qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۳۲۲ مطلب با موضوع «گوناگون» ثبت شده است

گوناگونقمانقلاب

در روستای انجیله‌ی قم

جمعه بهمن ۱۴۰۱

 

 

حاجی اصغر سعیدی و همسرش‌

 

   

 

روستا و تکیه‌ی انجیله‌ی قم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱،

عکس از روی مستند "راه آبادی" : دامنه


خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۱ ) در روستای انجیله. خاطره‌ی مسموع بنده: به نام خدا. سلام. این عکسی که انداخته و در بالا بار گذاشتم حاجی اصغر سعیدی و همسرش‌اند، از انجیله، آخرین روستای قم در مسیر شمال غربی از شهرستان جعفرآباد استان قم، بخش قاهان، سمت ساوه در نود و اندی کیلومتری شهر قم. اخیرا" برف سنگینی هم آمده در انجیله که برنامه‌ساز شوخ‌طبع قمیِ «راه آبادی» را به آنجا کشانده. دیدم کاملا". این دو، یک نمونه‌ی تمام‌عیار در زندگی‌اند؛ انقلابی، دارا، اما خیّر و نیکوکار، سرِ حال، مذهبی، مطلع از کشور. مرد گفته: خانمش را در نقطه جوش عشقش، "غلامتم" می‌گوید. زن گفته: اول خدا بعد این مردِ من، که دومی ندارد. عجب! حسابی هم چفتِ هم، مصاحبه نمودند هنگام سخن بر زانوی هم ضربه‌ی صمیمیت می‌زدند. به قول دارکلایی: انگوس زوونه. چی گفتند؟! نقل به عین می‌کنم چون با گوشم شنیده و با چشمم دیدم و فوری یاداشت نوشتم که گفتند: «اون شاهِ ملعون به روستا گاز و نفت نمی‌داد می‌گفت نداریم، ولی در عوض توی حلقوم انگلیس از نفت، مفت پر می‌کرد. آقاخمینی وقتی آمدند، ایران آباد شد و همه چیز داریم، آب، گاز، برق، تلفن، آبادی، امنیت و...» راستی! تکیه‌ی انجیله در سبک معماری داخلی و حیاط و سکوهای سرسرا و حتی نوع عزاداری‌ها کم‌نظیره. جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینگوناگوناختصاصیعکس

سر قبر شهید شیرودی

جمعه دی ۱۴۰۱
خاطره‌ی ایرانگردی‌ام: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دیروز در پست ستون ثابتم درباره‌ی جناب باب‌قاسم رمضون حرف از نماز شد. اینک خاطره‌ی یک روز خوب از فضیلت‌های فراموش‌شده. آری؛ باری؛ شهریور ۱۳۸۴ به اتفاق خانم و فرزندان (عارف، عادل، عاصم) و برادرخانمم ابراهیم، سر قبر شهید شیرودی در شیرودمحله (مابینِ تنکابن - رامسر) رفتیم. چیزی که آن روز توجه‌ام را خیلی به خود جلب کرده بود قداست قائل شدن مردم به آن قبر بود و نوشته‌ی روی تابلوی قبر شهید شیرودی. (عکسی که آن روز انداخته بودم و در بالا مشاهده می‌کنید) جمله‌ی عظیم این است؛ از رهبری معظم:

 

«شیرودی اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم.»

 

خواستم چند چیز گفته باشم:

 

 

سر قبر شهید علی اکبر شیرودی

در شیرود محله (مابین تنکابن - رامسر)

شهریور ۱۳۸۴ . از راست: عاصم، ابراهیم

(برادرخانم) عادل. عارف. خانم. عکاس: دامنه

 

اولی این است آن روز توی محل دفن شهید علی‌اکبر شیرودی در امامزاده حسین یا امامزاده بی‌بی حوریه (تردید از من است) شنیده بودم از مردم آنجا که شهید شیرودی به نماز اول وقت و مسائل مذهب بسیار اهمیت می‌داد، عجیب، عجیب. حتی نقل است آن شهید اوایل نوجوانی نیز بر نماز اوّل وقت همت داشت. گویند روزی در مصاحبه‌ی خبرنگاران خارجی با وی، وقتی “اللّه اکبرِ” اذان مغرب را شنید مصاحبه را درجا ترک کرد و به طرف مسجد رفت تا نماز اول وقتش به عقب نیفتد. خبرنگاران هاج و واج (=حیران، گیج، مبهوت) مانده بودند!

 

دومی این که کم حرکتی نیست که آقای خامنه‌ای رهبری معظم که از همان شروع طلبگی در پنج مسئله‌ی نماز و عبادات و تعقیبات و قرآن و شعر زبانزد بوده است پشتِ سر یک خلبان ارتش بایستد و نماز به جماعت وی گزارَد. این نشان از مقام معنوی شیرودی داشت. عکس آن روزم حاکی از درک همین نکته بود.

 

سومی این که، علی اکبر شیرودی که زاده‌ی ۲۵ دی ۱۳۳۴ بود و شهادتش در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ در منطقه‌ی بازی‌دراز دشت ذهاب کرمانشاه در پی حماسه‌آفرینی عرفانی و نظامی او و رزمندگان سلحشور رخ داد، شهید مظلوم بهشتی را به گفتن یک جمله‌ی جاودانه کشانده بود (عکس زیر) که تابلویی درخشان شد:

 

"عرفان واقعی، خانقاه‌اش بازی‌دراز است." منبع

 

منظور شهید بهشتی این بود این خانقاه‌هایی که در برخی از جاها می‌بینیم شکل صوری پیدا کرده است و "حقیقت و طریقت و شریعت" در رفتار شهید شیرودی‌ها نهفته است، نه در بازی‌های من‌درآوردی بعضی‌ها. بگذرم!

 

 

چهارمی این است که ای بانو، ای آقا هر کجاییم، سفر، حضَر، در جمع، تنها، توی کار، استراحت و در هر حال و قیل و قال، نوای اذان را که دادند عادت کنیم به آغاز نماز در همان وقتِ فضیلتش در اوائل اَدا، حتی وسط بیایان و کنار خیابان. نیز چه نیکوست و ستوده که اگر به یک روحانی و پیشنماز دسترسی نداریم دست‌کم به یکی از جمع خود که در پرهیزگاری و قرائت درست‌تر نماز، از ماها پیشی دارد و شهیر است، به نمازش بپیوندیم. مثلا" ما در جمع‌مان جناب حاج احمد آهنگر را پیش می‌اندازیم. زیرا گرچه نمازگزاردن امری فردی است و فُرادا هم حال خودش را می‌طلبد اما در آیه‌ی ۴۳ بقره صریح آمده است به جمع و جماعت داخل شوید و نماز را بپا دارید. معلوم است اقامه‌کردن نماز، مافوق خواندنِ نماز است: وَ ارْکَعوا مَعَ الرَّاکِعین. مرحوم علامه معتقد است این قسمت آیه یعنی "داخل در دایره‌ی ایمان و حق شوید و به عبادات الهی و تکالیف او قیام کنید." ر.ک: تدبر، المیزان.

 

پنجمی این است در مسافرت‌ها حتما" سعی کنیم از جاهای مذهبی، تاریخی، ملی، طبیعی، مردمی دیدن کنیم و با ذوقِ سرشار عکسی از آن بیندازیم. سال ۱۳۸۴ بنده حتی موبایل هم نداشتم، اما همیشه همراهم یک دوربین یوشیکای ژاین داشتم و صحنه‌های زیادی را ثبت کردم که شاید روزی روزگاری درین صحن محترم، اندک اندک با شرح موجز بگذارم. پوزش با سه کفِ دست نوشتن، به ایضاع! وقت شریف شما منجر شد. جمعه‌روز ۳۰ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونتریبونعکسقرآن

باب قاسم رمضون

پنجشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: مرد حروف و نماز. به نام خدا سلام. آمده بود تسلیت پیش آق سید؛ منزل آق سیدمحمد که تسلای مردانه آنجا بود تسلای زنانه در بیت آق سید. نشست. به فکر فرو رفت. باب‌قاسم رمضان را می‌گویم. معمولا" او را سرِ راهی یا جایی یا حین کاری می‌بینم، می‌چِکّلم. او قدیم‌تر شونیشت پیش پدرم هم می‌آمد. مرحوم پدرم در شب‌نشینی کم‌حوصله سریع وِن دِم رِه گِر می‌کرد! (که زود پا شود برود) این بار اما توی عزاخانه دیدمش. رفتم جلوَش زانو زدم و احوالپرسی صمیمی و عکسی انداختم (همین تصویر بالا) آنگاه ازو پرسیدم "دنیا از نظر تِه چیه؟" بی‌درنگ و مکث گفت:

 

تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.

 

 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

 

میخکوبم کرد با آن جواب در سرعت. البته از پیش مطلع بودم که با آن که خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما اِرتکازی (=تکیه بر پیش‌آگاهی درونی) مسائلی را می‌داند و می‌فهمد. آق سید گفت چی پاسخ گفت؟ گفتم این را گفت. برق شگفتی در چشمش درخشید. ناهار داشتیمش؛ قورمه‌سبزی دلچسب. خورد و با کمال فروتنی فاتِه‌خوانی (خواندن حمد و سوره در هنگام تسلیت آمدن) را ترک کرد و بر ترَک تارَک ما چینِ عجب و زنهار انداخت و بر دل آق سید ما دَم مسیحا. حال که تا اینجا آمدم حیف است از حُنفایی (=راستینی دینی) نگویم؛ آیه‌ی ۳۱ و ۳۲ حج که مرحوم علامه حنیف را تمایل به وسط معنی می‌کند. مراد از حنیف‌بودن مردم این است مردم از جانب بُت‌ها به سوی خدا مایل گردند. خدا شعائر علامات و نشانه‌ها را برای اطاعت نصب نمود. احترام به شعائر از تقوای قلب است و حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی یعنی ناخشنودی خدا دوری کند که این عمل معنوی قائم به دل انسان است. ۲۹ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونتریبونعکس

دکتر رضوانه رمضانی دارابی

شنبه دی ۱۴۰۱
...

متن مصاحبه‌ی تصویری فیلم کوتاه

 

در نَعتِ یک نخبه‌ی برتر

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اخیرا" -چهار روز پیش- تلویزیون مازندران با یک نخبه‌ی برجسته از زادگاه داراب‌کلا خانم دکتر رضوانه رمضانی دارابی دخترخانم ربابه دارابکلایی و باجناق محترمم آقاعیسی رمضانی مرحوم حاج مرتضی مصاحبه‌ای کرده و از سیمای تبرستان پخش زنده و سپس بازپخش نموده، خواستم درین صحن هم، این دختر شایسته، محجّبه، باتقوا، پُرپژوهش، شکیبا، نبوغ فوق‌العاده و دارای طهارت نفس بالا و در اخلاق دینی و فردی، انسانی در ردیف صالحان، معرفی کرده باشم و تمام علایقی را که به وی از بدو به دنیاآمدنش تا به الآن دارم، به تمام معنا بروز داده باشم. درین مصاحبه‌ی کوتاه هم، دقیقا" شخصیت، استعداد، ذکاوت، هوش و نیز متانتش را نشان داده است. شاید یک لایه از آیه‌ی ۵۴ اسراء به او هم صدق کند که خدای باری تعالی فرموده: ربُّکم اَعلمُ بِکم اِن یَشا یَرحمکم. خدا صلاح شما را بهتر از شما مى‌داند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى [=مشمولِ لطف و رحمتِ خود] کند. ترجمه: برگرفته از بیان السعادة. من شعَف و سُرورم را به کانون خانواده‌ی سراسر عاطفه‌ی وی سرریز می‌کنم و به همه‌ی مَحارم و منتسبان نسَب و سبب او و اساتیدش و خاصّه به روح خداپرست و خداترس و خدادوستِ خود رضوانه تبریک روانه می‌دارم. قاطع گواهم خدا هم به چنین دختری پاک و دانشور و نابغه و دیندار به تمام معنا خشنود است. ۲۴ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
چرا حاج قاسم به جهان اسلام ورود کرد؟
سیاستگوناگونجهان، جامعهانقلاب

چرا حاج قاسم به جهان اسلام ورود کرد؟

سه شنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. همه چیز به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد و به بند ۷ اساسنامه‌ی سپاه؛ یعنی حمایت از مستضعفین و نهضت‌های آزادیبخش که از تکالیف سپاه شد. ابتدا اسم این سپاه، "سپاه قدس" نبود، "واحد نهضت‌های آزادیبخش" بود. اول حجت‌الاسلام شهید محمد منتظری آن را پایه‌گذاری کرد. سپس حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی رئیس آن شد که سال ۶۱ برکنار شد. حتی واحد نهضت‌های آزادیبخش نیز منحل گردید و واحد اطلاعات سپاه متکفل این امر شد. سال ۶۳ وزارت اطلاعات شکل گرفت و نیروهایی از واحد اطلاعات سپاه به آنجا رفتند. سید کاظم کاظمی آن را فرماندهی کرد با مأموریت پشتیبانی از نهضت‌ها. قرارگاه‌های «بلال» به فرماندهی فریدون وردی‌نژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی امور برون‌مرزی تشکیل شد با زیرمجموعه‌ی لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر، تیپ ۶۶ نیروهای هوابُرد. سید کاظم کاظمی سال ۶۲ به شهادت رسید، آقای احمد وحیدی (وزیر کشور کنونی) تا پایان دفاع مقدس مسئولیت آن را بر عهده گرفت.

 

تا این که سال ۶۹ با فرمان رهبری معظم، نیروی قدس به ساختار سپاه افزوده شد و خودِ سردار وحیدی فرمانده آن منصوب شد. سال ۱۳۷۶ بود که رهبری معظم، فرماندهی سپاه قدس را به حاج قاسم سلیمانی سپرد و تا لحظه‌ی شهادت در ۱۳ دی ۱۳۹۸ در آن سمت ماند. هم اینک هم، انسان بزرگ اسماعیل قاآنی مشهدی آن را هدایت می‌کند؛ سپاهی که به تعبیر رهبری معظم: «رزمندگان بدون مرز»ند.

 

شهیدین

حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس

 

کمی به عقب بازگردیم: حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی دو سیاست را پی می‌گرفت و در یک فاز هم -با لجنه‌ای که دور و بر خود شکل داده بود- دخالت می‌کرد یعنی مسائل سیاست داخلی کشور؛ مسلم است دخالتی خارج از مسئولیت. او روی افغانستان از بعد عملیاتی تمرکز می‌کرد و به نظر می‌رسد معتقد بود با تسلط بر افغانستان، کانون قدرت منطقه‌ای ایران خودبه‌خود شکل می‌گیرد. بین دو شورای هفتگانه‌ی اتحاد و شورای هشتگانه‌ی اتقاق در افغانستان، قصد داشت پل بزند. از آنجا که آقای خامنه‌ای (رهبری معظم) در آن مقطع روی یکی از آن دو شورا نفوذ شگرف داشتند و هدایتگری می‌کردند، سید مهدی هاشمی با ایشان کج افتاد و در بیشتر زمان‌ها شخصیت آقاخامنه‌ای را تخریب می‌کرد به حدی که دست به تولید خبر و شایعات علیه‌ی آقای خامنه‌ای رشد فزاینده‌ای یافته بود. در بعد فلسطین هم سید مهدی هاشمی روی فاز روشنفکری منطقه و برانگیختن شخصیت‌های جهان عرب علیه‌ی اسرائیل کار می‌کرد. یک شیوه‌ی کاملا" منفعلانه و بی‌نُرم. بگذرم. او البته در سال ۱۳۶۵ توسط مرحوم حجت‌الاسلام ری‌شهری دستگیر، بازداشت و اعدام شد. به نظر من او چون دارای ذخایر عظیم اطلاعات بود باید برای تخلیه‌ی اطلاعاتی، مجالش می‌دادند و با تعجیل مجازاتش نمی‌کردند. جمهوری اسلامی گنجایش گسترده دارد لذا از افراد مخالف، نباید باک داشته باشد و فوری به اعدام فکر کند. بگذرم. منظور من، بحث از فرد نیست، بحث از مشیء است که باید دائم تکمیل و رفع نقص شود.


اما با ورود حاج قاسم به تهران (از کرمان و سپس سیستان) تحول شگرفتی شکل گرفت. سپاه قدس به عبارتی این رو و آن رو شد. بنده به دلیل رفاقت نزدیک چندساله از دهه‌ی هشتاد به بعد با سردار دکتر «ص» (که به حاج قاسم نزدیک بود و بسیار ازو اطلاعات و اخبار داشت و حتی به امر ایشان مدتی در سودان بود و لبنان) با شگفتی‌های شخصیت حاج قاسم آشنایی بیشتر و موثق‌تری یافته بودم. اساسا" نفوذ حاج قاسم در تمامیت سپاه به حدی بود که

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
نشست دکتر شریعتی، شهید مطهری، آقا خامنه‌ای
سیاستگوناگونانقلاب

نشست دکتر شریعتی، شهید مطهری، آقا خامنه‌ای

دوشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. آنچه در نقاشی بالا می‌بینید یک واقعیت بود در ۱۰ دی‌ ۱۳۵۵ که سه شخصیت محوری مبارزات آن زمان را به نشست کنار هم کشاند؛ زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، استاد شهید مطهری و آیت الله خامنه‌ای. هدف نشست جست‌وجو برای رسیدن به راهکار بود؛ نسل نو را با مسائل روز، تجزیه و تحلیل، خصوصا" احیای پیام حماسه‌ی حسینی (ع) آشنا کنند. همین نشست سه شهیر آن عصر، نشان می‌دهد پیشروان منطقه‌ای نهضت اسلامی ذکاوت داشتند. روز تاسوعا رخ داد. کجا؟ تهران، خانه‌ی حاج عباس تحریریان (بازاری باایمان تهران) شهید مفتح هم در تصویر هست. نشست سه جانبه با حضور سه تئوری‌پرداز برجسته، شاخک ساواک را تیز کرده بود زیرا هر نگاه سیاسی به حرکت حضرت اباعبدالله (ع) نگرانی رژیم پهلوی را تشدید می‌کرد. از محرم و منبر و سخنرانی هراس داشت.

 

نقل است در آن نشست روی واژه‌ی انقلاب بحث و تحلیل شد که همزمان دو جریان را زیر می‌گرفت؛ درباریان، ایدئولوژی مارکسیستی را. آن سه تن در آن نشست بر سر «مفاهیم بنیادی و اصیل شیعی اتفاق نظر» داشتند، اختلاف‌نظرها -که معمولا" میان شخصیت‌های آن عصر وجود داشت- مانع از تشریک مساعی و رایزنی نمی‌شد. به عبارتی از همدیگر به ندرت قهر می‌کردند. نشست جدا از جنبه‌ی علمی، روی مسیر نهضت اثر داشت زیرا جامعه به تعبیر امروزی: «اینترنت‌زده» نبود و نسل نو با روحانیان و اندیشمندان مبارز رابطه‌ی عقیدتی و عاطفی عمیق داشت. سه شخصیت یک الگو بر سر مبارزه نهاده بودند؛ با مباحثه‌ای پربار.

 

 

بین سیدعلی خامنه‌ای و علی شریعتی اشتراک فکری و دوستی، بیشتر بود. سه گزاره در آن نشست از آن سه تن؛ که بنده متن صحبت آنان (منتشر در خراسان توسط آقای جواد نوائیان) را در زیر خیلی خلاصه‌نویسی‌اش کردم و تنظیم و مقداری هم ویراست: اول آقا خامنه‌ای [رهبر معظم] صحبت کرد:

 

"امامت، ادامه‌ی نبوت است. نبی با یک فکر نو، ایدئولوژی مترقی در اجتماع جاهلی ظهور می‌کند... از جمله ویژگی‌های محیط جاهلی نبودن برابری، بروز فسادها و ذلت‌ها... اشرافی‌گری‌ها، تَرَف‌ها (=خوشگذرانی‌ها)، اسراف‌ها و زیاده‌روی‌هاست؛... در جامعه‌ی جاهلی چیزی به نام انسان، یک ارزش محسوب نمی‌شود... نقطه مقابلِ جامعه جاهلی، جامعه توحیدی است... که از خصوصیاتش تکریم انسان است... نبی در این جامعه ظهور می‌کند، با رسالت برهم‌زدن نظام جاهلی و استقرار نظام توحیدی... یکی از تدابیری که نبی برای تداوم مکتب بایستی از پیش بیندیشد، این مطلب است که اگر بر اثر یک حوادثی این قطارِ منظم جامعه توحیدی از خط خارج شد و علی‌رغم تدبیر امامت، یعنی نصب امام، حوادث جوری شد که آن نقشه از پیش‌چیده عمل نشد و این قطار منحرف شد... چه باید کرد؟"


بعد استاد شهید مرتضی مطهری:

 

"بیانات جناب آقای خامنه‌ای بحث بسیارعالی بود... انقلاب و ثوره آن وقت به معنی واقعی انقلاب است که از روح مردم سرچشمه بگیرد؛ یعنی ابتدا در روح جامعه این دگرگونی و زیر و رو شدن صورت بگیرد که آن چه در جامعه رخ می‌دهد تجلی‌ای باشد از آن‌چه در روح جامعه رخ داده‌است... قیام‌های اصلاحی هرگز نمی‌تواند جای قیام انقلابی را بگیرد، برای این‌که قیام های انقلابی در وقتی است که روحیه‌ مردم، استعدادهای مردم، فطریات مردم، عادات مردم یک حالتی، یک صلابتی و یک وضعی پیدا کرده که تا یک حرکت بسیار بسیار شدید و تند و عنیفی ( سهمگین) نباشد این انقلاب در روح مردم پیدا نمی‌شود."


سپس زنده‌یاد علی شریعتی:

 

"کلمه‌ای داریم به نام ثار. که در دعاها می‌خوانیم یا ثارَ الله و ابن ثارِه، به خود امام حسین (ع) می‌گوییم که تو ثار خدا هستی... بزرگ‌ترین کار انقلابی اسلام، تبدیل یک نظام قبایلی است به یک نظام اجتماعی... همچنان که رابطه‌ی اخوت بین قبایل را تبدیلش کرد به اخوت بین انسان‌های همفکر، به جای هم‌خون؛ همان‌طور که، ولایت قبیله‌ای را تبدیلش کرد به یک ولایت سیاسی فکری انسانی؛ همان طور که بیعت یک فرد را به رئیس قبیله تبدیلش کرد در حج به بیعت هر فرد با حجرالاسود به عنوان رمزی از دستِ راست خدا... در این‌جا دیگر ثوره تنها یک شورش در یک برهه از زمان از طرف یک گروه در برابر یک نظام نیست، بلکه ثوره عبارت است از قیام افراد قبیله‌ی خدایی در هر نسل برای انتقام‌گرفتن از آن قبیله‌ی طاغوتی که از آن‌ها یک خون به گردن دارد و یک خون طلب دارد؛ ثوره.

 

یادآوری: منابع گزارش ساواک از آن نشست (به نقل خراسان) در تاریخ ثبت است.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونجهان، جامعهانقلاب

گشتی در کتاب حاج جلال حاجی بابایی

پنجشنبه دی ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. "حاج جلال" کتابی‌ست که الآن سه روزه سخت مرا به خود سرگرم کرده... . حتی اگر کنار شعله‌ی بخاری هم درازکش باشی و لبو و شلغم بخوری، باز دوست نداری کتاب را درین روزهای سرد پاییزی که بخار داغ چای و قهوه و آبجوش به هوا برمی‌خیزد، بر زمین بگذاری. خانم لیلا نظری گیلانده جذاب آن را نوشت. حاج جلال خود یک رزمنده بود از مریانج همدان. الان از هشتاد سالگی هم عبور کرد. پدرِ دو شهید است و مادرش هم جانباز؛ و دو دامادش هم شهید شد. لابد می‌شناسید. پدرِ آقای حمیدرضا حاجی‌بابایی (نماینده‌ی همدان در مجلس) است که زمانی هم وزیر آموزش و پرورش بود. حاج جلال حاجی‌بابایی آنقدر ارزش داشت که شهید حاج قاسم سلیمانی با وقت ضیقش و مقام معنوی و سیاسی بی‌نظیرش، پا می‌شد می‌رفت منزلشان در مریانج همدان. (تصویر هم انداختم از ص ۲۹۴ و ۲۹۵ کتاب درین متن)

 

  

 

حضور شهید حاج قاسم سلیمانی

منزل حاج جلال حاجی‌بابایی در مریانج همدان

 

 

کتاب حاج جلال نوشته‌ی:

خانم لیلا نظری گیلانده

 

ایشان -حاج جلال- زمانی که شاه، آیت الله سید اسدالله مدنی (شهید محراب) را به گنبد و نیز ممَسنی فارس و از آنجا به خرم‌آباد و سپس همدان تبعید کرد، با این عالِم شهیر و مبارز آشنا شد و تحت تأثیر و تعالیم شهید مدنی در آمد و در محافل مخفی وی، برای انقلاب تلاش می‌کرد. آیت الله مدنی آنقدر در همدان عظمت و نفوذ داشت (که به نقل از حاج جلال در ص ۱۰۸ کتاب) انقلابیون وی را "سید نورانی" و "امام" صدا می‌کردند. از همان زمان تبعیدها، آیت الله مدنی نماینده‌ی امام ره بودند و صاحب نفوذ در میان مردم و مؤمنان.

 

در جای دیگر کتاب (ص ۱۸۲) شرح حال پسرش شهید علیرضا را می‌گوید که واقعا" آموزنده و یک کلاس درس است. دچار فقر فلاکت‌بار بودند پیش از انقلاب. شانه‌های علیرضا در اثر شدت کار و کارگری، با ساقه‌های یونجه زخم می‌شد... همان شانه‌هایی که بعدها در حبهه با تیر بعثی‌های صدام زخمی شد و او برای اخلاص، آن را از همه پنهان می‌داشت که روزی پدرش در حمام محل زخمی‌شدن را دید و پرسید این چیه؟ گفت: "صلوات بفرست!" علیرضای او، انقلابی و ضد شاه بود. چند بار توسط ساواک تعقیب شد و پاشنه‌ی کفشش تیر خورد و گریخت. و سازمان منافقین نیز در دهه‌ی شصت -که به نیروهایش دستور قیام مسلحانه داد- در تعقیب و گریزش، وی را زخمی کرد. کارش به بیمارستان اکباتان همدان کشید و سرانجام در دفاع مقدس شهید شد.

 

خلاصه حاج جلال حرف‌های خواندنی دارد از انقلاب و جنگ و زندگی و شرح حال روزهایش. لیلا نظری گیلانده نویسنده‌ی کتاب وقتی  اردیبشهت ۱۳۹۶ به خانه‌اش در مریانج همدان (مسیر همدان به کرمانشاه) رفت تا مصاحبه را آغاز کند از همان دم حیاط، از دور دیدش و از همراه تیم (مرتضی سرهنگی) پرسید حاج جلال چند سالشه؟ گفت هشتاد را رد کرد. جا خورد و نگران گردید، پرسید حافظه‌اش پس چی؟ داره؟! جواب قشنگی شنید: «خیالت راحت... کشاورز است و هوای پاک، تنفس می‌کند و فشارِ متروی تهران! را تجربه نکرده که همه‌چی رو فراموش کنه!». بگذرم و همین مقدار به گمانم بس باشد. کتاب؛ کتاب، کتاب، که به من لذت ارزانی می‌کند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونجهان، جامعهانقلاب

دو خبر ، دزدی آرد ، بررسی آشوب

سه شنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: دو خبر ، دو نظر: یکی خبر دزدی آرد و دیگر خبر بررسی آشوب و فرق و صدماتش بر اعتراض:

 

خبر یکم این که: آقای حمیدرضا جلائی پور هم، حرف آقای ماشاءالله شمس الواعظین را ملاک بررسی جامعه‌شناسی سیاسی خود قرار داده و گفته: "شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این مؤسسات رسانه‌ای سرنگونی‌طلبانه، حقوق‌های کلان می‌‌دهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب این‌ها این است که در این مؤسسه‌ی براندازی کار کنند. این جریان مخرّب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانه‌روها، عقلا و اصلاح‌جویان‌اند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمی‌کنند اصلا برایشان مطرح نیست. نکته دیگری که دارند کار می‌کنند... دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبح‌زدائی می‌کنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است... کار دیگری که این رسانه‌ها می‌کنند تجزیه طلبی را عادی جلوه می‌دهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده می‌گذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه می‌دهند. اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه می‌کنند! تلاش می‌کنند تا قبح تجزیه‌طلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخه‌ی آشوب فعال شود."منبع.


نظر: نه فقط این حرف آقای شمس الواعظین و آقای جلائی پور نشان شجاعت در بیان حقیقت است، بلکه، برای افراد مردّد هم مؤثر است. به نظر بنده آشوبگری‌های اخیر -که از ستاد مالی تأسیس شده‌ی بیرون تزریق پولی می‌شده- همه‌ی جنبش‌های سالم اعتراضی نهفته‌ی داخلی را نابود کرده است. در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی هر طبقه و نیروی اجتماعی مثل طلاب، دانشجویان، کارگران، بازاریان، کشاورزان، روشنفکران و بیکاران و ... در ذات خود دارای جنبش اعتراضی خفته هستند که وقتی سیاست‌های یک کشوری از دید آنان غلط از کار در می‌آید، این جنبش خفته مثل شکوفه‌ی گل، می‌شکُفد و با رفتار سالم اعتراض می‌کند تا تغییر قانونی ایجاد کند. اما اغتشاشات اخیر که بدترین نوع از رفتار اجتماعی و شریرانه‌ترین کار بود، این جنبش‌های مؤثر را نیز -که بر سالم‌ساختن قدرت اثرگذار هستند و نشان پویایی جامعه‌ی مدنی محسوب می‌شوند- صدمه‌ی عمیق زده است. زیرا اصل "اعتراض" یک کار دینی و تکلیفی و حقوق‌مدارانه است. اما این آشوب‌ها که از چند هرزه خط می‌گرفت تمام حیثیات آنان را بر باد فنا داد. حتی اگر باز هم تکانه‌های داشته باشد، منفور است.

 


خبر دوم این که: آقای میثم لطیفی، معاون رئیس جمهور افشاگری کرده از "سهمیه‌ی ۲۵ میلیون نفری نان به نانوایی‌هایی که وجود خارجی ندارند!" او گفته: "چند هزار نانوایی در کشور پیدا کردیم که وجود خارجی ندارند، ولی سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کنند... بعد از اصلاحات اخیری که دولت در حوزه‌ی نان انجام داد، روزانه به اندازه‌ی نان ۲۵ میلیون نفر یعنی به اندازه‌ی جمعیت کشور عراق در آرد صرفه‌جویی شد." منبع.


نظر: چند ماه پیش دو سه باری از اقدام آرد و نانی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تمجید نوشته بودم و اینک باز نیز این کار ضد فسادی را تحسین می‌کنم. حقیقت این که انسان در می‌مانَد از فسادی به این پهنایی. کجا بودند چشمان ناظر؟ این‌همه سازمان‌های عریض و طویل نظارتی و بازرسی در دایره‌ی قدرت شکل گرفته و حقوق و اضافه‌کار و حق مأموریت ویژه می‌گیرند اما راحت و آسان کسانی با اسم نانوایی‌هایی که اصلا" واقعیت ندارد و دروغ است سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کردند: بخوانید سهم مساوی ملت از داشتن آرد را می‌دزدیدند. آیا مردم نباید بدانند این افراد ذی‌نفوذ کی‌ها بودند؟! به دادِ بینوایان برسید، همان که با تمام انتقادهایی که در سینه دارند، اما به صحنه آمدند و بساط آشوب را درهم کوبیدند. بارها گفته‌ام خدمت و قدرت در کنار هم، بالانس و میزان می‌شوند و حاکمیت را موجه می‌سازند. هر کدام بلغزد، دومی را از کار می‌اندازد. فساد به این عمقی واقعا" مختل می‌کند؛ اگر گفتید چه چیزی را؟ در درجه‌ی نخست رضامندی عمومی را. حکومت مردمی هم، زیربنایش رضایت است؛ رضایت مردم. ازین اعتماد مردم باید به نفع اقتدار انقلاب و خدمت به عموم مردم بهره برد. امام امت ره همواره می‌فرمود به من رهبر نگویید، خدمتگذار مردم بگویید. خدمت یعنی ساختن تمام ایران و به مردم به شیوه‌ی عدالت رسیدگی کردن. رهبری معظم بارها هشدار دادند بر رفع فقر و تبعیض و فساد بکوشید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستگوناگونتریبونانقلاب

نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان

يكشنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان. به نام خدا. سلام. دیروز دوستم از همین صحن هیئت محترم رزمندگان، متنی فرستاد که نگاهِ نوِ آقای مصطفی ملکیان را در بر داشت. من این نقل را حمل بر صحت می‌کنم تا اگر کذب یا مخدوش بود به خودِ دوست مربوط باشد. خواستم این دواعی جناب ملکیان را به وُسع یک پست، نقد کنم. نیاز است اول روشن سازم کتمان ضعف نظام و جناحین نمی‌کنم. علم به این ضعف‌ها دارم و قصدم نقد بر وجود تناقض در یک رفتار و گفتمان است. ابتدا چکیده‌ی آنچه از بیان ایشان برداشت شد:

 

آقای مصطفی ملکیان

 

چکیده: آقای ملکیان گفت “بنده‌ی ملکیان اصلاح‌طلب نیستم، چون دیدم که راه‌ها بسته شد”. از نظر ملکیان اصلاح‌پذیری بر گفت‌وگو بنا شده است. نظامی که می‌خواهد نشان بدهد که اصلاح‌پذیر است، باید اثبات که گفت‌وگوپذیر است. امّا از آن‌جا که گفت‌وگو با حکومت، ناممکن شده است، پس اصلاح‌پذیری هم منتفی است. لازمه‌ی گفت‌وگو از نگاه وی، وجود "یک منطقه‌ی بی‌طرف" است که طرفین گفت‌وگو در آن شریک‌اند و برای آن، سه مبنایِ مشترک نیز وجود دارد: "عقل و عقلانیّت. اخلاق و اخلاقیّت. قانون و قانونیّت؛" که ملکیان به این سرانجام رسیده تمام این مبناها در گفت‌وگو با حکومت و دولت، از میان رفته است. چون او فکر می‌کند "سه انگاره در جمهوری اسلامی، گفت‌وگو را ممتنع کرده: "برتری ایدئولوژی بر عقلانیّت. تقدُّم حفظ نظام بر حفظ اخلاق. تفوُّق ولایت فقیه بر قانون." و این سه آموزه‌ی اساسی و اصلی جمهوری اسلامی، "هیچ مبنای مشترکی را میان مردم و دولت" برای گفت‌وگو باقی نگذاشته است؛ نه عقل، نه اخلاق، نه قانون. پس، با حکومت و قانونی که حامل این سه آموزه است، نمی‌توان گفت‌وگو کرد. آقای ملکیان که خود را خشونت‌پرهیز مطلق معرفی می‌کرد، گویا اینک (البته بر اساس نقل این متن مورد استناد دوست) طرفدار خشونت‌پرهیزی مشروط است، نه خشونت‌پرهیزی مطلق. یعنی ملکیان، رسما" خودش را: «خشونت‌پرهیزی می‌داند که اصلاح‌طلب نیست.»

 

من نقدم را به جای شرح مفصل، در شمارگان احصاء می‌کنم لااقل اگر خواننده‌ای پیدا شد، رغبت کند بخواند:

 

۱. بزرگترین ضعف علمی این دواعی آقای مصطفی ملکیان این است که در راهبرد، بر برافتادن نظام بنا دارد، اما در "روش" خواهان گفت‌وگو با همین نظام است. راهبرد و روش نباید نقیض هم باشند.

 

۲. اگر آنان که خود را جریان فکری اصلاح‌طلب می‌دانند، اصلاح‌طلبی را گفتمان بدانند -که می‌دانند- چطور ازین تناقض سر در نیاوردند که یک گفتمان مگر به علت ضعف یا فقد یا فقر در گفتمان رقیب، خود را پوچ می‌کند؟! هر گفتمانی بر پایه چندین سؤال محوری و پاسخ‌های بنیادی -که تئوری‌های آن گفمان حساب می‌آید- زنده است. آقای ملکیان با نقب (قنات کندن) -نه نقد- بر گفتمان مستقر و لَج‌افتادن با آموزه‌های آن، گفتمان خود را -که اصلاح‌طلبی بود- پوچ و باطل و به عبارت دیگر پایان‌یافته اعلان کرد. و این یعنی گفتمان اصلاح مثل یک موجود انگلی (=مثالم صرفا" تشبیه برای رساندن مطلب است) روزی‌خور یک موجود دیگر بود.

 

۳.آقای ملکیان لابد نمی‌داند آقای حسین بشیریه نیز پیشتر از او در دهه‌ی هفتاد -که نظریات لیبرالی دولت تعدیل مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بر نظام حکفرمایی داشت و همین جریان چپ، منتقد جدی آن دولت بود- بر امتناع توسعه در ایران کتاب نوشت. اما نتوانست جرئت پذیرش خطا در نظریه‌اش را کسب کند، زیرا جمهوری اسلامی روند رشد را ادامه داد و به رده‌ی برتر جهانی رسید و شاخص‌هایی که بشیریه مثال زده بود در پاره‌ای موارد، منتفی و حتی ابطال شد.

 

۴. گیریم که از نظر ملکیان اخلاق از سوی نظام لِه شد. اما آیا آقای ملکیان این را هم از اخلاق می‌داند که تعدادی خودمحور و دخالت‌جو در جناح چپ (که دست‌کم در سه فاز دین، سیاست خارجی و جامعه‌سازی دینی کاملا" ایده‌ها و عقاید خود را باطل کرده و هضم افکار پوچ و نهیلیستی غرب شدند) در خفا بر برافتادنِ حکومت اسلامی و برچیدن ولی‌فقیه از ساختار سیاسی اتفاق کنند و دستورالعمل (=مانیفست) بنویسند اما در علَن، دَم از گفت‌وگو برای اصلاح بزنند؟! پس اگر اخلاق، عقل، قانون به قول آقای ملکیان سه پایه‌ی مناظرات است، این هر سه شرط از سوی اینان نه فقط نادیده انگاشته شده که لِه گردیده است، نه حالا، از دیرزمان پیش.

 

۵. اگر کسی فیلسوف هست (که جناب مصطفی ملکیان هست و فیلسوفی نامدار هم نیز) روی مبنای فکری خود پایداری می‌کند، مثلا" نفی‌خشونت، اگر فلسفه‌ی بنیادی شماست، اخلاق و عقل و قانون حکم می‌کند اندیشه‌ی خود را به خاطر ضعف و فقد و فقر گفتمانی رقیب، کنار نگذارید. وقتی کنار گذاشته‌اید و خشونت‌پرهیزی مطلق را ترک و آن را مقیّد و مشروط کرده‌اید، یعنی حتی خودت هم از اندیشه‌ی خودت که آن را تبلیغ می‌کنی، تبعیت نمی‌کنی. این یعنی اوج تناقض و بن‌بست تفکر. چطور می‌شود خشونت‌پرهیز فلسفی بود اما جواز مشروط آن را به اغتشاش و برانداز داد؟! ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستگوناگونانقلاب

وقتی با زیدآبادی چنین می‌کنند!

چهارشنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: مسائل روز: وقتی با زیدآبادی چنین می‌کنند!! ؛ زیدآبادی مشت نمونه‌ی خروار. به نام خدا. سلام. آقای احمد زیدآبادی مگر چه نوشته بود که این گونه سیاست را ترک کرد و آرزو نمود کاش می‌توانست درین وضع و حالی که اغتشاشگران پدید آوردند، به سمرقند یا بخارا می‌رفت و یا به تصریح خودش: "راهی عراق می‌شدم و به یادِ لحظه‌های غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن می‌شدم." قضیه چه بود؟ البته اهل فن واردند و اخبار را از بَرند. او که خود را "به عنوان یک فعالِ سپهر عمومی" معرفی و نقشی هم به عنوان «خط چهارم» برای خود تعریف کرده بود -و به تصریح خودش: "از جنس بلاغ" هم بود- گفت: "در مقامِ اصرار و تحکم و تعیینِ تکلیف برای کسی" نیست. و روی همین بنا، در خطاب به یک هدایت‌کننده‌ی آشوبگری مستقر در کانادا (= ح . ا) ازو خواست این رفتار تشویق اغشتاشگری را ترک کند زیرا با این شیوه، دیری نخواهد پایید از کشور "ویرانه‌ای تمام‌عیار" باقی می‌گذارید. اما در یادداشت بعدی که خداحافظی زیدآبادی از دنیای سیاست بود همه‌چیز را عیان کرد با این متن عبارات:

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
بررسی بیانیه‌ی بد آقای خاتمی
گوناگونانقلاب

بررسی بیانیه‌ی بد آقای خاتمی

شنبه آبان ۱۴۰۱
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: بررسی بیانیه‌ی بد آقای سیدمحمد خاتمی. حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی که همان آغاز قضیه‌ی مشکوک "ژینا امینی" طی بیانیه‌ی تحریک‌آمیز و خطاآلود خود، زودهنگام گفته بود تا "مغز استخوان"ش سوخته! حالا پس از مدتی سکوت و پرهیز خائفانه از محکوم‌کردن رفتار خشن و ویرانگر عده‌ای اندک‌شمار از نوکران و مواجب‌بگیرانِ براندازان، اینک که یکی از هولناک‌ترین رفتار جریان به‌هم‌پیوسته‌ی آشوب و آشوبگران در حرم مقدس و قابل حرمت ایرانیان، حضرت شاهچراغ شیراز ( ع ) رخ نموده که تروریستی اسحله‌به‌دست تغذیه‌شده از جریانی منفور و بدنام خون پاک بی‌گناهان که زائران و نمازگزاران و خردسالان بودند به بدترین عمل شناعت‌بار و الگوگرفته از رفتارهای تبهکاران آمریکایی، بر زمین حرم ریخته و دل هر انسان اهل مروت را فسُرده، جناب آقای خاتمی چهره‌ی مطرح جناح چپ، دست به نوشتن شده و بیانیه‌ی بد و بینابین صادر کرده که گرچه در آن خواستار سرکوب خشونت‌گران و مقابله‌ی با آنان شده، اما طوری سخن خود را در لفّافه پیچیده که هر کس آن را با فراست بخواند می‌فهمد می‌خواهد از تحلیل درستِ توطئه‌ها شانه خالی کند.
 
 
وقتی مانند آفتاب روشن است که این حرکات کور و وحشیانه در کف خیابان‌های چند شهر مخصوص و نشان‌شده، عملیات مستقیم سازمان سیا علیه‌ی انقلاب اسلامی است، چرا باید چندپهلو نوشت و خود را وجیه جا زد تا مثلا" چند طرفدار ازو نرَمند!؟ این در حافظه‌ی تاریخ خواهد ماند که در برابر ننگ براندازان، حاضر شد سکوت کند و یا اگر بیانیه‌ای نوشت طوری چینش کرد که به خیال خود نه سیخ بسوزد نه کباب!
 
نوشته است: "تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است."
 
خوب الان توی این جنایات و اغتشاشات چه جای این جمله است که آقای خاتمی نگاشته است؟! آیا این عبارت نمی‌خواهد خط دهد که آنچه در کف خیابان‌ها، آن هم نه در روز روشن و ساعات خوب روز، که در تاریکی شب و به بدترین حالت، شکل می‌گیرد، تقاضایی برای "زندگی خوب، امن و عادلانه" است؛ ولی هر عاقلی با ذرّه‌ای فهم می‌فهمد رفتارهای دونِ شأن آدمی و خشونت‌بارترین کارها از طرف اغتشاش‌گران علیه‌ی مراکز عمومی و خصوصی مردم و شعارهای زشت و حتی خلاف دین و اهانت به قرآن و نوامیس مردم، جایی برای این "تقاضای طبیعی" باقی نگذاشته است که ایشان واژه‌ی تقاضای طبیعی را علَم می‌کند.
 
 
طرح عکس مادر شهید و فرزند شهیدش در حرم شاهچراغ ع شیراز
 
آقای سیدمحمد خاتمی در ادامه نوشته است: "و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند. ولی در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربه‌های غیرانسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهره‌گیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند».
۱ موافقین ۳ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
گوناگونجهان، جامعه

اروپا "باغ" است یا باغی؟!!!

پنجشنبه مهر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جوزپ بورل اسپانیایی (رئیس سیاست خارجی اتحادیه‌ی اروپا) اروپا را "یک باغ" و سایر کشورهای جهان نقاط جهان را "جنگل" فرض کرد. سخن جنون‌آمیز و نژادپرستانه‌ی وی حتی در خودِ اروپا نیز بر جدار وجدان‌های بیدار خراشِ جراحت کشید و اگر روزی اثر زشت این فکر و رسوایی و خوداعترافی وی به استعفایش انجامید چندان شگفتی هم ندارد. شرم‌آورتر این که، بورل سخنان خود را در یک جمع علمی یعنی "آکادمی دیپلماتیک اروپایی" مطرح کرد. این حرف او را هر بار مرور کنیم ما را به یاد اَسلاف او می‌اندازد؛ -چهره‌های علمی و حتی دانشمند- که دست‌کم از سه قرن قبل تا کنون، پوست و خون و دوده‌ی اروپایی را نژادی کارفرما و سایر ملل را کارگر و فرمانبُردار تلقی می‌کردند. لَختی به سخن بورل توجه فرمایید:

 

"اروپا مانند باغ می‌مانَد و سایر کشورهای جهان مانند جنگل است و جنگلی‌های وحشی به باغ‌های زیبا حمله می‌کنند. جنگل رشد بالایی دارد و دیوار نمی‌تواند از باغ محافظت کند پس باغداران باید به سراغ جنگل بروند."

 

محمدجواد ظریف و جوزپ بورل

 

چندی پیشتر نیز قاتلِ خائفِ شهید حاج قاسم سلیمانی یعنی رئیس‌جمهور فاشیست قبلی آمریکا (ترامپ) در دوره‌ی حکومتش، مردمان تیره‌پوست و ساده‌پوش آفریقا را در بی‌ادبانه‌ترین تعبیر مردمانی معرفی کرده بود که "بوی فاضلاب!!! می‌دهند". اساسا" غرب از سرِ تبختُر و غرورِ دروغ، روزگاری از ملل ستمدیده "حق توحُّش" می‌گرفت؛ یعنی وقتی میان ملل عقب‌نگه‌داشته شده مأمور می‌شدند از دُول آنجا پول زور می‌گرفتند با این توجیه که شما وحشی هستید و به ما که اهل تمدن و رشد و توسعه‌ایم! باید پول پرداخت کنید. در ایران پیش از انقلاب نیز همین رفتار را با دولت‌های پیشین داشتند.

 

 

حالا این مَردک! جوزپ بورل فراموش کرده است بیشترین جنگ و کشتار میانِ خود اروپایی‌ها بوده و میلیون‌ها تَن آدم، در همین قاره با شلیک تیر و بمب و گلوله‌ی خود دولت‌های اروپایی قتل عام شدند. روزگاری کشورهای اروپا تنها سلاح خود در برابر همدیگر را فقط سلاح و تفنگ و جنگ و کشورگشایی می‌دانستند و حتی پا را ازین قاره فراتر می‌گذاشتند و در سایر قاره‌ها دست به تصرف سرزمین‌های بومیان می‌زدند. در هر قاره‌ای اگر سری بزنیم هنوز هم آثار خونریزی و تجاوز و تصرف اروپایی موج می‌زند که با حربه‌ی ننگین استعمار (عمران‌کردن و آبادان‌کردن) به کشورهای دیگر لشگرکشی می‌کردند و مردم آن را خوار و معادن غنی آنجا را به زور و سوداگری چپاول می‌نمودند. تمام تمدن فاسد اروپا بر پایه‌س سرقت منابع خارجی بنا شده است.

 

جوزپ بورل درین فکر فاسد و پندار باطل و خوی غلط نژادپرستانه تنها نیست، اساسِ اروپا و ایالات متحده آمریکا بر همین ستیزه‌جویی و نژادپرستی و تفاخر پایه‌ریزی شده است. تمدن غرب برهنه‌تر از آن است که پندار می‌شود، این تمدن کژراهه‌ای است که بشر موظف است آن را از سر راه خود پس بزند. و انقلاب اسلامی پیشرو درین مبارزه‌ی منطقی است. این تمدن، راه رشد نیست، بستر به روی فساد و تباهی و زر و زور تزویر است که روزگاری زنده‌یاد دکتر علی شریعتی لایه‌های اصلی این تمدن باطل را تبیین و هوشمندانه افشاء کرده بود.

 

امروزه نیز روشن شد اروپا با این فکر ویران، "باغ" نیست؛ بلکه باغی (=بَغْی و خروج از معیار حق) هست؛ و صدالبته یاغی و طاغی. قاره‌ای سرکِش که البته در دل خود وجدان‌های بیدار هم دارد؛ و نیز متالّهان معنوی هوشیار که شاید روزی ناجی مردم خودشان شوند و فساد این حوزه‌ی جغرافیایی جهان را -که منبع اصلی عریانی و عصیانی و ویرانی است- بزُدایند و یا دست‌کم، کم کنند. بگذرم. آیا آقای جوزپ بورِل عبرت می‌گیرد و ازین وهم، به فهم می‌رسد؟! اللهُ اعلم.

۵ موافقین ۱ مخالفین ۱
دامنه | دارابی