سندان و زندان
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سالها پیش یعنی سال ۱۳۷۲ از مرحوم دڪتر محمدجواد صاحبی ڪتابی خوانده بودم به نام «مَقتلالشمس» ڪه از نظر من تحقیق و تحلیلی خواندنی و روان از نهضت حسینی علیهالسلام است؛ از انتشارات هجرت قم. (اینجا). اشارهام درین اینجا به آن ماجراییست ڪه حاڪم جدید ڪوفه بدان توسّل جست؛ ابن زیاد.
برداشت من از آن بخش ڪتاب این است ڪه او با پوشش روبند به صورتش و غالفلگیرڪردن مردم، وارد شهر ڪوفه شد تا دستڪم دو ڪار ڪرده باشد:
یڪی این ڪه شناسایی نشود و مورد حملهی مردم منتظر و چشمانتظار امام حسین (ع) قرار نگیرد. دومی این ڪه همزمان با حفظ جان خود، میزان علایق، محبت، روراستی و اطاعتپذیری مردم نسبت به امام حسین (ع) را بسنجد ڪه با فرستادنِ نامهها و امضای فراوان پای آنها از امام (ع) برای آمدن به ڪوفه دعوت به عمل آوردهبودند.
ابن زیاد ارزیابی شوُمی در آن روز ڪرد، زیرا با این مشاهدهی میدانی گویا همان شب به سمت نیرنگ رفت و دستور داد آهنگرها و چلنگرها و شمشیرسازها تا صبح فقط بر سندان بڪوبند. چرا؟ چونڪه سر و صدای خوفناڪِ چڪش بر سندان، از مردم یڪ خیالواره میسازد ڪه در ذهن خود مرور ڪنند ڪه واقعاً ابن زیاد قصد جنگ و ڪشتار دارد. این عملیات روانیِ ابن زیاد بر فڪر و خیال ڪوفیها ڪارگر افتاد و ترس و هراس و رُعب بر آنان سایه افڪند و ڪوچهها و باریڪهها از مردم خالیِ خالی و خلوتُ خلوت شد! و خواب غفلت و خالیڪردن پشت معصوم (ع) آنان را فراگرفت.
نڪته: آری؛ سیاستِ سندان، زندان در پی دارد اگر ڪوفییی نخواهد بپذیرد! سندان و زندان در آن روز به هم ڪمڪ ڪرده بودند ڪه ڪوفیها ڪنار بڪشند؛ و ڪشیدند. و ڪوفه به ڪربلا ڪمڪ نڪرد!
اشاره: ڪربلا در آن عاشورا، در ۸۷ ڪیلومتری ڪوفه بود، ڪه امام حسین (ع) برای پرهیزدادنِ دشمن از نبرد و جنگ، راهشان را به آن سمت ڪج ڪرده بودند تا خون ڪسانی از ڪوفیان نریزد، اما دشمن خونیتر از آن بود ڪه به پیام انسانی و آسمانی امام حسین -علیهالسلام- گوش ڪند و به خاندان طهارت و عصمت احترامی روا بدارد.
نڪته بر نڪته: گاه دشمن با جهالت و خشونت، مردم را وادار میڪند ڪه عاشورا شڪل بگیرد؛ همان عزت و آزادگی ڪه سرور شهیدان آفرید.
توضیح: این متن را به مناسبت روز گرامیداشت شهیدان نوشتم. جاویدانند شهیدان و سلام و ارادت پایدار به شهیدان دارابڪلا. و تقدیم درود به خاندان شهیدان ایران.