دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا
Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود
پیام مدیر
بایگانی
موضوع
پسندیده
نظرات
۱۰ دی ۱۴۰۳ ، ۱۰:۱۰

متن های دیدار با دانش

حافظه‌ی اجتماعی

نگارش ۱۰ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ امیل دورکیم حافظه را برابر با آگاهی و دانش معرفی کرد. او حافظه‌ی اجتماعی را در سازماندهی جامعه مهم می‌دانست. بیشتر رجوع شود به کتاب «آئین رستاخیز خاطره» اثر آقای علیرضا حسن‌زاده. خود خاطره گنج است و در تعلیم نقش دارد.

 

از تاریخ خود باخبر باشیم

نگارش ۱۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ آلمانی‌ها وقتی از نیروگاه اتمی بوشهر خود را خارج کردند، سپاه پاسداران «بخشی از آن را گرفت» و «پادگان» کرد. جنگ تحمیلی که شروع شد لابد آموزش نظامی هم می‌داد. برای کسب بیشتر دانش ر.ک: کتاب «نادر، برادرم حسین» خاطرات شفاهی آقای حسن فقیه. به یاد داریم همه‌ی ما -تقریباً- که در ایران پس از انقلاب، مراکز مهم سلطنت و وزارتخانه و شرکت‌ها را سپاه و کمیته گرفت و خانه‌های مصادره‌ای مدرن و شیک را، بسیاری از حکومتگران. فرقی درین‌باره میان جناح راست و چپ ندارد. از آنان بپرسند آدرس خانه‌های مسکونی مصادره‌ای را بدهید. لابد شفاف‌سازی می‌کنند می‌دهند!

 

گذشته، گهواره‌ی آینده

نگارش ۱۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ نویسندگان مطرح برین هستند همان طور که انسان بالغ بر اثر رشد کودکی‌اش، به وجود می‌آید، به همان طریق تفکر جدید نیز، ثمره‌ی سده‌ها (=قرن‌های) گذشته است. کسب بیشتر دانش این مسئله نیازمند مراجعه به ص ۳۲ کتاب «فلسفه و ایمان مسیحی» اثر کالین بروان برگردان طاطا وس میکائیلیان است. پس «گذشته»، گهواره‌ی آینده است، و «حال» مهیای رشد دانش و توسعه‌ی جامعه.

 

سه اصالت

نگارش ۱۴ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ بین فیلسوفان بحثی هست که اصالت با علم است یا اصالت اراده یا اصالت قدرت. در قدیم فلاسفه و عُرفا اغلب می‌گفتند علم. اما متفکران اشاعره می‌گفتند اصالت اراده و قدرت. درین‌باره در کسب دانش بیشتر به مقاله‌ی «مسئله‌ی تطوّر عقل و عقلانیت» اثر دکتر غلامرضا اعوانی چاپ همشهری ۶ ، ۲ ، ۱۳۹۰ رجوع شود. اما در بین فیلسوفان جدید، کانت و هیوم و شاید رنه دکارت (شک دارم) اصالت را به «اراده» می‌دهند. می‌دانید که، اراده‌گرایی (=ولونتاریسم) نوعی تفکر است که می‌گوید انسان در هر کاری باید، خود اراده کند و داوطلب انجامش شود. به عبارتی، جبری، در کار نباشد.

 

توضیحی بر جبر

نگارش ۱۴ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ رد یکسره‌ی جبر و تسلیم یکسره‌ی اراده، هر دو نابکار است. جاهایی جبر در واقع قوانین درست خود را نمایندگی می‌کند و اراده در برابر آن خودِ فرد را به انسانی درگیر و خسته تبدیل می‌کند. مثلاً جبر جاذبه‌ی زمین، جبر شهوت جنسی، جبر تغذیه، جبر حیات و مرگ، همه تابع قانون طبیعت عمل می‌کند. انسان اراده‌ی استیلا بر تمامی جبرها را ندارد. بااین‌وجود باز اراده و آزادی انسان در جاهایی به دست بشر نه جبر، برهم می‌خورَد. پس، جبر جاهایی عین اراده در نفع بشر است، زیرا پشت آن فلسفه و حکت و عقل خلاق وجود دارد. از بحثِ در گرفتهْ سرِ جبر و اراده و قدرت تغییر یا تسلیم بهره بردم و جذاب دیدم.

 

مأموریت برای وطنم

نگارش ۱۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ اهل دانش از نام عنوان بالا، لابد پی برده‌اند که نام کتابی از محمدرضاشاه است. سه حرف دارم برین کتاب: ۱. لفظ «مأموریت» نشان می‌دهد شاه خود را منصوب فرّه ایزدی می‌دانست؛ برای شأنش مأمور ایزد در وطن، قائل بود. ۲. شجاع‌الدین شفا رایزن فرهنگی دربار، این کتاب را با هزینه‌های کلان به ۵۰ زبان دنیا ترجمه و چاپ کرده بود. برا کسب دانش بیشتر ر.ک: ص ۷۰ «گفت‌و‌گو با احسان نراقی» اثر هرمزکی یزدی. ۳. این شیوه -که کتاب‌های رسمی حکومت با پول خزانه‌ی ملی چاپ و نشر شود- از سبدِ کار ایران کنار نرفت. مثلاً کتاب «رنجنامه» حاوی نامه‌ها و حرف‌های حجت الاسلام سید احمد خمینی علیه‌ی آیت الله منتظری، در شمارگان وحشتناک، چاپ، حتی توزیع شده بود. نکته‌ام: شاه نتوانست در جهان به عنوان یک متفکر جلوه کند. تلاشش، ازو یک چهره‌ی شهیر جهانی نساخت.

 

شکاف تئوریک سر سوریه

نگارش ۱۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در ایران سر سوریه، شکاف تئوریک برپاست. سوریه کمی دیرتر از بقیه، در ۱۳۸۹ به خیزش بهار عربی رسید. ایران، اسمش را بیداری اسلامی گذاشت. الّا سوریه را که خیزشش را محکوم می‌کرد. سیر داستان را بلدید. هم‌اینک هم، مغز تبلیغی ایران، از سوریه به مردم دروغ می‌گویند. اگر جمله‌ام تند یا تندروی‌ست! جایش گویم: راست را نمی‌گوید. به قول رضا غبیشاوی تحلیلگر سایت عصر ایران: صداسیما به جای سقوط بشار اسد یا سقوط حکومت بشار اسد می‌گوید سقوط سوریه. خواستم گویم شکاف تئوریک، نشئت از فلسفه‌ی سیاسی دارد که حکومت ایران وفق این تئوری، خود را مکلف می‌داند، از تحلیل صدر نظام، خارج نشود. تا زمانی رأس، حرفی زد، حکومت، نمی‌تواند زان حرف، مستقل‌تر شود. آری؛ همه‌چیز، به فلسفه‌ی فکری باز می‌گردد، باید کوشید فلسفه‌ی فکری آموخت، بُنِ بیداری اینجاست.

 

استراتژی ‌ها علیه‌ی ایران

نگارش ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ از نظریه‌پردازان قدرت و کارشناسان امنیت و حتی ستون‌نویسان روابط بین‌الملل برآوُرد بیرون آمد (=برآوُرد اطلاعاتی با پیش‌بینی، فرق  دارد) که ترامپ به استراتژی جدید علیه‌ی ایران رو می‌آورَد. وی را "فرد مختل‌کننده" لقب دادند که جهان مختل‌شده را برای تغییرات / ثبات، متزلزل خواهد کرد. از دید اینان و نیز جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا، سال ۲۰۲۵ مسیحی  (جمع امسال × سال آینده‌ی خورشیدی) سال تصمیم نیمه‌نهایی یا نهایی برای ایران است و کندن آن "در خاورمیانه". شک دارم  کندن ایران در خاورمیانه، رمز از کندن ایران "از خاورمیانه" است. دیدِ من هنوز تار است. اگر "کندن از" باشد، یعنی حفظ ایران برای علت‌تراشی حضور آمریکا. اگر "کندن در" باشد این به معنای نبود / نابودی نظام ایران است. رمزگشایی آن، با آمدن ترامپ همبسته است. حرفم، تحلیل است.

 

ابطال‌پذیری

نگارش ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ مرکز نظریه‌ی پوپر، ابطال‌پذیری گزاره‌ها است. یعنی جملات باید به گونه‌ای از واژگان علمی پر شود، که منتقد آن نظریه، قادر باشد آن را رد کند. اگر کسی مثلاً بگوید من تابع کتابی می‌شوم که آن کتاب عطرآگین باشد و کاغذش کاهی تیره. این گزاره، ابطال‌پذیر نیست چون منتقد نمی‌فهمد مراد از عطر و کاهی تیره چیست. پس، در سیاست، اخلاق، اجتماع و هر روش علمی، گزاره‌ها باید علمی یعنی قابلیت رد یا ابطال‌پذیری داشته باشد ولو آن‌که آنقدر محکم باشد که ابطالش محال باشد، اما جملات آن باید از مفاهیم علمی انباشت شده باشد. باری؛ نیاز است گفته باشم عقلانیت در روش ممکن است، اما عقلانیت در تشخیص حقایق لزوماًممکن نیست، تصرف عقل در حق مشکل است. این جاهاست «نمی‌دانم»ها ظهور می‌کند که نشان تواضع در برابر ناشناختگی است. نتیجه: گزاره باید با مفاهیم علمی پر شود، نه با صفت و توصیفات.

 

غَریو و لُکنت

نگارش ۱۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ نمی‌دانم رُمانِ «زندگی رؤیایی سوخانوف» اثر اولگا گروشین ترجمه‌ی خانم مینا صفّار از زیر مطالعه‌ی شما عبور کرد یا نه. آن جا در ص ۵۸۱ بهترین تعریف از «هنرمند» را ازو دیدم. هنرمند کسی‌ست که «کاری کند» تا «این‌همه خاکُ خُل» را به تعبیر او «از جهان‌مان بتکانیم». با این تعریف، هر حضور یا غیاب (عوامل / موانع) که غَریوْ (=صوت) ملت را به لُکنت (=لالی و لرز) اندازد، بر هنرمند / اندیشمند / دانشمند است آن غَریو را به جامعه بازگردانَد. غَریو از نظر من در مجموع صوت عدالتی است که حکومت آن را به فراموشی یا تأخیر می‌اندازد. لنین در ۱۹۲۰ گفت اخلاقیات جدا از جامعه‌ی بشری وجود خارجی ندارد. از نظر من اخلاقیات در اثر حکومت، لِه یا به فریب و تقلب کشانده، می‌شود. پس؛ نیاز داریم هنر را در خود ظهور دهیم. چون هنر، از ریشه به شاخه‌ها آب می‌رسانَد.

 

گزارش وضعیت

نگارش ۱۹ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ رسمه به بالانظام گزارش وضعیت می‌فرستند. فرض به من گویند وضعیت بفرس. من چنین می‌فرستم: مردم -حد وسیع- ۱) در تئوریک، به شخص ولی فقیه، بی‌باور حتی به جنگ لفظی رسیده به این بسنده نکرده به رد خودِ نظریه‌ی ولایت مطلقه رو آوُردند. ۲) در بین‌الملل، باورشان شد حکومت خود را تافته‌ی جدابافته (=برترگرا همه‌جا) دانسته، با جهان خارج ربط استهلاکی دارد که سرانجام به فرسودگی زودرَس رسیده، به تعبیر مرحوم بازرگان در کتاب "ذرّه‌ی بی‌انتها" دچار اصل کهولت ترمودینامیک می‌شود. ۳) در اقتصاد، گپ و گفت دارند شکاف دنیاداری با آخرت‌پنداری توسط حلقه‌ی روحانیت نوین رخ دهد که نه در حوزه‌ی علمیه که انگاری در پرورشگاه کودکان تحت تعالیم عالِم‌نماها قرار گرفته حوزه‌ را به قهقرا (=پس‌افتادگی)  برده، کاری که نظام‌الملک با مدرسه نظامیه‌ی بغداد کرد.

 

دورافکندن حکومت بد

نگارش ۲۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در خطبه‌ی ۷۳ و ۷۷ نهج‌البلاغه دو دورنمای امام علی ع دست نداد، یکی درباره‌ی مروان پدر چهار فرمانروا که در جنگ جمل اسیر شد، که گفت: «بدانید که او در آینده به اِمارت خواهد رسید، ولى مدت امارتش به همان کوتاهى است که سگى با زبان، بینىِ خود را بلیسَد.» دومی این بود که گفت: «بنى‌امیه از میراث محمد ص اندکى را به من مى‌دهند، چونان اندک‌شیرى که به بچه‌شتر دهند. به خدا سوگند، اگر زنده بمانم آنان را پراکنده سازم و به دور افکنم، آنسان، که قصاب پاره‌اى از جگر یا شکنبه‌ی خاک‌آلود را به دور مى‌افکنَد.» پیام اصلی در بینش و دانش من این است: یک) حتی سرِ راه انسان‌های برخوردار از عصمت نیز، خُلَل و فُرَج، طبیعی است. دو) دورافکندن حکومت بد، جزوِ حقوق مردم است، مردم از دانشمندان و حکمیان پیام می‌گیرند، و ای بَسا کسی در حکمت و حکومت به امام علی ع نرسد.
 

ژوزف عون

نگارش ۲۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ او امروز توسط پارلمان، رئیس‌جمهور لبنان شد. فرمانده ارتش لبنان که آموزش‌دیده در آمریکاست. پیام این انتخاب زیاد است، من چند تا را به تشخیص شخصی‌ام مطرح می‌کنم:
 
۱. دارد این را مخابره می‌کند با عقب‌راندن ایران از صحنه‌ی لبنان، تصمیم‌سازی تسهیل شد.
 
۲. به داخل لبنان القا می‌کند جناح حزب‌الله -که مخالف شدید ژوزف بود- با این حرکت، تضعیف‌تر شد.
 
۳. می‌خواهد بگوید لبنان به آمریکا و فرانسه اعتماد نمود و به سوی ثبات می‌رود.
 
۴. تلقین می‌کند تسریع در انتخاب او پس از این‌همه‌سال وقفه، علامت این بود ایران نقش بی‌ثبات‌کننده در لبنان صورت می‌داد.
 
صورتبندی لبنان نشان می‌دهد حاکمیت لبنان آینده را بدون ایران، می‌بیند. از دگرسو به جهان دارد خبر می‌دهد جنگ اسرائیل در برابر جنبش حزب‌الله لبنان ثمره‌ی امنیتی و سیاسی و دفع حریف (=ایران) داشت.
 

اندر احتمالات (۱)

نگارش ۲۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ من احتمال می‌دهم برآوُردهایی که به دست سید حسن نصرالله -قوه‌ی فائقه‌ی مطلق جنبش- رسانیده شده بود، سه آلودگی داشت: ۱) بجنگ، در اثر آن، اسرائیل از مصر می‌خواهد بر حکمرانان غزه فشار آوَرد به عمق اسرائیل موشک شلیک نکنند. ۲) با زمانبندی تأخیری متوالی سخنرانی آغاز جنگ از مرز شمال، مقاومتِ تحت فرماندهی ایران را در بقا در منطقه امیدوار ساز. ۳) سوریه به کمک می‌آید و کارِ اسرائیل گره می‌افتد و حتی فروپاشی داخلی رخ می‌دهد. و سید حسن نصرالله بر خلاف نظر قطعی خود -که معتقد بود زور حزب‌الله کفایت نمی‌کند- به جنگ ورود و نیابت کرد و از شمال، جبهه‌ی آتش، گشود. من احتمالات ترسیم کردم که از حتمیات حتمی، ممکن است بری باشد. دامنه.

 

کند و کاوِ عقلانی، نه!

نگارش ۲۱ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ من از خود نه، که از کتاب "درباره‌ی تصوّف" اثر ویلیام چیتِک (عرفان‌پژوه و ابن‌عربی‌شناش آمریکایی و شاگرد مرحومان: آیت الله سید جلال‌الدین آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، سید جعفر شهیدی و تحصیلکرده در ایران) از روی نسخه‌ی برگردان فارسی آقای محمدرضا رجبی در ص ۶۷ش خواندم «در تصوف، ادراک خیالی مهم است، نه کَند و کاوَ عقلانی.» و حتی دو صفحه‌ی بعدش نوشته است که «ابوبکر (خلیفه‌ی نخست اهل سنت) گفته است: «عجز از ادراک، ادراک است.» باید کاوید که آیا مجامع علمی و مذهبی ایرانِ اکنون، به کَند و کاوِ عقلانی رو آورده‌اند، یا نه همچنان باید شعر مولوی بلخی را به یادها آوَرد و زمزمه کرد: «مر مرا تقلیدشان بر باد داد / که دو صد لعنت بر آن تقلید باد»

 

سه خسارت سیاست خارجی

نگارش ۲۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ ایران به علت  سه سیاست، سه خسارت به خود زد. ۱. نابودی اسرائیل ۲. آشتی‌ناپذیری با آمریکا ۳. انتظار گشایش بلوک‌بندی. در مورد اسرائیل -که رژیمی بر پایه‌ی اراده‌ی چند کشور سازمان ملل، و بر مبنای پس گرفتن جایی موعود، تأسیس شد- ایران نابودی آن را گردن شرعی خود گذاشت حال آن‌که این نابودی کار دشوار و به اعتبار «شناسایی» این دولت توسط سازمان ملل، کار «نشد»ی هست. این‌که اسرائیل مولود دسیسه است، دالّ برین نیست ایران به نابودی آن پیمان بسپُرَد و هزینه‌ی سرسام‌آوری را دوش خود گذارَد. در مورد آمریکا حاکمیت دنده‌ی سنگین را سبک نمی‌کند زیرا شرم دارد از اعلان تغییر راهبرد. و در مورد بلوک‌بندی نیز بزرگنمایی شانگهای، بریکس و تز مشروع "مقاومت" مثالی‌ست گویا که ایران فکر می‌کند این یک بلوک است در برابر غرب.

 

اندر احتمالات (۲)

نگارش ۲۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۴ آقای حجت الاسلام حسین طائب شب چهارشنبه قم بود حرفی گفت که به نظر من این احتمال در آن وجود دارد که نظام برای ترمیم بافت جراحت سخت خود که از سوریه و لبنان خورد، قادر به صدور اقدام و رفتار نیست بلکه موقعیت تضعیف‌شده‌ی خود را باز یابد. اولاً طوری سخن گفت که برداشت من این است شلیک ۳ به اسرائیل هیچ عایدی ندارد. ثانیاً این‌طور طرح کرد میدان نباید تابع افکار عمومی شود. در واقع دارد می‌گوید نباید گذاشت طرز مواضع افکار عمومی در بستر سیاسی ایران حامی پیدا کند. فعلاً افکار عمومی استیضاح شکست نظام ایران در سوریه را در سر می‌پروراند. طائب این را زیان حکومت می‌داند. دامنه.

 

هُلِ اول

نگارش ۲۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ کتاب اثر صادق الحسینی است. شانزدهمین چاپ. زیر دست مطالعه‌ام. کمتر از چهارصد صفحه است. او در تهران اقتصاد خواند و در آمریکا، سیاستگذاری. برج او در بزرگراه کردستان مشهور است. وی این کتاب را نه برای خواندن، بل برای عمل‌کردن می‌داند؛ چون برای رمز و رشد ثروت نوشت. وی اجاره‌بهاء را نه ناشی از رشد قیمت مسکن، بلکه از تورم می‌داند. معتقد است در ایران همیشه باید وام داشت. نقدینگی را از دو کانال می‌داند: کسری بودجه و ناترازی نظام بانک. در دیدِ او پس‌اندازکردن را باید همیشه جلو انداخت. وی پشتکار را بالاتر از هر چیزی می‌داند. کتاب فرمول می‌دهد. من فقط برای علمِ به آن خواندم که بدانم دانش این مسئله در چیست.

 

پرسش ۱

به نظر شما در جهانی که در آن زندگی می‌ورزیم، دانش، دانشمند پدید آوَرد یا دانشمند، دانش؟ به عبارتی دانش، کشف است؟ یا پدیده؟ ساده‌تر، دانش وجود داشت، دانشمند آن را پیدا کرد؟ یا نه، دانشمند آن را پدیدار کرد؟ تقریباً ازین دست، که شما هم می‌توانید این پرسش را دنباله ببخشید که اصل پرسش، پیش از پاسخ، خوب پزانده شود. این پرسش در هِدر «دیدار با دانش» منجوق می‌شود. پاسخ به آن از خیارات و اختیارات هر فرد است.

۲۳ دی ۱۴۰۳
مدیر دیدار با دانش
دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

تضاد دو جنس مرد و زن

نگارش ۲۴ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ اسفند ۹۸ بود فیلم جوکر ساخت کره‌ی پایینی را از فلش بر روی تلویزیون دیده بودم. دیالوگی دارد تقریباً نیش به زن است: «بیشتر زن‌ها به همسرشان مانند یک ماشین نگاه می‌کنند؛ سواری بدند.» من برین نظرم در بادی امر میان مرد و زن مقارنه برقرار است؛ مانند جرم‌های آسمانی که با هم به مقارنه می‌رسند. اما در واقعیت امر وقتی این دو جنس رو مسائل مثل کشور، دین، طبیعت، خوردن، پوشیدن، لذت، کتاب، پول، زیبایی، روابط اجتماعی، شغل، مقایسه، بازار و... به بحث می‌نشینند، می‌بینند تفاوت، حد یَقِف است. اگر این اختلاف تلنبار شود تضاد ریشه می‌دوانَد، اگر نردبان شود، می‌شود از آن پله پله بالا رفت درک متقابل آفرید بر مشکل فائق آمد. میان این دو تضاد برقرار است که نباید به تبعیض بینجامد. تبعیض که شد، می‌شود شورش علیه‌ی هم. این تضاد زمانی‌ست یک زن و یک مرد به زناشویی رسند؛ در عربی ازدواج به معنی زوج زوجه.

 

پاسخ به پرسش ۱

دانش در لغت حاصل مصدر است، دان + ش = دانش. پس، دانش یعنی دانایی از چیزی، دانایی‌ورزی در چیزی. پاسخم از پشتوانه‌ی پژوهشی‌ام برخوردار نیست، فقط تشخیص عقلی خودم را می‌گویم. از نظر من دانشمند از چیزی دانایی پیدا می‌کند که پیشتر در دل هستی آفریده شد و او باید با علم و صُنع‌اش به آن دست یازد. مانند جاذبه، مانند نور. مانند اثر باد بر بارورکردن ابر. اما چون دانشمند با احاطه بر آن علم. شرح و نظریه از آن تولید می‌کند واضع ظاهر آن دانش محسوب می‌شود. آفریدگار در صُنع خود دانش هر اشیائی را نهان داشت. و دانشمند بالاترین خدمت را می‌کند که دانش را ورز می‌دهد. دانش به دانشمندان وابسته است که از نهان خارج شوند. این است که انسان در کوشش برای کسب دانش تشنه نشان می‌دهد.

 

بطلان عقاید خُرافی

نگارش ۲۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ با آن که در ایران از علامه طباطبایی متفکر عقلی تجلیل ظاهری می‌شود اما حکومت و حوزه از بازکردن و پذیرفتن افکار ایشان پرهیز می‌ورزد. مثلاً آن عالم حوزه بطلان عقاید خُرافی را یک اصل الهی می‌داند که توسط قرآن اعلام شده است، اما می‌بینیم این مملکت را پر کرده‌اند از موهومات و خُرافات. مداح، منبری، سخنور، استاندار، امام‌جمعه و حتی معلم به جای علم، به افکار پوچ روی آوردند و مردم را سرگرم سست‌ترین حرف‌ها، روایات، شرح احوال علما و حتی دستورالعمل‌های زندگی کردند. روزگاری زنده‌یاد دکتر علی شریعتی دست به احیای مفاهیمی در اسلام زد که روح آن مفهوم‌ها توسط مذهبیون مرده یا منحرف شده بود. مانند ظهور، شفاعت، تقیه و بقیه. امروز یک معضل جریان مهدویت است که جمکران را سکوی حرف‌های بی‌پایه کرده‌اند.

| لینک کوتاه → qaqom.blog.ir/post/2562
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

دیدار با دانش

نظرات  (۱)

سلام

مجموعه مباحث در گرفته در دیدار با دانش منعکس می‌شود.

پاسخ مدیر دامنه :

،،

سلام. در زیر به ترتیب تاریخ بحث و تبادل، نوشته‌ها در دیدار می‌آید:

 

اطلاعیه‌ی مقررات "دیدار"

سلام. دیدار با دانش جایی برای دریافت و فرستادن دانش. از پخش هر اندازه کپی درین دیدار پرهیز شود. مدیر دیدار با دانش.

 

یادآوری

۱۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ چون احتمال می‌دهم نوشته‌های این دیدار را اعضایی که هم‌اکنون پیوستند، ندیده باشند، یا واتساپ این فن را بسته باشد، دوباره بارگذاری می‌کنم. ممکن است، پس از دعوت‌های بیشتر، سه‌باره و جندباره هم بار بگذارم. این انجمن تازه دو روز راه افتاد و فقط من متن نوشتم. آن هم طی دو روز، فقط دو تا پست، در زیر بازنشر می‌شود:

 

یک توضیح عمومی

درین انجمنِ «دیدار با دانش» با انگیزه‌ی صمیمیت و پرهیز از گرفتن وقت، همه را موقع درگرفتن تبادل نظر و پیام، با اسم کوچک و در کمال آسودگی و احترام، خطاب می‌کنم. پیشاپیش ازین روشم پوزش. مدیر دیدار با دانش

 

سلام سید علی اصغر. رونق این «دیدار» به «دانش» است که هر یک از دوستان با پیام و بیان آن دانش را به دیدار می‌فرستند. دیدار و دیدن دانش. سپاسگزار خواهم بود که برین چراغ دیدار، نفت کلام و بیان ریخته شود و نورش دانش بتاباند. خودت برای من و این انجمن، منزلت علمی و اخلاقی دارید. درود.

 

سلام محمدتقی. دایره‌ی نفوذ انسان در کائنات مشروط است، دست‌کم در سه شرط: دانش، تکنیک، قدرت. مثلاً در آمریکا این سه تا در ناسا تا حدی بر روی تصرف در کیهان فراهم است. خواستم بگویم بشر مجاز است اما درین سه تا همواره دچار کمبود است، حتی گرفتار کمیابی و نایابی. ضعف را هم باید افزود. همین‌که انسان به زندگی ۱۰۰ و اندی ساله‌ی خود قواره، لذت، هدف، انگیزه، برنامه، پلکان، و در یک کلمه جهت ببخشد خودش نفوذ بالایی است. دیدارت درین دانش، ارزش داشت.

 

سلام عارف. و در ادامه چه در حال اختیار و چه در حال جبر، می‌شود از قوانین کلی هر دو امر، تبعیت کرد که هر کدام چارچوب‌های خودشان را روبه‌روی فرد می‌نهند. مثالهایی که زدی، درک مطلب را میسّر کرد. معمولاً انسان کوشش دارد غلبه‌کننده در هر دو امر، یعنی اراده یا جبر شود. از جبر بیرون بزند، در آزادی بیشتر مطالبه کند. خواندن متن و مثل برای من لذت علمی آفرید. شادم از چنین دیدارت.

 

سلام آق سید باقر. بله، بحث مسائل روز مأنوس با روح زمانه و روان مردم جامعه است. خُب؛ خودت از یک جایی شروع این بحث را جرقه بزن، تا وارد در بررسی آن شویم. دیدار با دانش، محل تمام مسائلی‌ست که در ذهن هر یک از ماها می‌گذرد. از مادرِ مسائل -فلسفه- تا جزئی‌ترین اخبار اتفاقیه‌ی جهان و جامعه. حرف شما که اقتصاد و اِحقاق حق و ... ، ملموس روح مردم است، سخن حق و اراده‌ی درستی است. پس، شروع بفرمایید. درود. من در بالا در ستون امروزم شروع کردم.

 

جلیل قربانی نوشت: سلام آقای طالبی، صبح به‌خیر. از سقوط یک کشور، زمانی در خبرها یا حتی در تاریخ سخن گفته می‌شود که در تهاجم نظامی یک دولت بیگانه، حکومت سرنگون و کشور اشغال شود. تغییر دولت‌ها در اثر کودتا، مبارزه مسلحانه گروه‌های شبه‌نظامی، انقلاب مردمی و رقابت‌های حزبی و پارلمانی، فقط سقوط دولت است و نه چیز دیگر. نکته عجیب در ایران ان است که به جز استیضاح و برکناری بنی‌صدر، حتی در برابر تغییر دولت‌های بی‌کفایت و ناتوان هم مقاومت می‌شود، گویی سرنوشت دولت و حکومت به هم گره خورده است.

 

سلام جلیل. درست متوجه شدید. دو پاراگراف ۱ و ۲ را فهمیدم که چه گفتید و حتی موافق هستم. پاراگراف ۳ دنباله‌ی جملات از حتی در برابر... تا آخر را درست متوجه نشدم. گنگ است. امابعد؛ بله، هدف مغز تبلیغی حکومت از لفظ «سقوط سوریه»، القای این حرف است: حیف! که در دسیسه‌ای سوریه از دست رفت! و با این لفاظی قصد این شده است تا ذهن به تقصیر به دیگران روَد، نه آنچه ایران در سوریه تا آخرین ثانیه کرد. البته اللهُ علمٌ.

 

جلیل قربانی نوشت: سلام دوباره. پاراگراف سوم در تبیین دیدگاه جاری در حاکمیت جمهوری اسلامی درباره کارکرد دولت‌ها بود. چون کار حزبی را قبول ندارد، دولت را هم‌تراز حاکمیت نگه می‌دارد و به‌همین دلیل گاهی در برابر ناتوانی دولت یا هم‌سو نبودن، جسارت تغییر دولت، حتی از راه استیضاح را ندارد و سقوط دولت را فاجعه می‌داند. در برابر دولت اسد در سوریه هم این توهّم جاری بود.

 

سلام جلیل. روشن شد حالا. مثالش، دم دست هم هست. می‌خواستند دولت دوم آقای حجت الاسلام حسن روحانی را از طریق استیضاح به کنار اندازند. اما اراده‌ی فائقه، گویا آن را خلاف آینده‌ی مبهم نظام تفسیر می‌کرد و نگذاشت صورت گیرد. من البته برداشتم این است، احتمال داده می‌شد حسن روحانی نشست استیضاح را به یک جاهایی باریک ببرد و غلبه کند، عین آقای سید عطاءالله وزیر ارشاد دولت وقت، که به علت تسلط در نطق و قدرت استدلال (+فریفتن) از پس استیضاح بر آمده بود و جو علیه‌ی همان جناح شده بود. متشکرم از دیدار با تو و دانش.

 

سلام مجدد مهدی. هیچ می‌دانی یک وجه اشتراک تو با دومی چیست؟! من کشکولی می‌گویم: هر دو، در برابر مخالفان فکری خود، «سرسخت» هستید و حتی «قهر» می‌شوید!!

 

یک پیشنهاد. در تنظیمات واتساپ خود، در بخش آنلاین حریم خصوصی، گزینه‌ی «همه» را بزگزینید تا بدانیم زنده‌اید و در دیدار هستید یا کی خارج شدید. ورود و خروج معلوم باشد، صفای دیدار بهتر است، آن‌هم دیدار با دانش. باز نیز اختیار با شماهاست. پیشنهاد بود. هرچند بیشتر، تنظیمات‌شان همینی هست که پیشنهاد دادم.

 

سلام محمدفضل. متنت طولانی بود چون، گذاشتمش دوباره نگاهی بیندازم که بتوانم به درک مطلب منتهی شوم. با این فکر تو که نگاه فلسفی به هر چیز، انسان را به درستی آن چیز وصل می‌کند، موافقم و اساس انسجام اجتماعی را ریشه در فلسفه می‌دانم که پیِ آسان‌سازی چرایی و چیستی است و عقل به کمک تفکر فلسفی میزان‌ها را تحویل می‌دهد. فکر فلسفی متضاد خود را دست می‌دهد. مثلاً اگر افلاطون توانسته بود مردم منطقه‌ی آتن و اسپارت را به قبول فیلسوف‌شاهی قانع کند، فکر فلسفی ملت آن دو جا همان را درست می‌دانست، اما ارسطو آن را با فکری نوتر، فرو ریخت و جامعه دستخوش تغییر برتر شد. ادامه در کامنت دوم. خواستم با مثال عینی‌ام، ذهن‌ها به سمت ارزش تفکر فلسفی(=چون و چوایی چیزها) پَر گیرد. جالب این که علامه طباطبایی در بحث تفسیری خود، پایان آیه‌های دارای تفاوت تفسیر، بحثی را وارد می‌کرد و از آن جا به بعدِ سخنانش، می‌نوشت: «هذا بحثٌ فلسفیٌ». یعنی از این جا بع بعد حرف فلسفی عقلی من است. او حتی روی متون مقدس، فلسفه را وارد می‌کرد. تزت محمدفضل، درست است. البته محض فلسفه هم کفایت ندارد، باید فکر فلسفی به مسائل عمومی بینجامد وگرنه، به علمی خنثی و عزلت‌نشین فرو می‌کاهد.

 

محمد فضل محمد فضلی نوشت:: دایی جان عزیز، این نوشته شما، نثری تأمل‌برانگیز و ادبی دارد که با زبانی استعاری و نمادین به بررسی نقش هنرمند و تأثیر هنر در جامعه می‌پردازد. استفاده از مفاهیمی مانند «غریو» و «لکنت» به‌عنوان نمادهای صوت عدالت و موانع اجتماعی، نشان‌دهنده نگاه عمیقتان به تأثیرات سیاسی و اجتماعی هنر است. چند ویژگی متن مختصر اما عمیق شما این است که از نظر زیبایی‌شناسی قوی است و واژه‌ها با دقت انتخاب شده‌اند. مفهوم عدالت و رابطه آن با هنر، به شیوه‌ای بدیع و هنرمندانه بیان شده است. و همچنین ارجاع به رمان «زندگی رؤیایی سوخانوف» و استفاده از تعریفی از هنرمند، بعد فلسفی و بینامتنی به نوشته می‌بخشد. با این وصف، این تصویر که هنرمند «غریو» عدالت را از زیر «لکنت» بیرون می‌کشد، نه فقط استعاره‌ای شاعرانه، بلکه ریشه‌ای عمیق در فلسفه هنر و مسئولیت اجتماعی دارد. به‌نوعی، این نوشته یادآور نگاه فلسفی به هنر است که از دوران باستان تا امروز، میان دو قطب «زیبایی» و «حقیقت» در نوسان بوده است. افلاطون از نخستین فیلسوفانی بود که به خطر هنر اشاره کرد. او می‌ترسید که هنرمند، به جای آنکه حقیقت را نمایان کند، صرفاً بازتابی از سایه‌ها را ارائه دهد و مردم را از واقعیت دور کند. اما نکته جالب اینجاست که افلاطون در عین حال نمی‌توانست از تأثیر شگفت‌انگیز هنر چشم بپوشد. او در کتاب «جمهور» هنر را از آرمان‌شهرش طرد می‌کند، اما در رساله «ضیافت»، زیبایی را دریچه‌ای برای رسیدن به حقیقت و عشق می‌داند. این تناقض نشان می‌دهد که حتی در فلسفه، هنر از دو چهره برخوردار است: هم می‌تواند فریب دهد و هم می‌تواند راهی برای کشف حقیقت باشد. نوشته شما از این منظر، بیشتر به نگاه نیچه نزدیک است. نیچه هنر را نیرویی حیاتی می‌دانست که می‌تواند انسان را از پوچی نجات دهد. در نگاه او، جهان ذاتاً سرشار از رنج و بی‌نظمی است و این هنر است که با خلق زیبایی و معنا، نوعی «نقاب» برای این بی‌نظمی فراهم می‌کند. اما نیچه این نقاب را فریب نمی‌دانست، بلکه آن را ضرورتی برای بقای انسان می‌دید. درست مثل آنچه که در متن شما آمده، نیچه معتقد بود که هنرمند با آفرینش خود، جهان را از غبار پوچی می‌تکاند و آن را قابل تحمل می‌کند. فارابی اما از زاویه‌ای دیگر به هنر می‌نگرد. برای فارابی، هنر یکی از مسیرهای رسیدن به سعادت است. او زیبایی را با خیر پیوند می‌زند و معتقد است که هنرمند، با آفرینش خود، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کند. این نگاه با نوشته شما همخوانی دارد؛ جایی که هنر نه به‌عنوان ابزاری صرف برای لذت، بلکه به‌عنوان ابزاری برای پالایش و روشنگری دیده می‌شود. هنرمند، در نگاه فارابی، کسی است که از طریق خلق اثر، جامعه را به سوی خیر و سعادت راهنمایی می‌کند. در دوران معاصر اما، این بحث‌ها از همیشه پیچیده‌تر شده است. امروز دیگر نمی‌توان هنر را از سیاست، اخلاق یا تکنولوژی جدا کرد. هنرمندان معاصر، در مواجهه با بحران‌های اجتماعی و جهانی، نمی‌توانند بی‌طرف بمانند. هنر امروز، نوعی واکنش به جهان است و مخاطب نیز به دنبال چیزی فراتر از زیبایی صرف است. او می‌خواهد که هنر، تجربه‌ای از حقیقت، اعتراض یا حتی آشفتگی باشد. این همان چیزی است که در نوشته‌تان با عنوان «غریو» از آن یاد کرده‌اید. دایی جان، فکر می‌کنم زیبایی نوشتار شما در این است که با زبانی ساده و شاعرانه، مسئله‌ای عمیق و فلسفی را مطرح می‌کند. این نگاه، هنرمند را به جایگاهی می‌برد که دیگر تنها خالق زیبایی نیست، بلکه واسطه‌ای میان حقیقت و جامعه است. متن شما مرا به این فکر واداشت که شاید هنر همان حلقه‌ای باشد که می‌تواند میان آشفتگی جهان و امید انسان‌ها پیوند برقرار کند. هایدگر در کتاب بسیار مهم «سرچشمه اثر هنری» هنر را تجلی حقیقتی می‌داند که از طریق آن جهان به روی انسان گشوده می‌شود، حتی بدون آنکه هنرمند الزاماً رسالتی اجتماعی احساس کند و هم او تاکید دارد که انسان «دازاین» مظهر برگشودن هستی ست. خوارزای کوچک شما

 

سلام محمدفضل. کامنتت، کامل‌ترین کار روی غَریوْ بود و تو دامنه‌ی این مسئله را با احاطه در دانش این کار، به فرآورده‌های فکری بزرگان اندیشه، عین خیاط و دوزنده، دُک زدی. ارزش چاپ این کامنتت بر من هویداست. خواندن متنت، چنان کافی‌ست، که لازم نمی‌بینم، پاسخم را تشریحی‌تر سازم. فقط گویم در معاصر هم شاه و هم حالا، غَریوْها، ناشنیده، محکوم شدند. محسن‌آقا مخلباف غَریوش سرکوب شد، مسعودآقا کیمیایی به لُکنت تن داد. هنرِ هنرمند اتفاق نیست، واقعه است. واقعه چیزی‌ست شبیه پدیده که به درازای جهان می‌مانَد اما اتفاق، درمی‌گیرد و ذهن هم آن را نمی‌خواهد ذخیره کند. من معتقدم انسان باید واقعه آفریند، با کتاب، با مقاله، با فیلم، با تئاتر، با هر رقم کاری که نیکی به جامعه تزریق کند. متن تو در ارقام نمی‌گنجد که نمره دهم. فکر کنم هر کس بخواند شکوه و شکوفه از متنت در خود ببیند. درودت. همچنین در آخر متنت نوشتی: «خوارزای کو.... شما». گویم: من بِرارزا و خوارزا، خیلی دارم، همه هم پیشم قدر و قامت دارند. لابد معلوم است بر تو که چرا تو در «دیدار با دانش»ی. متشکرم از هنر و فن نویسندگی‌ات که گواهی دهم درین «دیدار»، فن بیان و پرهیزگاری سکوت هم دارد محمد.

 

محمد فضلی نوشت: در تمام زندگی، از تعریف اکثریت دوستان و آشنایان و اهالی هنر و غیره علیرغم لطف شان، هیچ خرسندی در من رخ نمیدهد مگر تعریف متفکران و بزرگانی چون شما که بی نهایت قلبم را شیدا و روحم را می‌نوازد. سپاس برای لطف بی پایان شما

 

سلام محمدفضل. تعریف از انسان -جدا از آن‌که چارچوبی اخلاقی دارد- در واقع تعمیق ارزش‌های باروَرشده‌ی وجود آدمی‌ست. چه بسا خودسازی فردی به دنبال دارد و سرانجامِ آن جامعه‌سازی را مستحکم می‌سازد. خشنودم از نگرشت.

 

سلام جعفر. این جا -که درگاه همه‌ی حاضرین است- دیداری‌ست، هم با خودِ «دانش» به معنای علم، و هم حضورْ «بادانش» به معنای تک‌تک دانشمندان این جمع. جعفر من هم به نقطه‌نظراتت احتیاج دارم زیرا فکری باز، داری و در تشخیص مسائل، از ذهن تحلیلگر برخورداری. سپاس این نعمت جمع و جمیع دانش به روی هم را.

 

مهدی دوباره باید جمله‌ای گویم. محمدفضل، بسیار اهل مطالعه است. فردی توانمند در سکوت، ولو در میان انبوهی از جمعیت. او و کتاب صمیمی‌ترین رفیق‌اند. پس، باید هم عالی‌تر بنگارد. از لطف صِحّه‌ات به وی، سپاس.

 

سلام محمدفضل. قشنگ درس پس می‌دهی! در واقع همه‌ی ما داریم درس‌هایی که دانش می‌گیریم، به «دیدار» پس می‌دهیم. درس از حیات کنار گذاشته شود، علم با عوام -به معنای جهالت، نه افراد بی‌سواد که گاه حکمت آنان از سوادآموختگان پیشی و غلبه دارد- احساس بیگانگی و غریبی می‌کند. پس، درس پس بده به دیدار محمد! که من یا ممکن است افرادی از دیدار آن را تدریس تو حساب آوَرند. حضرت ادریس را از آن رو ادریس گفتند، که بینانگذار درس و تدریس بود. درود. همچنین خط واتساپ حسین جوادی‌نسب را ندارم. دو خط ازو دارم، اما واتساپ در آن نمی‌بینم. اگر خبر دهید به وی، خط واتساپ را برساند، آنی دعوتش می‌کنم.


سلام محمدرضا. تشخیص من این بود، درین دیدار، دانش تاریخ و تحلیل اجتماعی آن دوست و فامیل اهل مطالعه‌ام، مورد استفاده قرار گیرد و خوشنودم دعوتم مورد پذیرشت واقع شد. اگر واقعاً وقت فکری خود را در این دیدار هم اشتراک بگذاری، اعضا پی به عمق مطالعه و نگرش نوین تو به مسائل خواهند برد که بر من آشکار شد. امید است دانش خود را به این جا به دیدار هم دهیم. نوعی تضارب آرا و تبادل اندیشه و نشر دانش. سپاسگزار هستم از علایق و لطافتی که ورزیده‌ای.


سلام محمدفضل. مقاله‌ای سرشار از اندیشه نوشتید. دست مریزاد گفتن دارد. من هم در امتداد این متن، دو سخن گویم: اول) از ابن‌رُشد فقیه و حکیم اهل سنت، که واسط تفکر عقلی غرب و شرق بوده است. او را وقتی بیشتر می‌شود فهم کرد و ثمرات علمی‌اش را صرف، که امام‌محمد غزالی را خواند. اولی متفکر عقلی، دومی متفکر نقلی. هر دو هم، از دنیای تسنن که چهرگانی شهیر با آثار کثیرند. دوم) دکتر عبدالکریم سروش در کتاب «تفرُّج صنع» بحث از صناعت و قناعت کرد، سفرش به ژاپن است در دهه‌ی شصت. آن جا مطرح کرد علم، بی‌وطن است. زیرا علم محصول بشریت است، نه هیچ کشور. این مورد را در تأیید پاراگراف پایانی‌ات وارد دیدار کردم که گفته باشم، استنتاج مناسبی از مقاله‌ات بروز دادید. درود که در دیدار، بادانش ظاهر می‌شوی و نافع سخن، می‌رانی.


آق سید باقر سلام. درسته، پزشکیان‌های این جامعه خود می‌دانند اراده در یک جا و در یک تن است. تا آن اراده همچنان اداره‌ی نظام را همین‌نحو بخواهد اداره کند. پزشکیان‌ها به‌خوبی مطلع‌اند فقط قادرند جاهایی آن‌اندازه مؤثر باشند که اشخاصی ذهن‌گرا و اسیر توهمات مانند آقای سعید جلیلی و... نتوانند عهده‌دار آن جایگاه‌ها شوند. آقای پزشکیان به نظرم با توجه جاده، دارد دنده می‌دهد. حتی جاهایی اصلاً تعویض دنده ممکن نیست چون جاده پر از سنگ و چاله است.


سلام محمدعبد. ابتدا پنهان ندارم، تا پرده‌ی ۵، واقعاً چه نیازی‌ست که متنت را این‌همه دراز می‌سازی! البته جمله‌ی آخر پرده‌ی ۵، مهم بود. برادر چرا درازگو شدی؟ می‌شد بگویی زندگینامه‌ی امیرکبیر را رجوع کنید به فلان منبع، تا زحمت در اسکلت قلمت نپیچانی و ما را هم صاف ببری سرِ سِرّ سخن. بگذرم. امابعد؛ امیرکبیر بدترین بدی‌اش این بود، خویِ نرمی در سرش نبود و برای جلب دل قدرت، حمام خون راه انداخت. کُشتن فراوان بهائیان و ایجاد سیاست تعقیب و گریز به تعطیلی فکر در آن مقطعه دمید و سِندان را کاشت و چکش بر آن کوباند. خدمات و حسنات هم داشت. از ایران دوره‌ی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی یک فکر غلط نموّ کرده بود که مردان قدرت در جمهوری اسلامی ایران را با امیرکبیر هم‌نام کنند. او به اصلاحات دستوری معتقد بود، حال آن‌که جهان اکنون، رشدش مبتنی‌ست بر توسعه‌یافتگی و رشد اقتصادی. رشد به ترقی در مسائل عمومی ارجاع می‌شود و توسعه به مسائل سیاسی، حقوقی، فکری، فرهنگی و تعمیق فلسفه و هنر. هر کشوری از هنر و هنرمند فکور هراسید، آن کشور، شاخص توسعه‌اش در سایر امور به تباهی منتهی می‌شود. هنر یعنی چاه زدن برای رسیدن به آب حیات. هنر خاموش شود، یعنی کشور جلوِ خلافیت فلسفی ایستاد. از نکات ارزنده‌ات در پرده‌ی ۶ و ۷ نمی‌شود گذشت. خدا قوت. ۲۰ دی ۱۴۰۳.


سلام محمدعبد. پشتِ ترکیب وصفی «تاج‌بخش» در عبارتت، تحقیقات خوابیده و این نشان می‌دهد از روی پژوهش به این دانش رسیدی. مهم بود این. سپاسگزارم و خوشحال از دیدار دانشی‌ات در «دیدار» که باید «با دانش» آمد. و نیز محمدعبد، این «عالی» را هم سپاس. تحلیل کردم، تحلیل هم دانشِ توأم با احتمالات -و بهتر است بگویم: فن کشف و شرح خبر- است.


سلام جلیل. ازین‌که در منظرت جالب آمد، خرسندم زیرا تأییدت بر قوت متن اطمینان بیشتری می‌بخشد. نوشته‌ی تحلیلی‌ات «ازلبنان جدید تا...» هم دربردارنده‌ی اطلاعات و ارزیابی محاسباتی است. اساساً از ترسیم واقعیات لذت می‌برم، زیرا درک واقعیت، در حقیقت از یک سمت نبرد با اوهام و تفسیرهای غلط است که به آرزو شبیه است نه آنچه «رخ» نموده است. بنابرین. بند ۶، حرف کاملاً منطقی‌یی است. و از ۱ تا ۵ هم قلمی قهارانه است که از دانش بسیارت خبر می‌دهد. حال که «موشک‌پرانی» را رفع عیب کردی در تایپ، مطلب بر من روشن‌تر شد. چون سرِ مفهوم «موشکافانه» ذهنم درگیر بند ۲ شد که مقصود آقاقربانی از این استخدام واژه چیست. حل شد حالا. خشنودم از دیدار با دانش تو و خود تو. درود.


سلام آق‌سیدباقر. در پیام جناب‌عالی پنج مسئله طرح شد. یکی ربط خیر به عداوت که حکمت این ضرب‌المثل، بارز است. دیگری میل باطنی مردم که این اواخر حتی اواسط، این میل آشکارا به حاکمان انتقال داده می‌شد اما سیاست -اغلب- شنوایی‌اش تعطیل! است. سومی هزینه / فایده که واقعاً عقل آن را امضاء می‌کند. چهارمی گرداب اعراب، که این ملل نشان دادند به تفریح و سرگرمی، حتی هضم در جهان علاقه دارند و حال هیچ درگیری‌یی را ندارند. در واقع اولین مللی که تئوری مارکسیسم در مبارزه برای برابری را قبول کرده بودند، اعراب بودند به علت پدیده‌ی اسرائیل و باز نخستین ملل در ترک اصول مارکسیسم همین اعراب‌اند. پنجمین هم اضمحلال است که در قلم شما برآوُردش را قطعی دانستی. من درین متنت، دقتت درین تحلیل و شناخت واقعیت منطقه و کشور را مشاهده نمودم. درود که کامنت کردید و دیدار دست داد.


سلام جلیل. منهای طنزت، بارِ نابودی هر حکومتی در منطقه چنان هزینه‌بَر است، که آدم به شگفت می‌آید حتی تابلوی معکوس شماره‌اندازش را هم در مشهد و سپس تهران و حتی کن در آسانسورهای جاهای مختلف به چشمم دیده بودم. در مورد سومی هم من واقعاً یقین دارم، سرگرمی بیش نیست.


سلام آق سید باقر. در سیاست داخلی که جناب مهندس، دیگر چنان غلطاً در غلط است که نگاه جامعه فراتر از انتقاد رفته است. این شیوه‌ی حکمرانی نشان از آن دارد برای خود حق پیشینی قائل‌اند و همه را به «راه» خود می‌خواهند. حرف‌های شما واقعیت مسلّم است. زور آنان هم چون توسل به مقدّسات دارند، همچنان جلوداران سیاست و نقد را به سمت مشکل بیان و پیچیدگی چاره‌اندیشی رانده است. سپاسگزارم از دیداری که با برشمردن معایب داخلی، صورت بخشیدید. درود.


سلام مجدد. برای این پست شما آق سید باقر -که جذاب تنظیم شد و حتی پرمفهوم است- قسمت همزیستی مسالمت‌آمیز یک نکته گویم: متأسفانه نگاه ایدئولوژیک حق‌پندارانه و خُرافه‌های فکری مذهبی، مسالمت را با سازش و تسلیم، یکی می‌داند و همین رواداری را در اینان. بسیار دور کرده است. شما اگر دقت کنید که می‌کنید چقدر روی مولوی اسحاق مدنی ناسزا روانه می‌کنند، تمام، نشئت از روح تخاصم‌جویانه دارد. زیبا بود تمام گزاره‌ها. تشکر بابت این کار.


سلام جلیل. بله، فضای رسانه‌ای جدید که مطرح کردید، از چنین پتانسیلی برخوردار است. من در کتاب «ایران؛ روح یک ملت» اثر خانم ساندرا مک کی خوانده بودم که ویژگی فرهنگ ایرانی را این دانسته بود قدرت «بازبینی عقاید خود و شکل‌دهی دوباره» را دارند. روی همین اصالت فرهنگی شاید بود داریوش برای تحکیم سلطنت خود در اواخر حاضر شد از ۲۹ گروه مختلف ایرانی بیعت بِستاند. این را مثال کردم که بگویم اخیراً هم از بالا، دستور / توصیه / صلاح‌بینی صادر شد همه بیفتند جلو فکر مردم را دوباره شکل دهند. اما به قول شما باید رسانه‌های نو تلاش بیشتری ورزند که مردم از مطالبات سازنده‌ی خود دست نشویند. این را هم می‌توان جزوِ چارچوب خود نمود تا فکر مردم را به سمت آینده‌ی متغیر برد، تا واپس‌گرایی، در عمل سختی اقدام خود را باور کند که نمی‌توان روی فکر مردم سیمان پاشید. از دیدارت درین دیدار دانش می‌افزاید. سپاس آقای قربانی.


سلام مهدی. به این متنت می‌شود این را نیز افزود که هدف در بین این چند اسم که نام بردید -و سه اسم خاندان اسد، حشد عراق، انصار یمن را احتمالأ لای آن نقطه‌چین دو کمانک، گذاشتی- دچار تشتًت است. هر کدام از این شش تا -که محور مقاومت نام گرفتند- راهبرد و مقصد جداگانه داشتند. پس؛ اسرائیل فرصت‌طلبی پیشه کرد هر شش تا را ضربه زد. در واقع اسرائیل درین ستیز سخت که اسمش جنگ و وحشت است، به علت هدف واحدش در برابر شش هدف متشتت، بسیار آهنین و بدون چارچوب اخلاق جنگی وارد شد، و خود را از مهلکه‌ی رویارویی به ارتشی ضربه‌زن تبدیل کرد. همیشه، هدف است که ارتش انگیزه می‌دهد. ارتش اسرائیل، سازمان بقا است و این فلسفه‌ی سیاسی اسرائیل است. متن شما مرا وایم داشت، این ورق را هم بگشایم. درست / نادرست متنم پیش اهالی این «دیدار». درود جناب مقتدایی.


یک پیشنهاد. از آنجا که هیچ فیلم و کلیپ را در ایتا و این جا در واتساپ باز نمی‌کنم، از محتوای آن هم باخبر نمی‌شوم. هر کس اگر می‌بیند یا بارش می‌گذارد، دست‌کم چند کلمه‌ای هم برداشت یا توضیحات خود را در زیر آن درج نماید، به نظر می‌رسد، نافع باشد. دامنه.


سلام آق سید باقر. من چون فیلم و کلیپ را باز نمی‌کنم، نمی‌دانم چی هست. به همین علت گفتم اگر کسی فیلم‌هایی را که در «دیدار» گذاشته می‌شود باز کرد و دید، خلاصه‌ی دیدگاهش یا موضوع آن کلیپ را زیرنویس کند، یاد بگیریم چیست. از شما برای ارسال این توضیحات سپاسگزارم. خدا قوت. پس، با این توضیح یک اشکال بر کل کشور وارد است و آن این است حاضر می‌شوند با دلارفروشی خزانه‌ی نظام را پُر کنند. ولی واقعاً این قدر می‌شود رذل شد و با این شیوه پول ملی را به بی‌اعتبارترین وجه رایج کشور بدل کرد که کسی الآن برای ۲۰۰ هزار ریالش نمی‌تواند سیب‌زمینی بخرد. برای من حقیقتاً شگفتی داشت، دولت‌های جمهوری اسلامی ایران حاضر شوند با پول ملی با این شیوه‌ی شنیع، بازی کنند. این بود که گفتم این بخش از تحلیلت برای من دشوار بود و ابهام آفرید. روی فرض‌های مهم نوشته‌ات می‌شود واقعاً مباحثه کرد زیرا اهمیت آن بسیاربالا است. درود و خشنود ازین دیدارت درین درگاه «دیدار».


مجدد سلام آق سید باقر. کوشش شما برای استناد نقلی از سایت «رویداد ۲۴» متضمن تشکر است. چون با دقت خواندم و مقاله‌ای تبیینی بود. البته همچنان این مقاله هم از حدس و احتمال سخن می‌گوید که در تحلیل، یک رسم رایج است. قطعی نکرد حرفش را ولی مستدل وارد بحث شد. وقتی رسیدم به جمله‌ی «این تاکتیک برای کشورهایی که بدهی خارجی زیادی دارند، با شکست مواجه می‌شود، اما در مورد کشورهایی که سعی دارند بدهی‌های داخلی شان را تسویه کنند، جوابگوست»، واقعاً تکان خوردم. چون اسم چنین تاکتیکی دستبُرد به جیب ملت و پایین‌کشاندن ارزش موجودی دست مردم است. به قول داراب‌کلایی‌ها که به این طور رفتارگراها می‌گویند: «پَس‌فطرِتا»! جا دارد این بحث قوام بیشتر بکیرد. از مباحثه‌ات درین دیدار بازم دانش دست داد. درود، نیز خشنود.


کامنت برای این متن هل اول. اما من واسه‌ی دانش این کتاب را می‌خوانم. چون ثروتمندشدن را دوست ندارم. ثروت و ثروتمند بی‌شک در جای خود جایگاه درخشان دارد. اما من چون فن و فنون ثروت را یاد نمی‌گیرم، عمل این کار را برای خود ندارم. بی‌درنگ قائلم کشور باید ثروتمند باشد و مردمان هم ثروت داشته باشند. اشتباه نشود، ثروت اگر حتی به قید قرعه! هم روی من رو کند، چرا که نپذیرم! ولی راه به سوی ثروتمندشدن گنجایش می‌خواهد که من آن را برای امور دیگرم گذاشتم. ملت، با ثروت است که می‌تواند گرفتاری‌های خطیر فقر را از خود دور نگه دارد.


سلام سید علی اصغر: واتساپ رمزنگاری می‌کند گفت‌وگو را که جز اعضای گروه، کسی آن را نفهمد. حتی میان دو نفر، در صفحه‌ی شخصی‌شان هم چت شود، فقط آن دو نفر می‌فهمند فونت و جمله را. لذا، ویرایش را اگر واتساپ اضاف کند، به آن ایمنی فنی و امنیت رمزنگاری، اختلال ایجاد می‌شود. رمز هم این طور است، مثلاً خودکار بگیر، جملات را الکی به زبان چینی یا مالایی دَجوبَجو بنویس، اون حالت که حتی کنارت هم نمی‌داند چی نوشتی.


مجدد سلام سید علی اصغر: نشان تفهُّم و برداشت درست سید ازون متن. من حقیقت فکری خودم از حیات را در آن چند جمله برملا کردم. البته که مادّه و معنا را دو بال جسمانی و روحانی انسان می‌دانم که قصد به‌زیستن دارد. درود برِت درین دانش. بیشتر بیا دانش.


و نیز این یکی: هر دو مورد مهم بود. بحث از لفظ پیروز نیست، که حکومت ایران و حامیان تندروِ آن، روی این لفظ برای اسرائیل حساس است، بحث این است، در برابر شش تا اعضای محور مقاومت بسیار خشن و جهنمی واکنش نشان داد. این حرکت اسرائیل منطقه را وارد تصمیمات بسیار مهمی کرد و می‌کند که تماماً به زیان جمهوری اسلامی ایران شکل می‌گیرد.


سلام آق سید باقر. سخنان برحق زدید. واقعیت‌ها را آشکارا گفتید. فقط با آن قسمت که فرمودید: «حکایت از نرمش دیگری در حکومت است» حرف دارم رویش. این حکمرانی در برابر هیچ پدیده‌ای نرمش ندارد. کار این نظام بر اساس اصرار بر عمل به سیاست دستوری، خودبه‌خود به وضعیت افتاده است. در مورد آقای مسعود پزشکیان نیز شاخه‌ی دخالتجوی حاکمیت هیچ تصور نمی‌کرد او در آن اوضاع با رأی و مشارکت منتقدان نظام مورد استقبال قرار گیرد. اینک بن‌بست است تا ترامپ ۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ رسماً ۱۰۰ فرمان را صادر نکند، حکومت ایران تماشاچی ایستاده است که چه رقم می‌خورَد.


پیام برای یادداشت

م.ح به من آدرس مصاحبه‌ی آقای احمد غلامی با آقای لطف‌الله میثمی را داد که دیروز ۲۳ دی ۱۴۰۳ در روزنامه شرق چاپ شد. من مشغول مطالعه‌ی این گفت‌وگوی تقریباً بلند، شدم. برداشت خودم را پس از پایان‌بردن مطالعه‌ام، درین دیدار خواهم نوشت. با سپاس از ایشان برای التفات به این ارسال آدرس. تا بعد.


م.ح سلام. من هم خوشحالم که این «دیدار» دعوتی برای دیدن دانش و دانشمند و دانشوری است. همه چیز از دانش بر می‌خیزد. دانش، متضادی خشم‌آلود به اسم جهالت دارد که این دیدار می‌تواند دید ماها را به دانش و دانایی بالاتر برساند. از پیامت که نشان آداب شماست، خشنود شده و خشنود می‌مانم.


و به این دو پیشنهادت، گویم:

در مورد بند ۱ من برین نظرم، در اولین دیدار دو فرد درین صحن، آداب انسانی مراعات شود، اما در پیام‌های بعدی، در همان روز، اختیار با خود آن دو نفر است.

در مورد بند ۲ حفاظت / نشر هر متن بر عهده‌ی خودِ آن فرد است، خواست هر جای جهان انتشار دهد، دهد. اما در مورد نوشته‌های سایرین، نظر آن صاحب‌نوشته که آیا مخالف نشرش هست، یا نیست، بستگی دارد. با تشکر برای اهتمام در تحکیم آئین‌نامه‌ی دیدار. درود.


و برای این پیام: ممنون می‌باشم و تشکر وافر دارم که مرا به این اتفاق در روزنامه شرق آگاهانیدید. اگر داراب‌کلا دیدمت، یک ویفر با نوشابه‌ی کانادادرای پِتی‌ات می‌کنم! کشکولی این آخری.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">