دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

یاد شهیدان در شب قدر

 

مزار شهیدان داراب‌کلا. عکاس: میرزاعلی چلوئی

 

 

قبر رزمنده‌ی دلاور روانشاد یوسف رزاقی

 

 

شب قدر. اردیبهشت 1399. بازنشر دامنه

 

از میرزاعلی برای ثبت این تصاویر در شب قدر ممنونم

 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یاد شهیدان در شب قدر
/post/1573
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۴۸
  • پست شده - دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۳۵ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شناخت واژه‌های قرآنی

به قلم دامنه: به نام خدا. در شب‌های ماه رمضان امسال (اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۹) هر شب یک لغت قرآنی را در «مدرسه‌ی فکرت» می‌نویسم، اینک که ماه رمضان از نیمه گذشت، پانزده قسمت را در یک پست بارمی‌گذارم. با امید به شفاعت قرآن:

 

قرآن‌واژه (۱)

 

واژه‌ی «آیه»

برای این لغت، دست‌کم یازده معنا قائل‌اند:

روشن. پایداری. پناه‌بردن. در جایی گُزین‌کردن. ساختمان بلند. نشانه. حجت. معجزه. اُعجوبه. فقره. جماعت.

یادآوری: اگر خدا توفیق دهد -که ان‌شاءالله می‌دهد- ستون «قرآن‌واژه» را به همین روش و فشرده خواهم نوشت. باشد که برای اهل ذوق و اشتیاق سودمند افتد.

 

 

قرآن‌واژه (۲)

 

واژه‌ی «خیر»

این لغت چندین معنا دارد. هر معنا در جای خود شأن دارد و دلیل. از جمله معناهای «خیر» می‌توان اینها را برشمرد: وصف. میل. بهتر. مال. غذا. توجه. برتر. وحی. هدایت. ایمان. پذیرندگی. اسب. علاقه. رغبت. و نیز متضاد شرّ.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شناخت واژه‌های قرآنی
/post/1580
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۵۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جاده‌ی توسکستان گرگان

به قلم دامنه : به نام خدا. در مسیر یڪ جاده. در راه رفتن به زیارت حرم رضوی مشهد مقدس، از گرگان رد شوید. هفده‌هجده ڪیلومتر بعد به سمت مشهد مقدّس، یعنی بعد از «جلین»، بپیچید به سمت راست. شما حالا وارد جاده‌ی توسڪستان شدید. یڪی از دیدنی‌ترین مسیرهایی ڪه رشته‌ڪوه پوشیده از جنگل البرز را می‌شڪافد و شما را وارد شاهرود می‌ڪند.
 
در این مسیر دل‌انگیز، بیشتر دوست دارید بایستید تا برانید. از بس دیدنی‌ست و رؤیایی؛ گویی یڪ نوع بهشت است با منظره‌های ڪم‌نظیر. مسیر، شما را  جذب جنگل و ابر و آسمان و جاده‌ی آسفالته‌ی پرپیچ‌وخم اما بی‌اندازه زیبا و چشم‌اندازهای خیره‌ڪننده می‌ڪند.
 
 
عکسی که از مسیر توسکستان انداختم
 
 
در این جاده‌ی گرگان-شاهرود روستاهای قشنگ توسڪستان و چهارباغ و ییلاق سرد و چشم‌نواز شاهڪوه و ڪوه شاهوار را خواهی دید و بر دفتر ذهن خاطرات‌تان شگفتی‌های خدای آفریدگار حڪّ می‌شود ڪه شاید هرگز از ضمیرتان زدوده نگردد.
 
 
با روحیه‌ای سرشار از شادی و روانی لبریز از شعَف وارد منطقه‌ی مجن و امیریه و آنگاه جاده‌ی ڪنارگذر شاهرود به مشهد می‌شوید و مسیر عشق رضوی را با خاطری آسوده و دلی بازمزمه به زمزم می‌رسانید و سیراب و شاد می‌گردید. آری؛ مشهد امام رضا (ع) زیبنده است و مسیرهای منتهی به آن هم مینو و زیبا. شادمان و به‌سامان باشید.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در جاده‌ی توسکستان گرگان
/post/1592
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نقد و نگاه حوزه

به قلم دامنه : پست ۷۶۰۹ . به نام خدا. سال ۱۳۸۴ بود که «نقد و نگاه» در حوزه به چاپ رفت و دروازه‌ی اولین شماره‌اش به رویم گشوده شد. حوزه، برای ما نسل دهه‌ی چهلی، آن هم در جوانی، خیلی‌خوب تلاش می‌نمود. مجله‌هایی غنی، آزاداندیشانه و پربار و پیام‌دار چاپ و توزیع می‌کرد. بگذرم.

 

در «نقدونگاه»، آنجا، در یکی از گفت‌وگوها با ۵ کارشناس ادبیات و هنر کشور، حوزه‌ی علمیه در ترازوی ادبیات گذاشته شد. هر پنج شخصیت، نکات خواندنی گفته بودند. مثلاً در ص ۷۹ تأکید رفته که یک عالم دینی باید در «بیان و بنان الگوی دیگران» باشد. و نیز گفته شده که حوزه در مرحله‌ی ابلاغ و انتقال پیام، کارآمدی ندارد.

 

نقدونگاه

عکس نقدونگاه

بازنشر دامنه

 

اشاره‌ای است به آیه‌ی ۱۲۲ توبه (منبع) که حوزه از عهده‌ی «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» برمی‌آید اما در «وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» می‌لنگد.

 

کارشناسان این بخش کنفرانس، سخن‌شان این‌گونه گرد شد که معتقد بودند متولیّان فهیم حوزه باید اموری مانند: «درست‌نویسی، زیبانویسی، بیان لطیف، تبلیغ فنّی و ماهرانه» را در کارآمدی بگنجانند. زیرا بنای کارشناسان بر این بود که تبلیغ باید بلیغ باشد. به قول آقای تقی متقی در همین کنفرانس، باید به قُله‌ها در ادبیات رجوع داشت نه هر کتاب. آری؛ درست گفت زیرا گرد هر اثری گردیدن سودی که ندارد گاه زیان و خسران هم دارد.

 

نکته: کتابِ خوب هم چاپ می‌شود. تا اینجا حرفی نیست؛ اما خوانده نمی‌شود. حتی در حوزه. شاید هر یک از ما، در قفسه‌ی کتابخانه‌ی شخصی خود، صدها کتاب دست‌نخورده، اتوکشیده و شیک چیده‌ایم و در حقیقت در قفس حبسش کرده‌ایم و مانند اشیاء زینتی در گنجه، به آن می‌نگریم. حال آن‌که، کتاب، کنز و گنج و گنجینه برای گنجه‌‌های خانه است که نگرش‌ها را می‎‌سازد و نگرانی‌ها را ناکام می‌گذارد. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نقد و نگاه حوزه
/post/1582
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شاه‌عباس در کوهسنگی مشهد

شاه‌عباس در کوهسنگی مشهد

متن نقلی: آغاز فرمانروایی شاه‌عباس از کوهسنگی مشهد. زمامدار مقتدر صفوی چگونه قدرت را در ایران به دست گرفت؟ مرشدقلی‌خان استاجلو، حاکم باخرز و خواف، پس از کشمکش‌های فراوان، سرانجام در دهم ذی‌القعده سال ۹۹۶ (مطابق با ۹ مهرماه ۹۶۷)، همزمان با ایام ولادت امام رضا (ع)، عباس‌میرزا را به مشهد آورد و پس از انجام زیارت، وی را کنار کوهسنگی که مشرف بر شهر مشهد بود، برد و مراسم اعلام سلطنت وی را برگزار کرد. البته در این مراسم، بسیاری از نامداران و اعیان خاندان صفوی حضور نداشتند، اما این کمبود نتوانست مانع از ضرب سکه به نام شاه جدید شود. عباس‌میرزا که اینک با عنوان شاه‌عباس شناخته می‌شد، در این زمان تنها ۱۷ سال داشت و همین صِغَر سن، دست مرشدقلی‌خان را برای دخالت در امور بازمی‌گذاشت.

 

طبق روایت نصرا... فلسفی در کتاب «زندگانی شاه‌عباس»، او بلافاصله پس از انجام مراسم آغاز فرمانروایی، به عنوان «وکیل دیوان عالی» یا «نایب دربار» منصوب شد که مهم‌ترین مقام پس از شاه بود و می‌توانست در تمام امور کشور دخالت کند. با این حال، مرشدقلی‌خان نمی‌دانست که این جوان بی‌تجربه، مدتی بعد توانمندی خود را در سیاست‌ورزی و نظامی‌گری آشکار خواهد کرد و دمار از روزگار وی بر خواهد آورد.


حدود یک سال پس از آغاز فرمانروایی شاه‌عباس در کوهسنگی مشهد، مرشدقلی‌خان توانست بر علی‌قلی‌خان شاملو، حاکم هرات، غلبه کند و او را به قتل برساند. مرگ علی‌قلی‌خان که نزد شاه‌عباس عزیز بود، بر وی گران آمد و او را مصمم به کشتن مرشد‌قلی‌خان کرد. «وکیل دیوان عالی» که متوجه این موضوع شده‌بود، تصمیم گرفت همان‌طور که شاه‌عباس را آورده‌است، او را ببرد و تخت را به شاهزاده دیگر صفوی، یعنی ابوطالب‌میرزا که همراه با پدرش به تبعید فرستاده شده‌بود، بسپارد.

 

اما شاه‌عباس که از نقشه مرشدقلی‌خان آگاه شده بود، تعدادی از مخالفان سرسخت او مانند «امت بیگ»، «کوشک‌اوغلی استاجلو» و «حسن بیگ چاوشلو» را برای کشتن وی اجیر کرد. آن‌ها هم، هنگام یک لشکرکشی، زمانی که سپاه در نزدیکی شهر «بسطام» اتراق کرده‌بود، به خیمه مرشدقلی‌خان ریختند و او را به طرز فجیعی به قتل رساندند. به این ترتیب، دوران فرمانروایی مستقل شاه‌عباس یکم، آغاز شد. (منبع)

شاه‌عباس در کوهسنگی مشهد
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شاه‌عباس در کوهسنگی مشهد
/post/1565
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۴
  • پست شده - يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۶ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ترور مطهری به استناد آیه

متن نقلی: «ساعت حدود ۲۲ و ۴۰ دقیقه شامگاه سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ هنگامی که استاد مطهری از منزل دکتر سحابی در خیابان فخرآباد خارج می‌شد از فاصله بین دو تا سه متری از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید... روزنامه کیهان به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد مطهری، ۱۲ اردیبهشت ۶۰، ویژه‌نامه‌ای منتشر کرد، در این ویژه‌نامه گفتگویی منتشر شد با چند تن از این فرقانیان توّاب در بازداشتگاه اوین، آن‌ها درباره نحوه‌ی تشکیل گروه‌شان و نیز علت ترور استاد مطهری به خبرنگار کیهان گفتند:

 

 

همه چیز از جلسات قلهک و سلسبیل و... آغاز شد. در این جلسات فردی به نام اکبر گودرزی که ابتدا در حوزه قم بود و سپس به تهران آمد، با ترتیب دادن جلسات گفتگو توانست توجه بسیاری از افراد را به خود معطوف سازد... از اسفند ماه سال ۵۶ گروه نظریات خود را به صورت ماهنامه‌ای به نام «فرقان» منتشر می‌کرد و در ابتدا حمله خود را متوجه طاغوت و محکوم نمودن دستگاه نموده بود. بعد‌ها در این روابط کتاب‌هایی انتشار یافت که اکثرا تفسیر‌هایی از قرآن مثل: تفسیر سوره بقره، شورا، سوره زخرف، کهف و طه بود.

 

 

اکبر گودرزی

 

ما معتقد بودیم که آقای مطهری پایه‌گذار بدعت در اسلام است: بار‌ها وقتی در مواردی از آقای گودرزی مسائلی پرسیده شد، وی قرآن را می‌گشود و بدان استناد می‌جست! در مورد ترور آیت‌الله مطهری با توجه به آیه «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» بهترین راه از میان بردن آیت‌الله مطهری، ترور وی تشخیص داده شد! البته دلایل گروه برای این ترور طی اعلامیه‌ای شرح داده شد. از جمله ما معتقد بودیم که آقای مطهری پایه‌گذار بدعت در اسلام است و این‌که عناصر توحیدی را در انزوا قرار می‌دهد و موجبات پدید آوردن انحراف در نهضت و جنبش گردیده است. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ترور مطهری به استناد آیه
/post/1584
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دو کتاب خاطرات

دو کتاب خاطرات

متن یکم: «ولایت بر فقیه»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌هایی که خاطرات مرحوم آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری در آن گردآوری شده است، «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها»ست؛ که البته نگذاشتند چاپ و منتشر شود. اما من نُسخه‌ی A4  آن را سال‌های گذشته از یکی از نزدیکانم امانت گرفته و نه فقط خوانده، بلکه در دفتری نکته‌برداری کردم. در یکی از فصل‌های خاطرات، در آنجا به تنشی اشاره شده است که مرحوم آقای سیداحمدآقا خمینی با آقای منتظری داشت؛ که آقای منتظری مفهومِ «ولایت بر فقیه»! را همانجا مطرح می‌کنند. یعنی آقایان! به جای اعتقاد و التزام به ولایت‌فقیه، «ولایت بر فقیه»! می‌کنند. بگذرم.

 

نکته‌ی یکم:‌ امروزه نیز، برخی از سیاسیون راست و چپ و میانه و بی‌طرف و حتی معاند و پیکارگر و برانداز، به جای باور و رعایت قانون اساسی که به نظریه‌ی ولایت‌فقیه شکل قانونی و اقتداری نیز بخشیده است، «ولایت بر فقیه»! را می‌خواهند، نه ولایت‌فقیه را. دوباره بگذرم.

 

خاطره‌ی خودم:

یک سال -که روانشاد یوسف رزاقی هم در میان ما بود- با رفقا به دیدار آقای منتظری شتافتیم. دوره‌ی حصرش بود و به تعطیلی‌کشانیدن درس و بحثش که امام گفته بودند در حوزه بمان و به آنجا گرمی ببخش. چون سرماخورده بود نگذاشت... دیده‌بوسی کنیم. عصابردست، وارد حیاط منزلش شد. دورش حلقه زدیم. کمی با ما در نهایتِ سادگی و پرهیز از تکلُّف و افاده حرف زدند و خندیدند. تا گفتیم اهل ساری و حومه هستیم؛ گفتند: آقای نظری چطورند؟ حتماً سلامم را به ایشان برسانید. تعریفی از آیت‌الله عبدالله نظری کردند از علمای شهیر ساری و سوادکوه و مازندران و حتی در ایران. گفتیم چشم. من بعداً با مرحوم پدرم سلام آقای منتظری به نظری را در میان گذاشتم که با مدرسه و بیت نظری آمدوشد داشت.

 

نکته‌ی دوم: این‌که به آقای منتظری نسبت ساده‌لوحی داده و یا می‌دهند، خیلی هم ساده نیست. هر کس به‌راحتی می‌تواند برای مخالف فکری خود نسبتی خلق کند. مهم این است آیا خلق آن را قبول می‌کند یا نه. به نظر می‌رسد بر مردم سخت می‌آید  این نسبت را بپذیرند.

 

من معتقدم به علمای دینی و ربّانی نباید به دیده‌ی معصومین نگریست، اما می‌توان به آنان اعتقاد و اعتماد داشت و نیز انتقاد و انتظار. این چهار وجه، موجب می‌شود هیچ‌کس، هیچ‌کس، بُت و خداواره نشود. نیز امام‌واره و امام‌باره. درود می‌فرستم به روح‌های ملکوتیِ هم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و هم «فقیه عالیقدر» آقای منتظری «قائم‌مقام رهبری».

 

 

متن دوم: «او مانند تریاک است»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌های خاطرات که توجه‌ام را جلب کرده‌بود، خاطرات آیت‌الله نورمفیدی بود؛ چاپ اولش، ۱۳۸۶. ایشان در آن کتاب گفته‌بود در گرگان در عصر شاه، علمای شاخص مروّج امام خمینی نبودند، او هم در لفّافه از ایشان یاد می‌کرد زیرا جوّ گرگان به‌گونه‌ای بود اگر کسی صراحتاً وارد مباحث نهضت اسلامی می‌شد عذرش را می‌خواستند.

 

یک روز آقای نورمفیدی در مجلس ترحیم مرجع وقت آقای شاهرودی، به یکی از همان علمای برجسته گفت حالا دیگر وقت آن رسیده که مرجعیت امام خمینی را مطرح کنیم. با بی‌اعتنایی جوابی داد که آقای نورمفیدی می‌گوید هنوز هم آن جمله وقتی به یادش می‌آید، ناراحت می‌شود. زیرا آن عالم با لحن تحقیرآمیزی به ایشان گفته بود:

 

«او -یعنی حضرت امام- قاچاق و مانند تریاک است، ما او را می‌خواهیم چه کار کنیم؟!» (ر.ک: ص ۱۸۸)

 

به قول آقای نورمفیدی، منظور آن آقا این بود کسی که جرأت طرح‌کردنِ او را نداریم به درد ما نمی‌خورد!

 

نکته هم بگویم: آیا نباید احتمال داد همان کسانی که از ترس شاه، چنین فکر و خیالی نسبت به نهضت و رهبر نهضت داشتند، وقتی انقلاب پیروز شد، همانان در جای‌جای ایران، پیشتاز و میراثخوار هم شدند. بلی؛ نه فقط باید احتمال داد، که باید تردید نیز نکرد.

 

متن سوم: یک خاطره، یک سند

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. در دو روز گذشته در ستون روزانه‌ام، در باره‌ی دو کتاب خاطرات مرحوم منتظری و آقای نورمفیدی متنی نوشتم. اینک یادم افتاده گریزی بزنم به یک سند و یک خاطره به آن دو متن:

 

اول: خاطره‌ی پدرم با مرحوم منتظری

دهه‌ی سی بود. مرحوم پدرم در حوزه‌ی علمیه قم بود؛ به همراه و هم‌حُجره با طلبه‌های آن زمان داراب‌کلا که بعدها از روحانیون و عالمان شاخص محل و حومه و منطقه شدند، مانند مرحومان: حاج‌آقاداراب‌کلایی، حاج‌سید رضی شفیعی، شیخ روح‌الله حبیبی، حاج‌شیخ احمد آفاقی، حاج‌سید باقر سجادی. حاج‌شیخ عبدالله دارابی.

 

پدرم یک روز برای امتحان شفاهی به همراه شیخ روح‌الله حبیبی، پیش آقای منتظری رفتند. آقای منتظری در آن وقت، هم معتمد آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عام شیعیان بود و هم مُمتحن حوزه، که از طلاب امتحان می‌گرفت. پدرم وقتی نزدش امتحان داد، آقای منتظری خندید و با لهجه‌ی نجف‌آبادی غلیظ گفت تو اول برو ادبیات فارسی را یاد بگیر!

 

(پدرم متولد ۱۳۰۷ بود، آقای منتظری متولد ۱۳۰۱) . پدرم و شیخ روح‌الله تا همین اواخر، هر وقت با هم شوخی می‌کردند ازین خاطره با منتظری، یاد می‌کردند و حسابی می‌خندیدند. بگذرم.

 

 

از راست: مرحومان: شیخ روح‌الله حبیبی و پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی. بازنشر دامنه

 


دوم: سند ممنوع‌الخروج‌ها

 

در همان خاطرات آیت‌الله سیدکاظم نورمفیدی (ص ۳۱۵) سندی از ساواک درج است که لیست طلبه‌ها و روحانیون ممنوع‌الخروج‌ آمده است. نمی‌خواهم مفصل بدان بپردازم، فقط خواستم گفته‌باشم کسانی در داخل کشور -که از بُغض به جمهوری اسلامی، دست‌به‌دامنِ شاه و حتی حُبّ به رضاشاه شده‌اند و مدعی‌اند آن دو، خادم بودند و دموکراتیک! عمل می‌کردند- بدانند بلایی که آن دو پسروپدر، بر سرِ این مملکت آوردند فراتر و فاجعه‌آمیزتر از آن چیزی‌ست که در مُخیّله‌ی خود می‌پرورانند.

 

سند

 

در این سند -که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (=۱۳۵۵ هجری خورشیدی) توسط رئیس بخش ۳۱۲ ساواک امضاء شده است- علاوه بر نام آقای نورمفیدی در ردیف ۱۰، نام اخوی‌ام شیخ وحدت نیز در ردیف ۱ درج است با اسم اصلی‌اش: ابوطالب طالبی.

 

حاشیه: هم اسم شیخ وحدت کنار نام نورمفیدی در سند ساواک در یک لیست بود، هم این‌که در دهه‌ی ۷۰ شیخ وحدت برای تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی آقای نورمفیدی گرگان، کنار او بودند چندسال. هنوز نیز -با آن‌که یکی در قم و دیگری در گرگان است- باهم رفیق‌اند و در ربط و ارتباط.

 

نکته: محمدرضا شاه آن‌سان مثلاً باستان‌گرا بود که تاریخ هجرت پیامبر (ص) را در ایران تغییر داده‌بود و به جای آن به تاریخ هخامنشی متوسل شد تا مثلاً به خیال خام، ایران را از اسلام جدا کند. گرچه برخی از روحانیون شاخص آن زمان ایران او را «تنها شاه شیعه» می‌دانستند و امام خمینی را -برای نهضتی که علیه‌ی شاه آغاز و برپا کرده بودند- سرزنش و شماتت شدید می‌کردند. بگذرم.

دو کتاب خاطرات
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو کتاب خاطرات
/post/1576
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۷۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بُخل در نفوس آدمیان

 

یک آیه در روز

 

وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا

آیه‌ی ۱۲۸ نساء

ترجمه‌ی انصاریان

 

 

و اگر زنی از ناسازگاری شوهرش، یا روی گردانی‌اش [از حقوق همسرداری] بترسد، بر آن دو گناهی نیست که با یکدیگر به‌طور شایسته و پسندیده آشتی کنند، [گرچه به چشم‌پوشی بخشی از حقوقشان باشد.] و [در حقیقت] صلح و آشتی بهتر است. و بُخل، نزد نفوس [آدمیان] حاضر است [به این خاطر، هر یک از دو زوج در عفو و گذشت و سازش و ادای حقوق بُخل می ورزند]. و اگر [شما شوهران] نیکی کنید و [از سرکشی و ناسازگاری نسبت به زنان] بپرهیزید [از ثواب و پاداش حق بهره‌مند می شوید]؛ یقیناً خدا همواره به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بُخل در نفوس آدمیان
/post/1581
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
  • پست شده - جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در بارۀ امامزاده عباس ساری

در بارۀ امامزاده عباس ساری

به قلم حجت‌الاسلام شاکر (طاهر خوش): همان گونه که خوانندگان می دانند بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه و آله- دشمنان بر خانواده و خاندان پیامبر تنگ گرفته، به آزار و اذیت آنان پرداختند. امامان معصوم -علیهم السلام- را به شکنجه های جسمی و روحی و در نهایت به تبعید و شهادت بسنده نمی‌کردند و هر کجا که به آنان، فرزندان و دوستداران شان دست می یافتند، بر آزار و اذیت شان می افزودند که امامزاده ها نیز از این موضوع  مستثنی نبودند و امامزاده عباس علیه السلام ساری نیز یکی از آن مهاجران به کشور ایران بود. ایشان از مدینه به قم آمدند و به شاگردی علوم آل محمد علیهم السلام پرداختند و خودشان بعدها به کسوت و کُرسی استادی نشستند.

 

 

حجت‌الاسلام شاکر

(طاهر خوش)


این امامزاده بزرگوار به سفارش حاکم مازندران، حسن بن علی که مردی فقیه، مفسر قرآن، شجاع، جنگاور و از نوادگان امام سجاد علیه السلام بود، به مازندران؛ ساری آمد و به نشر و علوم اهل بیت علیهم السلام پرداخت. ایشان در ساری و اطراف ساری مردم را با علوم اهل بیت علیهم السلام و احکام خدا آشنا می کرد تا اینکه در شصت سالگی، رحلت نمودند و بنابر نقلی به شهادت رسیدند و مردم ساری با غم و اندوه فراوان و از تمام وجودش پذیرای این اولاد زهرا علیها السلام گشت تا تشنگان معارف اهل بیت علیهم السلام را مدیون این امامزاده و بقیه امامزادگان نماید و در همین مکان فعلی به خاک سپرده شدند و سه فرزندش به نام های حسن، زید و جعفر بعد از رحلت پدر، در کنار پدر به خاک سپرده شدند.


شجره نامه امامزاده عباس علیه السلام: «االعبّاس بن محمّد بن القاسم بن حمزه بن امام موسی الکاظم علیه السلام » شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب ( الذریعه ) از او به شایستگی نام برده و در کتاب طبقات اعلام الشیعه جلد ۱ ، صفحه ۱۴۵ و ۱۴۶ می نویسد: « العبّاس بن محمّد بن القاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر (ع) الشریف ابوالفضل ، الراوی عن ابی الحسن علی بن ابراهیم قمی تفسیر الموجود ... »

 


 

ترجمه : عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر (ع) سیّدی شریف مُکَنی به ابوالفضل و روایت کننده تفسیر موجود علی بن ابراهیم قمی است. در تأیید شجره امامزاده عبّاس علیه السلام، امام فخر رازی در کتاب الشجره المبارکه صفحه ۱۱۰ و ۱۱۱ و عمیدی دانشمند نسب شناس در کتاب المشجّر الکشاف جلد یک صفحه ۱۳۴ و کتاب تفسیر القمی جلد یک صفحه ۱۷ و آیة الله العظمی خویی در کتاب معجم رجال الحدیث جلد ۹ صفحه ۲۳۹ از این شخصیت بزرگوار یاد می کنند.

 

امام فخر رازی در کتاب الشجره المبارکه صفحه ۱۰۹ فرزندان امامزاده عباس را حسن ، زید و جعفر مکنی به ابومحمد  معرفی میکند . همچنانکه در کتیبه صندوقی که در داخل ضریح بر روی مزار این چهار امامزاده قرار دارد نوشته شده است : درکنار امامزاده عبّاس علیه السلام، سه فرزندش، (جعفر) حسن و زید و محمد مدفون می باشند.

 

صورت شجره‌نامه امامزاده عباس علیه السلام ساری که در کتاب یاقوت ری؛ زندگانی حضرات امامزاده ها؛ عبدالعظیم حسنی، حمزه و طاهر علیهم السلام توسط این طلبه نگاشته شده است، تقدیم حضورتان گردید

 

 

«امامزاده عباس؛ نگین شهر ساری»

نوشتۀ حجت‌الاسلام شاکر (طاهر خوش)

 

در سایت امامزاده عباس علیه السلام و اوقاف مازندران هیچ اثری از این کتاب و دیگر کتاب هایی که در مورد امامزادگان ساری؛ یحیی علیه السلام؛ سفیر مهربان امام صادق علیه السلام؛ ملامجدالدین؛ آستان مقدس تکیه پهنه‌کلا در ۳ جلد بزرگسال و یک کودک، نیست و این از بی مهری های مسئولین اوقاف استان، نسبت به این بزرگواران واجب التعظیم هست.

در بارۀ امامزاده عباس ساری
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در بارۀ امامزاده عباس ساری
/post/1579
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۱۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در مذمت تاجگذاری رضاخان

مذمّت تاجگذاری رضاخان میرپنج

از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ یوسف جیلانی 

 
علم در این عصرِ هنر، علّه شد
جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه‌بختی ما جمله شد
چرخ به کام امم سِفله شد
 
تاج کیانی به سرِ فَعله شد
 
 
تا که معارف شده ز اهل فجور 
معرفت و علم بود در کُسور
کار بلد یکسره نبش قبور
شهر شده مصطبه‌ای از شرور
 
مسجد ما مسخره‌الدوله شد
 
 
راه برِ راه، غلط شد غلط شد
کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بی‌کاه، غلط شد غلط
سال و مه و گاه، غلط شد غلط
 
این غلط از دامنه تا قُله شد
 
 
ترس من از رفتن فرِّ هماست
خشم من از این جو گندم نماست
سود و زیانش همه راجع به ماست
زانکه وطن در کف غیر از شماست
 
خون دل از دیده روان دجله شد
 
 
آنکه رضا نیست حق از وی «رضا» است
تن به «رضا» دادن ما از قضا است
شاهی مفضول هم از اقتضاء است
بازی امروزه رُل ما مَضَی است
 
بر فُضلا صدرنشین فَضله شد
 
 
یوم الاحد چهارم اردیبهشت
دست قضا فرق رضا تاج هِشت
از پی تاریخ چنین روز زشت
سال و مَهش خامه ز هجرت نوشت
 
یک بنگر ملک کیان مثله شد
 
([۱۱ شوال] ۱۳۴۴ هجری قمری)
[مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ ه.ش] 
دیوان فانی، اثر مرحوم آیت الله
شیخ یوسف نجفی گیلانی، ص۲۰۳و۲۰۴٫
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در مذمت تاجگذاری رضاخان
/post/1540
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اَعمال و اِنعام

به قلم دامنه : به نام خدا

گر پیر مناجات است ور رندِ خراباتی
هر ڪس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی

فردا ڪه خلایق را دیوان جزا باشد
هر ڪس عملی دارد من گوش به انعامی

(سعدی)

 

مجسمه‌ی سنگی سعدی


شرح و نڪته: جدا از آرایه‌های قشنگ ادبی و نیز پیام‌های ژرف این غزل -ڪه دهها راز و اندرز در آن نهفته است- سعدی در بیت ۲ و ۳ این غزل، دست‌ڪم سه پند می‌دهد به نظرم:

 

یڪی این‌ڪه؛ چه مناجاتی باشی -اهل دعا، زُهد، رازونیار، خوف‌ورجاء، و نیز خضوع‌و‌خشوع- و چه خراباتی -اهل دَیر، خانقاه، میڪده‌ی عشق، زاویه، رباط، صوفی‌مسلڪ، و نیز شعَف و شوق- به‌هرحال روز رستاخیز فرا می‌رسد و سرانجامِ ڪردارها و گفتارها و پندارها معلوم و آشڪار و دیدنی می‌گردد.


دومی این‌ڪه؛ فردا -روز بازپسین، بازخواست، بازپس‌دادن و بازگویی و حساب‌ڪتاب- آن ڪس ڪه عملش خوب و درست بود پاداشش را از خدا می‌گیرد؛ اما سعدی از روی فروتنی می‌گوید آن روز ڪه صوت و شیپور و صورِ اسرافیل دمیده می‌شود چشم و گوشش به لطف و اِنعام خدای مهربان است ڪه هم منبع فیض است و هم بر آفریده‌هایش رئوف و مهربان. زیرا ممڪن است در قیامت دست همه‌ی ما نزد خدای متعال، خالی از خوبی، و تهی از توشه باشد.

 

سومی هم این‌ڪه؛ او میان عمل صالح و پاداش نیڪو و میان مرحمت خدا و نیازِ بنده‌ی دست‌خالی، پیوند می‌زند و انسان را از یأس و سردی روحی و فڪری، حذَر می‌دهد و به سمت امید به گذشت، و دِهِش و عطایای خداوندی می‌برَد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اَعمال و اِنعام
/post/1571
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۸۳
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۳۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نیایشی از فروغ فرخزاد

به قلم دامنه : به نام خدا. خواستم در این روزهای رمَضانی -که ماهی برای برکت و نیایش و عشق و ضیافت است- لای نیایش «در برابر خدا» از مرحوم فروغ فرخزاد در کتاب «اسیر» را درین صحن باز کرده‌ و وی را از یاد نبرده باشم. اشعارش درین نیایش، بلند و چند فراز است. من دو فرازش را کمی شرح می‌کنم، گرچه شعرش کاملاً گویاست و زلال.

 

آنجا، که آنگاه به‌ژوفی می‌سُراید و شوقِ به سویِ غیرِ خدا دویدن را تقبیح می‌کند و از خدا می‌طلبد دیدگانِ او را از این شوقِ به غیر -که اغلب جذبه‌ها دارند و حیله‌ها- بسِتاند.

 

بنگرید:

 

از دیدگان روشنِ من بستان

شوق به سویِ غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزش

از برق چشمِ غیر رمیدن را

 
Forough Farrokhzad

 

و هم آنجا، در انتها، آنگاه که به‌زیبایی، و آه در سینه، و درد در دل، خدا را بر توانایی‌اش بر بنیان‌نهادنِ عالَم می‌ستاید و از حضرت باری‌تعالی به الحاح (=زاری و التماس و اِصرار) می‌خواهد رُوی خود را برای فروغ بنُماید و از دلش شوقِ گناه و نفس‌ْپرستی و حتی نقش‌پرستی را بگیرد.

 

بنگرید:

 
آه‌ ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالَم هستی را
بنمای روی و از دلِ من بستان
شوقِ گناه و نفس‌پرستی را
 
 
متن کامل شعر:
 

 

از تنگنای مَحبَس تاریکی

از منجلاب تیرهٔ این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه، ای خدای قادر بی‌همتا

 

یک دم ز گرد پیکر من بشکاف

بشکاف این حجاب سیاهی را

شاید درون سینهٔ من بینی

این مایهٔ گناه و تباهی را

 

دل نیست این دلی که به من دادی

در خون تپیده، آه، رهایش کن

یا خالی از هوا و هوس دارش

یا پایبند مهر و وفایش کن

 

تنها تو آگهی و تو می دانی

اسرار آن خطای نخستین را

تنها تو قادری که ببخشایی

بر روح من، صفای نخستین را

 

آه ، ای خدا چگونه تو را گویم

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هر شب بر آستان جلال تو

گویی امید جسم دگر دارم

 

از دیدگان روشن من بستان

شوق به سوی غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزش

از برق چشمِ غیر رمیدن را

 

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

 

یک شب ز لوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم به انتقام جفاکاری

در عشق تازه فتح رقیبش را

 

آه ای خدا که دست توانایت

بنیان نهاده عالم هستی را

بنمای روی و از دل من بستان

شوق گناه و نقش پرستی را

 

راضی مشو که بندهٔ ناچیزی

عاصی شود به غیر تو روی آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو بارد

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیرهٔ این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه، ای خدای قادر بی همتا

 

کتاب «اسیر» اثر مرحوم فروغ فرخزاد

«منبع»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نیایشی از فروغ فرخزاد
/post/1572
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۳۸
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۸ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نامه امام علی (ع) به عَمرو عاص

توضیح دامنه: این نامه‌ی ۳۹ نهج‌البلاغه است که امام علی (ع) در سال ۳۹ هجری پس از نبرد صفین به عَمرو عاص نوشته بودند. نامه چنان گویاست که نیاز به نکته و شرح و افزوده ندارد. برگردان فارسی آن از شیخ حسین انصاریان این است:
 
در پناه چنگالِ شیر!
 
«تو دینت را تابع دنیاى کسى نمودى که گمراهیش معلوم، و پرده‌ی حیایش دریده شده، شخص بزرگوار را در مجلس خود بد مى‌گوید، و عاقل را با آمیزش خود نادان مى‌نماید. قدم به جاى قدمش گذاشتى، و بخشش او را درخواست نمودى، همچون سگى که به دنبال شیر رود، که به پناه چنگال او روَد، و انتظار بکشد که اضافه‌ی صیدش را به سوى او اندازد. از این رو دنیا و آخرتت را به باد دادى، در صورتى‌که اگر به دامنِ حق مى‌آویختى آنچه را مى‌خواستى مى‌یافتى.
 
 
اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان [=معاویه] تسلّط دهد جزاى آنچه انجام دادید به شما خواهم‌داد، و اگر مرا از پاى نشاندید و خود برقرار ماندید آنچه از عذاب الهى پیش روى شماست براى شما بدتر است. والسّلام.» (منبع)
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نامه امام علی (ع) به عَمرو عاص
/post/1586
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۶۴
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم

پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم

به قلم دامنه : به نام خدا.  چندی‌پیش آقای دڪتر محمود سریع‌القلم ۳۰ سؤال را (منبع) برای پیش رُوی جمهوری اسلامی ایران پیش ڪشید، من، هر ۳۰ سؤال ایشان را در منابع خواندم، اما درین صحن، به هجده سؤالش جواب‌ڪوتاه می‌دهم. آقای دکتر محمود سریع‌القلم استاد علوم سیاسی است و من نه فقط با کتاب‌های او که با درس‌هایش آشنایم. حتی دانشجوی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل باید با کتاب‌ «توسعه‌یافتگی» و چند کتاب دیگر او، به مقطع ارشد و یا دکتری برود. البته من نگاه منتقدانه هم به این استاد دارم، چون زیاد هم سربه‌زیر نیستم. بگذرم.

 

۳۰ سؤال دکتر سریع القلم

درباره‌ی آینده‌ی ایران:


۱. آیا از جهان خواهیم آموخت؟
۲. آیا با جهان همکاری خواهیم کرد؟
۳. آیا رتبۀ حقیقی خود را در نظام بین الملل متوجه خواهیم شد؟
۴. آیا با کشور‌های دیگر رقابت خواهیم کرد؟
۵. آیا با استدلال تغیییر پیدا خواهیم کرد یا بحران؟
۶. آیا ادبیاتِ خود را نسبت به جهان تغییرخواهیم داد؟
۷. آیا تصویرِ جهان از کشور، برای ما اهمیت خواهد داشت؟
۸. آیا اهتمام خواهیم کرد که همسایگان در کشور سرمایه گذاری کنند؟
۹. آیا مزیتِ نسبی خود را در اقتصاد بین الملل مشخص خواهیم کرد؟
۱۰. آیا تخصص در مدیریت را خواهیم پذیرفت؟
۱۱. آیا خودخواهی را به ده درصد خواهیم رساند؟
۱۲. آیا خوش قول خواهیم شد؟
۱۳. آیا برای اندیشه‌های مختلف جا باز خواهیم کرد؟
۱۴. آیا شفافیت را از آزادی رسانه‌ها شروع خواهیم کرد؟
۱۵. آیا آداب انتقاد کردن از یکدیگر را خواهیم آموخت؟
۱۶. آیا اهمیتِ همکاری با یکدیگر را تشخیص خواهیم داد؟
۱۷. آیا جایگاهِ راستگویی در تداومِ دوستی‌ها را کشف خواهیم کرد؟
۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟
۱۹. آیا کمتر حرف زدن، ولی دقیق سخن گفتن برای ما مهم خواهد شد؟
۲۰. آیا سیستمِ رقابت کردنِ منطقی را ایجاد خواهیم کرد؟
۲۱. آیا میان کارآمدی و اعتماد رابطه‌ای وجود خواهد داشت؟
۲۲. آیا هر شهروندی قادرخواهد بود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟
۲۳. آیا برای حفاظت از محیط زیست سرمایه گذاری خواهیم کرد؟
۲۴. آیا قابل اتکا بودن در داخل و خارج برای ما اهمیت خواهد یافت؟
۲۵. آیا اینکه همه شهروندان پس انداز داشته باشند مهم خواهد شد؟
۲۶. آیا قرارداد اجتماعی شکل خواهیم داد؟
۲۷. آیا ثبات اقتصادی ضرورت پیدا خواهد کرد؟
۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم کرد؟
۲۹. آیا به فکر کشور در بیست و پنج سال آینده خواهیم بود؟
۳۰. آیا معلوم است چه مسائلی برای ما اهمیت دارند؟

 

 

 
 
پاسخ‌های دامنه

 

 

۱۵. آیا آداب انتقادڪردن از یڪدیگر را خواهیم آموخت؟

 

دامنه: تا زمانی‌ڪه دو نهاد حوزه و دانشگاه به‌آسانی نتوانند از همدیگر و نیز باهم به قدرت سیاسی، انتقاد مسالمت‌آمیز به قول رایج: (=سازنده) ڪنند، این عیب به عنوان حلقه‌ی مفقوده باقی می‌مانَد و به‌مراتب در جامعه نیز چنین نُقصانی حڪمفرماست.

 

۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟

 

دامنه: هنوز در ایران در میانِ هم قدرت و هم جامعه، بر سر اصالت حیات دنیا و آخرت فهم نوین تعمیم نیافته است. به قول آیت‌الله جوادی آملی دنیا با دنیازدگی فرق دارد. دنیا یعنی زیبایی‌های آفرینش اما دنیازدگی یعنی فرعونیت، یعنی قارونیت، و من بیفزایم یعنی بلعم یاعورایّت و دینار و دِرهمیّت. پس؛ زندگی را باید جدی گرفت زیرا دین مبین اسلام آن را مزرعه یعنی پیش‌زمینه‌ی زیبای آخرت دانست.

 

۲۲. آیا هر شهروندی قادر خواهدبود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟

 

دامنه: تا زمانی ڪه از تز سه‌بُعدی رهبری یعنی رفع فقر و فساد و تبعیض چیزی به‌جز همان شعار باقی نمانده باشد، نه. زیرا یڪ اصل در عدالت علوی و یا حتی عدالت رالزی، برابریِ فرصت است. برابری انسانی پیشڪش. زشت‌ترین ڪُشنده‌ی این پتانسیل‌ها برای شهروندان «رانت» و فڪر منجمد تفتیش عقاید مردم است. حتی اگر شهروندی خواست ڪارگر نگهبان فلان پلاژ فلان اداره در لب دریا باشد باید ولایت فقیه را قبول و التزام داشته باشد. خُب، نداشته باشد، مگر عصر، عصر شاه است ڪه اگر ڪسی به شاه التزام و اعتقاد نداشت  و عضو حزب رستاخیز نبود، از ایران برود. وقتی شهروندی حق شغل ندارد، یعنی همان اخراج از ایران. پوزش؛ این جواب ڪمی طول ڪشید

 

۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم ڪرد؟

 

دامنه: قرار بود تا ۱۴۰۰ به این چشم‌انداز برسیم. ڪه نرسیدیم. یڪ دولت، طی هشت سال در تمام مدت، سلیقه‌ای عمل ڪرد و شخصی و با شیوه‌ی یڪدندگی، ڪه حتی سازمان برنامه‌وبودجه -ڪه مرڪز تقسیم پول بر حسب ڪارشناسی‌ست- تعطیل و منحل ڪرد و آب از آب تڪان نخورد. این مدیریت غیرسلیقه‌ای زمان می‌برَد. چه مرحوم رفسنجانی ڪه پایه‌گذار و بدعت‌گذار مدیریت سلیقه‌ای و چه آن دولت مشهور ۹ + ۱۰ ڪه مدیریت سلیقه‌ای را به بدترین شڪلش درآورده بود، ضربه‌ی ڪاری را به سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای زدند، و نه فقط حرفِ رهبری را بر زمین می‌زدند ڪه  آن فرموده‌ی امام خمینی را نیز نادیده می‌گرفتند ڪه قرار بود بعد از جنگ همه به قانون اساسی برگردند. بیشتر بخوانید ↓

پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم
/post/1578
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۶۴
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان

به قلم دامنه : به نام خدا. چندی‌پیش متن مصاحبه‌ی آقای یورگن هابرماس را در یکی از منابع خبری خواندم. بهتر از من می‌دانید که او فیلسوف مارکسیست آلمان است و منتقد سرسخت مدرنیته به سبک لیبرالیسم. در صدارت آقای سیدمحمد خاتمی به ایران هم آمده بود. او این روزها که بحران عالمگیر را مشاهده کرده، سخنان مهمی گفته که برداشت آزاد و تفسیرم را ارائه می‌کنم:

 

یورگن هابرماس

 

او این روزها را به‌گونه‌ای می‌بیند که در ذهنش رژه می‌روند و صف‌به‌صف می‌گذرند و همین موجب شده که «جوامع پیچیده» را «دائماً با ناامنی‌های بزرگی» روبرو ببیند. او این وضع فعلی جهان را «ناامنی اگزیستانسیالیستی یا وجودی» می‌خوانَد که «همزمان در سطح جهانی، ذهنِ افراد و رسانه‌‌ها را درگیر» خود ساخته است.

 

لابُد خوانندگان فکرت می‌دانند یکی از حالات در اگزیستانسیالیسم، وضع آدمی در حالت لبریز از لرز درونی و روحی‌ست.

 

هابرماس درین مصاحبه‌ی تازه‌اش (منبع) پس از توجه‌دادن مخاطب به وضع‌وحالِ جهان، به این نتیجه می‌رسد که تنها یک چیز را می‌توان گفت و آن این‌که: «هیچ‌گاه تا به امروز، ما چنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان در شرایط زندگیِ تحت شرایط نامعلوم نداشته‌ایم.»

 

او آنگاه به عنوان یک فیلسوف مارکسیست، -که من احتمال می‌دهم متافیزیک و ماوراء و معنویت در وی اثر تازه‌ای گذاشته‌است- می‌گوید: «به آنچه که می‌توانیم از گفتمانِ بینِ اعتقاد و دانش بیاموزیم، علاقه دارم.»

 

در حقیقت این فیلسوف مادّی و منتقد روزگار، از پیوند اعتقاد و دانش سخن می‌گوید که در نگاه وی، در درون این گفتمان، آموزه و آموختن نهفته است. و این، باور نوین این فیلسوف حال‌وحاضر جهان است که می‌تواند اثری تازه بر شنوندگان او بگذارد. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان
/post/1569
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۱
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بول‌الاِبل

بول‌الاِبل

به قلم دامنه : به نام خدا. میان گم‌گشته و گمراه فرق از زمین است تا به ثُریّا. گم‌گشتگی عارضه‌ای طبیعی است و ناپدیدشدن و بی‌نام‌ونشانی ڪه با ڪمترین پرس‌وجو و ڪاوش و آدرس‌پُرسی حل می‌شود. حتی پیامبر خدا (ص) هم موقع هجرت مخفی از مڪه به یثرب، یڪ عرب بادیه‌نشین را بلَدچیِ خود ڪرد ڪه در بیراهه‌ی صحرای بی‌نشان و زُمخت میان مڪه و مدینه، مسیر را گُم نڪند.


اما گمراهی، ضلالتی غیرقَسری‌ست، و نیز انحراف و ڪجروی. گم‌گشته باز می‌آید به ڪنعان. اما گمراه معلوم نیست سر از ڪجا درمی‌آورَد.

البته گمراهی عوامل فراوانی دارد. اما گاه، گمراهی ناشی از فهم نادرست است و اطلاعات غلط. وقتی پایه‌ی فڪر ڪسی نادرست چیده شود تا ثُریّا ڪج می‌رود؛ مگر آن‌ڪه فهم خود را بازبینی و به قول برنشتاین -مارڪسیست تجدیدنظرطلب آلمانی- «revision» (=بازنگری) ڪند و یا این‌ڪه مشمول هدایت خدا قرار گیرد و به راه بازگردد.


مثال تازه می‌زنم: وقتی فردی در بحران عالَمگیر ڪنونی، خیال ڪرده است «بول‌الاِبل» اِدرارِ شُتر است و از سرِ شیّادی، یا طمّاعی و یا نفهمی و اطلاعات غلط، برای مردم نوشیدن آن را تجویز می‌ڪند، چنین فردی گم‌گشته نیست، بلڪه گمراه است. حال آن‌ڪه «بول‌الاِبل» نام یڪ گیاهی است ڪه در سرزمین حجاز می‌رُوید و برای درمان ریه، ڪاربردی مفید و ڪارا دارد. نه این ادرار شتر باشد و خلقُ‌الله را به آن فریفت.

نڪته: اطلاعاتِ غلط، موجب خَلط‌ِ نتیجه می‌شود و ڪم‌ترین بازتاب آن تشویش اذهان است به سمت گمراهی و گیجی و مَبهوتی.

یادآوری: در محل ما به یڪ بوته‌ی وحشی (=خودرو) و یا یڪ گُل خانگی، به علت این‌ڪه از نام علمی و جاری آن باخبر نیستند، «آخوندِ شلوار لینگه» می‌گویند. یعنی بوته‌ای ڪه برگ‌هایش شبیه لنگه‌ی پهن شلوار آخوند و روحانی است. زیرا این صنف، زیرشلواریی نه تنگ و چسبان، ڪه پهن و گشاد و آزاد می‌پوشند. به تعبیر محلی سرشلوار نمی‌پوشند. حال اگر ڪسی علت این نامگذاری «آخوندِ شلوار لینگه» را نداند مانند این می‌مانَد ڪه گُل‌گاوزبان را واقعاً زبانِ گاو بداند.

ڪشڪولی و خاطره: روزی با رفقا منزل یڪی از افراد محترم بودیم. آقای سیدمحمد خاتمی آن روز، خون داده بود. وقتی تصویرش -چون رئیس جمهور بود- داشت پخش می‌شد، آن آقای محترم و بزرگوار، تا دید آقای خاتمی به جای شلوار آخوندی، شلوار ڪمربنددار مُڪلّا (=غیرآخوندی) بر تن دارد و رفت خون اهداء ڪند، به‌شدّت عصبانی شد و گفت او با این ڪارش آبروی روحانیت و دین را بُرد!

بگذرم. چه گذشتنی هم. فقط بگویم من از منتقدین آقای خاتمی‌ام، البته نه به سبڪِ و سیاق آقای حسین الله‌ڪرم و آقای مسعود ده‌نمڪی و آقای حسن رحیم‌پور ازغدی؛ نه.

راستی، روستای ازغَد هم، در دیار بینالود مشهد است؛ ڪمی آن‌طرف‌تر از طُرقبه و زُشڪ و چقَندر. ڪه من بارها رفتم، هم اینجاها را و هم شاندیز و سدّ روستای گلستان آن دیار را و نیز امامزاده یاسر و ناصر را.
بول‌الاِبل
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بول‌الاِبل
/post/1574
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۰
  • پست شده - سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۳۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۵۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و نهم

 
 
فرق‌های سوم خرداد با دوم خرداد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
اولی سال ۶۱ رخ داد، دومی سال ۷۶.
اولی محصول مشترک ارتش و سپاه و بسیج و اساساً تمام ملت است، دومی محصول مشترک جناح چپ و حضور سیاسی انبوه ایرانیانی که با رأی «آری» به آقای سید محمد خاتمی، خواستند دست‌کم به یک تفکر که دو شاخه داشت و سه ریشه، «نه» بگویند.
 
اولی ظفرمند ملی بود. دومی ظفرمند سیاسی. و هر دو، هنور هم به عنوان یک مبداء و مَبادی در میان مردم محل بحث‌های متفکرانه و اندیشناک است.
 
اولی رخدادی خداداد برای حفظ آب‌وخاک ایران و ایمان ایرانیان در خطّه‌ی نبرد حساب می‌شود و از درخشان‌ترین روزهای عزّت و دفاع غیورانه‌ی ملت. دومی رخدادی خودی و خواهندگی سیاسی شهروندی برای غلبه بر رقیب با سازواره‌ی مدرن انتخابات و دست‌یابی به قدرت سیاسی و اجرائی و به گردش درآوردن قدرت میان ملت بر مدار قانون اساسی و رهبریتِ شرعی و قانونی رهبری.
 
اولی چون ملی ماند، در تقویم ایرانی ماند؛ البته سهم قدرت رسمی درین باره آشکار است ولی دومی چون مصادره شد و چهارراهی گردید برای تقاطع و نزاع‌ها، نماند؛ زیرا چراغ‌های راهنماییِ زرد و سبز و قرمز نیز نتوانست این تقاطع را از گره کورِ ترافیک و راهبندان برهانَد، به همین علت، به نفس‌نفس افتاد و سرانجام از درون فراموش و از بیرون نابود شد. من نابود را هم «نا»بود می‌دانم، هم نبود می‌بینم و هم سرکوب و سرکوفت.
 
این متن را نمی‌بندم. اما اگر بخواهم ادامه هم بدهم تا چندین صفحه گنجایش دارد که بنویسم. پس بگذرم.
 
نکته‌ی ۱ : جناح چپ، شیوه‌ی زیست سیاسی با رهبری را نیاموخته بود و رقیبِ ضعیف اما قادر به جَهر و نیز متّصل به دخمه‌های تاریک او -یعنی تلفیقی از جناح راست- راحت و آسان آنان را در خط معارضه‌ی خطرناک، به‌خط کرد و در عملیات روانی فائق آمد. البته یاد قوه‌ی قضائیه آقای یزدی هم یاد باد! باد.
 
نکته‌ی ۲ : رأی آری در دوم خرداد، رأی سلبی هم بود ولی آقای سید محمد خاتمی کم‌کم، کم آوُرد و خود را دربست در اختیار آقای رفسنجانی قرار داد. کسی که به قول آقای آیت الله یوسف صانعی با ریسمان او نمی‌توان به چاه رفت و سالم برگشت. حال آن‌که خیزِِ بی‌نظیر مردم برای به قدرت رساندنِ هر دو نامزد از هر دو جناح راست و چپ (آقایان: ناطق و خاتمی) بیشتر از هر چیز، برای دوری از سیاست تعدیل اقتصادی -که سیاست لیبرالیِ ناقص و آمرانه آقای رفسنجانی بود- صورت گرفته‌بود اما آقای خاتمی با عنوان این‌که آقای رفسنجانی «شناسنامه‌ی انقلاب» است خود را در ذیل و ظل او بُرد (البته از نوشتن این لغت با ذال پرهیز می‌کنم) و بُرد را به باخت عوض کرد؛ به زبان زیبایی محلی دَگش نمود.
 
نکته‌ی ۳ : شعار احساسی «شناسنامه‌ی انقلاب» و شعار استراتژیک و بعدها تاکتیکی جناح راست که «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» چونان دو تیغه‌ی تیز و بِرّانِ یک قیچی عمل کرد. اما ناگفته نگذارم او بعدها در بحران ۸۸ پی برد که کجای سیاست بایستد، ملت روی خوش نشان می‌دهد. کاخ سیاست بر خلاف آرزوی کورت والد هایم دبیر کل وقت سازمان ملل متحد «شیشه‌ای» نیست، بلکه به نظر من پهنه‌ی سیاست همآره کِدر است. باید بینا و دانا و توانا بود تا پشت مشجّر و مات آن را دید. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم!
 

روس و رامی مخلوف

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. رامی مخلوف پسرعمه‌ی بشّار اسد است؛ مرد ثروتمند و سیاسی سوریه که این‌روزها بحث روز سوریه با اسم او آمیخته است. دارایی‌ها و نفوذ او، مورد شک و در نتیجه مورد وارسی حکومت سوریه قرار گرفته است. او اعتراض خود را به شبکه‌های اجتماعی کشانده است. این‌که آیا روسیه درین قضیه‌ی پیچیده، دستی نامرئی دارد یا نه، نامعلوم است. زیرا اساس رفتار روسیه از یک قرن پیش تا اکنون، همچنان مخفی‌کاری و بسته‌نگه‌داشتن و جلوگیری از درز خبر و اطلاعات بوده‌است. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۵۹
/post/1615
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نظامِ نظارتیِ جدید هولناک

به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ترجمه‌ی مقاله‌ی مفصّل «یووال نوح هراری» استاد تاریخ در دانشگاه عِبری اورشلیم را خواندم ڪه برای «فایننشنال‌تایمز» (اینجا) از اوضاع امروز و فردای جهان نوشت. خواستم به‌علت بااهمیت‌بودنِ این مقاله، خوانندگان را درین متن شریڪ ڪنم. مطالب داخل گیومه «...» از اوست.

 

 

یووال نوح هراری

 

وی برین نظر است ڪه به‌زودی همه‌ی ما تحت نظر قرار خواهیم گرفت و مهمتر این‌ڪه «هیچ‌یڪ از ما دقیقاً نمی‌دانیم چطور ما را زیرِ نظر گرفته‌اند.» زیرا «فناوری نظارتی با سرعت سرسام‌آوری در حال پیشرفت است.» او با توجه به واقعیت‌های این روزهای جهان -ڪه از یڪ بیماری مشڪوڪ در ووهان آغاز و در ڪمترین زمان، به‌سرعت باد عالَمگیر گردید- جهانی را فرض ڪرده است ڪه در آن دولت‌ها، همه‌ی شهروندان را موظف به استفاده از «دستبند زیست‌سنجی» می‌ڪنند و دائم شهروندان را ڪنترل می‌نمایند تا سلامت، و در حقیقت بقای زیستن را با دستور و نظارت، تأمین و تمهید ڪنند؛ به آن حد از نظارت و ڪنترل، ڪه پیش از آن‌ڪه خودِ شهروند بفهمد، دولت‌ها باخبر می‌شوند ڪه «چه ڪسی بیمار است، ڪجا بوده‌است، و با چه ڪسی دیدار ڪرده‌است»؛ تا ازین طریق، زنجیره‌ی انتقال بیماری را «ڪوتاه و حتی ڪلاً پاره ڪنند.»

او سپس به جنبه‌ی منفی آن می‌پردازد و به این نتیجه می‌رسد ڪه «این امر به نظامِ نظارتیِ جدید هولناڪی مشروعیت می‌بخشد.» آن‌گاه به نقد دولت ڪنونی آمریڪا وارد می‌شود و می‌گوید: «این دولت، به‌وضوح به همه فهمانده ڪه به عظمت آمریڪا، بسیار بیشتر از آینده‌ی بشر اهمیت می‌دهد.»

نوح هراری در این مقاله‌اش حتی از یڪ سیاست مخفی رژیم جعلی اسرائیل پرده بر می‌دارد ڪه در پی آن بنیامین نتانیاهو، به «سازمان امنیت اسرائیل» اجازه داد ڪه از فن‌آوری نظارتی‌ -ڪه همیشه از آن برای ردیابی و ترور مبارزان جبهه‌ی مقاومت استفاده می‌ڪند- برای «ردیابی بیماران مبتلا به ویروس» استفاده ڪند. و وقتی ڪمیسیون پارلمان این رژیم، با این اقدام موافقت نڪرد، او «با صدور حڪم اضطراری حرفش را به ڪرسی نشاند.»


چهار نڪته می‌نویسم و بس:

۱. جهان -چه مدرن و پیشرفته و لیبرالش و چه به قول آنان جهان سوم و عقب‌مانده‌اش و در حقیقت عقب‌نگه‌داشته شده‌اش- اندڪ‌اندڪ طی دهه‌ی گذشته با نصب دوربین در خیابان‌ها، فروشگاه‌ها و جای‌جای ڪشور و حتی در توالت‌ها و آسانسورها بشر را آن‌به‌آن می‌پایند؛ حال با ورود فن‌آوری نوین و پایش و ڪنترل ۲۴ هر شهروند، دیگر غوزبالای‌غوز می‌شود و بر چهره‌ی دروغین جهان لیبرال! خش می‌افتد ڪه خیلی‌وقت است افتاد و آگاهان باخبرند.

۲. حتی ڪشورهایی ڪه پُز می‌دادند آزاد و لیبرال‌اند، زودتر از همه به این فن ّو عمل، روی آورده و می‌آورند. آمار چندسال پیش نشان می‌داد انگلیس بیشترین دوربین‌های نظارتی خیابانی را دارا بوده‌است.

۳. دوربین البته در جای خود خوب است، زیرا هم از امڪان وقوع جُرم می‌ڪاهد و هم اگر جرمی و یا اتفاقی رخ داده‌باشد ثبت می‌سازد و داوری در باره‌ی آن را آسان‌تر. اما پایش دائمی شهروندان، منجر به مخدوش‌شدن آزادی‌ها و ازجمله آزادی سیاسی می‌شود.

۴. با این چشم‌اندازِ نظامِ نظارتیِ جدید هولناڪ، به نظر من فقط باید قانون اساسی قویی داشت و نیز فرهنگ و آداب شهروندی بالا و والا. تا هم دولت‌ها و هم ملت‌ها با تعامل قدرت و جامعه‌ی مدنی پیش بروند؛ وگرنه هرگونه اختلال درین روند، چه از سوی قدرت و چه از سوی شهروند (=سیتی‌زن) موجب با ایستایی و ویرانی تمدنی می‌شود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نظامِ نظارتیِ جدید هولناک
/post/1570
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۲۳
  • پست شده - سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مُرسم، اُوسا و داراب‌کلا

مُرسم، اُوسا و داراب‌کلا

 

اوسا و دارا‌ب‌کلا تا اینقَدر زیبا

 

مُرسم. منزل آقاسید موسی صباغ

 

عکس‌ها در اینجا

 

هیمه تَش؛ پیش از کباب. دل را بُردی جناب یک دوست

مُرسم، اُوسا و داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مُرسم، اُوسا و داراب‌کلا
/post/1575
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۹۰
  • پست شده - دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مسافرت آب و آتش و آبرو

مسافرت آب و آتش و آبرو

به نام خدا. روزی آب و آتش و آبرو جلسه گرفتند و نشست و ڪنفرانس؛ به قول فرهنگستان ادب: همآیش. با هم قول‌وقرار گذاشتند هر یڪ، جداجدا به مسافرت بروند. و نیز تعیین ڪردند ڪی برمی‌گردند.

 

آب گفت من مرداد برمی‌گردم ڪه زمین را سیراب ڪنم. آتش گفت من آبان برمی‌گردم ڪه مردم را گرم ڪنم. آبرو ساڪت ماند و چیزی نگفت. آب و آتش اعتراض ڪردند چرا حرف نمی‌زنی؟ آبرو، سڪوت را شڪست و گفت من نمی‌روم. من نباید بروم. من اگر بروم، دیگر برنمی‌گردم!

 

نتیجه: آری؛ آبرو راست می‌گفت. آب و آتش هم راستین بودند. اما آبرو اگر برود، دیگر برای ڪسی حیثیت نمی‌مانَد.


یادآوری: سال ۵۸ استاد شهید مرتضی مطهری، یڪی از مغزهای متفڪر ایران و اسلام توسط «فرقان» ترور شد. یڪ گروه به سرڪردگیِ یڪ روحانی به اسم علی‌اڪبر گودرزی. او خود را مفسّر قرآن و نام گروه‌اش را فرقان می‌نامید؛ -نامی دیگر از قرآن- ڪه توسط آقای علی‌اڪبر ناطق نوری محاڪمه و اعدام شد.

 

اشاره: من شریعتی و مطهری را دو بال برای پرواز اندیشه‌های ژرف و انقلابی می‌دانسته و می‌دانم. ڪتاب‌های این دو متفڪر را باید در ڪنار هم خواند تا موزون شد. مرحوم شریعتی در ۴۴ سالگی به مرگ مشڪوڪ در لندن در گذشت و در حرم حضرت زینب (س) در دمشق به امانت دفن شد؛ شهید مطهری در ۶۰ سالگی ترور شد و در حرم حضرت معصومه (س) در قم دفن.

 

اگر هر یڪ از آن دو، ۲۵ سال دیگر بیشتر عمر می‌ڪردند به‌یقین آثارشان عظیم‌تر، افڪارشان غنی‌تر و رهگشایی‌های‌شان تئوری‌تر هم می‌شد. تئوری‌‌ها؛ ڪه پایه‌ی عمل‌اند و بستر راه.

 

البته هیچ انسان را طبق آموزه‌ی توحیدی اسلام، نباید بُت کرد و پرستید. و این دو هم بُت‌شدنی نیستند. 

 

نڪته: در جمهوری اسلامی -البته عده‌ای- تمام تلاش‌شان بر این شده‌بود ڪه آبروی دڪتر شریعتی بریزند و بر آبروی آیت‌الله مطهری بیفزایند. حال آن‌ڪه، نه توانستند شریعتی را محو و نیست ڪنند و نه توانستند از مطهری درس بیاموزند. زیرا ڪارهای این عده با افڪار شهید مطهری زمین تا آسمان فرق است. مثلاً مطهری می‌گفت اسلام با آزادی پیش آمده است نه با استبداد. یا می‌فرمود: نباید بر دین پوست پلنگ پوشید، آنگاه اگر چنین ڪنند، مانند عصر ڪلیسا، موجب مادیگرایی می‌شوند. بگذرم.

 

آری؛ آبروی شریعتی و آبروی مطهری از یڪ بستر آب دارد و آتش. یڪی از ڪویر مزینان و دیگری از ڪویر فریمان، و هر دو از دیار علم و ادب ایران، خراسان

مسافرت آب و آتش و آبرو
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مسافرت آب و آتش و آبرو
/post/1568
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ با پدرم و حاج‌آقا سجادی

به قلم حجت‌الاسلام محمدجواد غلامی دارابی: به نام خدا. روز هفتم محرم. دوستان ارجمند سلام. وقت بر شما خوش ، طاعات و عبادات مقبول درگاه حق تعالی ، در اون سالهای ابتدایی طلبگی  به رسم هر ساله دارابکلایی ها  روز هفتم  ماه محرم به روستای زیبای مرسم جهت عزاداری رفتم، یادم میاد وقتی وارد مسجد مُرسم شدم مرحوم حاج شیخ علی‌اکبر آقای طالبی پدر آقا ابراهیم و آقا باقر رو دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: منتظر روضه خوانم اما دیر کرده نمیدونم چیکار کنم؟

 

حجت الاسلام غلامی دارابی

 

بعد از چند لحظه با لبخند رو کرد به من گفت؛ " آق شیخ محمد شیطُن لینگه بشکن امروز بو روضه بخون". من که ترسیده بودم گفتم حاج آقا من دو سه ساله طلبه شدم و فقط در حد فعل و فاعل و مبتدا و خبر میدونم ضمن اینکه لباس روحانی ندارم، اما یک پیشنهاد دارم گفت: بگو چیکار کنم؟ آخه من برا منبر امروز آماده نیستم، گفتم با توجه به اینکه مخاطبین شما امروز متفاوت با شب ها هستند، خودتون برید منبر و خلاصه ای از مطالب هفت شب گذشته رو بیان کنید.

 

حاج اقا پیشنهاد منو پذیرفت و رفت منبر. اتفاقا اون روز منبرشون خیلی خوب از آب درآمد. و وقتی از منبر پایین اومدند حضار از ایشون تشکر قدردانی کردند. منم رفتم خدمتتشون گفتم حاج آقا خیلی خوب بود. در همون حال  مرحوم حجت الاسلام حاج آقای سجادی که وسط منبر وارد مسجد شده بود اومد کنار ما و رو کرد به حاج آقا طالبی گفت؛ "عَم قلی ضَب منبری بِیه احسنت"، در ادامه گفت: پاکت این منبر با منه؛ حاج اقا گفت: این پاکت را باید بدی به آق شیخ محمد، چون منبر من با پیشنهاد او بود.  آقای سجادی یک نگاهی به من کرد و گفت، "خا چیشی خوندنی تِه؟" گفتم : مُغنی البیب ،بعد با سخاوت تمام دو تا پاکت پُر و پیمون درآورد یکی به حاج آقا و دیگری به من داد. حاج آقا ظاهراً خیلی گرسنه اش شده بود رو کرد به آقای سجادی گفت: حالا بریم ناهار بخوریم که بدجور اِما رِه وشنا بَیه . یاد و نام هر دو مرحوم را با ذکر صلوات گرامی می دارم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ با پدرم و حاج‌آقا سجادی
/post/1567
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بهاءالدین خرمشاهی

متن نقلی به تنظیم دامنه: استاد بهاءالدین خرمشاهی را نمی‌توان در یک حوزه خاص محصور کرد. او نویسنده، مترجم، روزنامه‌نگار، طنزپرداز، فرهنگ‌نویس، حافظ‌پژوه و شاعر ایرانی است که در ۷۵ سالگی هم خود را بی‌نیاز از آموختن و دانستن نمی‌داند. استاد خرمشاهی گفت: «با نام خدا که اگر این بیماری عالم‌گیر از او نباشد، ولی شفا از اوست، من هم مثل همه مشکل دارم؛ البته کمتر. چون من عمری در خانه کار کرده‌ام و حدود ۱۰۰ کتاب و ۱۳۰۰ مقاله نوشته‌ام. در این ایام هم زبان شکر دارم... ما به دنیا آمده‌ایم که برویم. هیچ کس ماندنی نیست. در جایی نوشته‌ام مرگ تغییر ناپذیر است و استثنا هم ندارد، اما بهتر است نگاه ما به مرگ تغییر کند و به خاطر زندگی‌مان به آن فکر کنیم»

 

این حافظ‌پژوه گفت: «پیشنهاد می‌کنم این ماه مبارک را با ترجمه قرآن سر کنید. ما اگر معانی را ندانیم، هیچ وقت تحت تأثیر قرار نمی‌گیریم. من خودم ۶۰ سال است که قرآن را از ۱ تا ۴ صفحه هر روز می‌خوانم و در معانی‌اش تدبر می‌کنم و گاهی در یادداشت‌هایم در مجله ادبی بخارا با ترجمه منظوم می‌آورم.

 

 

شاید کمتر کسی بداند «بخ بخ میرزا» معروف در نشریه «گل آقا»، استاد بهاءالدین خرمشاهی، حافظ‌پژوه برجسته باشد. این نویسنده و مترجم سال‌ها در حوزه نثر و شعر طنز فعالیت کرده و یکی از آخرین آثارش در این زمینه مجموعه «دلرباعی‌ها» است که ۲۰۰ رباعی طنزآمیز را در برمی‌گیرد و از سوی انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. استاد خرمشاهی در پایان گفت‌وگو با ذکر حدیثی ناب آرزو کرد که طاعات همه در این ماه ضیافت الهی مورد قبول باشد: «خدا را بجویید؛ البته پیدا می‌کنید». (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بهاءالدین خرمشاهی
/post/1557
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۵۳
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱ ۲ بعد