند، اما مهم برداشت فردی است که این حق را بین همهی مردم قسمت ساخته است. از بازاندیشی و جرئت فکری شما (البته در مباحث اندیشهای) خرسندم. ممنونم. در زیر پاسخم میآید:
۱. حقا که تمدن غرب به دو لایهی رویین و زیرین به هم پیچیده شد. تا کسی مبانی فلسفی غرب را از نظر نگذرانده باشد، علت تضاد و فساد و چپاول و چشمداشت به داشتههای سرزمینی سایر ملل را نمیتواند فهم کند. بیدرنگ رفاه در غرب تمامش محصول تفکر بومیشان نیست. آنان علوم را از بلاد دیگر هم ربودهاند. ارمغان تمدن غرب نمیتواند نسخهی شرق باشد. جهانبینی آنان یکسره خانهنشینکردنِ دست خدا در هدایت و سیاست و جامعه است. غرب به تعبیر من عذر خدا را در تمام عرصهها خواسته و فقط آن را در حریم کلیسا محبوس کرده است؛ غرب به جای خدا، خود را فاعل امور مردم کرده است و ناچیزی برای دین باقی گذاشته که آن هم معلوم نیست با غرق مادیت و ترک معنویت، چقدر واقعیت میپیوندد. ۲. غالب دینداران غرب را ایدهآل نمیدانند و آرزوی زیست غربی ندارند، میل به غرب اغلب علل خودباختگی دارد.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. طلبِ آمرزش و مغفرت از حضرت حق برای مرحوم حاج عبدالله آهنگر مشهور به حاجمحمدعلی عبدالله. ایشان را به تعبیر بنده میتوان یکی از باعثانِ فرهنگ پارچه و پرده در روستا نام برد؛ گویا بیش از شصت سال، این فرهنگ پارچه و البَسه را وارد روستای دارابکلا کرد. و یادم است زمان جنگ که تولیدات از مدار خارج، و مردم در پارچه و پرده و حتی چیت و سفره در مَضیقه و تنگنا افتاده بودند، ایشان پارچههای سهمیهای میآورد و بین مردم به مساوی و بر اساس سهمیهبندی و با قیمت تعاونی فروش میکرد. و چه بسا عروسهای فراوان از محلمان و روستاهای همسایه: مُرسم، اوسا، موسیکلا، جناسم و سَرتا از این مردِ مؤمن و مذهبی، پرده و روکشِ بالش و مُتّکا و کرباس و متقال و پیراهنی و شلواری و چادری و حتی کفَنی و اِحرام حج خرید کرده باشند که در عدد نمیگنجد
جناب سلام. شما و یا سایر رزمندهها که در آن آخرین اعزام تا مهرماه ۶۷ ماندیند، اما بودند رزمندگان زیاد که تا ماههای بعد هم ماندند. مثلا" بنده در آخرین اعزامم از خرداد ۱۳۶۷ تا اسفندماه ۶۷ یکسره تا بیش از ۱۰ ماه بودیم در جبههی کردستان و مریوان. همان پاییز و زمستان ۶۷ بود که آقاقاسم بابویه هم مریوان بود و همدیگر را دیدیم. سه ماه بعد از بازگشتمان به محل، در ۱۴ خرداد ۶۸ امام رحلت کردند که باز هم در آمادهباش احتیاطآمیز قرار گرفتیم. بنابرین خواستم این بیان شما را صحّه بگذارم که بله تا مدتی بیشتر از هفت و هشت ماه جبهه پر از رزمنده هوشیارانه ماند.
خواهر محترم سرکار خانم رنجبر. با سلام و احترام. چون ذکر چای در مجلس عزاداری اباعبدالله الحسین ع کردهاید، فقط یک خاطرهی خیلیخیلی کوتاه عرض میکنم: نوجوان که بودیم بالاترین آرزوی ما رفتن به داخل تکیه در اَشیر (=عشیر) عصرهای محرّم بود که چای خوشطعم با آن قند داخل جام برنجی را دو تا استکان نعلبی بنوشیم. واقعا" در نوع خود نظیر نداشت چای تکیه. افسوس پدرخانم علیرضا -مرحوم کبلاکبر رجبی خدابیامرز- یک استکان بیشتر نمیداد و ما را مغبون میساخت. تازه، یک متولّی دیگر هم بود که اساسا" بچهها یعنی ماها را با عصبانیت تمام، دنبال و به بیرون تکیه تِرِه میکرد. بگذرم. اما از سوی دیگر، پدرتان مرحوم حاج شعبان رنجبر زبَردست بود در دَمدادن چای و اخلاق خندان و روی گشاده. یاد همهی آنان به خیر.
جناب شیخ محمد سلام. فرمودین حمل بر خودستایی نشود یقین کنین آشیخ محمد که کسی خاطرهی رزمنده را به خودستایی تعبیر نمیکند چون این نوع تجربیات اگر گفته نشود به خاک سپرده خواهد شد که واضح است، مطلوب نیست. اما فرمودین از لِمراسک سه نفر بودند یکی از آنان مُسنّ بود؛ از قضا برخی وقتها مُسنّها (=کهنسالان و پا بهسنّ گذاشتهها) غیورانهتر و جسورانهتر ظاهر میشدند چون واقعاً پیکری قدرتمند و روحیهای عزتمند داشتهاند.
جناب استاد ربانی سلام. در جایی ازین بحث دنبالهدارتان، التقاط فکری را بهدرستی به میان کشیدهاید، خواستم بدانم از منظر جنابعالی آیا التقاط به معنای اعم آن نکوهیده است؟ یا نه، جاهایی ممکن است به کار آید و ناگزیریم از آن. مثل اقتباس علمی از دانشمندان جهان بدون در نظر داشتن وطن یا دین و ایمان. از این مبحث مفیدتان -که نیاز روز هم هست- تشکر وافر دارم.
سلام مجدد بر استاد ربانی. دست بر سرِ مسئلهای گذاشتهاید که کژتابیهای آن بیش از یک سده است دست از سرِ ملت برنداشته است. مباحثی که بامهارت طرح کردهاید و بر تبیین آن کوشیده و خواهیکوشید، در ردیف قول سَدید است. همهی ما باید بخشی ازین بار را بر کول بگیریم و روشنگری کنیم تا افراد، فریفتهی غرب نشوند و خود نبازند؛ زیرا غرب، قصد نهاییاش گوشهنشین کردن دین مردم است و رواج سود و برهنگی و دنیاداری مطلق. حتی متالّهان مسیحی غرب و دانشمندان اخلاقمحور مغربزمین هم، در نقد این خصلت و خصم غرب، پا پیش گذاشته و انسان را به حذَرِ از آن، سفارش میکنند. خرسندم مطالب را ژرف شکوفا میکنید. چون ذکری ازین شاگردتان در قلمتان رفت، ادب الزامم داشت این چندجمله را عرض کنم. ممنونم.
جناب آقای... سلام. در میانهی مباحثهی مفید میان جنابعالی و استاد ربانی سخن از دینبرگشتگی شد. خواستم گفته باشم این قماش افکار که قلیلاند و نقزن، حتی لایق دینِ دیگر هم نیستند. زیرا اگر خوردهای خِرَد داشتند متوجه میشدند همهی انبیای گذشته پیشزمینهساز دین خاتم بودند و به معنی دقیق کلمه به پیامبری به نام محمدبنعبدالله خاتم الانبیا ص ایمان داشتند و مُبّشر «احمد» بودند. حالا چهار تا آدم پُزی و ناقصالعقل یک جولانی میدهند، در واقع دروغ میگویند؛ زیرا این تیپ افراد اساساً لااُبالی عقیدتی بار آمدند و به هیچ چیزی باور ندارند و هُرهُریاند. اینان حتی داخل دین اسلام هم بمانند مایهی ننگاند. یک باورمند واقعی، به قول امام صادق ع باید زینت مذهب باشد، نه مایهی زشتی آن. هزار دلیل هم اقامه شود، این قماش، از بیمنطقی خود وداع نمیکند. بگذرم. چه جالب مُحاجّهای
سلام و سپاس استاد. از حوصله و دقت و قوت استدلال جنابعالی لذت بردم و با توجه به پاسخ پژوهشمحورانهای که دربارهی دو مفهوم قامض التقاط و مرز باریک آن با اقتباس دادهاید با شما موافقم. با آرزوی سلامتی جناب استاد ربانی.
جناب آشیخ محمد سلام. پس تنها و تینار نبوده بنده؛ شماها هم نخست پوستِ کیک و سپس خودِ کیک را میخوردین! عجب! همهی این سختیها -باور بفرما- فِدیه (=جانبهاء) مکتب بود و انقلاب و امام. اگر دل رزمندهها را همین الآن هم بشکافید گواهی میدهند برای چنین آرمانی به جبهه شتافتند؛ مگر چند سالمان بود؛ همه بین ۱۴ و ۱۵ و ۱۷ و ۱۹ . راستی! لَتکَشِ سرسیریکاهِ مُرسمراه را خوب آمدین. درود دارین.
دامنه: سلام. همینکه با آسودگی قلم میزنی و آشفتگی به خود راه نمیدهی، خود علامت ادب در گفتارت هست. متنهایت را هم با صمیمیت با طرف تمام میکنی که نشان اخلاق نیکوست. حالا حساب کن اونی را که حتی ادب به خرج ندهد تا سلام کسی را علیک بگیرد. آرامش در متن را همچنان در خود استدام ببخش. پوزش که این چند کلمه را نوشتم چون واقعا" اهل نصیحت و ارشاد نیستم اما با تو چون خیلی نزدیکم احساس راحتی میکنم در بیان.
با سلام و شکر نعمتِ احساس پاک شما. جناب شیخ محمد فاش گویم درین قسمت خاطره ،صحنهی واقعه را خوب به زیر جملات بردید و به فن نویسندگی در اصالت سرگذشت نزدیک شدید. مثل عبارتپردازیهایی چون درخت گردو، کُندهی بلوط، غَلتیدن در علفزار، وِزوزِ بعثی عراقی، حتی شناسانِ قُطر میلهی مرزی و توصیف سطح قله تا سرازیری و پرتگاه که به پنجاه متر میرسید. درود.
دامنه: سلام استاد. ابتدا جانانه و بیصبرانه عرض کنم منتظر متن استاد هستم. هیچ شکی نیست چنین کاری، مرضی خداست و خشنودی قلوب مؤمنین. منتظر میمانم. و بسیار متشکرم که رهنمون هستین و متن مرا ارزیابی و بررسی نمودین. ذکر خالص نام "حسین ع" فقط برای رعایت محدودیت نوشتار در واتسآپ است چون بیش از ۱۵ سطر در حد گوشی معمولی را نشان میدهد. و بقیه را به پشت صفحه میبرد. و من هم بنای کوتاهنویسی دارم. با این وجود باز هم چشم. من زندگیام بر ایمان به اهل بیت ع بنا شده است. جناب استاد با عرض تعزیت مصائب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، شنیدهها حاکی است که در شهرستان به کار ستودهی منبر برای ماه محرم رهسپار شدهاید. نیاز دیدم تمنا کنم چکیدههایی از هر منبر را به ادبیات سرشار خویش، به جمع اهالی محل و سایر مخاطبین خویش بفرستید تا بهرهای از مفاد آن نصیب گردد. با تشکر.
پیشنهاد میشود: مناسبتهای سالگرد شهیدان روستاهای دارابکلا و مرسم و اوسا را صرفا" با واژگانی مثلا" "یادشان به خیر" و "خدا رحمت کند" و... بسنده ننماییم؛ بهتر است یک فراز برجستهی کوتاه از وصیت، یا یک بخش از زندگی، یا گوشهای از خاطرات، یا چگونگی شهادت، یا نحوهی رفتن به جبههی آنان، یا جملاتی قصار دینی دربارهی جهاد و شهادت و حماسه هم، چکیدهوار نوشته شود؛ ولو تکرار باشد. بنابرین؛ برای این پیشنهادم یک راهکار هم میدهم: مدیران محترم این هیئت محترم، یک نفر را مسئول امور مناسبت شهیدان انتخاب کنند و او طبق تقویم، این کار را شایسته به سرانجام رسانَد و سایرین هم مطلبی مضاعف اگر مقدور دانستند، بیفزایند. در اثربخشی این روش شکی نیست. بنده به رسم ادب، به آن دو شهید طلبه و سیّد هم اینک درین صحن احترام میکنم و درود میفرستم به آنان و خاندان محترمشان. والسلام.
پیام استاد ربانی: سلام علیکم و رحمةالله. شایسته است به پاس تلاش و زحمات مستمر در تبین ارزشهای دفاع مقدس و پست تحلیلی بر حرکت امام حسین ع (حرارت حرکت) که آمیخته به حرارت عشق است و در قلبها جاری میشود، قدردانی خود را خدمت آن صدیق ارجمند ابراز بدارم .اطال الله عمرک.
نظر شیخ احمدی در نغمه: سلام جناب استاد طالبی عزیز. عزاداری تان قبول باشه. شباهت بسیار زیبایی را ترسیم فرمودید. فشار مشرکان جاهلی، موجب هجرت پیامبر از مکه به مدینه شد، ۶۰ سال بعد هم فشار مشرکان مدرن، موجب هجرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینه به مکه شد و باقی ماجرا... یادم میآید در سالی که دوم محرم با ۱۲ بهمن بازگشت امام به وطن، مصادف شده بود، بنده یک تشبیهی بین دو "ورودیه" انجام دادم که هر کدام منشا تحولات عظیمی شده بودند. جالب بود.
جناب استاد ربانی زید عزّه. مثالی که از آن پیرمرد کمبضاعت در قضیهی روزبازارِ خرید بَرده در داستان حضرت یوسف ع زدهاید، پیوند منسجمی با حُب و مَودّت به امام حسین ع برقرار میکند و عظمت دلباختگی معنوی را اثبات. مثال بارزی بود و برای بنده نکتهای نوین و پیامآفرین. مجدد ممنون و سلام استاد ربانی. بنده هم خاطرجمعام که جنابعالی در صحن این هیئت محترم حضوری آگاهیبخش دارید. وجود شما اطمینان هدایتگری این جمع را نوید میدهد. لابد میدانید که بنده جهبسا از شما خواهان باشم نقص متن بنده را و نادرستی سهوی آن را حتماً بیان فرمایید.
دامنه: آنچه شما صلاح میبینید تردید ندارم اولی است و خیر. تنظیم شما هم جالب در آمد. بنده هم فقط خواستم بگویم متنهای من جنبهی امانت ندارد و اسرار هم نیست، واقعیات وجودیام است. در متن از من ویژگیهایی برشمردین که اگر داشتههایی هم دارم به یمن برکات روحانیت و مطالعات دینی و قرآنی بنده است. ارادت استاد.
سلام مجدد استاد ربانی. ۱. دقیقا" به بافت و ساخت کوفه به عنوان پادگان اشاره بهجایی داشتید. همینگونه بود. علت فروپاشی زودهنگام انسجامی که -جناب مسلم بن عقیل ع و سلیمان صُرد خزاعی در ایجاد آن کوش نمودند- در همین ضعف بود. ۲. در مورد سه آسیب عراق هم از التفاتتان متشکرم و برایم مهم بود که بند اول را با تاکید بیشتر صحّه گذاشتین. با کمال امتنان صدیق محترم آقای ربانی.
سلام جناب آقاقاسم. درست است که ما این خاطرهی وصل دو جادهی جبههی غرب و آن خاطرهی خاکریز فاو را در مدتزمان شاید دو دقیقه میخوانیم اما رزمنده بهخوبی باخبر است همین مقدار خاطره که به جملات در آمد تا چه میزان سخت و طاقتفرسا بود و چه بسا بر نثار جان و ربودن تمام رمق و توان رزمندگان میانجامید. هنوزم دیر نشده که اینک پس از آنهمه سال، با خواندن خاطرهات بگویم: خداقوت. چه خشنود است خدا از قوت بندههایش. خیلی مشتاقم که خاطرهخوان هستم و متون نوشتهشده به دست خود اعضا درین صحن محترم را میخوانم. ممنونم.
سلام و سپاس مجدد. جناب آقامهدی رنجبر مدیر محترم این هیئت محترم، بنده هم حس خوبی به شما و خاندان نجیبتان دارم. ادب حکم میکند از شما تشکر داشته باشم، زیرا بعدا" که جستوجو انجام دادم متوجه شدم این جنابعالی بودید که مرا به این صحن دعوت کردهاید و در واقع لایق حضور این جمع تشخیص دادهاید. بنده نیز از زمان دعوت -که امروز یک ماه از آن میگذرد- بر حسب تکلیفی که خود بر گردنِ خود نسبت به دین و انقلاب و رزمندگان احساس میکنم، تلاش نمودم متنهایی برای این تالار ارزشی رزمندگان بنویسم. ازینکه متنهای ناقابل مرا میخوانی و تشویقم داشتهای، نشان منش ارزشمندتان هست. وجدانم آسودهسرم میدارد اگر نوشتهها و حضورم درین هیئت، مزاحم هیچ کسی تلقی نشود و اوقات کسی را تلخ نسازد. بگذرم. درود میفرستم به پدر والامقامتان و داداش اخلاقگرای شهیدتان.
سلام آشیخ محمد. خاطرات چنارهی مریوان شما چون چمان چنگ بر دلمان زد. فرمودید من و آقای اکبری پشت درخت بلوط کمین. بلی؛ با جناب بهرام اکبری (داماد آیتا.. دارابکلایی رحمهُ الله) چندی در خطالرأس نظامی قله حتی در خطالرأس جغرافیایی قلهی مرزی محور عملیاتی انجیران مریوان در لای دو قلوهسنگ به صورت ایستاده گذراندیم حتی اندکچُرت ما هم ایستاده بود. هنوز سنگرسازان سنگر نساخته بودند. قاطر برای ما آب و نان میآورد و بس. داستان جبهه زیاد دارم اما وقت دیگران را بیش ازین نمیگیرم. شما و جناب آقاقاسم، خاطراتتان خاطر ما را جمعجمع کرد و همچنان خواهان و خوانندگان دارید بنابرین متنهای بنده چندان هم خوانده نمیشود و فقط رفع تکلیف میکنم تا به "ترکِ فعل" -که حالا تویِ ادبیات سیاسی روز رواج یافته- مبتلا نگردم. بگذرم. درود فراران دارم شیخ.
جناب استاد ربانی سلام. چه زیبا این قسمت را تمام کردید "ولایت ما را در دل دارند" مرا یاد کتاب فاخر "ولاها و ولایتها" انداختید که استاد مطهری جه اوجی گرفت در تبیین این دو مفهون مرتبط به هم. نیز نمناک کردین وقتی پرده ازین سخن معصوم ع برداشتید: انی احب ریحکم. وزن یک روضه و ذکر مصیبت، بار داشت و بارانید. درود آقا. درود آقا.
نظر علیرضا آهنگر (موسی) خطاب به بنده: سلام به همه یادگاران دفاع مقدس هدف از نوشتن این چند خط ،نه قبول تفکر، جدایی دین از سیاست هسش ،بکه سوالی که در ذهن بصورت سینوسی ادمو قلقلک میده آیا تفکر ولی فقیه، در امور مملکت داری در فکر همه مراجع بوده یا نه اگر نبوده، هستند همین حالا که همون تفکرو بعد امام راحل دنبال میکنند ،پس نمیشه گفت غرب زده یا دنباله رو غرب زده ها هستند .همین حالاهستند کسانی از بزرگان حوزه قرص محکم در برپایی حکومت برپایه ی ولی فقیه کوشش و جانفشانی نمودن ولی بعداً پشیمان از تفکر خود در برپایی آن .البته استدلال آنها در زاویه گیری از این تفکر،سیاست های بکار رفته در امر مملکت داری وکارگزاران بکار رفته در امور اجرایی حکومت، وبی مدیریتی که باعث مشکلات امروز جامعه ،چه از نظر اقتصادی ،امنیت شغلی، فقر وفحشا و نهایتاً بی اعتمادی به مبلغان دینی , بی اعتقادی ویا کم اعتقادی به دین ومخصوصا به مراجع مذهبی. اگه امروز به خود حوزه نگاه بکنیم جدای از حکومت کدام تفکر غالب هسش .امروز بعد چهل سال تفکر امام راحل که هدیهای بودش برای ملت در مسیر سرازیری و شکست قرار داره اگر خودمون رو گول نزنیم وواقع گرا باشیم .وقتی این شعار در حوزه به صدا در اومده خیلی سال پیش در دانشگاه ومخصوصا در کف جامعه بلند هسش . بنظر شما استاد ارجمند جهت برگردانیدن اعتماد اولیه نسبت به حکومت بر پایه ولی فقیه چی هستش . درود به شما ارادت قرص و محکم.
پاسخ: سلام جناب علیرضا. ۱. رویهی حاکم میانمان منطق نقد یا قبول است، پس مطمئن باش نقد موجب رشد است نه نُقصان. ۲. من معتقدم حسَنات و خدمات این انقلاب فرسنگها جلوتر از خطاهای آن است، پوشیده نیست که خطاها و فسادها در تاروپود لانه گُزیده و گَزند زدهاست. ۳. اگر بخشی حتی اگر بخش وسیعی از کارگزاران یک حکومت، ناکارآمد در آمد دالّ بر نقص و نقض نظریهی ولایت فقیه نیست. ۴. مثال میزنم: روزگاری دراز -شاید هم همین حالا هم- قرآن مهجور شد، این هِجران قرآن دلیل بر نعوذ بالله نقص قرآن نبود و نیست. ۵. مثال دگر: مسلمین هنوز دقیقا" قادر به پیادهکردن اسلام نشدهاند و حتی در تاریخ خیلی هم بد کردند؛ اما این دلالت بر نقص اسلام ندارد. ۶. منظورم عدهایاند که چندان پابند به دین نیستند اما جانب حوزهی نجف را گرفتهاند و دادِ جدایی دین و سیاست میزنند. اینان اغلب غربستا هستند. متشکرم.
جناب آشیخ محمد سلام. با این توصیف موقعیت سرزمینی جبههی شیلر که مهارت به خرج دادید دست به تطبیقی زیبا با جغرافیای دارابکلا زدید هم درک مطلب را آسان ساختید و هم جاذبهی متن دوچندان نمودید. شما شیخِ شیخزادهی شهیر محلهی دلربای ببخیل را باید تقریرنویس دروس اساطین خارج فقه و اصول میکردند. لَتکش جالب بود. بگذرم. فقط عرضم را اَبتر نگذارم چون بهدرستی از پیادهنظام عراق کردید، آن یال سمت ما در انجیران هم چنین بود اما هواپیماهایی برای بمباران میآمدند که با هواپیماهای جبههی جنوب فرق داشتند؛ هم صوت خراشنده داشتند و هم دورپرواز بودند ما آنجا شنیدیم که هواپیماهای هیتلری بودند، مال جنگ دوم جهانی.
خواهرشهید محترم خانم رنجبر. با سلام و عرض ادب و احترام. فرمودین: "مراسم شهید آبروی محله". خواستم بپرسم این یک اقدام تعریفشده از مَجاری بسیج یا بیناد شهید است که به شماها الزام میگردد؟ یا نه یک ابتکار داخلی و از خِرَد خودِ دو پایگاه مقاومت دارابکلا است؟ اگر دومیست، میشود بفرمایید فکر چه کسی بوده است؟ از نظر من رفتاری رضامند و مورد پسند است و جا دارد ازین خصال خوب، به اندازهی خودم قدردانی به عمل آورم. خداقوت بر پیشگامان و پیشروان این احترام ستوده. برای شهیدان هر کار تجلیلگرانه کردن، همیشه بازدهی و بازخورد خوب و خیر خواهد گذاشت.
سلام دوباره خواهر محترم و بسیار سپاسگزارم. پس لابد شکل و شمایل برنامههای این طرح در منزل خاندان یا بستگان شهیدان، بستگی به مناسبهای آن روز و ایام سال حال و هوای متفاوت به خود میگیرد. ارزشمند است اقدام.
متن جناب شیخ علیرضا ربانی: سلام علیکم جمیعا. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ان لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا. همه جا شور عزاى تو بپا میبینم / عالم اندر غم تو غرق عزا میبینم همه جا نام دل آرای تو را میشنویم / جلوی روی تو را در همه جا میبینم. نکته: چقدر جالب و زیبا آقا رسول الله (ص) ، محبت و عشق به امام را به حرارت و آتش تشبیه کرده ، وجه مسمی حرارت: اولا: ایجاد گرما میکند و دلش... ثانیا: ایجاد روشنائی میکند و هدایت... ثالثا: هر چه در مسیرش خار باشد میسوزاند و گناه و... . در تهران یک هیئت بسیار معروفی برقرار بود بنام میرزا اسماعیل اربابی و تکیه ای که صبحها روضه پر شوری بر پا میشد و بزرگانی همچون، علامه امینی، آیت الله مجتبی تهرانی ، محمد علی فشندی و... شرکت میکردند، حاجی اربابی، از دکانداران منصف و نوع دوست که از مقلدان مرحوم آیتالله العظمی بروجردی بود، از او دلیل حضور بزرگان و حضور پر شورمردم را پرسیدن گفت: صبحها که روضه بر قرار بود یک روز دیدم دو جوان وارد مجلس عزا شدن با ظاهری متفاوت، همه با لباس سیاه عزاداری میکردند ولی آنها میخندید خیلی ناراحت شدم خواستم آنها را از مجلس بیرون کنم از امام حسین ع میترسیدم مجلس تمام شد فردا صبح دیدم آن دو جوان آمدن ولی با لباس سیاه فقط گریه میکردند خیلی تعجب کردم وقتی مجلس تمام شد رفتم کنارشان گفتم سئوالی دارم همه رفته بودن گفتم شما دیروز... .، شروع کردن با صدای بلند گریه کردن، من هم بی اختیار گریه کردم، یکی از آنها گفت، دیشب در عالم رؤیا وارد مجلسی شدم خیلی نورانی جمعیت زیادی بودن و یک آقای نورانی بالای منبر نشسته و کنار منبر جوان بلند بالایی ایستاده، آقای نورانی صدا زد برادر اسامی همه عزادارانم که در مجلس عزای ما بودن را نوشتی ؟ آن جوان برومند گفت بله یا سیدی، آقای نورانی اشاره به طرف ما کردن فرمودن اسامی آنها را نوشتی ؟ آن جوان گفت آن عزادار نبودن آنها... فهمیدم آن آقای نورانی امام حسین ع است و آن جوان اباالفضل است، امام فرمود آنها موقعیکه مجلس تمام شد چند استکان را از جلوی پای عزادارانم برداشتن که مبادا پایشان آسیب ببیند آنها به مجلس عزای ما کمک کردن نام آنها را... . ملتمس دعا. ادامه دارد. انشاءالله.
پاسخ: جناب استاد ربانی سلام. چه حُزنی به مسیل ماتم امام حسین علیه السلام روانه کردین. هم کُنه و فراخنای حرارت را شکافتین و هم مسیر کلام را به سیل گریه بر آقا امام حسین ع بردین. آقا آجرکالله. یقین عقیدتیام هست که گریهها و اشکها آبشخور و مخازن درد و رنج دارند و از قوهی جسمانی انسان میکاهند اما مخزن گریهی بر مولایمان امام حسین ع از مخزن عرفان جاریست؛ و همین باعث است که از گریهی حسینی نشاط معنوی حاصل میشود و به جلای روحی میانجامد. درود بر شما استاد، که خود به عالِم دین از ناحیهی مادری متّصلین. بسا که آثار وعظ عاشوراییتان برین صحن، خیمهی معرفت و مودت اندازد.
متن دکتر شیخ ابوذر کاظمیان: سلام. مراسم تشییع و وداع با شهید مدافع حرم (سردار شهید حاج رحیم کابلی ) زمان : چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۵/۱۲ ساعت: ۱۰ صبح. مکان : از شهرداری سورک تا شهدای گمنام. لطفا به تمامی هیئت امنا و هئیت عزاداران مساجد جهت حضور حداکثری اطلاع رسانی گردد. ستاد مردمی استقبال از شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی شهرستان میاندورود.
دامنه: استاد حجتالاسلام جناب دکتر ابوذر کاظمیان. با سلام و سپاس؛ خواستم گفته باشم در صورت تمایل و رغبت، مقداری دلخواه این شهید رزمنده راه خدا را معرفی فرمائید. با تشکر و قدردانی از اطلاعرسانی جنابعالی. گرچه آن جناب میدانند قم مقیمام، اما از دور ادای احترام میکنم و امید است نُماهای نادیدنی این حرکت شکوهمندانهی تشییع را، درین صحن هم نمایان نمایید. التماس دعا. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
کاظمیان: سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم آقای طالبی عزیز. دورنمایی از شهید کابلی دارم و اینکه ایشان از خانواده اهل تسنن بوده و با اینکه خانواده پریشان هنوز جزو اهل سنت هستند ایشون شیعه شدند و در این راه هم جان نثاری کردند. البته توضیحات تکمیلی توسط دوستان و همرزمان باشد بهتر و کامل تر خواهد بود.
پاسخ مجدد دامنه: مجددا" عرض ادب و احترام و سلام دارم محضر گرانپایهاستادم جناب دکتر کاظمیان رئیس محترم سازمان تبلیغات میاندورود. نهایت شکرگزاری به علت وجود این شهیدِ مُستبصر و روشنضمیر. مو بر تنم سیخ شد ازین فرازی که روشن فرمودین. با تمام وجودم برای شما و آن شهید پرمایه -که گوهری گران شد- از میزم برمیخیزم و درود روانه میدارم. باز نیز صحن این هیئت محترم را به دادههایی از علم فراوانتان شکوفا فرمایید شیخ دانشمند و محترم.
متن علی غلامی به بنده: سلام علیکم استاد معظم. این حقیر در جبهه مقاومت اسلامی با این شهید همرزم بودم و کاملا با خصوصیات این شهید آشنایی دارم.
دامنه: همرزم ادوات جناب علیآقا غلامی. سلام و تسلیت شهادت این همرزم عزیزتان. پس مرحمت فرمایید شما هم آنچه میدانید از سجایا و مسئولیتها و رشادتهایش مرقوم کنید و صحن را از برکات وجود آن شهید، نورفشانی فرمائید. متشکرم علی.
متن علی غلامینژاد: سلام مجدد. شهید رحیم کابلی از شهدای مدافع حرم استان مازندران متولد ۴۲ اهل بهشهر است وی در سال ۹۵ در منطقه خانطومان جنوب غرب سوریه توسط تکفیری های ملعون به شهادت رسید ایشون در سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه در دفاع مقدس را داشت و با اینکه ۵۳ سال از عمرش می گذشت بازنشسته شد باز عزم میدانی دیگر کرد و این بار در دفاع از حرم و حریم اهل بیت به شهادت رسید و اهل معنویات و نماز شب بود طوری که یک ساعت قبل از نماز صبح بیدار می شد. نحوه و روز شهادت ،۱۷ اردیبشهت ۹۵ که تکفیری ها در ساعت یک و نیم عملیات شروع شد در این درگیری تیر اول به قلب و تیر دوم به پهلو اصابت کرده و به شهادت رسید.
دامنه: تشکرم از شما بابت تهیه و تدوین معرفی شهید کابلی اندازه ندارد علیآقا. چه شهید معناگرایی؛ به روح اهل تهجّد شبانهی او سلام میدهم. صحن را آغشته به عطر کردین و رایحهی مُشک خُتن به مشام این صحن ریختین. واقعا" اینهمهمدت در دفاع مقدس ازو یک نمونه و آینه ساخت. چه ساحتی دارند شهیدان که به متراژ عقل در نمیآیند؛ اینان و تمامی رزمندگان، دانشآموختههایی همیشهمهیّای مکتب عاشورایند. تلفیق عشق و عقل و عرفان. ممنونم از شما و دکتر شیخ کاظمیان بابت شناساندن ایشان.
سلام مجدد شیخِ امجَد جناب محمد. بله دقیقا" مغز موضوع را گرفتید؛ جنگندهی شکاری میدان عملش در کوهپایهها و قُلل کم است و بمبافکن کاراست. علت خراش شدید صوتش هم، پژواک آن در دهنهی درّهها در لای قلهها بود که خوف میافکند در مردم. خاطراتنویسی خوب جنابعالی باعث است بنده هر از گاه با نگاشتن نکات و نظرات، اوقات شریفهی شما را بگیرم. معذورم و ممنونم.
خاطرات ۱۸ را هم، خواندم. مرا به جوفِ کتاب "فرهنگ جبهه" نوشتهی سیدمهدی فهیمی انداختی وقتی قول دادی میخواهی کارکرد چفیه را بنویسی ولو کاتِکبازی باشد، یا نونجای رزمندهها، یا کمربند کمرِ رزمنده در شیارها و کوهکمَرها، حتی دستمالی شفابخش برای سردردها، بلکه تمام دردِسرها. رشکبرانگیز بود این متاعی چفیه. سخن از شیار راندی. حقا که شیارها شدیدا" سهم داشت؛ سَهمناک و خوف برانگیز، که کمترین آن احتمالبالای کمین و ضدکمین بود. آخ آخ یادم رفت سلام کنم؛ قضایش را در آخر اقامه میدارم که ادب دینی و ایرانی بهخوبی آموخته که همیشه با سلام با دیگران درآیید: آقاشیخ محمد سلام.
متن جناب شیخ ربانی: سلام علیکم جمیعا . قال رسوالله (ص): ان للحسین (ع) فی بواطن المؤمنین معرفة مکتومه. معرفت مؤمنان به امام حسین (ع) در قلبتان رسول کرده است. خیمه ماه محرم زده شد در دل ما / باز نام تو شد زینت هر محفل ما . جز غم عشق تو ما را نبود سودائی / عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما. قلب را از آن جهت قلب گفتن که قالب معرفت است همانگونه که بدن را قالب روح میدانند. در زیارات برای ائمه طاهرین علیهم السلام میخوانیم، (عارفا بحقه ) که معنی وسیعی دارد ، در شناخت اهداف امام حسین ع جایگاه عارفا بحقه هدف اصلی عزادار باید باشد یعنی، جمع شدن قالب معرفت (قلب) و قالب روح (بدن) ، و جدائی هر یک از همدیگر مبدل به عادت خواهد شد که اول گرفتاریهاست هر چند عادت حسنه، حسن است ولی غایت نیست و با یک اتفاق سست شده و منحرف خواهد شد . در قضایای حرکت امام ع از مکه بسوی کربلا دو حادثه اتفاق افتاد که باعث عبرت عاشقان اباعبدالله است. عبیدالله حر جعفی شیعی و زهیربن قین سنی ، عبیدالله اهل کوفه و شیعه بود جواب رد به امامش داد ولی زهیربن قین سنی در کنار امام قرار گرفت ودر روز عاشورا یکی از فرماندهان امام شد و به فیض شهادت نائل آمد. فاعتبرو یا اولی ... والسلام. ادامه دارد .انشالله
استاد ربانی سلام و تسلیت و تعزیت. برای بنده قالب معرفت در قلب و قالب روح در مغز، بسا زیبا بود. درود.
سلام و احترام. در بیت نخست ترکیب "باطلِ خودسر" و اشغال "منبر و محراب" توسط این قماش بیمقدار، جِلوهی درخشانی به تارک شعرتان بخشید. درود.
سلام دگربار شیخ محمد. نه آقا، رَهین من چرا؟ نه، نهآقا. شما شیخ زبَردست، زرینهمداد در کف داری و فکر بکر در سر.
سلام. عجالتا" نظرم را میگویم: مسئلهی محوری به فرمودهی رهبری معظم زندهداشتن خود مسئلهی عاشوراست. و زیرموضوعات شما مدخل مهمیست. چند مورد را عرض میکنم: ۱. با توجه به نقشی که امام ع برای حضرت زینب س قائل بودند، اهمیت نقش زنان متدین بر سالمسازی و هدایت برجسته شود. ۲. واکنش عارفانهی حضرت امالبنین س پس از عاشورا به عنوان نمونهی بیمانند یک رفتار الهییاتی مطرح شود. ۳. حرمت و حساسیت آقا امام حسین ع به حریم خیام و دفاع تمامقد از زنان و ابتکار آتشبرافروختن تا دشمن به نوامیس گستاخی نکند مطرح شود. مثال مَعجر دختران مثال مهمی است. فرصت بیشتر نداشتم. التماس دعا.
متن حجتالاسلام شیخ علیرضا ربانی: هوالعزیز. "درسهایی برای زندگی" عن امام الصادق (ع) : الحسین عبرة کل مؤمن. حسین( ع) سبب ریزش اشک هر مؤمن است. از بزرگی نقل شده : همیشه " زبان" ترجمان "عقل" و "چشم" ترجمان " عشق" است ، آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز میریزد عشق حضور دارد و آنجا که زبان با گردش منظم ، جمله های منطقی میسازد عقل حاضر است. همانگونه که سخنان منطقی، کوبنده و احساسی میتواند تحول ایجاد کند و انسانها را برای مبارزه آماده کند ، قطره ای اشک نیز میتواند اعلان جنگ عاطفی و ایجاد تنفر بر ضد دشمنان ایجاد کنند.
جایگاه اشک : اشک نعمت الهی است که باعث سلامتی و تندرستی آدمی است و به وسیله ی آن بسیاری از بیماریها از بین میرود. اشک نشانه عبودیت و بندگی: علی ( ع) میفرماید: بندگی پنج چیز است: تهی داشتن شکم ، خواندن قرآن ، شب زنده داری ، اشک برای مصائب اباعبدالله و... امام صادق ( ع) فرمود: کسی که یادی از حضرت حسین بن علی (ع) نزدش شود و از چشمش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود آجر او بر خداست و حق تعالی به کمتر از بهشت برای او راضی نیست. شهید مطهری : گریه بر شهید شرکت در حماسه او و موافقت با حرکت اوست. امیدوارم به توفیق الهی در این شبهای عزا با گریه بر مصائب اباعبدالله ع دلها را جلا و از بکاهین آن امام مظلوم باشیم. ملتمس دعا. ادامه دارد. انشالله.
سلام شیخ محمد دوست حوزهیعلمیهیدیده. همین دمِ در، دَقالباب کنم صدمهنزدن به محصولات زراعی را عالی مزیّن نمودین. مغز مدادت همآره پررنگ باد. حقیقتا" رزمندهی جبهه آداب دینی داشت و حقوق مردم را حتی در عبور از مزارع و باغها در مراعات باقی میداشت. در علت دومی که ذکر کردی حاکی از این بود فرماندهی شما ذکاوت جمع کرد. و مهم اینکه سخن از نقش قاطرها کردید. واقعا" حیوان قاطر در قُلل کردستان از چندین تانک کاراتر بود؛ اساسا" تانک به کار کوهپایه، درّه، نقاط قعر و پرتگاه نمیآد. خدمات سه حیوان اسب و الاغ و قاطر به رزمندگان در انتقال آب، غذا، سلاح، نیرو و حتی مجروح تا ابد باید در اذهان بماند. روشن است که بشر میبایست دست از اذیت این سه مَرکب راهوار بردارد و در محاورهها حیوان زحمتکش الاغ را دستاویز سُخرهها نسازد. درود به متون خاطرهای، دینی، حدیثی.
مجدد سلام جناب استاد ربانی. مرا در متنها دور میکنید و نزدیک؛ دور میکنید از آنچه که باید بدان برائت جُست. نزدیک میسازید به آنچه بدان باید شیدا و والِه شد. استاد متشکرم. حتی اگر سلام شاگرد هم علیک گرفته نشود، شاگرد اما، به بروز نظر و حتی اگر شد، بیان نقد، شائق میمانَد. این رسم و رسوم این بنده است.
پیشاپیش خیر و خیرات و مَبرّات و برکات، بیش و عزت بر شیخ محمد و همراهان قابل احترامتان مزید. فاتحه در حوالی آبسرد بر روح دانشمند شهید فخریزاده فراموش نمیشود.
سلام آقای آفاقی اسماعیل. آیهی شریفهی ۱۰ سورهی مبارکهی فاطر شگفتزده میکند انسان خداگرا را. تقدیم میکنم برگردان فارسی مرحوم مشکینی را به این صحن، که شما درینباره سخن راستین نگاشتید: هر که شرف و قدرت و غلبه خواهد بداند اینها یکسره از آن خداوند است. سخنان پاکیزه به سوی خدا بالا میرود و عمل صالح آن را بالا میبرد و کسانی که بدیها را به نیرنگ انجام میدهند آنها را عذابیست سخت، نیرنگشان تباه و بیاثر است.
جناب اسماعیل آفاقی، لجنپراکنان چند دهه بعد خواهندفهمید که دکتر فخریزادهی اهل عرفان و فیزیک و انسان، چه سهم عجیبی در علوم نوین و ارتقای بالندگی موشکی ایران ایفا کرد؛ حیف پروژههایش فوقسِرّی بود و نشد جامعه را از آن آگاهانید. درود که والدینم و اخویام را درین روز حزن محرّمی یاد گذاشتید. برمیخیزم از میزم به احترامتان.
سلام دوباره. در آن پاسخ جا نشد، چون در واتسآپ و توی صحن محترم این هیئت، در هر پست، به اندازهی یک کف دست، متن مینویسم که کار خواننده به «بیشتر بخوانید...» نکشد و ضربه بزند به ادامهی مطلب برود. این جا درین روزوشبهای عزا، ادای احترام میکنم به پدرتان مرحوم حاجآقا آفاقی -اعلیاللهُ مقامهُ- که پدر معنوی محل هم بودند و از احیاگران مراسم ماه محرم. امروز که عصر پنجشنبه است به سنگ قبر ایشان و پدربزرگ مادریام مرحوم شیخ باقر آفاقی سلام و احترام میکنم. ممنونم.
سلام بزرگوار. سمِت استادی دارید جناب صَدیق صِدّیق آقای ربانی. عرض بنده کُلی بود نه کِنایی. توانایی علمی شما بر بنده مبرهن و تواضع و فروتنیتان بر همگان آشکار است. سپاس وافر. بله، دیدم پاسخ و لطفتان را.
سلام شیخ محمد محترمِ هیئت محترم. حقا که حقآبهی این صحن را دادید؛ با پرداخت بهجا به آب؛ این مایهی حیات که اگر بشر از اسراف و هدردادِ آن شرم نکند، دیری نمیپایَد که این کالای کمیاب آنان را به ستیزه و ستیزهگری بر سرِ تصاحب آن بکشانَد. آب به نظر بنده، عین آبرو است، هر دو را باید گرانپایه داشت و گرانمایه. نسزَد بر مسلمان که در مصرف آب، نمرهی ردّ و تجدید گیرد. مرحبا به رزمندهها که قدر یک جُرعه در قُمقمه را هم، میدانستند و حتی آن را به تشنهلب رزمندهای دیگر، هِبه میکردند. ممنونم که حرفهای و حوصلهمند به آب و حمل آن با قاطر به رئوس قُلل پرداختید. رحمت خدا به شیخ قربان که سپیدهی صبح عاشورا آوای حسینی سر میداد.
سلام. یادآوری عمومی داشته باشم که سال پیش هم در فضای مجازی عرض کردم. وقتی نام سادات مکرم را درج میکنیم پیشوند "سیّد" برای آقایان سادات و "سیّده یا سادات" را برای بانوان سادات حتما" درج کنیم این حرمتگذاری به نسل اهلبیت ع را از قلم مکاتبات و از گویش گفتارها نیندازیم. کلی عرض کردم. لابد میدانید یک عده که خود را مدرن و متجدد جا میزنند از به کار گیری لفظ شریف "سید" دوری میکنند. اساسا" برخی با باستانگرایی دروغین، نسل سادات را میکوبند. بگذرم. ممنونم.
سلام مجدد جناب شیخ محمد. لطف میفرمایی آقا. ادای وظیفه میکنم. برای من همین بس که دعای خیر در حق موحومَین والدینام و اخوی مرحومام روانه کردید. حشر و نشر پدرت، مرحوم حاج شیخ قربان -ذاکر خوشالحان ماه محرم الحرام- هم، با پاکان و مخلَصان روز رستاخیز و رستگاری.
سلام جناب استاد ربانی. با آوردهی شما در باب گریه موافقم. برخلاف کسانی که میگویند روحانیان و یا ذاکران کارِ محرم را به گریه گره زدند، بنده معتقدم گریه بُنمایهی کار است زیرا این گریه، گلایه از گرفتاری نیست، این گریه، جاری از جریان حق است که جریان باطل را لقّ و لغو میسازد. مگر میشود معرفت ورزید ولی اشک نریخت. اشک حاصلجمع یک عزاداری درست و بر پایهی واقعیات است که خرافه و خیال را از سرِ راه پس میزند و خود را به بستر مقتل کربلا میرساند. خیلی هم سپاس که متانت از متن و مداد شما ساطع و درخشان است.
نقاشییی ناب جناب کورش عروج از نماد کربلا و عاشورا؛ شلیک جاهلیت شَریر به قرآنی که نازل شد -کلامالله- و به قرآنی که ناطق بود حضرت سیدالشهداء.
جناب آقاسیدکاظم سلام. ۱. ابتدا شائقم تشکر ویژه کنم از جنابعالی اولین همسنگرم در جبهه که یاد کردید از سه همسنگر دوستداشتنی شهیدمان نعمتالله یاری جویباری، رمضان ذکریایی جویباری، و پیرمرد پیشمرگهی سیّد بوریدری. حقا که هر سه در خُلقوخوی، الگو بودند و خداپیوسته. بوریدِر، چشمهدِر، بیساران و کانیسر هرگز از خاطرم نمیرود. راستش اسم این سه شهید را چندی پیش بر میزم چسب زدم که در یک قسمت بدان بپردازم که دل به دل ره یافت و شما ورود کردید. ۲. با تحلیل شما موافقم که واقعا" کار جنگ بهتنهایی از ارتش فداکار -که توسط سید ابوالحسن بنیصدر دچار چالش بود- ساخته نبود. امام از سر حکمت مردم را به دفاع فرا خواند. ۳. حقا که تعبیر موتور محرّکه برای ناموَرانی چون شهید بهشتی در لسان شما تعبیری رسا بود. آخر هم عرض کنم بنده به سواد شما از همان سال ۶۰ آگاهم. خاندان اهل علم هستین.
آشیخ محمد سلام. فقط اشارهای کنم و بگذرم. قطعنامهی ۵۹۸ به قطعنامهی ۶۱۹ در مرداد ۱۳۶۷ پیوست شد که نیروهای «یونیماگ» بر مبنای آن شکل گرفت بالغ بر ۳۵۰ کلاه آبی از ۲۴ کشور به سرفرماندهی ژنرالی یوگوسلاو به اسم «الوکویویچ». در مریوان هم آمده بودند که شما به آن اشاره کردین. ریزِ مسائل جبهه خوب در حافظهات ماند. راستی در قله نون سنگک هم مگر داشتین؟ من هم یکی از اعزامهایم عاشورا را در جبهه بودم که داستان دارد و هیجان.
سلام مجدد شیخ محمد. تکمیلی مستند بود بر خاطرهی جنابعالی تا کمکی شده باشد به متن تاریخ جنگ به روایت شما. زیرا هر رزمنده در جای خود سینهاس صفحات جنگ و دفاع مقدس است . از بذل محبتتان همآره ممنون. چه وعدهی مناسبی دادید، منتظرم بخوانم آن دیدار در مریوان در ماه محرم را.
سلام آشیخ محمد. ۱. یاعلی کشیدن مجالس روضه را عالی آمدی. چه مصرع نابی هم دارد، فلسفیست و سراسر حکمت: "تا نگویی یاعلی صورت نگیرد هیچ کار" "رونق" هم در محلههایی به جای "صورت" نقل میشده است ۲. چه خوب حقوق مورچه را مقدم بر خود داشتید. این جمله که شما مورچگان خانهیتان همینجا بود و این ما هستیم که از ۱۰۰۰ کیلومتر آنطرفتر از دارابکلا آمدیم اینجا، جملهی حقشناسانهی درخشانی بود که از شما به مورچگان صادر شد. و رسول رحمت ص چه ایدهآل میفرمودند در جنگ و دفاع حتی آسیب و آزار به درخت و بوته و خزنده و درنده نرسد. ۳. اگر مورچگان عصر حضرت سلیمان ع بودند لابد طبق سورهی نمل میگفتند برویم لانه، برویم آشیانه، که لشگریان "لایشعرون"اند و ما را لگدمال میکنند. این هم یک نکتهی حکیمانه بود از لای مقدس قرآن که مرامنامهی باورمندان است. کار خاطره و گزارش منبر استاد ربانی را ارج میگذارم.
جناب شیخمحمد سلام. اتفاقا" در لابهلای متون خود به مسائلی دینی هم اشاره دارید نیز به نکاتی نرم و لطیف. بنده از سرِ اشتیاق مباحثی را که به نوشتههایت میتوان پیوند زد، مینویسم و این لطف شماست که نظرات بنده را قابل میدانید. هدف از مباحثات در صحن هیئت محترم هم همین هست که هر بار بهتر از همیشه با معارف و معاریف شناخت پیدا کینم. الحمدلله وقتی قلم کار بیفتد خدا خود مدد میرساند. مهم این است انسان از عبَث دوری گزیند و به هدف بپردازد. این صحن میتواند چنین ارزشی را نو نگه دارد. درود میفرستم به جنابعالی .
جناب استاد ربانی سلام و خداقوت. نقل قولی که از مرحوم آیتالله آسیدعلی قاضی کردهاید مرا به یاد تشبیه شهرِ علم بودن پیامبر خاتم ص و دروازهی علم بودن امام علی ع انداخت که در این نقل مرحوم قاضی حضرت اباعبدالله -علیهالسلام- را نماد "رحمت کلیهی الهیه" دانست و حضرت عباس -سلام الله علیه- را بابِ این رحمت؛ که حقا به گواهی مؤمنین حوائج درماندگان را حضرت ابوالفضل س روحا" میشنوَد و در جایش برآورده میسازد. زیادند کسانی که از نام ابوالفضل س و یا با پناهبردن به حرم باعظمتش به حاجت رسیدند. حقیقتا" پرشور و برانگیزانده بود. بارالها پروردگارا یا اباالفضل.
پاسخ دامنه به یک نقد: سلام و تسلیت. نقد شما را وارد میدانم و دقت موشکانهیتان را میستایم. بله جملهام با واژهی شبیه بهتر درمیآمد. البته در متن ملاقات با خدا را در "عالم معنا" ذکر کردم که فرق میگذارد با معراج که در "عالم واقع" رخ داد. و قرب در حد قاب قدسین او ادنی... توصیف شد. البته که غلو نبود، علوّ بود. خواستم عظمت شب عاشورایی که بر خود حضرت اباعبدالله ع گذشت را برسانم. یادآوری کنم هنگامی که میخواستم آن متن شب عاشورا را بنویسم اول رفتم داخل حیاط وضو ساختم و کمتر از دو دقیقه آن را نوشتم که از ذهنم جهیدن گرفت. سپاسگزارم از تذکر مشفقانهی شما. عشق به رسولالله ص در وجودم اولین عشق است و چنان دوستشان دارم که توصیفپذیر نیست. مفهوم اماننامه را بهدرستی بیان فرمودید. و عظمت کار ابوالفضل ع را نشان دادید. تقبلالله استاد. خدا قوت.
نظر واصله: سلام علیک. اعظم الله اجورکم و اجورنا بمصاب الحسین علیه السلام. در قبال نگاشته «حرارت حرکت» (۱۲) ماجور باشید. جمله «خود به مسلح رفت تا دین....» را باید بر کتیبه ها نگاشت و...
دامنه: سلام و تسلیت. اجرکم عندالله. تشکر بیپایان از عنایات و هدایتهای شما.
جناب آقای شیخ محمد سلام. جالب نوشتید. اتفاقاً دست سر اصل قضیه بردید. یکی از گواراترین کارهای خالق متعال، خلق گوارش است؛ قدرت نهفته به اسم هاضمه شاهکار الهیست. ازقضا؛ آقاامام حسین علیهالسلام نیز در یکی از حجهای زندگیشان دعای عظیم عرفه خلق کردند که آغازش شناخت همین جزئیات بدن است و ریزبینانه یکییکی نام میبرَند؛ آنگاه پس از شناساندن جوارح، وارد روح و اوج این دعا میشوند. تقصیر شما نبود که چهار چفیه گره زدین، بادام کول کردین به سنگر آوردین. به قول قرآن در سورهی عبس: فَلینظُرِ الانسانُ الی طعامِهِ: پس باید انسان به خوراک خویش بنگرد. آری؛ حتی روزه هم دو آغاز و انجام زیبا دارد؛ سحری و افطاری. پس؛ بسدرود بر رزمندههای عاشورایی.
جناب آشیخ محمد سلام. در یکی از قسمتها از احمد متوسلیان یاد کردید. خواستم عرض کنم چنانچه خود بهتر میدانید دو فرماندهی عارف و سلحشور در جبههی کردستان بهویژه مریوان و قرارگاه حضرت حمزه -سلام الله علیه- محبوب قلوب مردم متدین کُرد و رزمندهها بودند و نقش شگفتانگیزی در دفع شرّ گروهکهای ضدانقلاب و عراق ایفا کردند؛ شهید محمد بروجردی عارف الی الله که به مسیح کردستان لقب گرفت و حاج احمد متوسلیان. با اسَف هنوز از سرنوشت متوسلیان -که توسط فالانژیستهای لبنان و مزدوران اسرائیل ربوده شد- اطلاع دقیقی به دست نیامد. درود بر مدادت که ازین انسانهای الگو در خاطرههایت یاد نمودهاید.
جناب استاد ربانی سلام و الحق سپاس. به نظرم این شیوه که از دل قیام آقااباعبدالله -ع- پیامهایی مهم را کشف و شرح کرد، روشی سازنده و بیاندازه دلنشین است؛ زیرا به فرمودهی حضرتعالی -در یکی از نوشتههای پیشینتان- قلب منبع معرفت و مغز منبع دانش است؛ بنابرین به کار گیری این متُد اثرات ژرفی از خود باقی میگذارد و بارق بر قلب میشود و نافذ در مغز. چه عصر قشنگی بود که سینماگران ما مثل محسن مخملباف -که بعد راهش را دگر کرد- از فرهنگ عاشورا و مکارم اخلاق و آموزههای سیاسی اسلام الهام میگرفتتد فیلمهایی چون "توبهی نصوح" ، "استغاثه" ، "باسیکلران" و "عروسی خوبان" ساختند که درین آخری همین حرامخوری را -که فرمایش کردین- برجسته نمودند. و آری؛ نماز، که به نظرم جادهی رفتن به فوز و فراز است. چه دقیق فرمود قرآن در آیههای هفت و هشت سورهی شرح: فاذا فَرَغتَ فَانصب ؛ و الی ربّکَ فَارغَب.
نظر حجتالاسلام ربانی زیر پست به چه تکیه کنیم؟! ( ۴۱ ) بنده: سلام علیکم صدیق منصف و با معرفت، چه خوب یاد مردان روزگار کردید و عده ای از بزرگان به رحمت حق پیوستند، و برای حقیر هم توفیق عظیم بود که شهید شیرودی را در پادگان ابوذر سر پل ذهاب زیارت کردم و...
سلام مجدد بر استاد ربانی که از دیرباز با جنابعالی حشر و نشر قلبی داشتم و دارم. خرسندم کردید که از مشاهدهیتان در جبهه گفتید. خوشا به سعادت شما که شهید عزیز و اهل رشادت علی اکبر شیرودی را در جبهه زیارت کردید. بنده البته توفیق داشتم چند سال پیش سر قبر شهید شیرودی در امامزاده حسین تنکابن شیرودمحله حاضر شوم و ادای احترام کنم. ممنونم از بذل محبتتان.
آق شیخ محمد محترم الحُرمه سلام. فرمودید با "سرنیزه" رفتی سمت عراق و سر بلوط خشک. چندان نمانده بود باز پس از قبول قطعنامه، ایران را گرم گرفتار جنگ مجدد بکنی! در شمارهای هم توجیه را مطرح کرده بودی که اساسا" توجیه دستکم دو وجه دارد: روشنشدن مسئله، پیچاندن مسئله. شما اصلا" برای پیچاندن از اصل توجیه استفاده نمیکردید فقط فرمانده علمدار شما بود که به قول شما وقتی میخواست از اصل غافلگیری بهره بجوید بهحق پی علَم میرفت و عِلم این روش را داشت. گاه در متن شما نکات قشنگتری جا خوش میکند که بنده نمیتواند از کنارش رد شود. مثل همین دو نکته. سپاس بدرقهی مغزِ مدادت. خوشحالم شیخ که زمینه فراهم میشود تا برخی از شاخصههای شهیدان فروزندهی این مملکت را برشمرده شود؛ خیر این کار بیتردید کثیر است و نعمتش وفور.
آمحمد مجَدد مُجِدانه سلام که فوقالعاده پاسخ دادید. کل مفاد و محتوای مطلب را میگیرید و همین مهارت جنابعالی را روی متون سوار و مسلط میکند. میدانستم همهی قضایای توجیه را متوجه میشوید. میشه شیخ، مرحمت کنی مرا «استاد» صدا نکنی؟ واقعاً سختم است و شرم رخسارم را میپوشاند و این واژه چون کوه هیمالیا و هندوکش روی سرم سنگینی میکند. آخر هم عرضم را کامل کنم که از جواب زیبا و دستِ پُرت خیلی خوشم آمد. آسمانوزمین نمیبافی بلکه منطق و خلوص در بیان توست. درود.
پیشنهاد درس اخلاق. نیاز میبینم به جناب استاد حجتالاسلام ربانی پیشنهاد دهم درین صحن محترم هیئت محترم رزمندگان، روزانه در اندازهی یک کفِ دست، درس اخلاق بگویند، هم ذرهذره از مفاهیم نظری این علم انسانساز و هم شرحهشرحه از شرح احوال عملی علما و دانشمندان و پارسایان. من در قلم قوّی جناب ربانی آثاری از شیوایی و اخلاص، و امتیازی چون توانمندی در نگارش و دستِ بالا در دانش میبینم. پس امید است به این درخواست اجابت درخور دهند، چرا که برای چنین کاری ایشان از شایستگی علمی و عملی برخوردارند و الحمدلله استاددیده هستند و با علمای اَعلام اخلاق و عرفان و وارستگان واله شیعه، آشنایند و مأنوس. چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ . ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
پاسخ: استاد ربانی سلام درین شبانگاه. بنده از یک نیاز مبرَم صحبت به میان آوردم که هم معقول است، هم مطلوب است و هم مرضی باریتعالی. حفرهی اخلاق اگر چاره اندیشیده نشود، خیلی خسارتباره. صحن هیئت محترم رزمندگان عین صحن حوزهی علمیه با اخلاق باید عجین باشد و شما انسان فروتن آغاز بفرمایید و بهیقین مایهی خیر خواهد بود؛ هم شما تتبعات خود را در یک جمع اخلاق گرا ارائه خواهید کرد و هم جمع خود را به خصال اخلاق خویافتهتر خواهد یافت. بسمالله استاد. حرفم را مستند کنم و بگذرم: در کتاب «انسان در جستجوی معنی غایی» خوانده بودم که: «معنا را باید یافت. نمیتوان آن را به کسی هدیه داد... معنا مثل خنده است. شما نمیتوانید کسی را مجبور به خنده کنید... معنا چیزی است که باید آن را کشف کرد، نه اِبداع». بنابرین جناب ربانی باید خلاء و حُفرهی وجودی آدمی با علم اخلاق پر شود و شما قادرید.
آقاشما چه ریز به ریز از یاد دارید. سلام، سلام آشیخ محمد. به قول آن خواننده: «اگه از من تو بپرسی رنگ عاشقی چه رنگه؟ من میگم رنگش سیاهه، اما باز واسم قشنگه» معلومه شیخ بنده هم اگر ازم بپرسند رنگ جبهه چه رنگیه؟ میگم شبیه شبح. هر رزمنده میداند هنگام خطر و یا حین شناسایی، اشیاء اطراف را به شبَح میبیند؛ مثلاً ما هنگام رفتن به صحرا و جنگل کُندهی سوختهی درخت را از دور خیال میکنیم یک خرس است یا اَشباح دیگر. خوب خطر میکردی جنابعالی. شیخ محمدآقا. اقامهی دلیل قابل قبولی کردی. قانع شدم. قلبِ قضیه را صید کردی.
سلام آشیخ محمدآقای بابویه ابنِ مرحوم حاج شیخ قربان آن مرد قاری قرآن و مرثیهخوان. درین قسمت خاطره دو بار نام مرا عجین خاطرهی خواندنیات کردی. لابد در آن چشمهی پای قلهی خودت، "آب حیات" هم نوشیدی که اینگونه شیفتهی کوه خضر نبی ع قم شدهای و پای آن هر جمعهشب، "واقعه" قرائت میکنی؛ سورهای عظیمی که "اُولئکَ المُقَرَّبون" را با خود حمل میکند. ازینکه ضاحکشدن مورچههای عصر حضرت سلیمان ع را وارد خاطره کردید که به کار لشگر آن پیامبر میخندیدند، بسیار جالب ورود کردید. بُز اخفَش هم که جای خود. حوزه چه مثالهای قدَری در قوارهی کُتب درسی خود جای داده از اِبل و غِنم تا همین بُز. آسوده کردی ما را. یک تسبیح برای روح پدرت زدم.
سلام و خداوقت آشیخ محمد. مرا وقتی رسیدم به این جملهات که گفتی لولههای بخاری تکتک منزل روستا نمایان شد، یاد انتخاب پاپ انداختی! هنگام نصب پاپ جدید که در محفلی سرّی و دور از چشم مردم صورت میگیرد، اگر نشست به انتخاب پاپ جدید انجامید، دود سفید از دودکش پشت بام برمیخیزد که علامت رضاست وگرنه دود سیاه که نشان تشتت آراء. بگذرم. لولهبخاریات که معلوم نکردی دود داشت یا نا، مرا به کجا که نکشاند. درود برِت که یاد جبهه را با ادبیات شیوای خود در اذهان زنده میداری. راستی بابت پست قبلی سلام و احترام آقا. بابت سخاوت فکر، صفای اندیشه و خلوص عقیدهات دوصدچندان سپاس شیخ محمد امجد از ذوق و هنر و فن بیانت.
سلام جناب آقای ... .بیدریغ درود بدرقهی فکر شما جناب دکتر بارقهای هستید در برق اندیشهام؛ بیدرنگ.
سلام و خدارحمت بر رفتگان شما خواهرمحترم خانم رنجبر. ازینکه درگذشت زن پاکسرشت و زحمتکش مرحومه آمنه آهنگر را اطلاعرسانی و تجلیل فرمودید، ممنونم. برای این فامیل ارجمند پدری ما عُلوّ مرتبه نزد حضرت حق طلب میکنم و برای روحش صلوات و قرائت آیات پیوست میسازم. بر بستگان نسبی و سببی محترم ایشان بهویژه برادرانش و فرزندانش و ازجمله جناب آقامحمدرضا، بردباری این غم جانکاه، دشوار مَباد.
سلام آشیخ محمد شعر مهمی بود. خودِ گهی، گهی گهی... نشان تضاد شدید است و اوج آن این قسمت است: "گهی بیگانه هم خویشم" یعنی خود فرد خود را اساسا" بیگانه تلقی میکند. سعدی هم برین تضاد قانع بود: "گهی بر درد بیدرمان بگریم / گهی بر حال بیسامان بخندم" ممنونم که روزمان را به فکرکردن بر روی این تضاد و سرگشتگی عجیب روزمرّه مشغول ساختی که باهمهی اینها باز هم بشر رهگُمنکردن و به عرش چشمدوختن را باید خو گیرد.
آقاشیخ محمد چه خوب پادگان و استتار و تعجباتت را بر ما برملا ساختی و مرا به یاد نوعی از صدف اقیانوسی. لابد بلدی. اون صدف مثل همین که وصف کردی، شگرد دارد؛ زیر حفرهی شکم خود را به یک کرم سمّی مهلک، اجاره میدهد، با این اُجرت: وقتی ستارهی دریایی خواست صدف را شکار کند این کرم در وقت بزنگاه وارد صحنه شود از زیر به ستاره زهر تزریق کند. و همین کار موجب میشود ستارهی به آن بزرگی از صدف با این کوچکی، شکست سختی بخورد و مهلکه را مفتضحانه ترک کند. این پادگان از استراتژی موجِر و مستأجر صدفی، الهام یافت.
سلام آشیخ محمد بابویه. واقعا" اسلام از حکمت محبت و مودّت پرده برداشت زیرا این کار اخلاقی که ریشه در اُنس دارد، سیمانِ بنیان انسان است. شاید از همین رو بوده باشد برای رسالت حضرت ختمیمرتبت ص مزدی از مؤمنان نخواست و آن را به مودّت اهل بیت عصمت ع پبوند زد: قُل لا اَسئلُکُم علَیهِ آجراً اِلاَّ المَوَدَّةَ فی القُربی... . آیهی ۲۳ در شعر منتخب شما هم این مفهوم مانور دارد. از پاسخ پرنکتهات به آن دو نظر دیروزم، ممنونم. خوب آن را به آیات و نکات آمیختی.
سلام مجدد. ازینکه شأن نزول آیهی مودّت و آدرس آن را مستند ساختهاید، ممنونم شیخ محمد. از نوشتههای نافع و منطقی خصوصاً مطالب قرآنی و دینی انسان سود معنوی میبرَد که آثارش را به هر حال بر رفتار و عقاید انسان باقی میگذارد. معصومین ع هم سفارش اکید داشتند که باید سراغ مطالب نافع و سودمند رفت. بله فرمایش متین، همچنان انسان نیازمند مباحثه است و تشنهی دانش. درود.
سلام و وقتتان به خیر جناب آقشیخ محمد. خودِ استتار طبیعی منطقه امری مهم بود و راهبرد نظامی دفاع مقدس از آن بهره جست که در توصیف وضع طبیعی آن نقطه بهدرستی بدان پراختید. از سوی دیگر اساساً کردهای هموطن از روح سلحشورانه برخوردار بودند و اغلب روستا را ترک نمیکردند. خود ما که سال ۶۱ هم که اوج آلودگی و درگیری منطقه بود در دو سمت کوه و برآمدگی و در داخل روستایی بودیم که حتی زنان آن برای مقر ما نان پخت میکردند و هنگام حملهی ضدانقلاب، به بالای قله با مشک آب میرساندند و مردم آن روستا یعنی بوریدر خیلی با رزمندگان مأنوس بودند. و اتفاقاً خیلی هم دیندار بودند و مسجد قدیمی چشمگیری داشتند. از گزارش زیبایت بسیار تشکر.
من هم سلام دارم و سپاس آشیخ محمد. فرمودی تحفه. بلی؛ تُحفهها -که هم سوغات است و پیشکش و کادو- حالا در روزگار ما چه اندک شد. فقط مشهد مقدس سوغات نخودممیجش دریغ نمیشود و همچنان پابرجاست و رونقش روبهراه؛ شهمیرزاد را هم دیروز عالی تطبیقی رفتی اما از گردو و آلو خبری نشد! نکند سوغات را هم خودت میخوری!
سلام آشیخ محمد. اساسا" حضرت آفریدگار انسان را با نطق و ناطقبودن آمیخت و فصل ممیّزش هم با جُنبندگان، حرفزدن است. که شما درد را هم گوشهاش گنجاندی. درود به طبع و ذوق خوبت.
خاطرهی شیخ محمد بابویه: پس از رفع ترافیک در مریوان، خودمان را بوسط جاده رساندیم دیدم که آقای آق ابراهیم طالبی با راننده سوار بر جلوی تویوتای استیشن و نفر سوم روی صندلی عقب و نصیب ما فقط یه دست بلند کردن شد و یقین حاصل شد که ما را نشناخت چونکه خودمان هم در آیینه خودمان را نمی شناختیم. برخی از دوستان سوال نمودن کی بود؟ دوستان ملاقات کننده گفتن (از مقام شامختان معذرت میخام این لفظ را بکار می برم ، چون نقل و قول هست چاره ایی نخواهد بود) گفتند شیخ علی اکبر اوریم بود.
آقشیخ محمد سلام سرِ شب به شما دوستِ دستبهخاطره. برای آن عروسی لابد سرِ پدرخانم علیرضا مرحوم کبلاکبر رجبی را دیر دیدند که با آن شیش و شِلپت بیفتد وسط، حسابی تُش دهد و تارومارشان! کند. اما بابت نطق و ناطق و عقل و مور و باقیماندهی قضایا بله درست مطلب را استمرار دادید و بر درک مطلب افزودید. اما آن سلام به من در داخل تویوتای استیشن برای نخستینبار این خاطره را برملا کردید. چقدر حیف شد که نه فقط چشمم که روحم هم جنابعالی را ندید. حیف ازین جهت که دیدن عالیجناب دوست ماضی و متین من موجب ابتهاج میشد. چقدر مرا آرزوبهدل کردی با این خاطرهی خیلیناب. انگشت به دهن گزیدم حالا که خواندم. اتفاقا" محمد "شیخ علی اکبر اوریم" بهترین صداییست که بر طبعم مینشیند حتی مخففش در گویش محلی بهتر و پذیراتر: شخ عَی لَکبر اِروین.
جناب آق شیخ محمد باز نیز سلام. درین پاسخی که مرقوم فرمودی اشارهی باریکبینانه داشتی. بله آدم باید به وجود والدین خود فخر کند که از صُلب و بطن آنان روی به جهان گشود. میخواهم به خاطر نکتهی حِکَمی و فلسفییی که باز کردی زاویهی بگشایم: ما فقط بنیآدم علیهالسلام نیستیم، بنیحوّا سلام الله علیها هم هستیم. با اسف در فرهنگ مردسالارانه، مقام مادر نادیده انگاشته میشود. حال آنکه شیعه با افتخار به ائمهی اطهار ع میگوید فرزندان فاطمه. قرآن به حضرت عیسی ع میگوید مسیح بن مریم سلام الله علیهما. مرحوم دکتر شریعتی نهضت کربلا را به حسینی و زینبی تحلیل کرد. یعنی دعوت بشریت به آنانکه ماندند باید کار زینبی کنند در ازای آنانکه رفتند کار حسینی کردند. در محل هم اتفاقا" برخیها به نام مادران برجسته ماندند مثلا" کبلحوا اسحاق. خارشد محمد؛ که محتمل نام مادرشان خورشید بود.
سلام جناب آشیخ محمد. بَه، چه شعری میسُراید این دوستِ اهل ادب و فضیلتت. "حاجت به خدا بری خوانده شوی / وَر بر درِ خلق روکنی رانده شوی". البته این شعر گوهردار میخواهد ما را عزیمت دهد به توحید افعالی. اما اگر آن درگاه، درگاه ابوالحسن خرقانی باشد رانده نمیشود بشر، چون فکر خرقانی داشتن انسان را به توحید ناب با خلوص خاص و عیار بالا میبرَد. بله؛ حاجت فقط و فقط باید به پیشگاه خدا برد و البته توسلجستن به اولیای خدا یعنی خاندان اهل بیت ع و انسانهای واله هم وارد است. مثل مقیمشدن به حرم حضرت امام رئوف رضا ع که به فرمودهی قرآن باید وسیلهی تقرّب جُست. درود.