برای مرحوم حسننجّار
پنجشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۵:۴۷ ب.ظ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در دورهی نوجوانیام، سه تابستان و چندین تعطیلات در طول سال را، پیش حسننجّار، نجاری آموختم. از همان اوان، از بیکاری و عاطلیباطلی، ذاتأ بدم میآمد، زینرو، پیش او خودم را مشغول میکردم. هم هنر با چوب بود که بوی چوب را هنوزم دوست دارم. و هم کَمکَمکی، درآمد. بهخصوص شاگردونه! که از سوی مردمی که به کارگاه، کار میآوردند، به من میرسید. دستکم از نگاه من، پنج چیز در حسننجّار، برجستگی داشت که من شاهدش بودم:
یکی خواندنِ نماز در همان هنگام اذانگفتن، که کارگاه را هماندم وا میگذاشت، وضویی جانانه سرِ حوض میساخت و استوار و ستَبر به نماز میایستاد. دومی بهشدت ضد شراب و شرابخوارها بود و از چنین افرادی بسیار بد داشت. سومی در گرمای داغ و هلاککنندهی تابستان او و شهید ابراهیم عباسیان -که مدتی پیش حسننجّار باهم کار میکردیم- میدیدم که روزه میگرفتند. من میخوردم؛ چون به من در آن سن روزه نمیرسید؛ لبِ مرز بودم ولی خوردن بیشتر مرا جذب میکرد! تا نخوردن و نیاشامیدن. چهارمی علاقهی فراوان و احترام عجیبش به امام خمینی که من حقیقتاً میدیدم یک حرمت شگفتانگیزی برای امام قائل بودند و سخنانش را همیشه پای رادیو گوش فرا میدادند. پنجمی دوستی عمیق با اهل بیت -علیهم السلام- که درین کار دلبرانه، اهل ریاکاری نبود؛ از عمق جانش عترت را دوست میداشت و حرمت مینهاد.
برای درگذشت این همسایهی محل متأثر شدم. همسرش فامیل ماست (خالهزادهی مرحوم پدرم، فرزند مرحوم حجتالاسلام شیخ روحالله حبیبی) خودش هم، باجناق برادرم جناب شیخ باقر. تسلیت به تمام بازماندگان و منتسبانِ نسبی و سببی دو خاندان بابویه و حبیبی. روحش هم با نماز و روزه و غیورمردی و معصومین ع محشور و گرامی. یادش هنوز در ذهنم مانده که همین دو ماه پیش به عیادتش در منزلش رفتیم و دیدیم آن مرد تنومند و عضلانی چه آسان آب شده، اما هیبتش را در رخسارش باقی گذارده بود.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/2064
۱۴۰۱/۰۱/۰۴
سلام بسیار انسان کار گشته بود روحش شاد و یادشان گرامی