همنشینی با نیکان؛ چرا؟
انسان که به قول مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۹۷ کتاب "تعالیم اسلام" به کوشش مرحوم حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی- با سه امر ارتباط دارد، (خدا، خود، همنوع) لازم دارد "دوست" برای خود داشته باشد. اما این دوست باید نیک باشد. حتی عبارت داریم که "آدمی با دوستش سنجیده میشود" پس؛ نهایت امر این است انسان باید همنشینیِ نیکان را اختیار کند. شاعر ما شیخ اجل مگر نمیگوید:
"تو اول بگو با کیان زیستی
پس آن گه بگویم که تو کیستی
با بدان کم نشین که صحبت بد
گرچه پاکی، تو را پلید کند
آفتابی بدان بزرگی را
لکه ابر ناپدید کند
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پیِ مردم گرفت و آدم شد"
این سرزنش سعدی در پرهیزدادن به انسان از دوستانِ ناباب پند و انذاری بزرگ است. دوستِ ناباب چون اثرگذاریاش حتی گاه از مادر و پدر، زیادتر و شدیدتر است، به روابطِ سالم صدمه میزند؛ فرد را از راه به در میکند؛ بر خُلق و خوی وی نفوذ مینماید. به قول شاعر مشهور حکیم سنایی: "با بدان کم نشین که در مانی / خو پذیر است نفسِ انسانی"
بزرگان دین آموختند که احترام به دیگران در حقیقت احترام به شرافت انسانی و مزیت دینی و اخلاقی آنان است؛ نه احترام به هیکل و اندامشان. به قول علامه (در ص ۲۲۷ همان منبع) "در صورتی که شخصی شرافت انسانی و مزیت دینی و اخلاقی خود را از بین ببرَد، دلیلی برای بزرگداشتِ وی در میان نیست." پس؛ برای انسان -که اسیر اُنس و محتاج محبت و رابطه هست- یک راه بیش نمانده؛ همنشینی با نیکان که آدم را خودساخته میکند، نه خودباخته. دامنه.