یکدستسازی!
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. در دانشگاه استادی داشتیم به نام دکتر حسین بشیریه. چند درس مهم را با ایشان گذراندم. او تأثیرگذارترین تئوریپرداز سیاسیست. هرچند اینک مدتیست از ایران رفتهاست، ولی هنوز نیز نوشتههایش دنبال میشود. این استاد جامعهشناسی سیاسی به ما میآموخت که داشتنِ تصوّر هرگونه هویتی به عنوان مقولهای یکدست، ناب، و خالص تصوّری ایدئولوژیک است. از چشمانداز غیرایدئولوژیک، هویتها همواره ناخالص، مرکّب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و درحال بازسازی هستند. از نظر بشیریه ایدئولوژیهای کلّیپرداز عصر مدرن، در پیِ خالصسازیِ هویت ملی، قومی، مذهبی و غیره برآمدند. مانند نازیسم آلمان و مدرنیسم پهلوی.
در نگاه او انواع "ناسیونالیسم"ها، خصلتِ موزائیکگونه و چندپارهی مردم کشورشان را انکار کردند، تا برای حفظ قدرت و سلطنت خود، مردم را یکدست و پکپارچه کنند. مثل رژیم پهلوی که گفتمان آن بر سه پایه تأکید داشت: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت در چارچوب جغرافیای ایران به همراه بیرون افکندنِ هویت اسلامی و شیعی از ایران. حتی تا آن اندازه که تقویم هجرت پیامبر را به تقویم سلطنت هخامنشیان تغییر داد.
ملیت و هویت ملی در مقابلِ اسلام و هویت اسلامی، کانون گفتمان مدرنیسم روشنفکران عصر پهلوی را تشکیل میداد که اِغوای این تیپ وابستگان و دلدادگان به غرب، هر دو شاه _پدر و پسر_ را به قهقهراء بُرد. با نوشتن این پست، خواستم بگویم هرگونه کوشش و دستوپا زدن برای بازگشت به کاری که ناسیونالیستهای افراطی _مثل آلمان و ایران_ برای نژادپرستی و یکدستسازی، انجام میدادند، آب در هاون کوبیدن و وقت جوانان این مرز پرگُهر را به هدَردادن است. به گفتهی یک دانشمند ایرانشناس: "هیچ نیرویی نمیتواند دو وجه ایرانی و اسلامی ایران را باز ستانَد."
آری دوستان؛ همهی ما میدانیم که حکومتی در ایران کامرواست، که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد. از نظر من، خراش به هر کدام _چه ایران، چه اسلام_ تراش است؛ یعنی لاغر ساختن، نَحیف کردن و ضعیف نمودن. چنین مَباد. والسّلام. مطالعۀ کتاب "ایران: هویت، ملیت، قومیت" به کوشش حمید احمدی منبع مناسبی ست.