عکس از جلیل قربانی
نمونهدستنوشتهی جلیل قربانی
قضیهی نان و طنز عمران صلاحی
یادداشتهای روزانهام در دههی ۷۰ و ۸۰
عکس از جلیل قربانی
نمونهدستنوشتهی جلیل قربانی
قضیهی نان و طنز عمران صلاحی
یادداشتهای روزانهام در دههی ۷۰ و ۸۰
متن نقلی: از آقای فرزاد قائمی استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد: نخستین ویژگی عطار، بیتعلقی او به دربار و نظامهای سیاسی معاصر اوست... عطار به هیچکدام از دربارها پا نگذاشته، هیچ کتابی را به نام ممدوحی منتشر نکرده و هیچ شعری را به نام صاحب مقامی تخلص نکرده است. وجه دیگر ایجاد درِ قصهگویی است. در مجموع مثنویهای عطار هزاران حکایت و داستان وجود دارد. نکته دیگری، توانایی تاثیرگذاری بر مخاطب عام است، حکایات در زبان عطار بسیار سادهتر بیان شده که این سادگی در عین تاویلپذیری و ظرفیت بالای معنایی، شعر عطار را از دیگر شاعران ادبیات تمثیلی و تعلیمی ممتاز میکند. آثار عطار را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد که مهمترین بخش آثارش مثنویهای اوست. از میان این مثنویها بیشتر منطقالطیر و تا حدی اسرارنامه شناخته شده و دو مثنوی دیگر او یعنی الهینامه و مصیبتنامه کمتر مورد توجه قرار گرفته، درحالیکه ظرفیت بسیار زیادی برای تاثیرگذاری بر مخاطب دارد. بخش دوم آثار عطار غزلیات، قصاید و رباعیات اوست که در دیوان او قرار گرفته و این آثار نیز از مثنویهای او کمتر شناخته شده است. بخش سوم آثار عطار مجموعه رباعیاتی موسوم به مختارنامه که به عطار منسوب است. بخش چهارم آثار عطار نیز مربوط به تذکره منثور تذکرةالاولیاء است که اگرچه شناخته شده است اما یک ویژگی کمتر شناخته شده این اثر، گرایشی است که عطار به اهلبیت (ع) دارد. عطار نیشابوری هم در تذکرةالاولیاء از حضرت علی (ع) و دیگر اهلبیت (ع) در مقام سالکان کامل یاد میکند و هم اشعار بسیاری در فضیلت حضرت علی و حسنین (ع) سروده که این اشعار در دیوان، منطقالطیر، الهینامه، اسرارنامه و مصیبتنامه به صورت فراوان آمده است. این بخش از اشعار عطار و گرایش و ارادت او به اهلبیت (ع)، با وجود تعلقش به اهلسنت، زمینهای در اندیشه و آثار او به وجود آورده که مورد توجه و تتبع پژوهشگران قرار نگرفته است. برخی پژوهشگران مانند رسول جعفریان عطار را در شمار بخشی از شاعران اهل تسنن یاد میکند که از آنها به عنوان تسنن دوازده امامی یاد میکنند. این تعبیر نشان میدهد که عطار سرسلسلهی شاعران و اندیشمندانی است که زمینه را برای گسترش تشیع در قرنهای بعد فراهم کرده است. منبع
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در قوارهی فکری و عملی شهید حاج قاسم سلیمانی کمتر کسی دیدهام که به اندازهی این پارسایِ خداپرستِ خداترسِ خدادوست، محبوب و اندیشمند بوده باشد. سلام سلیمانی! ای که به هر ایرانی مهر میورزیدی و آنان را عزتمند و دارای کرامت و حرمت میخواستی. دلتنگم حاج قاسم که مکتبِ نظری خودت را همآره در مکتب عملی معنا میکردهی. مرام تو را بر سر و مکتب تو را بر قلب میگذاریم.
به قلم جلیل قربانی: اخلاق و اقتصاد
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بزرگمردی که «سقراط خراسان» نامیده میشد سال ۱۲۸۶ خورشیدی در روستای مزینانِ داورزنِ سبزوار چشم به جهان گشود؛ یعنی زندهیاد استاد محمدتقی شریعتی. علاقه به علم را از پدربزرگش آخوند ملاقربانعلی به ارث برد که شاگرد ملاهادی سبزواری بود. هجرتش از مزینان به مشهد مقدس سرنوشتساز بود و سازنده. زیرا در تراز نخست حوزهی علمیهی مشهد جای گرفت و در معنویت و دانش سرآمد شد. گویند زیارت روزانهی حرم امام رضا (ع) داشت و پای درس بزرگان روزگارش نشست؛ ملاهاشم قزوینی، ادیب نیشابوری و ... . برای معیشت، «ناچار به تدریس در مدارس آن روزگار مشهد» شد؛ پس؛ سال ۱۳۰۹ در مدارسی مانند شرافت، ابنیمین و فردوسی این شهر دست به تدریس ادبیات فارسی و عربی زد. سال ۱۳۱۴ واقعهی خونین مسجد گوهرشاد را -که حاکی از اوج اختناق و سرکوب و دینستیزی بود- به چشم خود دید. و از آن پس جلسات خود را در قالبِ قرائت قرآن شکل داد و همین جلسات قرآن استاد محمدتقی شریعتی از پاییز سال ۱۳۲۰ موجب رونق قرآنآموزی شد. ازینرو بود که متدینانی از مشهد، کانونی با اسم «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کردند و این پایگاهی شد برای فعالیت و درس تفسیر قرآن ایشان به صورت هفتگی که ماهرانه و دور از دیدِ رژیم در منازل مختلف مشهد برپا میشد. با آنکه دفتر اصلی کانون در کوچهی مخابرات، واقع در محلهی چهارباغ نزدیک حرم بود؛ اما استاد، جلسات را در منازل و مکانهای مختلف شهر برگزار میکرد و هم او بود که برای نخستینبار، معارف اسلامی را در قالب «زبان نو و بهروز در اختیار جوانان» گذاشت. جذابیتی که جوانان دانشآموز و سپس دانشجویان دانشگاه مشهد را به این کانون سرازیر کرد و همینان در جریان رویدادهایی مانند نهضت ملیشدن صنعت نفت و نهضت اسلامی وارد صحنه شدند. جالب اینکه استاد شریعتی درس تفسیر قرآن را به درس تفسیر نهجالبلاغه که کتابی غربت در جامعهی مسلمین بود، پیوند زد. و حقا که او در زمرهی پیشتازان احیای نهجالبلاغه قرار گرفت و کانونش دژ عقیدتی در برابر تفکرات الحادی و انکاری. سالیان بعد، او با دعوت استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیهی ارشاد تهران دست به سخنرانی بیدارگرانه میزد و دست انسان را در دست اسلام میگذاشت و سقراطوار، بیدارگر بود. سرانجام با عمری پربرکت و با محبوبیت در ۳۱ فروردین سال ۱۳۶۶ چشم از جهان فرو بست و به دیدار فرزندش دکتر علی شریعتی شتافت و در حرم رضوی، صحن آزادی غرفهی ۱۷۱ به خاک سپرده شد که این قطعه که درش به روی مردم مسدود شده، هر بار مکانی برای زیارت بنده و آدمهای اهل هست. هر چند از کنارهی درش.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجتالاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمیدانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمیدانم. به گفتهی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دستبوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقهی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانهی بیتالمال روزنامهی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه اینکه بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.
به قلم دامنه: به نام خدا. میخواهم تفاوت زبان علمی و زبان ادبی را بگویم. امید است مفید و سودمند افتد. این پست بحث من در سال نود و هفت:
زبان علمی: نثریست یکسره پیامرسان. هدف آن رساندن معنا و پیغام به خواننده است. مقصودی جز انتقال معنا ندارد. و هرگز مخاطب را متوقّف در واژگان و تعبیرات و آرایههای ادبی نمیکند. مثال میزنم: ماهیت انقلاب، همیشه پس از پیروزی روشن میشود.
زبان ادبی: این نثر یا نظم ادبی تنها ابزارِ پیام نیست و هدف از آن فقط و فقط رسانیدن پیغام به خواننده نمیباشد. بههمینخاطر مخاطب خود را در خود نگه میدارد و توجهاش را به واژگان و ترکیبات جلب میکند. زبان ادبی سرشار از آرایهها، زیورها، ابهامها، ایهامها، صُوَر خیال، کنایات و اشارات و ... است. مثال میزنم: اگر من مثلا" از شما بپرسم چه آرزو دارید؟ شما احیانا" جواب دهید: ریختنِ همهی احساسها، در بِرکهی روح، با یک سَمفونی ... در واقع شما از زبان ادبی مایه گرفتهای و مخاطب را با زیبایی به پیام و واژگان -هر دو- دعوت کردهای.
در یک عبارت کوتاه بگویم، زبان ادبی، رقصِ کلمات است و زبان علمی راهرفتن با کلمات. و هر دو در زبان فارسی بیاندازه کاربرد، لذّت و جایگاه دارد. سعی کنیم در پیامرسانیها از زبان علمی استفاده کنیم و در موضوعات خاص، از زبان ادبی. و ارزش هر دو سبک را در جای خود نگهبان باشیم تا زبان فارسی همچنان شیرین بماند. با دو، سه جمله به زبان ادبی از بیان استاد محمدرضا حکیمی در "صفحهی ۱۱ فریاد روزها" این پست را به پایان میبرم:
میخواهم صبح باشم، چشمِ بازَِ هستی
میخواهم عشق باشم، فروغِ نگاهها
میخواهم شعر باشم، اشکِ سخنها
میخواهم غزل باشم، سخنِ اشکها
از چپ: شهید حسن طهرانیمقدم، شهید احمد کاظمی
سردار محمدحسین باقری افشردی، سردار امیرعلی حاجیزاده
شرحی بر چهار چهرهی والای بالا
یاد آن روزهای دههی ۶۰ به خیر که ما بسیجیها به سپاهیها «برادر» صدا میکردیم، نه «سردار». هیچ مفهومی در فضای سپاهی، جای واژهی برادر را نمیگیرد. با دو چهره ازین چهار چهرهی بزرگ سپاهی، روزی و روزگاری دیدارها برقرار بود، اما دو دیگر توفیق دیدن بر من نبود. یادِ دو تن به خیر و یاد دو تن دیگر به خاطر. بازنشر عکس سایت دامنه.
پست ۸۰۹۱ : خداوند در قرآن از ثروت تعبیر به «خیر» میکند:
کُتبَ علیکم اذا حضَر احدکُم الموت انْ ترکَ خیرًا الوصِیة
لِلوالدین والاقربین بالمعروفِ حقًّا على المتَّقین
چون ثروت و پول فی حدّ ذاته بد نیست... بلکه بستهشدنِ انسان به ثروت (حُبّ الخیر) بد است. گرچه پول و ثروت از نظر قرآن خیر است، اما خیرِ مطلق خداست. لذا انسان باید حبّ به خدا که مطلق است، داشته باشد. منبع: شهید آیتالله مرتضی مطهری. تفسیر سورهی عادیات.
تکاندهنده؛ به نقل از حجتالاسلام هادی غفاری: آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش میرسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن میکردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج میشد... خدا را گواه میگیرم که ضربات کابل آنچنان رگهای پای من را پارهپاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم میسوزد... افرادی که از شاه و هویدا دفاع میکنند این چیزها را ندیدند و اظهارنظر میکنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر میانداختند و با چوب یا آهن به آن میزدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنینافکن میشد. آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکنند به پنکه بسته نشدهاند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفتهام و نمیتوانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسهای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم. هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجهها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان میکنیم. آنها ندیدهاند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمیشود، چون انسان را میکشد. سوزاندن پاها با اتوی داغ را ندیدند و نمیدانند چیست. کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت میرسید. حسینی شکنجهگر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پاهای من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من میایستاد تا چرکها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج میشود. از پدرم میخواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من میدادند و میگفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع میکردم آن چنان مرا کتک میزنند که پدرم به من میگفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!. در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم میزدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگهام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشهی خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است. «ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (غفاری دهانش را باز میکند و میگوید) اینها که میبینید دندانهای من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می کنند. منبع.