تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۲۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

ماه محرّم، ماه پیام

ماه محرّم، ماه پیام

به قلم دامنه

عاشورا. منبر. نوحه

قسمت یکم تا بیستم

ماه محرّم، ماه پیام (۲۰) آخرین قسمت


۳۴ زخم شمشیر، ۳۳ زخم نیزه
به نام خدا. سلام. آخرین قسمت این سلسله متن را با همه ی اعتقاد و عشقم این گونه می نویسم:


از غار حَرا با پیام "بخوان" برخاست. سه سال، دعوتِ مخفیانه نمود. فرمان آمد فراخوانی ات به توحید را، علنی و عمومی کن. کرد. بی پناهان و ستمدیدگان، به آیین اسلام، آذین بستند، ایمان ورزی کردند و از یوغ رَستند. اَشراف و ستمگران اما، به روی پیامبر رحمت (ص)، سدّ و دسیسه بستند. سه سال در شِعب ابوطالب، تبعید و تحریم شدند؛ اما تسلیم سرانِ تیره بختِ مشرکان مکه نشدند. حتی مؤمنان، مجبور به مهاجرت به حبشه شدند.

 


دسیسه چینان به سرکردگی ابوجهل، نقشه ی قتل پیامبر (ص) را ریختند. علی (ع) که معیار حق است، آن شبِ شُوم دژخیمان، تاج و دیهیم آنان را برانداخت؛ در بستر رسول الله (ص) آرمید تا آن مرد اَعلایِ بشریت، جان به دَر برَد. و بُرد. به دستِ غیب حضرت احدیّت، و به مدَد تار عنکبوت در غار ثور، از دِشنه ی جَور، رهید.

 


رسول اسلام (ص) دشمن را به مَخمصه انداخت و از کناره های دریای احمَر به سمت شمال یعنی سوی یثرب شتافت. برای دفع تبعیض در خانه ی هیچ اشراف زاده ای! سُکنیْ نگرفت. شُتر، جای بیت آن بزرگ مرد (ص) را شناساند. مسجدالنبی، بنا شد و یثرب، مدینه شد و میان اوس و خزرِج _که تشنه ی دِشنه ی هم بودند_ اُخوّت برقرار ساخت. حقوق، مدنیت، کار، عدالت، رحمت، امنیت، مقاومت، شفقت، سعادت و رستگاری آفرید.


زورگویان مکه، که رَشک می بردند و کینه انبار می نمودند، با همدستی منافقان مدینه که نیرنگ باز زر سِتان بودند، دسیسه ها و جنگ ها علیه ی نبی مصطفی (ص) ساز کردند. که غزوه ی"بدر" پیش درآمدِ خصومت دنباله دارشان بود. اما محمد (ص) و پیوستگان به اسلام، ترسو نبودند تا ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان، بازهم، مردم را به شکنجه، بیگاری و بردگی بکشانند. با ایمان راسخ ایستادند؛ و آنان را که آغازگر جنگ و نزاع و از میان بردنِ دولت و مکتب اسلام بودند، تار و مار کردند.

 


اسلام، گرچه بزرگان و سلحشورانی چون حمزه سیدالشهداء (س)  را در جنگ اُحد از دست داد، اما به یُمن همین خون های پاک، فراگیر شد و مکّه _این زادگاه مقدس محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی (ع) و مهاجران_ با یاریِ جانانه ی انصار، فتح شد.

 


پیامبر (ص) همگان را عفو کرد. جز سه نفر، همه را بخشید حتی خانه ابوسفیان را اَمن اعلام کرد. و صریحا" شعار "الیوم یوم الملحمه" یعنی: امروز روز در هم کوبیدن است، را، عوض کرد و فرمود بگویید: "الیوم یوم المرحمه" یعنی امروز روز رحمت و گذشت است. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۸
در تاریخ : ۲۹ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۱۲۶۵

علت رجوع ایرانیان به امام علی

به شرح دامنه> من از این نکاتی که از این منبع می آورم، خودم را مانند شما دامنه خوانان شریف، در حس و حال قشنگی که با خواندنِ این پست اتفاق می افتد، شریک و هم نوا و خوشحال و دردمند می دانم. با هم بخوانیم: تشیّع به گونه ای شایان توجه، مساوات طلب است. سپَر نیرومندی به توده ها در برابر نخبگان می دهد،.. عدالت از محمد ص نشأت می گیرد... آموزه های او از جمله عبارتند:

 

تمام مؤمنان در پیشگاه احدیّت، باهم برابرند.

زن و مرد تسلیم اسلام، در قدرت کُل سهیم اند.

محمد اغنیاء را مُخل همآهنگی جامعه می دانست، لذا رباخواری را ممنوع کرد.

محمد هشدار داد جامعه ای که نسبت به نیازمندان بی اعتناست، نه به تقوا دست می یابد و نه به فضیلت.

 

عدالت اسلامی شیعی در ساده ترین مفهومش، به معنای محدودیت شرّ برای خیر همگان است. در چشم شیعیان، علی ع  رهبر درخشان ترین نهضتی سیاسی و اعتراضی باقی ماند که خواهان برابری، شفقت و عدالت در دنیای غرق بی عدالتی و سرکوب و ظلم بود... شیعیان هنوز هم علی را قهرمان محرومان می دانند و نمادِ عدالت و نشانِ خیر محض.

 

 

علت رجوع ایرانیان به علی ع این است: رهایی از سال ها سُلطۀ حکومت های ظالم و غارتگر. و علی را مدافع حقوق زنان و مردان محروم می دانند.... و حسین ع جایگاه رفیعی در میان ایرانیان دارد. در ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان، رنج و مظلومیت امام حسین ع  نمادِ مظلومیت و سرکوبی ست که سال ها ایرانیان به طور فردی و جمعی، خود از دستت بیگانگان جبّار و نظام های سیاسی اجتماعی خودشان، متحمل شدند. آنان با شرکت در مراسم عاشورا، دهم روز مُحرّم، برای عزای امام حسین  جسماً و روحاًٌ شهید می شوند.

۵
در تاریخ : ۱۵ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۶۳۶

اقدامات زشت رژیم شاه

به قلم دامنه. به نام خدا. محمدرضا پهلوی، دیکتاتور خیانت‌پیشۀ رژیم منحطّ سلطنتی، علاوه بر این که پول های مملکت را خود و خاندانش تاراج می کردند؛ برای نمایش ژاندارمی منطقه و پُز قدَرقدرتی، پول های را میان برخی کشورهای عرب وابسته به رژیم غاصب اسرائیل، حراج می کرد، (مثل اهدای ۱۲۵ میلیون دلار به مصر: (منبع). آن رژیم سفّاک و وابسته به آمریکا در زشت ترین اقدام ضد حیثیتی، برخی از زنان و دختران ایرانی را نیز در اختیار سران عرب قرار می‌داد. به عنوان نمونه، در صفحه ۱۶۹ - ۱۷۰، جلد ششم کتاب خاطرات اسدالله علم (نخست وزیر و سپس وزیر دربار سلطنت) نوشته شده است: «شاه خطاب به اسدالله علَم: [سلطان قابوس] در این دو شب خوشگذرانی چه کرد؟ [علم گفت]: هر شب چهار پنج خانم در اختیارش بود. دخترهای ایرانی خیلی هم تمیز شده‌اند و او هم خیلی دوست دارد!» منبع

۶
در تاریخ : ۱۴ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۶۸۴

غارت آشکار مردم ایران

به قلم دامنه: به نام خدا. جیمز موریه نویسندۀ کتاب «حاجی بابا» در باب ایرانِ عصر قاجار (=قومی تُرک تبار در استرآباد (گرگان) به رهبری آغامحمدخان) چنین می نویسد:

 

 

«سرگذشت حاجی بابا اصفهانی»

اثر جیمر موریه

 

 

«کسبِ هر کسی، جمع آوری پول به هر طریق ممکن و به ویژه به طریق غارت آشکار تمام کسانی است که در حیطۀ قدرت اویند.» (منبع: ص۱۳۴)

 

امید می برَم که هر نوع غارت، چه آشکار و چه پنهان، چه داخلی و چه خارجی، چه کلاه شرعی و چه توجیه‌ایی، از مملکت زیبا و تمدّن ساز و اسلام باورِ ایران، به کلی مَحو شود و غارتگران، در هر رده و جامه و جامعه ای هستند، رسوا و پریشان حال گردند. تا بعد...

۱
در تاریخ : ۹ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۴۲۸

روح ملت ایران

به قلم دامنه: به نام خدا. در این پست از برداشت های خودم از کتاب «ایرانی ها؛ ایران، اسلام و روح یک ملت» اثر خانم ساندرا مک کی، نویسندۀ زبردست آمریکایی _که به ایران آمده بود و ازنزدیک دست به تحقیق زده بود_ استفاده کرده ام. ایرانیان عقاید تحسین برانگیز دیگران را، هیچ گاه بَرده وار تقلید نمی کردند. فرهنگ ایرانی، همیشه این بوده که عقاید را بازبینی کنند و با شکل دهیِ دوباره آن را بپذیرند. مثلاً گرچه در عصر سلوکیه که با اشغالگری های اسکندر مقدونی _شاگرد ارسطو_ به ایران به حکومت رسیدند، یونانی مآبی باب شده بود، اما ایرانی، که در جهان به عنوان پذیراترین مردمان شناخته می شوند، به فرهنگ یونانی بی اعتنا ماندند و هویت فرهنگی خود را حفظ کردند.

 

یا آن که ایرانی ها با رغبت و اشتیاق و انتخاب، اسلام آوردند اما فرهنگ اَعراب را هرگز نپذیرفتند و به اندیشه ها و دانش و هنر خود به اسلام یاری رساندند و عصر طلایی اسلام را پدید آوردند. مهم تر آن که، در طول بیش از ۲۵۰۰ سال سلطنت در ایران، حکومت ها آمدند و رفتند، ولی فرهنگ ایرانی زنده ماند. مانند روحِ عدالت خواهی، هنر، آداب، مدارا با گونه گونی و اشتیاق به جذبِ عقاید جدید با حفظ بازبینی و شکل دهی در آن. زیرا ایرانیان، به مسائل مربوط به معنا و هدف زندگی سخت می بالند و در وَرز دادن افکار توانا هستند.

 

یک مثال بزرگ برای این هویت خواهی ایرانی ها، «عید نوروز» است که دست‌کم ۲۵ قرن، تاخت و تازها و سلاطین و فشارهای خارجی و انواع سختی ها را دید، ولی مانند قلّۀ دماوند باقی ماند و همچنان «نوروز» برای ایرانی ها، یک هویت و تحول خواهی معنوی و مینویی ست. خلاصه آن که روح ایرانی این است؛ مردمانی هستند با دو سنت پیچیده و درهم تنیده: که یکی از ایران باستان می آید و دیگری از مکتب متعالی اسلام. آری؛ به قول «ساندرا مک کی» ایران همچون قالی اش طرحی پیچیده و دیدنی و عالی دارد.

۱
در تاریخ : ۷ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۴۶۷

چگونگی تشیع‌جنازه رضاخان در قم

نقل تاریخی. به نام خدا. سوم شهریور ۱۳۲۰ یکی از روزهای مهم تاریخ معاصر ایران است. در این روز، نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد و متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او، محمدرضا موافقت کردند.

 

او که اختیاری از خود نداشت، روز چهارم مرداد ۱۳۲۳ شمسی و در حالی که در آرزوی رفتن به قاهره بود، در ژوهانسبورگ مُرد. ماجرای تشییع جنازه رضاشاه به یکی از موضوعات جنجالی در آن زمان تبدیل شد. محمدرضا تصمیم گرفته بود که جنازه پدرش در قم تشییع شود و سپس آیت‌الله بروجردی بر جنازه نماز بخواند. اما هیچ چیز مطابق میل او پیش نرفت. آیت الله سیدعبدالجواد علم‌الهدی درباره تصمیم محمدرضا برای تشییع پدرش می‌گوید: به دنبال تصمیم محمدرضا پهلوی برای برگزاری مراسم تشییع پیکر پدرش (رضا خان)، سه نفر از طرف وی - قائم مقام رفیع، صدرالاشراف و تولیت قم- نزد آیت‌الله بروجردی آمدند تا رضایت ایشان را برای اقامه نماز بر پیکر رضاخان جلب کنند.

 

این سه در مجلسی دوزانو در برابر آن مرجع تقلید بزرگوار نشستند و گفتند: اعلیحضرت همایونی ما را فرستادند تا وجود اقدس شما بر پیکر پدر ایشان نماز بخوانید. آقای بروجردی با شنیدن این سخن، رنگ چهره مبارکشان تغییر کرد و فرمودند: تشریف ببرید. آن‌ها باز درخواست خود را تکرار کردند و همان جواب را شنیدند. مرتبه سوم، تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) درخواست را تکرار کرد که این بار آیت‌الله بروجردی فرمودند: لطفاً تشریف ببرید، من کارهای او (رضاخان) را فراموش نکرده‌ام.

 

این سه نفر - قائم مقام رفیع، صدرالاشراف و تولیت قم- خدمت آیت الله حجت کوه‌کمره‌ای (ره) رفتند و درخواست خود را مطرح نمودند که ایشان فرمودند: اگر آقای بروجردی بیاید ما نیز می‌آییم. این سه نزدِ آیت الله سیدصدرالدین صدر (ره) رفتند تا شاید رضایت ایشان را جلب کنند اما آن مرجع تقلید بزرگوار با لحنی تند فرمودند: ما کارهای او (رضاخان) را فراموش نکرده‌ایم. (منبع)

 

آیت‌الله مهدوی کنی نیز در این باره در کتاب خاطراتشان می‌نویسند: در آن ایام موضوع آوردن جنازه پهلوی مطرح شد؛ می‌خواستند جنازه‌ وی را از مصر به ایران منتقل کنند و مراسم تشریفات و تجلیل به جای آورند. برای تطهیر رضاشاه بنا بود که جنازه را به قم بیاورند و یکی از آیات بر او نماز بخواند و در قم به خاک بسپارند یا پس از نماز، در شهرری دفن کنند.

 

از کسانی که در مخالفت با این جربان (مسئله نماز و تجلیل از او درقم) وارد میدان شد و شدیداً فعالیت کرد، نواب‌صفوی و دیگر برادران فداییان اسلام بودند که سخنرانی‌های زیادی در مدرسه‌ فیضیه کردند. درهمین جریان بعضی از افراد مانند مرحوم «آقا سید هاشم حسینی» را دستگیر و به خرم‌آباد تبعید کردند. با توجه به فعالیت‌های سیاسی درقم و جوی که پیدا شد هیچ یک از آقایان مراجع حاضر نشدند درتشییع جنازه رضا شاه حاضر بشوند و یا نماز بخوانند.

 

جنازه را با عجله به قم آوردند؛ طوافی دادند و بردند. علما و طلاب نیز طبق تصمیم قبلی ازمدرسه‌ها و خانه‌ها بیرون نیامدند و در تشییع شرکت نکردند؛ طبق نقل هیچ یک از روحانیون حتی یک طلبه هم در تشییع دیده نشد. نقل می‌کردند در آنجا فقط یک مشت زیارتنامه‌خوان‌های حرم بودند که به عنوان علمای قم به آنجا آمده بودند (که این‌ها در اطراف صحن حضور داشتند) منظور آن‌ها این بود که بگویند که عده‌ای از طلبه‌ها و علما در آنجا حضور داشتند، ولی واقعیت این است که مراسم (تشییع) جنازه رضا شاه به حدی بایکوت شده بود که اگر یک طلبه از گوشه و کنار قم می‌خواست برای تماشا هم برود جرأت نداشت. (منبع)

 

آنچه آیت الله مهدوی کنی نقل کردند، در عکسی که از تشییع جنازه رضاشاه در حرم حضرت معصومه (س) منتشر شده نیز مشهود است و نشان می‌دهد که نه مردم عادی و نه علمای قم، در مراسم تشییع رضاشاه شرکت ندارند و این مراسم، تنها با حضور تعداد کمی از مقامات رسمی برگزار شده است. (منبع)

۰
در تاریخ : ۵ , ۱۳۹۷ شهریور . دید ۴۴۶

صُوفیه و صَفویّه

به قلم دامنه: به نام خدا. صوفی‌گری -پشمینه‌پوشان- در حقیقت، یڪ جنبش اعتراضی علیه‌ی علما، روحانیون و دانش‌آموختگان مسلمانی بود ڪه از نظر صوفیان، بیش از آن‌ڪه به مڪتب اسلام علاقمند باشند به قدرت سیاسی می‌اندیشیدند؛ و یا به حاڪمیت و حڪومت چسبیده بودند. بر خلاف علما، صوفی‌ها خداوند را بر مبنای قادر متعال ادراڪ نمی‌ڪنند بلڪه او را بر حسب عشق درڪ می‌نمایند.

 

صوفیه اساساً نهضت بود؛ نهضتی عرفانی ڪه محدودیت‌های مذهب رسمی را برای اتحاد با خدا با حقیقت‌های غائی، نفی می‌ڪرد. غربی‌ها عمدتاً در معرفی صوفی‌ها، اشتباه می‌ڪردند، آنها خیال می‌نمودند اینان همان دراویشان چرخان هستند ڪه با چرخیدن -سماع- به حالت خَلسه دست می‌یابند. از جمله ڪسانی ڪه تحت تأثیر صوفیه بودند، می توان به حافظ و مولوی اشاره نمود. مولوی می‌گفت:

 

چو چرخم من، چو ماهم من، چو شمعم من ز تاب تو
همه عقلم، همه عشقم، همه جانم به جان تو

(گنجور: غزل ۲۱۶۶ دیوان شمس)

 

صُوفیه بعدها به «حیدر» رسید، حاڪم فرقه‌ی صَفویّه. حیدر توانسته بود به عنوان یڪ آدم هوشیار؛ پرچم تسنّن را از ایران پایین بڪشد و پرچم تشیّع را بر فراز سلسله‌ی صفویه به اهتزاز درآورَد ڪه می‌دانیم این خاندان با ایران و اسلام و مڪتب شیعه چه ڪرد. بلڪه چه‌ها ڪرد! بعد از ڪشته‌شدن «حیدر» و «علی» -پسرش- رهبری فرقه‌ی صفویه به «اسماعیل» ۷ ساله! واگذار شد ڪه فرقه را به سلسله‌ی شاهی رساند. (منبع)

 

اسماعیل ۱۲ساله، ڪه در رشت مخفی شده بود (=به قول امروزی‌ها در آب نمڪ! خوابانده شده بود) بعدها به عنوان شاه سلسله‌ی صفویه، پادشاهی مذهبی دنیوی‌اش را اعلام ڪرد. شاهی ڪه پیروانش وی را «خدای زنده» می‌دانستند، یعنی «تجسید خدا».

 

اسماعیل را «شاهِ نظرڪرده» می‌دانستند. خودِ شاه‌اسماعیل ڪه خود را «راز خداوند» می‌خواند، نیز، بعدها چنان حسّ قدرت و استیلا به او دسته داده بود ڪه دعوی اُلوهیت! ڪرد. ڪاری اغفال‌گر، ڪه جدّش -حیدر- هم می‌ڪرد: خواب‌نمای حضرت علی (ع) شدن! ڪه آن حضرت در خواب به او گفت به امر حڪومت فراخوانده شده‌ای. و به همین‌خاطر سرِ قبایل تُرڪ، دستار سرخی با ۱۲ ترَگ نهاده بود ڪه هر ترَگ نشانگر یڪی از امامان شیعه بود! ڪه دشمنان او، آن ها را به تحقیر «قزلباش» می‌خواندند یعنی سُرخ‌سَر. شعار آنها این بود:

ما چاڪران حسینیم و این دورانِ ماست
در اخلاص ما بندگانِ امامیم
نام ما «فدایی» و لقب ما «شهید» است

۰
در تاریخ : ۲۰ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۶۲۰

اثبات وجود شهربانو

متن نقلی. اثبات وجود شهربانو به عنوان مادر امام سجاد (ع): با رجوع به منابع گوناگون شاهزادگی شهربانو به عنوان مادر امام سجاد (ع) ثابت می‌شود. از میان نسب شناسان شاید ابویقظان سُحَیم (م. ۱۹۰ ق) قدیم‌ترین فردی باشد که این نظر را تأیید کرده و زمخشری [ر.ک: تفسیر زمخشری، ج۳، ص۵۴۴- ۵۴۵.] با استناد به گفته او، مادر امام سجاد (ع) را دختر یزدگرد دانسته ‌است.

 

افزون بر این، بسیاری از کتب انساب و طبقات [ر.ک: سرّ السلسله العلویه، ابونصر سهل بن عبدالله بخاری، ص۳۱؛ لباب الانساب، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، ج۱، ص۳۴۶، ۳۴۸؛] و دیگر نویسندگان آثار حدیثی، روایی و فقهی [ر.ک: الکافی، کلینی، ج۱، ص۳۶۶؛ بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمی، ص۱۴۰؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۹۵-۱۹۶؛] و آثار ادبی، تاریخی و جغرافیایی، این مطلب را تأیید و تکرار کرده‌اند. [ر.ک: الکامل مُبرّد، ص ۶۴۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۴؛]



اغلب این منابع پیش از قرن نهم هجری تألیف شده است و ربطی به صفویه ندارد. پس وجود این بانو، امری مسلّم و غیر قابل انکار است.

 

بی بی شهربانو در شهر ری
 

دلیل دیگر در اثبات اینکه مادر امام سجاد (ع) دختر یزدگرد می‌باشد، این است که برخی مورخان، مادر یزید بن ولید بن عبدالملک بن مروان (یزید الناقص) خلیفۀ اموی را شاه‌فرید یا شاه‌آفرید دختر فیروز بن یزدگرد خوانده و گفته‌اند که مادر امام سجاد(ع) عمۀ آن بانو بوده است. [المحبر، ص۳۱؛ الکامل مبرد، ص۶۴۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۰؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۱۹۲؛]


با این حال، برخی منابع کهن از مادر امام سجاد (ع) با عنوان اُمّ وَلَد [به کنیزی گفته می‌شود که به ازدواج مردی درآمده و از او صاحب فرزند می‌شود و دیگر حالت مملوکیت ندارد و نمی‌شود او را فروخت.] یاد کرده و گاه نام او را نیز ذکر کرده‌اند. [الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۱؛ کتاب نسب قریش، ص۵۸ ؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۲؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۶۲۹.] پس از آن مورخانی چون ابن جوزی، ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی همین نظر را مستند خود قرار داده‌اند. [ر.ک: المنتظم، ج۶، ص۳۲۶؛ البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۲۱؛ الاصابه فی تمییزالصحابه، ج۵، ص۶۷۰.] گاهی نیز با عنوان فَتاه (برده‌ای جوان) یا برده از او نام برده شده است. [ ر.ک: تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۴۱۷؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۰، ص۳۸۲-۳۸۳.] برخی نیز مادر امام سجاد (ع) را زنی سِندی [سند ناحیه‌ای در غرب هند یا روستایی نزدیک نسا در خراسان. ر.ک: معجم البلدان، ذیل واژه سند.] نام برده‌اند.[المحبر، ص۵۰۵؛ المعارف، ص۲۱۵.]


از عقیدۀ این مورخان و محدثان که مادر امام سجاد(ع) را از سند معرفی کرده یا فتاه یا اُمّ وَلَد خوانده‌اند، استنباط نمی‌شود که آن بانو دختر یزدگرد نباشد؛ چنان‌که ذهبی [سیر اعلام النبلاء] هم او را اُمّ وَلَد و دختر یزدگرد دانسته است. (منبع)

 

یک توضیح: یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پسر شهریار بن شیرویه بن خسرو پرویز، پس از چند جنگ که در دوران پادشاهی او میان ایرانیان و اعراب مسلمان رخ داد و به غلبۀ اعراب انجامید، از مغرب ایران به سمت مشرق رفت تا از خاقان چین کمک بگیرد؛ اما سرانجام در سال ۳۱ هجری بر اثر خیانت سردارانش در قریۀ زریق نزدیک مرو به دست آسیابانی کشته شد. دوران سلسلۀ ساسانی به پایان رسید و دختران یزدگرد به اسارت اعراب در آمدند.[ر.ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۲۹۷-۲۹۸؛]

 

به نوشتۀ مسعودی، یزدگرد هنگام مرگ در ۳۵ سالگی، دو پسر (بهرام و فیروز) و سه دختر (اَدرَک، شهربانو و مَردَوَند یا مروارید) داشته ‌است؛ و در سیر و حرکت، حُرَم (همسر و فرزندان) خود را به همراه داشته ‌است. [لباب الانساب، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷ ؛ المجدی فی انساب الطالبیین، ص۹۳ ؛ عمده الطالب، ص۱۹۲.] (منبع)

۲
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۸۲۴

درس ها و ضعف های نهضت ملی نفت

به قلم دامنه: به نام خدا. گرچه هنوز تا ۲۸ مرداد، چندروزی، زمان باقی مانده است؛ اما دامنه پیش پیش درس ها و ضعف های جنبش ملی نفت _نهضتی پرشور در میانِ دو انقلابِ مشروطه و انقلاب اسلامی_ را برمی شمارد:

 

درس‌ها: یکی این که، گواهی ست بر نیروی پرشور وطن دوستی و وطن خواهی؛ دیگر آن که، شاهدی ست بر نیروی افکار عمومی به مانند سلاحی کارساز  بر سر استبداد؛ سوم این که، سندی ست بر عدمِ قدرت بسیج توده ها توسط ایدئولوژی بیگانه مثل مارکسیسم. چهارم این که، گواهی ست بر عدم جانشینی عقاید مارکسیستی (جنگ طبقاتی) بر مکتب شیعه (حرکت عدالت خواه)

 

ضعف‌ها:

ایجاد تردید در اهالی سیاست؛

پی بُردن عده ای به بیهودگی! مبارزه. یعنی سرخوردگی؛

تنها مذهب ثابت کرد که قادر به هدایت مردم است؛

کنار رفتنِ غرب زده ها از خط مقدّم سیاست؛

تسلیم شاه و پیروی اش (چه صوری و چه توافقی) از آیت الله العظمی بروجردی؛

و ... .

لازم به ذکر است بر اساس منابع از جمله این [منبع] آقای بروجردی، محمد مصدق را مفید به حالِ خلق نمی دانست.

۳
در تاریخ : ۱۴ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۷۰۴

اولین پلیس مخفی کوک در کجور مازندران

به قلم دامنه: به نام خدا. کوک: کجور نور کلارستاق. در دهه‌ی اوّل سلطنت محمدرضا پهلوی، جانشین وارثتی! رضاشاه بر مملکت ایران -که مانند پدرش رضاخان خائن، کشتارکننده‌ی مردم بود و سرکوبگر علما و روشنفکران و دانشجویان- سازمان پلیس مخفی‌یی به نام «کوک»  (منبع) عهده‌دار کارهای امنیتی کشور بود.

 

کجور مازندران

مرداد ۱۳۹۷ ، عکاس: علی دارابکلایی

 

این سازمان مخفی با هدف شناسایی مخالفین رژیم شاه و مشخصاً کنترل حزب توده و جبهه‌ی ملی، توسط اداره‌ی دوم ستاد ارتش به ریاست سپهبد کیا (حاجی علی کیا) تأسیس شد. ساختار آن برگرفته از الگوی سرّی فرماسونری بود.

 

این سازمان مخفی جاسوسی و اطلاعاتی ابتدا در مازندران تشکیل شد سپس به استان های دیگر تعمیم داده شد. بنابراین مازندران مقرّ و مهد سازمان مخفی شاه بود. همان طوری که بالا در مستطیل رنگی نوشته ام، کوک، برگرفته از حرف اول کجُور و وسط  نور و آخر کلارستاق مازندران است.

 

کاف اول: از حرف نخستِ کجور است. (منطقه‌ی مهم مازندران در بالادستِ شهرستان نور و چالوس) واو: برگرفته از حرف دوم شهر نور مازندران است و کاف دوم:  نشانه‌ی حرف اول کلارستاق مازندران.

 

می توان برای اطلاعات بیشتر از «کوک» به این منبع رجوع داشت: داوری؛ سخنی در کارنامه‌ی ساواک، نوشته‌ی سرتیپ منوچهر هاشمی، متصدی امور ضد جاسوسی ساواک. انتشارات ارس. لندن. ص ۲۶۵ و ۲۶۷.

 

مخفی نماند که رژیم ژاندرمی! محمدرضاشاه، همانند رژیم انگلیسی استعماری پدرش رضاخان میرپنج، از مردم، از آزادی، از مراجع و علمای شیعه، از روشنفکران مبارز و از دو قشر انقلابی و سازش‌ناپذیر و پیشروی طلبه‌ها و دانشجویان به‌شدّت وحشت داشت؛ ازاین رو، با «کوک» و «ساواک» و «کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری» (سازمان مشترکِ مخوف و شکنجه‌گر ساواک و شهربانی) و نیز به کمک مخفی و علنی انگلیس و آمریکا و موساد اسرائیل، حکومت لرزان، فاسد، غربی‌مآب و دیکتاتوری‌اش را سروپا نگه می‌داشت که به دست ملت و امام سرنگون شد.

۰
در تاریخ : ۹ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۸۲۵

شکنجه‌گران رژیم شاه

شکنجه‌گران رژیم شاه

به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب یک بند ۱۲۲ صفحه از کتاب تکان دهنده‌ی ۵۷۶ صفحه‌ای «شکنجه‌گران می‌گویند...» نوشته‌ی قاسم حسن‌پور، انتشارات موزه‌ی عبرت ایران، ۱۳۸۶، چاپ چهارم را خواندم. چهار نکته از کتاب خواندنی و مستند و متقن را با برداشت خودم می‌نویسم و به اشتراک می‌گذارم، تا هویت پشت صحنه‌ی آن رژیم بی‌اصل و نسَب و وابسته و سرسپرده به آمریکا هویدا گردد:

 

۱. رضاخان که بقای حکومت خود را در به بندکشیدنَ آزادی‌ها می‌دید، نیکلای مارکوف روسی گرجستانی را مأمور کرد زندان قصر (مخوف‌ترین زندان عصر با ۱۹۲ سلّول) را در تهران بسازد. که در ۱۱ آذر ۱۳۰۸ توسط شخص رضاخان [مشهور به رضا ماکسیم یعنی مسلسل‌دوست و اسحله به‌دست] افتتاح شد. ر.ک: ص ۲۲. برای دانستن بیشتر از رضا ماکسیم به این منبع: «مشرق» رجوع شود.

 

۲. ساواک شاه در ۱۳۳۶ توسط آمریکا و به مدد ۱۰ مستشار آمریکایی به سرپرستی سرهنگ یاتسویچ رئیس سیا در سفارت ایران، با یک صفحه قانون و با یک دنیا اختیارات تأسیس شد. (یادآوری کنم یاتسویچ، افسر نیروی هوایی یوگسلاوی بود که در جنگ جهانی دوم با هواپیما به آمریکا پناهنده و سپس عضو سازمان سیا شد و مسلّط‌ترین فردِ اطلاعاتی آمریکا در ایران بود.) ر.ک: ص ۲۸.

 

۳. شکنجه‌گران رژیم شاه، زن نوجوان مبارز را عریان می‌کردند، سپس یک افسر ساواک با یک نخ سیگارِ روشن، اطراف نوک پستان زن را می سوزاند. تا جایی که فریاد می کشید، دست از مقاومت برمی داشت و اطلاعات لازم را در اختیار می گذاشت. آمریکا فیلم این شیوه شکنجه را از ساواک گرفت و در تایوان، فیلیپین و اندونزی به عنوان بخشی از کمک تکنیکی به دوستان هم پیمان خود، توزیع کرده بود. ص ۹۲. [به نقل از حسنین هیکل در کتاب «ایران روایتی که ناگفته ماند» ترجمۀ حمید احمدی. چاپ چهارم، تهران. الهام، ۱۳۶۶]

 

۴. از سال ۱۳۵۴ به بعد به دلیل اوج گرفتن مبارزات، شاه شخصاً از سر استیصال و غضب و ارهاب و وحشت و نشان دادن خود به عنوان یک رژیم پلیسی مقتدر، دستور داد مبارزان در خارج از کمیتۀ مشترک ضدخرابکاری (=سازمان مشترک میان ساواک و شهربانی) و نیز مبارزین در درگیری های خیابانی، کشته شوند. ص ۱۶. پایان بخش این پست، این شعر سیاسی و عقیدتی ست که هدیه می کنم به شهیدان زیرِ شکنجه ی رژیم سراسر ذلّت و خواری و نفرت شاه نگون بخت و جبّار:

 

با مرگ در مَپیچ که هر زنده مُردنی ست

در مرگ زنده باش که آنَت ستودنی ست

۰
در تاریخ : ۷ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۱۲۷۱

پس بگو یزید ملعون دیوان شعر داره!

توضیح: به نام خدا. میان دامنه و جناب مهندس عبدی سنه کوهی دوست صمیمی من، بر روی پست «غربی سازی ایران به امر رضاخان» (اینجا) بحث آزاد و جدّی و اعتقادی درگرفته. من از سه انسان شریف، اهل علم و دانش، اندیشمند و نیز دارای سابقۀ درخشان انقلابی، دیشب کسب اطلاع کرده ام، جوابم به آقای عبدی _دوست اهل قلم و فاضلم_ هم درست و هم بجا بوده است و یکی از آن بزرگوارانِ خیلی محترم و دانشمند، پاسخم را این گونه توصیف کرده اند: «ما شاء الله، بسیار منطقی و مستدل و محکم جواب دادی.» که آن دو عزیز دیگر نیز قریب به این نگاشته اند. آنچه در زیر می خوانید، دو فراز این بحث روی داده، میان من و جناب عبدی در دیروز است.

 

مهندس محمد عبدی سنه کوهی: سلام کبلاقا جان. من هم با نظر جناب دکتر دهقان [در ذیل همان پست کامنت اول] تند و البته یک جانبه گرایانه افراطی و خیلی خیلی یکسویه، موافقم. و از وقتی [=صرف زمان] که برای خواندن چنین مطالب یکسویه و منفی بافانه ای اختصاص دادم از درگاه خدا عذر می خواهم. همین. به نظرم حتی با دشمنت هم باید جانب عدالت و حقگویی را رعایت کرد تا نباید انصاف را دور داشت اگر طالب حقیم و پیرو راستین حضرت علی(ع). موفق باشید.

 

 

جواب دامنه

 


 

دامنه: سلام مهندس. دقیق بگو کجای پست من آن افراط را مشاهده می کنی؟ نصیحت مرا برای نخستین بار بشنو رفیق: در بیان حق، و نفی باطل، دَم از رفتاری نزن که متّهم بشی، وسطِ حق و باطل گیر کرده ای. از این که با خواندن پستی از دامنه، وقت خود را گناه تلقی کرده ای و آن گونه به من تاخته ای، شما را دعوت به تغییر نگرش، بلکه فرا می خوانم تحمل تفکر و آراء دیگران را داشته باش. منتظر متن های مهمترم دربارهٔ این جرثومه فساد و قاتل شهید مدرس [رضاخان میرپنج] باش. فکر می کردم که رضاخانِ مفلوک ستمگرِ زندانِ قصر ساز و توقفگاه عدلیه! ساز، دوستانی جدید یافته است؛ اما هرگز نمی دانستم حتی تا نزدیکی عبدی نیز افق ساخته است. بازم خدا را شاکرم در موضع گیری حق و نقد و نفی باطل، از کسی، از هیچ کسی، اجازه و دستور نمی گیرم. و برای خوشآیند عده ای ایمان و اعتقادم را بزَک نمی کنم و یا پوشش نمی زنم. و نفاق و دو دری دو روزنه ای بودن نمی ورزم. آرزو می کنم همیشه در نفیِ باطل، تردید و دودلی نکنی. تبرّا و تولّا را کمی مطالعه و رفتارِ خود کن.

 

 

 

جواب مجدد عبدی

 

مهندس محمد عبدی سنه کوهی: سلام مجدد رفیق شفیقم. نگاه و برداشت من و شما از تاریخ و واقعیت های منتهی به انقلاب و بعد از آن به شدت با هم تفاوت دارد. احساس می کنم شما بیشتر حق و باطل را قاطی دیده باشید تا بنده و امثال بنده دچار تردید در حق و ناحق شده باشیم. سفید و سیاه دیدن یکسویه به نظرم موجب خسران و البته در جای خودش گسل عظیمی می شود که زلزله غیر قابل کنترل و لرزان بوجود می آورد . بله در طاغوت و ناحق بودن بسیاری از موارد برشمرده در مورد حکومت دیکتاتوری پهلوی قطعا وجود دارد و بنده و امثال بنده با تنفر از آن یاد می کنیم اما نادیده گرفتن تمامی حقایق و پیشرفتها و البته آبادانی ایران را نباید اینگونه یکسویه و تندمزاجانه نفی و طرد نمود چرا براساس قانون فیزیک هر عملی را عکس العملی مساوی با آن ولی در خلاف جهت آن و دور نیست

 

این رفتار بسیار خصمانه و نفی کنندگی شدید شما با نفی شدید به مراتب قوی تر مردمان همین دیار مواجه و آنگاه به یاد حرف و تحلیل امثال بنده بیفتید کما اینکه آثار و لرزه هایی از نافرمانی مدنی مردمان این ملک و ممکت را به وضوح در جامعه می توانی ببینی برادر. از کشف حجاب علنی خانواده ها حتی در منطقه و محل من و شما تا جاهای به اصطلاح باکلاس لب دریاها و چشمه سارها و ویلاها و نیز تجاهر علنی به روزه خواری و دیگر و خالی شدن مساجد و اندک شدن شدید نمازگزاران و روزه بگیران و امثالهم.

 

 

جواب دامنه

 


دامنه: سلام مجدد مهندس رفیق. بر من روشن کنید کجای پست من افراطی ست؟ و تو از خواندن آن پیش خدا استغفار کردی! و حتی وقتِ خود را هدَرداده، تلقّی نموده ای. من وکیل مدافع کار رضاخان فاسدِ سارق نیستم. اگر این گونه است: پس، بگو:

بگو معاویه از کُتّاب وحی بود؛
بگو مروانیان مسجد ساختند؛
بگو
یزید دیوان شعر داره؛
بگو سلجوقیان عمارات ها ساختند؛
بگو صفویان مسجد مدرسه بنا کردند؛
بگو بگو بگو... .

 

من دارم جنایات، خیانت ها و دزدی های رضاخان را می گویم، چه ربط داره بگویم راهن آهن ساخت، نصیب قوای متجاوز متّفقین به ایران شد! تو اگه خواستی، تعریف کن از دیکتاتور. و بگو. آزادی. من هم آزادم و باید بگویم:

او زندان قصر ساخت؛
زندان توقفگاه عدلیه ساخت؛
عاشورا را ممنوع کرد؛
تعزیه را قدغن کرد؛
چادر را از سر مادربزرگان ما به زور و کُتک کشید؛
دزدی زمین کرد؛
عالمان را شلاق زد؛
زایران رضوی را قتل عام کرد؛

وعدۀ جمهوری! داد، سلطنت پهلوی ساخت،

کاشتۀ انگلیس بود مُهرۀ سوخته و برداشتۀ استعمار،

ووو... .

 

شما از کی داری دفاع می کنی رفیق بافکر من!؟ از یک خائن و دزد زمین؟ کجای متن من، تو را به سوز آورد؟ پس، امام خمینی چه گفت علیه رضاخانِ قاتلِ یک دندۀ لجباز فریبکار؟ اینجا آوردم ذیلِ پاسخ به کامنت اول آقای دهقان] کمی هم  تحمل را تمرین کن. این متن مجدد تو بی نهایت بی ربط است با پست من. بازم احترام تو را دارم. ولی تا نگی کجای متن من، تو را به مغفرت طلبی نزد خدا رساند، ول کن نیستم.

۲
در تاریخ : ۷ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۶۳۶

سلطنت ننگ تاریخ است

به قلم دامنه: به نام خدا. وقتی امام خمینی -رهبرکبیر انقلاب اسلامی- شاه را غیرقانونی و سلطنت را «از روزی که آغاز شد تا همین امروز ننگ تاریخ» خواندند؛ این شعر سعدی شیرازی در سراسر سرزمین پهناور ایران‌زمین در میان مردم جستجوی عدالت پژواک یافت:

 

نه به استر بر سوارم نه چه اُشتر زیر بارم

نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

منبع

۱
در تاریخ : ۴ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۵۵۳

شاهان می‌روند اما عالمان می‌مانند

به قلم دامنه. به نام خدا. در رُمان «مردی در تبعید ابَدی» (اینجا معرفی کردم) که بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra) توسط زنده‌یاد نادر ابراهیمی نوشته شد؛ مطلبی‌ست که من بر اساس آن نکته، این پست را نوشتم. سلاطین می‌آیند و می‌روَند. شاه پیِ شاه. از ارث تا کودتا. فرهیختگان و عالمان اما، می‌آیند و می‌مانند. فرهیختگانی آفریننده؛ چون حکیم ملاصدا، علامه محمدحسین فضل‌الله، از آنجا می‌مانند که می‌سازند. اما بدا که رسم چنان بوده است تاریخ به اسم شاهان نافرهیخته مُسمّا شود. به همین سبب است که اکثر آثار و اَبینه‌ی تاریخی نام سلاطین را بر خود دارند، نه نام سازندگان را. حتی اغلب کتاب‌های ناب اهل ادب و علم و هنر و حکمت نیز ناگزیر به شاهان پیشکش شده است که در تمام عمرشان با علم و حکمت و هنر و دانش و ارزش و فخر و عزت جنگیده‌اند! اگر صفحه‌ی اِهداییه‌ی کتاب شریف معراج‌السعاده ملا احمد نراقی را -که خلاصه و ترجمه‌ی فارسی کتاب عربی جامع‌السعادات پدرش ملا مهدی نراقی‌ست- بنگرید این شیوه را می‌بینید. البته شاید هم با این شیوه و تقیه می‌خواستند آثار دینی چاپ و نشر شود و توسط حُکّام ممنوع و منع نگردد. بگذرم، آری؛ آنان مجبور بوده‌اند چنین کنند، اگر نمی‌کردند شاهان مستبد آثارشان را محو و ناپدید می‌کردند. این بود چند ورق از تاریخ غمِ این سرزمین.
۳
در تاریخ : ۳ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۳۸۶

من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش

من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش

به قلم دامنه: به نام خدا. سلحشورِ ایران  هیچ هم، تصادفی و از سرِ تفریح و اجبار نبوده است که ایرانی، از میان همۀ حاکمان عالم، و از بین تمامی سیاست ورزان جهان، و از انبوه آن همه دین مداران، «علی ولی الله» را برگزید، شیعۀ او شد تا پیرو خالصِ «محمد رسول الله» بماند. و آن ایرانیانی هم که در سایۀ مکتب دیگری زیست می کنند، این دو مردِ ایمان و اسلام را، با جان و دل دوست می دارند و بر قلب می نشانند. و این دو تاریخ ساز، یعنی محمد و علی، برای همۀ آزادمردان و جوانمردان، اُسوۀ زندگی، سرمشق  برازندگی و الگوی سرزندگی اند.

 

یک آمریکایی بَد تربیت شدۀ مرکانتالِ سوداگرِ پول پرست دوشندۀ جیب بُر؛ که به دور از هر مدرسه دیدۀ آمیخته شده به فرهنگ و ادب، به پیرِ خرفت باده نوشی بدل شده است و هر روزه هرزه گرایی و چرندبافی و خیال سازی و خیره سری می کند _یعنی ترامپِ بی تربیت بی عقلِ غرق در فسادهای  بی شمار امپریالیستی آمریکای بدهکار و مدیون جهان و انسان_ کودکانه پنداشته است او فرعون است و ملت ایران قومِ سرشکستۀ لجوج و بهانه گیر بنی اسرائیل. زهی خیال باطل.

 

 

ایرانی، که به صفت بارز همیشگی اش، اگر امروزه روز می بینید در درون کشورش، علیۀ هر نوع فساد در قدرت، در هر حیطه و مسئولیت، حرف و گلایه و مطالبه و فریادی فروخُفته دارد، اما همیشه، حتی در بدترین وضع زندگی و زمانه اش، دست طمع گر بیگانۀ متجاوزگر را داغ کرده است، و اگر هم روزگاری آن همه خاک وسیع ایران را از کف داده است، در زمین رزم نداده است، در ساخت و پاخت زمامدارانِ عیّاش و ترسو باخته است و نقشه اش به گربه ای گریان بدل شده است که با بروز انقلاب اسلامی این گربۀ گریان، به شیرِ غرّان و یوزپلنگِ دوّار دونده تیز و چابک گردیده است.

 

 

یک عده مُزدبگیرِ جریان سوداگر یهودِ صهیونیست، نه یهودِ ناب، در مرکز قدرت آمریکا با رأی دست کاری شده، بر سرِ کار آمده اند تا به خیال خام شان _که آرزویی دست نیافتنی ست و خوابی تعبیر نشدنی_ ایران را از جغرافیا محو کنند و اَعراب فریب خوردۀ منطقه را به شگرد فریب و دوشِش شیر، به آقایی!! و سروری!! بر ایرانیان برسانند. مگر از یادت رفته ترامپ، که در جشن رقص شمشیر میان سران مرتجع و بدکارۀ عرب، یک [خلیج عربی] گفتی و نزد مردم ما منفور شده ای. دیده بودی که ملت ایران، به خاطر یک حرف ناروا و سوداگرانه ی تو با تو چه کرده؟ یکپارچه و یکصدا، قدم در صحنه انقلاب و ایران نهاده و برای «خلیج فارس»ش، فریادها برآورده و نفرت و انزجارش را از توی پلیدِ بی مقدارِ سرکردۀ بدخوی آمریکای جهانخوار، اعلان کرده؟ دیگر بیش از این پای خود از گلیم خودرازتر نکن، که گردنِ اقلیم جهان، ایران است. و پای تو را قطع و تیکه تیکه و قلم خواهد کرد، اگر غلطی از توی بدبختِ جیب بُر! سر بزَند.

 

این خامان روزگارِ بد آمریکا، که نوکر و مزدور خاخام ها شده اند و دوشندۀ عرب ها، هیچ، _آری درست خوانده اید هیچ_ نمی دانند، که ایران هرگاه _آری، هرگاه_ مورد طمع دشمنِ بد کین و زشت خیمِ خارجی قرارگرفته، هر ایرانی در آن لحظه، یک سلحشور گردیده و سربازِ ایمان. و همه را تارومار نمود و وطن را، وطن نگه داشت، نه نوکر و ذلیل و خوار و سرافکنده. و منِ دامنه نیز مانند تک تک ایرانیان غیور، با آن که یقین دارم دوروبری های آمریکای ترامپ، آمریکای گرفتارآمده در چنگ بی خردان، هیچ غلطی نمی توانند بکنند، دربرابر هرگونه اقدام وحشیانۀ شان؛ سرباز می‌شوم، نه تماشاگر و وطنفروش.

 

بازنشر دامنه

 

نقشه متحرک ایران در طول تاریخ

 

و ایرانی می داند آنان فقط مشغول گرفتن اضافه کارهایی! اند که از اموال جهان و پول مُفت نفتِ سران عیّاش و خوشگذران عربی و سوداگران توطئه اندیش عِبری، به کیسه ی گشاد شان واریز می کنند. اینان بُزدل ترین و خائف ترین و خیال باف ترین مردان سیاست در کاخ سفید اند که سیاهی درون آن، مُخ و مغزشان را معیوب ساخته است و گمان دارند، می تواند ایران و ایرانی را به هم، علیه هم، به مانند گرگ علیه گرگ، زوزه کشان مشغول کنند و خود با خاطری آسوده، لویاتان (=دولت هیولا) توماس هابز، برای کشور غیور ایران شوند و در ما هراس افکنند. نه، به قطع و یقین هرگز نمی توانند.

 

آنان که باده نوشان سرمست قدرت و زر و زور و تزویر گردیده اند اگر هم غلطی بکنند (که به تحلیل من نمی کنند چون مثل سگ هاری شده از ایران و انقلاب برومند آن می ترسند، و مانند بید بر اندامشان می لرزند) همانند فرعون در مخمصۀ دریای سلحشوری ایران غرق می شوند و آن گه است که تازه می فهمند سربازِ ایمان بودنِ ایران یعنی چه. و به چشم خود خواهند دید که رزم و انسجام ملی و طنین شعار «آمریکا به تو چه» هر ایرانی، چگونه در جهان بازتاب می یابد و سوداگران مواجب گیر و پادوهای وطن فروش شان سازمان تروریستی منافقین که دریوزگی پیشه ساخته اند و سلطنت طلبان مرتجع که برای «شاه»سازی، همساز امپریالیسم گردیده اند، غرق در خاموشی و بدبختی و هلاکت می گردند.

 

ما غیوریم. عِرق داریم. به غیرت و ایمان آغشته ایم. نه به پستان آمریکا نیاز داریم و نه به شاخ او. ما ایرانی هستیم. مستقل و خردمند و عقل گرا و ایمان ورز. مردمانی حق پرست و حق گرا و عدالت جو. هان؛ همین پایان. برقرار باد ایران. جاوید باد انقلاب اسلامی؛ این پدیدۀ قرن ایرانیان.

۰
در تاریخ : ۳ , ۱۳۹۷ مرداد . دید ۶۰۹

ستمگری رضاخان علیۀ قشقایی ها

به قلم دامنه: به نام خدا. وقتی رضاخان دیکتاتور بی سواد، در بی رحمانه ترین شکل، قشقایی ها و بختیاری ها را سرکوب، قتل عام، و اقتصاد ایلی ایران را ویران کرد و خود یک زمیندار بزرگ شد؛ این شاعر قشقایی بود که اَبیات زیر را برای آن غم و قساوت رضاخانی علیۀ مردم سخت کوش ایل و قبایل، سرود. سروده ای که زمزمه و مویۀ قشقایی شد، که با بدترین وضع آواره شده بودند و در کناز جاده ها تبعید و بی خانمان و بی مرتع و دام:

 

شعرِ شاعرِ قشقاییِ محزون

 

خُفته بودم، بیدارم کردی

خاطراتم آرام بود، آشفته کردیشان

قلبم می سوزد

و می خواهد از سینه بیرون آید

آه دوستان؛ بیایید جمع شوید

ببینید چه روی می دهد

۰
در تاریخ : ۲۱ , ۱۳۹۷ تیر . دید ۴۳۱

آیا تهران مغز، قم روح و اصفهان قلبِ ایرانه؟

به قلم دامنه: به نام خدا. در یکی از کتاب های تاریخ ایران اینجا خوانده ام، که ایرانی ها می گویند: «تهران مغزِ ایران است، قم روح آن و اصفهان قلبش  (ص ۷۲). آیا واقعاً همین است که می گویند؟ من واقعی بودن این نسبت را نمی دانم. اما این که چرا این سه شهر، به سه عضو مهم انسان توصیف گردیده است، شاید علت و چرائی اش این باشد که از تهران، کشور مدیریت می شود. از قم بر روح تصمیمات آن دمیده می شود و در اصفهان، بهتر از همه جای ایران بدان عمل می گردد. شاید. اما نظر شما چه باشد خدا می داند.

 

البته مرکز معنوی ایران، مشهدالرّضا است. آستانی، برای جانان، مآوائی برای دلدادگان و حرمی برای درددل ویژۀ ایرانیان؛ که گویی برخی ها کوچه پس کوچه های آن «شهر شهادت» [تعبیری قشنگ از دکتر علی شریعتی در توصیف مشهد مقدّس] را، با اجارۀ هتل ها و ساختنِ سازه ها و ابتیاع سرسراها و رزرو سالن ها و رستوران ها و... ، پاتوقی برای سیاست ورزی جناحی، شست و شوهای مغزی، همایش های جورواجور و دریک کلام تسویه حساب ها! کرده اند. الله اکبر.

۰
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۷ تیر . دید ۴۵۹

ایران، اسلام و روح یک ملت

به نام خدا. با سلام؛ مطابق معمول دامنه، چهارنکته از این کتاب را به اشتراک می گذارم. ابتداء مشخصات کتاب: ایرانی ها؛ با عنوان فرعی: «ایران، اسلام و روح یک ملت». نوشتۀ خانم ساندرا مک کی پژوهندۀ آمریکایی. ترجمۀ شیوا رویگریان. چاپ اول، ققنوس ۱۳۸۰، در ۴۳۶ صفحه.

 

 

در ص  ۸ می‌خوانیم: ایرانی ها به تبع هویت یگانۀ خود، با تمامی شیاطین خودی و غیرخودی به پیکار برخاستند... هیچ نیروی نمی تواند دو وجه ایرانی و اسلامیِ ایران را باز ستانَد. و حکومتی در ایران کامرواست که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد.

 

در ص ۵۵ آمده است: دینِ زرتشت _دین قبل از ظهور اسلام ایرانی ها_ برای هزار سال در میان تشریفات بی تأثیر و مراسم عبادی اَسرارآمیز رو به فساد می رفت...

 

در ص ۲۴۷ : «محمدرضا پهلوی نه تنها به خاطر حفظ استقلال ایران بلکه برای حفظ تاج و تخت خود ایالات متحده آمریکا را به ایران کشانده بود..و

 

در ص ۴۰۲ نوشته است: «خاتمی [سید محمد] از سوی دیگر بیشتر به عمویی مهربان، شبیه است تا به سیاستمداری روحانی... او دین شناسی آزاده است... مردم وی را مردی می دانند که از شائبۀ فساد مبرّاست.»

 

 

در بالا عکس متن ص ۳۰ کتاب را منعکس کردم دربارۀ همپیوندیهای کوروش و دین زرتشت؛ که به نظرم مهم و خواندنی ست: می توان بر روی عکس کلیک کرد یا ضربه زد و در حجم بالا متن را مطالعه کرد. صفحۀ ۳۰ کتاب «ایرانی‌ها» دربارۀ همپیوندیهای کوروش و دین زرتشت.

۱
در تاریخ : ۱۵ , ۱۳۹۷ تیر . دید ۸۵۵

آری اینچنین بود برادر!

به قلم دامنه. به نام خدا. رفیق گرانقدرم جناب مهندس محمد عبدی سنه کوهی در (اینجا) متن مرا دربارۀ کوروش (اینجا) مورد نقد قرارداده اند؛ که ضمن قدردانی جانانه از وقت گذاری ایشان برای نقّادی، توضیحی جهت جواب به ایشان، برای دامنه خوانان شریف ارائه می کنم:

 

هیچ پادشاهی پیامبر نبود، اما برخی پیامبران الهیِ بنی اسرائیل مانند حضرات داود و سلیمان _علیهماالسلام_ به امر خدای متعال، جامۀ سلطنت بر تن کردند؛ چنانچه حضرت یوسف (ع) پس از همۀ ابتلائات و زندان و آزمون ها و محنت ها، به مشیّت خدا، عزیز مصر شد. و فرق است میان پادشاهی که به زور و وراثت، بر مردم حاکم شود با سلطانی که خدا او را به مصلحت دین و مردم آن روزگار، برگزیند. بنابراین، ایراد اول شما جناب عبدی بر متن من، خَلط موضوع بوده است.

 

دکتر شریعتی در نوار تاریخی «آری اینچنین بود برادر!» خطابش به همۀ بردگان و تهیدستان است و ذمّ همین سلطنت ها و شاهان که اَهرام ثلاثه و کاخ های ستم را ساختند و بر گُردۀ مردم سوار شدند. او رفت کنار اهرام نشست و نوشت و بعد در مشهد یا حسینیه ارشاد تهران، آن را بر شنوندگان پرشور و شعورش با آن لحن آسمانی اش خواند. دیدگاه من نسبت به پادشاهان، از همین نوار متفکرانه شریعنی شکل گرفته است و همچنان به شریعتی دراین باره ایمان دارم که  از روی علم، سخن گفت، نه از روی حقد و جهل و احساس.

 

خوشحالم خود جناب عالی پس از کمی نقد، تصریح کرده ای: «و صد البته از منظر نگاه دینی شما هرگز در مسیر ظلم و جور نبودند.» آیا به یک مؤمن به دین مبین اسلام می آید انبیای الهی را در مسیر ظلم قرار دهد!؟ حتی تصوّر و خیال این تفکر، خطا و بلکه گناه است چه برسد به باور به این نقیصه و ذَنب لایغفر. ما طبق آیات ۳ تا ۴ سوره‌ی بقره که می فرماید ایمان شش شرط دارد، پنجمین آن این است که مصدِّق همۀ انبیاء باشیم. «وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ: و آنچه پیش از تو فرود آمده است،». پس، قیاس پادشاهیِ پادشاهان و از جمله کوروش با سلطنت برخی از پیامبران (ع) به اقتضاء حکم خداوند، از اساس نارواست. و به نظر من  شما در نقد کمی شتاب زده عمل کرده ای.

 

شاید خودت هم بهتر از من می دانی، کسانی که از کوروش «بُت» می سازند، و دم از احیای آیین زرتشت می زنند، و یا شعار احیای سلطنت می دهند؛ اغلب شان یک کلمه از کوروش نمی دانند. اینان، _بیشترشان_ به کینۀ انقلاب اسلامی، دم از کوروش می زنند و او را تظاهراً جلوی نظام ایران علَم می کنند تا به نیّات شوم شان برسند. و الّا، کوروش اگر در قرآن تمجید شده است و عملکردش آن گونه توصیف گردیده است، برای آن بوده است که ستمدیده هایی را از مَهلکه ی ستم کنندگان نجات دهد و یأجوج و مأجوج را با آن سدّ سدید ش دربند کند. تو خود می دانی عبدی، که یأجوج و مأجوج های امروزی! کوروش را هم قبول ندارند. آنان فقط در پیِ انتقام گیری از انقلاب اسلامی اند، که بساط سلطنت و شاه و شاهی گری و خیانت های سازمان های برانداز را برچید و مردم را و آرای آزاد مردم را حاکم کرد و ولایت فقیه هم مواظبِ همین دو امر است: حفظ حدود شرع و حفظ حقوق مردم.

 

اما از پاراگراف «باید قبول کنیم که...»، نوشتۀ منتقدانۀ شما بر دامنه، تا انتهای پست شما، هیچ ربطی به متن من ندارد. لذا منطقاً معاف از پاسخم. از سماحت طبع شما جناب عبدی باخبرم؛ لذا می دانم پاسخ من شما را حتی اگر اقناع هم نکند، ظرفیت شنیدن و بحث کردن داری. ضمن آن که من در آن متن استنثنائاتی برای کوروش، _نسبت به پادشاهان دیگر_ قائل شدم؛ که گویا شما آن را از دیده معمولاً تیزبین خود، عبور نداده اید. برایت آرزوی سعادتِ هر دو عالم _بلکه عوالم_ می کنم. تمام.

پنظر محمد عبدی سنه‌کوهی

 

سلام مجدد
این نوشته شما را کجای دلم بگذارم اخوی:
«پادشاهان، همیشه بر مردم سرزمین خود ستم روا داشته اند و اربابی کرده اند و آنان را برده و رعیت و بی سرزمین ساخته اند.»
 
منظورم به این کلمه همیشه بوده و هست. قصدم دفاع از پادشاهی نبوده و نیست و اعلان برائت کردم اما اینکه شکل دیگری غیر از موروثی که آنهم مبتنی بر دلایل و شواهد عامه پسند بوده و هست چنین به نظر میاد که غیر موروثی سلطنت هم دچار مشکل و غیر قابل دفاع شده است.
 
 
اینکه ضامن دفاع از حقوق مردم را شخص یا افرادی خاص هم تلقی نماییم هم به نظر می رسد که دیگر خاصیت و کارایی استدلالی خود را از دست داده است به نظرم آنهم مشروط به تایید اکثریت مردم در یک فضای انتخاب آزادنه است و لاغیر.
 
 
نگاه دکتر شریعتی هم در یک دوره خاص با نگاه برتر آنزمان شکل گرفته بود و اگر اکنون بود دور از ذهن است چنین بیاناتی را تکرار می کرد حداقل سکوت می نمود .
 
البته آنانی که به فکر احیای سلطنت هستند را نه نفی می کنم و نه تایید نیتشان حداقل بر من و شما مشخص هست چه آنانی که با پرچم و علم کورش و رضاشاه به راه افتادند و چه با علم مقدس خلیفه پنداری جانشینی پیامبر و تقدس مآبی های افراطی.
 
 
به نظرم حفظ شرع ابزاری شده است برای تامین خواسته قشری خاص و این مذموم و پذیرشش برای عامه عموم سخت شده است کار به شخص خاصی ندارم اما تفکر غالب فعلی با ابزار دینی در حال جا انداختن مطامع دنیوی با شعار اخروی است و ازین نظر بنده خود را همراه برخی ها نمیدانم و صف خود را جدا می دانم و حقیقت قضیه آن است که نباید دین را ابزار سرکوب خواسته های برحق مردم کرد و نظر اکثریت را نباید نادیده گرفت و بر منتخب اکثریت ملت عرصه را چنان سخت کرد که نظر و کارش مورد هجمه قرار گیرد و روز حسابرسی خود را صاف در کشید و ناه و عقاب را برای دیگران خواست و ...
 
 
باید قبول کنیم را فعلا نه شما دوست خوبم و نه آنانی که باید بشنوند نمی شنوند و خود را به کوچه علی چپ می زنند و فعلا چون تنعم در سفره پهن انقلاب و خون شهدا زیر دندان آنان هست حرفی برای گفتن نه من دارم و نه شما. باشد تا روزش شاید کسانی شنیدند. موفق باشید ای رفیق شفیق.

 

جواب دامنه

 

به نام خدا علیک السّلام مهندس. من در آن متن (اینجا) حکمت و فلسفۀ ولایت فقیه را گفتم که «ولی فقیه در جامعۀ مسلمین، مواظبِ دو امر است: حفظ حدود شرع و حفظ حقوق مردم.» و این نافیِ حقّ حاکمیت بر سرنوشت ملت نیست، که شما اشکال وارد نموده اید. نیک می‌دانید که برخی‌ها ولی فقیه را برنمی‌تابند ولی حاضرند جان و خون‌شان را برای شاه‌های مُرده و پادشاهان خیانتکار و ستمگر و بدکار و فاسد بدهند. و تو بهتر از من یقین داری این بدترین و زشت‌ترین تناقض برای این گونه افراد است. مگر می‌شود کسی منتقد ولی فقیه باشد، و آن را حکومت فردی بداند ولی خود سرسختانه و لجوجانه از روی حسّ دروغی، دنبال شاه موروثی بگردد!؟ می شود!!؟ و درود بر کوروش کبیر بنوازد و شعار رضاخان میرپنج! سر بدهد؟

 

درضمن جناب مهندس، شما اگر مباحث را خیلی زود به مسائل جاری ربط ندهید به نظر می‌رسد منطقی‌تر باشد. چون می‌دانید بحث تاریخی، مبحثش با مسائل جاری نباید مخلوط شود. آن وقت خوانندۀ متن خیال می‌کند شما از بحث، نَقب و روزنه می‌زنی. و این به دور از منطق نقد است. خدا به ما دانش و ارزش _توأمان_ ببخشاید.

۳
در تاریخ : ۱۳ , ۱۳۹۷ تیر . دید ۶۶۴

فکر و شمشیر و حکمرانی کوروش کبیر

به قلم دامنه. به نام خدا. من هنوز هم، کوروش را نمی شناسم. درباره اش مطالعات غیرمنسجم کرده ام، اما نمی توانم آنچه کوروش بوده را حقیقتاً درک کنم. علت اصلی اش تقریباً سه چیز است:

یکی این است چون اساساً فردی ضدّ سلطان و سلطه گری و کشورگشایی ام. در ثانی تاریخ مکتوب را دست کاری شده می دانم که بر مبنای میلِ سلاطین پیش می رفت و با تملّق گویی شاهان و درباریان و اساساً قلم تاریخ نگاران برمحور قدرت می چرخید نه ملت. و سوم این که اعتقادی به ناسیونالیسم و ملی گرایی که ایرانی گری ضد اسلامی_عربی ست، ندارم و آن را جاهلیت و ایستادگی در برابر سخن حق می‌دانم.

 

 

اما از کوروش کبیر بر حسب کتاب ها و نقل ها، چیزهایی می دانم که می توانم به تعبیر امروزی خودم بگذارم: ۲۳ «نقشۀ راه» کوروش. بی آن که خودم در بارۀ این نوشته ام ارزش گذاری و یا جانبداری کنم، این اصول را بر حسب مطالعاتم احصاء می کنم. باهم آن را مرور می کنیم حتی اگر بعضاً و یا تماماً آن را باور ندارید و تردیدآمیز بسر می برید:

 

کوروش به غلبه و ترغیب اعتقاد داشت و با این دو نیرو، سُلطۀ خود را در داخل و خارج پیش می بُرد و اصولش را حاکم می کرد. اما البته ترغیب را بر غلبه ترجیح می داد چون استدلال می کرد ترغیب و یاری بر نیروی قهری و حیوانی مقدّم است.

 

کوروش، پادشاهی تخت نشین نبود و به جنگجویان نمی گفت بروید دشمن را تارومار کنید! خود در میان لشکریانش حضور داشت که نهایتاً در رزم و در کنار ارتش خود، کشته شد. با آن که کوروش در ۵۳۰ ق. م، توسط ملکۀ ماساژت ها سر بُریده شد، اما پیکر مُثله شده اش به پاسارگاد _مقر حکومتی اش_ بازگردانده شد و بر حسب وصیتش آرامگاهش، ساده و بر پایۀ سنگ سخت بنا شده است. [می توانید تز سردار قاسم سلیمانی را در ذهن بازسازی کنید که می گوید: فرمانده، جلوی سرباز حرکت می کند نه عقب آن فقط فرمان می راند]

 

کوروش درکشورگشایی ها معتقد بود مغلوب و شکست خورده، نباید تحقیر شود.

 

می گفت از دشمن تراشی پرهیز شود.

 

یکی از اصول ثابت کوروش تأسیس شبکۀ اطلاعاتی کارآمد در درون اردوگاه دشمن بود که برای این هدف به پرورش جاسوسان ماهر همت گماشت.

 

سربازان منضبط و سواره نظام و آموزش دیده پرورش داد.

 

گردآوری سربازان مزدور برای زمان های ضرور.

 

ایجاد ارتش نیرومند و آماده به حمله و دفاع.

 

بکارگیری فریب و حیله‌های رزمی در نبردها. مثل آن قضیۀ شترهای لنگ که در لشکر ایجاد کرد برای ایجاد وحشت در اسب های دشمن از طریق منظرۀ وحشت و بوی خاص شترها.

 

رد هر گونه القاب‌بخشیدن به خود.

 

مخالفت کوروش با این فکر که او را فاتح نشان دادن. جالب آن که غیرایرانی ها نیز، کوروش را «نجات بخش» و حتی بالاتر «رهایی‌بخش» می دانستند. و بنا بر نقل ابوالکلام آزاد و گفتۀ علامه طباطبایی در قرآن، ذوالقرنین سوره‌ی کهف همین کوروش است.

 

کوروش برای تساوی، بیشتر عمرش را در زین اسب نشست نه بر تخت و تاج سلطنت. اساساً پایتخت نشین نبود.

 

عدالتخواهی زرتشتی کوروش.

 

غنایم غیرجنگی را به فراخور حال مردم آن دیار فتح شده، بازمی گرداند. مثل بازگرداندن طلا و نقره جهودان که در دست بخت النصر _حاکم بابِل_ در عذاب بودند و فرستادن آنها به اورشلیم فلسطین.

 

مدارا که آوازۀ کوروش است. البته بیفزایم که استاد شهید مرتضی مطهری مدارای کوروش را افراطی و مطلق می داند و آن را نقد می کند می گوید که این سیرهّ سیرۀ درستی نیست باید از عقیدۀ حق در همه جا دفاع کرد و باطل را ردّ نمود.

 

اتخاد سیاست آرمانگرانه و عمل گرایانۀ کوروش.

 

آموزه‌ی اصلی کوروش: مصلحت ملی، نباید از طریق کینه ورزی دنبال شود.

 

کوروش نه فقط مدارا را در فتوحات عمل می کرد؛ بلکه به لحاظ دینی معتقد بود مدارا، مأجور (یعنی شامل اجر و پاداش خداوند) می ماند.

 

قبول فرهنگ های مختلف که به زبان امروزی تساهل و اقتباس نام دارد.

 

حق سلطنت پادشاه در نزد ایرانی ها از رفتار کوروش زاده شد.

 

اعتقاد راسخ و عملی کوروش به این که اهورامزدا وظیفۀ متّحدکردن مردم روی زمین را در لوای صلح و عدالت به او محوّل کرده است.

 

بیعت مردم با کوروش منفعلانه نبود، بلکه اعتقاد عمومی بر این بود که مِحنت و بدبختی نصیب کسانی می شود که شروران را بر تخت می نشانند و سعادت نصیب آنانی ست که شروران را از تخت سلطنت به زیر می افکنند و کوروش را مصداق این می دانستند. یعنی میان کوروش  و مردم زور و غلبه نبود، بیعت و رضایت و رغبت بود.

 

نام پایتخت را به صورت سمبلیک و رمزواره، «پاسارگاد» گذاشت که یعنی خانۀ ملتِ پارس.

 

**********

 

با این همه، من چون پادشاهان عالم _درگذشته و حال_ را برحق نمی دانم بآسانی نمی توانم آنچه دربارۀ کوروش می نویسند را اطاعت گونه بپذیرم. آنچه این اصول ۲۳ گانه می‌گوید نشان می دهد، این پادشاه با سایرین فرق داشت. خصوصاً وقتی قرآن داستان ذوالقرنین را تمجید کرد آرامش می گیرم.

 

ضمن آن که پادشاهان، همیشه بر مردم سرزمین خود ستم روا داشته اند و اربابی کرده اند و آنان را برده و رعیت و بی سرزمین ساخته اند. بگذرم. و فقط بگویم ۱۴ معصوم علیهم السلام را دربست و بی چون و چرا و بی هیچ قید و بندی محبت می ورزم و تبعیت می کنم و عشق می ورزم، و سایرین را هرچند نیکوکار و مردم گرا و یا پادشاهی نیمه عادل بوده باشند را، بازهم با قید و بند و با اکراه، پذیرا می شوم. و نقدم را محفوظ نگاه می دارم. پایان. (برای تکمیل شناخت، می توانید به کتاب‌ها مراجعه فرمایید از جمله کتاب «ایرانی‌ها... روح ایرانی» نوشتۀ خانم ساندار مک کی)

۵
در تاریخ : ۱۲ , ۱۳۹۷ تیر . دید ۸۷۰
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم