به قلم دامنه: به نام خدا. یکی از روزنامههایی که مطالعه میکنم "سبزینه" است، حوزهی کشاورزی، منابع طبیعی و محیط زیست. همین اشتیاق میآفریند که آن را ببینم. مگر میشود روستازاده و کشاورززاده باشم اما به روزنامهای که به روستاهای ایران میپردازد، نپردازم؟! کاری هم ندارم چه خطوخطوطی دارد، مهم دیدن است و خواندن. "سبزینه"ی امروز (۲۵ آذر ۱۳۹۹) -که عکسش در زیر منعکس میشود- خبرهایی دارد که چشمم را خیره کرد. مثلاً سه تیترش: در آن بالا: آبرسانی سقّایی، در آن گوشهی چپ: مرغ سنگین و آن وسط: انجیر؛ ارزش خبری فوقالعادهای برای منِ آماتور (=ناشی) ! داشت و مدادم را برای نوشتن متن تیز ساخت. عرض میکنم که چرا. چون:
۱. آبرسانی سقّایی در چاهبهار، مرا یاد سه خاطره انداخت. ۲. مرغ سنگین، یاد کوپن و کوپنفروشها و کوپنخرها ۳. انجیر هم، یاد زادگاه.
اینک که کمبود آب در جهان به رد نمک و صحرای تفتیده میانجامد و سرانجام اگر دیر بجُنبند خاک را شور، زمین را شر، کشاورز را گرسنه، حیوان را تشنه، هوا را سوزاننده، باغ را خشکانده، چشم به سراب و دل را در فغان نگاه میدارد، و آنگاه است که آب سالم را به رؤیاهای دستنیافتنی مردم خواهد برد، و واویلای بحران آب، جاییست که علاوه بر آب، راه و چاه هم نداشته باشد؛ هم آن راه که روی آن به سمت دسترسی به آب راه بپیماید و هم آن راه که نام دیگر چارهاندیشیست. چاهها که مَپرس! حتی رگهایش را هم خشکاندهاند. حالاست که بشر به یاد مفهوم "انتقال" آب افتاده و سرگرم "شیرینسازی" آن گردیده است. که بیشتر به شیرینکاری شبیه است تا تبدیل شوری آن به شُربی آب. وقتی آب قحط بیاید، مردم در هر جای جهان مجبورند کوچ کنند، یا برای نوشیدن سوی «هوتکها» و «دَسچالها» روانه شوند و یا بر سر آن بستیزند.
مگر یادمان رفته که تا همین چند سال پیش آب لولهکشی منبعآب -که مرحوم شیخ روحالله حبیبی پیش افتاد و بر کام مردم جاری ساخت- کفاف نمیکرد و مردم در کف حیاط خانههایشان چاه زده و با دینام آبِ آلوده به ملّقزن! میخوردند. خدا را شکر انقلاب با همهی ددمنشیهای دشمنان جَهول و عَنود، به وُسع خود در گاز، آب، برق، تلفن و هزاران خدمات ریز و درشت دیگر، دست از خدمت به ملتش نشُست.
دو سه سال پیش بود مقالهای در همین دامنه نوشته بودم با عنوان «هوتک چیست؟» هوتک گودالِ روبازیست که آبِ جمعشده در آن، سهم مشترک حیوان و انسان است که بسیار آلوده و انباشته از زالو و باکتریهاست. و در همان مقاله حتی سوگند یاد کردم که: «به خدا سوگند رسیدگی به دردهای مُزمن محرومان و رفع نیازهای تهیدستان، اُسّواساس و فلسفهی اصلی انقلاب ایران بوده است.»
شعَف دارم که خانم زینب سلیمانی دغدغهی تخصیص بودجه برای بنیاد سلیمانی را ستوده اما در اقدامی حمایتگرایانه از تهیدستان، خواستار حذف ردیف بودجه ۱۴۰۰ برای آن بنیاد شده و از بودجهریزان خواسته آن را صرف "حل مشکلات مردم" کنند. (منبع) زیرا "ترویج مکتب حاج قاسم" به این است که "سلوک آن شهید عزیز" را بپیماییم، زیرا مرامش خدمت به ملت بود.
من به مناطق گرگان رفتهام. از رفیق آنجاییام پرسیدم این گودال وحشتناک دیگه چیست؟ گفت این را مردم حفّاری کردند که آب باران در طول سال در آن جمع شود و بهوقت بحرانی، به داد کمآبی بیاید.
در زادگاه ما هم -چنانچه در بالا از این اصطلاح یاد کردم- «دَسچالها» را میدیدم، البته دستساز نبود، ولی برای حیوانات و اَشجار و بوتهها بهکار میرفت. در بالملهی دارابکلا -گویا کمی بالاتر از لِشدله- جاییست به اسم گتچال، گرچه به گمانم طبیعیست، نه دستساز، اما آبشخور شگرفِ آنمحدوده بود. الان را خبر ندارم. آبشخورها را صیانت و حیازت کنیم.
اما مرغ سنگین، بر خلاف مرغ سایز است. مرغ سایز مابین ۱ کیلو و ۲۰۰ گرم تا ۱ کیلو و ۴۰۰ گرم است. اما دست مردم از آن کوتاه است. باز هم به دلیل دلّالهای سودجو و سوءتدبیرهای دستاندرکاران دسسیهجو. اینجا متوجه شدم که علت گرایش مردم به مرغ سنگین، کوپن بود. آن زمان که جنگ بود، به تدبیر پاکترین نخستوزیر ایران مهندس میرحسین، ارزاق و مایحتاج مردم از طریق کوپن تأمین میشد. سهمیهی مرغ خانوارها موجب میشد مردم، مرغ سنگین را انتخاب کنند تا مرغ کوچک نصیبشان نشود که کمتر سهم ببرند. حال آنکه اینک مرغ سنگین طبق قانون باید قطعهبندیشده، به فروش گذاشته شود. حتی گویا مرغ سنگین دارای باقیماندهی آنتیبیوتیک است. کشتارگاههایی که به روش حقالعمل کار میکنند از مرغ سایز، بیشتر سود میبرند؛ چون بر خلاف یک مرغ سنگین -که برابر با دو مرغ سایز است- دو جگر دارد، دو دل دارد، و دو سر !
انشاءالله بشر اینگونه نباشد! دو دل بودن، بدترین ابتلا و دو سر بودن، زشتترین رفتار یک مبتلاست. اما دو جگر که خوبه، ۱۰۰ جگر هم خواستی باشی، باش. از خبر و خاطرهی انجیر گذر کردم چون زیاد وقت خواننده، خورده شد!