به قلم دامنه. به نام خدا. گاه مردم نمی توانند در علَن _به قول معروف در ملاء عام_ حرف بزنند، پس؛ به سراغ درِگوشی گفتن ها می روند و باهم ساعت ها می شینن پچ پچ می کنند، دردِدل و آه و ناله و هزارها سودا. می پرسم چه پچ پچ می کنند؟ من می گم سیزده تا را، بقیه با شما:
عیدی چی خریدی؟ هیچی
سوریه به ما چه مربوط
فساد مملکت رِه دوش هایته
سه تا داماد دارم هرسه بیکار
بالایی ها همدیگرو چشم ندارن ببین
سرطان چقد فراوون شده
راستی سال تحویل امسال کِه هسته؟
پدرِ سیاست بسوزه! لامَصّب!
هیچ خبر داری «فلانِ فلانی» تریاکی و شیشه ای شده!؟
اسناد سرّی دستشه! اگر بگیرنش بالایی ها رو لو می ده. نه! نه! همه شون خاردی باردی دارن باهم.
دیشب خواب! دیدم وسط بِرمودا دارم شنا می کنم و کوسه ماهی هم کنارمن! خالی بندی خالی بندی، هی خالی بندی
بازار رفتی این روزا؟ اصلاً تَن نمی شه رفت! همه چی گرون و بُنجول
درخت می کارن؛ ولی برخی جنگل را هکتار هکتار قورت می دن، آن هم جنگل هیرکانی شمال ایران
بگذرم. فقط بگویم هیرکان که نام قدیمی و باستانی ایالت گرگان است، یعنی درختان خودرویشِ چهل میلیون ساله از هیرکان آذربایجان تا جنگل گلستان.