دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۱۸۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

از ویژگی‌های میهن‌مان ایران
به قلم دامنه : به نام خدا. ایران، وطن بزرگان شعر و ادب و دین و علم بوده است؛ چهره‌هایی که جهان به آنان رو کرده و می‌کند. یکی از ویژگی‌های بزرگان ایران این بوده، که در آغاز شعر و مثنوی و سخن، به تحمید خداوند باری‌تعالی و نعتِ (=وصف) حضرت محمد مصطفی صلوات الله می‌پرداختند؛ به‌طوری‌که اگر سرآغازِ سخن آن بزرگان در کتاب‌ها، شعرها، مقالات و شاهنامه‌ها را یکجا جمع کنیم، یک گنجینه‌ی بی‌همتا می‌شود. بگذرم و درود بفرستم به این ادب و آداب بزرگان میهن‌مان ایران. یک نمونه می‌نویسم از عبدالرحمن جامی. او در یکی از مثنوی‌های هفت‌گانه -که به هفت‌اورنگ مشهورند- به نام «سلامان و ابسال» در سرآغاز آن با چند بیت ژرف درباره‌ی خداوند و پیامبر اسلام، ادب و ارادت را به اوج می‌رساند و می‌سُراید و دربارۀ خدا چنین می‌گوید:
 
ای به یادت تازه جانِ عاشقان
ز آبِ لطفت تَر زبان عاشقان
 
 
جامی چون شاعری جمال‌دوست است و جذب جمال خداست، جهان و جان را چونان عارفان، جلوه‌ی جمال خدا می‌داند و حُسن و زیبایی «لیلی» را سِرّ خدا می‌داند:
 
تا ز لیلی، سِرّ حُسنت سر نزد
عشقِ او، آتش به مجنون در نزد
 
و در نَعت و ستایش رسول‌الله صلوات الله می‌گوید:
 
کعبه بی وی، از بُتان پُرسنگ بوَد
بر خداجویان، حریمش ننگ بوَد
 
 
نکته‌: ایرانیان اگر دست‌کم هفته‌ای یک بار آثار بی‌مانند بزرگان ادب و دین و حکمت خود باز کنند، دریچه‌های عشق، مهر، ادب، معرفت، معنویت، پرستش و یکتاپرستی بر روی‌‌شان گشوده و نورباران می‌گردند. آنگاه است که فرهنگ و ادب اصیل ایرانی و هویت سرزمینی را گم نمی‌کنند. به امید آن روز در هر روز.
 
گزاره‌ی کشکولی: اگر کسی در این ایران غنی، فقط سیاسی‌میاسی! باشد و یا تک‌بُعدی، در حقیقت مساحت خود را خوب طناب نزده است و اندازه‌ی خود را خوب متراژ نکرده است و روح و درون خود را خوب ماساژ نداده است.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۷:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
پنج ترور، پنج برهه
به قلم دامنه: به نام خدا.
 
بُرهه‌ی ۱: حجت‌الاسلام دکتر جواد مناقبی نوایی -داماد علامه طباطبایی- را به دلیل درباری‌دانستن و رابطه با شاه و انقلابی‌نبودن، قبل از انقلاب ترور کرد. او البته جان سالم به‌در برد. پس از انقلاب به دلیل درباری‌بودن خلع لباس گردید و مجدداً بر اثر نفوذ، لباس روحانیت پوشید و  در سال ۱۳۸۲ فوت کرد. بُرهه‌ی ۲: حجت‌الاسلام علی قدوسی -داماد علامه طباطبایی- را بعد از انقلاب ترور کرد. دو باجناق هر ترور می‌شوند اولی به دلیل انقلابی‌نبودن، دومی به علت انقلابی‌بودن. بُرهه‌ی ۳: امیر سرلشکر علی صیاد شیرازی، قهرمان ملی در دفاع مقدس را ترور کرد ؛زیرا با رشادت نگذاشت به تهران! برسد. بُرهه‌ی ۴: کم‌کم ترورها از سمت چهره‌های سیاسی به سمت ترور دانشمندان علمی و هسته‌ای هدایت شد و چند دانشمند هسته‌ای را ترور کرد. بُرهه‌ی ۵: دهه‌ی پنجاه اساس کار را بر ترور نظامیان آمریکا در ایران گذاشت و چند عملیات مسلحانه‌ی موفق انجام داد که بر شاه بسیار گران آمد. اما در برهه‌ی بعد -یعنی از بحران سال شصت به بعد- کم‌کم با آمریکا به سازگاری تن داد و بر سر هدفی که در سر داشت، با آنها نشست و برخاست آغاز کرد؛ به‌ویژه با همان جان بولتون اخراجی! و جان مک‌کین که سال پیش مُرد.
 

برداشت آخر:یک سازمان برای خود حق می‌پندارد در هر برهه، هر رفتاری بروز دهد. و همین راهبرد، سنگلاخ بزرگ ایجاد کرد. زیرا یک سازمان حق دارد به خود تحول دهد، اما حق ندارد آن‌گونه دگردیسی کند که از تناسخ هم بدتر شود، چه رسد به تعارض و تناقض. گرفتن هدیه‌ی پادگان از صدام و شرکت در جنگ علیه‌ی ملت و جوانان ایران اسمش غیر از خیانت و جنایت و قساوت چیزی دیگری نیست. نکته: همیشه قرض‌گرفتنِ تئوری‌های انقلابی از مکتب مارکسیسم برای ایجاد جهش در معرفت اسلامی -آن اسلامی که توسط پاره‌ای از علمای غیرمبارز، اسلامِ ساکت، راضی به تقدیر، خرسند به سرنوشت و سازش با شاه تعبیر می‌شد- وافی به مقصود نیست. قرض‌گرفتن، اگر هم نیاز باشد، حدّ و قواعد دارد. از همین‌رو، به این‌گونه گرایش‌ها، لفظ «التقاط» را بار کرده‌اند، یعنی قاطی‌کردن تئورهای مکاتب رایج در ایدئولوژی‌های رایج. و وام‌گیری‌های فکری نابجا از این جا و آن جا. یادآوری:دفع جنگ تحمیلی، فقط با دفاع مقدس و غیرت ممکن بود. درود به پدیدآوران رشادت، شهادت، مقاومت. نامشان مانا و جاویدان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۹:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این عکس «بهروز بوچانی» است؛ اهل ایلام. پناهجوی ایرانی کُرد، محبوس در جزیرە مانوس (پاپواگینه) نزدیک استرالیا. او به دلیل نوشتن ِرمان «دوستی بجز کوهستان ندارم» در اردوگاه پناهندگان این جزیرە، «مقام استادِ مهمانِ دانشگاه بیرکبِکِ لندن» را دریافت کرد. او در این جزیره، تحت کنترل امنیتی مقامات جزیره بود، اما توانست رمانش را با پیام‌رسان «واتس‌آپ» به دوستش ارسال کند.

 

بهروز بوچانی، پناهجوی کرد اهل ایلام

 

دوست باهمّت او، آن را از زبان فارسی، به انگلیسی برگردان کرد. بهروز بوچانی، علاوه بر دریافت جایزه‌ی ادبی استرالیا، «برنده‌ی ۱۰۰ هزار دلار استرالیا  (۵۵هزار پوند انگلیس) در بخش ادبیات جایزه ویکتورین نیز شد. (منبع)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: «دریای مغول‌ها آرام سرریز می‌کند. تمام تپه و تمامی دشت از مغول سیاهی می‌زند. آن‌ها بی‌شمارند و صدای سم اسبان‌شان رعد و زلزله است. آن‌ها تمام سلاح می‌آیند و از هجوم انبوه‌شان زمین با غرشی کر کننده می‌لرزد.» این بخشی از فیلمنامه «عیار تنها» نوشته «بهرام بیضایی» است که حمله مغولان را نشان می‌دهد. لشگر آن‌ها به قدری ترسناک بود که جمله «مغول‌ها می‌آیند» ۸۰۰ سال پیش ترسناک‌ترین خبری بود که به یک آبادی در ایران می‌رسید. مردم می‌دانستند که آن‌ها رحم نمی‌کنند، پیر و جوان و کودک و بزرگسال نمی‌شناسند و همه را از دم تیغ می‌گذرانند. کاری که در هیچ‌کجای دیگر به شدت ایران انجام ندادند. چرا مغول‌ها ایران را ویران کردند؟ چرا تنها به تصرف آن بسنده نکردند؟ همان کاری که با چین کرده بودند.

 

مورخان، سرنخ ماجرا را در شهر «اُترار» یا همان «فارابِ» کهن در قزاقستانِ امروز می‌دانند؛ شهری در سرحد مرزی سلسله خوارزمشاهیانِ ایران در شمال شرق و نقطه شروع حمله سپاه «چنگیزخان» به ایران. در همین شهر بود که ۴۵۰ بازرگان مغول کشته شدند و ترسناک‌ترین حمله به ایران رقم خورد. این فیلم داستان این حمله و ویران شدن ایران به دست مغولان است که چون برق بر ایران تاختند و به سپاهیان خوارزمشاهی امان ندادند.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۷:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. مظفرالدین‌شاه پرسید مقصود از «مشروطیت» چیست؟ جواب دادند: عدل، علم، ترقی و آبادیِ مملکت. گفت: یعنی تهران مانند لندن می‌شود؟ جواب دادند: بلی. گفت: چه بهتر از این. پس؛ فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ صادر کرد!

 

نکته بگویم: سال‌های دور، در آثار شهید مطهری _نمی‌دانم کدام کتاب_ خوانده بودم که تعریف می‌کرد (بدین مضمون) که برخی از مخالفینِ «مشروطه» اصلاً نمی‌دانستند مشروطه چیه؟ لذا وقتی از سرِ ستیز برمی‌خاستند، به‌جد و از روی جهل می‌گفتند این «خانمِ مشروطه» دیگه کیه؟

 

افزوده: آنان مشروطه را _که تأنیث است_ به وزن منصوره و محبوبه و... قیاس می‌کردند و خیال می‌کردند «مشروطه»، اسم یک زن است که به نبرد با «مشروعه» آمده! تبصره: من شنیدم _البته شاید به طنز بود، اما گوییا، انگاری واقع بود_ که یک آقایی در مشهد در آن سال‌های آغازین انقلاب، که سخن می‌ راند گفته بود این «بهمن عظیمی» را چرا دستگیر نمی‌کنید که در جاده‌ی هراز جان چندین انسان بی‌گناه را گرفت! الحاقیه: زمستان آن سال به گمانم سال ۱۳۶۳ _یا کمتر و بیشتر_ در جاده‌ هراز، برف بسیارسنگینی آمده بود که چند روز بعد روزنامه‌ها تیتری این‌گونه زده بودند: بهمنِ عظیمی، جان چندین انسان را در جاده هراز گرفت. نتیجه: خانم مشروطه! و بهمن عظیمی! از «متشابهات» بودند که می‌بایست با «محکَمات» تفسیر شوند، ولی محکمات نزد آنان مفقود بود. زیرا برای درک خانم مشروطه، ضد آن آقای «مطلقه»! لازم بود و برای بهمن عظیمی، مرادِف آن برف و خیزش عظیم بهمن. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ ، ۰۷:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک: جمشید به‌تدریج خودبین و ناسپاس به یزدان شد. و همچون فرعون، خود را «جهان‌آفرین» خواند. ضحّاک فرصت را غنیمت شمرد و بپا خاست. دو: جمشید گریخت. ضحّاک، جمشید را به‌چنگ آورد و با ارّه دونیم کرد. . ضحّاک، سپس خود در مقام پادشاهی، چنان ستمگر شد که حتی برای دو مار دو دوشش، مغز دو انسان را هر روز می‌شکافت تا خورشت و غذای مار سازد. سه: مردی فرودست و گوژ‌پشت و دادخواه به‌قیام بلند شد و از چرمِ روپوشِ آهنگریِ خود، درفشی برافراشت و بر ضد ضحّاک، فریادِ حقّ برآورد. پشتِ فریاد و غریو غیوریِ کاوه، یک ملت ستمدیده، یکسره خیزش شد. خیزشی که ندای مردمِ کوی و برزن بود، و جنبشی دادخواهانه به راه یزدان. و به سروده‌ی فردوسی:

 

خروشان همی رفت نیزه به‌دست

که ای نامدارانِ یزدان‌پرست

 

و سلحشورانه داد بر بیداد، سر داد:

 

نخواهیم برگاهِ ضحّاک را

مَر آن اِژدها دوشِ ناپاک را

 

نکته بگویم: محو ستمگر ناپاک، به دست ستمدیدگان پاک، همیشه مقدس و محترم بوده است. جهان، همیشه ضحّاک‌پرور و کاوه‌پرور بوده و هست. و کاوه‌ها، هرگز با ضحّاک‌ها مساوی و برابر نیستند. برابری‌خواه، همواره علیه‌ی نابرابری‌ها، چون کاوه‌ی دادخواه، آرمانی برای فریاد دارد و چرمی برای درفش و حقی برای گرفتن. فرودست، علیه‌ی فرادست است، نه زیردستِ فرادست. این آموزه، درس مکتب اسلام و فرهنگ دیرین ایران است. والسّلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ ، ۰۷:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. از دست‌اندرکاران گرانقدر کتابخانه‌ی «یادگار امام» قم بسیار متشکرم که سبب خیر در محله‌ی ما شدند. و من ممنونم از این دوستان خوب و فرهیخته‌ام که با اخلاق نیکو و حُسنِ معاشرت، تصدّی امور کتاب و کتابخانه را بر عهده دارند؛ ازجمله جناب آقای یوسفی. اخیراً کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت را ازین دوستان کتابخانه، به امانت گرفته بودم و خواندم. چند نکته از این اثر را می‌نویسم: قبلاً در تاریخ ۶ تیر ۱۳۹۸ در پستی با عنوان : «چگونگی سقوط ساسانیان» (اینجا) از این کتاب بهره گرفته و استناد کرده بودم.

 

کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت.  چاپ اول. تهران: کومش،  ۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه. عکس از دامنه

«خدمات ایرانیان به اسلام»

عکس از دامنه

چاپ اول. تهران: کومش

۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه

 

در ص ۳ می‌گوید: فاتحان خارجی هیچگاه در سرزمین ایران پیروزی قطعی نداشته و خیلی زود نیروی مهاجم خود را از دست داده و در تیزاب اندیشۀ عمیق ایرانی مضمحل گردیده و به رنگ و بوی و خویِ ایرانی در آمده اند.

 

در ص ۶۷ نوشته است: عرب ها از ادبیات فارسی ایران وام می گرفتند. مانند «پندنامه»ی بزرگمهر و نیز «جاودان خرد»؛ کتابی در حکمت عملی که به عربی ترجمه کرده اند. توضیح: کتاب «جاودان خرد» در سال ۱۳۵۵ توسط تقی الدین محمد شوشتری و به اهتمام دکتر بهروز ثروتیان چاپ شد.

 

در ص ۶۳ از قول حکیم بزرگمهر چند سخن ناب نقل کرده است که همگی خواندنی است و من در اینجا دو سخن را انتخاب کرده و می نویسم: از بزرگمهر پرسیدند بدتر از مرگ چیست؟ گفت: بیم. پرسیدند کم رنج تر کیست؟ گفت: آن که تنهاتر است.

 

در ص ۴ از قول آلبر کامه در صفحه‌ی ۱۳۶ کتاب تاریخ ملل شرق و یونان دربارۀ ایرانیان آورده است که: «آنان [ایرانیان] قومی متمدّن بودند و راستی و رعایت قوانین از ویژگی های تمدن ایرانیان شمرده می شد.. دامنه: امید است «راستی و رعایت قوانین» که آلبر کامه بدرستی برشمرد، از میان ملت ما رَخت برنبندد. آمین.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۱۳۹۸ ، ۰۸:۱۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. من، این موضوع را فشرده و تاریخ‌واره بر مبنای منابع مختلف از جمله کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت، (عکس زیر) باز می‌کنم:


۱. آشفتگی سیاسی، کشور و دربار ساسانیان را فرا گرفته بود. سه قرن میان ایران و بیزانس بر سر به چنگ‌آوردنِ سوریه و آناتولی پیکارها بود. که ایران را خسته و کوفته ساخته بود.


۲. اختلافات درون دربار، میان عوامل قدرت و شاهان و شاهزادگان، بسیار شکننده بود. به‌طوری که طی ۴ سال -یعنی از ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی- بیش از دوازده پادشاه در درون سلسله‌ی ساسانی، تاجگذاری! کردند.


۳. بیابانگردهای عرب که توسط ظهور اسلام، دگرگون شده بودند، قدرتی یکپارچه شده بودند. اتحاد و قدرتمندی، این اعراب را پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) به خویِ جهان‌گشایی روانه کرد.


۴. سپاه مسلمانان عرب از جانب ابوبکر _که خلیفه(=جانشین) شده بود_ مأموریت یافت، عراق را تصرُّف کند و به فرمان مدینه در آورَد. از این‌رو، به شهره «حیره» حمله کرد. این حمله‌ی مدینه به عراق، ساسانیان را عصبانی و تحریک کرد.


۵. حیره، جایی بود که دولت ساسانی، در آنجا یک «حکومت حائل» توسط عراقی‌ها ایجاد کرده بود که به زبان امروزی دست‌نشانده و حافظ منافع و پاسبان تاج و تخت ساسانیان در برابر تاخت و تاز بیابانگردها بود.


۶. عمر _که در سال ۱۳ هجری خلیفه شد_ نیروی نظامی فراهم کرد و به فرماندهی ابوعُبید ثقفی -پدر مختار- به حیره روانه کرد. عرب‌ها در این جنگ -که به جسر معروف شد- شکست خوردند و ابوعبید نیز کشته شد. اما ایرانیان به حیره پیشروی نکردند، ولی سال بعد در حمله‌ای دیگر، حیره را تصرف کردند.


۷. عمر ازین شکست، اندوهناک و برآشفته شد. دستور داد لشکری جدید ساز کنند. و با جنگ مجدد -که به بویب مشهور گشت- ایرانیان را شکست دادند و مهران فرمانده لشکر ساسانیان کشته شد و مسلمانان عرب، بر حیره عراق مسلط شدند.


۸. عمر پس از فتح فلسطین و شکست‌دادن بیزانس رُوم، سپاهی بزرگ به سرداریِ سعد بن ابی وقاص _ پدر عمر سعد_ ایجاد کرد و در سال ۱۶ هجری پیکاری سخت در قادسیه در مغرب حیره با ایرانیان انجام داد که درین نبرد ایران شکست خورد و رستم فرخ‌زاد فرمانده مشهور ساسانیان کشته شد. این رستم -که سردار مشهوری هم بود- با ناشی‌گری‌هایش در جنگ، موجب شد ایرانیان در این جنگ دچار هزیمت و ازهم‌پاشی شوند.


۹. مسلمانان عرب که از مدینه فرمان می‌گرفتند پس از شکست رُستم، به مرکز عراق و رود دجله و نیز تا برابر تیسفون که مداین خوانده شد پیش تاختند. یک ماه پس از جنگ قادسیه، اینک بر پایتخت دولت ساسانی، یعنی تیسفون چیره شدند.


۱۰ سپاه عمر، در جلولا در شمال تیسفون در نزدیکی کوه‌های زاگرس دور هم جمع شدند و بار دیگر ساسانیان را درین منطقه شکست دادند.


۱۱. کم‌کم سپاه عمر در سال ۱۷ تا ۲۱ هجری، خُردخُرد، خوزستان را گرفت. و هرمزان فرمانده ساسانیان را _که یک سازمان‌دهنده‌ی پایداری محلی بود_ شکست دادند.


۱۲. این شکست‌ها موجب شد تا سپاه عرب از راه دریا و پایگاه بحرین به استان فارس بتازد. شهرهای فارس را گرفتند و آن منطقه را خِراج‌گذار خود ساختند.

 

عکس از دامنه


۱۳. هرمزان در سال ۲۱ هجری، خود را تسلیم سپاه عرب کرد و سپاه عرب او را به مدینه فرستاد. یزدگرد لشکری بزرگ فراهم کرد تا عراق را بازپس گیرد. عمر در برابر او، دستور داد دو سپاه بزرگ کوفه و بصره آماده‌ی پیکار با ساسانیان شوند. شدند. و ساسانیان را شکست دادند. این شکست، بنیانِ سلسله‌ی ساسانی را سست و ویران کرد.


۱۴. از اینجا به بعد نیروهای محلی ایران در کوهپایه‌ها، در برابر اعراب، پایداری می‌کردند اما میان‌شان لجاجت و اختلافات حکم‌فرما بود. قدرت مرکزی ساسانی نیز تباه شده بود. از این‌رو، عمر نقشه‌ای ترسیم کرد و سپاه کوفه و بصره را تقسیم کرد: لشکر کوفه را مأمور شمال فارس کرد و لشکر بصره مأمور جنوب فارس.


۱۵. در سال ۲۰ تا ۲۱ هجری، که قدرت دفاع ملی و حکومت ساسانی ازهم گسیخت، مسلمانان به دستور عمر، به ترتیب به شهرهای اصفهان (=جی)، استخر، کازرون، قم، کاشان، ری، کومش (=قومس، سمنان)، قزوین، زنجان، همدان، و نیز شهرهای آذربایجان، خراسان، مکران، سیستان هجوم آوردند. مورخان از اینجا به بعد می‌نویسند مردم شهرهای ایران تسلیم هجوم شدند.


۱۶. شهرهای ایران با قبول پرداخت جزیه، سعی کردند آیین ایرانی را حفظ کنند، فقط قزوین از پرداخت جزیه خودداری کرد.


۱۷. در حالی که پیامبر اسلام (ص) و قرآن کریم، طبقاتی‌بودن را برانداختند، اما عرب‌ها باز نیز، به جاهلیت خود، بازگشته بودند و چهار طبقه ایجاد کردند: عرب‌های مسلمان و آزاد. مسلمانان غیرعرب یا موالی. غیرمسلمانان یا اهل ذمّه. بندگان، افراد خریداری‌شده.


۱۸. در ساسانیان نیز افکار طبقاتی بیداد می‌کرد با این سلسله مراتب: حاکمان دربار، روحانیان زرتشتی، جنگاوران، دبیران، پیشه‌وران. بقیه‌ی مردم اصلاً به حساب هم نمی‌آمدند. بگذرم؛ ازین بدعت در عرب و بیداد در ساسانیان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۱۳۹۸ ، ۱۷:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. سلسله مباحث هفت کول (قسمت ۸۶) در مدرسه‌ی فکرت. حکیم ابوالقاسم فردوسی را، هر ایرانی دوست می‌دارد؛ زیرا قلم و فکر او هویت ایران و ایرانی را ترسیم و تثبیت نموده است. در این میان، دست‌کم  شش دسته، می‌توان دسته‌بندی کرد که کی‌ها، چرا و به چه علت فردوسی را دوست می‌دارند؟ مطالعات من این را به من می‌گوید:


۱. پاره‌ای مردم به دلیل این‌که بسیار میهن‌دوست و به تعبیر عامیانه «وطن‌پرست‌» هستند، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، وطن ایران را برجسته ساخت.


۲. برخی‌ها به خاطر این‌که شیدا و شیفته‌ی زبان شیرین و فخیم فارسی‌اند، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، فارسی را زنده نمود.


۳. عده‌ای چون‌که فردوسی به تازی‌ها تاخت، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، در جاهایی عرب‌ستیزی کرد و خوی تاخت و تازی‌شان را کوبید و آنان را سوسمارخوار لقب داد.


۴. ایرانی‌هایی هم بوده و هستند که به دلیل شیعه‌بودن فردوسی، وی را دوست می‌دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، چندین جا، چنین نُمایانده است و به نَعت و مدح دست زده است.


۵. گروهی به علت اُسطوره و ایستادگی و جنگاوری و حماسه، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، پُر است ازین دست دلیری‌ها و سلحشوری‌ها و ظفرمندی‌ها.


۶.  دسته‌ای به دلیل همبستگی دین و دولت در نگرش فردوسی، این حکیم را دوست دارند. زیرا شاهنامه‌ی او، در فرازهایی، محکم و مستحکم و مُستدل، بدین موضوع ضرور پرداخت.


نکته بگویم: معتقدم بزرگان، بزرگ‌اندیش بودند و بزرگ‌ساز؛ زیرا خود را نمی‌دیدند، خدا و خلق خدا را می‌نگریستند و فردوسی چُنین بزرگ‌مردی بود. خدابین بود، خویشتن‌بین نبود. ازین‌رو شناسنامه‌ی ایران شد. سخنم را به سرمشقِ علم و ادب و عشق و عقل، سعدی _رحمهُ‌الله_ مستند می‌سازم:


بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن‌بین مَخواه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۱۳۹۸ ، ۱۷:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. نزاریان (= پیروان نزار) به رهبری حسن صباح _که خود دانشمندی متکلم بود_ بر وجوب تعلیم از سوی «معلمی صادق» تأکید می‌ورزیدند. و خارجیان به همین خاطر نزاریان را «تعلیمیه» می‌نامیدند. خود حسن صباح به کتابخانه بی‌اندازه اهمیت می‌داد. نزاریان حتی در قله‌های کوهستانی نیز کتابخانه داشتند و از علم و دانش حمایت می‌کردند. و به دلیل تأکید بر آموزش، تعلیم و کتاب‌خواندن در کوهستان، دانشمندان خارجی به ایران سرازیر شدند. و  جامعه‌ی نزاری تحرک گرفت و موجبات رونق فکری و حیات تازه و طراوت نو گردید؛ به‌طوری‌که عالم بزرگ خواجه نصیرالدین طوسی سه دهه از عمر خود را در میان نزاریان در قلاع (= قلعه‌ها) گذراند. الموت در قزوین، هنوز یک نشان از آن نشانگران باطنیه دارد.

 

اگر هجوم وحشیانه‌ی قوم مغول نبود، دولت نزاریان آن‌گونه منقرض نمی‌شد. هرچند سلسله‌ی امامان آنان، پای‌برجا مانده بود، اما از آن زمان به بعد بود که پنهان‌داشتن عقیده، سِرّی شدن امور و تقیّه در میان این فرقه‌ی انقلابی اسماعیلیه، به یک روال عام‌تر و پیچیده‌تر بدَل شد. که بیان آن رخصت می‌طلبد و مَجال و حال و قال.

 

نکته: خواستم بگویم ایران همآره دیارِ دلیران، دلبران، دانایان و دانشمندان بود؛ بیاییم این هویت ایرانی را بیش از پیشینیان با درس و دانش و دیانت و دلیری و دلبری و دانشمندی و دارایی و داد و دادگر و دادار (= آفریدگار) دنیای‌مان را از دَد و دَدان و دیوان و درّندگان در امان داریم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ، ۰۸:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. می‌دانید که اخیراً فضای ایران مورد هجوم ملخ‌های آفریقایی قرار گرفت. این ملخ‌ها را باید کُشت؟ یا نه، راه دیگری باید جُست؟ من این پرسش را در «مدرسۀ فکرت» به عنوان بحث ۱۲۷ سنجاق کردم که پاسخم من این است:

 

 

۱. در ادبیات دینی و در بیان شاعران بزرگ ایران، نیازُردنِ مور و جانداران، یک سفارش بازدارنده‌ی اکید است. و اذیت و آزار، جُرم است. و جُرم در لغت یعنی کَنده‌شدن انسان از فطرتِ خدادادِ خویش. جُرم را اگر مثال‌سازی کنم، تا بهتر فهم شود، مثلِ کندنِ سیب از آن قسمت چونِ نازکِ سرش.

 

۲. اما در همین ادبیات دینی و بیان عالمان آمده اگر حشره‌ای، خزنده‌ای و درّنده‌ای مُوذی (=اذیت‌کننده) شد، می‌شود با آن مقابله کرد. البته مقابله فقط، هَدم نیست. می‌توان از علوم مدد جُست.

 

۳. مبارزه با ملخ‌های هجوم‌آورنده هم، تابع اقتضای محیط و بوم‌زیست است. ملخ‌ها در واقع رزق هستند، رزقِ حیوانات دیگر. چون بشر با اشتهاءهای کاذب و فریبنده، اکوسیستم را مورد هجوم و دستبرد قرار داد، این چرخه‌ی منظّم و طبیعی برهم خورد. اگر مثلاً تالاب‌های کشور خشک نمی‌شدند، پرندگان تکثیر می‌شدند، این ملخ‌ها بهترین خوراک برای زاد و ولد می‌شد و محیط، از نشاط و آواز و پرواز و جَست و خیزِ جُنبدگان، دیدنی‌تر و شگفت‌آمیزتر می‌گردید.

 

۴. دوستم سیدمیثم به‌درستی گفت که می‌توان ملخ‌ها را صید کرد و به مرغ‌ها خوراند. بلی؛ این روش به چرخه‌ی حیات را کمک می کند. زیرا این همه ملخ خود، یک خوراک رایگان طبیعت، برای دام و طیور است. حیف که طبیعت در اثر ظلم و تعدّی بشر، در تعَب است.

 

۵. شاید اگر امروزه‌روز، بشر در علم و دانش پیشتازتر می‌بود، از همین ملخ‌ها در راه تولیدات علمی بهره می‌جُست. اراده‌ی جُستن، به راه‌های جایگزین کمک می‌کند تا علم رشید شود و بشر در تسخیر و مسخّرکردن که قرآن فرمان داده است، رشدیابنده‌تر.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ، ۱۲:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شوش. مقبره‌ی دانیال نبی (ع)

ارسالی شیخ محمدجواد غلامی دارابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ ، ۰۶:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. فلکه فکرت (۲۶). قلندریّه. از کتاب «قلندریّه در تاریخ: دگردیسی‌های یک ایدئولوژی» نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. (چاپ سوم ۱۳۸۷. در ۶۵۶ صفحه از انتشارات سخن) می‌توانم این‌گونه گزارش بگذارم تا اگر نتوانستید کتاب را بخوانید دست‌کم اساس آن را باخبر باشید:

 

همه و همه، قلندر را شخص فرض کرده‌اند حال آن‌که قلندر تا قرن هفتم اسمِ مکان بوده است و افرادِ منسوب به آن مکان را «قلندری» می‌گفته‌اند و قلندر خود جایی بوده است مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه. (صفحۀ ۳۷ و ۳۸)

 

از نظر کدکنی جنبش قلندریّه یک جنبش چندساحتی است. با یک نگاه منشوری می‌توان در آن رنگ‌های بیشماری دید: از مزدک‌گرایی و آیین‌های ایرانیِ کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری و فتوّت، از عناصری از آیین خرّم‌دینان تا اندیشه‌هایی از گنوستیسیسم [=اعتقاد به ثنَویت] و عرفان اسلامی در صورتِ مکتب ملامتیانِ نیشابور تا گرایش‌های قرمطیانه و شیعی و حروفی و اهل حق. تصویری متناقض از مردمی که از یک سوی با ثروت‌های بزرگ و تعدّد زوجات و نظام برده‌داری و قتل نفس و تباه‌کردن طبیعت و آلودنِ محیط زیست مخالف‌اند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، به تعبیر کدکنی «جز دریوزگی و گدایی کاری ازیشان دیده نمی‌شود.». (صفحۀ ۱۳)

 

عکس از دامنه

 

کدکنی در این کتاب اثبات کرد آیین قلندری یک آیین ایرانی‌گرای اسرارآمیز است که در طول تاریخ قرن‌های چهارم و پنجم و ششم که نامش هست و نشانش ناپیداست، در شکل پنهانی، به فعّالیت خود می‌پرداخته است. (صفحۀ ۶۲)

 

به روایت شفیعی کدکنی _که از سوی استاد مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر به این پژوهش سفارش شده بود_ نخست اسناد و اشارات، دربارۀ قلندریه، از تصوفِ خراسان آغاز شده و با ظهور قطب‌الدین حیدر زاوگیِ خراسانی و مهاجرت حیدریانِ پیروِ او به آسیای صغیر [آناتولی تا شمال مدیترانه و شمال آفریقا] و عراق و سپس شام و آنگاه مصر و شمالِ آفریقا، شاخه‌های قلندریان حیدری در بخش عظیمی از جهان اسلام پراکنده می‌شوند. (صفحۀ ۱۹۰) بی‌گمان در بعضی از ادوار تاریخی، اینان در نگاه کدکنی «مردمی دریوزگر و بی‌آبرو و منکر تمامِ ارزش‌های اخلاقی بوده‌اند و در ادواری، صاحبان اصول و قواعدی در اندیشه و نگاه به هستی.»

 

نکته: در ایران دو جریان فکری «سلامت» و «ملامت» وجود داشت. از درون مذهب ملامت، جریان قلندری و شاخه‌های عجیب و غریب‌اش سرچشمه گرفته و حتی تا الحاد و انکار همه‌ی ارزش‌های دینی پیش تاخته چون دچار افراط در ایران‌گرایی و قومیت و فرهنگ محلی شده بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ ، ۱۷:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
آب را هدر ندهیم
به قلم دامنه: به‌ نام خدا. اگر در قضیۀ آب، آداب مصرف، فرهنگ اخلاقی و سفارش‌های دینی رعایت نشود، ممکن است بر سر کمبود و نبود آن، میان مردم نزاع آبی پدید آید و بر سر حق‌آبه، با هم بجنگند! و نسبت به هم بدبین شوند. سال قبل بود که در این (منبع) خواندم که ۸۰ هزار روستای ایران با بحران بی‌آبی مواجه است. و این خبر ناخوشایند برای ایران بزرگ و چهارفصل، بسیارناگوار و خیلی‌بد است.
 
 
 
 
 
بیاییم باهم، با اراده‌ای محکم و عزمی جزم، آب را هدر ندهیم و این منبع حیات را بآسانی و با نادیده‌انگاری این نعمت عظیم الهی از دست ندهیم؛ چه در وضو، چه در آشپزخانه، چه در نظافت، چه در کشاورزی، چه در باغداری و چه در جامعه و مجامع عمومی.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۳۹۸ ، ۱۰:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: «اینجانب (سید مهدی طالقانی فرزند مرحوم آیةالله سید محمود طالقانی) و عده‌ای از دوستان نوجوان، بارها به استخری می‌رفتیم که در قطعه زمینی درمنطقه «چاله هرز» بنا شده بود و بعدها به زمین حسینیه ارشاد مبدل شد. این زمین متعلق به یکی از بازرگانان علاقمند به آیت‌الله طالقانی به نام «حاج شریف» بود. بعدها با واسطه‌گری پدر، مالک زمین را با تخفیف فراوان به بانیان حسینیه ارشاد واگذار کرد.» (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۱۳۹۷ ، ۰۵:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی