خبر ۱ : استیو بنن استراتژیست برکنارشدهی ترامپ -که در ساخت دیوار مرزی آمریکا و مکزیک نقش داشته- از طریق سایت سرمایهگذاری «ما دیوار میسازیم» بیش از ۲۵ میلیون دلار از کمکهای مردمی را به جیب زده است. (منبع)
دامنه: این شخص به لزومِ جنگ مسیحیان و یهودیان با اسلام و چین معتقد است و این رویارویی را مقدس نیز میداند. لابد جیببُری کرد تا پول دیوار مرز مکزیک را خرج تقابل با اسلام و ایران کند!
خبر ۲ : جو بایدن در مورد ماه محرم نوشت: «همانطور که دوستان و همسایگان مسلمان ما شروع سال نو اسلامی را گرامی میدارند و به فداکاریای که در ماه مقدس محرم انجام شد، احترام میگذارند، بیایید همهی ما بخواهیم که در کنار هم در مبارزه برای شفقت، برابری و عدالت بایستیم.» (منبع)
دامنه: کاری به این ندارم که او به آنچه گفته، صداقت دارد یا ندارد، صوری گفته یا جدّی. باورش شده یا نه. مهم این است او به چهار مفهوم ارزشی اشاره کرده است که آرزوی همیشگی بشریت است، خاصّه به اصل «فداکاری» در واقعهی عاشورا. باز «جو بایدن»! که دستکم برای ماه محرم، ولو برای کسب وجهه و رأی، چنین نوشت. هستند در داخل که انگار یک جو غیرت ندارند و هنوز هم منتظرند ترامپ یک غلطی علیهی ایران بکند و از اینکه نمیتواند، با خود در کلنجارند و تحت فشار.
خبر ۳ : باراک اوباما گفت: «عاقبتِ ریاستجمهوری ترامپ، افسارگسیختنِ بدترین هوسهای ما بوده، تضعیف وجههی پرافتخار ما در اطراف جهان و تهدید بیسابقهی نهادهای دمکراتیک ما.» (منبع)
دامنه: متوجه شدید که چی گفته؟ یعنی بدترین شکل دموکراسیِ صوری و پولی و کاپیتالیستی.
خبر ۴ : بیل کلینتون گفت: «شما میدانید که ترامپ با چهار سال ریاست جمهوری دیگر چهکار خواهد کرد: مقصّردانستن دیگران، قلدری و تحقیرکردن.» (منبع)
دامنه: سه شیوهی قدرت یکجانبهگرا و سه فاز شخصیتی نژادپرستی در آمریکا.
خبر ۵ : نخست وزیر عراق در دیدار با ترامپ در آمریکا گفت: «آمریکا به عراق برای شکست داعش کمک کرد.» (منبع)
دامنه: ازجمله حرفهاییست برای تأمین منافع ملی، ولی تهی از راستی و خالی از درستی. امور داخلی هر کشوری انحصاراً ملیست، اما اثراتِ ملموس معاضدت ایران نادیدهانگاشتنی نیست.
به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و بهحق، فتوای بهحق صادر ڪرد ڪه سالها بود شیعیان جهان -و حتی پارهای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام میورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیهی ٣٥ سورهی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمهی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):
ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دستآویز و وسیلهای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.
فتوای نوینِ «ڪمیتهی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در دربارهی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیدهام:
«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلیها جایز است... شخص میتواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمیشود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت میدهد...» (منبع)
نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیدهی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقلشان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاباند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار میزنند ڪه حتی ایمانورزی سایرین را شماتت و سرزنش میڪنند، و رفتار مؤمنانهی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه میپندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.
شاهد مثال: سالها با چشمان سر و دیدهی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل میڪرد، شڪوفه میداد، شڪوفا میشد و غُنچه میبخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرامبخش و مطمئن برای عشقبازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بودهاست؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.
یڪم: دڪتر «امانالله قرائیمقدم» جامعهشناس با استناد به نظریهی «پیتیریم سوروڪین» جامعهشناس مشهور روستبار آمریڪا (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸) دربارهی نظامات و ادوار جهان بر این نظر است ڪه جهان اڪنون در دوران «حسّی و مادّی» خود قرار دارد و اقتضای این دوران هم «ڪمتفاوتی» افراد به یڪدیگر است. از نظر او «اقتضای این جهان بهویژه در شرایط زندگی صنعتی و در ڪلانشهرها این است ڪه آدمها با یڪدیگر شبیه روبات برخورد میڪنند. مثلا در ڪوچه و خیابان از ڪنار هم عبور میڪنند اما ڪمترین توجّهی به هم ندارند.» آقای قرائیمقدم این را ناشی از ڪمرنگشدنِ «معنویات و بروز بیشتر مادّیات در این جوامع» میداند ڪه ڪمترین آسیب آن، «همین ڪمتفاوتی یا بیتفاوتی» است. (منبع)
در مورد نظر قرائیمقدم نظری ندارم یعنی بلد نیستم چیزی بگویم اما در بارهی سوروڪین باید بگویم او واقعیتها را یا ناشی از افڪار ادراڪی و تجربی میداند، یا عقیدتی و ایمانی، و یا باورهای ایدهآلیستیی و عقلانی. ویکی پدیا سوروڪین در تئوری تقارُب (=به هم نزدیڪشدن) این پیام را رسانده ڪه بهتدریج ڪشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی به هم نزدیڪ میشوند. زیرا اقتصاد و تولید، منجر به درد و معضل مشترڪ مشڪلات بشر میگردد و از بروز اختلافات سیاسی میڪاهد.
نظری به دیدگاه سوروڪین ندارم، بلد هم نیستم، من جامعهشناسی عمومی را با مطالعهی آزاد آنتونی گیدِنز مزمزه ڪردم، با ترجمهی منوچهر صبوری از نشر نی، اما درس تخصصی جامعهشناسی سیاسی را با استاد دڪتر حسین بشیریه گذراندم. بگذرم.
دوم: رهبر ڪاتولیڪهای جهان یعنی آقای «پاپ فرانسیس» در «موعظهی هفتگی خود» در مورد مسجد «ایاصوفیه»ی استانبول ترڪیه موعظه ڪرده ڪه از ڪار رجب طیّب اردغان ناراحت است و گفته: «فڪر من به استانبول میرود، به سنّت صوفی فڪر میڪنم، بسیار ناراحت هستم.» (منبع)
چه بگویم به پاپ؟ برخیها در ایران -حتی حتی از میان روحانیان- ڪه مقامات دینی را صرفاً برای «موعظهگری» میخواهند و مدعیاند دین از سیاست جدا است و اقدام امام خمینی در تأسیس جمهوری اسلامی ایران را تقبیح و سرزنش میڪنند. مثلاً اخیراً حجتالاسلام مهدی مهریزی هم مصاحبه ڪرده و گفته «قرآن ڪریم در گزارش خود از پیامبران، بیان نڪرده است ڪه تلاش پیامبران در ڪنار هدایت و تعلیم مردم، تشڪیل حڪومت بوده است.» (منبع)
راستی: استانبول، در اصل اسلامبول بوده است. اما لائیڪها نام اسلام را از روی آن حذف و «استانبول» ڪردند. ایاصوفیه هم دیرزمانی مسجد بوده است و سپس موزه شد و حالا باز نیز به اصل خود برمیگردد. آقای پاپ مقام مذهبی مسیحیت ڪاتولیڪ اگر از تحولات خشن جهان و ستمگریهای زورگویان ناراحت باشد بهتر است تا از روز و روزگار یڪ مسجد. البته موعظه (=پند) اساساً خوب است، اما جهان فقط با موعظه پیش نمیرود. ڪاری در ردیف امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی باید ڪرد و نظام سیاسی مُبتنی بر دین و منطق و عقلانیت و متّڪی بر نظر و رأی همیشگی مردم و جمهوریت باید آراست.
سوم: «عمرانخان» گفته «بیش از ۸ میلیون ڪشمیری از طرف ۸۰۰ هزار نظامی هندی محاصره شدهاند و حدود یڪ سال است ڪه تهیهی امڪانات اولیهی زندگی نیز برای آنها مشڪل شده.» (منبع)
اشارهی نخستوزیر پاڪستان به ڪشمیرِ بخشِ هند است. ڪشمیر منطقهای وسیع و بڪر است ڪه سه پاره شد. بخش هندی، بخش پاڪستانی، بخش چینی ڪه اقصا نام دارد. تمام این سه پاره، حوزهی نفوذ زبان «فارسی» بوده و هست.
چهارم: از قم هم بگویم. قم چند روزی است ڪه یڪ روز در میان، یا دو سه روز در میان، در زیر ذرّات ریزگردها دیده نمیشود؛ حتی از فراز ڪوه «دو برادران» قم و یا از شیار ڪوه خضر و حتی از خط الرأس بزرگراه آوینی. دیروز ریزگردهای حیاط منزلم را جارو زدم. هم زیاد بود و هم به خاڪ قم نمیماند. گویا از دوردستها به اُمالقرای قم، مقیم شد.
نڪته: عڪس ڪوه «دو برادران قم» را در بالا منعڪس ڪردم. نڪتهی دستور زبان فارسی اینڪه، در فارسی وقتی عدد بر سر ڪلمه یا معدود آمده، دیگر آن ڪلمه جمع نمیآید. ڪوه دو برادر درست است نه دو برادران. اما این نام -ولو نادرست- هم بهڪار میرود و هم این دو تا ڪوه با همین عنوانِ «دو برادران» در میراث طبیعی ملی ثبت شده است. علت نامیدنِ به این نام، در عڪس مشخص است: چون عینِ دو برادر ڪنار هماند؛ مانند قلهی دماوند ڪه البته در رشتهی ڪوه البرز، یڪّه و تڪقلو شد! این قلّهها به قول ملڪالشعرای بهار -ڪه در حرم امام رضا (ع) دفن است- حڪومتهای زیادی را شاهد بودند، حڪومتها آمدند و رفتند ولی دماوند هنوز هم پابرجاست. مرحوم «بهار» این را به شعر در آورد. بگذرم باز.
به قلم دامنه : به نام خدا. ما همه امتحان (=آزمون) میشویم. دستڪم با این سه عامل: با عوامل طبیعی، مانند خشڪسالی یا تَرسالی. با فصلها، چه پاییز چه بهار. و با یڪدیگر توسط همدیگر.
سرِنگِتی نشانمان میدهد ڪه وقتی «فراوانی» چه در بیشه و چه در بوته، تمام شود ستیز آغاز میشود. آنگاه شغال غذا میدزد، گُراز راه مخفی اضطراری برای لانهاش میڪَند، ڪَفتار، قدرت در آرواهاش میاندازد و بر هر جّنبندهای یورش میبرَد و اساساً میان قوی با ضعیف و حتی قوی با قوی، نبردِ ارادهها حتی به صورت رُخبهرُخ روی میدهد؛ چراڪه، جایی ڪه غذا هست، رقابت هم هست، اما جایی ڪه غذا نباشد و یا ڪمیاب باشد، ستیزه و نبرد خونین، قانونِ قَسری (=جبری و اجباری) میشود و روال ڪارزار.
دریدن بوفالو توسط شیرها
قلمرو، همان ڪار را با ما میڪند ڪه مرزهای بینالملی با سایرین. تجاوز به قلمرو منجر به هرجومرج و آشوب و بلوا میشود و دفاع از قلمرو، ڪارِ هرروزهی زورمندانِ ما.
از آنجا ڪه در سرِنگِتی و هر جایی چون سرِنگِتی، پذیرفتنِ شڪست، «بدترین بخش ریاست» است، هیچ زورِ بازو دار، و هیچ زورِ پنچهافڪن و چنگالورز حاضر نمیشود از غذای مفت و مجانی بگذرد و یا از چنگ رقیب درنیاورَد و غُرش و پرّش نڪند و بر ضعیفان ما زور نگوید.
ستیز در سرِنگِتی، نوعی دانشگاه است، نوعی عبرتگاه است و نیز نمایشی تماشایی برای پرهیز از سبُعیت (=ددمنشی و درندگی). در سرِنگِتی حتی یڪ شیر نر قویپنجه و یڪ فیل جَسیم و تناور و عظیم جثّه، به تنهایی، ضعیف است؛ باید گلّه شوند و نیز متحد بماند تا بتوانند از خود، از قلمرو خود، از چراگاه و شڪارگاه خود و همچنین از همه مهمتر از جمع و اعضای متشڪّلشدهی خود پاسبانی ڪنند تا بتوانند نگهبانِ زندگیشان باشند. زیرا؛ از شدّتِ نیاز است ڪه «شهامت» میآید. و شاید هم شَریری و «شرارت».
من -ڪه اساساً مستند را از فیلم بیشتر میپسندم- با دیدنِ یڪ مستند حیات وحش، این متن را از زبان حیوانات نوشتم؛ آخه آنچه میان آنان ازجمله در سرِنگِتی -حدّ فاصل جنوب ڪنیا و شمال تانزانیا در آفریقا- میگذرَد، شاید اندڪپندی به دنیای ما به ارمغان آورَد. تا غارت و حقارت از جهان انسان بگذرد، ڪه گویی نمیگذرد. بگذار این حقیر بگذرد.
خبر ۲ : سرانجام مشخص شد پدر، مادر، برادران و خواهرانِ شهید «نسیم افغانی» سالهای قبل در حملهی هوایی شوروی به افغانستان همگی به شهادت رسیدند. به دستور رهبری، نسیم افغانی رزمندهی «آرپیجیزن» -ڪه در جنگ تحمیلی عراق علیهی ایران، به ڪمڪ ایران شتافته بود (منبع) و پیڪرش در منطقهی عملیاتی (عڪس پایین) ڪشف شدهاست- در حرم امام رضا (ع) دفن میشود.
من، به مقام شامخ این شهید غریب با تمام اشتیاق ادای احترام میڪنم و به ملت متدیّن افغان درود بیعدد میفرستم ڪه در رنجها، بلاها، جنگها، تفرقهافڪنیها، گرسنگیها، سختیها، سرسختانه دست از ایمان به اسلام برنمیدارند و قومی قانع و مقاوم و یاریرساناند.
خبر ۳ : سرتیپ پاسدار آقای محمدباقر قالیباف رئیس قوهی مقننه گفت: «مصمم هستیم اولویت مجلس را از تقنین به نظارت تغییر دهیم؛ چراڪه در بسیاری از موارد نیازی به قانون جدید نداریم و با نظارت دقیق مشڪلات در حوزه اجرا حل و اعتماد مردم هم به نظام بیشتر میشود.» (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. ماندهبودم از میان سه موضوع -که در ذهن چرخش داشت- کدام را برای ستون روزانهام در مدرسهی فکرت بنویسم. سه موضوع این بود: ۱. دعاهای مُنشاء و مأثور، ۲. آیا ایرانیها هم نژادپرستاند؟ ۳. تبارشناسی باند اکبر طبری.
اما پیش از نوشتن یکی از این سه سوژه، مشغول مطالعهی رباعیهای مرحوم خلیلالله خلیلی شاعر معاصر افغان بودم و همین ذهنم را از آن سه موضوع انصراف داد. وی که در سال ۱۳۶۶ هجری خورشیدی در پاکستان درگذشت دارای «۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصههای مختلف هنر، ادب، سیاست، فلسفه و عرفان» است.
من سه رباعی از چندین رباعی وی را زینت ستون روزانهی امروزم میکنم تا گفته باشم هرگونه نژادپرستی و نژادگرایی و آپارتاید نادرست است و با روح اسلام و انسانیت و معنویت ناسازگار است.
بارها دیدهام که در میان ایرانیها هم نوعی خفیف و حتی شاید بعضاً شدید، نژادپرستی و نژادگرایی وجود دارد. خصوصاً علیهی نژاد عرب و قوم افغان؛ بهویژه از سوی کسانی که دم از باستانگرایی ایرانی میزنند. حال آنکه قرآن در آیهی ۱۳ سورهی حجرات (منبع)، تمام امتیازات نژادی و جنسی و «تبعیضهاى نژادى، حزبى، قومى، قبیلهاى، اقلیمى، اقتصادى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود» و لغو و به جای آن «تقوا» را ملاکِ کرامت انسان کرد.
وبلاگ مربوط به: خلیلالله خلیلی: اینجا
با خلق نکو بِزی که زیور این است
در آینهی جمال، جوهر این است
آن قطرهی اشکی که بریزد بر خاک
بردار که گنج لَعل و گوهر این است
(رباعی ۷)
چه باشد زندگانی را بهایی
فسرده از نَمی، خشک از هوایی
ز مَطبخ سالها تا مُستراحیم
مگر این زندگی یابد بقایی
(رباعی ۵۳)
سرمایهی عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
(رباعی ۴)
(منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. ڪاش انگلیسی و ترجمه بلد بودم و پیام «باراڪ اوباما» را خودم با احاطه بر متنِ اصلی، برگردان میڪردم تا ببینم حرفش چیست. گرچه به یڪی از ترجمهها (منبع) دسترسی پیدا ڪردم، اما معمولاً ترجمهها بهدرستی و رسا، به فارسی برگردان نمیشوند. فرض را بر این میگذارم این برگردان، درست، همان است ڪه اوباما به مردم معترض آمریڪا گفته است. به گمان من -با پرهیز از اینڪه او ڪیست و در زمانِ زِمامداری و صدارتش بر آمریڪا چه رفتارهایی با ایران و جهان ڪرد- هشت نڪته در پیامش نهفته است ڪه دستڪم در فضای نظری میتواند جنبههایی برای مطالعات و مطالبات بیافریند.
۱. اعتراضات را «فرصت» تفسیر ڪرده، نه «شورش» و گفته این میتواند برای «جامعه و حتی ڪشور» استفاده شود تا «بالاخره تاثیری داشته باشیم.» یعنی با این فعلِ جمعِ «داشته باشیم» خود را نیز، داخل اعتراضات قرار داد نه مانند برخیها ! بیرونِ گود.
۲. از اعتراضات به عنوان «تغییر ذهنیتِ در حالِ انجام» تعبیر ڪرد ڪه از طریق آن «یڪ آگاهی بسیاربزرگ به وجود آمده» و با این رویڪرد، باز خود را با معترضان جمع میبندد و میگوید: «تا ما متوجه شویم ڪه میتوانیم بهتر از این عمل ڪنیم.»
۳. او رسماً میگوید «تظاهرڪنندگان ڪنونی» در حال ارائهڪردن «یڪ تابلوی نقاشی از آمریڪا» هستند ڪه «حضور جوانان» و «انگیزههایشان میتواند الهامبخش تغییرات عمیقتری باشد.»
۴. جالب اینڪه از درون اعتراضات به بیرون آن هشدار میدهد یعنی به «همهی فرمانداران ایالتهای ڪشور» ڪه از آنان میخواهد تا «سیاستهای استفاده از زور را با اعضای جوامع خود بازبینی ڪنند.» بازبینی سیاست زور، نیاز امروزی بشیریت است ڪه گویا بر اوباما نیز روشن گردیده است.
۵. او همچنین از «تمامی مردم» درخواست ڪرد «ڪه با یڪدیگر همڪاری داشته باشند» ڪه چه شود؟ هدف را معین میڪند: تا «آمریڪا را تغییر دهند» زیرا معتقد است «ڪشور» با «ارزشهایش مطابقت» ندارد. در واقع با این سخن، بر نقدِ جدّی ملل آزادهی جهان بر رفتارهای ڪریه و قُلدورمآب آمریڪا صحّه گذاشته شد.
۶. در نگاه اوباما «اعتراضات ڪافی نیستند» چرا؟ چون آنچه به نظر او مهمتر است «حضور پرشور» مردم در «انتخابات آینده» است. یعنی پیوند خیابان با صندوق آراء. نماد دموڪراسیهای واقعی این است، هم خیابان و هم صندوق رأی باید برای مردم آزاد باشد. و امروزه ڪه سران شریر آمریڪا به سرڪوب مردم در خیابانها مشغولاند ازینرو اوباما این دو مسأله را به هم مرتبط ڪرد.
۷. اوباما «رأیدادن در مقابل اعتراض» یا «مشارڪت در ازای نافرمانی مدنی» را نادرست میداند و معتقد است در چنین رویڪردی اوضاع ڪشور «در این مسیر یا در آن مسیر پیش نمیرود بلڪه باید هر دو با هم باشند.» دلیلش روشن است. اعتراض با رأیدادن پیوند دارد. وگرنه اعتراضاتی «ڪور» میشود و هرجومرج.
۸. و او حرف اصلیاش در آخر پیام میزند و آن این است: «به منظور تغییر واقعی، باید روی مشڪل متمرڪز شد و افرادِ در قدرت نباید آسوده باشند.» دوباره خود را با معترضان جمع میبندد و این هدف را برملا میڪند: «باید تغییر را به راهحلها و قوانین عملی ڪه قابل اجرا هستند و نظارت روی اجرای آنها باشد، تبدیل ڪنیم.»
نڪته: با این متنم خواستم، هم رسانده باشم با نگاه خودِ آمریڪاییها -آن هم اوباما ڪه هم در صدارت بود و هم خود یڪ سیاهپوست است- به آنچه در آمریڪا میگذرد، واقعیتر میتوان از خبر به اطلاعات سیر ڪرد.
و هم گفته باشم اینڪه اوباما معتقد است نباید گذاشت «افرادِِ در قدرت» در آسودگی باشند، اصلی فراگیر است. در ادبیات سیاسی شیعه، امام علی (ع) به مردم -به این مضمون- میفرمودند با چشمانِ ناظرتان ڪجیهای قدرت را راست ڪنید.
دو جمله از سخنان ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ رهبری: «اینکه مردم آمریکا شعار میدهند که بگذارید نفس بکشیم یا نفس نمیتوانیم بکشیم، در واقع حرف دل همه ملتهایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است.»
«با این وضع پیشآمده، برخی از ایرانیهای داخل یا خارج از کشور هم که شغلشان حمایت از آمریکا و بزَک آن بود، دیگر نمیتوانند سر بلند کنند.» (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. چندیپیش متن مصاحبهی آقای یورگن هابرماس را در یکی از منابع خبری خواندم. بهتر از من میدانید که او فیلسوف مارکسیست آلمان است و منتقد سرسخت مدرنیته به سبک لیبرالیسم. در صدارت آقای سیدمحمد خاتمی به ایران هم آمده بود. او این روزها که بحران عالمگیر را مشاهده کرده، سخنان مهمی گفته که برداشت آزاد و تفسیرم را ارائه میکنم:
او این روزها را بهگونهای میبیند که در ذهنش رژه میروند و صفبهصف میگذرند و همین موجب شده که «جوامع پیچیده» را «دائماً با ناامنیهای بزرگی» روبرو ببیند. او این وضع فعلی جهان را «ناامنی اگزیستانسیالیستی یا وجودی» میخوانَد که «همزمان در سطح جهانی، ذهنِ افراد و رسانهها را درگیر» خود ساخته است.
لابُد خوانندگان فکرت میدانند یکی از حالات در اگزیستانسیالیسم، وضع آدمی در حالت لبریز از لرز درونی و روحیست.
هابرماس درین مصاحبهی تازهاش (منبع) پس از توجهدادن مخاطب به وضعوحالِ جهان، به این نتیجه میرسد که تنها یک چیز را میتوان گفت و آن اینکه: «هیچگاه تا به امروز، ما چنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان در شرایط زندگیِ تحت شرایط نامعلوم نداشتهایم.»
او آنگاه به عنوان یک فیلسوف مارکسیست، -که من احتمال میدهم متافیزیک و ماوراء و معنویت در وی اثر تازهای گذاشتهاست- میگوید: «به آنچه که میتوانیم از گفتمانِ بینِ اعتقاد و دانش بیاموزیم، علاقه دارم.»
در حقیقت این فیلسوف مادّی و منتقد روزگار، از پیوند اعتقاد و دانش سخن میگوید که در نگاه وی، در درون این گفتمان، آموزه و آموختن نهفته است. و این، باور نوین این فیلسوف حالوحاضر جهان است که میتواند اثری تازه بر شنوندگان او بگذارد. بگذرم.