دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظر
موضوع
بایگانی
پسندیده

۳۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۵مرداد
به قلم دامنه: به نام خدا. کُنیه که عنوان و لقبی‌ست معمولاً برای بزرگداشتن (=تعظیم و تکریم) فرد، یک رسم بوده است میان مردم. و نوعی «نَعت» هم هست یعنی ستودن و وصف‌کردن. مرحوم محمد معین، کُنیه را «بَرنام» نامید.
 
یکی از زیباترین، خاکی‌ترین، مردمی‌ترین، متواضعانه‌ترین، ساده‌ترین و صمیمی‌ترین کُنیه‌ها، کُنیه‌ی «ابوتُراب» برای امام علی، امیرِ پارسایان (ع) است که پیامبر اسلام (ص) این نام را بر ایشان نامیدند؛ به چند علت، ازجمله به خاطر آن‌که آن حضرت روی خاک خوابیده بودند. و نیز چون‌که «حجّت» خدا در زمین‌اند.
 
برخی از نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که عرب‌های دوره‌ی متوکّل عباسی -که عصرش چونان اَسلافش ادامه‌ی اوج اختناق بود- حسّاسیت می‌ورزیدند که کُنیه‌ای به فرد غیرمسلمان و شاید هم غیرعرب اِعطا شود، زیرا کنیه از نگاه آنان لزوماً نشانه‌ی احترام و بزرگ‌داشت بود که معمولاً با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» یا «اُم» و یا «بنت» آغاز می‌شود. ازین‌رو، بنا به نوشته‌‌ی آیت‌الله جعفر سبحانی هنگامی که متوکل، خادمِ غیرمسلمان خود را لقب «ابن نوح» داد، فقیهانی که در حقیقت قشری بودند و از آیات و روایات خبری نداشتند، گفتند: «نباید به یک فردِ غیرمسلمان کُنیه بدهیم و کُنیه، نشانۀ احترام است.» (منبع)
 
گفتند نزد امام هادی (ع) رفته و از ایشان سؤال کنید که آن حضرت پاسخ زیبایی دادند؛ به آیه‌ی یک مسَد قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند به او [ابولهب] لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» یعنی: نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.
 
 
نکته‌ی ۱ : میان کُنیه و کلمات و کمالات ربط هست، اما نه برای هر شخص و افراد. کمالاتِ یک فرد، با لقب و کلمات و عنوان و پیشوند و پسوند به دست نمی‌آید، بلکه این کمالات است که باعث می‌شود کُنیه و کلمات معنا بگیرد و بار بیابد.
 
 
نکته‌ی ۲ : فقیهان دنیازده و قدرت‌زده‌ی عصر متوکلی عباسی که به این نکات ریز در حدِ مَویز موضع می‌گرفتند آیا نمی‌توانستند از حق و حقانیتی چون امام نقی حضرت هادی (ع) به دفاع برخیزند که دست‌کم کلاس درس آن حضرت به چماق اختناق، تعطیل نشود!؟ فقیه که -به‌حق و به‌رسم- همیشه باید با حق درآمیخته باشد، نه به اختناق درآویخته (=آویزان).
 
یک یادآوری نقلی: ابولهب عموی پیغمبر (ص) از «سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت به شمار می‌آمد. دائماً او و همسرش أمّ‌جمیل بر ضدّ اسلام و برای اذیّت و آزار مسلمین در تلاش و تکاپو بودند.» (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۹:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴مرداد

به قلم دامنه: به نام خدا. استادی ارجمند، چندی پیش به من، متنی نگاشت که خواندن آن خیلی تکان‌دهنده و تآمّل در آن واقعاً خیره‌کننده بود. با مطالعه‌ی متنش با خود وعده کرده‌بودم متنی بنویسم که هم‌راستا با آن باشد و دربرگیرنده‌ی مفاد آن. اینک این نوشته‌ام ثمره‌ی آن وعده است.

 

امام علی (ع) در دوره‌ی حکومت در کوفه گاهی در بازارها قدم می‌زدند، آیه‌ی ٨٣ قصص را برای انذار مخاطبان، تلاوت و تفسیر می‌نمودند؛ آیه‌ای که پندی منحصر برای زِمامداران نیست، بلکه هشداری برای همه‌ی صاحبانِ قدرت در هر مَرتبت است و نیز نَویدی آرامبخش برای هر مؤمنی که ازین بلیّه‌ی بد پرهیز دارد.

 

لابُد بدین دلیل بود و شاید هم حکمتی فراتر ازین داشت که هر گاه امام صادق (ع) این آیه را می‌نگریستند، می‌گریستند و می‌گفتند با وجود این آیه، همه‌ی آرزوها «بربادرفته» است. ر.ک: (تفسیر قمی .على بن ابراهیم، ذیل آیه‌ی مورد بحث)

 

و این در واقع به یک معنا یعنی نفیِ اراده‌ی برتری‌جویی ولو در دل. و نیز نپروراندنِ بذر جاه‌طلبی ولو در سر.

 

و پیش‌تر از همه، حضرت ختمی مرتبت، پیامبر رحمت (ص) هشدار داده بودند که «دو گرگِ درّنده که در آغلِ گوسفندان رها شوند فساد و خرابی‌شان بیشتر از حُبّ مال‌ومقام در دینِ انسانِ مسلمان نیست» (ری‌شهری، محمد، میزان‌الحکمه، جلد ۱، صفحه ۴۹۲ (حدیث ۳۰۳۴) چراکه در جهان‌بینی توحیدی و مکتب اخلاقی آن حضرت -که بر سینه‌ی صدرش آیه‌ها فرو آمده و از لسانِ پاکش نکته‌ها جاری شده است- «علاقه‌ی شدید به مقام و مال، نفاق را در قلبِ انسان می‌رویانند، همان‌گونه که آب، سبزه  را می‌رویاند.» (المحجة البیضاء، جلد ۶، صفحه ۱۱۲)

 

و حرف آخر را وصیّ آن نبی مکرّم (ص) امام علی (ع) تمام کردند که «آخرین چیزی که از محبّت دنیا از قلب مؤمنانِ راستین خارج می‌شود، جاه‌طلبی است.» به عبارتی: حُبِّ ریاست، آری حُبِّ ریاست؛ زیرا این کُنده، آن‌چنان به انسان می‌چسبد که به‌آسانی ازو کَنده نمی‌شود!

 

آن آیه این است:

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. (آیه‌ی ٨٣ قصص)

ما آن سرای آخرت را تنها بهره‌ی کسانی می‌گردانیم که در زمین، خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمی‌جویند (و دل‌هایشان از آلودگی‌های مقام‌طلبی و شهرت‌طلبی و بزرگ‌بینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است. ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرّم‌دل. (منبع)

 

نکته‌ی ۱ : البته دنیا از مظاهر زیبنده‌ی خدا و مزرعه‌ی روز رستاخیز است؛ پس نیکوست. آنچه مایه‌ی فرومایگی‌ست، دنیازدگی‌ست. آبادانی دنیا و خدمت به مردم با این امر تفاوت دارد؛ زیرا پیامبران و امامان -سلام الله اجمعین- همگی برای این اهتمام، همت کرده و بپاخاستند و هرگز صحنه‌ی حق را خالی نکردند تا جبهه‌ی باطل جولان دهد و هر جُور خواست، جَور ورزد.

 

نکته‌ی ۲ : زشت و نکوهیده آن است که کسی برای دنیا و جاه و مقام چنان خیز بردارد و بدوَد که برای تصاحب پُست‌های دنیوی -چه نمایندگی‌ها و چه ریاست‌ها- حاضر باشد هر طور که هواهای نفسانی‌اش میل کرده، قدم برداشته و جدا از خدا بزِیَد، ولو همسانِ «یزید»؛ بدتر از دو گرگِ درّنده‌ی رهاشده در آغلِ گوسفندان!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۹:۳۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳مرداد

به قلم دامنه: به نام خدا. به قول مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۷۲ «تقریرات» به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، «هر کلمه از کلمات پیغمبر (ص) برای مسلمین صدر اسلام قیمت داشته است» زیرا می‌خواستند به مقامات بلند معنویت برسند. و همین موجب می‌شد به جمع‌کردنِ روایت و حدیث بپردازند به‌طوری‌که نقل است حضرت ابوذر غفاری به «شام» مسافرت کرد تا حدیثی بشنود.

 

این رفتار به تعبیر فروزانِ مرحوم فروزانفر از جهت «چاره برای آتشِ دل و درمان و دوایی برای ریشِ درون خویش» بود. و کلمات رسول رحمت (ص) همه بوی اخلاق می‌داد و رنگِ ساختن داشت و هزاران اِشکال در تربیت نفس را برطرف می‌کرد که به قول مولوی خارِ روحی هزاران درجه از مشکلات زندگی سخت‌تر است:

 

چون کسی را خار در پایش جهَد

پای خود را بر سر زانو نهَد

وز سرِ سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می‌کُند با لب ترَش

خار در پا شد چنین دشوار یاب

خار در دل چون بوَد وا دِه جواب

خار در دل گر بدیدی هر خسی

دست کی بودی غمان را بر کسی

(مثنوی مولوی، دفتر اول)

 

نکته: همه‌ی ما روزی‌ روزگاری، به نحوی، خاری از پای خود درآوردیم، پای خاررفته را روی زانو گذاشتیم و بیرون کشیدیم و حتی با دهن خیسش کردیم که راحت درآید. هرچند می‌دانیم که پیداکردنِ خار در پا سخت است و درآوردنِ آن، هنوز هم سخت‌تر، ولی خاری که در روح و دل فرو روَد، بیرون‌آوردنش، استاد می‌طلبد؛ استادِ کاربلد. و چه استادی بالاتر از امام و پیغمبر؟ گِره را باز نمی‌توان کرد مگر به کمک کتاب و امام و پیغمبر. این بود که افرادی در صدر اسلام به درِ خانه‌ی «صحابه» می‌رفتند و می‌پرسیدند که از پیغمبر اکرم (ص) چه حدیثی روایت می‌کنید.

 

یادآوری ۱ : صحابه یعنی کسانی که پیامبر (ص) را دیدند. مثلاً با این تعریف، اویس قرَن عاشق‌پیشه‌ی رسول خدا (ص) که پیامبر را ندید، صحابه نیست. ولی برخی می‌گویند صحابه یعنی کسانی که در طول مدت حضور رسول خدا (ص) صحبت با آن حضرت داشتند.

 

یادآوری ۲ : اهل فن واردند که آنقدر بازار جعلِ حدیث رونق داشت و آنقدر حدیث «خرید و فروش» می‌کردند که اینک و دیرزمانی‌ست که می‌کوشند حدیث درست را از نادرست تشخیص دهند و تا آن حد بااهمیت، که «علم رجال» برای شناسایی روایان حدیث، در حوزه‌های علمیه باب شد که حدیث «صحیح» و «قوی» و... به چنگ آورد. چراکه کتاب و عترت کنار هم‌اند برای رستگاری و سعادت.

 

یادآوری ۳ : شیخ ابوسیعد ابوالخیر برای دلباختگی اویس قرنی یمنی این رباعی را سُرده؛ (منبع) او که از یمن به دیدار پیامبر (ص) شتافت اما پیامبر در خانه نبود و او ندیده به یمن بازگشت تا مادر تنهایش را بازنیز پرستار باشد.

گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳مرداد
عکس مشهد مقدس و اوسا و داراب‌کلا

حرم امام رضا (ع)

 

حرم امام رضا (ع). مرداد ۱۳۹۹

ارسالی صدرالدین آفاقی

 

روستای داراب‌کلا

 

روستای داراب‌کلا. مرداد ۱۳۹۹

عکاس: شیخ عسکر رمضانی

 

روستای اوسا

 

روستای اوسا. مرداد ۱۳۹۹. ارسالی صدای اوسا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۶:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲مرداد

به قلم دامنه : به نام خدا. آنچه خواهی‌خواند -و یا اگر خوانده‌اید باز نیز در این متن مرور خواهی‌نمود- انتقاد روشن و تذکر رُک رهبری‌ست درباره‌ی کسانی که درباره‌ی ایشان واژگانی شاهانه یا تعابیری در ردیفِ معصومین (ع) به کار برده بودند.

 

شهریور ۱۳۹۱ : «به همه این را می‌گویم و گفته‌ام و تکرار می‌کنم: مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولی عصر ارواحنافداه [همچون «ناخدای کشتی ولایت» و «نوح ما»] هست، این‌ها را تنزّل بدهیم در سطح انسان‌های کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است... وجود مقدس خاتم‌الانبیاء نوحِ کشتیبان این امت است.»

 

اردیبهشت ۱۳۹۱ : «نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه می‌دهد که ما بگوییم ارتش ما، یا نیرو‌های مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد.»

 

مهر ۱۳۹۱ : «چند روز است منتظر فرصتی بودم که این گلایه را هم عرض بکنم. من وقتی توی خیابان‌های کرمانشاه رفتم، دیدم به شکل غیر متعارفی عکس‌های بزرگی از چهره‌ این حقیر در مسیر نصب شده... این کار چند تا اشکال دارد: یکی این‌که کاری است کاملاً غیر لازم، با هزینه‌ سنگین؛ این توجیهی ندارد. ثانیاً این تبلیغ‌های این‌جوری، مناسب وضع ما و شأن نظام جمهوری اسلامی و شأن طلبگی ما نیست؛ کار ما بایستی با بساطت و سادگی پیش برود.»

 

خرداد ۱۳۹۰ : «این‌جور بیانات، [اظهارات تمجیدآمیز یک نماینده‌ی مجلس] هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است. نبایستی این بیانات به این شکل بیان شود. یک مجموعه زمانی تصادفاً کنار هم قرار گرفته‌ایم و داریم با هم کار می کنیم. من یک کار می کنم. شما یک کار می کنید. این‌جور تعبیرات، تعبیراتی نیست که انسان را خوش بیاید یا کمکی به کار پیشرفت انسان بکند. ما همگی بندگان خدا هستیم و ان‌شاءا... خدمت گزاران مردم هم باشیم.»

 

تیر ۱۳۸۶ : «این کار [جشن تولد برای رهبری] غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع می‌شود. من از کسی که برای تولد من جشن می‌گیرد به هیچ وجه متشکر نمی‌شوم و او را مسئول زیان‌های این کار هم می‌شناسم.»

 

خرداد ۱۳۸۳ : «بنده این حرف [ذوب در ولایت] را از آدم‌های حسابی کمتر شنیده‌ام. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است... ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلاً معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد.»

 

آبان ۱۳۸۰ : «وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا اسم مبارک ولی عصر روحی‌فداه را می‌آورند، بعد اسم ما [«علی زمان»] را هم دنبالش می‌آورند، بنده تنم می لرزد... ما گیاه همین فضای آلوده‌ دنیای امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آن‌ها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آن‌ها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین علیه‌السلام کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم...»

 

شهریور ۱۳۷۷ : «من خواهش می کنم که الفاظ این اشعار و سرود‌ها [«سروَر ما خامنه‌ای»] را از کلمات مبالغه‌آمیز خالی کنید. بنده افتخارم به این است که بتوانم خدمت گزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خدای متعال است... ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم.» (منبع)

 

یادآوری ۱: سال‌های دورتر امام خمینی نیز به مرحوم فخرالدین حجازی تذکر داده بودند که در وصفشان آن کلمات مبالغه‌آمیز را به کار نبرند.

 

یادآوری ۲ : یادم است چندسال پیش در بیانیه‌ی مشترک آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی و استاندار خراسان رضوی درباره‌ی تشکر از مسافرت رهبری به مشهد مقدس نیز، لغات و واژه‌هایی استخدام شده بود که از نظر من اصلاً زیبنده‌ نبود، زیرا این‌گونه گفتارها و نوشتارها بیش از همه، خودِ رهبری را رنج می‌دهد و معذّب می‌دارد و شأن و زیستِ مردمی و ساده‌زیستیِ رهبری را خدشه‌دار.

 

نکته‌ی ۱ : در دین اسلام، رهبر نه جایگاه و کاخ تشریفاتی می‌تواند داشته باشد و نه اَلقاب تشریفاتی و نه حتی زندگی اَشرافی. به قول مرحوم دکتر شریعتی کوخ فاطمه بر هر کاخی شَرف دارد.

 

نکته‌ی ۲ : البته احترام و ادب به دیگران یک رفتار اخلاقی، دینی و انسانی‌ست و تردیدی در آن نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ ، ۱۰:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱مرداد

 

عشایر لالی خوزستان. کوچ هرساله به مراتع فریدون‌شهر اصفهان

 

 

منبع      منبع

 

برگزاری کلاس‌های درس دانش‌آموزان کشمیر در طبیعت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۸:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰مرداد

قلم دامنه : به نام خدا. رِغِد را می‌شکافم. این لغت با چند معنا، چندین کاربرد دارد. با مثال می‌توان به پهنا و ژرفایش رفت:

مثلاً می‌گویند: پنبه‌جار رِغِد رفت. در اینجا به معنی غارت.

 

مثلاً می‌گویند: انجیر رِغِد بورده. در اینجا یعنی درخت بار زیاد آورده.

 

مثلاً می‌گویند: کشور رِغِد رفته. یعنی از دست همه دررفته؛ مانند گرانی، مانند سرقت بیت‌المال.

 

مثلاً می‌گویند: از بس خنده و غش کرد اختیار از دستش در رفت و رِغِد رفت!

 

مثلاً می‌گویند: تِه رِغِد هِدایی. در اینجا یعنی تو حرف و راز و ناگفته‌ها را لو دادی. پُرچانگی کردی. سادگی به خرج دادی و هرچه بود همه را گفتی که نمی‌باید می‌گفتی و رِغِد دادی و کار را خراب کردی. در واقع در این فاز، رِغِد یعنی سرِ سخن را بی‌جهت بازکردن و گفتن و به عبارت محلی یعنی پیش‌دَشنیَن. نمونه می‌آورم: وقتی می‌روند خواستگاری، دو طرفِ عروس و داماد ممکن است در باره‌ی پسر و دخترشان طوری حرف بزنند و اِفاده بیایند که رِغِد باشد تا حرفِ حساب.

 

البته ناگفته نگذارم که در قرآن این لغت آمده البته با فتحه، و من گمان می‌کنم شاید «رِغِد» به گویش مازندرانی با لغت «رَغَدًا» (آیه‌ی ٣٥ بقره) هم‌ریشه باشد و حتی ممکن است برگرفته، که به معنی «به‌وفور» «به‌فراوانی» است. زیرا برخی از واژه‌های مازندرانی با واژه‌های قرآنی هم‌ریشه، و دست‌کم هم‌بیان است.

 

بااین‌حال، من برای رِغِد این معناها را قائلم: وفور، فراوانی، غارت، از دست دررفته، پیش‌دَشنیَن، لودادن، و نیز خوش‌وخرّم. البته یک معنی رغَد، در قرآن گویا به معنی «فردا» و «آینده» است که محل این بحث نیست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۸:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹مرداد
عرفان در عرَفه

به قلم دامنه : به نام خدا. «خود را در هر چیز به من شناساندی، تا در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم.» واژه‌واژه دعای عرفه، نه فقط واژه و کلمه، که دانش و پرستش و عشق و عرفان است. از میان دعاها، گویا عرفه بر سراچه‌ی دل آدمی بیشتر می‌نشیند و قلب انسان، فرشِ مضامین آن می‌شود. خود را خیلی خالی و تُهی از بهره‌مندی آن می‌دانم، اما با این‌همه ضعف و بیراهه، که بر سراسر وجودم گسترانیده شده، این دعا را دوست می‌دارم؛ شاید دست‌کم به دو علت: یکی این‌که از نای پاکِ سروَرمان امام حسین (ع) -آن آموزگار همیشه‌ی انسانیت و شرف- برخاسته است. و دوم این‌که وقتی فرازفراز آن به زبان شیرین‌تر فارسی برگردان می‌شود، چونان گُدازه‌ی آتشفشان از شکافِ درون معنوی انسان به بیرون می‌جهد و به مانند زلزله بر وجود پُرخطا و پُراشتباه و پُرگناه‌ بشر تکانه و ریشتر می‌آفریند، که تا کمی، -آری، تا کمی- کمتر غفلت بورزد و بیش به بیراهه نروَد تا به قول قشنگ حضرت اباعبدالله (ع) خدا «آرزوی» ما شود و دیده‌بانِ حاضر. من شش فراز از چندین فراز را -که اوج بیشتری می‌افکند- برای بازخوانی و بازاندیشی و بازگرَویدن، از عرفه‌ی عزیز [منبع] برمی‌گزینم:

امام حسین (ع) با آن‌همه قُرب و مقام و ارج در پیشگاه خداوند، چنین زمزمه می‌کند در بلندای صحرای عرفات. و ترنُّم (=سُرایش و نجوا) می‌دارد با خدای لایزال (=بی‌زوال):

«مرا در هر سال با افزوده‌شدن به وجودم، پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب‌وتوانم معتدل گشت،... چنان‌که معرفتت را به من الهام فرمودی... و به آنچه در آسمان و زمین‌ات از پدیده‌های خلقتت پدید آوردی بیدارم نمودی، به سپاسگزاری و یادت آگاهی‌ام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودی‌ات را بر من آسان کردی...»

«خدایا از اختلاف آثار و تغییراتِ احوال دانستم که خواسته‌ات از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچ‌چیز نسبت به تو جاهل نباشم...»

«خدایا به تدبیرت نسبت به من، مرا از تدبیرم و به اختیارت، از اختیارم بی‌نیاز گردان...»

 

«خدایا کتابت راست گفته و اخبارت صادقانه است...»

«إِلٰهِى.. أَنْتَ أَمَلِى. خدایا تو آرزوی منی.»

«أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحاضِرُ. تو دیده‌بانی حاضری.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸مرداد

از فرّ هستیِ تو بود عقل را فروغ
از نور گوهرِ تو بود نفس را بها

در ڪارگاه امر تویی میرِ پیش‌بین
در بارگاه ملڪ تویی شاه پیشوا

بی‌رخصت تو لاله نمی‌روید از زمین
بی‌خواهش تو ژاله نمی‌بارد از هوا

گویا شود جماد اگر گوییش بگو
پویا شود نبات اگر گوییش بیا

مردود پیشگاه تو مردودِ ڪاینات
مقبول بارگاه تو مقبول ماسوا

(میرزا حبیب‌الله قاآنی.قصیده‌ی ۱)


یادآوری‌ها و نڪته‌های دامنه:


۱. توصیف به «میرِ پیش‌بین» نشان درخشانی است در «ڪارگاه امر» برای نبی مڪرّم ڪه پیام‌آور خداست.

 

۲. قصیده، قالبی از شعر فارسی‌ست ڪه مدح و حماسه در آن موج می‌زند. می‌تواند از ۱۵ بیت باشد تا بیش از ۶۰ بیت و حتی فراتر از ۱۲۵ بیت. این چند بیت را از لای قصیده‌ی طولانی قاآنی استخراج ڪردم ڪه در مدح پیامبر اڪرم (ص) سُرود.

 

۳. گویاشدن برای جمادات (=«بی‌روح‌وجان‌»ها) و پویاشدن برای نباتات (=رُستنی‌ها) نشان از قدرت «کُنْ فَیَکُونُ» و فرمان نافذ خداست. اشاره به آیه‌ی ۸۲ یس: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. «هر گاه خدا چیزی را بخواهد ڪه بشود، ڪارِ او تنها این است ڪه خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم می‌شود.» ترجمه‌ی خرّمدل.

 

۴. ترڪیب «شاه پیشوا» نشان از جلودار بودن است ڪه در شیعه نیز برای امام صادق (ع) واژه‌ی قشنگِ «پیشوای صادق» به ڪار رفته است.

 

۵. «عقل را فروغ» نشان از درخشندگی آن در ڪنار نصّ و وحی است. عقلِ بی‌وحی، عقل نیست؛ بند و گویی همان عِقال و زانوبندِ شُتر است و بس!

 

۶. رستگار است ڪسی ڪه در درگاه خدا و رسول رحمتش (ص) ڪارنامه‌ی قبولی بگیرد و رسواست اگر ڪسی در آن پیشگاه مردود شود و رُفوزه (=واژه‌ای فرانسوی‌ به معنی ردشدن در آزمون و امتحان).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۱۳۹۹ ، ۱۶:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷مرداد

به قلم دامنه : به نام خدا. مردمش به عشق به امام علی (ع) زنده‌اند، چراڪه به دست ایشان مسلمان شدند. یڪ نامه‌رسان به اینجا آمد و نامه‌ی امام علی (ع) را برای‌شان خواند ڪه از مردم اینجا خواست تا ده نفر را به عنوان نماینده‌ی خود به ڪوفه بفرستند تا اعلان وفاداری و تجدید پیمان ڪنند.

 

حالا همه‌ی مردم در مسجد جمع شدند. بالاخره ریش‌سفیدان و بزرگان، ۱۰ نماینده را برگزیدند ڪه یڪی از آنها «مُرادی»ست. مُرادی، از ذوق در پوستش نمی‌گنجد! زیرا قلبش آڪنده به عشق علی‌ست و برای دیدار با حضرت مولا (ع) در ڪوفه لحظه می‌شمارَد.

 

مُرادی به همراه ۹ نماینده‌ی دیگر، علی (ع) را ملاقات می‌ڪند و آنچنان امامش را دوست می‌‌دارد ڪه حاضر نمی‌شود به سرزمینش -یمن- بازگردد؛ در ڪوفه ڪنار مولا (ع) ماندگار می‌مانَد و در جنگ نهروان شجاعانه حضور می‌یابد و با «خوارج» دلاورانه و بی‌باڪانه می‌جنگد.

 

پس از ظفر بر نهروانیان، مُرادی در ڪوفه مرڪز حڪومت امام علی (ع) در ڪوچه‌پس‌ڪوچه می‌چرخد و خبر پیروزی بر خوارج را به مردم می‌دهد. او -ڪه سوار بر اسب است- وارد ڪوچه‌ی سرنوشت! می‌شود، ڪه به قول حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان نویسنده‌ی رُمان «سڪوت آفتاب» «ای ڪاش هرگز وارد این ڪوچه نمی‌شد!»

 

 

حجت‌الاسلام خُدّامیان آرانی

 

 

(منبع عکس)

 

آری؛ ڪاش واردش نمی‌شد و قَطام دختر «زیبارو»ی ڪوفی را نمی‌دید و دلباخته و فریفته‌اش نمی‌گردید تا «ابن مُلجم مُرادی»، یڪی از آن ۱۰ نماینده‌ی مردم یمن، از شرفِ عشق به علی (ع)، به ذلّت قتل و ترور نمی‌رسید و سرانجام با پَست‌ترین فرجام، فرقِ سرِ امامِ پارسایان، امیرِ مؤمنان، حضرت وصیِّ (ع) را در محراب مسجد نمی‌شڪافت، تا «عدل و عدالت» برای ابد عزادار و بی‌سرپناه شود! بگذرم.

 

نڪته: آری؛ فقط ڪوچه نبود، افڪار پوچش هم بود برای سقوط.

 

یادآوری: «سڪوتِ آفتاب»، رُمانی‌ست از حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان آرانی، ڪه داستان مُرادی، همان ابن مُلجم ملعون را نگاشت. او در سال ۱۳۸۸ نیز مقام نخست «مسابقه‌ی جهانی ڪتاب رضوی بیروت» را ڪسب ڪرد. (منبع) «فریاد مهتاب»، «آخرین عروس» و «شیرین‌تر از عسل» از دیگر آثار اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶مرداد

دو سخن از امام محمد باقر

به مناسبت سالروز شهادت

آن امام عظیم‌الشأن (ع)

 

 

«سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید،‌ اگرچه او خود،‌ بدان عمل نکند.»
 

«صبر کنید بر گزاردنِ احکام شرع و شکیبایی ورزید در برابر دشمن‌تان و آماده و حاضر باشید برای امام‌تان که در انتظار او هستید.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۶:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵مرداد

 (منبع عکس)

 

شهید حاج قاسم سلیمانی و احمد شاه‌مسعود (دو دایره‌ در عکس) در کنار هم. عکس، هنگامی را نشان می‌دهد که نیرو‌های سپاه قدس در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ «در پی هجوم شوروی سابق به افغانستان به فرمان امام خمینی (ره) به یاری مسلمانان این کشور شتافتند.» آن زمان، که گروه‌های مجاهد شیعی به نام احزاب هشت‌گانه شامل افرادی برجسته مانند؛ عبدالعلی مزاری، برهان‌الدین ربانی و احمدشاه‌ مسعود، مبارزات خود را علیه‌ی استکبار شکل داده بودند. یاد همه‌ی آنان، مانا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴مرداد

قطره چون آب شد به تابستان

گشت آن آب سویِ بحر روان

وز روانیِ خود به بحر رسید

خویشتن را وَرای بحر ندید

هستیِ خویش را در او گم ساخت

هیچ چیزی به غیر آن نشناخت

گاه او را عیان به صورت موج

دید، هم در حضیض و هم در اوج

متراڪم شد آن بخار و، از آن

متڪاون شد ابر در نیسان

متقاطر شد ابر و باران گشت

رونق افزای باغ و بُستان گشت

قطره‌ها چون به یڪدگر پیوست

سیل شد بر رونده راه ببَست

سیل هم ڪف‌زنان، خروش‌ڪنان

تافت یڪسر به سوی بحر، عنان

چون به دریا رسید، ڪرد آرام

شد درین دوره سیرِ بحر، تمام

قطره این را چو دید، نتوانست

ڪردنِ انڪار دیده و، دانست

ڪوست موج و بخار و سیل و سحاب

اوست ڪف، اوست قطره، اوست حُباب

هیچ جز بحر در جهان نشناخت

عشق با هر چه باخت، با او باخت

از چب و راست چون گشاد نظر

غیرِ دریا ندید چیزِ دگر

همچنین عارفان عشق‌آیین

در جهان نیستند جز حق‌بین

دیده جمله مانده بر یڪ جاست

لیڪن اندر نظر تفاوتهاست

(جامی. هفت اورنگ، سلسلةالذهب، تمثیل13)

 

توضیحات دامنه:

 

چند برداشتم ازین شعر تمثیلی (=مثال‌واره)‌ی نورالدین عبدالرحمان جامی ڪه به نظرم از شعرهای روان و دارای چند پیام در آنِ واحد است. در آن بر حسب ذوق و فهم و بینش هر ڪسی، چندین سخن خوابیده. ازجمله:

 

۱. بیان رسا برای «ڪثرت در وحدت» است.

 

۲. یعنی پیوستن قطره و قطره‌ها (=ڪثرت: مخلوقات) در بحر و دریا (=وحدت: خالق یڪتا)

 

۳. مانند بازگشت نور چراغ‌قوه به لامپِ چراغ‌قوه پس از خاموش‌ڪردن آن؛ ڪه تجلّی بارز ڪثرت (=نورها، خلایق) در وحدت (=نور واحد، خدای واحد) است.

 

۴. آشڪارڪردنِ وجود تفاوت دیدگاه‌ها است بر اساس هر دیده. بر حسب آخرین بیت این شعر، دو چشم‌ همه‌ی آدمیان در دو سوی بینی و زیر اَبروست، اما با تفاوتِ انواعی از نگاه‌ها، نظرافڪنی‌ها و دیدگاه‌ها.

 

۵. تأڪیدی‌ست بر خدابین بودن، نه خودبین ماندن. و تأثیری‌ست بر دیدار قطره (=به عنوان یڪ ذرّه به اسم انسان آگاه) با دریا (=به عنوان هستی و حضرت هستی‌بخش بی‌انتها)

 

نڪته: هرچه تلاش ڪردم یڪ بیت ازین ۱۵ بیت (۳۰ مصرع) را به عنوان بیت برتر برگزینم، دیدم یڪی از دیگری قشنگ‌تر و قوام‌بخش‌تر است. بگذرم؛ زیرا، زیرا هر دیده، ممڪن است و حتی حق دارد به هر شعر و این شعر به «دیدی» بنگرد ڪه با آن فهم و زیست می‌ڪند، ڪه همین «مینو»ست و منوال. و همین زیباست و فریبا و دیبا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۶:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳مرداد

به قلم دامنه. به نام خدا. وَگ‌لیز. وَگ‌لیز واژه‌ای ترڪیبی‌ست؛ «وَگ یا وڪ»، ڪه هم به معنی قورباغه و وزغ است و هم به معنی برگ. و «لیز» به معنی سُر، لغزنده، لَزِج، سُرسُری.

 

در اصل وَگ‌لیز همان جُلبڪ است ڪه به آن خزه و جَل‌وزَغ هم می‌گویند. از دسته‌ی رُستنی‌های بی‌ریشه به رنگ‌های معمولاً سبز و گاه سرخ و قهوه‌ای. این گیاه، بیشتر در جاهایی، زیا و زیست دارد ڪه آب آن راڪد و یا از ڪیفیت پایین برخوردار باشد. حتی اگر بر تنه‌ی درختان مرطوب، یا لبِ جوی‌های تنگ و باریڪ و تاریڪ باشد.

 

برای علتِ نامیدنِ وَگ‌لیز، دست‌ڪم همین دو احتمال را می‌دهم: یا منظور این بوده چون از برگِ لیز و لَزِج و ریزریزِ به‌هم‌پیوسته تشڪیل شده به آن وَگ‌لیز می‌گویند یعنی برگِ لیز. و یا به گمان، چون سُرسُری و لیز و چسبناڪ است آن را وَگ‌لیز گفته‌اند ڪه مانند وگ، «لیز» و «چسبنده» است. اما احتمال اولی را بیشتر مطمئنم.

 

خواص جلبک: اینجا

 

این‌ڪه جلبڪ‌ها یا همان وَگ‌لیزها چه اثرات (فایده‌ها یا زیان‌ها) دارند، من نمی‌دانم؛ فقط در جایی خواندم ڪه گویا به ڪسی ڪه شعور اندڪی داشته باشد به او به طنز می‌گویند: جُلبڪ!

 

من و هم‌سن‌وسال‌هایم ڪه بخش زیادی از روزهای ڪودڪی را در درِه‌دله (=رودخانه) گذراندیم با وَگ‌لیز زیاد خاطره داریم: فڪر می‌ڪردیم زیر وَگ‌لیز مار و جانور گزنده است. فڪر می‌ڪردیم پناهگاه ماهی‌هاست. فڪر می‌ڪردیم زیرش اگر چنگڪ اندازیم، یا دست‌دست‌ماله ڪنیم، ماهی‌های تنومندتری صید می‌ڪنیم.

 

بیشترین وگ‌لیز را آب پشتِ سدّ بتونی حموم‌پیش داشت ڪه بعدها آن سدّ ڪنار پل یورمله، خراب و سدّی دیگر، در ڪمی بالاتر ساخته شد تا آب شالیزار حاجی‌آیش داراب‌ڪلا در مجاورت سیدحمزه بازار اَسرم را، از طریق یڪ جوی دراز و پرپیچ‌وخم و ناهموار تأمین ڪند.

 

اساساً هر غورزِم (=جای عمیق‌تر و راڪدتر رودخانه) ڪه وَگ‌لیزش شدید بود، در آن ترس و سڪوت بود؛ سڪوت.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۶:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲مرداد

 

 

به قلم دامنه. به نام خدا. در باره‌ی این عکس: به نظر من درین دیدار، مصطفی الکاظمی تحتِ کاریزمای رهبری رفت؛ کاریزماتیک جذَبه‌ای است که موجب نفوذ در قلوب می‌شود.

 

پیش‌تر ازین، در جمع دوستانم -که در زیارت رضوی به مشهد مقدس رفته بودیم- حضوراً گفته‌ام، چهره‌ی رهبری از هر سمت که به ایشان نگاه بیندازی خاصّه در دیدار نزدیک و حضوری، دارای «جذَبه» و «گیرایی» است، حتی اگر هنگام نماز جماعت، چشمانت از پشتِ سر به عمامه‌‌اش دوخته شود. تجربه‌ای که بر نگارنده دست داده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی