تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۹
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
درگذشت مادر سید علیاصغر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گریهی شدید سید علیاصغر پشت تلفن بغض مرا تَرکاند. من میدانم که میان تو و مادرت حتی به باریکی مو هم فاصله نبود. حالا تو از کسی بریده میشوی که برای هم پارهی تن بودید و جگر گوشه. و چگونه کسی دل دارد پارهی تن خود را زیر خاک بسپارد؟ و این است که میدانم بر تو چقدر سخت میگذرد که میخواهی پیکر مادر را امروز به دل خاک گذاری و با کفن و دفن او اشکریزان به خانهای برگردی که با دیدنِ جای خالی مادر غمدیده و فقرچشیدهی صبور و بردبارت بهشدت عذاب فراق کشی. تو و او سالها خاطرات آغشته به غم و شادی دارین.
در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر
الَّذینَ اذا أَصابَتهُم مُصیبةٌ قالوا انَّا لله و انَا الَیهِ راجِعون
پست ۷۹۲۲ : به قلم دامنه: ( چهارشنبه، ۵ خرداد ۱۴۰۰ ) یاد میکنم اول نام خدای متعال را و سپس سلام و احترام را. هنگامی که آمدم تا پیامهایی را به رویم باز کرده و بخوانم، با متن مویهکنان تسلیت تکاندهنده روبرو شدم، آه نهادم را در نوردید و بر روحم جراحت سختی زد و تازه وقتی متن را تمام کرده و به آخرش رسیدم، چشمم را لحظاتی بر تصویر زندهیاد بانو ربابه، آن زن پاک و باایمان دوختم، غم و اندوه عجیبی مرا در بر گرفت و با نهایت جاخوردگی و افسوس که گویی زلزلهای بر پیکرم وارد آمده، آیهی استرجاع نثارش کرده و حمد و سورهی جانانهای بدرقهی پیکر پاکش روانه داشتم و اندوهام را با خود به اینجا آوردم.
انسان وقتی با آن زنِ روشنضمیر و بهشدت بامرام و معرفت و عمیقاً مهربان و آدابدان مواجه میشد و سلام و علیکی میکرد، بهیکباره آکنده از انرژی معنوی میشد؛ زیرا کردار و گفتار و رفتار آن بزرگوار آدم را سرشار از شادی و ادب و حرمتگذاری میکرد. حقیقتاً یک زن پیشرفته و آگاه و پاکسرشت و پاکدامن و باپروا و پارسا و اخلاقپیشه و معتقد و باورمند بود. با آنکه تقریباً تمام عمرش را در تهران زیست، اما در هویت برجستهی دینی و مذهبی و اخلاقیاش پابرجا ماند و زبانزد در نجابت و ایمان و اخلاق شد. من بینهایت با پیام تسلیت غمانگیزانهی سید علیاصغر متأثر و اندوهگین شده و بر فراق دردناکِ و مظلومانهی آن زن مدبّر، آن مادر نمونه، آن انسانِ اُنیس و خَلیق و آن خواهر دوستداشتنیام، قطراتی اشک ریختم تا خودم را آرام و جانم را مقداری تسلّا دهم. بر من همین بس که وقتی روزی در تهران به اتفاق حسن برادر عزیزش به خانهاش میهمان شده بودم، چقدر مهماننوازی و محبت میکرد و مانند خواهرانم در قلبم جای داشتند. اخلاق والای او، آدم را شرمسار میساخت. روحش شاد و غریق رحمت باد و وجودِ مطهر اُخرویاش محشور با معصومین (ع) باد.
من به اعضای فراوانی از منتسبان نسبی و سببی ایشان تسلیت میگویم؛ به حسن و مهدی؛ برادرش. به مهندس آقا سهیل و جواد و علی؛ فرزندان ارجمند و گرانقدرش. برادرزادگان و خواهرزادگانش و نیز به همهی عزیرانش که برای نام بردن از نامِ تکتک آنان مجال نیست، بهویژه به همسرش جناب قربان غلامی اعلایی و به خواهران گرانقدرش خاصه زنعمو طاهره یادگار محترم و عظیمالشأن روانشاد یوسف و نیز به تمامی فامیلان.
متن پیام فرزندش مهندس سهیل غلامی
با سلام و عرض ادب
از متن زیبا و آرامش دهنده شما بزرگواران صمیمانه تشکر می کنم. شما سید بزرگوار به همراه آقا ابراهیم و آقا جعفر و دایی یوسف و آقا رسول به مانند برادر برای مادر عزیزم بودید و بر گردن من و برادرهایم حق بزرگتری داشته و به مانند دایی ها برای ما ارزشمند و قابل احترام بوده اید و هستید و خواهید ماند. این ارتباط و احترام عاطفی همگی ریشه در حسن رفتار و سلوک شما بزرگواران دارد. از اینکه منت بر سر ما گذاشته و سوگواره ای برای مادر مظلوم و مومنه و خدا ترس من سرودید تشکر می کنم.
مرگ حق است و نصیب هر انسانی چه پیر و چه جوان خواهد شد اما آنچه دل مرا می سوزاند این است که مادرم در طول زندگی زجر و ناراحتی فراوان کشید و در میان سالی در حالیکه تازه قصد لذت بردن از دسنرنج هایش را داشت این بیماری لعنتی در مدتی کوتاه تک تک سلول های وجود مهربانش را از بین برد. اما در این مدت هرچند عذاب کشید و ما از عذاب ایشان رنج بردیم اما ارتباط عاطفی قوی تری بین ما برقرار گردید که هیچ وقت در طول ۴۵ سال عمری که از خدا گرفتم به عنوان پسر ایشان به آن دست پیدا نکرده بودم. به جرات می توان گفت باتمام وجود دریافتم که سعدی چه خوش گفته است که:
در رفتن جان از بدن گویند هر نو عی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
مادرم عاشق دعا و نماز و سوگواری برای سیدالشهدا بود و از شما بزرگواران و سایر اعضای فرهیخته و مومن گروه عاجزانه تقاضا دارم برای آرامش روح فرشته گونه و مهربان و خدا ترسش دعا نمایند. ان شا الله باشد که در شادی شما بزرگواران جبران نماییم. ایام عزت مستدام.
قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی
بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه
پاسخ دامنه
سلام. گواه است خدا که متنِ ارزنده و از دلبرآمدهی شما، بر دل نشست. آنچه دربارهی مادر باایمان خود نوشتهای، جدا از آنکه توصیفی سوزناک بود و قلبهای ما را در غم رحلتش به مویه و داغ، آکنَد، نشان روشنی بر معرفت شما به مقام رفیع مادر است که احترام ژرفتر ما را به آن بانوی عزیز برانگیخته است. من حقیقتاً گویی خواهرم را دست دادم؛ خواهری که فراموششدنی نیست. و بدین خاطر من در مصیبتتان، خودم را شریک میدانم. درود بر روان پاکش و سلام بر قبر و خاکش که انسان باایمانی را در خود جای داده است و مادرتان بهیقین با توشهای پربار در آن آرمیده است. آرام بمانید و تا میتوانید برای او خیرات کنید و در وقتهای زیبای خود بین خود و خدا، برای آن مادر محبوب، نماز اقامه کنید و دست بر آسمان، بلند. درود بر چنین ادب و آداب.
درگذشت شیخ اسماعیل دارابکلایی
۸ پلان با حجتالاسلام صادقالوعد
شنبه ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان
پلان یکم. سال ۱۳۵۷، دارابکلا: تظاهرات شبانهی محرم آن سال علیهی شاه از بالاتکیه به سمت پایینتکیه، با اعزام خشمگینانهی سربازان تفنگبهدستِ پاسگاه ژاندارمری محل در برابر ما (انقلابیون در تظاهرات) میرفت که به شلیک خشم گلوله بینجامد، اما یک مردِ راسخ در اَمام ما (=جلودارانه) نتَرس و چون کوهِ استوار، در برابرشان ایستاد و واهمهی سهمگینِ گلنگدنکشیدن تفنگشان را از دل ما زدود و آتش را بر جان ما گلستان ساخت، او همین روحانی مبارز بود؛ شیخ اسماعیل دارابکلایی که صداش میکردیم حاجآقا صادقالوعد.
پلان دوم. سال ۱۳۵۸، جاده سرده میان مُرسم و اوسا: وقتی یک روحانی، با احوالی مُصفّا در جمع انقلابیون باشد، آن جمع، به شمع او روشن است. او آن سال شمع جمع ما بود؛ آنقدر صمیمی و ایدهپرداز که حتی جمع را در شنا و آبتنی رودخانهی سرده همراهی میکرد و تن به آب سرد سرده میزد؛ یادم هست وسط آب با صدای گیرایش -که بَم بود و غرّا- گفت: به! به! عجب آب خُنُکی. و این در آن زمان، نشان از صفای او میداد که خود را تافتهی جدابافته نمیدانست. میان ما بود؛ اَمام و اِمام آن آنات ما.
پلان سوم. سال ۱۳۵۹، دارابکلا: برای ما آن سال کتاب و کتابخانه از غذای جسممان لذیذتر مینمود و این ایشان بود و شاید مدد هملباسان دیگرش، که برای محل در زیر بالاخانهی کِلاکبر رجبی کتابخانهی امانی ساخت و محل را به صدها جلد کتاب در قفسهها آذین کرد و بر کام تشنگان دانایی جرعههای علم و معرفت ریخت. من خود دهها جلد کتاب سبک و آسان و کمکم سنگین و مهم آن را به امانت میبرده، میخواندم و همان کتابخانهی امانی، ما را در برابر جهل و نادانی ایمن نمود.
بیمارستان امام ساری
تاسوعا. اوسا. ( ۸ مهر ۱۳۹۶ )
پس از غسل ( ۲۹ / ۱ / ۱۴۰۰ )
یکشنبه ( ۲۹ / ۱ / ۱۴۰۰ ) مزار روستای دارابکلا
جوار قبر پدرش مرحوم آیتالله دارابکلایی
مراسم تدفین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (حاجآقا صادقالوعد)
پلان چهارم. سال ۱۳۶۰، دارابکلا: پای منبرش، پای ما پلَندر نمیگرفت؛ یعنی کزکز نمیکرد از بس گیرا سخن میراند. صدایش نه بر گوش، که بر جان طنین داشت. خطبهی منبرش که شروع میشد شنونده مجذوب لحن جذابش میشد و وقتی زبان را با «رَب اشرَح لی صَدری ویسِّر لی امری واحلُل عُقدة مِن لِسانی یَفقهوا قَولی» قرآن، آغشته میکرد شدت شیوایی آن، آدم را بر کف تکیه میخکوب میکرد. بر ما علاوه بر منبر، در بالای کتابخانه -که بعدها به سردرگاه مسجد جامع انتقال یافت- ایدئولوژی و عقاید میگفت و کلاسش ما را به خداشناسی بیشتر و جهانبینی اسلامیِ ژرفتر پیش میبُرد.
پلان پنجم. سال ۱۳۷۱، تهران: خوابگاه دانشجویی خیابان طالقانی دانشگاه تهران زندگی دانشجوییام را طی میکردم. هماتاقی من، پیشتر در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل میکرد، معمولاً بهندرت خودم را معرفی میکردم، اما وقتی روزی فهمید من یک دارابکلایی هستم، داشت پَر در میآوُرد. متعجب شدم. نگو که او شاگرد مرحوم صادقالوعد در آن دانشگاه بود. تازه فهمیدم که او، وی را استادی توانمند میداند و با اشتیاق بر من آشکار ساخت که زوایای عظیم سورهی حج را به احسَن وجه به رویش گشود. جزوهی درسیاش را پیشم باز و قطعاتی از آن را چونان قطرات باران بر سرم باراند.
پلان ششم. سال ۱۳۷۷، قم. منزلش: دوستانم از محل به قم آمده بودند، روزی به اتفاق هم، برای دیدار روحانیون محل، به منزل آنان رفته بودیم که توفیق شده بود آنانی که عصر آن روز در منزلشان حضور داشتند، دیدار کنیم. مرحوم صادقالوعد با رویی گشاده، در بر ما گشود و در آن نشست چه هم گرم و مهربان بر ما جلوه نمود و از گشایش نکات عالمانه هم، دریغ نداشت. یاد زندهیاد یوسف بهخیر که آن روز، جمع را خندان و بشّاش نگاه میداشت و نشاط و شادابی به ما میبخشید.
پلان هفتم. سال ۱۳۸۵، قم. منزلم: سراسر آن سال مرحوم پدرم چند باری به قم آمده بود. باری دچار کسالت شدید شده بود. آقای صادقالوعد به عیادت تشریف آورد. آن روز به چشمم دیدم آنان چقدر به هم عُلقه دارند و چقدر حرفهای صمیمی به هم رد و بدل میکنند. تازه فهمیده بودم پدرم وی را تا چه حد حرمت مینهَد و حتی عمیق دوستش میدارد. محبت بارز ایشان بر پدرم وقتی بر من مُحرز شده بود، دیگر وجوبِ احترامش را بر من صدچندان ساخته و چه موجی در دلم انداخته بود.
پلان هشتم. سال ۱۴۰۰، ساری. قم: خبر بُهتانگیز مبتلاشدن ایشان به این بیماری ناشناختهی دنیای آلودهی نوین و مدرن! سخت مرا فسُرد. این کمترین، سعی نمود تا میتواند بر شفایش دست نیاز به آسمان برَد. و بردم. چه میشود کرد وقتی علم هنوز در برابر بیماریهای نوپدید عجز دارد و انسانها را زودتر از موعد، از اُقربایش میرُباید. شنیدن رحلت این روحانی -که آیتاللهزادهای منزّه و مدرّس بود- در آغازین روز چهارم رمضان بر من گران آمد. بر فراق غمناکش گریستم و ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰ روزی به نام او در محل درج شد. تسلیت بر محل، خانواده، خاندان، خویشاوندان. اخص بر خانم فهیم و دختران معززشان. والسلام.
درگذشت حاج غلام آهنگر
به قلم دامنه: پیام تسلیت درگذشت. به نام خدا. سلام و تسلّا. از دست دادنِ پدر، مصیبت دردناک و اندوهباریست. در منزلت و مقام پدر همین بس که حضرت ابراهیم (ع) در نبودِ پدرش، «آزر» عموی خود را پدر صدا میزد: «یا اَبَتِ» ای پدر. (سورهی مریم، آیهی ۴۲) چرا؟ چون میخواست تا جای خالی و فقدان پدر را پُر نماید. و در عظمت شأن و شخصیت والدین چه پیامی بالاتر از وحی قرآن کریم که آن دو را بعد از توحید کنار خود قرار داده است که حُب و حُرمت به آنان تا چه میزان ارزنده و ستوده است.
مرحوم حاج غلام آهنگر
( ۳۰ اسفند ۱۳۹۹)
آقاجعفر سر قبر پدر
آری؛ اینک پدر محبوب شما در آخرین روز قرن ۱۴ از میانتان پر کشیده و به سرای جاوید و زندگی مهمتر اُخروی نائل گردیده و شما بازماندههای این فراق را غمی جانکاه فراگرفته و دلتان را مالامال اندوه و فسوس ساخته؛ خصوصاً وقتی دانسته شود میان شما و ایشان یک عشق دائمی و یک دلباختگیِ ستودنی برقرار بوده. منِ مصیبتدیده -که هم پدر و هم مادرم را از دست داده- بهژرفی میفهمد چه روزهای دردمندی بر شما روی خواهد کرد؛ دوری با همهی آن خوبی، حسرت در اوج آن پیوست، فکر پَکر در نهایت وداع با آن پیکر. پدر فقط یک پیکر نیست، پدر تاروپود بههمپیوسته و پیراستهی تمام پیامِ «بودن و پاییدن و پایداربودن» است. درین ساعات غمگینتان، تسلیت عمیق مرا و غیبتِ موجّه مرا در تشییع و شرکت در مراسم ترحیمش پذیرا باشید. پویا بماند نامش، جویا بمانید در مرامش. رحمت واسعهی الهی شامل حال آن پدر که فرزندانش، اینچنین، دلباختهی اویند. خدا باقی بدارد مادر مهربانتان را. زین پس هیچ -حتی به حد ذرّه- کم نگذارید عشق به مادر را که قلبش در غیاب همسرش همچنان برای شماها آرام و میزان بتپَد. روح پدرتان مرحوم حاج غلام آهنگر دارابی -که مأنوس قرائت قرآن و دوستدار اهلبیت علیهم السلام بود- با آنان محشور باد. پیامم به دوستانم: آقامحمدحسین، آقاجعفر، آقاعارف و همهی بازماندگان محترم این خاندان.
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
چهرههای زادگاه
مادر طلبهی شهید حسن آهنگر
به قلم دامنه: به نام خدا. درگذشت آن مادر طلبهی شهید حسن آهنگر دارابی و همسر زحمتکش مرحوم طالب (ذاکر اهل بیت علیهم السلام) را به بازماندگان تسلیت میگویم. مادری که هم رنج سالها مفقودالاثر بودن فرزندش را کشید و هم طعم طوبای شهد شهادت وی را. خوشا به مرام به این مادر. طوبا به آن کسان، که برای دین و میهن و تمدن و ناموس ایران حاضر شدند در جبههها بپاخیزند تا یک وجب از خاک ایران حراج و تصرف نشود.
مادر شهید حسن آهنگر دارابی
تشییعجنازهی مادر شهید حسن آهنگر
عکاس و ارسال: حمید عباسیان
بنازم به غیرت رزمندگان و بزرگپیشوای اسوه حضرت امام خمینی که بشریت را به ذات کریه آمریکا آشنا کرد. مدیون او و خون شهیدان هستیم و بیجهت نیست آن امام و پیشوای پاکدامن ما را به خواندن وصیت شهیدان فراخواند که گُم و گمراه نشویم. والسلام.
حبیب چلویی
شام غریبان و عاشورا
روز عاشورا. ۹ شهریور ۱۳۹۹. پایینتکیهی دارابکلا
ارسالی مسجد امام حسن مجتبی (ع)
شام غریبان. پایینتکیهی دارابکلا
روز عاشورا. امامزاده علیاکبر اوسا. ارسالی صدای اوسا
سنت مراسم روز دهم محرم در دارابکلا
به قلم دامنه : به نام خدا. شامل سه بخش زیر:
یکم. تکنوشتههای کوتاهام در شب تاسوعا
دوم: تکنوشتههای کوتاهام در شب عاشورا
سوم: پیرامون مراسم روز عاشورا در دارابکلا
یکم. تکنوشتههای کوتاهام در شب تاسوعا: شب تاسوعاست و گفتم عرضِ ادبی بکنم به ساحت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام. ازینرو دقایق قبل، وصیتنامهاش را مطالعه کردم و متن زیر را نوشتم. در وصیتنامهی امام حسین -علیهالسلام- این فرازش درسی نهفته است که کمتر به آن توجه شده است؛ آنجا که نوشتهاند:
«پـس... هر کس این [نهضت] را رد کند، صبر مىکنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین داوران است.»
نکته اینجاست که امام (ع) در برابر کسانی که حرکت آن حضرت را در ردِّ بیعت با خلیفه و سپس هجرت به کوفه مورد انتقاد قرار دادند و یا رد کردند، شکیبایی ورزیدند و در برابرشان صفآرایی نکردند بلکه صبورانه به راه اصلاحی خود ادامه دادند و تا روز عاشورا نیز از نجات و راهنمایی افرادی که بیشرمانه در مَصاف با ایشان قرار گرفته بودند، دست برنداشتند، زیرا تمام افکار و رفتار امام حسین (ع) جنبهی انسانسازی داشت و رنگ توحیدی و مأموریتی الهی. این است که مکتب آن حضرت دانشگاه است و محل تحصیل.
بارها زیر منبرها شنیدم که شب تاسوعا سختترین شبها بر امام حسین علیه السلام بود... پس این شب بزرگ را از دست نباید داد. خانهها «تکیه» شده. دلها هم به این تکیهی نوین، تکیه داده. تاسوعا شب شناخت است. عاشورا شب وصال. ما بزرگشدهی همین تاسوعاها هستیم. پرورشیافتهی عاشورا. این دو شب، دامنِ ماست.
وقتی پیامبر اسلام (ص) با آن مقام محمودش، افتخارش این است من از «حسین»ام، خود بیانگر مقام ویژهی امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام از انسان هم یک رزمنده میسازد، هم یک سازنده. رزمنده برای روز فداکاری و دفاع. سازنده برای روز زندگی و زیستن. انسان حسینی این دو را باهم «جمع» دارد. باورهای ما برآمده از اعتقاد راسخ به مکتب حسین است. باوری که با هیچ خُلَل و فُرَج نابود نمیشود.
شاید خطا نباشد بالاترین سرمایهیمان آن زنجیر و کفنی است که عاشورا به تن میکردیم. و این بُقچه هنور هم برترین یادگاری هر عزادار است. شرف و عزت در تاسوعا و عاشورا نقاشی شد و تابلویی برای زیستن شد.
ای خدای بیهمتای یکتا که به ما زندگی بخشیدی، این زندگی ما را به رستگاری و ماندن در رکاب تاسوعا و عاشورا قرار ده و ما را هرگز از محرم نگُسل. محرممان بخش معنوی زندگیمان بود. مدیون امام حسینیم. او که روح است در کالبدمان. وقتی شناخت به امام حسین علیه السلام دست بدهد، حتی نام امام حسین برای او ذکر مصیبت است و روضه.
یاد میکنم درین شب تاسوعا از همهی روحانیون و ذاکرینی که سالها با نواها و روضههای آنها تاسوعا را به عاشورا میبردیم و اینک در خاک آرمیدهاند. درود میفرستم به همسنگرانمان در دفاع مقدس و دل میسپارم به یوسف مزارمان. او که پیشقراول عزاداریها بود و پیشتاز جبههها. تاسوعای امشب را نمیشود به سحر برد مگر آنکه یاد کنم از شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی که چهچههی نوحههایش دل میربود از زنجیرزن و عزادار.
یاد میکنم از امام خمینی که با نام امام حسین علیه السلام نهضت را بپا کردند و حیات ما را به سمت دیانت و دانش و ارزش و آزادی هدایت فرمودند. همان امامی که زندهبودن اسلام را به برکت محرم میداند. روحت جاویدان ای امام.
شبهای محرم شبهای شناخت و عشق و بیداری بود. هر کسی در اولین فرصت به قرآن پناه برد، اگر آیهی ۱۵ حجرات را مطالعه کند خوب است. یکی از بارزترین مصداقهای آن آیه، امام حسین علیه السلام است. درود میفرستم به اهل قرآن و دوستداران مطالعه و تدبر در قرآن که فرهنگ و مکتب عاشورا، خود ساختهی بیمانندی از قرآن است.
متن آیه و برگردان فارسی آیهی ۱۵ حُجرات:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.
مؤمنان (واقعی) تنها کسانیاند که به خدا و پیغمبرش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه ندادهاند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستادهاند و به جهاد برخاستهاند. آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند. [«لَمْ یَرْتَابُوا»: شک و تردید ننمودهاند. گمان و دودلی به دل راه ندادهاند.] ترجمه و توضیح از مرحوم مصطفی خرّمدل.
به یادها میآورم آن سالهای محرم را که به روستاهای مجاور و همسایه دسته میبردیم. به لالیم، ماکران، اوسا و ساری. از میان آنها هستند کسانی که شهید شدند. یادشان یاد باد درین شب تاسوعا. درود دارم به همهی عزاداران درین شب تاسوعا بهویژه به آنانی که خانوادهی شهیدند که اگر نثار خون آنان در برابر دستدرازیهای دشمن زبون نبود، این انقلاب و مردم با بیشترین تهاجم و اشغال وطن مواجه میشدند.
دوم: تکنوشتههای کوتاهام در شب عاشورا: درین شب عاشورا، بیداری و بیدارباشی کاری از جنس دانش و ارزش است. خودم که گناه احاطهام کرده و گناهکار، اگر به خویشتن خویش رجوع کند و وجدانش را قاضی سازد، دلشکسته میشود و فرد دلشکسته دلش خانهی خدا و نجوا با الله میشود. پس در اولین پیامم درین شب غمبار، از خدای بخشایشگر میخواهم بر من ببخشاید و بر جرایمم قلم عفو بکشاند و با این اندیشه ابتدا برای تمامی دانشمندان علوم پزشکی ایران و جهان تمنای سلامتی میکنم تا بلکه بتوانند دانش خود را چنان بالا ببرنند که بهزودی بتوانند کاشف بزرگی شوند و دارو و درمان شفابخشی برای این بیماری ناشناختهی پیچیده -که جهان را به تلاطم برده- پیدا کنند. شب عاشورا این آرزو، آرزوی درستیست. زیرا در مکتب امام حسین علیه السلام، انسان شرافت دارد و حفظ بقای انسانیت، فضیلت و آن امام و همهی ائمه (ص) طبیب جان انسان بوده و هستند. اما نوشتههای کوتاهم برای این شب که شب شیداییست: بیشتر بخوانید ↓
محرّم در اوسا و دارابکلا
درگذشت مادر شهید عباسیان
به قلم سیدعلیاصغر: بانوی مهتابی شبهای دل، مروارید اقیانوس قلب، گلواژه هستی، دست تو را بوسه می زند آسمان، عشق تو در سینه انسان است. چقدر در دل شب های بی ستاره به باغ صبر و صبوری تحمل غم ها یاد خدا در دل تو پنهان بود. چقدر ارج نهم به غصه های دلت. تو وصف لذت شهادت ابراهیمی. مهر جاوید طلعت تو فاخر عصمت. گوهر نادر عفّت می ستایم تو را تا کهکشان ها. بهشت جاودانه فرش زیر پایت. بر مقام مادر شهید عباسیان بوسه می زنم و بر هجرش اشک می ریزم.
به یاد احمد نصیری
درگذشت حمید طالبان
عکس و نوشتهی روی عکس از دخترش
به نام خدا. با اندوه، درگذشتِ دردناک آقای حمید طالبان را به عمویم آقای رمضان طالبان، عمه مُنیر، خواهران عزیزش، همسر محترم ایشان، دو فرزند گرامیاش و نیز به تمامی بستگان و منتسبان نسَبی و سببی تسلیت میگویم. خدا رحمت کناد و بر شکیبایی این خانواده بیفزاید. لازم میدانم یاد روانشادان: حسن و علی برادرانِ مرحوم حمید را نیز گرامی بدارم.
درگذشت مادر شهید صباغ
به قلم دامنه : به نام خدا. حاجیه صغری گرجینژاد، مادر شهید. یک زن شرافتمند و نیکزاد. به مقام بلند آن مادر شهید -که زنی پاکدامن، مؤمن و مهربان بود- احترام میگذارم و به روح او درود میفرستم، که هم یک روحانی محترم جناب حجتالاسلام آسید علی صباغ دارابی در دامنش پرورش داد و هم شأن والای مادرشهید را در وجودش تجلی داد. بر جناب حاج سیدعلی صباغ، اخوان، بستگان و منتسبان تسلیت.
یادی از مرحوم اکبر دستیار
به قلم دامنه : به نام خدا. سال ۱۳۶۷ جبههی مریوان بود. روی صعبالعبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من میآمد و خوشوبِش میکردیم که روحیههایمان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویهحساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دستاندرکاران قرارگاه توصیهی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا رانندهی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو میشد چنان ادب سپاس به جای میآورد که من شرمسار اخلاقش میشدم.
بازنشر دامنه
باز هم یادت را به یادم میآورم،
ای همرزم شجاع من در جبههی مریوان؛
با این عکس قشنگ تو،
که امروز برای من فرستاده شد.
دلم را با این نگاهت ربودی؛
ای شادروان اکبر دستیار،
ای دوستِ فروتن،
ای یارِ باوقار،
ای مردِ کار.
نکته اینکه، گاه، کمتر کسی خبردار میشود که چه کسی در آن هشت سال سختِ جنگ تحمیلی، لباس رزم پوشید و برای دین و وطن ۱۰۰۰ کیلومتر آنسوتر رفت. حال آنکه اگر در خانه هم میماند کسی وی را بازخواست نمیکرد الا غیرت و وجدان و ایمان. مرحبا به اکبر دستیار که من در مریوان همرزمش بودم. این را گفتم که دانسته باشیم او رزمندهی شجاع بود و فداکار.
برای این رزمندهی جبهه _که امروز شنیدم مرحوم شد- ادای احترام میکنم و بر خاندان، بستگان و خویشاوندانش، این مصیبت و فراقِ بیجبران را تسلیت میگویم. عموزادهی خوبی برای من بود و سرش در کار و تلاش و رزق و زندگی و خوبی. روحش شاد و مشمول رحمات حضرت آفریدگار متعال.
پانزدهمین سال هجران یوسف
درگذشت سید محمد هاشمی دارابی
دوست گرامیام جناب آسید احمد هاشمی. سلام علیکم. مصیبت بزرگی که در فقدان پدر مهربانتان، مرحوم سیدمحمد هاشمی، بر شما عارض گشت، بر بنده نیز احساس اندوه افزود. آن پدر، نزد همگان انسانی بشّاش، گرم، صمیمی و مهربان بود. از روحیات ایشان خاطرات دارم؛ زیرا او بر من مهربانی مینمود و زیاد بر دلم مینشست.
مرحوم سید محمد هاشمی
۵ شهریور ۱۳۹۵. دارابکلا. منزل حاج علیمحمد غلامی
از دستدادن پدر، حقیقتاً طاقتفرساست. من اثرات چنین ضایعهای را به خود درک کردم که چه سخت است خاکسپاری والدین و پرسوزتر از آن وداع جانسوزشان و سپس در روزهای پسین، احساسات دلتنگی که سراغتان خواهد آمد. تسلیت مرا بپذیر. شکیبایی و بردباری این درد را برایتان و منتسبان، ازجمله دوست مهربان و بزرگوارم آقسید رسول هاشمی آرزومندم. خدا رحمتشان بدارد. برادرت: ابراهیم
حسینعلی رزاقی ذاکر اهلبیت (ع)
مرحوم شیخ قربان بابویه دارابی
دعانویسها در دارابکلا
به قلم دامنه : به نام خدا. از قدیم و ندیم ( ایام بسیار قدیم به قول مرحوم دکتر محمد معین) در چشم برخیها، از جایجای ایران ما، دارابکلا محل شفا ! بوده و روستایی برای رفع و رجوع. هنوز هم این باور، طرفدارانی دارد و نیز مراجعهکنندگان بسیاری. من تا جایی که ذهنم اُکسید (=زنگار) نشده، یادمه که اینان دعاگران محل بودند، که همگی از دار فانی به دیار باقی شتافتند: ۱. حاج آقعلی شفیعی و پدرش آسیدمحمد، ۲. حاج سیدکاظم شفیعی، ۳. سیدمحمود هاشمی، ۴. حاج میراحمد موسوی، ۵. حاج میرهادی دارابی، ۶. شیخ علیاکبر طالبی، پدرم.
در دو خاندان، شمارگان ۱ و ۵، هنوز هم پسران جای پدر مینشینند و دعا مینویسند. گویا مشتریهای فَرط و فراوان هم دارند، از نقاط مختلف ایران.
خاطرهی من: تلقین: مرحوم مادرم را روزی -که خیلی کسالت بر او عارض شده بود- به مطبی در خیابان قارن برده بودیم. هنوز دارو را نگرفتم، ازش پرسیدم: ننهآقا الان چطوری؟ مادرم گفت: خیلی بهتر شدم پسر. خندیدم و گفتم: هنوز که دارو نخریدیم. فهمیدم همین که مریض، نزد پزشک و مهربانیهای دکتر مینشیند، تلقینِ مثبت سراغش میآید و خود را درمانشده میپندارد. همین هم خود، بخشی از سیرِ سلامتی و بازسازی روحیه می شود.
نکته اینکه: با باور مردم، تحت هر نوع عملیاتی و با هر نوع اسم رمزی، هرگز نمیتوان بهآسانی جنگید و ظفرمند شد.
عکس بالا: بالاتکیهی دارابکلا. روز ۱۹ شهریور ۱۳۹۸ > عکس از شیخعسکر رمضانی.
درگذشت محمدعلی نبیزاده
...
مراسم دفن محمدعلی نبیزاده
مرحوم محمدعلی نبیزاده
عکسهای ارسالی: اُم البنین دارابکلایی
یادی از برادر و دائی شهید
به قلم دامنه. به نام خدا. درگذشت فامیل گرامی مان آقای محمدعلی نبیزاده برادرِ «شهید ابراهیم نبیزاده» و داییِ «شهید سیروس اسماعیل زاده» را -که دیروز اول تیر ۱۳۹۸ رخ داد- به تمامی بازماندگان نسبی و سببی و دوستان وفادارش تسلیت می گویم. آن مرحوم در جوانی از داراب کلا به تهران مهاجرت کرد. وارد ارتش شد. از ناحیۀ انگشتان دست مجروح گردید. پس از بازنشستگی، مدتی در بانک صادرات دارابکلا کار کرد و سرانجام، در حالی مدتی دچار بیماری شده بود، در سن کهولت درگذشت. نبیزاده، مردی خوشبیان، خوشخُلق، صمیمی، اجتماعی و سرزنده بود. خدا رحمتش کناد. صلوات.
در غم فراق دانیال دستیار
مرحوم دانیال دستیار
به قلم سید علی اصغر و دامنه:
سید علیاصغر: سلام شرحه شرحه در دلم غم دارم امروز. جوان ، جان ملت است . پدیده ناگوار جان جوانی را گرفت که برای آتیه خویش در حال کارکردن بود و امیدوار به زندگی ... شرح غم دانیال ، دریای از واژگان قدخمیده ایست که آه دارند و اشک می ریزند . شرح غم مرگ دانیال ، نغمه ناله های است که مردم فهیم دارابکلا برای درد جانکاه پدر و مادر جوانی زمزمه می کنند ... انوار الهی بر روحش ببارد تا همواره بیاد خنده های زیبا و مهربانی اش باشم . به خاندانش تسلیت عرض می نمایم . بویژه دوست و برادرم سید علی اکبر هاشمی که پدر خانم دانیال بودند و دوست و استادم ابراهیم طالبی که دایی همسرش محسوب می شوند.
دامنه: سلام سید. با این متن آکنده از احساس پاک و حزن و اندوه تو سید علیاصغر بشدت گریستم. دانیال ما دستکم دو برجستگی داشت پیش من: افتادگی و اخلاق و نیز کار و تلاش و عفّت. حال چهرهایی ازو در برابر چشمانم چشمک میزند که سال قبل در منزلم قم، در پیشروی من، بر ما چه خندههای خوش و مهربانیهای راستین نشان میداد. نغمهی غمین تو سید علیاصغر چه عالی و محزون در الفبای دردمان بازتاب داشت. نوشتی از آنچه که در دل الهام یافتی. واژگان تو همه از سرِ فلسفهی زیستن است و درک والای حیات. بر من با این نگاه مهربان و سرشار انسانیت تسلا بخشیدی. دانیال را جلوی چشمانم گذاشتم و اشک میریزم. ای وای حسرتا! به آن همه خوبیهای دانیال و معصومیت خواهرزادهام سیدهفاطمه هاشمی که تنها شد و یک عمر اندوه و تراژدی. بگذار بگریم رفیق. تسلیت می گویم به تمامی بستگان نسبی و سببی اش به ویژه به خواهرم و خواهرزادهام و جناب سیدعلی اکبر هاشمی دامادمان، و نیز به پدر روانشاد دانیال آقای علی دستیار و پدربزرگ او عموی مان جناب حسین دستیار. خدا رحمت کناد.
به یاد یوسف رزاقی
به قلم دامنه: به نام خدا. امروز ۱۸ اسفند که فرا رسید، ۱۴ سال از هجران غمانگیز یوسف میگذرد. روانشاد یوسف رزاقی، ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ بر اثر تصادف در جاده فیروزکوه، به آسمان پر کشید و دلمان را مالامال غم و اندوه و فسوس نمود. در روز تشییع و دفن او، غوغا بود که حسرت آن بر دلم ماند، تا از تهران برسم، به خاک خُفت. آن روز عظیم و غمگین دارابکلا، جناب حاج محسن سجادی _رئیس شورای وقت دارابکلا_ در همان مزار، ۴۰ روز عزای عمومی اعلان کرد که در روزنامهی محلی ساری چاپ شده بود. به یاد او عکس روز اعزام به جبههیمان در اسفند ماه ۱۳۶۴ از سپاه سورک به سوی عملیات والفجر ۸ را گذاشتم. (تصویر سمت چپ زیر) چه شور و شگفتی آن روز میان دارابکلاییها و ما اعزامیها برپا شده بود. وقتی غیرت با معرفت جمع شود، حماسه می آفریند.












































