به قلم دامنه. به نام خدا. از کتاب «حسینِ علی» -که چند سال پیش خوانده و یادداشتبرداری کردهام- مطابق روال معرفی کتابها، چهار نکته به اشتراک میگذارم. نویسندهی کتاب «م. مؤید» است؛ از انتشارات چاپ و نشر بینالملل. در ۶۱۲ صفحه. چاپ دوم ۱۳۸۶. نویسنده به سبک ادبیات ایرانی کتاب را نگاشت. شبیه متنهای میرجلالالدین کَزّازی.
ص ۸۴ : نخستین ناتوانی یزید ناتوانی او از ستُردن یادِ خاندان [ اهل بیت عصمت ع ] از جان و دل آدمیان است، یادمان نخواهی ستُرد.
ص ۴۶ : امام صادق (ع) فرمود: «میان آرامگاه حسین (ع) تا آسمان هفتم جایگاه آمد و شدِ فرشتگان است.»
ص ۷۴ : آیا حسین (ع) این همه تاریکی ها را میپذیرد؟ ...
ص ۱۰ : به نقل از ص ۶۲ مَقتلالحسین سید عبدالرّزاق مولوی مقدم از امام باقر (ع) نقل شد که فرمود: «یاران نِیام حسین، دردِ آهن را نمیشناختند.» یعنی شوق شهادت.
گردنهی خوشییلاق شاهرود به آزادشهر
مرداد ۱۳۹۸. بازگشت از مشهد مقدس. عکاس: دامنه
متن نقلی: محتوای دعوت در دورهی مخفی. یگانهپرستی و پرهیز از بتپرستی که اساس و شالوده دعوت پیامبر (ص) را در تمام دوره رسالت تشکیل میداده مبتنی بوده است بر خودسازی از طریق شب زندهداری، تربیت روح، پایبندی به اصول اعتقادات اسلامی و تحمل سختیها و صبر و شکیبایی و تلاش زیرا میبایست رفتار و شخصیت آنان را تغییر دهد. دقت در پیام آیات اولیه حمد و مدثر و مزمل که در شمار نخستین آیات دوران دعوت مخفی است، وظیفه پیامبر (ص) و اصحاب را به تزکیه و پالایش درون و تلاش و غلبه بر وسوسههای شیطانی و ذکر و تسبیح و عبادت و برگزاری نماز مطرح کرده است. علاوه برآن باید آماده شوند برای رویارویی با مشرکین و مبارزه جدی و نبرد فکری سنگین با مخالفین حتی با اقوام نزدیک و اعضای خانواده و عشیره در زمانی که متعرض مسلمانان شوند. (السیره الحلبیه، ج ۱، ص ۲۸۳) (منبع)
به قلم دامنه. به نام خدا. مادر روزنامه مطالعه میکرد. بچهاش گفت بیا بازی کنیم. مادر که گرمِ خواندن بود و وقتِ بازیکردن نداشت، قسمتی از روزنامه را _که نقشهی جهان در آن بود_ چندین تکّه کرد و به بچه داد و گفت: این تکّهها را مانند پازل جور کن. بچه کمی بعد، جور کرد. مادر با شگفتی پرسید تو که نقشهی جهان را بلد نبودی چهجوری، جور کردی؟ بچه جواب داد: من که جهان را درست نکردم، آدمهای پشت روزنامه را جور کردم. جهان خودش درست شد. پدر وقتی از کارخانه به خانه رسید، از ذکاوت فرزندش به قول رایج: «شاخ در آورد».
به قلم دامنه. به نام خدا. مظفرالدینشاه پرسید مقصود از «مشروطیت» چیست؟ جواب دادند: عدل، علم، ترقی و آبادیِ مملکت. گفت: یعنی تهران مانند لندن میشود؟ جواب دادند: بلی. گفت: چه بهتر از این. پس؛ فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ صادر کرد!
نکته بگویم: سالهای دور، در آثار شهید مطهری _نمیدانم کدام کتاب_ خوانده بودم که تعریف میکرد (بدین مضمون) که برخی از مخالفینِ «مشروطه» اصلاً نمیدانستند مشروطه چیه؟ لذا وقتی از سرِ ستیز برمیخاستند، بهجد و از روی جهل میگفتند این «خانمِ مشروطه» دیگه کیه؟
افزوده: آنان مشروطه را _که تأنیث است_ به وزن منصوره و محبوبه و... قیاس میکردند و خیال میکردند «مشروطه»، اسم یک زن است که به نبرد با «مشروعه» آمده! تبصره: من شنیدم _البته شاید به طنز بود، اما گوییا، انگاری واقع بود_ که یک آقایی در مشهد در آن سالهای آغازین انقلاب، که سخن می راند گفته بود این «بهمن عظیمی» را چرا دستگیر نمیکنید که در جادهی هراز جان چندین انسان بیگناه را گرفت! الحاقیه: زمستان آن سال به گمانم سال ۱۳۶۳ _یا کمتر و بیشتر_ در جاده هراز، برف بسیارسنگینی آمده بود که چند روز بعد روزنامهها تیتری اینگونه زده بودند: بهمنِ عظیمی، جان چندین انسان را در جاده هراز گرفت. نتیجه: خانم مشروطه! و بهمن عظیمی! از «متشابهات» بودند که میبایست با «محکَمات» تفسیر شوند، ولی محکمات نزد آنان مفقود بود. زیرا برای درک خانم مشروطه، ضد آن آقای «مطلقه»! لازم بود و برای بهمن عظیمی، مرادِف آن برف و خیزش عظیم بهمن. بگذرم.
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و ششم
هُدهُد و خاطرهی من
صبح امروز وقتی برای نرمش و قدمزدن به پارک کناری منزلمان رفته بودم، به وجد و هیجان آمدم. بگو چرا؟ هُدهُدی در نزدیکی من فرود آمد و لحظاتی، لذت بینظیر در بطن من دمید. این پرندهی جذاب و قشنگ -که شانهبهسر، پوپک و مرغ سلیمان هم نامبردار است- اساساً در اذهان، پیامرسان مشهور است. کاش چونان عطار منطقالطیر (=زبان پرندگان دانستن) بلد میبودم و میفهمیدم چه پیامی! برایم به ارمغان آورده. بگذرم. اما از چند عکسی که در نزدیکترین فاصله از این هُدهُد نر انداختم، دو عکس برای مشتاقان جانداران در زیر بگذارم. فقط یک خاطرهی سیاسی هم بگویم، بعد هُدهُد را منعکس کنم:
به گمانم اواخر دههی هفتاد بود که به اتفاق و بهتر است بگویم در مَعیت دوست گرانقدرم جناب دکتر علیرضا زهیری -رئیس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم- به مراسم افتتاح اینترنت قم به باجک رفته بودیم. من و او کنار هم در ردیف سوم نشستیم. درست جلوی صندلی من شیخ صادق لاریجانی نشسته بود. که دیدم هم با متانت نشسته است و هم سرش به کتاب دوخته است و هم از وقت خود بهخوبی بهره میبرد. سرم را کمی خم کردم که ببینم چه کتابی میخواند، دیدم گویا کتابی با عنوان الفرید را میخواند؛ نسخهای سنگی بود و چاپ قدیم. اما جالتتر اینکه سخنران مراسم اینترنت قم حجتالاسلام آقای سید احمد خاتمی بود که در یک جای سخن استشهاد قرآنی کرد که اینترنت پیشبینی شده بود و مثال هُدهُد حضرت سلیمان (ع) را زده بود. من آنجا گوش تیز کردم و چشمم قُلَپ کرد درآمد! اما حالا مَنگِ آن خاطرهام و سیاسیمیاسی هم بلد نیستم. بگذرم.
هدهد. شانهبهسر
قم. ۲۸ شهریور ۱۳۸۹
پارک کنار خانهیمان. عکاس: دامنه
هدهد
عکاس: دامنه
۲۸ شهریور ۱۳۹۸
شبنشینی
به نام خدا. سلام. از ۵۸ به بعد جوانها هم به شبنشینیها روی آورده بودند. پیشتر، گویا عرف حکم میکرد فقط پیران شبنشینی بروند. شاید از یُمن انقلاب بود که جوانهای انقلابی را علاوه بر تمامِ ساعت روز که باهم میگشتند، شب را هم بههم پیوند میداد که از هم نگُسلند!
یادم مانده هنوز، همان سالها و کمی اینطرفتر، ما جمعی از رفقا، بیشترِ یکشنبهشبهای هفته، شبنشینی را پیش پدرِ احمد نصیری میرفتیم. احمد، مادری مهربان داشت و پدری خطّاط و شعردان. او در تهران با همین هنر خوشنویسی، معیشت میکرد و هر هفته به دارابکلا بازمیگشت. هر دو بزرگوار مهمانپذیر بودند. خدای تبارک و تعالی رحمت کناد آنها را.
حالا را نبین که هر خانهای، شاید بیش از دو سه تا تلویزیون چند اینج باشد. آنسالهای سخت، مردم در تنگنا بودند و قدرت خرید تلویزیون رنگی که هیچ، سیاهوسفید را هم نداشتند. ما، آن شبنشینیهای مداوم را بیشتر برای دیدن سه برنامه میرفتیم: ژیمناستیک، دیدنیهای کانال دو با گویندگی جلال مقامی و نیز نکتهگیری از پدر احمد نصیری که لبریز از شعر بود و انبانی از نکتههای بِکر. او هیکلی تنومند، چهرهای پُرهیبت و رخساری سفید داشت. و نیز صدایی بَم و طنینانداز. شروع میکرد برای ما شعر گفتن. ذهن او، تالار شعرهای منتخب شاعران بود. من، از سر اشتیاق شعرهای او را در ورقهای مینوشتم تا بعداً به حافظهام بسپارم. یکی از آن شعرها این شعر صائب تبریزی بود که بهزیبایی آن را برایمان میخواند و تفسیر میکرد:
من از روییدنِ خار
سرِ دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
از این بالانشینیها
من از افتادنِ سوسن
به روی خاک دانستم
که کس، ناکس نمیگردد
از این اُفتان و خیزانها
نکته: ندارم. فقط ترسیم کنم، چه صفا و صمیمیتی ساطع بود، وقتی سماور، کنار تلویزیون غُلغُل میآمد و نگاه به نارنگیهای محلی و شبچرههای بومی بُزاق دهان را افزون میکرد و دل را آب میانداخت. صدها رحمت به مادر و پدر احمد.
پاسخ:
با سلام و احترام، در هر دو قسمت ۸ و ۹ چونان قسمتهای پیشین، درسها آشکار و حتی نهفته است. سهم من ازین نوشتههای آموزنده این است که بر خودم بیشتر نهیب زنم. ممنونم و از ذکر سه نکته دریغ نورزم: بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه. به نام خدا. یک: جمشید بهتدریج خودبین و ناسپاس به یزدان شد. و همچون فرعون، خود را «جهانآفرین» خواند. ضحّاک فرصت را غنیمت شمرد و بپا خاست. دو: جمشید گریخت. ضحّاک، جمشید را بهچنگ آورد و با ارّه دونیم کرد. . ضحّاک، سپس خود در مقام پادشاهی، چنان ستمگر شد که حتی برای دو مار دو دوشش، مغز دو انسان را هر روز میشکافت تا خورشت و غذای مار سازد. سه: مردی فرودست و گوژپشت و دادخواه بهقیام بلند شد و از چرمِ روپوشِ آهنگریِ خود، درفشی برافراشت و بر ضد ضحّاک، فریادِ حقّ برآورد. پشتِ فریاد و غریو غیوریِ کاوه، یک ملت ستمدیده، یکسره خیزش شد. خیزشی که ندای مردمِ کوی و برزن بود، و جنبشی دادخواهانه به راه یزدان. و به سرودهی فردوسی:
خروشان همی رفت نیزه بهدست
که ای نامدارانِ یزدانپرست
و سلحشورانه داد بر بیداد، سر داد:
نخواهیم برگاهِ ضحّاک را
مَر آن اِژدها دوشِ ناپاک را
نکته بگویم: محو ستمگر ناپاک، به دست ستمدیدگان پاک، همیشه مقدس و محترم بوده است. جهان، همیشه ضحّاکپرور و کاوهپرور بوده و هست. و کاوهها، هرگز با ضحّاکها مساوی و برابر نیستند. برابریخواه، همواره علیهی نابرابریها، چون کاوهی دادخواه، آرمانی برای فریاد دارد و چرمی برای درفش و حقی برای گرفتن. فرودست، علیهی فرادست است، نه زیردستِ فرادست. این آموزه، درس مکتب اسلام و فرهنگ دیرین ایران است. والسّلام.
به قلم دامنه. به نام خدا
پند فخرالدین اسعد گرگانی:
جهان هرگز به حالی بر نپاید
پسِ هر روز، روز دیگر آید
سالهای تحصیلیام در دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱، آثار مرحوم دکتر حمید عنایت را دوست میداشتم. او معتقد بود اولین فیلسوفی که گفت فهم ثابت نیست و سیّال است، «هراکلیت» بود. هراکلیت میگفت در یک رودخانه دو بار نمیتوان شنا کرد. چون معتقد بود هر بار رودخانه، رودخانهای دیگر است. فخرالدین اسعد، درین بیت همین سیّالیت (=روان و جاری و غیر ثابت) را دارد میگوید. این یعنی تکامل فهم. البته من ثابت و متغیر در مسائلی دینی -هر دو- باور دارم. نه فقط سیّالیت.
به قلم دامنه. به نام خدا. چند نکته از کتاب «داستانهای تفسیر کشف الاسرار» (تآلیف رشیدالدین ابوالفضل میبدی قرن ششم) گردآورنده: سید مهدی شمش الدین. از انتشارات امیرکبیر.
۱. به نقل از ص ۱۶۶ کتاب «تفسیر و تفاسیر جدید» نوشتهی بهاءالدین خرمشاهی، بیش از ۳۰۷ تفسیر کامل و یا تفسیر سوره و یا تفسیر آیهایی خاص، فقط در قرن ۱۴ هجری نوشته شده است.
۲. در تفسیر «کشف الاسرار» بیش از ۴۰۰ داستان نقل شده است که در این کتاب (عکس زیر) در یک جا جمع و تدوین شده است.
۳. به نقل از تفسیر مجمعالبیان، واژهی تفسیر یعنی آشکار و هویداساختن. تفسیر قرآن یعنی توضیحدادنِ مرادِ خداوند متعال از کتاب شریفش. ر.ک: صفحهی ۹ .
۴. در صفحهی ۱۲ آمده است: «به عزت عزیز که اگر یک قدم در راه او [خدای متعال] برداری، هزار کرَم از او به تو رسد.»
به قلم دامنه: به نام خدا. درین روزهای حُزن محرّم، یاد دو عالم مبارز را گرامی میدارم؛ یعنی مرحومان: آیتالله سید محمود طالقانی و آیتالله العظمی حسینعلی منتظری که با الهام از فرهنگ عاشورا و آموزههای امام حسین -علیه السلام- با شاه و ستمشاهی مبارزه کردند و زندان و حبس و شکنجهها را لمس نمودند. حجتالاسلام احمد منتظری در مصاحبهای، خاطرهی دیدار با آیتالله طالقانی و منتظری در زندان را اینگونه میگوید که عیناً نقل میشود:
«تاریخ و ساعت ملاقات آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری در یک روز و یک ساعت بود؛ دوشنبهها و چهارشنبهها. وسط زندان اوین چادری زده بودند و اطراف آن نیمکت بود. یک طرف ما مینشستیم و طرف دیگر خانوادهی آقای طالقانی. آقای منتظری با یک پیرهن شلوار و تندتند میآمد اما آقای طالقانی با عبا و عمامه میآمد و با طُمأنینه قدم برمیداشت. این مقایسه برای ما خیلی جالب بود: یکی خاکی و دیگری پُر اُبهت.» منبع
به قلم دامنه: به نام خدا. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهید مظلوم بهشتی بر این نظر بود، در تزاحمها و تصمیم بر سر چندراهیها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان (در صفحهی ۱۲۹ کتاب) رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائط ویژه باشد، مانند: «دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحتشناس، مُنکَردان، حسابگر، آیندهنگر.»
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و پنجم
به نام خدا. سلام. مرحوم بازرگان به نویسندهی کتاب «جامعهشناسی خودکامگی» یعنی علی رضاقلی، گفته بود: چرا در کتاب خود ازین سخن پیامبر اسلام (ص) استفاده نکردید: کَما تکونُوا یُولّی علَیکُم. هرگونه که باشید همانگونه بر شما حکومت میکنند.
افزوده: پیامبر اسلام (ص) در جایی دیگر _به نقل از کتاب «شرحالشهاب» ابنالقاضی_ میفرماید: عملکرد و رفتار شما، بر شما فرمانروایی میکند، اگر رفتارتان نیک باشد، فرمانروایان شما هم اصلاح میگردند.
آخر خط: در جایی خوانده و یادداشت کرده بودم که بدبینی در ایران سابقه دارد؛ داخل عدلِ پشمِ ایران، ممکنه آجر و سنگ باشد؛ آری درین هفهش خط باید افزون کنم و نیز داخل کیسهی سیبزمینی، خاک. داخل جعبهی میوه، جنس نارس و کال. داخل گونی برنج طارم، اقسام بُنجُل آن. و داخل کاخ شیشهای مات! و مشجّر حکومت، هم که جای خود دارد، زیرا حکومتها توسط آدمها اداره میشود، نه فرشتهها. و جهان، حقّا ! که از سورینام گرفته تا آسام، و از توکیو گرفته تا مسکو و پورتوریکو، و از گابُن گرفته تا واشینگتن سیاستمدارهای حُقّهباز زیاد به خود دیده است و آدمهای دغَلکار، فراوان. بگذرم، سیاسیمیاسی بلد نیستم!
هفهش خط (۱۸)
به نام خدا. سلام. یورگن هابرماس _فیلسوف معاصر آلمان، که در دورهی دولت جناح چپ در اواسط دههی ۷۰ به ایران آمده بود_ به «گسترهی همگانی» معتقد است.
مفهوم سیاسی «گسترهی همگانی» به فضای باز میان دولت و فرد اطلاق میشود، که البته چنین گسترهای در نظامهای توتالیتر (=تکتاز) و شاهنشاهی شکل نمیگیرد. به جای آن لُمپنها (=شَرورها، قمهکشها، چماقدارها، هراسافکنها) میدان مانور مییابند و یا گروههای مخفی خودسر مثل فاشیستها در اسپانیا و نازیستها و اساسها در آلمان هیتلری، جای احزاب و مردم را پر میکنند. به عبارتی به قول هگل، جامعهی مدنی، درین نوع دولتها پدید نمیآید. یعنی نمیگذارند پدیدار گردد. مثلاً در نظام بستهی خاندان سعود در عربستان، گسترهی همگانی اساساً وجود ندارد. آنان، حتی بر نام کشور، فامیلی خاندان خود را گذاشتند: عربستان سعودی!
آخر خط: فرصت ماه محرم _که یک قدرت بزرگ برای مکتب تشیّع است_ به نظرم میتواند تمرینی بر ژرفترکردنِ گسترهی همگانی در نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. زیرا انقلاب اسلامی، این اجازهی پیشرفته را به نظام میدهد، که میان قدرت و ملت فضای باز وجود داشته باشد؛ همان گسترهی همگانی که در آن بتوان تفکر کرد، نظارت داشت، فعال و متحرک بود، بر مبنای قانون و مدنیت اقدام سیاسی و اندیشهای کرد و حتی متشکّل شد و حزب و گروه و سازمان به ثبت رسمی رساند. تمام. اگر دقت شود حزب مؤتلفهی اسلامی به عنوان یک جریان اصیل و تشکیلاتی جناح راست، از دل هیأتهای مذهبی زنجیرزن ماه محرم شکل گرفت که از سالهای آغازین دههی چهل همگام با نهضت امام خمینی به هم زنجیرهوار مؤتلف و متحد شدند و کمکم نُضج (=رونق) گرفتند و در امر مبارزه برای سرنگونی شاه بسیار تلاش کردند.
پاسخم به جناب ...
سلام. آنچه در ادامهی نوشتهام در هفهش خط ۱۷، امتداد دادهای، شناسایی آفاتی است که اندکاندک آسیب شد و کمکم، کمکم، معضل و بهیکباره عیب عظیم. با شما درین درد و گلایهی جامعهشناختی، مخالفتی ندارم. از نظرنویسی پرحوصلهی شما هم خرسند و ممنونم. اما واقعیت این است درین آفات _که حتی میتوان نامش را بلیّهی مخاطرهآمیز اجتماعی گذاشت_ هم پارهای از مردم دخالت دارند و هم دست پارهای از حکومت و قدرت بهصورت مرئی و نامرئی دخیل است. که در نوشتهات ازین ابعاد، دور نیفتادهای.
راهحل اما چیست؟ به نظر من، محو چنین رفتارهایی چه از ساحت حکومت و چه از میان ملت، ناممکن است. زیرا یوتوپیا (=مدینهی فاضلهی فارابی) اساساً رخ نمیدهد. پس، این زشتیها همیشه در جوفِ جامعه، پیوست است. مهم این است، هر کس خود، ازین گونه کردارهای ناروا و سستکنندهی تاروپود اجتماع، دست بشوید. کردار نیک، پندار نیک، گفتار نیک در تبار ایرانی سنجاق بودهاست. اما گویا یادش رفته است و گاهبهگاه دست به کلاهبرداری دراز میکند و به قول شما از منفعت متعادل به سوداگری خطرناک میل مینماید.
از نظر فلسفی نیز، من هر حکومتی را زاده و مولودِ مردم میدانم و مردم هم، هیچگاه در هیچ زمانهای، همه یکسره خوب و منزّه نبوده و نمیشوند. بد و خوب باهم در یک فرصت واحد، زیست میکنند. پس، حکومت هم چون زادهی بشر است، دست و پایش ممکن است آلوده شود و بلرزد. انتظار مطلق از حکومت و ملت برای پرهیز از بِزه، پنداری بیش نیست.
باید بر مبنای اخلاق و آموزههای دینی و تجربیات بشری و ملاطفتهای انسانی، از میزان آلودگی و تقلب و تغلب (=چیرگی زورمندانه) علیهی همدیگر، کم کرد. آب، املاح دارد، خالص نیست، حکومت هم امواج دارد و خالص نیست. موجهایی از آن با خود آلودگیها دارد، و موجهای هم پاکیزگیها. حرف درین پاره، پایانی ندارد. پویهی آدمی باید پویان و جویان باشد تا اول خود را پایش و جویش کند که بتواند پاینده و جوینده، عمر بگذراند. بگذرم.
پاسخ:
سلام. دیدگاه شما درین مسأله، منطقی و مناسب است. از نظر من نیز مسجد خدا، در هر کجای کرهی خاک، بنا و برپا شده باشد، متعلق به همهی نمازگزاران است. از هر فرقه و مذهب. اگر بحث نماز و انجام فرایض شرعیست، پس نباید دنبال مسجد خاص با نام خاص در تهران گشت. اما اگر دنبال ایجاد پایگاه برای نشر افکار و عقاید ویژهی هستند، این البته نباید سخت گرفته شود. هرچند اهل سنت در شهرهایی که اکثریت دارند، مساجدشان با افکار خودشان اداره میشوم.
من چندین ماه در ایام دفاع مقدس، در مریوان بودم، هم سال ۶۱ و هم سال ۶۷، با چشم خود شاهد بودم و خودم در نمازجمعهی اهلسنت مریوان شرکت میکردم. و به ماموستا اقتدا میکردم. اینکه در تهران، عواملی در جستوجوی تفرّقاند تردیدی نیست و تا جایی که میدانم اهلسنت خیلی بهندرت به امام جماعت شیعه اقتدا میکنند. اعضا و رهبران گروههای فلسطینی هم که چندی پیش در تهران به یک روحانی شیعه اقتدا کردند، دیده شد چه واکنشهایی در منطقه ایجاد شد. ازین تفکر و دیدگاه مترقی و دلسوزانهی شما خرسند و متشکرم. هدف اتحاد میان مسلمین است. هر تزی مایهی چندپارگی شود از نظر شرع، مصلحت و عقلانیت مردود است.
هفهش خط (۱۹)
به نام خدا. سلام. «إِلَهَهُ هَوَاهُ». این خطاب خدا به رسول خدا _صلوات الله_ است در آیهی ۴۳ فرقان، که میگوید ای پیامبرم تو آن کسی را که هوای نفْسِ خود را «خدای خود» ساخته و گمراهی پیشه کرده، نمیتوانی هدایت کنی. امام حسین _علیهالسلام_ نیز در ۸ روز حضورش در سرزمین کربلا، با آنکه با چنین افراد بیشماری مواجه شد، اما تمام توان را به کار گرفت تا شاید از گمراهی نجاتشان دهد و یا دستکم از بهراهانداختن جنگ و ستیزهگری پشیمانشان سازد. ولی آن لشگر، به سازِ هوای نفس رقصید، دین را از پیش به درهم و دینار فروخت، سخن لطیف نمایندهی برجستهی رسالت را نادیده انگاشت و در نهایت، به شنیعترین وضع و غیرانسانیترین رفتار، با خاندان عصمت و طهارت برخورد کرد.
آخر خط: خدایا! آیا میتوانم ایکاش بگویم؟! ایکاش فرصت میدادند تا امام حسین _علیهالسلام_ از کربلا خود را به ایران، میان مردمان دلآگاه و یاریگرِ ستمدیدگان میرسانید. همان سرزمینی که پیش از گرَوِش آزادانهاش به اسلام و تشیّع، دستکم با سخنهای دلنواز فردی پیامدار یعنی جناب زرتشت آشنایّت داشت که میگفت: شریفترین دلها، دلیست که اندیشهی آزارِ کسان در آن نباشد. درین صبح غمگین تاسوعا سلام میکنم به امام حسین و یاران یاریگرش. و آرزو میکنم، همآره راه ملت، راه «حسین» باشد و مرامِ مردم، مرام «زینب». دو پَروردهی پُرشور وُ شعورِ امام علی بن ابیطالب، وصیِّ حضرت محمد.
امشب از عاشورا میگویم
به نام خدا. سلام. اسلام را از اول ورق میزنم. یک اُمّیِ امین، در غار حرا، برانگیخته میشود؛ بعثت. دست به دعوت پنهانی و سپس فراخوان آشکار میزند. هر کس به او ایمان آورَد، مسلمان میشود؛ جامعهی مسلمین با ۳ نفر آغاز شد. اندکاندک به این عدد افزوده شد. ۱۳ سال درازا کشید. اما هنوز محمد امین بر اشراف و اعیان و جاهلیت مکه پیروز نشد؛ دست به زور هم نزد. پس از تبعیدکردن مسلمین به شِعب (=درّه) ابیطالب، اینک نقشهی قتل پیامبر را به سرکردگی ابوجهل میکشند. هجرت آغاز میگردد. ترک دیار خود و ساکنشدن در یثرب و ایجاد مدینه و سپس حکومت. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه. به نام خدا. امشب، شب شهادت امام جواد -علیه السلام- است، با بیان یک حدیث گهربار از آن امام بزرگوار، این شهادت را گرامی میدارم و به دلهایی که برای اهلبیت -علیهمالسلام- میتپد، تسلیت میدهم. امام محمد تقی -جوادالائمه- میفرمایند: «سه خصلت جلب محبّت مى کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشکلات آنها، همراه و همدمشدن با معنویات و قلب سلیم.»
به قلم دامنه
به نام خدا
کاه و کوه
گر از هر باد چون بیدی بلرزی
اگر کوهی شَوی، کاهی نیَرزی
یعنی چنانچه در برابر بادها -دشمنان، دسیسهگران، حسودان و بدسِگالان- مانند بید، لرزه بر اندامت بیفتد، کوه هم اگر باشی، به پَرِ کاه نمیارزی! نکته بگویم: حکیم بزرگمهر، چون قدرتِ روحی و مقاوم داشت در برابر «کَسری» چون کوهی ستَبر و سخت ایستاد و نگذاشت پادشاه، مردم را به جُرمِ مَزدکیشدن، از بین ببرد. او گفت «من از تاریکی کُفر به روشنایی آمدم و از روشنایی به تاریکی باز نروَم.» او خود به حبس رفت، شکنجه شد، کُشته شد، مُثله و تکّهپاره شد، اما مثلِ بید نشد، آشفته نشد، سرآسیمه نشد، نلرزید، نهراسید، و تن به ترس و خفّت و ذلّت نداد. روحش شاد. شهید دکتر مصطفی چمران نیز، که به قول امام «شرف را بیمه کرد» یک کوه ستَبر بود، و یک انسان نستوه (=ناخسته)، که از ایمان و ایران، با صلابت و عرفان دفاع کرد. یادش که فخر ایران بود، همآره یاد باد.
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و چهارم
هفهش خط (۴)
به نام خدا. سلام. درین هفهش خط، مفهوم قیاس را میکاوم: طوطی روغن بقّال را بر زمین ریخت... بقّال خشمگین شد و بر سر طوطی کوفت. پرهای سرِ طوطی ریخت و کچَل شد. طوطی قهر کرده بود و دیگر نه بانگ میزد و نه سخن میگفت. تا اینکه روزی، مردِ طاسی را دمِ بقالی دید. به گپ آمد و گفت: تو مگر از شیشه روغن ریختی کچل شدی؟!
آخر خط:
مولوی درین حکایتِ دفتر اول مثنوی _که از کهنترین ادبیات شرق است_ میخواهد بگوید برخی از انسانها در درازای زندگی، تفکر خویش را بر اساس قیاسِ واهی بنا مینهند و هرگز به ژرفا نمیروند و از نگاهِ تنگ خود، به پدیدهها مینگرند که اغلب، خیال است نه حقیقت. بگذرم!
یک سخن از بوعلی سینا:
دشنههایی که مردم را میکُشد عریان است، اما دشنههایی که شاهان را میکُشد، پنهان!
...
دو عکس بالا جادهی خوشییلاق است. میان شاهرود و آزادشهر. درین جاده چندجای دیدنی وجود دارد: خرقان، بسطام، روستای ابر، جنگل ابر، چهلدختر، روستا و گردنهی خوشییلاق. تیلآباد و نیز شالیزارهای وسیع و زیبا در شکاف درّهی این منطقه با آبهای زلال کوهستانی.
من تا بهحال از دو سه دهه پیش تا اکنون، در بخش نیمهی شمالی ایران بر تمام راههای میانبُری که رشتهکوه البرز را از دو سوی دامنهی شمالی و جنوبی به هم متصل میکند، راندم. همه را برمیشمارم:
۱. گردنهی حیران آستارا به اردبیل.
۲. گردنهی اسالم به خلخال.
۳. گردنهی کوهین در جادهی قزوین، رشت.
۴. گردنهی هزارچم جادهی چالوس کرج.
۵. گردنهی امامزادههاشم جادهی هراز.
۶. گردنهی گدوک و دلیجایی جادهی فیروزکوه.
۷. گردنهی سرانزا جادهی فیروزکوه سمنان.
۸. گردنهی کیلان آبسرد ایوانکی آزادراه گرمسار قم.
۹. گردنهی کیاسر ساری فولادمحله دامغان.
۱۰. گردنهی شاهکوه شاهرود توسکستان گرگان.
۱۱. گردنهی خوشییلاق شاهرود آزادشهر.
۱۲. گردنهی لواسان فشم دیزین.
فقط سه میانبُر دیگر مانده که بزودی در آن هم خواهم راند:
۱. گردنهی خطیرکوه چاشم شهمیرزاد.
۲. گردنهی گرمه جاجرم میامی.
۳. گردنهی دیباج گلوگاه دامغان
و نیز جادهی شرقی غربی بلده سیاهبیشه را تا به حال نرفتهام. از خانه تکان باید خورد، ایران را دید. جهان فقط دارابکلا نیست!
پاسخ به فقهپژوهان:
با سلام و آرزوی توفیق
با این دیدگاه شما تماماً مخالفم. دستکم به این علت: اسلام از طریق امامت تفسیر میشود. امام از نظر مرحوم علامه، کسیست که راهبَر است. یعنی امام خود پیش میافتد و به عنوان پیشوای صادق و عامل پیرو را به مقصد میرساند. اسلام منهای امام، نقض سفارش پیامبر اسلام (ص) است: کتاب و عترت. پس، شیعه که حاصلِ جمع کتاب و عترت است، ملاک و معیار است. و من اسلامی را پیروی میکنم که از مسیر امامت طی شود. تأکید بر شیعهبودن جز طی طریق در راه اسلام ناب محمدی نیست. و این به معنی غالی و غُلات نیست. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه. به نام خدا. دوازده ویژگی جبّاریت اولیه. حکومتهای اولیهی مبتنی بر جبّاریت، یا همان تیرانی، که قرنها بر بشر حکمرانی کردند و دیرپا بودند، دستکم ۱۲ ویژگی داشتند که فشرده برمیشمارم. این برداشتهایم حاصل مطالعهی کتاب «نظریههای جبّاریت از افلاطون تا هانا آرنت» است، نوشتهی دکتر راجر بوشه، ترجمهی فریدون مجلسی. از انتشارات مروارید. امانت گرفته از کتابخانۀ عمومی یادگار امام قم.
۱. «جبّار»ها (=تیرانوسها) با هدف رسیدن به قدرت فائقه، بهظاهر به ستیزههای داخلی و جناحی پایان میدادند و نظم به ارمغان میآوردند.
۲. معلولِ رفاه فزاینده و نوعی شهرمداریِ روبهرشد بودند.
۳. سامانهی اقتصادی و تجارت را نظم میبخشیدند.
۴. با پایدارشدن بندگی (=بردگی) و بیگاریِ ناشی از بدهکاری، غالباً «دولت-شهر»ها را به دموکراسی میرساندند؛ نوعِ یونانی آن.
۵. دست به برنامههای ساختمانی میزدند. مثل بنادر، کاریز (=چاه، قنات)، آبراه، جادهها و ... .
۶. جبّاران اولیّه برای خود کاخ نمیساختند، بلکه بناهای یادبود و یادمانهای عمومی مثل معبد و مجسمه میساختند.
۷. از سامانهی نهادهای مذهبی حمایت و به آن تکیه میکردند.
۸. اغلب، حامی هنر بودند. مثل معماری، پیکرتراشی، نقاشی، شعر، نمایش و ... .
۹. گاهی شوراهای سنتی را بهطورکلی حذف نمیکردند، تا یکسره به فرمانروای بیقانون، مستبد و خودکامه متّهم نشوند.
۱۰. با اِرعاب (=هراسافکنی، ترساندن) حکومت میکردند.
۱۱. با خودنمایی دست به نمایش ثروت و قدرت میزدند.
۱۲. برای تحکیم فرمانروایی خود آشکارا و عمداً به جاذبههای نژادی متوسل میشدند.
نکته بگویم: جبّاریت، اساساً به قول فیلسوفان سیاسی «یک خطرِ پیوستهی رجعتپذیر» است و از نظر من، یک پدیدهی نامیرای همواره در سیر و سفر؛ که گاه میپژمُرَد، اما نمیمیرد. و «آلکسی توکویل» گویا حق داشت میگفت از «استبدادِ نو» بیم دارم. بگذرم. ۸ مرداد ۱۳۹۸.
به قلم دامنه. به نام خدا. نوجوان که بودم، در روستایمان دارابکلا، خیلیزیاد «درویش» (به معنی گدا نه آن دراویش مذهبی) میدیدم؛ با تیپهای گونهگون و از بلاد گوناگون؛ بهویژه از دیار خُراسون. درست یادمه، والدین خدابیامرزم، به ما تأکید میکردند درویش هر وقت در زد، حتماً «خِر» بدین. خِر، همان خیرات به زبان محلیست. که بیشتر شامل دُنِه (=برنج)، آرد و رِزه (=پولِ خُرد) بود.
یادمه نیز، دو درویش، سبزپوش بودند؛ اینگونه در ذهنم ماندهاند: مُسِن (=پا به سن گذاشته)، با دستیاری سبز بر سر، رِدای نیمهبلند، قدّی کشیده، شالی دراز به گردن آویزان، ریشی پُرپُشت و بلند، چشمانی از حدقه بیرونزده و گیرنده!، چهره و رُخی باهیبت، و نیز با دَسچو (=عصا)یی حکّاکیشده. از آن دو درویش (=گدا)، سخت میترسیدیم؛ حتی پا به فرار میگذاشتیم. چون به گوشها بدجور، دمیده بودند آن دو، «غول»اند؛ نمیشنوند! و سرنوشت و آیندهی افراد را با چندسؤال پیشوپا افتاده میفهمند. حرفشان، بیشتر اَصوات بود و اَدا؛ اینطور: هَعپَهخَه. لوپالا. مَعناها.
پیوست: عکس بالا تصویری از یک گدا در عصر قاجار است؛ «این عکس را آنتوان سوریوگین عکاس مشهور گرجی- ایرانی برداشته است. او یکی از عکاسانی بود که با عکاسی از مردم، مکان ها آداب و رسوم، مشاغل و خصوصا اقوام ایرانی از اواخر عصر ناصرالدین شاه در ایران شهرت یافت.» (منبع)
به قلم دامنه. به نام خدا. با نوشتن این پست خواستم سطوح متضاد و متنوع جامعۀ بریتانیا را نشان داده باشم. با نخستوزیر شدنِ «بوریس جانسون» برای انگلستان، از یک سو این کشور چهارگانه (=اسکاتلند، ولز، ایرلند شمالی و انگلیس) شاهد موج اعتراضات استقلالطلبانه و انتقادات به سیاستهای جاری دولت انگلیس شد. و از سوی دیگر، عدهای از مردم نیز بیخیال از روند سیاست، برای پیراهنی که «کری سایموندز» -نامزد ۳۱سالۀ بوریس جانسون- در روز مراسم سخنرانی جانسون، پوشیده بود، به فروشگاه ها سرازیر شدند و بیشتر سایزهای این پیراهن صورتی «ظرف چند ساعت به فروش رفت.» فرارو، در اینباره چنین نوشت:
ظاهرشدن کری سایموندز با این پیراهن
«در فاصله کوتاهی پس از ظاهر شدن او، بیشتر سایزهای این پیراهن که در اندازههای مختلف در وبسایت گوست عرضه شده بود، به فروش رفت و اندکی پس از آن، همه موجودی آن فروخته شد. طبق توضیحات سایت گوست، این پیراهن با یک بند دور گردن بلند همراه است، و دارای بند پشت، آستین گشاد و دوخت برجسته در بالاتنه است. بخش دامن آن اندکی کلوش است و یک زیپ مخفی دارد تا کاملا بر بدن بنشیند. در رسانههای اجتماعی، مردم بلافاصله به تعریف و تمجید از سبک لباس و پیراهن این زن ۳۱ ساله پرداختند. پیرس مورگان، مجری برنامه صبح بخیر انگلیس، نیز لباس سایموندز را تحسین کرد. (منبع)
به قلم دامنه. به نام خدا. سربازکوچولوهای صدام در کتاب سه جلدی «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام» که چند سال قبل هر سه جلد آن را بطور دقیق مطالعه و یادداشت برداری نموده ام، مسائل متعدّدی از کژی ها، انحرافات، جنایت ها و خیانت های سازمان تروریستی منافقین با استناد و شواهد ذکر شده است. در این پست که به سلسله مباحث جریان های سیاسی ایران مربوط می شود، به یک نمونه از وطن فروشی ها و خیانت های جنایتکارانۀ آن سازمان التقاطی اشاره می کنم:
متن الحاقی نقلی:
باب دوم. در اخلاق درویشان
گلستان و بوستان
برگردان از: «ادوارد رهاتسک» و «جی. ام. ویکنز»
شیخ مصلح الدین سعدی
متن حکایت. ص ۲۵۸ : عکس از دامنه
یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن، که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است، و این پارسا به تقرّب پادشاهان در دوزخ.
دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقّع
خود را ز عملهای نکوهیده بَری دار
حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار
(منبع)
متن نقلی: «هفته جاری اخباری مبنی بر سفر «رودی جولیانی» شهردار سابق نیویورک و وکیل فعلی «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا به تیرانا، پایتخت آلبانی به عنوان مهمان ویژه «مریم رجوی» در رسانهها منتشر شد. متعاقب این سفر یک دیپلمات فرانسوی مقیم اسرائیل، از سفر مهم «مریم رجوی» سرکرده گروهک تروریستی منافقین به سرزمینهای اشغالی با هدف دیدار با «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر این رژیم و رئیس سازمان جاسوسی موساد خبر داد. «پییر کوشار» که از دیپلماتهای سفارت فرانسه در سرزمینهای اشغالی است با تأیید این خبر، جزئیاتی از آن را طی یک رشتهتوییت منتشر کرد.
کوشار فاش کرده است: «این سفر که با وساطت جولیانی و با هماهنگی «بواز رادکین» سفیر اسرائیل در آلبانی انجام شده است، ارتباط مستقیم با همکاری بین سازمان مجاهدین خلق و سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد) دارد.» او در ادامه توییتهای خود اعلام کرده است: «به نظر من مریم رجوی، طبعاً با رئیس موساد و شخص نتانیاهو دیدار میکند.» کوشار همچنین تأکید کرد: «همکاران من در سفارت [فرانسه در اسرائیل] عقیده دارند که بین موساد و سازمان مجاهدین خلق، روابط نزدیکی برای جاسوسی از ایران وجود دارد.» در حالی که پایگاه خبری مصری تایم سفر مریم رجوی به تلآویو را با وعده چندروز قبل نتانیاهو در مورد افشای اسناد جدیدی از فعالیتهای هستهای ایران مرتبط دانسته است، یک دیپلمات شاغل در سفارت فرانسه در لبنان در گفتگو با خبرنگار روزنامه الاخبار، هدف از این سفر را عقد قرارداد جدید همکاری میان نتانیاهو و مریم رجوی عنوان کرد. این دیپلمات فرانسوی که نخواست نامش فاش شود، به خبرنگار الاخبار گفت: نتانیاهو که با اتهام رشوه، تقلب و فساد اقتصادی روبروست در پایان مهلت قانونی موفق به تشکیل کابینه ائتلافی نشد وبا انحلال کنست شد. در ۲۹ مه (۸ خرداد) لایحه انحلال کنست زمینه را برای انتخابات جدید در ۱۷ سپتامبرذ(۲۶ شهریور) فراهم کرد.
او افزود: نتانیاهو که همچنان وضعیت خود را در فضای سیاسی اسراییل متزلزل میبیند، بهدنبال استفاده از ظرفیت سایبری مجاهدین خلق برای انجام کار تبلیغاتی گسترده در شبکههای اجتماعی اسراییل به منظور تغییر نگاه مردم نسبت به او و حزب لیکود است. نتانیاهو متعهد شده تا در صورت کمک سازمان مجاهدین به او در انتخابات سپتامبر جاری و موفقیت حزب او کمکهای مالی و اطلاعاتی جدیدی را در اختیار این سازمان قرار دهد.» (منبع)