مسافرت آب و آتش و آبرو
به نام خدا. روزی آب و آتش و آبرو جلسه گرفتند و نشست و ڪنفرانس؛ به قول فرهنگستان ادب: همآیش. با هم قولوقرار گذاشتند هر یڪ، جداجدا به مسافرت بروند. و نیز تعیین ڪردند ڪی برمیگردند.
آب گفت من مرداد برمیگردم ڪه زمین را سیراب ڪنم. آتش گفت من آبان برمیگردم ڪه مردم را گرم ڪنم. آبرو ساڪت ماند و چیزی نگفت. آب و آتش اعتراض ڪردند چرا حرف نمیزنی؟ آبرو، سڪوت را شڪست و گفت من نمیروم. من نباید بروم. من اگر بروم، دیگر برنمیگردم!
نتیجه: آری؛ آبرو راست میگفت. آب و آتش هم راستین بودند. اما آبرو اگر برود، دیگر برای ڪسی حیثیت نمیمانَد.
یادآوری: سال ۵۸ استاد شهید مرتضی مطهری، یڪی از مغزهای متفڪر ایران و اسلام توسط «فرقان» ترور شد. یڪ گروه به سرڪردگیِ یڪ روحانی به اسم علیاڪبر گودرزی. او خود را مفسّر قرآن و نام گروهاش را فرقان مینامید؛ -نامی دیگر از قرآن- ڪه توسط آقای علیاڪبر ناطق نوری محاڪمه و اعدام شد.
اشاره: من شریعتی و مطهری را دو بال برای پرواز اندیشههای ژرف و انقلابی میدانسته و میدانم. ڪتابهای این دو متفڪر را باید در ڪنار هم خواند تا موزون شد. مرحوم شریعتی در ۴۴ سالگی به مرگ مشڪوڪ در لندن در گذشت و در حرم حضرت زینب (س) در دمشق به امانت دفن شد؛ شهید مطهری در ۶۰ سالگی ترور شد و در حرم حضرت معصومه (س) در قم دفن.
اگر هر یڪ از آن دو، ۲۵ سال دیگر بیشتر عمر میڪردند بهیقین آثارشان عظیمتر، افڪارشان غنیتر و رهگشاییهایشان تئوریتر هم میشد. تئوریها؛ ڪه پایهی عملاند و بستر راه.
البته هیچ انسان را طبق آموزهی توحیدی اسلام، نباید بُت کرد و پرستید. و این دو هم بُتشدنی نیستند.
نڪته: در جمهوری اسلامی -البته عدهای- تمام تلاششان بر این شدهبود ڪه آبروی دڪتر شریعتی بریزند و بر آبروی آیتالله مطهری بیفزایند. حال آنڪه، نه توانستند شریعتی را محو و نیست ڪنند و نه توانستند از مطهری درس بیاموزند. زیرا ڪارهای این عده با افڪار شهید مطهری زمین تا آسمان فرق است. مثلاً مطهری میگفت اسلام با آزادی پیش آمده است نه با استبداد. یا میفرمود: نباید بر دین پوست پلنگ پوشید، آنگاه اگر چنین ڪنند، مانند عصر ڪلیسا، موجب مادیگرایی میشوند. بگذرم.
آری؛ آبروی شریعتی و آبروی مطهری از یڪ بستر آب دارد و آتش. یڪی از ڪویر مزینان و دیگری از ڪویر فریمان، و هر دو از دیار علم و ادب ایران، خراسان