به قلم دامنه. به نام خدا. به نظرم این سه خبر دارای اهمیت است و درین پست شرح می دهم: یک: جمعه ۲۸ دیماه ۱۳۸۵ در ابتدای نماز، مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری طی سخنانی کوتاه در تهران، اهمیت نمازجمعه را بیان کرده و آن گاه، امام جمعهی بعد از خودشان را، این گونه معرفی نمودند: «حال که من نتوانستم در خدمت شما باشم، برادر مجاهد ما حضرت حجتالسلام والمسلمین آقای خامنهای، که هم از لحاظ علمی و هم عملی مورد تایید امام و همهی دوستان هستند، به امامت نمازجمعه برگزیده شدهاند. من هم یکی از ارادتمندان به ایشان هستم و اگر من خطیب نیستم، ایشان خطیب هستند و خطابه یکی از ارکان نمازجمعه میباشد.» (منبع)
تصویر آماری امامزاده در ایران
دو: این خبر را فقط نقل می کنم، تفسیر و تحلیل با خوانندگان: «دعوت از داوطلبان امامت جمعه برای شرکت در آزمون. حجةالاسلام رضوانینسب معاون جذب و گزینش شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور گفت: «این آزمون مختص آن دسته از طلاب و فضلای حوزه علمیه است که در گذشته ثبتنام کرده و پرونده آنها در شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور تکمیل شده است.
منابع آزمون امام جمعه ها چیست؟ «آشنایی با قرآن و حدیث، تاریخ اسلام و تشیع، عقاید، آشنایی با مبانی انقلاب و دیدگاههای امام راحل و رهبر معظم انقلاب، آشنایی با جهان اسلام، احکام، اطلاعات عمومی از موضوعات و سرفصلهای این آزمون بهشمار میآید... تحریرالوسیله (بخش صلاة جمعه، صوم، خمس و زکات)، کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» مقام معظم رهبری، کتاب عقاید و معارف انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم جلد ۳، ۴، ۵ و ۶، کتاب انسان ۲۵۰ ساله برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، جزوه آشنایی با مکتب فکری امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، مقاله مبانی و اصول روابط بینالملل در اسلام، قانون اساسی و تاریخ اسلام رسولی محلاتی از منابع این آزمون انتخاب شده است.»
سه: در ایران چند امامزاده ی ثبت شده داریم؟ آماری که سایت «بقاع متبرکه» وابسته به سازمان اوقاف منعکس کرده است، نشان می دهد در استان های ایران ۸۱۶۷ امامزاده ثبت گردیده است. فارس با ۱۴۵۱، مازندران با ۱۲۷۶ و گیلان با ۶۷۱، دارای بیشترین امامزادههای ثبت شده اند. (منبع)
قبر پروین اعتصامی
صحن امام رضای حرم حضرت معصومه (س).
۲۲ بهمن ۱۳۹۷. عکاس: دامنه
چشم جان را، بی نگه دیدارهاست
پای دل را، بی قدم رفتارهاست
متن نقلی: دکتر محمود سریع القلم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی. «اکثریت مطلق مردم اروپا که ۵۰۸ میلیون نفر جمعیت دارد زندگی بسیار معمولی دارند: یک آپارتمان معمولی، یک اتومبیل معمولی، یک شغل معمولی و یک درآمد معمولی اما بسیار راضی و خوشحال هستند چون امنیت روانی دارند و در جوامعی با ثبات زندگی میکنند. نرخ تورم حدود دو درصد است و درآمد آن ها سالانه حدود ۸ درصد افزایش پیدا می کند، بنابراین احساس ثبات میکنند. فضای رسانهای ما عموما میگوید جهان در حال فروپاشی است و اقتصاد دنیا دچار بحرانهای ساختاری شده پس در چنین فضایی که مردم از اینکه یک شرکت هواپیمایی هندی در سال گذشته ۲۰۵ ایرباس تحویل گرفته بیخبرند و روشن است وقتی دو تا ایرباس به ما داده شود خیلی خوشحال میشوند!!
برای تامین زندگی ایدهآل برای ایرانیان باید اندیشههای حکمرانی اصلاح شود نه وزرای اقتصادی... . دولت آلمان، اقتصادی بالغ بر ۴ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی را مدیریت میکند اما مسئولین آلمانی همه ساعت پنج بعدازظهر از محل کار رفته و زندگی عادی خود را می کنند. تعداد جلسات مدیران بسیار محدود است چون اصولا چیز محرمانهای وجود ندارد که از مردم پنهان شود، مدیران آلمانی به سیستم و کشورشان وفادارند نه به ارادت به یک فرد... .» منبع
متن نقلی: بخشی هایی از صحبت های مهشید ضیایی، (یک مسلمان و بهاییزاده که در سال ۹۵ پس از سالها تحقیق به دین اسلام مشرّف شد): جمع بهاییها همیشه مختلط است. هر جمعی داشته باشند اینگونه است. نحوه لباس پوشیدنشان اصلا مناسب نیست. آن هم به پیروی از خانم قرةالعین. آنها به دنبال نفوذ در مراکز فرهنگی و هنری هستند. در عرصه موسیقی خیلی نفوذ دارند. افراد موسیقیدانی دارند که به سراغ جذب بچهها میروند و تشکیلات درست میکند...
بهاییت مجموعههای فرهنگی، هنری و موسیقی دارند؛ یا مثلا به پارکها میروند و میبینند جوانی تنها نشسته است. به سراغش میروند و شروع به تبلیغ میکنند. همچنین کلاسهای روحی دارند. کتابهای روحی الان ۹ جلد است. کلیه این کلاسها در منزل افراد تشکیل میشود. چون همانطور که میدانید در سال ۸۷ دادستان کشور همه تشکیلات بهایی را غیرقانونی اعلام کرد، ولی متاسفانه اینها اصلا گوش ندادند و کار خودشان را میکنند. نحوه جذبشان بدین صورت است که روی جوانها تمرکز میکنند. بعضی جوانها هم که مشکلات متعددی دارند، جذب کلاسهای روحی میشوند...
«لوتوس» معبد بهاییان در دهلی
معبد بهاییان در آمریکای جنوبی
ضیافت به معنای مهمانی است. ضیافتها هر ۱۹ روز یک بار در خانهها انجام میشد. آنجا اتفاقات زیادی میافتاد. اخبار محلی و ملی گفته میشد و پیام بیتالعدل میآمد... اساسا در بهاییت هیچکس حق انتخاب ندارد. از طریق مرکز به آنها گفته میشود که شما الان باید به کجا بروید. مثلا الان در کرج، بهایی زیاد داریم. در چند منطقه تهران از جمله مجیدیه، بهایی زیاد داریم...
ارتباط با فرد بالادستی بیشتر تلفنی بود. حضورا هم در جلسات صورت میگرفت. اما دیدار سران با برنامهریزی از قبل صورت میگرفت. راجع به هر مسالهای نظر میدادند. ازدواج، طلاق، ارث، مسائل سیاسی و ... بهاییها ادعای عدم مداخله در سیاست دارند، اما در عمل کاملا دخالت میکنند. اساسا این فرقه، یک فرقه و حزب سیاسی است. آنها در سراسر فضای مجازی و در تمام مسائل سیاسی حضور دارند. یکی از تناقضاتشان همین عدم مداخله در امور سیاسی است. (منبع)
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. آیةالله شهید سیدحسن مدرّس چندویژگی داشت که کمتر کسیست که اگر از آن باخبر باشد، درس و پندی نگیرد. سادهزیستی. سیاستدانی. ایراندوستی. دیانتداری. مردممداری. شجاعتپروی. استبدادستیزی. مشروطهخواهی و دریککلام مردیپارلمانی. آن بزرگمردشهید، طی چهاردوره نمایندگی مجلس شورا بر حقگویی و حقوقمردمی و مشروطهگرایی پای فشرد. اول برای حفظ میهن و حراست از مصلحت اسلام با دشمناش رضاخان رِفق و مدارا کرد. سپس وقتی دید آن شاه دورنگ، آن! میکند که نباید بکند، مبارزهی بیواهمه را با او آغاز کرد و دست از برملاکردن هویت پنهاننگهداشتهشدهی رضاخان نشُست. این مرد مردمی و خاکی و حامی مشروطهگرایی که در دولت سیدضیاءالدین طباطبائی (=مارمُهرهی انگلیس) به تبعید در قزوین محکوم شدبود، حالا در مقابله با خودسریهای رضاخان نیز، دستگیر و به شهر خواف تبعید مجدّد میگردد.
هفت سال در منطقهی خواف در تنهایی و دوری ماند و بعد به کاشمر منتقل شد و در ۱۰ آذر ۱۳۱۶ در کاشمر، توسط عوامل رضاخان به شهادت نائل آمد و اُسوهای از استبدادستیزان و سادهزیستان ایران شد. دو سخن نابش را در این روز ۱۰ آذر _که سالروز شهادت اوست_ تقدیم میدارم. البته با هزارآه و افسوس اعلان کنم: راه او، خیلیوقت است که گُم شدهاست! هم در میان حکومتگران و هم در میان مردممان و هم در پارلمان ایران. همان شهید مدرّسی که میگفت: "خداوند دو چیز را به من نداد یکی ترس و دیگری طمع، هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم و اِلّا فلا». همان حسن مدرّس سادهزیست که فریاد برمیداشت: «فردی چون من که عمامهاش بالش و عبایش روانداز او است و به لبی نان قانع است هر کجا رود به راحتی زندگی برایش میسر و راحت است».
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. در دانشگاه استادی داشتیم به نام دکتر حسین بشیریه. چند درس مهم را با ایشان گذراندم. او تأثیرگذارترین تئوریپرداز سیاسیست. هرچند اینک مدتیست از ایران رفتهاست، ولی هنوز نیز نوشتههایش دنبال میشود. این استاد جامعهشناسی سیاسی به ما میآموخت که داشتنِ تصوّر هرگونه هویتی به عنوان مقولهای یکدست، ناب، و خالص تصوّری ایدئولوژیک است. از چشمانداز غیرایدئولوژیک، هویتها همواره ناخالص، مرکّب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و درحال بازسازی هستند. از نظر بشیریه ایدئولوژیهای کلّیپرداز عصر مدرن، در پیِ خالصسازیِ هویت ملی، قومی، مذهبی و غیره برآمدند. مانند نازیسم آلمان و مدرنیسم پهلوی.
در نگاه او انواع "ناسیونالیسم"ها، خصلتِ موزائیکگونه و چندپارهی مردم کشورشان را انکار کردند، تا برای حفظ قدرت و سلطنت خود، مردم را یکدست و پکپارچه کنند. مثل رژیم پهلوی که گفتمان آن بر سه پایه تأکید داشت: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت در چارچوب جغرافیای ایران به همراه بیرون افکندنِ هویت اسلامی و شیعی از ایران. حتی تا آن اندازه که تقویم هجرت پیامبر را به تقویم سلطنت هخامنشیان تغییر داد.
ملیت و هویت ملی در مقابلِ اسلام و هویت اسلامی، کانون گفتمان مدرنیسم روشنفکران عصر پهلوی را تشکیل میداد که اِغوای این تیپ وابستگان و دلدادگان به غرب، هر دو شاه _پدر و پسر_ را به قهقهراء بُرد. با نوشتن این پست، خواستم بگویم هرگونه کوشش و دستوپا زدن برای بازگشت به کاری که ناسیونالیستهای افراطی _مثل آلمان و ایران_ برای نژادپرستی و یکدستسازی، انجام میدادند، آب در هاون کوبیدن و وقت جوانان این مرز پرگُهر را به هدَردادن است. به گفتهی یک دانشمند ایرانشناس: "هیچ نیرویی نمیتواند دو وجه ایرانی و اسلامی ایران را باز ستانَد."
آری دوستان؛ همهی ما میدانیم که حکومتی در ایران کامرواست، که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد. از نظر من، خراش به هر کدام _چه ایران، چه اسلام_ تراش است؛ یعنی لاغر ساختن، نَحیف کردن و ضعیف نمودن. چنین مَباد. والسّلام. مطالعۀ کتاب "ایران: هویت، ملیت، قومیت" به کوشش حمید احمدی منبع مناسبی ست.
به قلم دامنه. به نام خدا. نوشتهام برای مدرسۀ فکرت و گروههای تلگرامی روستای دارابکلا. سلام. ایرانیان به دین محمد (ص) درآمدند اما فرهنگ اعراب را نپذیرفتند. بنیهاشم، خاندان فقیر قبیلهی قریش بود. از اینرو محمدِ این خاندان، به کار در کاروان شُترها مشغول شد. هر روز پس از کار، به صحرا میرفت و به خود و گناهان مردم فکر میکرد. امینِ مردم گردید و به رسالت برانگیخته شد.
وقتی به نارضایتیهای زمانهاش، شکل و بیان داد، نوکیشان را جذب کرد. ارزشهای گُمشده در جاهلیتِ عربی را در بافتی مذهبی سازمان بخشید. با طبقاتِ فرودستِ جامعه، همدستانی کرد و اَشرافیت مکه را تهدید نمود و افکارشان را هراسان ساخت. و گفت: "فقیران حق دارند در ثروت اغنیا شریک شوند."
فقیران نیز به وی، که مالاندوزی و غارت را درهم میکوبید، روی آوردند. جوانان هم که راهی به قدرت و دسترسییی به مناسبات رسمی حاکمیت زورمند و زراندوز نداشتند، به محمد (ص) که مساوات را برای همگان میخواست، اشتیاق نشان دادند. رفتن محمد (ص) به یثرب، او را از فردی تنها و هجرتکرده، به رهبری بااقتدار تبدیل کرد که مذهبی نوین آورده بود و رسمی جدید برپا ساخته بود. یعنی فروریزی کاخها و برافراشتن کوخها و بالانشاندن کوخنشینها.
ایدهی اُمت (=جامعهی مؤمنین) را ترویج کرد. به دلیل خلاء معنوی و فرهنگ شکنندهی قلمروهای بیزانس و شام، این نوید تازهی محمدی، میان مردمان ظلمدیده و زیرِ سلطه خوابیده، بیداری آفرید و وحدت مبتنی بر باور مذهبی، جایگزین تفرقهی قوم و قبیلهای شد. روح ایرانی، تحت تأثیر اعراب قرار نگرفت، اما تصویر محمد (ص) به عنوان اعلامکنندهی برابری انسانها در برابر خالق یکتا، جایی برای شاه باقی نمیگذاشت و چهرهی علی (ع) به مثابهی قهرمان مساوات در اسلامِ ناب، جاذبهی عاطفی میان ایرانیان برانگیخت.
حکومت عادلانه در کل منطقه، که به تعبیر خانم ساندرا مککی "پیوندیست مقدس میان فرمانروا و فرمانگذار" از بین رفتهبود. دین مسخ شدۀ زرتشت در ایران نیز به دلیل هزار سال ماندن در میان تشریفات بیتأثیر و مراسم عبادی اَسرارآمیز، خشکِ بیروح، همدستی با قدرت، تأیید هرزگیهای پادشاهان، به چنگ زنیِ زر و زور و تزویر علیهی فرودستان، و دوشیدن جان و مال تنگدستان رو به فساد و فرومایگی رفتهبود. بعدها در زمانی نزدیکتر به تاریخ ما، ایرانیان به عنوان شیعیان تمامعیار و مردمانی فداکار و ستمناپذیر، در مِه غبارآلود تاریخ گم نشدند و پیام امام حسین (ع) را با روح خود همآهنگ یافته و دریافتند که مرگِ با عزت، بر زندگیِ ننگینِ حاصل از سازش با باطل، شرَف دارد.
این شد که نبرد کربلا در تار و پود ایرانیان لانه کرد و تاریخنویسان تحلیلگر جهان، ایرانِ شیعهی علوی حسینی را اینگونه توصیف میکنند؛ ایرانیان ثابت کردهاند که ایران بلوط تنومندی نیست که از توفانها شکسته شود، یا خاری که در بیابان سرگردان شود، بلکه سَروی انعطافپذیر و ژرفریشه است که خم میشود، ولی هرگز نمیشکند. آری؛ فرهنگ ایرانی در آفتابِ تابان حضرت محمد مصطفی شکوفا شد. امید است این ایرانِ در آفتاب ماندهی درخشنده، به سایه نگراید. ایرانی که به اسلام مدَد رسانْد و میان اسلام و ایران "خدمات متقابل" برقرار شد. و این دو، کنار هم مقاوم، استوار و پاینده ایستادهاند. اسلام و ایران. ایران و اسلام. دو نام، یک پیام، با رسمی جاویدان.
نظر سید علی اصغر
مطلب بسیار زیبا و پخته ای را نوشتید .
دارای روح و ماهیت .
برخاسته از سرشت و برنشسته بر ذات .
نانو نمودن مزایای تاریخی دین محمد .
روش مقایسه بین دو فرهنگ و پیوندشان .
برشمردن انتخاب احسن مردم ایران .
برگزیده تر از ملت اعراب .
برجستگی علی و اولادش .
نقش سازنده و ابداعی پیامبر .
تاثیر یثرب بعنوان مکان استراتژی زا .
بررسی مدل حکومت ها .
مشارکت مردمی که تحت ظلم تاریخی قرار گرفتند در نهضت محمد .
نقش و کاربرد جوانان پرشور در پدیده های نوین .
برجستگی دین اسلام بر بت پرستان و زرتشتیان درباری .
وقایع نگاری علمی .
ارائه انتظار از حفظ دین و ایران .
و......
با همه اوصاف و تبیین پر مغز که بهره رساند یکی از راههای بسیار تاثیر گذار حفظ دین و دیانت و افزایش امنیت عرصه فعالیت متدینین حکومت است که انگار مانند متصدیان دین زرتشت به نظام و ساز کادهایش بیشتر از دین بهاء می دهند .
مردم همواره دین اسلام را حفظ نمودند ...
نظر جناب (DARAB)
نسبت به متن دامنه در گروه دورهمیهای دارابکلا
«ما هم باید ارزشهای گمشده خودرا دربافت مذهبی سامان بخشیم وجامعه طبقاتی راباهمدستی فقیران وجوانانی که بایدقدرت رابدست بگیرندو حاکمیت زورمندو زراندوز را در راستای اسلام برکنار کرد و کاخهای برافراشته رابه کوخ نشینان بخشید تا جامعه ای مؤمن وإسلامی را از فرهنگ شکننده ای فعلی فاصله بگیرند تا تفرقه بین دین ومذهب وجود نداشته باشد جوانان وعزت مردان باروح ایرانی حتما قهرمان خواهندشد تا چهره حضرت علی علیه السلام را به عنوان قهرمان مساوات دراسلام ناب بوجود آورند تا حکومت عادلانه که درایران ازبین رفته دوباره به ایران با فرمانروا عادل و دلسوز با مبتنی بردین اسلام باروح همدستی وقدرت همه جانبه جوانان ومیهن دوستان به فاسدین دین چیره کنیم تا ایران رابه عنوان یک شیعیان تمام ومردمان فداکاروستم در مه غبارآلود مسولین فعلی گم شده است که باغیرت برزندگی وشرافت برباطل غلبه کنیم.
این نبرد درتاروپود ایرانیان لانه کرده تا دنیا برای جامعه فعلی نگران باشد و به حمایت ملت انعطاف نشان دهدتابیشتر کمر مردم خم نشود. آری فرهنگ ایرانی و آفتاب دین محمدی میدرخشد ملت نگران اسلام محمدی است که مقابل اسلام فعلی عربی قرارگرفته که باهمت و در کنارهم بودن میتوان اسلام و شیعیان رادوباره به دنیا ثابت کرد.»
مرحوم دکتر محمد مصدق در کتاب «خاطرات و تألمات» به کوشش ایرج افشار چاپ انتشارات علمی، (ص343) می گوید: «همه میدانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چون که تا سوم اسفند کسی حتی نام رضاخان را نشنیده بود.»
در بارهی جنگل شمال ایران. ورود ارزیابان پروندهی میراث جهانی طبیعی هیرکانی به ایران. این هیئت به مدت ۹ روز از چهار استان گلستان، مازندران، سمنان و گیلان و از ۱۵ منطقهی پیشنهادی و محدوده و حریم انتخابی، از وضعیت حفاظت و یکپارچکی و چگونگی مدیریت اثر، بازدید و نتیجهی بررسی را به اتحادیهی جهانی طبیعت یا «آ یو سی ان» گزارش میکنند. (منبع)
متن نقلی: "عبدالنبی قیم نویسنده و پژوهشگر با نگارش متنی به سخن منتشر شده از دکتر جواد طباطبایی واکنش نشان داد... و گفت: این بخش از صحبت های او [آقای جواد طباطبایی] است: "عرب ها جایی عنوان کرده اند که عرب نمی تواند شاهنامه داشته باشد. می بایست بیان کرد که شاهنامه نوشتن مستلزم ملت داشتن است و اگر ملّت به اُمت مبدل شود؛ آن زمان دیگر نمی شود؛ شاهنامه داشت. طباطبایی با اشاره به این نکته که اعراب نه تنها نمی توانند شاهنامه داشته باشند، بلکه حافظ و سعدی هم نخواهند داشت، افزود: حافظ، بیان اسطوره ملی ما است. ما ملت غیبیم و حافظ لسان الغیب است چون لسان یک ملت است (خبرگزاری مهر، ۱۲ مهر ۱۳۹۶).
عبدالنبی قیم
دکتر سید جواد طباطبایی «Javad Tabatabai»
سؤال من از آقای طباطبایی این است که عرب ها کجا عنوان کرده اند که نمی توانند شاهنامه داشته باشند؟ لطفاً منبع این سخن را به ما نشان دهند. کجا و در چه کتابی یا در چه مقاله ای یا نوشته ای عرب ها چنین سخنی گفته اند؟ این عرب ها چه کسانی بوده اند؟ با عرض معذرت اگر آقای طباطبایی سند و مدرک نشان ندهد من ناگزیرم به همه اعلام کنم که ایشان دروغ گفته است. و به قول فرانسیس بیکن در عالم علم دروغ گفتن، جنایت است. من مطمئن هستم که عرب ها چنین سخنی نگفته و نخواهند گفت. آقای طباطبایی با این سخن خود نشان داد که از شعر و ادبیات عرب بی اطلاع است. پانصد سال قبل از شاهنامه، عرب ها " معلقات سبع" را داشته اند که از نوادر شعر بوده و هست.
ایرانی ها شعر را از عرب یاد گرفتند. پیش از این شعری وجود نداشت، این هم از برکات اسلام بود. آقای طباطبایی به من بفرمایید اگر پیش از اسلام در ایران شعر بوده، ایرانیان باستان به آن چه می گفته اند؟ بروید کتاب های ادوارد براون و کارل بروکلمان را بخوانید تا با شعر عرب آشنا شوید. باید گفت که آقای طباطبایی هم اطلاعات خود را رسانه ها یا فضای مجازی اخذ کرده اند ... از سایر سخنان غلط و از سر تعصب آقای طباطبایی می گذرم و در صورت لزوم در جای دیگر به آن می پردازم اما برای این که به ایشان و دیگر متعصبان نشان دهم که این ره که تو می روی به ترکستان می رود، سخنی از پروفسور ادوارد براون ایران شناس معروف ذکر می کنم: شک نیست که شهرت فردوسی به شاعری به سبب شاهنامه اوست ، نقادان شرقی و غربی، تقریباً به اتفاق این منظومه بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار می دانند، اما من با شرمندگی فراوان اقرار می کنم که هرگز نتوانسته ام که با آنان در این ستایش پر شور و شوق همآواز باشم. به عقیده من، شاهنامه را نمی توان حتی برای یک لحظه با معلقات عربی برابر و هم سنگ دانست (تاریخ ادبیات ایران - از فردوسی تا سعدی، ص ۲۰۶) منبع