تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
چند واژهی اربعینی
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: چند واژه اربعینی. یک. "اربعین" چهل یا چهلم، واژه ای پرمعنا و پر رمز و راز است. مرحله کمال است. در عمر انسان هم چهل سالگی دارای ویژگی خاصی است.، از بعثت رسول خدا(ص) در چهل سالگی گرفته تا تمام و کامل شدن میقات حضرت موسی (ع) در چهلمین روز. لسان الغیب حافظ شیرازی می گوید:
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
در عرف ما، در چهلمین روز درگذشتگان، مراسم اربعین برگزار می کنند و این امر فقط برای یک بار برگزار می شود، اما اربعین امام حسین(ع) که در سال اول با حضور جابر و اسرای کربلا بر سر قبر مطهر شهدای کربلا صورت گرفت، هر سال در میان شیعیان تکرار می شود، به نحوی که این حرکت نمادین، تبدیل به یک فرهنگ و سنت دائمی گردید. اکنون اربعین دارای ثمرات و نتایج سیاسی و اجتماعی و معنوی ویژه ای برای شیعیان است. اربعین از اختصاصات سیدالشهدا(ع) است و هیچ امام دیگری اربعین ندارد.
دو. "زیارت اربعین"
در میان زیارات وارده، زیارت اربعین از جایگاه خاصی برخوردار است. یکی از علائم مومن، خواندن زیارت اربعین بیان شده است. جهالت و ضلالت دو درد عمده بشر است که انبیای الهی به عنوان طبیبان جان، در پی درمان آن بودند. اما این دو مرض، موجب شد تا سیدالشهدا علیه السلام هم تلاش کند در پی درمان آن باشد، تلاشی که در نهایت با ریختن خونش رقم خورد. این تعبیر به زیبایی در زیارت اربعین بیان شده است: وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ و جانش را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند. به بهترین و خالص ترین هر چیزی، مهجه می گویند. امام حسین علیه السلام بهترین سرمایه خود که همان خون و جان باشد داد. به تعبیر زیبای آیت الله جوادی آملی، عصارهٴ کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره عترت نیز ستونش زیارت اربعین است.
سه. "پیاده روی اربعین"
همان پیاده رفتن به طرف مزار و زیارت قبور شهدای کربلا است. در روایات در مورد زیارت امام حسین علیه السلام، بر پیاده رفتن تصریح و بر ثواب زیاد آن تاکید شده است. این عمل از قدیم الایام، حتی از زمان بنی امیه و بنی عباس وجود داشت. در دوران معاصر هم از طرف علما و با همراهی مردم صورت می گرفت، اما رفته رفته به تعداد زائران اربعین اضافه شد، به صورتی که امروزه میلیونها زائر از سراسر جهان در این مراسم بزرگ شرکت می کنند. پر جمعیت ترین اجتماع بشری را راهپیمایان اربعین حسینی در کربلا و مسیرهای منتهی به آن تشکیل می دهند. از ویژگی های مهم راهپیمایی اربعین، پذیرایی خالصانه و جانانه موکبها و هیئتها از زوار اربعین است. آنها در طول سال ذخیره می کنند تا در ایام اربعین خرج زائران نمایند.
چهار. "جابر"
جابر بن عبدالله انصاری، نامی است که شیعیان را به یاد زیارت اربعین امام حسین علیه السلام و درد دل جانسوز او آن حضرت می اندازد. او اولین زائر امام حسین(ع) است. پدرش عبدالله هم از صحابی رسول خدا(ص) بوده و داستانی شگفت دارد و با توجه به خوابی که دیده بود، پیامبر به وی بشارت شهادت داد و در جنگ احد به شهادت رسید. جابر کسی است که وقتی از "اُولِی الأَمْرِ" در آیه شریفه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ" سوال کرد، پیامبر در جوابش دوازده امام را معرفی کرد و به وی وعده دیدن امام پنجم، حضرت باقرالعلوم (ع) را داد. با همه سوابق مثبت و عدیده ای که دارد، اما حضور او در روز اربعین در کنار مرقد مطهر حضرت اباعبدالله (ع) جایگاه ویژه ای دارد و همان منشأ زیارت اربعین شد. وی که هنگام واقعه عاشورا نابینا بود، در روز اربعین در فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و با گامهای کوچک تا سر قبر سیدالشهدا (ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: "حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ" آنگاه زیارتی خواند و سایر شهدای کربلا را هم زیارت نمود.
پنج. "زینب"
یکی از باشکوه ترین و کلیدی ترین واژه های مربوط به کربلا و عاشورا و اربعین "زینب" است. گرچه در تمام دوران زندگی همراه پدر و مادر و برادران بود، اما حضور او در کربلا و روز عاشورا و اسارت و شام و بازگشت به کربلا، چهره خاصی به او داد و نامش با کربلا و اسارت و شجاعت و بلاغت گره خورده است. همو که حضرت سیدالساجدین(ع) در باره اش فرمود: أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة. او مسئولیت بزرگ رساندن پیام خون حسین(ع) را داشت، برای همین در طول دوران اسارت، ذره ای عجز و ناله نکرد. نه تنها کلامی بر زبان نراند که نشان از ذلت داشته باشد، بلکه با غرور تمام در مجالس حضور پیدا می کرد و با شجاعت تمام، خون حسین (ع) را تفسیر می کرد. وقتی که در مجلس حاکم کوفه در نهایت بلاغت سخن گفت، ابن زیاد پرسید: مَن هذِهِ اَلمُتَکبّره؟ گفتند: هَذِهِ زَینب بِنتُ فاطمه بنتُ رسولِ الله(ص). همه اینها را زینب از مقام عرفانی و معنوی خود دارد. جمله"ما رَأیتُ الّا جَمیلاً" نشان از عمق اعتقاد به خدای متعال و نه تنها همه چیز را از او دانستن، بلکه زیبا دانستن و زیبا دیدن است. اینجا اوج شخصیت زینب به ظهور می رسد.
نام زینب با اربعین هم گره خورده است. اکنون اربعین است و زینب بعد از چهل روز دوری، با توجه به نقل بعضی ها، مجددا به کربلا باز گشته است. گرچه چند بار حسین(ع) از روی نیزه سخن گفت، اما زینب اکنون دوباره فرصت پیدا کرد با حسینش سخن بگوید، در همان جایی که چهل روز پیش با او وداع کرد. چه حالی پیدا کرد زینب بر سر قبر حسین؟ چه درد دلهایی داشت؟
خون دل، اشــک دیـده آوردم
جــان بـر لب رســیـده آوردم
خــیـز ای بــاغبان بـه استقبال
لــــالــۀ داغـــدیـــــده آوردم
نــازنــین نــازدانـــههـایت را
رنــگ از رخ پــریــده آوردم
بار هجرت بدوش خـود بردم
ســـرو قــــدّ خــمــیــده آوردم
ملت، طبیعت، حکومت
به قلم دامنه: ملت، طبیعت، حکومت؛ حکومت، طبیعت، ملت. به نام خدا. حکومت ممکن است به ملت زور بگوید. در این وجه، حکومت شاکلهی موروثی، دیکتاتوری، کودتایی و یا انحصاری و انسدادی دارد. بنابرین حکومت درین تبار، بر ملت و طبیعت حکمرانیِ اجباری و استبدادی میکند و سلطنت و سلطهگری میورزد.
در غیر آن، حکومت معمولاً از مردم ناشی میشود. پس، میان ملت و حکومت ربط و انتخاب و رأی و نظر و نظارت و گردش و جابجایی آرام قدرت برقرار است.
حال هر کاری که این مناسبات را خدشه بزند، وضع طبیعی و قراردادی میان ملت و حکومت و طبیعت را برهم میزند. و در واقع یکی از دو جریان قدرت به نفع دیگری گام بر نمیدارد؛ یا ملت، یا حکومت. طبیعت که در این میان صامت و ساکت و بیرأی و نظر است. هرچند روایت از معصوم (ع) است که طبیعت شامل گیاه و زیا و زراعت هم، از رنج و زور ستمگری حکومتهای زورگو، رنجور و پژمرده میشوند.
در چنین وضعیتی دستکم دو حالت وجود دارد:
۱. یا حکومت بر خلاف اراده و رأی مردم پیش میتازد که در واقع در حال گذارِ به نوع حکومتهای بیربط با ملت است؛ زورگویی.
۲. یا ملت، پیمان گُسست و تغییر گرایش داد و مناسبات فکری و علایق سیاسی و گرایشهای مذهبی و اساساً پویهی جهانیاش را دگرگون کرد.
نتیجه:
یکم: قانون اساسی معمولاً این گُسستها را پیشبینی میکند. در پارهای از کشورها با انتخابات زودهنگام، در پارهای دیگر از طریق رفراندوم (=همهپرسی) و در پارهای هم با ساز و کارهای ساختاری.
دوم: حکومت بیتوجه به تغییر نگرش و ذائقهی مردم همچنان از طریق زور و قدرتی که داراست، به خود اجازهی ادامهی مسیر میدهد و کاری به افکار مردم ندارد.
سوم: حکومت صدای مردم را درک میکند و اندکاندک یا با حرکت حلزونی و بطئی (=کُند، آرامآرام) و یا با اقدام فوری خود را بازسازی میکند، تا با مطالبههای نوشوندهی ملت خود را نوسازی کند که از مشروعیت سیاسی نیفتد.
چهارم: ملت نه در مسیر حکومت بلکه در برابر حکومت قرار میگیرد و از طریق شورش، اعتراض، تظاهرات و یا انقلاب، قدرت را دچار دگرگونی یا واژگونی میکند.
نکات:
نکتهی ۱ : حکومت خاطرش از طبیعت (کوه، حیوان، دریا، جنگل و معدن و گیاه) جمع است چون زبان برای اعتراض ندارد و از رأی برای تغییر یا تثبیت محروم است، اما آیا حکومت فکر میکند ملت هم مانند طبیعت، صامت است و فقط تسلیم و سرسپرده؟!
نکتهی ۲ : من بر این نظرم هنوز ملت ایران جمهوری اسلامی ایران را با دل و جان، نه از سر اِکراه، میخواهد و با آن به آن تضادی نرسیدهاست که واژگونش کند. هرچند ملت از آنچه در میان حکومتگران میگذرد و نیز فسادهای هولناکی که دل مردم را بهشدت خالی میکند، مسئلهدار شدند و شاکیاند، ولی با همهی انتقادها و انتظارهایی که دارند، پشت نظام و انقلاب ایستادهاند و به تعبیر امام خمینی «پشتیبان ولایت فقیه» هستند تا «آسیبی به مملکت نرسد.»
نکتهی ۳ : از نظر من گرچه اکثریت قاطع ملت هنوز دارای این فکر و موضع نسبت به حکومت است، اما عقلانیت، دیانت و حقیقت و حتی منافع ملی و مصلحت ایجاب میکند، حکومت خود را بازسازی کند و با ملت، همفکر و همراه شود، تا روزی فرا نرسد که با تأخیر در بازسازی، تخریب نصیب آن شود.
نکتهی ۴ : ملت ایران به معنای اَتمّ آن، ملتیست که از تقصیرها، گذشت میکند تا اصالت انقلاب و آرمان اسلامی و هویت ملی مخدوش نشود. تا روزی نرسد رشتهی محکم اعتمادی که به حکومت دارد، از هم بپاشد و پنبه شود. شکیبایی ملت، فضیلت است، این فضیلت از سوی حکومت باید سپاس و پاسداری شود. ناسپاسی به گذشت و بردباری ملت، شاید مخاطرهآمیز باشد.
فرازهای پُرگدازِ زیارت اربعین
حقیقتاً مفاهیم زیارت اربعین پربار است من آن را «امامحسینشناسی» میدانم. معلوم است وقتی مفاهیم و مضامین این زیارت از دانش و عشق امام صادق ع بیرون آمده است اینچنین غنی و تکاندهنده باشد.
گرچه امسال به علت تقدّم عقلی و شرعی پاسبانی سلامت، اقیانوس عظیم زائرین اربعین از پیادهروی مقدس به کربلای معلّی جا ماندهاند، اما به فرمودهی رهبری درین روز میتوان نشست و متن زیارت را خواند و از دور با آن امام شهید (ع) شِکوه و دردِ دل و ابراز ارادت کرد و پیمان و عهدِ وفاداری بست. زیارتی که به نقل معصوم (ع) جزوِ پنج نشانهی مؤمن است.
من در آستانهی اربعین، از «زیارت اربعین» (منبع) فرازهای پُرگدازی را برگزیدم که اگر ذرّهای هم، جانِ تشنهی اهل معرفت و مودّت به اهل بیت بهویژه عشق به آموزگار بزرگ عزّت و رستگاری حضرت امام حسین -علیهمالسلام- را آبیاری کند، خدا را شاکرم و جَبههی سپاس بر آستان آن آفریدگارِ پروردگار میسایم. این فرازها از لابهلای آن:
سلام بر آن دچارِ گرفتاریها... [=حضرت اباعبدالله]
ای خدا او را به شهادت گرامی داشتی..
ای خدا میراثهای پیامبران را به او عطا فرمودی...
ای خدا او را از میان جانشینان، حجّت بر بندگانت قرار دادی...
و...
او از خیرخواهی دریغ نورزید...
پس با آنان [جنگآفرینان عاشورا] دربارهی تو ای خدا، صابرانه و به حسابِ تو جهاد کرد تا در طاعتِ تو خونش ریخته شد...
ستوده درگذشتی... [ای اباعبدالله ای حضرت سیدالشهداء]...
گواهی میدهم که تو از ستونهای دین و پایههای مسلمانان و پناهگاه مردم مؤمنی....
قلبم با قلبتان در صلح، و کارم پیروِ کارتان، و یاریام برای شما آماده است...
مثل گورخر گاز میگیرند!
به قلم دامنه: به نام خدا. معمولاً سر فرصت ستون دردودل مردم در روزنامهها را مرور میکنم، تا به عنوان یک ایرانی بفهمم در سر و قلب ملت چه میگذرد و به چه فکر میکند. چندروز پیش «خراسان» را وقتی مطالعه میکردم این پیام پاک یک کارگر مرغداری، توجهام را سخت به خود جلب کرد:
«به عنوان کسی که سه سال در مرغداری به عنوان کارگر کار کردم دربارهی اون بیماری مرغها که همدیگه را میخوردند عرض کنم علاج اون بیماری فقط و فقط نمک است. وقتی نمک کم بشه یا قطع بشه مرغها با کوچکترین زخمی همدیگه را میخورند. این را با تجربه از نزدیک دیدم. (منبع)
این سوژه (=مضمون) ذهن مرا به سمت چند مسئله برد که سه تا را برملا میکنم:
سمت ۱ : به این سمت که امام علی ع در خطبهی ۱۵۱ نهجالبلاغه از روزگاری سخن گفت و میگوید که در آن وضعیت، عدهای مانند «گورخر» همدیگر را گاز میگیرند: «یَتَکادَمُونَ فیها تَکادُمَ الْحُمُرِ فِى الْعانَةِ. قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ» آنان در آن فضای تیرهوتار چون گورخران در جمع خود، یکدیگر را گاز گیرند. روزگاری را که حضرت وصف میکنند، نه فقط یکدیگر را گاز میگرفتند، بلکه به بیان صریح آن حضرت، علاوه بر گازگرفتن، وضع اینگونه میبود و میشود: «رشتهی محکم دین لرزان شوَد، و چهرهی حقیقى حقیقت پوشیده گردد. حکمت فروکش کند، و ستمگران سخنران شوند.» (منبع)
سمت ۲ : به این سمت مرا بردهاست که نکند با ناسپاسیها و دینزُداییها، آن «غریبالغُربا» که برای وصفِ حال حضرت رضا ع -در آن دوران غربت و تیرهوتار- اطلاق میشد، باز نیز در روزگار ما رخ دهد و تشدید شود و از فرهنگ و آیین رضوی بیشتر اسم بماند و نام، نه رسم و مرام. مگر میشود حرم امام رضا (ع) «مرکز معنوی» ایران و «مَلجاء درماندگان» باشد؛ اما مرام آن امام ع در میان پارهای مردم، مفقود؟! و در میان پارهای مسئولین، بشدّت معدوم و نامعلوم؟!
سمت ۳ : کارگر محترم مرغداری حرف از نمک زد و چارهکردن و درمان با آن. بیجهت نبود نیاکانمان در ایران این را ضربالمثل کردند که نباید: نمک خورْد و نمکدان را شکُند. شعر زیر را -که نمیدانم سِرودهی کیست- به این پستم مُجسّم و مُنضم (=پیوسته و همراه) میکنم:
آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
در مذهب رندانِ جهان سگ بِه از اوست
در پایان، به مناسبت روز بزرگداشت مولوی که هفتهی قبل بود یک بیت از مثنوی او مینویسم که بر «سر» به عنوان هادیِ هدایتگر بشر تأکید میرود. وقتی «سر» و «راهبر» و «رهبر» نباشد، جنبش و حرکت جُنبندگان مانند حرکتِ مارمولک میشود. وقتی دُمش کَنده شود، فقط مدتی جستوخیز دارد؛ بیجهت، بیهدف، بیرمَق:
هر که او بیسَر بجُنبد دُم بود
جنبشش چون جنبشِ کژدُم بود
پیادهروی اربعین ۹۹
عوامل رستگاری
به قلم دامنه: به نام خدا. ۱. یکی از آثار ایمان، نزدیککردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آنحد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِقابلِ بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیدهشدنِ ایمان مىگردد، بهطورىکه دیگر نمىتوانَد اثر صحیح خود را بروز دهد.
پس؛ بهآسانی نمیتوان کسی را متهم به بیایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیهی ٨٢ سورهی انعام استخراج کرده و نوشتهام.
۲. اما یکی دیگر از مؤلّفهها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیهی ۸ سورهی اعراف، اَعمالِ انسان وزن میشود و مورد سنجش قرار میگیرد. (منبع) لذا در دستگاه آفرینشِ حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگینتری داشته باشد، از رستگاران است. در آیهی ۷۷ سورهی حج به این مسئله -یعنی کار نیک- تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.
پس؛ هر کس مشغول کار نیک است، بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بودهاند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی، شامل عمل و کار است.
نکتهی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن میشود که رستگاری صرفاً جنبهی نظری ندارد، بلکه باید گام در جادهی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.
نکتهی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بومزیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بیشمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم میکند.
نکتهی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمیشود اما با خیر میتوان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان میآورد.
۳. از نظر من، هر گاه انسان به خداوند به دیدهی آفریدگار و پروردگار با هم بنگرد، در راه رستگاری گام گذاشته است. زیرا خدا علاوه بر آفریدگار، پروردگار نیز هست. یعنی آفریدههای خود را پرورش میدهد، تربیت میکند و تعلیم میآموزد. این ایده که خدا آفریدگاری است که فقط دست به آفرینش میزند و کاری به کار مخلوقاتش ندارد، فکری خام و عبث است. خدا چون ربّ است، مربّیِ تربیت انسان است تا آدمی با کمالگرایی، کاملتر و پروردهتر شود.
نگاه به خدایی که پروردگار ماست، نگاهی ژرف، مترقی و تکمیلیست و این که دمیده میشود خدا به پرورش کاری ندارد و دخالت نمیکند، در واقع فکر غلطی است که ناخودآگاه یا خودخواسته میخواهد خدا را از عرصهی حیات و از کُرسی تربیت و از نظام پرورش کنار گذارَد. اما نظام تشریع و نظام تکوین کنار هم هستند. پس؛ یک عامل دیگر رستگاری این است که آفریدگار متعال را به دیدهی پروردگار مهربان ببینیم و تحت تعالیم او درآییم.
عکس حاج قاسم و حاج همت
تربیت قرآنی از نظر طالقانی
به قلم دامنه: به نام خدا. قرآن، «قلبِ تعلیم» است. چندی پیش از «آکادمی مطالعات ایرانی» مقالهای به نوشتهی آقای «عزتالله مهدوی» (منبع) دربارهی مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی (۱۳۵۸ - ۱۲۸۹) خواندم، که نکات ارزندهای داشت. با بهرهگیری از محتوای آن مقاله و نیز آشناییهایی که پیش ازین، با آراء و افکار مرحوم طالقانی داشتم، این متن را فشرده نوشتم:
چندین خصلت، مرحوم طالقانی را نزد مردم برجسته و نستوه و سترگ نگه میداشت؛ ازجمله: شفقت، حکمت، صلابت، نواندیشیِ دینی، تعامل با مبارزین، خردمندی، عقلانیت، شکیبایی، سادهزیستی، مردمیماندن و... . ویژگیهایی که جامعهی ایرانی بدان پایبند و علاقهمند بوده و اکنون نیز سخت به آن نیازمند است.
طالقانی در رویکرد خود به منابع قرآنی، نه فقط برای نوسازیِ انسان معاصر، که برای جامعه نیز میکوشید. او به احیای تفکر دینی و «وَجه هدایتی قرآن» پرداخت که در منظرش کتابیست برای احیا و بسط آزادیهای انسانی و نفی هرگونه صورتبندیهای استبدادی.
ایشان در صفحهی ۴ مقدمهی «تنبیهالاُمّه« اثر مشهور مرحوم آیتالله نائینی مینویسد: «از آن روزی که اینجانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیرِ تازیانه و چکمهی خودخواهان دیدم.» و در صفحهی ۱ جلد اول تفسیر خود «پرتوی از قرآن» میگوید:
«قرآن آمد تا پرتو هدایت آن، زوایای روح و فکر و نفسیّات و روابط حدود و حقوق خلق را با یکدیگر، و همه را با خالق، و اعمال را با نتایج، روشن ساخت و نفوس را رو به صلاح و اصلاح، به پیش برد و استعدادهای خفته را بیدار کرد و به جنبش آورد.»
طالقانی به دنبال راهحلهایی بود که به کاهشدادنِ آلام و دردهای بشری بینجامد و درین راه تلاش میکرد با ترویجِ «تعامل و مدارا» از انبوه هزینههای نشئتگرفته از اصطکاک نیروهای جامعه، بکاهد.
به نظر او چند حجاب (=پرده، حائل) در انسان، مانع از هدایت قرآنی میشود شامل این حجابها:
۱. حجاب بیتفکری؛ که عمق ضمیر را فرا میگیرد.
۲. حجاب دانشِ کاذب؛ که مانع جدی تدبُّر در قرآن است.
۳. حجاب تحمیلِ پیشفرضهای خود بر قرآن؛ که مرحوم طالقانی درینباره تأکیدِ اکید دارد که «باید بگذاریم آیات خود سخن بگویند.»
طالقانی در مسیر مبارزهی سیاسی با رژیم سلطنتی پهلوی، مسئلهی «تعلیم و تربیت» جامعه را نیز مدّ نظر داشت. او انسان را «منفعلِ جاهل» فرض نمیکند بلکه برای انسان «دامنهی مسئولیت» قائل است. از نظر ایشان -که در سال ۱۳۲۵ مطرح کردند- تعلیمات قرآن برای ایجاد عالیترین محیطهای تربیتی خانواده و جامعه است تا «همهی قوای انسان باهم رشد کند و انسان از همهی احساسات چشم و گوش و عواطف و شعور و وجدان، درست بهرهمند شود.» زیرا از منظر ایشان «تربیت، ایجاد وسایلِ رشد و تعادل میان قوای ظاهری و باطنی است.»
مرحوم طالقانی، قرآن را در «قلبِ دستگاهِ تعلیم و تربیت» مینشانَد و در تفسیر جزء سیام قرآن مینویسد: « کارِ قرآن نوسازیِ انسان است.» زیرا معتقد است «قرآن، شعور و ضمیرِ آدمی را بر میانگیزد.»
آن عالم نستوه یکم شهریور ۵۸ در جمع صاحبمنصبان داخلی و سُفرای خارجی فرمودند: «در تمام مدارس ما از ابتدایی تا دانشگاهها، باید قرآن و هدفهای قرآنی و نه قرائتِ قرآن و نه برای ثواب، در تمام کشورهای اسلامی درس داده شود.» و در سوم بهمن ۵۷، از معلمان درخواست کرد «که در سایهی تعالیم عالیهی قرآن و با برخورداری از فرهنگ غنی اسلامی و ملی» دست به آموزش و تربیت بزنند. آری؛ از منظر آن بزرگمرد مبارز، قرآن، قلبِ تعلیم است. روحشان همآره شادمان و نامشان همیشه ماندگار.
در آبشار «چالمگس»
پست ۷۷۲۹ : به قلم دامنه. پردهی یکم: در خاطراتِ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۷۶ مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی خواندهام که آن روز او برای کوهنوردی به درّهی دارآباد رفت و در کنار آبشارِ «چالمگس» توقف کرد. و با ماژیک، «روی سنگ» یادگاری نوشت. و از درّهی دیگری برگشت که در مسیر، با مردم «احوالپرسی» کرد که «از رکود نامناسب بازار و اقتصاد کشور از فرش و خانه و مصالح ساختمانی و... شکایت داشتند.» (منبع)
من لنین نیستم!
به تنظیم دامنه: امام خمینی گفتند: «من لنین نیستم که استالین یک روزنامهی مخصوص او چاپ میکرد و میگذاشت جلویش و در سراسر شوروی روزنامهی دیگری را منتشر میساخت. یک جایی من میبایست بایستم تا بدانند من بازی نمیخورم.» (منبع)
توضیحات: حجتالاسلام سید محمود دعایی علت سخن امام را اینگونه تعریف میکند: یک روز صبح در سال 62 آقای انصاری از جماران زنگ زد و گفت که امام فرمودند تا اطلاع ثانوی روزنامهی «اطلاعات» چاپ نشود... ماجرا از این قرار بود که روزنامه دو بخش داشت: صفحات رویی و صفحات لایی... صبح آن روز وقتی ما آمدیم دیدیم در صفحات لایی که روز قبل چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود دارد. طبیعتاً انتشار آن به مصلحت نبود. ما لایی را جمع کردیم. تعداد زیادی لایی جمع شد. طبیعتاً اینها میبایست خمیر بشود و لایی دیگر چاپ گردد... به دلیل حساسیت منطقهی جماران شاید اصلاحشدهها را به آن جا نفرستاده بودند تا نکند یک وقت در لایی اصلاحشده هم نسخهای از همان قبلیها باشد... ما معمولاً برای دفتر امام، روزنامهی هر روز را با پیک می فرستادیم. به خاطر همین جریانات، آن روز، روزنامه دیر از چاپ بیرون آمد.
سید محمود دعایی
امام هنگام مطالعه دیدند که روزنامهها نیامده است. توصیه کردند که کسی برود روزنامه را بگیرد و بیاورد. وقتی از بیرون روزنامه را آوردند دیدند که روزنامهفروش فقط صفحههای رویی روزنامه را داده است. وقتی ما هم روزنامه را فرستادیم امام حساس شدند و این سؤال برایشان پیش آمد که چرا روزنامهای که لایی ندارد چاپ شده است. یکی از مسئولین دفتر را به دنبال روزنامه فرستادند. آن فرد مسئول به تجریش آمده بود و دیده بود روزنامهها لایی ندارد. از آن طرف به اقدسیه رفته بود و دیده بود در آن جا هم لایی ندارد. اما وقتی به پایینهای شهر رسیده بود متوجه شد که روزنامههای اطلاعات با لایی توزیع شده است. امام ناراحت شدند و گفتند:
«چرا این روزنامه با این شکل به دست من میرسد و با روزنامههایی که در سطح شهر پخش میشود فرق دارد.»
تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در این کتاب تجدیدنظر شود. چون گفته شده بود که همهی مطالبش از خود استاد نیست. این مطلب، توسط همکاران روزنامه در سرویس اقتصادی به مناسبت سالگرد شهادت مرحوم مطهری چاپ شده بود. تلقی امام این بود که ما کتابی را که به منظور بررسی تا اطلاع ثانوی ممنوع شده و نمیبایست چاپ شود، چاپ کردهایم. و تازه برای این که امام خمینی از این امر مطلع نشود لایی روزنامه را هم به دست ایشان نرساندهایم. حتی در منطقهی وسیع شمیران و تجریش و اقدسیه پخش نکردهایم ولی در سطح کشور و بین مردم پخش کردهایم. امام تعبیر زیبایی کرد و گفت:
«من لنین نیستم که استالین یک روزنامهی مخصوص او چاپ میکرد و میگذاشت جلویش و در سراسر شوروی روزنامهی دیگری را منتشر میساخت. یک جایی من میبایست بایستم تا بدانند من بازی نمیخورم.»
البته امام، اجازه دادند که روزنامه از توقیف در بیاید. این واقعه تلخترین واقعهی دوران خدمت من در روزنامه اطلاعات بود... بهطوری که من تصمیم به استعفا گرفتم... امام گفتند: شما باشید و اصلاح کنید. گفتم: چشم. بعد هم جهت توضیحات شخصاً خدمت امام رسیدم... عملکرد امام نشان داد که با کسی شوخی و رودربایستی ندارد.
(خاطرات سید محمود دعایی؛ چاپ دوم، ۱۳۸۷، تهران: عروج، ص ۲۰۱ - ۲۰۵)
یادی از شهید قاسم سلیمانی

شهیدِ شناسایی و شناساییِ شهید
به قلم دامنه : به نام خدا. بر این ملت به علت فضیلت سرشاری که در اثر انقلاب اسلامی نصیب بردند، جنگی تحمیلی بار کردند. دلهای سالم از همان نخستینروزِ هجوم به ملت و میهن دانستند که کینهی غرب به سرکردگی آمریکا نسبت به ایران و اسلام، دستِ صدامحسین را به تصرفات سرزمینی باز گذاشت تا تهران را سه روزه فتح کند و ایران باز نیز چون عصر سلطنت پهلوی پایگاهی برای امپریالیسم باشد و رصدخانهای علیهی شوروی.
این دنائت تا هشت سال دنبال شد اما دریغ از گرفتن یک وجب خاک. برای اولین بار امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- از لفظ «دفاع مقدس» استفاده کردند تا نشان دهند آنچه ملت ایران در برابر جنگ و هجوم، انجام میدهد درس از فرهنگ عاشوراست؛ که نمیگذارد ذلت عرصهی عزت را تنگ کند.
کیست که نداند صلح اصالت دارد. اما وقتی ملتی مورد طمع و طعمهی مهاجمین قرار گرفت کیست که نداند دفاع نه فقط ارجحیت دارد که با سرشت و طینت بشری آمیخته است. در دشواری و کارزاری، تنها کسانی به باخت نَرد میزنند که ترسو باشند و تسلیم دشمن. ملت ایران نهراسید و با خون و بازو و ایمان به مَصاف جنگطلبان رفت و نگذاشت در تاریخ ذلتی به اسم جمهوری اسلامی ایران به ثبت برسد. تنومند و آبرومند از جنگ بیرون آمد.
مگر میشود هشت سال مجبور به دفاع در جنگی تحمیلی باشی، اما آسیب نبینی؟ شهید نشوی؟ مجروح نگذاری؟ اسیر ندهی؟ خرابی به بار نیاوری؟ خُب؛ در جنگ نُقل و نبات که پخش نمیکنند! بمب است و بمبافکن. تیر است، تیرانداز. حمله است و حملهورشدن. خط است و خطشکن. عملیات است و شناسایی. مین است و کمین. تک است و پاتک. گلوله است و گلگونکفن. بگذرم، که لیست را اگر ادامه دهم یک کلاسور باید نام، نام ببرم.
اینک در آستانهی «هفتهی دفاع مقدس» فقط خواستم از دو ترکیب -که گویی تکلیفیست بر عَهد و عُهدهی انسان سالم در جامعهی سالم- سخن گفته باشم و آن همان است که صدرِ متن مُزیّن شد: شهیدِ شناسایی و شناساییِ شهید.
«شهیدِ شناسایی» از شجاعترین، ایثارگرترین و خطشکنترین افراد این مرز و بوم بودند که دل شب و در تاریکی محض به آن سوی خاکریز میشتافتند تا اطلاعات عملیات صورت دهند که بیشترشان در طی ۸ سال جهاد مقدس به شرف شهادت نائل آمدند. آنان بودند که دفاع را بر رزمندگان میسّرتر و هموارتر میکردند.
و اما «شناساییِ شهید» همان شهیدشناسی است که ما را مدد میدهد که از صف بیرون نزنیم. از حدّ خارج نشویم. از دین آزُرده نگردیم. از عشق دلزده نباشیم. از راه به بیراهه نیفتیم. از انقلاب جیب ندوزیم. از روحانیت معیشت نکنیم. از خدمت به خیانت نرسیم. از پایه نپوسیم. از منبر و محراب ابزار نسازیم. از ریشه بهدر نیاییم. از شاخه بُن نبُرّیم. از تیشه به ریشه نزنیم. از نردبان اخلاق سقوط نکنیم. از معنویت به مادّیت نغَلتیم.
و نیز، و نیز، و نیز در دسیسهها همدستِ دسیسهگر نباشیم. در قدرت نقب و نقاب نزنیم. در سیاست شایستگان را خانهنشین نکنیم. در جهان، فروز و فخر مردم را به معامله نگذاریم. در وطن وطنفروش نباشیم. در خانه و آشیانه از لایقی و لیاقت نیفتیم. در شهر و کوی و بٕرزن بر سرِ همدیگر کلاه نگذاریم. این لیست را هم، اگر دنباله دهم از ۷۰ کلاسور میگذَرد. بگذرم. رزمندگان دیروز که امروز زندهاند، گرچه شهید نشدند اما «شهیددیده» هستند.
بررسی گفتوگوی دوم حجاریان
به قلم دامنه. به نام خدا
۱. آقای سعید حجاریان در گفتوگو با «انصافنیوز» (منبع) در پیِ تبیین (=بخوانید: تلقینِ) «بیاعتمادی فراگیر» است که وی میکوشد ازین خُلَل و فُرَج (=رخنه، سوراخ، شکاف و اختلال)، وارد شود تا چگونگی رابطهی قدرت و جامعه بحث کند. لذا حجاریان به نگرش مطلقگرایانه میگوید: «مسئلهی ما بیاعتمادی فراگیر است» و ریشه و مقدمهاش را در «دورهی پهلوی» میداند.
۲. او معتقد است بیاعتمادی به حکومت زمانی زیاد شد که در «دولت مرحوم هاشمی... نرخ تورم و فشار بر مردم» بالا رفته بود.
۳. از اینجا وارد گزارهای میشود که از نظر من تیر خلاص اوست به مغز خودش و پُتکیست به فرق مردم و اهانت و جُرمیست علیهی انقلاب: «نتیجه آنکه با حکومت کوچکشدهای مواجه هستیم که نه تنها همه مردم، بلکه حتی بنیانگذاران و کارگزاران خود را نمایندگی نمیکند تا جایی که مردم بهگمانم کارگری در امارات و کویت را به شهروندی در ایران ترجیح میدهند.»
حجاریان با عبارت ترجیحی «کارگری در امارات و کویت»، هویت و اصالت و غیرت ایرانیان را به زیر تیغ انگ بُرد. این انحراف فکری حجاریان گمان نکنم ترمیم بپذیرد.
۴. آنگاه برای به کُرسینشاندن تحلیلَ وضعیتِ خود از نظام، به دنبال مثال و امثال میگردد تا به مخاطبین رسانده باشد که وضع کشور از چی و کی نشئت گرفته است. بنگرید: «واقعیت این است هم احمدینژاد دروغ گفت و هم روحانی و البته بگویم، اینها بازتولید دروغِ بالادست است».
۵. روشن است که حجاریان چه خام در القای حرف بالا، رهبری را نشانه رفته است؛ «بالادست» در تلفّظ وی «رهبری»ست که از منظرش دروغهای پاییندست، نه فقط دروغ، که بازتولیدی از دروغ است که به خیال حجاریان «بالادست» بانی آن است.
۶. حجاریان اما چیزی نمیگذرد که در چند جملهی بعد خود، خود مرتکب دروغ میشود که دیگران را در بازداشتنش مثلاً ارشاد کرده است. وقتی دولتهای پس از انقلاب را بر میرسد به آقای سید محمد خاتمی که میرسد دولت وی را سالم میپندارد. بنگرید: «آقای خاتمی... اما در عمل از حقوق مردم حراست کرد، فساد را کاهش داد و به لحاظ امنیتی کشور را حفظ کرد و مهمتر از همه ترمز قتلهای زنجیرهای را کشید.»
۷. ایشان باز مثل همیشه اسیر لغتسازی و واژهپردازی میشود و خیال میکند میتواند مولویوار «مثنوی» سیاسی بسُراید. او در این خَبط بزرگ، نظام انقلاب اسلامی را به لحاظ ساختاری آزاررسان میپندارد و نسبت دروغی به محصول مبارزات مردم میدهد که فقط از سازمانی چون لنگرگرفتگان آلبانی برمیآید: «بهعلاوه ما در جمهوری اسلامی با مسئلهای مواجه هستیم به نام «آزردگی نهادینه». یعنی کسی نیست از برخورد نهادهای دولتی مصون باشد و آزار نبیند.»
۸. حجاریان -که روزگاری مخالفان را تخلیهی اطلاعاتی میکرد- خود در برابر معصومه رشیدیان (مصاحبهگرش) آنچنان گرفتار تخلیه میشود که حاضر میگردد مانند جریان بددهنِ سلطنتطلب، کشور را بهشدت درمانده، علیل، ملول، مقصر، فقیر و مفلوک نشان دهد؛ کاری که در دورهی جنگ، رادیو بغدادِ عصرِ صدام، چنین شیوهای را نُشخوار میکرد. او به سراغ خبرهای تحریکآمیز میرود و تحلیل خود را به تشبّث (=چنگزدن) میآلاید: «مردمی که به خاطر ۲۵ گرم کرِه در صف نگه داشته میشوند باید این چیزها را تحمل کنند و اعتماد بورزند؟!»
۹. سپس به دین و آخوند ورود میکند و هرچه سر راه است را به زبان مازندرانی «تاشِش» میکند؛ (نوعی وجینِ زمین به صورتِ بیمحابا، باشتاب، ویرانگر) حال آنکه خود را اهل «اصلاح» معرفی میکند: «چنین حکومت یا دولتی بسیاری از ساختارها و هنجارها را خراب میکند. مثلاً نهاد دین تضعیف شد.» و بلافاصله پای نگرش و نسبتِ مردم به روحانیان را به وسط میکشد و میگوید: «میبینیم کوچک و بزرگ نسبت به آخوند حساسیت دارند.»
۱۰. بعد خود را کارساز و اهلِ راهحل هم میداند و مدعی است: «من موافق دولت صدقهای نیستم و اساساً دولت خیّر را نادرست میدانم» و باز نیز به ترکیب و مفاهیم تازه روی میآورَد و «دولت خیّر و دولت مراقب» را میسازد. «دولت مراقب مربوط به دوره ثبات است و استمرار دارد و مراقب است بلایی به سر مردم نیاید... اما دولت خیّر بعد از آسیب و شکست مسئله ... به ماجرا ورود میکند. با این تفکیک، دولت ما همیشه لباس دولت خیّر را پوشیده»
دو نکته:
الف. لابد حجاریان راست را به مردم میگوید که چگونه و با چه رانت و ترفندی آن دبیرستان! تأسیس شد.
ب. عندالله حجاریان بگوید اگر با «دولت خیّر» مخالف بود و در پی «دولت مراقب» هست، پس آن تزِ دادنِ «پول نفت به ملتِ» آقای عباس عبدی و وعدهی انتخاباتی دادنِ «پول نقد به مردم» آقای کروبی چرا کراراً در سازوکُرنا دمیده میشد؟
ج. اگر دروغ بد است -که هست- حجاریان راست بگوید ۴ دولت -یعنی قریب ۳۲ سال از ازین ۴۰ سال- که به جریان وی منتسب بود، نقشش مگر روی آب بود؟!
بررسی بیانیه آیتالله خوئینی
به قلم دامنه. به نام خدا. آیتالله خوئینی چه میخواهد؟ مَجال یافته بودم تا در مورد بروز گسترهی فساد و برکناری در برخی از شوراها و شهرداریهای سراسر کشور بررسی داشته باشم. اینک اما، دو قضیه مرا واداشت به بررسی نامهی دوم آیتالله سید محمد موسوی خوئینی (منبع) و نقدی بر گفتوگوی دوم آقای سعید حجاریان (منبع) بپردازم.
۱. آقای خوئینیها میکوشد به مخاطبین خود بقبولاند آنچه در نامهی ۷ تیر ۹۹ خود، از کشور و کشورداری ترسیم کرده بود، راست بوده است.
۲. از نظر من، ایشان در همین راستا، با یک مقدمهچینی پیشدستانه، میخواهد مردم را به این سمت بکشانَد تا با کنجاوی و کَنکاش، پیش خود و یا در دَورهها و حلقههای جمعی وارسی کنند که «از کدام تصمیم»، کشور -به تعبیر او- «به چنین وضع آشفتهای» کشیده شد.
۳. آنگاه بستر را فراهم میسازد تا در لابهلا و جابهجا، از اوضاع داخلی کشور گزارشِ وضعیت دهد، تا آنحد جسورانه که مخاطبان عامداً به روند تیرهوتار و غبارآلودی -که ایشان با ادبیات و ترکیبات زیرکانه نشانهگذاری کردهاند- تمرکز کنند.
۴. خود نیز کشور را اینگونه دیدهاست:
«عرصه» بر مردم «تنگ» شده.
«زندگی آکنده از حسرت و اندوه و ناداری»
«یأس و سرخوردگی»
«وضعیت اسفبار و غیرقابلدوام»
و... .
۵. سپس وارد اصل ماجرا میشود: انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، که پیش ازین نیز، در تحلیل نامهی اولش چند احتمال را مطرح کرده بودم که یکی جدیگرفتن مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم بود. زیرا آقای خوئینی بر این نظرند که قصد رقیب، پایاندادن به اصالت جمهوریت است؛ ازینرو او تلاش میکند به ملت این پیام را برسانَد که ترکِ صحنه و یأس در رأی، زمینهی وداع دائمی با نهادی به اسم ریاستجمهوری خواهدبود.
۶. استدلالش هم این است که وقتی صحنه بهآسانی به رقیب واگذار نشود و شرکت در این انتخابات پیشرو، جدّی و راهبردی تلقّی شود، کسانی که از نظر وی میخواهند برای همیشه خطرِ رأی حداکثری را از سرِ جناح خود، دور کنند، اگر هم کاری علیهی جناح چپ میخواهند انجام دهند، بهسهولت نتوانند، بلکه تاوان بزرگی بپردازند.
۷. و از این سکّو، پرش میکنند و عجیبترین سخن خود را نه در لفّافه که آشکارا بیان میکند که به تحلیل و برآورد من اگر آن وضع پیش بیاید، دورانِ گذار جریان چپ از شیوهی جاری خواهد بود. بنگرید:
«اگر انتخابات آزاد نباشد و از همان آغازِ راه و در مراحل مختلفِ انتخابات، عدهای مرتکب کارهایی شوند که نباید بکنند، سرانجام این ملت بزرگ ایران است که تصمیم نهایی را خواهد گرفت، و در اینصورت خسران از آن کسانی است که راه را بر اصلاحات بستند.»
بررسی نهایی:
عبارت آخر آقای خوئینی، تهدیدِ رقیب است و افکندن رُعب در اردوگاه مقابل که معمولاً به لعاب عملیات روانی رنگآمیزی میگردد. هرچند در فاز اول تز و بنای ایشان -که بهیقین با مشاورت و همگرایی رخ تابیده- بر رأی و شرکت در رأیگیری است، اما در فاز دوم، بلافاصله نظام سیاسی را به سرنوشت دیگری آگاه میکند (بخوانید: اخطار و هشدار میدهد) که او نامش را به حالت نکره گذاشته است: «تصمیمِ نهایی». این یعنی از منظر او اگر جریان حاکم و عوامل ذینفوذ نگذاشتند انتخابات آزاد برگزار شود، راه «اصلاحطلبی» که از درون نظام پیش میرود، جایش را به راه دیگری میسپارد که بیرون از قدرت است که اسمش «تصمیم نهایی» است؛ که از نظر من یعنی خروج و خیزش. هر چند به مجمع روحانیون مبارز همیشه سکوت و سازش آمده است تا مشئ و مشق دگر. (منبعبیانیه)
خاطرهی آقای شیخ وحدت
به قلم دامنه: به نام خدا. ...رفت توی نقشهی فرار تاریخیاش. توی هفتهی اول شروع کرد به شناسایی خروج و ورود پادگان خرمآباد، ساعات رفت و آمدها و درک جغرافیای شهر و موقعیت پادگان و هر چه که او را در فرارش یاری میرساند. پس؛ الحق در گروهان شناسایی افتاده بود!
اولین مرحلهی نقشهی فرارش را پیاده کرد. بیآنکه هیچ کسی بو ببرد. به اتفاق تقوی دامغانی یک مرخصی ساعتی ۵ ساعته گرفتند و رفتند بیرون پادگان. شیخ در داخل شهر در ذهنش، به شهرشناسی پرداخت. اما او چون یک آدم سیاسی حرفهای بود، از قبل کسب اطلاع کرده بود که مرحوم شهید آیه الله سید اسدالله مدنی را از گنبد کاووس (که شیخ وحدت به اتفاق شهید هاشمینژاد و محیالدین غفاری در آن شهر هم، به زیارت این مرد بزرگ انقلابی وارسته رفته بودند) منتقل کردند به این شهر؛ یعنی تبعید در خرم آباد. حالا شیخ وحدت این مرخصی ساعتی را تبدیل کرد به دیدار و زیارتِ آن آیةاللهِ اهل مبارزه با طاغوت و شاهنشاه.
ابوطالب طالبی دارابی
(شیخ وحدت)
حالا او اینجا، در شهرِ غریب میرود به زیارت شهید آیةالله سید اسدالله مدنی. از همان داخل پادگان، با تقوی قرار گذاشت که این مرخصی برای این باشد که به زیارت آیةالله مدنی نائل شویم. و شدند. اول رفتند توی بازار شهر. بعد مسجدجامع آنجا و سپس کمی گشت در خیابانها تا فضای شهر را به دست آورَد. ساعت ۱۰ و نیم صبح مسیرشان را با حسابوکتاب، تغییر دادند به سمت منزل تبعیدی آیةالله سیداسدالله مدنی. که خیلیها آن زمان جرأت هم نمیکردند، به حوالی این خانهی عالم انقلابیِ در تبعید نزدیک شوند. اما او و تقوی رفتند زیارتش. که آن زمان، دلی «رستم»ی و عزمی «آرش»ی میخواست.
رسیدند دمِ در آیة الله مدنی. در زدند. خود آن حضرت آمدند دمِ در. در را به رویشان باز نمودند. سلامی عاشقانه کردند به آن بزرگمرد. و ایشان هم علیکی عارفانه گرفتند. گفتند: بفرمایید. وارد اتاقش شدند. شهید مدنی رفتند قبا پوشیدند و عمامه بر سر گذاشتند و آمدند پیش این دو طلبهی سیاسی نشستند. خودشون را معرفی کردند پیش آقا. اینکه چی بر سرشان آمد. از دستگیری در فیضیهی قم و اوین و چهلدختر و پادگان خرم آباد و آنچه ضروری بود، نزدش بیان کردند. و آن قیام فیضیه و دستگیری در ۱۷ خرداد ۵۴ را نزد آقا شرح دادند. و بعد هم، از اشتیاق خود پرده برداشتند. او به آیةالله مدنی گفت: چون شنیده بودیم شما در این شهر تشریف دارین، در اولین فرصت آمدیم به زیارت شما نائل شدیم. آیة الله مدنی خیلی تحویلشان گرفتند. و بعدش به آنها دلداری دادند و اینو گفتند: این سربازی یک چیز خوبیست. ما شانس نداشتیم که یکی پیدا بشه ما را ورزیده کند و به ما مُفت و مجّانی تیراندازی یاد بده.
کاملاً سخنی روحیهبخش و حسابشده و حتی گرادهنده. از جزئیات این دیدار سرنوشتساز و شیرین در زندگی وی، عبور میکنم و فقط یک مورد را که به زیبایی در مصاحبهی من با ایشان نقلش کرد را می آورم. شیخ وحدت، همیشه یک قرآن با قطع کوچک در جیبش بود. و دائم آن را مطالعه مینمود و مأنوسش بود. او که در مطالعات منظم هر روزهاش، به این آیهی سوره یوسف رسیدهبود و داشت روی آن تدبّر میکرد. یعنی آیهی ۲۳ یوسف : ...قالَ مَعاذَ اللهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ اِنَّهُ لایُفلِحُ الظّالِمونَ. یعنی: یوسف گفت: پناه بر خدا، حقیقت این است که پروردگار من جایگاه مرا نیکو داشته است. ( و من فرمان او را مخالفت نمیکنم) قطعاً ستمکاران ظفرمند نمیشوند.
او همین آیه را از آیةالله مدنی پرسش کرد و از ایشان توضیح خواست که چرا با این که اَفلَحَ به باب اِفعال رفته است، متعدّی نیست؟ یعنی به جای این که بگوید: اِنّه لایفلح الظالمین، می گوید انّه لایفلح الظالمون؟ آیة الله مدنی در جواب شیخ وحدت فرمودند: این همزهی باب اِفعال در این آیهی مورد سؤال، برای تأکید است نه برای تعدّی.
پس از این بحث او و تقوی پیش شهید مدنی چای خوردند و کمی نشستند و نزدیک ظهر از ایشان خداحافظی نمودند و از محضر شریف آن آیة الله مبارز، خارج شدند.
شهید آیتالله سید اسدالله مدنی
حالا ۱۵ روز از حضورش در پادگان خرم آباد گذشت هفته سوم آغاز شد. آن سرباز دیپلم منقضی که دفتردار بود و او پیشش دفترداری آموخته بود، خدمتش به انتها رسید و رفت مرخصی آخر خدمت. حالا دفتر فرمانده شناسایی تماماً افتاد در اختیار ایشان. فرارش از همین نقطه، نُزج میگیرد. یک روز نماز ظهروعصرش را خواند و ناهارش را خورد و رفت در آسایشگاهاش بخوابد. چون در پادگان از ناهار به بعد تا ساعت ۲ بعدازظهر، استراحت میکردند. دراز کشید روی تخت آسایشگاه گروهان شناساییاش. دید به هیچوجه خوابش نمیبرَد. کاَنَّه یک نیروی درونی به او گفت پاشو برو دفتر. برخاست. با شوق و خوف رفت دفتر. حالا کل کلید دفتر دستشه. درِ دفتر را باز کرد. مستقیم طبق همان نیروی درونی، رفت پشت میز فرمانده گروهان شناسایی. کشوی او را کشید. دید یک برگهی مستطیلشکل دمِ کشو است. برگه را برداشت و به متنش نگاهی انداخت. دید بر بالای آن درج شده است: تلگراف محرمانه.
و در آن این چنین آمده است : «به فرموده: ۱۰ پرسنل جدید به همراه استوار لشکری، از ساعت ۱۵۰۰ (یعنی سه بعدازظهر) همین روز، به بخش جایگزینی انتقال یابند. تا در ساعت ۹۰۰ (یعنی نه صبح) روز بعد، به شیراز اعزام گردند و از آنجا به دماوند فرستاده شوند.»
او با شمّ تیز سیاسیاش، بهطور آنی فهمید این ۱۰ پرسنل جدید، یعنی همین سربازان که از چهلدختر آورده شدند. و واژه ی دماوند هم اسم مستعار و رمز ظُفار کشور عمان است.
بیدرنگ، برگهی محرمانه را گذاشت جاش و کشوی میز فرمانده را بست. و همان لحظه تصمیم گرفت، آن فرارش را که عزمش همیشه در ذهنش بود، پیاده کند. دست بُرد به جیبش، آن قرآن همیشه همراهش را در آورد و استخاره گرفت. ( استخاره یعنی راه خیر را از خدا جویاشدن). این آیهی عظیم و تکاندهنده، آمد. آیهی ۴۶ سورهی حِجر: اُدخُلوها بسلام آمِنین. یعنی: با سلامت و ایمنی داخل آنها شوید. فرار کرد... و رفت در زندگی مخفی تا پیروزی انقلاب... . شرح کامل زندگی پرماجرای شیخ وحدت در وبلاگ دیگرم با نام «روحانیت دارابکلا»: اینجا.