دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۴۲ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

 

: اگر من با خانم دکتر عالیه زمانی نماینده‌ی ساری در نشستی شرکت داشتم به او چه می‌گفتم؟

نامه به دکتر عالیه زمانی

پیوست میاندورود 

پاییدن مجلس

حرف جهانی

کلان‌نگری

باج به باندها ندادن

به ایشان درین پنج تا سخن می‌گویم. پیشگاه دکتر عالیه زمانی سلام و سپاس می‌فرستم. در آغاز می‌گفتم پیش از آن‌که نماینده‌ی مردم ساری و میاندورود باشید، نماینده‌ی فضل ادبی پدربزرگت مرحوم شیخ زمانی هستید و فضیلت را عصاره‌ی نمایندگی‌ات کنید تا آنگاه که ازین کار، بیرون آمدید نزد وجدانت و پیش مردم دیارت، شرمسار نشوید که تا پایان، شماتت و سرزنش بخرید. سپس یکی یکی ازین پنج  تا را میان می‌کشیدم:

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۱۴۰۳ ، ۱۹:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

اشاره: من در واتساپ می‌کوشم بر پایه‌ی مدل پیام‌نویسی این پیام‌رسان، متنم به عبارتِ "بیشتر بخوانید..." نرسد، مگر از سرِ ناچاری. اما برای این یادداشت من پیشاپیش باید پوزش بخواهم که ازین قاعده بیرون می‌افتد. پس، تا امکان داشتید "بیشتر بخوانید..." را نیز ضربه بزنید تا متنم ابتَر (=دُم‌بریده) رها شود.

 

لطف‌الله به روزنامه شرق چی گفت؟

شروع: خودِ روزنامه نامی نهاد بر سرِ این گفت و شنود، با این ترکیب لفظی: «عصر چریک‌ها : دیالکتیک مبارزه». شناختِ لطف‌الله، چهره‌ی شهیرِ سپهر سیاست ایران، گامی‌ست که خودتان باید بردارید. بلادرنگ می‌دانم که میثمی نابینا را می‌شناسید. پس به پله‌ی بعد، تا کِشم. فقط خالی نگذارم او وقتی شبی از  مرداد ۱۳۵۳ در حال تهیه‌ی یک بمب صوتی در خانه‌ی تیمی بود، دچار انفجار و نابینا شد اما از "مبارزه دلسرد" نشد. حتی گفت: "خدایا اگر نابینا هم شدیم این ترازوی عدالت از دستمان نیفتد." این یعنی آرمان عدالت، بر پیشانی نهضت مبارزین حک بود.

 

لطف‌الله بار دیگر این پیام‌ها را که در عصر شاه شکنجه در کار نبود، ابطال کرد و سرگذشت شکنجه‌ی خود را شرح داد، حتی با محمد حنیف‌نژاد (۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۳۵۱) داماد مهندس بازرگان، و انسان خداپرست، وقتی شوخی می‌کرد گفته بود "شما نسبت به شکنجه، کمی ذهنی هستید. این طور بود که اگر کسی زیر شکنجه اسم یکی را می‌گفت، خانواده‌‌ی طرف مقابل با او قهر می‌‌کرد."

 

جایی مهم، لطف‌الله حرف حنیف‌نژاد را که به همه حالی می‌کرد خدا را باید در مبارزه حاضر داشته باشند و از هر کس که سُست می‌شد، خدا را به آنان یاد می‌آوُرد، تازه کرد و سندی بر روی تاریخ، ثبت ساخت.

 

تاریخ نشانی می‌دهد چند کتاب، کتاب مبارزه بود و لطف‌الله درین جا هم آن منابع کلیدی را افتاح کرد: تکامل، شناخت، راه انبیا راه بشر، قرآن، نهج‌البلاغه و اقتصاد که حنیف‌نژاد جزوه‌هایی را با نظارت خود وارد فاز شناخت می‌کرد حتی جزوه‌ای در مورد نفت. این کار نقش آموزش در مبارزه را آشکار می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۱۴۰۳ ، ۱۷:۳۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نقل است در زندان «صیدنایا» در سوریه‌ی خاندان اسد و حزب بعث سوریه، در «اتاق‌های نمک به عنوان سردخانه» اجساد زندانیان در نمک نگهداری می‌شد تا از تجزیه‌ی جسد ناشی از رفتار خشن تیم و تیول اسد! جلوگیری شود.

 

این‌روزها «صیدنایا» با «اردوگاه آشویتس» در لهستان مقایسه می‌شود که تاریخ، آن را به «اردوگاه مرگ» توسط نازی‌های هیتلر لقب داد؛ همان جایی که نقل است «بالای یک میلیون نفر پس از شکنجه و گرسنگی و گاز داده‌شدن در کوره‌ها، سوزانده» شدند. مرگ اُسرا و زندانیان، جرم و جنایت محسوب می‌شود در حقوق بین‌الملل و اخلاق ادیان و آداب انسانی جهان.

بشار اسد

و اعضای خانواده‌اش

آرم حزب بعث سوریه

 

پیامبر اکرم ص در اقدامی الگوبخش و سازنده، اسیران جنگی را در ازای یاددادن سواد به ۱ نفر مسلمان، ۱۰ نفر از آنان را آزاد می‌کرد. اما در زندان هولناک صیدنایای سوریه‌ی اسد، شکنجه و قتل، و وضع غیرانسانی خیلی‌بد، حاکم بود. تخمین می‌زنند طی انقلاب مردمی در همین این دهه‌ی اخیر، «۱۰۰ هزار نفر از هر قشر و سنی، ازجمله هزاران زن و کودک، در این زندان محبوس بوده‌اند» و اسم این زندان در مجامع جهانی یکی از «بی‌رحم‌ترین زندان‌های جهان» شناخته شد و لقب "سلّاخ‌خانه انسان‌ها" نام گرفت. با «شکنجه‌های سیستماتیک، قتل‌های فجیع و شرایط غیرقابل تحمل» در این زندان.

 

مسلمانان اما آیا به خاطر فجیع‌ترین رفتار خاندان و نوکران اسد در ایجاد «صیدنایا» چه می‌کنند من مطلع نیستم. هنوز معلوم نیست بازتاب افشای این زندان مَخوفِ دیکتاتور و جلّاد دمشق، به کجا کشانده می‌شود، تحویل بشار اسد توسط روس با یک معامله‌ی شیرین؟! یا... . بگذرم.

 

جمهوری اسلامی ایران اگر ازین زندان خبر نداشت، یک ایراد بر آن بار می‌شود، ولی اگر خبر داشت و چیزی نمی‌گفت، شاید چند چیز، برِش بار شود. ازجمله مثلاً مثلاً مثلاً این حرف که: می‌دانست؟! ولی مددش کرد؟ حتی بازم می‌خواست مددش کند، اما امکان‌پذیر نشد! بگذرم. برگردم به همان عنوان متنم: اتاق نمک!

 

نکته: جا داشت جمهوری اسلامی ایران، برای کوبیدن رفتار خشن دوره‌ی دو شاه پدر و پسر پهلوی با مخالفان و منتقدان، برای دو شکنجه‌گاه زندان «اوین» و بازداشتگاه مَهیب «کمیته‌ی مشترک خرابکاری» که ازقضا این دومی را آلمان هیتلری برای رضاشاه به عنوان هدیه! پیچیده و پیچ‌درپیچ ساخت، این دو مورد را در اذهان، تازه و عبرت نگه می‌داشت. اما نداشت!

 

اشاره: من بازداشتگاه «کمیته‌ی مشترک خرابکاری» در میدان «توپخانه»، در پشت ضلع غربی آن دو مرحله رفته بودم، البته! زمانی که حجت الاسلام آقای علی یونسی وزیر اطلاعات دولت حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی آن جا را از زندان و بازداشتگاه به «موزه‌ی عبرت» تبدیل کرده بود. برید ببینید، واقعاً موزه است و مایه‌ی پند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۱۴۰۳ ، ۱۰:۴۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۱۴۰۳ ، ۰۸:۴۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

​​​​​​

نقشه‌ی لبنان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آن فرورفتگی که کل لبنان را در بر گرفته، عروس خاورمیانه است؛ نام تعبیری لبنان. لبنان مرکز چاپ جهان اسلام است. نفیس‌ترین کتاب. مردم آن به‌روز زندگی می‌کنند. حتی لباس جوانان آنان شبیه‌ترین پوشش به غرب است. لبنان از بالا و شرق در دل سوریه فرو رفت. حتی سال‌ها ارتش حافظ اسد، لبنان را در اشغال خود داشت و بر آن تسلط می‌ورزید. لبنان راضی هم بود. لبنان فقط از سمت باریکه‌ی جنوب با اسرائیل هم مرز است. مهم این که اسرائیل در همان نقطه، نصف مرزش با سوریه است. اسرائیل، هم مزارع مهم لبنان و هم بلندی‌های مهم جولان سوریه را چندین سال در تصرف خود دارد. آن قسمت باریکه‌ی لبنان در عکس تا شعاع چندین کیلومتر به سمت بیروت در شمال، تماماً در دست حزب الله لبنان است، نه دولت لبنان. همه هم تقریباً مسلح‌اند. بگذرم. اسرائیل در آسیب بزرگ همسایگان قرار دارد. جغرافیای لبنان، برترین محیط نبرد است، چون انباشت کوه، دره، ناهمواری است و جنگ در آن فقط چریکی باید باشد. مصطفی چمران شهید شرف دفاع مقدس و امام سید موسی صدر رهبر کاریزماتیک ایرانی در لبنان، دو مقتدای مقتدر آن زمان‌های دور در مبارزات لبنان با اسرائیل بودند. تفکر دفع اشغالگری، ریشه در اندیشه‌های علمی و عملی این دو چهره‌ی عارف مبارز و اسلام‌شناس مترقی دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۱۴۰۳ ، ۰۸:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

امروز ۷ ، ۶ ، ۱۴۰۳ روزنامه‌ها را دیدم، دیدم چیزی قابل عرضه‌کردن در اخبار امروز و دیروز پیدا نشد، این بود به این مورد از سُویم ورود شد. ← این: از یک سمت، اسلام ضمانت اجرای تمامی احکامش را به عهده‌ی اجتماع گذاشت. از سمت دیگر حکومت را مأمور کرد سیاسات و حدود را «با کمال مراقبت و تحفُظ» اجرا کند. معلوم است چنین حکومتی، موافق طبع عموم مردم امروز نیست. چون علامه، المیزان را سال ۱۳۳۵ داشت می‌نوشت پس آن روز را تطبیق داد که از نظر وی فرورفته در «شهوات و هواوهوس» بود. آرزوها در دو طبقه‌ی مرفه و فقیر آن روز نیز نمی‌گذاشت چنین حکومتی را بپذیرد. چون به نقل از همان جلد ۴ المیزان در صفحه‌ی ۱۶۰، وضع حال آن این بود: بشری که، به دست خود آزادی را در «کام‌گیری، خوشگذرانی، سبُعیت، درّندگی» سلب می‌کرد. لذا از نظر آن اسلام‌شناس، چنین نظامی (سیاسات و حدودش تحفظ و مراقبت شود) «آنگاه موافقِ طبع عموم مردم می‌شود که در نشر دعوت و گسترش تربیت اسلامی شدیداً مجاهدت» شده باشد و بشود. در واقع از نظر وی، تا تربیت اسلامی رخ نداده باشد، امکان نظام دلخواه اسلام وجود ندارد. در فلسفه‌ی سیاسی وی، در صورت امکان تشکیل نظام هم، «مشورت با عقلای قوم» باید یک اصل اساسی آن نظام در نظر گرفته شود. زیرا در نگاه ایشان بعد از رسول ص و بعد از غیبت امام زمان علیه السلام، «بدون هیچ تردید و اختلافی» امر حکومت «به دست مسلمین» است. نیز در دین اسلام، در تمامی احکام اخلاقی و قرآنی، توحید حاکم است. یعنی جای خدا توسط هیچ احدی تصرف نشود. نکته‌ی من دقیقاً این است جامعه‌ی ایران این زمان (امروز که می‌نویسم، هست: ۷ شهریور ۱۴۰۳) با آن زمان (که سال ۱۳۳۵ بود) چه وجه اشتراکاتی پیدا کرده است. منظورم این است چقدر از هم شباهت می‌گیرند. اصلاً اشتراک و شباهت پیدا کرده اند، یا نه. جواب هر جور که شد، نظریه‌ی سیاسی صاحب المیزان درین میزان، درست شناخته می‌شود. دامنه دارابی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۲:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

طرح نظری: جامعه وقتی با یک رویداد خبری یا مشکل ماندگاری مواجه می‌شود، طبع آن اقتضا می‌کند آن را «مسئله» تلقی کند. خود لغت عربی مسئله یعنی چیزی که در آن سؤالُ ابهام خوابیده شده باشد که ذهن‌های کنجکاو یا حتی افراد دچار آن مشکل، خواستار روشن‌شدنُ حل آن می‌شوند. اما مسئله‌سازی آن چیزی‌ست که کسانی در صدد برآیند برای هدف‌های خود آن را ایجاد کنند. اتفاقاً هر دو هم، در جامعه به‌گسترگی وجود دارد. جامعه‌ای عاری از مسئله و مسئله‌سازی، وجود ندارد. به عبارتی جامعه‌ی بی‌مسئله نداریم. حالا همین امروز که ۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳ است به نظر می‌رسد این مسئله‌ها مسئله‌سازی‌ها وجود دارد. من چند تا را تصادفی نام می‌برم اگر دست داد جلوَش شرح می‌نویسم. خودم هم در آخر به عنوان تست عملی عمدی، دست به یک مسئله‌سازی می‌زنم تا بحث من روشن‌تر به پایان برسد.

 

 

تیتر روزنامه ستاره صبح

چاپ ۳ شهریور ۱۴۰۳ روی حرف غضنفری

 

مسئله‌ها: چند مثال؛

۱. رابطه با آمریکا که مردم با سه نوع نگرش مواجه‌اند: طرفداران تنش، حامیان رفع تنش، قائلان مدیریت تنش. اخیراً حتی آقای مهدی غضنفری که مدیر مدرسه‌ی «حکمرانی» شهید بهشتی دانشگاه دفاع ملی و از حلقه‌های آقای محمود احمدی‌نژاد بود و فعلأ دو سه سالی مدیر «صندوق توسعه ملی» هم هست به آقای پزشکیان پیشنهاد داده است سفارت آمریکا در تهران را باز کند بگذارد سرکنسول آمریکا بیاید آنجا مستقر شود. او گفت سنگی به چاه انداختند که درآوردن آن سخت است. منظورش قضیه‌ی تسخیر سفارت آمریکاست.

 

۲. نه غزه نه لبنان، هم غزه هم لبنان. این نیز یک دوگانه‌ای است در جامعه‌ی ایران. حامیان شعار اول برین نظرند پول و نیروی ایران نباید برای بیرون صرف شود و ایران آغازگر مَصاف منطقه‌ای است. طرفداران شعار دوم چنین امری را عمق استراتژیک ایران اعلان می‌کنند. یعنی هم حیاط خلوت برای ایران و هم حیات امنیت برای ایران.

 

۳. اقتصاد جهانی یا اقتصاد مقاومتی. جانبداران اولی استدلال می‌کنند با اقتصاد نوع اول عین ریل به قطار ترقی و توسعه‌ی جهان وصل می‌شویم. اما واضعان دومی دلیل می‌آورند ایران را به اقتصاد شبکه‌ای جهان راه نمی‌دهند عقل اقتضا می‌کند دست به مقاومت بزنیم و اقتصاد را بومی و ملی نگه داریم و جهادی کار کنیم و اعتنایی به ترس و ترساندن از تحریم نکنیم.

 

مسئله‌سازی: چند مثال؛

۱. کابینه در ایران همواره نقطه‌ی کور کشور بود، عین پیچ‌های جاده‌ی هراز که با چند آینه محدّب (=کوژ، خم، انحنا) حل شد. عکس این نوع آینه را در بالای متن گذاشتم. اما پیچ سیاست در ایران، آینه‌پذیر نیست. هیچ آینه‌ای. نه صاف، نه مقعر (=در گویش محلی: چالوک‌‌دله، یا به فارسی: گود و فرورفته)، نه محدب. علت همین روش مسئله‌سازی است.

 

۲. پیاده به زیارت اربعین شتافتن. این هم در دسته‌ی مسئله‌سازی قرار گرفت. آقای محمدرضا عارف معاون اول آقای پزشکیان در نخستین دستور، امر کرده بود پول اربعین را به وزارت کشور واریز کنند. فکر کنم ۴۰۰۰ هزار میلیارد تومان بود. از همان اولین صدور دستور مالی، مسئله‌سازی شروع شد. دسته‌ی مخالف در کشور دلیل اقامه کردند پول مردم را بدون اجازه نباید صرف هزینه‌ی شخصی زائران کرد و دولتی‌سازی زیارت، خطاست. دسته‌ی موافق گفتند اربعین یک گام دینی، سیاسی و حتی در نظر برخی معتقدان، از علائم ظهور است و نمی‌شود پول این گام را بست.

 

۳. وزیر اطلاعات دولت جدید که نمی‌تواند همان وزیر قبلی باشد. رسم بود در ایران کابینه با تغییر وزیر اطلاعات شکل و شمایل می‌گرفت. اما آقای پزشکیان خرق عادت کرد. خب، روی این هم دو گروه شدند: حامیان تغییر وزیر مدعی‌اند وقتی وزیر اطلاعات عوض نمی‌شود علامت بن‌بست در تغییر روش است. در مقابل ادعا این است تثبیت وزیر نشانه‌ی بی‌طرفی وزیر است که همزمان قادر است با دو نوع فکر  متضاد، سازگار باشد و کار کند.

 

تا اینجا من فقط یادداشت‌نویس ظاهر شدم و چون سیاسی‌میاسی بلد نیستم از خود ردی باقی نذاشتم.

 

اما عمدی یک مسئله‌سازی کنم

پزشکیان تعمدی دو سید عباس و یک عباس را دور خود جمع کرد: سید عباس صالحی وزیر ارشاد. او معتمدترین فرد حوزه بود در حوزه قم که بر بسیاری از مجلات دفتر تبلیغات اسلامی مدیریت و مسئولیت داشت. پس او فقط وزیر ارشاد پزشکیان نیست، واسط او و حوزه هم هست تا رابطه‌ی خود با روحانیت را صاف نگه دارد، نه موج‌دار. سید عباس عراقچی را گذاشت خارجه که موریانه‌ اندازد بر برجام و راه جدید بپماید چون برجام در ایران عامل وقت‌کُشی در خدمت و اختلاف و حتی اختلال فرصت شده است. عباس عبدی را فراوزیر کرد به عبارتی سروزیر یا همان سفیرْمختار. چون عباس عبدی حلقه‌ی انگشت سبابه‌ی! اطلاعات و جامعه‌ی مدنی است. دامنه دارابی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۱۴۰۳ ، ۰۹:۳۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

: دموکراسی و بوروکراسی. ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ : جامعه‌ی ایران تقریباً دو ماه میان احتمال تشکیل دولت قالیباف! یا دولت جلیلی! و یا دولت پزشکیان، در هیجان یا نوسان و یا اطمینان بود؛ این‌که کُدامی‌شان به قدرت می‌رسند شبیه بلیت بخت‌آزمایی شده بود. و اما این‌که کُدامی‌شان را به قدرت برسانند به یک مسئله‌ی سرنوشت و پویا تبدیل شده بود. فضا، از دو قطبی زیبای آن سالِ آقایان: «سید محمد خاتمی - علی اکبر ناطق نوری»، هنوز هم زیباتر شده بود. زیرا انتخابات، در واقعیت یعنی رقابت. یعنی نهایت مرزشکنی فکری. یعنی حرف برای جذب رأی. و این جدیت در رقابت، در واقعیت رخ داده بود. بالاترین احتمال روی دولت قالیباف بود. اما چون آقای سعید جلیلی با یک پشتوانه‌ی ایدئولوژیکی، یک دهه برای ایجاد دولت جلیلی» با تز «انقلاب حقیقی در انقلاب واقعی» (این تعبیر از من است) نیروسازی کرده بود و در درون نیروهایی از فعالین شِبه‌حزبی اصولگراها، بارقه‌ی تصاحبِ آسان قدرت دمیده بود، جفا می‌پنداشت اگر وسط انتخابات، متهم می‌شد به عمله‌ی آقای قالیباف. او چنین گذری را برای خود و نیروانَش، اُفت می‌دانست. وگرنه با برآوُردهای صحنه، قطعی می‌دانستند با آمدن آقای سعید جلیلی در تیم آقای قالیباف، شکل‌گیری نخستین دولت بورکرات قالیباف حتمی‌ست. به‌هرحال، بازی قدرت و میز کشورداری، میل‌ها را، مزه‌ها را به‌همین سهولت به هم نمی‌زند، این شد که دورِ دوم، آقای مسعود پزشکیان بر آنان فائق آمد. علت این تفوق رأی، معلوم است؛ تشتُت در راست و حل‌نشدن بسیاری از مشکلات ایران در زمان حضور جریان راست در تمامیت قدرت کشور. و در مقابل ورود نیروهایی از بدنه‌ی رأی، که جزوِ قهرکنندگان با صندوق شده بودند، اما اندکی از آنان قانع شده بودند برخیزند و کار را برای پزشکیان پایان دهند. اینک که من دارم یادداشت می‌نویسم ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ است، و "دولت پزشکیان" به همراه کل کابینه‌اش، رسماً و قانوناً شکل گرفته است. در مورد دولت پزشکیان، من جانب نقد و بررسی ایستاده‌ام، نه میل و پیروی. اساساً عهدم با خودم، پرهیز اکید از جانبداری و پیروی از کابینه‌هاست. برای هر منتقدِ هر دولت، با هر نوع جهت و گرایش و فکر، حق و آزادیِ نقد و حتی مخالفت و اعتراض مدنی و قاعده‌مند قائلم، چون مانع از وضعِ بدِ بسته‌شدنِ فضای آزاد فکری می‌شود

 

 

 

 

اما چرا نام یادداشتم را «دموکراسی و بوروکراسی» گذاشتم. دموکراسی یک روشِ رو به ترقی سیاستمداری است. این روش فعلاً با هزار عیبی که بر آن وارد شده است، خصوصاً غرب که این نوع نظام را با پول و باند تبهکاران آلوده ساخته است، اما از مَنظَر مردم و سازمان رأی، بر سایرِ گونه‌های سیاست‌ورزی چیرگی دارد؛ و داردْ هم، حتی برتری و فضیلت. اما من همواره برای این نوع نظام، دو تهدید می‌بینم که مثل آفت، لک می‌اندازد بر پیکر آن. یکی بوروکراسی است و دیگری جریان «پول» و «وعده» در گردشِ نخبگان اُلیگارشی قدرت. اما بوروکراسی، که در فهم عمومی همان «کاغذبازی»ست؛ به تعبیر ماکس وبِر "فرمانروایی مقامات رسمی"ست. از نظر من، همین دو کلمه‌ی زیبای «بورو» (=دفترِ کار، میز قدرت، میز تحریر، میز خدمت و هر اسمی ازین قبیل» و «کراسی» (=اداره‌ی امور مردم) سَمّ دموکراسی هم هست. درست است در تعریف، یک شیوه‌ی مدرن در اداره‌ی کلاسیک سازمان است با تصمیم‌گیری متمرکز از بالا به پایین، اما در گردش سیاست و چرخش افراد دخیل آن، دچار بحران بُغرنج مجموعه‌ای از "دستورالعمل‌های دقیق و سلسله‌مراتب" می‌شود و در مقام مقایسه، مورانِ در آشیانه را گرفتار کفتارهای درمانده از لاشه‌ی استخوان در بیشه‌زار می‌کند. در تئوری و نظر، مدیریتِ بروکراتیک شیوه‌ی تعامل و همکاری افراد است اما آنان را در معرض آماج زدُبند می‌افکنَد و آسان هم ،خریده و فروخته می‌شوند. حتی مدیریت علمی در نظریه‌ی «فردریک تیلور» نیز که از روش بروکراتیک، برتر است باز «روی اشخاص و نتایج حاصل از فرایندها» مدار می‌گیرد.

 

من -تأکید می‌کنم: من- پیش‌برآوُرد می‌کنم همین الآن بگویم دولت پزشکیان را زیر چنبره‌ی بروکراتیک، دولتی خُردشده می‌بینم. مگر آن که کتاب «بوروکراسی چیست؟» اثر کلود لوفور - کورنلیوس کاستوریادیس با ترجمه‌ی امین قضایی را نیروهایش بخوانند و از آفات آن اکیداً دوری گزیند. این دولت، هر رفتار برای پیاده‌سازی فرایندها به داده‌ها و آزمایش‌ها را، بخواهد صرفاً با رویکرد بروکراسی، به سازگاری سیاسی تبدیل کند، هرگز نمی‌تواند. من نمی‌دانم اصلاح‌طلب و اصولگرا در بحث چالش الفاظ تئوریک اصول و اصلاح، دنبال چه می‌گردند تا کشور را به آن مدار بچرخانند، واقعاً نمی‌دانم، اما این را می‌دانم کشور باید از کشورداری شیوه‌ی رانتی و فسادآمیز خلاص شود؛ «خلاص». قالیباف! جلیلی! پزشکیان! فعلا سه قطب فکری - عملی این نظام شدند، چه قابل باشند، چه قابل نباشند. فعلاً ساحتِ سیاست، همینی هست که عیان شده است. هر سه باید به نظرم آزادِ آزاد باشند کارِ خود را -آنچه واقعاً در خفا بدان فکر مسلح‌اند- بکنند، تا از بستر ضعف و قوت این سه قطب، نتایج طبیعیِ سُزشدن قدرتِ نو، نوج زنَد و جامعه‌ی ایرانی شکوفا و پویا بمانَد و نظارت عامه مفهموم بگیرد. چون جامعه را، خُفته و نُهفته نمی‌شود اداره کرد. عکس پزشکیان و قالیباف هم، سالن غذاخوری مجلس است (۳۱ . ۵ . ۱۴۰۳) روز نشست رأی اعتماد به کابینه. دامنه دارابی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۴:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

ابتدا به نقشه‌ی غزه در مرز رفح نگاه انداخته شود. از سمت ضلع ایران که به نقشه نگریسته شود، سمت چپ عکس سینای مصر است. آب هم، دریای مدیترانه است. سمت راست عکس را اگر ذهنی حدوداً ۱۵۰ کیلومترُ اندی طی کنید به لبنان می‌رسید که حزب الله از آن مرز با مخاصمات اسرائیل، درگیر است. از گوشه‌ی معبَر (=گذرگاه، نقطه‌ی گذر مرزی) کرم ابو سالم به پایین و سمت راست، اسرائیل است. بقیه، قسمت جنوب غزه است در مرز با مصر.

 

حالا کمی توضیح ماجرا. دارد به یک سال نزدیک می‌شود که اسرائیل همچنان کشتار می‌کند. فعلاً در مذاکراتِ ایران و اسرائیل (تعیین‌کنندگان واقعی صحنه‌ی جنگ) با نیابت و میانجی قطر و مصر و نظارت آمریکا حرف، روی این است:

 

۱. این خط قرمز را از دریا تا کرم ابو سالم، کلاً اسرائیل گرفت و ارتش را در آن مستقر کرد که تنها راه ارتباط خشکی غزه با مصر است. دیگر همه‌سمت غزه در محاصره‌ی مطلق است. اسرائیل می‌گوید هرگز ازین مرز حائل خارج نمی‌شود. اما حماس خواهان خروج کامل اسرائیل از تمام نقاط غزه خصوصاً همین مرز است که سه گذرگاه بین‌المللی دارد، شبیه چذابه، شلمچه.

 

۲. حال که مذاکرات آتش‌بس در مصر دنباله گرفته می‌شود طرفین روی این قسمت غزه حرف دارند. اسرائیل تا الآن سماجت دارد که از محور‌های فیلادلفیا و نتساریم عقب نمی‌نشیند. می‌گوید خط راهبرد نظامی امنیتی ماست. همین، مذاکرات را پیچیده کرده و به اوج چانه‌زنی رسانده است. ایران دعوت شد مذاکرات را مختل نکند. حتی دست به تقاص آن ترور تهران را هم با معامله روی آتش‌بس غزه کنار گذارد و چند امتیاز دیگر بگیرد. یا دست‌کم فعلاً اقدام نکند. بگذرم. قول دادم در مورد ترور تهران سخنی در صحن نرانم. اخبار این قسمت خیلی زیاد است.

 

۳. حماس در غزه از سوی دوم، از سمت محمود عباس ابومازن (رئیس دولت خودگردان فلسطین مستقر در قدس و کرانه‌ی غربی رود اردن) تحت فشار است حکومت درین باریکه را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند. این جا هم حماس می‌گوید حاضر با سازش با تفکر آشتی با اسرائیل نیست و واگذار نمی‌کند. اساساً «ساف» حماس را متهم می‌کند باریکه‌ی غزه را اشغال کرد و خودمختاری ایجاد کرد. البته حماس آن سال انتخابات برگزار شد رأی اول و قاطع آوُرد که بر اریکه‌ی آن باریکه باشد.

 

نکته‌ی ۱← فعلاً طرفین غزه - اسرائیل برای بخش وسیعی از جهان مسئله‌ی بحرانی محسوب می‌شوند. ایران غزه را محور حق می‌داند که با باطل در حال نبرد است. باطل به انضمام رژیمی اشغالگر. چه در نبرد و چه در مذاکرات، ایران جانبدار پول، سلاح، ایدئولوژی محور حق یعنی حماس در غزه است. روی همین اساس، اسرائیل می‌گوید ما در برابر ایران داریم می‌جنگیم و حماس لشگرِ نیابت ایران بیش نیست. با این حرف، هم فرصت می‌خرد، هم مشروعیت بقا که بشدت دچار زوال افتاده است.

 

نکته‌ی ۲ ←این نزاع که منتهی به جنگ محدود و خوشه، خوشه، قمر، قمر، شده است، تمام نگرانی منطقه و جهان این است باروت یک جنگ تمام‌عیار، هر آن منفجر شود. اما ایران در موقعیت تمدن‌سازی قرار دارد، جنگ تمام‌عیار را به زیان می‌داند. این است که دنبال آتش‌بس و در نهایت پایان جنگ است. اما اسرائیل می‌داند بقای آن در تمام شاخص‌ها مورد خدشه قرار گرفته است، خصوصاً بقا بر مبنای مشروعیت سیاسی. لذا سعی می‌کند ایران را با خود درگیر مستقیم سازد. به همین علت می‌گوید آتش‌بس یعنی دادن فرصت مجدد به جریان مقاومت.

 

نکته‌ی ۳ ←من تحلیلم این است اسرائیل با طرح این مسئله که ایران در میدان جنگ است، بقیه‌ی نیروها نیابت حساب می‌آیند، می‌خواهد موجودیت سیاسی خود را نزد افکار عمومی جهان و داخل فلسطین اِشغالی تحکیم و تجدید بنا کند. هرچه جنگ خود را ایرانیزه‌تر کند، فکر می‌کند بقای خود را شدیدتر تضمین می‌کند. ایران لبریز خطر شده است، نه خطر شکست و هزیمت، خطر قدرت بیش از حد. جهان ابرقدرت‌ها جهانی است که قدرت کشوری ثالث را موذی می‌داند نه موازی. پس خودِ قدرت ایران بالاترین خطر و همزمان بالاترین ضدخطر است. عقل و درایت به انضمام پرهیز از ترک صبر. جنگ بیش از هر چیز نقشه می‌خواهد. بهترین نقشه آن است با جهان جدید بده و بستان کند. ایران مال حال نیست، مال آینده است که گذشته‌ی تمدنی دارد. آیا خاورمیانه به تمدن‌سازی و ترقی روی می‌کند؟! البته اللهُ علمٌ. اما دشمن می‌خواهد ایران توانش صرف تمدن و ترقی نشود. دامنه دارابی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۲:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۱۴۰۳ ، ۰۸:۴۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۱۴۰۳ ، ۱۱:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۱ . ۲ . ۱۴۰۳ ، اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشروعیتی این رژیم می‌رسید. اما حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، متنی را از سویدا (=خط خال دلش) نگاشت که تنه می‌زند به بردن پیام مرحوم امام خمینی نزد میخائیل گورپاچف صدرِ هیأت رئیسه‌ی کمونیستی شوروی. آن دیدار جوادی آملی مقدمه‌ی فروپاشی نظام کمونیستی شد و من امید می‌برَم (البته حتم تحلیلی و علم به ماوقَع ندارم) ولی باور دارم که این پیام رمزنگار معظم له، رمز واژگونی اسرائیل در آتی شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۱۸:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 
تیتر روزنامه‌ی «مملکت» (۵ آذر ۱۴۰۲) را گذاشتتم که بگویم بله که بسیج نقش سازنده در جامعه داره؛ همان طور که بی‌ادعا در سال‌های دفاع ایفا نموده.

 

آقای حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه ایران در لبنان رایزنی حرفه‌ای انجام داد و پنج‌شنبه (۲ آذر ۱۴۰۲) با این هیبت و اسکورت، در «روضه الشهیدین» -گلزار شهدای حزب‌الله لبنان- به نیابت تمام مردم ایران به مقام شهدای مقاومت ادای احترام کرد. سیدهادی نصرالله فرزند دبیرکل حزب الله، عماد مغنیه، جهاد مغنیه و مصطفی بدرالدین شهدای مشهور این گلزارند. اینجا

 

سید میرحمزه سجادیان مسلمان رساله‌ای روستای «جورد» رودهن تهران را آوردم که شهید آسید مرتضی آوینی آن را ''روستای نزدیک به آسمان'' می‌نامید. جورد روستای سادات است و اکثر شهیدان آن از نسل حضرت زهرا -سلام‌الله-‌ اند. سید میرحمزه سجادیان و چهار فرزند شهیدشان را «بچه های امامزاده روح الله» می‌نامند که از نوادگان امامزاده روح الله -نواده امام جواد ع- هستند. اینجا سید میرحمزه خود نیز شهید شد با چهار فررندش (روی عکسش ضربه بزنید) روی سنگ قبرش حک است:

 

اسـوه‌ی خیل شهیــــدان جهان

حاج سیدحمزه سجــــــــادیان

چون ذبیح آورده در کوی خلیل

چهار فرزند رشـــــــیدِ نوجـوان

کاظم و داود و قاســم با کریم

می‌دهد تا بگذرد از امتــــــحان.

 
 
اون «جاناتان پولارد» جاسوس رژیم صهیونیستی در آمریکا بود که گفت خانواده‌های اسرای اسرائیل مقصر شکست اسرائیل در غزه‌اند. ازین‌رو می‌گوید برای خفه‌کردن صدای اعتراض خانواده‌های اسرای اسرائیلی، باید آنها را به زندان می‌افکندیم! اینجا
 
 
چرا عنوان یادداشت روزم را "هویزه و غزه" برگزیدم؟ خواستم بگویم از رفتار سالوسانه‌ی حکومت‌های مغرب‌زمین (نه ملت‌های آن سرزمین) و کردارِ کریه بوالهوسانه‌ی غرب‌زدگان ایران‌زمین در دفاع از اسرائیل، اشغالگر سرزمین فلسطین، به شگفت نیایید، در زمان دفاع ما هم، همین حامیانِ جانیان خون‌آشام -که غزه را آماج بمب و گلوله کردند- در سراسر جبهه -ازجمله هویزه- همین کارها را می‌کردند و همین بمباران‌ها را. اگر رزمندگان و امام نبودند ایران را لحاف چهل‌تیکّه کرده بودند. بگذرم. روز تأسیس بسیج که از فکر بکر امام بود تبریک. دامنه‌ی دارابی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۰:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. کسی که روزی از نگاه انتقادی، مدرنیته را "پروژه‌ای ناتمام" می‌خواند، حالا در کمالِ بی‌شرمی (=بهتر است به احترام این فیلسوف بگویم: جهل و نادانی) جانبِ جانی جنایت‌پیشه (=اسرائیل) ایستاد، حماس را محکوم ساخت و خود را در سطح جهان به ابتذال کشاند. او روزی به نظریه‌ی بازسازی عقلانیت فکر می‌کرد (رک: ص ۱۰۳) و می‌گفت فلسفه‌ی مدرن از "بنیان‌گراییِ پروژه‌های متافیزیکی دست شُسته و به سمت عقلانیت و همگرایی" می‌رود و از طریق "تأمّل انتقادی بر خویش" عمل می‌شود، حالا این وارث مکتب فرانکفورت همه‌ی اعتبارش را با جانبداری بد و این موضعگیری سخیف (=بهتر است به احترام این فیلسوف بگویم: عجیب) نابود ساخته است. وی را روزی "وجدان فکری آلمان" معرفی می‌کردند. (رک: ص ۱۳) اما آیا هابِرماس یادش رفته است که می‌گفت "جامعه‌ی مدنی و جنبش‌هایی که از بطن آن برمی‌خیزند، مکملِ سیاست قانونی رسمی هستند." (رک: ص ۲۱۱) او که می‌خواست مفهوم مدرنیته را از ریشه‌های آن در اروپای مدرن، توسط نظریه‌ی نوسازی دهه‌ی ۱۹۵۰ به "یک مدلِ بی‌زمان و بی‌مکان برای همه‌ی فرایندهای توسعه‌ی اجتماعی" (رک: ص ۱۷۶) تبدیل کند، درین پیچ سرنوشت، حتی سرشت خودش را با تأسف آلود و گفت: «دفاع و پاسداری از هستی یهودیان و حق موجودیت اسرائیل از عناصر اصلی است» منبع روزی در دوره‌ی دولت هفت و هشت این فیلسوف مارکسیست مهم را به دانشگاه تهران آورده بودند، بنده چقدر هم دنبالش می‌کردم چه افکاری را طرح می‌کند.

 

 

 

دنیا را چه دیدی؟! این آدم با این وزن که سلطه را می‌کوبید، خود در یک سراشیبی سقوط حالا در سالخوردگی (احتمالاً از سرِ ترس از دولت حاکم آلمان و یا از روی جهل و ندانستن قضایای غزه) حامی سلطه و نژادپرستی صهیونی شد. "هابرماس"ی که روزی معتقد  بود "با تغییر در تعریف جایگاه خِرَد در عصر مدرن, تغییری پارادایمی در تعریف مدرنیته ایجاد می‌شود" منبع خود، از  عمری خِرَدمندی، افتاد و کنار شرّ رفت و رفتار اسرائیل علیه‌ی غزّه را دقیقاً خیر و خوب و سزا و درست دانست. واقعاً من که با تفکرات هابِرماس آشنایم، اسرائیل (=تفکر آپارتاید و رویکرد خشونت‌بار و پادگان مسلح غرب) در منظومه‌ی نظریه‌های مهم این فیلسوف آلمانی هیچ سنخیتی ندارد. من انتظار می‌برم او ازین بدی و بی‌خبری برگردد. وقتی خبر را شنیدم رفتم این کتاب (عکس هم انداختم) را برداشتم تا بازم بخوانم که توسط "ویلیام اوث ویت" نوشته شد و خانم لیلا جوافشانی و آقای حسن چاوشیان به فارسی برگردان کردند. بگذرم. در روزنامه‌ی قدس هم آقای محمدجواد لاریجانی اینجا بر موضع هابرماس نقدی نوشت.. دو پیوست در ادامه‌ی مطلب:

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۱۴۰۲ ، ۱۲:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته‌ی دامنه. به نام خدا. سلام بر هر شرافتمند. اول نگاهی به روزنامه‌ی شاخه سبز (۲۱ آبان ۱۴۰۲) اندازید که سران کشورهای اسلامی چه خواستند؟! از اسرائیل فقط خواستند: بس کند آتش را. عجب! لابد بس می‌کند و حرف شما را هم گوش می‌دهد؟! نشست دیروز ریاض آن‌هم با حضور ۵۷ کشور عضو  (یعنی بزرگترین اتحادیه در جهان) بیانیه‌ی صوری بود و بس. درخواستِ آتش‌بس! رفع محاصره! کمک‌های بشردوستانه! همین.

 

 

در درون نشست -که ژِشت است تا واقعیت- کشورهایی حضور داشتند حتی حاضر نیستند علیه‌ی اسرائیل تحریم اعمال کنند. این دولت‌ها، هم در ظاهرُ علَن، با اسرائیل رابطه دارند، هم پنهانی با این  اشغالگر سَروسِر سیاسی و امنیتی. مصر، اردن، ترکیه، امارات، بحرین، سودان، قطر، جمهوری آذربایجان، مراکش، تونس، نیجریه، گابُن، کوزوو، جیبوتی و چند کشور دیگر، روابط آشکار و پنهان با اسرائیل دارند. روابط تجاری بالایی که، هم به اسرائیل نوعی مشروعیت سیاسی بخشیده و هم تأمین منابع مورد نیاز اساسی اسرائیل را فراهم نموده‌اند و در کمال بی‌شرمی کالاهای اسرائیلی دادوستَد می‌کنند. مثلاً عمده‌ترین  واردات نفت خام اسرائیل از جمهوری آذربایجان و قزاقستان است. منبع  نیز اردن و مصر از خریداران گاز تولید‌شده‌ی اسرائیل‌اند. ترکیه -که رجب طیب اردوغان مثلاً با نطق، غوغا!! می‌کند- کانال اصلی انتقال نفت‌وگاز به اسرائیل است و خریدار تولیدهای پتروشیمی اسرائیل. بگذرم. تئوری درست، فقط تز مقاومت است؛ سخت است، ولی تئوری‌یی پویاست. ایران البته دیپلماسی را در همین حد هم، گرم و باتحرک نگه دارد منطقی‌ست ولی دلخوش به این جرثومه‌های دغلباز نباشد. لابد نیست!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ، ۰۸:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

یک ساعت

از شبانه روز غزه

چه می‌گذرد؟

 

نوشته‌ی دامنه: غزه، مَعرکه یا مَهلکه؟! به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. چرا بنده -دامنه- معتقدم در قضیه‌ی جنگ جنون و جنایت اسرائیل در غزه، هیچ جبهه‌ی جدیدی نباید به روی اسرائیل گشوده شود؟! در نبردها، یا مَعرکه داریم یا مَهلکه. مَعرکه هنگامه‌ی است برای جنگ و جدال در آوردگاه و رزمگاهِ شور و شگفت‌انگیز که به حماسه مانند است و در آن قهرمانان ظهور می‌کنند. ولی مَهلکه، ورطه‌‌ای است پرتگاه و نیستگاه که همه‌اش خوف‌ و خفت‌انگیز است و از درون آن جانیان و منفوران بیرون می‌آیند.   اسرائیل درین بحران اخیر غزه، مشغول مَهلکه شد، نه مَعرکه که سرانجامِ آن، هیچ چیزی جز بی‌حیثیتی و فروپاشی مشروعیت سیاسی نیست؛ یعنی هیچ اعتبار و پرستیژی بر سرِ ویرانی غزه کسب نمی‌کند. به همین علت، غزه برای این رژیم اِشغالی، در افکار عمومی میدان جنگ محسوب نمی‌شود، جایی برای قساوت است، همان هلاکت‌گاه (=مَهلکه)، حتی اگر تمام باریکه را به تَلّی از خاک بدَل کند و تمام ساکنان آن -از انسان تا حیوان و هر گیا و زیا- را از دَم تماماً بکُشد و به تعبیر تاریخ: قتل عام نماید باز هم پیروز میدان حساب نمی‌آید. پس؛ غزه کلاً برای آن خسارت و شکست است. کدام دولت با کشتن مردم بی‌پناه ظفرمند باقی ماند؟!!   به همین علت فلسفی و نیز دلایل استراتژیک قائل به ورود ایران به این مَهلکه نیستم. اسرائیل خود می‌داند آنچه در غزه می‌کند، غیرانسانی، غیرمقدس و حتی به لحاظ علم دفاع، غیرمهم و در یک کلمه در افکار عمومی جهان، غیر قابل قبول است و کشتن بی‌رحمانه‌ی مردمِ همجوار محسوب می‌شود و نفرت جهانی برای خود می‌خرَد و بس.  دنباله‌ی یادداشت: اینک اسرائیل یک ماه  درگیر است و گیر کرده است؛ به همین دلیل، نیاز استراتژیکی نبرد لازم دارد، و خیلی هم خوب می‌داند کشوری مثل ایران و محور مقاومتی چون حزب الله لبنان -که جنوب لبنان در اختیار کامل آن است- وارد جنگ با او شوند و همین، مسیر اسرائیل را برای جنگیدن، مقدس، مهم، حیاتی و قابل قبول می‌کند. و علاوه برین، یک فرصت حیاتی برای خود فراهم می‌سازد که تئوری نابودی ایران -یا دست‌کم اگر نتوانست تخریب زیرساخت‌های حیاتی ایران- را به کمک ائتلاف آمریکا و اروپا را در عمل توسط جنگ بزرگ عملی و پیاده کند. بنابرین؛ ورود ایران به جنگ، حدِ کم سه نتیجه‌ی سوء ایجاد می‌کند:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۱۴۰۲ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روزنامه‌ی آسیا (۲۰ شهریور ۱۴۰۲ عکس داخل متن) را ورق زدم. این "گروه بیست" که برای اَدای احترام به روح مهاتما گاندی به راج گات (=محل سوزاندن پیکر گاندی) راهی شدند، در میان‌شان همان کشوری هم هست که سال‌ها هندوستان را نه کشور که "کمپانیِ"!!! خود می‌دانست و کل خاکش را به تصرف  خود برده بود؛ انگلیس. حالا همین‌ها به روح مهاتما سلام می‌دهند. رفتار پلیدانه‌ای که فقط از برخی از دُوَل غرب بر می‌آید. از کجا معلوم! همان هندوی افراطی که مرحوم گاندی را ترور کرده بود از خودِ انگلیس دستور نگرفته بود! که گاندی آنان را سرافکنده از هند بیرون رانده بود. حالا این ادای احترام را باور باید کرد! یا روح پلیدی را. بگذرم. دو نکته دارم، می‌گویم:

 

دامنه

 

 

۱. این را تاریخ به ثبت رسانده که همواره انسان‌های درستکار روحشان در دنیا آمدوشد دارد. بدکاران را حتی دنیاگرایان هم جرئت احترام ندارند.

 

۲. هندِ امروز -که قرار است اسمش بهارات شود- زمانی نامش یک شرکت بود، نه کشور! شرکت "کمپانی هند شرقی"!!! که انگلیس آن را خاکِ خود کرده بود. اینک این را باید در نظر داشت هر کشوری در برابر مخاصمات مقاومت کرد چشمِ جهان را گرفت، ایران هم، روزی فرا خواهد رسید به خاطر همین مقاومت قهرمانانه‌اش در برابر تمام مهاجمان (بیگانگان + دلّاکان آنان در ایران) مورد ستایش قرار خواهد گرفت که تسلیم اهریمن نشد، زیرا کشوری بر روی آموزه‌های قرآن بنا شد و بر پایه‌ی خط تمدنی خود با تئوری سه‌گانه‌ی پندار و گفتار و کردار نیک، تأسیس

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ، ۰۴:۴۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا، هر گاه اهل فن خواستند رژیم پهلوی را با انقلاب اسلامی مقایسه کنند دست‌کم دو مسئله را از ذهن خود پنهان نکنند.

 

۱. ابزار روز؛ که زندگی فرد را اساساً دستخوش تغییر (چه فساد، چه آباد) می‌کند. به‌یقین، ابزار امروز از ابزار عصر پهلوی فوق‌العاده بیشتر و متنوع‌تر و پیچیده‌تر و حتی خطرناک‌تر شده. و همین زندگی مردم را در امروزه‌روز زیرورو کرده است. ابزار و نوآوری‌های آن، هم می‌تواند آدم را به درّه! پرت کند و هم می‌تواند به قله رسانَد.

 

۲. از آنجا که غرب چرخ‌دنده‌اش زودتر از جاهای دیگر چرخیده و حتی با روغن کشورهای غارت‌شده چرب شده، طعم زندگی آزاد و رها در سایه‌ی آزادی رهاشدگی را بیشتر چشیده و همین موجب می‌شود چشم غرب‌زدگان به آن فرهنگ زودتر دوخته شود و به تقلید از آنان درآیند. اینک آنچه جامعه را فسادپذیرتر ساخته ناشی از همین رشد فساد در غرب است که ایرانی‌جماعت را بعضاً به سمت خود کشانده است. در دوره‌ی پهلوی سطح اروپا همان حد بود که در خیابان‌های تهران بازتاب داشت. هر چه اروپا با رشد ابزار، زندگی خود را تغییر می‌دهد و واژگونه می‌شود، جوامع هم با خاطر وجود عناصر مبلّغ فکر و فرهنگ غرب، به آرایش آن در می‌آیند، البته همواره این تعداد اندک‌اند اما جولان دارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۱۴۰۲ ، ۰۹:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. دل زمین. نفت. خالی. آلودگی. اوراقچی. باک. تانک. تانکر. جنگنده. ماشین. آسفالت. تعمیرگاه. پمب‌بنزین. لاستیک. روغن. گریس. کِشتی. اسکله. اکتشاف. اختلاس. پلیس. پالایشگاه. هیولا. تجارت. غول‌های غارت. من جملات بلد نبودم! کلمات آوردم. هر کس خود با این کلمات جمله‌اش را بلد است. می‌شود فیلم سینمایی "هیولای نفتی" محصول آمریکا (عکس بالا که خودم انداختم) را هم دید و با آن هشت‌پای معترض -که به جای آب نفت! می‌خورد- هم‌نظر شد. قلمرو نفت!!! چه آلوده است؛ و زمین دردِ دلش که از نفت خالی می‌شود هنوز هم بدتر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۶:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. من البته هیچ وقت قبول نمی‌کردم سیاست توسط سیاست‌ورز شفاف شود. اساس کارِ سیاست، پنهان‌کاری است. اما نمی‌دانم چرا این خواسته در جنبش‌های مدنی راه یافته که سیاست یعنی شفافیت. وقتی همه‌چیز زیر سایه‌ی اقتدار قانون باشد خود یعنی شفافیت. چون شفافیت شاید اسمش آشکارشدن باشد، ولی رسمش قانونی‌بودن است. هر گاه همه‌ی کارها قانونی عمل شود شفافیت معنی ندارد. خصوصا" انقلاب اسلامی که همه‌ی رأس‌ها و رئیس‌ها علاوه بر شغل سیاسی، ناظر کارها هم حساب می‌آیند؛ ولی فقیه ناظر هم هست، شورای نگهبان که از اسمش پیداست نگهبانی می‌دهد. بازرسی که گزارشگر است. قضاییه که داور است و حتی قوه‌ای پیشگیر. اطلاعات که چشم بیدار است. حراست‌ها که همه‌جا شعبه (جاهایی هم لانه!) زده است. و حوزه علمیه که خود را از نُظّار درجه‌ی ۱ می‌داند. بگذرم.

 

خواستم بگویم شفافیت فقط شعار است. فلسفه‌ی حکومت، قانونیت است. قانون درست کار کند شعار شیک شفافیت تَبش می‌افتد، جزوِ مطالبه هم نمی‌شود. شفافیت گویا شکل گرفته! البته نه در سیاست و اقتصاد و مال و منال و دنیا، در توالت و مستراح! ژاپن. به نظرم برای مقابله با جرم و مجرم است. (عکس بالا)

 

واقعاً کی حاضر است به این نوع دستشوییِ شفّاف روَد که تمامش شیشه است و از همه سو دیار (=معلوم) من معمولا" دستشویی‌های بین راهی را نمی‌روم مگر جاهایی که تمیز نگه‌داری می‌گردد. ایرانی‌هایی دیدم که هر چه هنر! دارند همان جا می‌ریزند! حتی آب هم نمی‌دهند! صدها مگس روی آن از صُب تا شو، وزّه وزّه می‌کنند. آدم مجبور شود برود، کورماز (=مگس) دارش می‌گیرد! نظافت از ایمان نیست مگر؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۷:۰۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پاره‌ی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتاب‌های نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -به‌زیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمه‌اش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را می‌نویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزله‌ی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایش‌های خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" می‌دارد. می‌شود درین‌باره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.

 
 

 

کتاب

«نای و نی»

 
 

پاره‌ی دوم:

دو جریان؛ مقاومت و مستمندان

به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» می‌نوشتم که کتابی‌است از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامه‌ی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنی‌ها، مسیحی‌ها، اروپایی‌ها و فرقه‌ها و جاهای مختلف سخن می‌گفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ می‌سازد و جامعه را به حرکت درمی‌آورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفته‌ی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمی‌رود". (صفحه‌ی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبه‌خود راه خودش را باز می‌کند، اساسا" درست نمی‌داند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آماده‌سازی برای حرکت" بسنده نمی‌کند، بلکه "سعی می‌کند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحه‌ی ۱۷۶)

 

در صدرِ اندیشه‌های صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص می‌گوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحه‌ی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که می‌خواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد می‌کند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل می‌کند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما می‌توانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۷:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. «گوش کن، انسان کوچک!» به نام خدا. سلام. کتاب "گوش کن، انسان کوچک! (عکس بالا) -که از دیشب با هم بر یک بالین خوابیدیم- یک اثر روانشناسی و سیاسی است، نویسنده‌اش ویلهلم رایش (۱۸۹۷ - ۱۹۷۵). مترجمش مریم نعمت‌طاووسی است در ۱۴۶ صفحه، مصوّر. (تهران: مس، ۱۳۸۲) اینک می‌خواهم فهمم ازین کتاب را، قسمت کنم؛ شاید بر کسی سودمند حساب شود. او که رانده از مدرسه‌ی روانکاوی فروید و نیز حزب کمونیست بود، در سال ۱۹۳۹ به آمریکا گریخت. اما آمریکا هم از نشر افکارش ممانعت کرد، به دادگاهش بُرد و در زندان مُرد. او درین اثر چه می‌خواست بگوید. من فهمم این‌گونه قد داد، که خواهم نگاشت:

 

 

او در اصل می‌خواهد (به تعبیر شخصی من) بگوید سرانِ قدرت (رهبران، سیاستمداران، فلاسفه‌ی توجیه‌کار، سندیکاها و ...) خرَدِ شما انسان را خُرد و خوار می‌خواهند و به همین خاطر، شما را انسانِ کوچک! و آدم معمولی! فرض می‌گیرند. این لُبّ حرف رایش هست. اما چند گزینه هم روی میزِ فهم می‌گذارم که ثمرات این کتاب، در گوارشِ فکر هضم شود. آنچه می‌نویسم برداشت آزاد من است، اگر بد فهمیده باشم، تقصیر از من است، نه از کتاب:

 

او معتقد است انسان تنها از یک نظر از آزادی بهره‌مند هست، و آن این که "آزاد از انتقاد از خود" باشد که درین صورت ممکن است به آدم "در فرمانروایی بر زندگی، کمک کند." (ر.ک: ص ۷) در واقع او دَوان‌دَوان خواننده را می‌کشانَد به سمتِ اندیشه در درون خودش، و چون از پِچپچه‌هایی که صاحبان قدرت نسبت به حکومت‌شوندگانِ خود، در گوشِ هم می‌کنند، اطلاع دارد، به انسان نهیب می‌زند کوچک نباش! و بدان که آنان عینِ "طاعونِ هیجانی" تو را خوار و خفیف می‌خواهند؛ لذاست دم از انسان بهنجار (در ص ۹۶) می‌زند و  نقاشی‌اش را نیز به تصویر می‌کشانَد. رایش حتی خود را در مقام جایگاهی چون جایگاه بیدارگری‌ی سقراط، می‌گذارد که گویی می‌خواهد "ستاره‌ی دریایی درونِ" انسان‌ها را کشف کند و آن را به روشنی وصف. (ر.ک: ص ۳۹) زیرا او قائل به "قلمروِ قدرتِ گسترده‌ی درون" است که خود معتقد است "به رویَت ای انسان، گشودم." (ر.ک: ص ۱۳۰) و آن‌گاه ضمیر بشر را زیرِ وعظ خود می‌گیرد که جنابِ "انسان کوچک!" حتما" بدان که "تو لحظاتِ عظمت هم داری!" (ر.ک: ص ۳۱) و او را به یاد صدای شِتلَخِ شلاقِ تاریخِ دُژَم‌های بَدرحم می‌اندازد که "نه قیصر، نه تزار و نه ...، هیچ یک تو را فتح نکردند." مرز و خاک را چرا، در نوردیدند، ولی تو را نه. البته رایش در این جا کمی تخفیف هم قائل است و می‌گوید: ″توانستند تو را به بردگی بکشانند، اما نتوانستند کَهتری را از تو برُبایند." (ر.ک: ص ۱۲۴)  که چون معتقد است انسان «جنسی حریص» هست (ر.ک: ص ۶۱) لذا هشدار می‌دهد هر کس زندگی‌اش را در دستان خود نگه داشته باشد و به هیچ کس دیگر، واگذار مَکند، خصوصا"پیشوایانی را که برمی‌گزیند. بنابرین شعارش را وارد صحنه می‌کند: «خودت باش»! (ر.ک: ص ۷۶) و برای این که انسان، خود، خرَد خود را خُردوخمیر نکند، باورش این است به عوضِ رفتن به هر جا، بهتر است "به کتابخانه" روانه شود تا به تعبیر او بی‌پرده بیندیشد و به آوای درونی‌اش که می‌گوید چه باید کرد، گوش فرا دهد. (ر.ک: ص ۷۵) امیدوارم توانسته باشم عمقِ عمیقِ این کتاب را کاوشگرانه به سطح رسانده باشم و در دیدگانِ خوانندگان، دیار (=معلوم) کرده باشم. والسلام. نامه تمام.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ، ۱۱:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی