نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
گتینا: بزرگ. خیلی بزرگ. درشت. معمولاً برای یک واحد بکار میرود نه چندتا. شکل دیگر و واژه مشابهاش به معنای مادربزرگ هم هست: گت ننا. گتنا. گئینا. گننا.
وِن تَش هِنیشته: آتشش خاموش شد. حرارتش پایین آمد. اشتهای او کم شد. آتش غیرفعال و در حال خاموش شدن. آتش کمزور. زغالهای سرخ که در حال تبدیل به خاکستر یا خاموش شدن باشد. فروکشی آتش. فردی که جستوخیزش فرو نشست. نیز فروکش کردن دو قوهی آدم، یکی تش غضب و دیگری تش شهوت.
خر و خی! : اشارهی توهینآمیز به حضور برخی در یک جمعی. خر و خوک. یه تعداد حیوان. اراذل. کنایه از تعدادی افراد نامطلوب. افراد غیردلخواه..
اِعو ! : صوت تعجب. مثلاً: اعو این چه کاریه؟ چه رفتاریه؟ چه حرفیه؟! آوایی برای یک رفتار یا کنش بسیار شگفتانگیز یا نادرست مخاطب که همراه با خشم و غضب و اعتراض بیان میشود. اعو معمولا با ضمر گرفتن همراهه. زمر هم ممکن است مینویسند. گویا ضمر نزدیکتر است به صحیحنویسی چون از ضمیر ریشه دارد.
غِر: غریبه. غیر. مثلاً: من مگه غرمه؟ نیز گره یا دکمه یا برآمدگی یا زائدهای که بهویژه روی چوب و تنهی درخت دارد. بهویژه درخت انجیلی که مثل هم شد: ندوسمی انجیلی ور غر داشته! وقتی بکار میرود که با یک شخص بزرگتر یا اصلی طرفی، بعد یهو یک فرد کوچکتر و فرعی به حمایت از مخاطب شما، جلوی شما در میآد. غر، به نوعی لفظ المعرب گر یا گره است.
سرَمسر: همسنوسال. سر و همسر. مگر او سرمسر شماست مسخرهاش میکنیین؟! سرهمسر. سر و همسر. همسن. همدوره سنی. هم اندازه از نظر سنی و فیزیکی.
مگه خان درزن تا دکشی؟! : نور و روشنایی کافیست، مگر میخواهی سوزن نخ بکشی ایهمه لامپها را روشن کردی؟! مگه میخواهی نخ توی سوزن بکنی یا بکشی؟ یعنی همین نور کافیه و تاریک نیست چون کار دقیقی در حال انجام نیست که نیاز به نورانی شدن اتاق یا فضا باشد.
ون کمر ره وندنه! : دارد گولش میزند. مشغولش میکند. کمرش را می بندند. تحریکش میکنند. شیرش میکنند. بادش میکنند. زیرپایش را میکشند. گرمش میکنند و میفرستند جلو.
خَند: سر را شیره مالیدن.
سلامه قُد بدایی؟! : سلامکردن را قورت دادی؟! چرا سلام نکردی؟! سلام را قورت دادی؟! سلامت را خوردی؟! سلام را فراموش کردی؟! چرا سلام نکردی؟!
حرفاِشنا: فرد حرفشنو. آدمی که حرف میشنود. فرد خوب که گوش به منطق و حرف میدهد. حرفشنو. حرف گوشکن. عاقل. زرنگ. اهل مشورت.
سگ نَیته مِره! : منو سگ نگرفته. کنایه از امتناع از انجام کاری بهدعلت خفت و خواری. ترجیح گازگرفتگی توسط سگ به انجام یک کار یا رفتار و گفتار.
همدیگه ره بیتنه! : همدیگر را گرفتند. باهم درگیر شدند. شامل درگیری لفظی و رفتاری و فیزیکی و مجازی و... . مثلاً میگویند: واشون سگ واری همدیگه ره گرنه.
ون سردرختی ره نسوزن! : سردرختیاش را نسوزان! خیطش نکن. بورش نکن. پکرش نکن. ناامید و دلشکسته نکن. شاید انتخاب سردرختی به جای زیردرختی در اینجا به علت این باشد که سوختن و آسیب سردرختی زودتر و از دور و فوراً پس از مواجهه بر زیاندیده هویدا میشود ولی دربارهی زیردرختی باید کاملاً نزدیک شد و جستجو کرد تا فهمید، پس از فرصت اندکی برای هضم و انطباق زیان دارد. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چندی پیش جناب ″...″ در «یاران دیار» متنی نگاشت که در آن حرف از دین و کشتی و شنا و «دستِکمَسّک» و «دَکتِه بَوین» (=افتاده بر زمین ببین) آمده بود. مثلاً نقل شده است که آقای مصطفی ملکیان مدعی شده «دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتیای وجود ندارد.» و سپس دلیل رو کرده که «ما باید ذرهذره به حقیقت نزدیک شویم.» چون «در اغلب حوزههای بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذرهذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد.» آنگاه در دنباله، از پای یک منبری استشهاد نموده که آن جناب آقای «گدار میرشکار» گفته: «آق شیخ دستکی، مستکی هم داره؟ واعظ پاسخ داد، نه هیچی نداره. گداره گفت، حاج آقا، پس دکته بوین...!».
خواستم به جناب ′′...″ که اهل خرد است و عاشقِ پیوسته و پیرو دیانت، عرضی کرده باشم که بنده نگاهم این است، اگر اشتباه است بلاخره فهمم فعلاً چنین است. چیست؟ این است: من معتقدم مرحوم مهدی بازرگان درست گفت که «راه انبیاء، راه بشر» است، نه آقای ملکیان که منتظر است و میخواهد تازه ببیند که «مساعی مشترک کل نژاد بشر» چه عرضه خواهد کرد. دارد نقد را ول میکند به نسیه حواله میدهد. دلیلم این است آدم دیندار به علت ایمانی که آورده، در واقع یک منبع مقدس حقیقت را مأخذی معتبر و قابل اتکا دانسته که به آن رو آورده و محک و معیار زندگی و بندگی خویش ساخته. پس دین، هم کشتی و کشتیبان دارد و هم دستگیرهی محکم. دستگیره دارد چون وحی آمده ای بشر به عُروةالوُثقی چنگ بزن. و نیکوکار کسی است که چنگ بزند. به چی؟ به دستگیره. و رستگار کیست؟ کسی که در کشتی بنشیند.
به دیگرانِ جهان، کاری ندارم. خودم حرف رسول خدا ص را قبول کردم که فرمود: برادرم علی بن ابی طالب عُروةالوُثقی است. ر.ک: تفسیر نمونه جلد ۱۷ ، ص ۶۸ . یعنی دستگیرهی محکم که باور پیروان علی ع این است چنگزدن به راه و منش و مرام علی، باعث رهایی و رستگاریست. از سوی دیگر تشبیه زیبای آن حضرت را هم قبول قلبی دارم که امام حسین ع را سفینهی نجات و چراغ هدایت خواند؛ پس هم حرکت و هم حرف امام حسین ع به مثابهی کشتی است و به مانند دستگیرهی محکم که باید به آن چنگ زد. ملکیان گویا دارد این چراغها و کشتیها را از نظر دور میدارد تا در انتظار بنشیند او و «کل نژاد بشر» به چه حقیقتی میرسند. نه آقا. حقیقت برای ما روشن است و به همین خاطر ما پیامبران و امامان را نورِ راه میدانیم و آموزههایشان را راهنمای راه. آنان جاده را تابان کردهاند. حالا اگر کسی میخواهد مثل و مانند آقای ملکیان ازین جادهی روشن و پر از نورافکن، بپیچد به جادهخاکی، نه فقط آزاد است، بلکه دستش برای رفتن به تباهی یا آمدن به رهایی بسط و باز است. تازه مهمتر اینکه خودِ دین خدا (شامل حضرت آدم ع تا حضرت خاتم ص) ندای آزادی سر داده که پذیرفتن دین، اجباری و اِکراهی نیست. خواستید بسمالله. نخواستید خود دانید. ولی داخل دین که آمدید، دیگر دلبخواهانه نیست هر روز ساز دیگر بزنید. دین هم آموزه دارد، هم پند. و هم حُکم و احکام دارد و هم اخلاق. و هیچ احدی را هم زور نمیکند وارد دین شود و هیچ انسانی را با زر نمیخرَد که بیا داخل دین. جبر نیست، «اختیار است، اختیار است، اختیار». بنابرین دین این بنده، دین مبینی است که هم کشتی دارد و هم دستک و چراغ و من درین کشتی نشستهام و اگر هم قصد شنایی داشته باشم از همین عرشه به درون آب میپرم تا غرق نشوم. البته فعلأ که غرق گناهم و مستغرق در خطا. حرف من پایان. اما برای مطالعهی کاملتر بشنویم از مولوی. در ذمِ جبر و مدح اختیار: بیشتر بخوانید↓
آن یکی بر رفت بالای درخت
میفشاند او میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت ای دَنی
از خدا شَرمت بگو چه میکنی؟
گفت از باغ خدا بنده خدا
میخورَد خرما که حق کردش عطا
پس ببَستش سخت آن دَم بر درخت
میزدش بر پشت و پهلو چوب، سخت
گفت آخر از خدا شرمی بدار
میکُشی این بیگُنه را زار زار
گفت کز چوبِ خدا این بندهاش
میزند بر پشتِ دیگربندهاش
چوب حق و پشت و پهلو آنِ او
من غلام و آلتِ فرمانِ او
گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیار است، اختیار است، اختیار
گفتوگوی دکتر عارفزاده و دامنه (۱۹ تا ۲۱)