مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:
سلام سید
از دیدگاه شما، سوژه می‌گیرم. و یک نکته هم بگویم:

هرگاه حکومت‌ها با منطق درست و درایت، در فکر مردم رخنه (= رسوخ) کنند و نفوذشان را با رضایت عمومی همراه کنند، از «بحران توزیع قدرت» کاسته می‌شود. وگرنه دو بحران «توزیع» و «نفوذ و رسوخ» بر روی هم بار می‌شوند و تراکم می‌آفرینند. اما صد حیف که...

 

سلام جناب دهقان
موافق‌ام تحلیل بنویسی. نظراتم اینه:
۱. اختلاس _که معنی ربودن می‌دهد_ یک اقدام ماهرانه و با حربه‌ی فریب و اختفا است.
۲. پس نقش حراست ادارات، نقش صوری ست، یا کارشان را صرف امور دیگر...
۳. پس بازرسی چه کار می‌کنند....
۴. پس مدیران آن مجموعه چرا نقش نظارت و مدیریتی ضعیفی...
۴.بخشی هم علتش شخصی‌شدن سیاست توسط ذی‌نفوذان است
۵. چگونه است هر کجا موفقیت است به اسم خود جا می‌زنند ولی در این گونه دزدی‌ها و فساد....،  فرافکنی می‌کنند و خود را بی‌تقصیر.

 

زیارت جامعه کبیره

تسلیت می‌گویم این روز حزن و اندوه را. سلام بر امام هادی _علیه‌السلام_ که با آفریدن زیارت جامعه کبیره، شیعه را در راز و نیاز غنی فرمودند.



 

شرح عکس بالا:
این آقای انریکو آسکالونه است؛ باستان‌شناس ایتالیایی. او _که ایران را وطن دوم خود می‌داند_ معتقد است تمدن در جیرفت شکل گرفته است و بعد از آن به مناطق دیگر گسترش یافته... امروز در منبعی خوانده‌ام که این استاد دانشگاه در رُم، در این‌باره گفت:

«مُهرهایی که در جیرفت پیدا کردیم، وجود فرهنگ و روابط حمل و نقل و پیشینه‌ی این پیشرفت‌ها را نشان می‌دهد. به نظر من، فرهنگ در جیرفت ریشه دارد.» (منبع)

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی‌نسب. کشکولی بگویم حاضرم برای قدیانی، رونویسی سه کتاب را انجام دهم، البته به دو شرط: ۱. کتاب از نوشته‌های نویسنده باشد، نه رونویسی و کپی‌برداری و شرح خواب و کرامات. ۲. در زندان سوئد باشد، نه کهریزک و مهریزک!

 



شرح عکس کتاب‌های بالا:

کتاب‌هایی که قاضی، برای قدیانی حکم بریده این سه کتاب است، جناب جوادی‌نسب.

۱. «حکایت زمستان» نوشته سعید عاکف، ۲. «داستان سیستان» نوشته رضا امیرخانی ۳. «دشمن‌شناسی» از  انتشارات انقلاب اسلامی. (منبع)

 

متن نقلی: «دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در واکنش به حکم دادگاه ابوالفضل قدیانی مبنی بر مطالعه و رونویسی از برخی کتاب‌های مرتبط با رهبر انقلاب واکنش نشان داد: انتشار آثار مرتبط با رهبر معظم انقلاب برای آشنایی با رأی و اندیشه و نیز زندگی و سیره اخلاقی و اجتماعی معظم‌له است و بکارگیری آن به عنوان مجازات یک مجرم، بدسلیقگی است. دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب هیچ توصیه ای به دادگاه هاجهت مطالعه اجباری آثار رهبر انقلاب توسط محکومان ندارد و این کار را مغایر با اثربخشی‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌روح‌کار‌‌‌فرهنگی‌می‌داند.» (منبع)

 

 

پاسخ:

سلام جناب عبدی
من کتاب‌های استاد ندوشن را دوست دارم. به‌ویژه کتاب خاطرات او از سریلانکا، که داستان هبوط حضرت آدم _علیه‌السلام_ را مطرح می‌کند.
بیفزایم از نظر من عرفان مبتنی بر شریعت، عرفان نجات‌بخش است و انسان را به آسمان پَرِ پرواز می‌بخشد. بی‌شریعت، هر طریقتی، تاریکی‌ست. عرفانی کاذب‌ است. سپاس.

 

نکته ها:

اما من  تا بگی «ف»
یاد مرحوم داریوش فروهر می‌افتم، نه، یاد فرح‌آباد!
یاد فرهاد می‌افتم، که برای شیرین، بر بیستون تیشه‌ها می‌زد، نه یاد فرح‌زاد!

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیّاد رفته باشد

 


قد و قواره اشخاص
من نظرم بر این است، ما دست‌کم با سه معیار می‌توانیم درباره‌ی اشخاص _چه سرشناس، چه گمنام و چه بدنام_ داوری کنیم، بهتر است بگویم ابراز نظر نماییم: معیار اسلامی، معیار ایرانی و معیار جهانی. با این پویه‌ی فکری، قد و قواره‌ی افراد اندازه‌گیری می‌شود.

 

۱. با محک و معیار دینی، کسانی به‌حق می‌توانند وارد اظهارنظر درباره‌ی افراد و افکار آنان شوند که واقعاّ دین‌شناس باشند و اسلام‌شناس. پس این معیار تخصصی‌ست و هر کس بآسانی نمی‌تواند مدعی شود اسلام‌شناس است و خیلی راحت حکم صادر کند.

 

۲. معیار ایرانی همان سه‌ضلعی نورانی پیام زرتشت است که اسلام هم آن را تأیید می‌کند. پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. هر شخصیت شهیری اگر از این سه ضلع برخوردار باشد، می‌توان با این محک او را شناخت و شناساند.

 

۳. معیار جهانی یک محک عام‌تری‌ست و رها از برخی قید و بندهاست. بنابراین، با این معیار هم خیلی‌ها می‌توانند درباره‌ی خیلی از نامداران تاریخ و یا سرشناسان یک کشور و منطقه و دنیا، ابراز نظر کنند. در مورد معیار ایرانی متذکر شوم که حتی رهبری نظام نیز در فرمان پایه‌گذاری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به هر دو شاخص‌ آموزه‌های اسلام و فرهنگ و تمدن ایران توجه نشان دادند.

 

نتیجه: پس، اگر وارد داوری درباره‌ی اشخاص می‌شویم، این شگفتی شگرف را در چارچوب فکری‌مان جای دهیم. مثلاً اگر کسی در سه ضلع نورانی پندار، گفتار، کردار، نه فقط نیک نبود، بلکه تاریک‌اندیش بود، برای آن شخص به میزان دارایی‌های واقعی‌اش نظر دهیم. این‌گونه، قد و قواره باهم جناس می‌یابند. بگذرم.

 

ستون روزانه
بُز پیش‌آهنگ

 

به‌ نام خدا. سلام.
چونک واگردید گلّه از ورود
پس فتَد آن بُز که پیش‌آهنگ بود

توضیح: من از نوجوانی می‌دیدم بُزها همیشه جلودار بودند، هیچ‌وقت در پسِ گله نبودند، پیش بودند و پیشتاز. حال مولوی می‌گوید بُز که پیشقراوُل است وقتی ببیند گله به دنبالش نمی‌آید، و از جُوی و خار و تپه و رودخانه و سنگلاخ و موانع نمی‌پرد، بُز هم پس می‌افتد و تنها می‌مانَد و در خطر قرار می‌گیرد. این دو، _گله و بُز_ همیشه باهم باید به پیش‌ بروند. نه بُز به تنهایی و یکّه‌تازی قادر است پیش‌‌‌تر روَد، نه گله بی‌جلودار و بی‌ره‌نُما و بی‌راه‌بلَد می‌تواند ادامه‌ی راه دهد.

 

نکته: من گمان دارم اگر مثالاً حضرت موسی _علیه‌السلام_ به‌جای قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل، ملت باتمدن و با سَیر و سیرت ایران را داشت، آن‌همه سختی‌ها را آزمون نمی‌کرد. گرچه مشیّت الهی همان بود که آن پیامبر خدا، در آن سرزمین، ابلاغ امر الهی کند. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند.
۲۰ اسفند ۱۳۹۷

 

 

شرح عکس بالا:

او خانم فرانسیسکا گیفی است؛ وزیر «امور خانواده، سالمندان، زنان و جوانان آلمان». او لباس رُفته‌گران (= پاک‌بانان) پوشید و به مناسبت روز جهانی زن، به میان کارگران شهرداری رفت و برای جمع‌آوری زباله‌ها کمک کرد. (منبع)

 

پاسخ:

جواب به جلیل قربانی:

 

۱. من از روحیات فکری ایرانیان پیش از زرتشت، بی‌خبرم. می‌دانم زرتشت در شاکله‌ی فکری و اخلاقی و ایمانی و یکتاپرستی ایرانیان بسیار تأثیر نهاد. و گفت به نور بگرایید و از اهریمن دوری گزینید و ایرانیان، به زرتشت، نه نگفتند و یکتاپرستی پیشه ساختند و چون قوم هم‌عصر حضرت موسی _ علیه‌السلام_  نه لجاجت کردند و نه بهانه‌تراشی‌ها.

 

۲. نام دیگر انسان، بشر است. و واژه‌ی «بشر» یعنی مژده. بشریت یعنی جُنبدگانی که به هم بشارت و مژده می‌دهند. ایرانیان به نظرم در مفهوم «بشر» بودن، بسیار پیشتاز بودند. آن هم به برکت حکمت، حکیمان و اندیشه‌های زرتشت. که البته، آن افکار پاک، توسط مُغ‌ها و شاهان ستمگر بدخواه از اصل و اساس خود تحریف شد. اما خدا را شکر بخشی از آن افکار رشید، به‌صورت پاک و پاکیزه به ما رسید. و ما اگر متمدن شدیم، چون این‌گونه با بزرگان طی کرده بودیم.

 

۳. بند مربع دوم شما، نیازمند شرح و نقد است که وقت نیست. بند مربع اول شما، اما کمی تا قسمتی ابرناکی‌ست. من معتقد به خاتمیت هستم، اما به شرط ایمان به استمرار امامت ائمه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام. پس، پیشوا کسی‌ست که مردم را راه‌بَر به مقصد است. چنانچه ملت ایران همیشه، به بزرگان خود توجه داشت. نیز بگویم بَزک‌ مَزک نه فقط هنری نیست، بلکه خود یک «نیست» است.

 

 

خبر و نکته
امروز شنیدم _و نیز جهت اطمینان از  درست بودن خبر، در سایت معتبر خواندم_ که رئیس پیشین قوه قضاییه، _آیت‌الله صادق لاریجانی_ در پایان صدارت خود بر این قوه و در مراسم تحویل آن به رئیس تازه _حجت‌الاسلام رئیسی_ گفت: «اینجانب در طی ۱۰ سال گذشته برای دفاع از استقلال و اقتدار دستگاه قضایی به معنای دقیق کلمه، جنگیدم.» (منبع)

 

نکته: من چون سیاسی‌میاسی بلد نیستم، نمی‌دانم کدام استقلال؟! کدام اقتدار؟! و نیز با کی؟! یا کیا؟! جنگید. و اساساً و چرا باید جنگ و جنگیدن!؟ چرا نباید صلح و سازگاری!؟


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
نکته‌ی پُرملاط گفتی. من هم مانند شما در مصائب حیف و میل، در رنجم. اما یک نکته هم من بیفزایم به دنباله‌ی طعنه‌ی جون‌دار شما و آن این است: بدتر آن‌که کانادا _که تحت حاکمیت ملکه الیزابت انگلیس اداره می‌شود_ پناه‌گاه دزدان بیت‌المال و اختلاس‌گران ایران شده است. گویا آنجا را «گراند هتل» برای فراریان دزد اموال مردم ایران کرده است! بگذرم.

 

الیور توئیست

دیروز «الیور توئیست» را _که از روی رُمان چارلز دیکنز، ساخته شد_ بادقت دیدم. سرگذشت درام و غمگین این بچه‌یتیم در انگلستان. خلاصه‌ی یادداشتم از فیلم این است:

 

۱. یتیم‌ها باید الیاف طناب را باز می‌کردند، تا طنابی محکم‌تر برای کشتی ملکه‌ی انگلیس ببافند!

۲. بچه‌‌یتیم‌ها را می‌فرستادند، دودکش خونه‌ی اربابان را تمیز کنند!

۳. الیور توئیست _بچه‌‌یتیم‌_ یک اعتراض کرد، ارباب سریع نتیجه گرفت، گوشت زیادی دادید به او، باید نون‌خشک می‌خورد، نه گوشت!

۴. زن خدمت‌کار ارباب گفت از اون غذای مانده که به سگ می‌دیم، از این پس می‌دم به الیور توئیست یتیم.

۵. آنها _دادگاه و قُضات_ دلیلی برای دارزدن نمی‌خواهند، آنها دارزدن افراد را خودبه‌خود خیلی دوست دارند!

۶. سردسته‌ی باند تبهکار یهود _که دزدی به یتیمان یاد می‌داد_ به دختر اسیر کار اجباری، با اعتراض و داد و فریاد و خشم گفت: تو به یک چیز خطرناک فکر می‌کنی؛ آزادی!

۷. به یتیمان می‌آموختند اگر تو ندزدی، یکی دیگه می‌دزدد، پس بدزدید!

۸. آن باند حتی سگ را نیز برای دزدی آموزش می‌دادند.

۹. الیور توئیست _که سرانجام از دست تبهکاران نجات یافت_ در مخزن کتابخانه‌ی آن فرد ناجی گفت: بهترین کار برای آدم این است کتاب‌فروش باشد و نیز کتاب‌خوان.

 

سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ این حرکت یک رخنه بود به تحلیلی که کرده بودم. و هر تحلیلی به لحاظ علمی قابلیت ابطال‌پذیری دارد. البته هنوز نیز نمی‌توانم چنین کاری را، فرضیه‌ایی رقیب برای «پوچ» کردن فرضیه‌ام، تلقی کنم. نشان به آن نشان که سال ۶۸ نیز، رهبری هیچ‌گاه در هیأت رئیسه خبرگان نبود، اما منتخب خبرگان شد، آن‌هم با پدیده‌ی گرایش به وصایت و گواهی اشخاص شاخص جلسه از توجه‌دهی‌های امام به آقای خامنه‌ای.

 

بنابراین من برداشتم هنوز همان است که رهبری از آقای شیخ صادق لاریجانی تجلیلی در حد «روز جایگزینی» دارد. اما به‌هرحال، مجلس خبرگان هم اعضایی شناور دارد، هم از نظر گرایش، هم به دلیل مرگ‌ومیر به علت سنّ و سالخوردگی. و هم تعدادی از آنان، چندان اخبار را به‌روز نمی‌گیرند.



پاسخ:

سلام سید
چهار نقد به تحلیل شما
۱. تحلیل‌گر نباید آرزوی خود را در تحلیل دخالت دهد. شما به‌جای ترسیم واقعیت‌های احتمالی پیش‌رو، از اشتیاق و آرزوی خود سخن گفته‌ای.
۲. در تحلیل نباید، دروازه‌ی تعدّد فهم و افزودن را بست. شما با قید «دو گزینه بیشتر نیست»، تحلیل خود را بسته نگه داشته‌ای.
۳. تحلیل‌گر، جای تئوریسین نمی‌نشیند که از «بایدها» بگوید، شما وارد بایدها شدی، که مخلّ تحلیل است.
۴. رونمایی ساختار قدرت در واقعیت و شکل چینش افراد در سیستم، در تحلیل شما غایب است، پس تحلیل شما یک تقاضاست، نه ترسیم فضا.


کجا بره سید؟ تیرنگ‌گردی! یا اِفرایی!؟ هفت‌کول! یا جِفت‌کوه؟

 

@
سلام جناب قربانی
نه. نه. آقاسید، پُرگنجایش است. با نقدهای من، نه فقط دلش نمی‌شکند، بلکه مغزش تولید تفکر نوین می‌کند. اگر ببیند دامنه‌ی سخنم، ژرف‌تر از دیدگاهش هست، با پذیرنده‌ترین خصلت می‌پذیرد. هرچند گاه، نپذیرفتن نیز خود، رفتاری عقلانی‌ست. کشکولی شما هم گاه طعم جدّی‌تر از جدّنوشت‌های شما دارد..

 

جناب محمد عبدی، من از طریق یک مثال تاریخی پاسخ پرسش شما را می‌دهم البته مختاری پذیرا باشید یا بر دیدگاه خود بمانید:

 

این‌که امام از میان آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی _دو بال اصلی نظام در آن زمان_ چندبار پیش افراد شاخص از لیاقت رهبری آقای خامنه‌ای سخن گفت، نه از مرحوم رفسنجانی، دست‌کم یک دلیل آن این بود، میان این دو چهره‌ی سیاسی و مدیریتی کشور، صبغه‌ی حوزوی و فقاهتی آقای خامنه‌ای غلبه داشت بر آقای رفسنجانی. همین فرض را _تأکید می‌کنم فرض را_ برای آقایان رئیسی و لاریجانی تصور کن که از نظر من رهبری در توجهات اخیر، به نوعی آقای صادق لاریجانی را تجلیلی فقاهتی و علمی و عملی کردند. از همین‌رو گمانه‌ی من تبدیل به یک تحلیل شد. حالا یا درست، یا نادرست.

 

نکته‌ی عمومی: همیشه در تحلیل باید احساسات و علائق خود را ترک گفت، وگرنه سطح تحلیل به انگیزه فردی فروکاسته می‌شود.

 

شرح عکس بالا:

این، عکسِ یک ماشین لوکس و گران‌قیمت در تهران است. دارای رُندترین پلاک در ایران. یعنی: پلاک ۱۱. ۱۱۱. ۱۱. نمی‌دانم با ضابطه این پلاک را گرفت یا با ...؟ اگر ژیان و یا کَتِل‌کَش هم بود، نصب می‌شد را من نمی‌دانم.

 

شرح عکس را بیشتر برای راحتی دوست گران‌قدرم جوادی‌نسب می‌نویسم که قادر نیست دیدگان نازنین‌اش را بر روی آن بازبگشاید. (منبع)

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
متن دغدغه‌آمیز جناب‌عالی را خواندم. آنچه به عنوان آموزه‌های اخلاقی برشمردی، نکاتی‌ست که هر عقل سلیمی آن را پذیراست. اما برای آن‌که در این فضای فکری و تبادل اندیشه _که به صورت طبیعی گاه به چالش و تفاوت‌های فکری و حتی بروز مواضع سیاسی می‌انجامد_ بهتر، بیشتر و مستقیم‌ به همدیگر تذکر دوستانه و حتی جدّی و منطقی بدهیم،  نظرم این است هر کس _به زعم و یا به یقین خود_ در هر پست و نظرات هم‌مدرسه‌ای‌ها، لفظ اهانت و یا متن اهانت‌آمیز مشاهده کرد، به‌صورت شفًاف در زیر همان پست به همان شخص تذکر دهد. این موجب می‌شود هم آن شخص، به ایراد و یا اشتباه خود پی ببرد و اگر دفاع و استدلال و توضیح و دلیلی دارد، در جواب بیان کند، هم از اطلاق آن به همگان جلوگیری می‌شود، و هم از کلی‌گویی دوری می‌گردد. این‌گونه اگر گردد، من فکر می‌کنم به حقیقت اخلاق و نصّ صریح قرآن نزدیک‌تر است و منفعت می‌آفریند. نفع همه‌ی‌مان در تذکر صمیمی به همدیگر است. زیرا خدای علیم در آیه‌ی ۵۵ ذاریات می‌فرماید:

وَذَ‌کِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ: و پند بده که اندرز، مؤمنان را سود دهد.


پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد
۱. خرسندم که نوشته‌های مدرسه را پی می‌گیری.
۲. دو نکته‌ات از نکات مهم و بحث‌انگیز سال‌های گذشته بوده و همچنان بر سر مفهوم نظارت، بحث و تضاد برپاست.
۳. اما پاسخم به سؤال شما:

 

الف. من اساساً معتقدم خبرگان رهبری باید از حالت یکدست روحانیت و مجتهدین خارج شود. زیرا مگر شرط رهبری فقط اجتهاد است که انتخاب و نظارت بر آن فقط از عهدۀ روحانیت برآید.

 

ب. انتخابات خبرگان از طریق نظارت استصوابی، کاملا به آریستوکراسی یک‌دست روحانیت (= نخبه‌گرایی صنفی روحانیان) می‌انجامد. حتی در درون روحانیت نیز همگان لایق ورود به این مجلس خواص نیستند.

 

ج. رفتارشناسی سیاسی از نظر من نشان می‌دهد، جُربزه زمانی بروز و ظهور می‌کند که آزادی فعل سیاسی، منتهی به «جُرم سیاسی» نباشد که در اسلام چنین جرمی وجود ندارد. نوعی بدعت است. زیرا اگر جرم بود، امام علی _علیه‌السلام_ در دادگاه شرکت نمی‌کرد که توسط یک قاضی عادی، و در پی درخواست یک شاکی، به محکمه رفتند.

تا اینجا به گمانم کفایت دارد و شرح بیشتر ندهم.

 

@

سلام سید
قانون اساسی وحی مُنزل نیست. نقد من به همان قانون اساسی بر می‌گردد که نیازمند بازنگری‌ست. از نظر جمهوریت نظام که ناظر بر مردم‌سالاری‌ست نه صنف‌سالاری، ما  باید «خبرگان ملت» داشته باشیم، نه «خبرگان حوزه». به همین دلیل سخن از آریستوکراسی به میان آوردم که بدترین نوع تبعیض سیاسی‌ست و حکومت را به صنف خاص وابسته می‌سازد.

 

بیفزایم مگر آن روز امام علی _علیه‌السلام_ علاوه بر مقام امامت _که نصب الهی‌ست_ حکومت را به علت درخواست مردم پذیرفتند، آن مردم فقط شیوخ و خواص بودند؟ پس خبرگان رهبری برای انتخاب و نظارت بر رهبر، باید حاصل جمع عقول ملت باشد، نه دست‌چینِ صنف روحانیت، آن‌هم فقط روحانیت یک جناح! و یک فکر!

 

ارباب حلقه‌ها
ممکن است فرصت نکرده باشید کتاب رُمان «فرمانروای حلقه‌ها» نوشته‌ی جی. آر. آر. تالکین، ترجمه‌ی رضا علیزاده، نشر روزنه را خوانده باشید؛ بنابراین خیلی فشرده برداشت آزادم از رُمان را می‌نویسم، شاید مفید افتد:


در این رُمان، نزاع و جنگ بر سرِ حلقه (=انگشتر قدرت) است که خیال می‌کنند مشیّت خدا حلقه را در دست کسانی قرار داده است که «نمایندگانِ خیر» هستند. یعنی الروند، گندالف، آراگوون. اینان، از طریق در دست کردنِ حلقه می‌توانند سائورون را _که نماد شرّ است_ نابود کنند. یعنی تعارض میان خیر و شرّ به مثابهٔ جنگ دائمی.


زیرا معتقدند اگر سائورون حلقه را از آنها بازپس بگیرد، پیروزی او آنی خواهد بود و مَصاف با او بسیارسخت خواهد شد، چون‌که سائورون مظهر شرّ است و چهره‌ایی مَخوف، که آدم‌ها مقهور و مجذوب قدرت او شدند؛ اما یک ضعف بزرگ دارد و آن این است از تخیّل خالی است. زیرا خیر می‌تواند فقط با نیروی خیال پیش برود که او ندارد.


نکته: شرّ از نظر نویسنده‌ی این رُمان یعنی درگیربودن با خود. و اوج شرّ یعنی نداشتن تخیّل و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگری؛ چون به خاطر درگیربودن با خود، خلائی در خود احساس نمی‌کند.

 

نکته ها:

من بسیار آثار خانم آن.ماری شمیل را دوست می‌دارم، به‌ویژه کتاب عظیم او «محمد مصطفی» صلوات الله، را.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
بند ۳ متن شما درخور تأمل است و مهم. از این توجه‌دادن جناب‌عالی تشکر دارم. با بند ۱ شما حرف دارم.

در پایان این نکته را بیفزایم در اسلام، دست‌اندرکاران حکومت، هرگز مخدوم و ارباب مردم نیستند، بلکه پاسخ‌گو و مولودِ رأی مردم‌اند. آنان هم طبق سنت الهی و آیین دین مبین اسلام، وظیفه دارند نه فقط پاسخ‌گو که خادم مردم باشند. حقوق در اسلام دوسویه است نه یک‌سویه. مردم به قول امام «ولی‌نعمت‌»اند، مسئولان، خادمین ملت.

 

تذکر مدرسه‌ی فکرت:
لطفاً حریم و حُرمت «سادات» هم‌چنان مکرّم و محترم نگه‌ داشته شود. این نسل در پیش‌گاه شیعیان بسیار فضیلت و احترام دارد. مدرسه‌ی فکرت جایی برای تکریم بنی‌آدم است. امید است رعایت کنیم.

 


سلام جناب ولی‌نژاد
یاد شهیدان روستای‌تان اناردین، جاویدان. ملکوتیانی که برای ایمان و ایران ایثار جان کردند.


سال ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ سه اناردینی هرسه با فامیلی معافی همسنگر من بودند. فقط اسم یکی از آنان ذهنم ماند شعبانعلی معافی. معافی دیگر فقط یادمه مویی مجعّد (= پیچ‌پیچی) داشت. اگر چنا‌چه این سه بزرگوار، شهید شدند، روح‌شان جاویدان، اگر هستند، سلامم را برسان بر آنان. ممنونم.

 


سلام آقاجعفر.

فرصت خوبی پدید آوردی تا یک نکته‌ی مهم عمومی بگویم:

هرگز نباید در تله‌ی خطرناک نژاد و توطئه‌ی شوم عربی_ایرانی کردن ملت ایران افتاد. ایرانیان هویت یکپارچه‌ی تردیدناپذیر دارند. تفریق کردن سادات، یک گام بسیار فریبنده است. مواظب باشیم چه می‌گوییم و روح بنی‌آدم را خراش نزنیم.

 

 

سلام و سپاس جناب شیخ جواد آفاقی
شرح باحوصله‌ای داده‌اید. نکات ارزنده‌ی جناب‌عالی دربرگیرنده‌ی سه پیام است که نظرم را بیان می‌کنم:

 

۱. عشق به اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ را عالی فرمودید. با شما تماماً موافقم، زیرا روز عاشورا در سراسر ایران، میان همه‌ی ایرانیان از هر مذهب و دین، این عشق هویداست.

 

۲. من نیز معتقدم امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بی‌مانندترین قیام را علیه‌ی سلطنت موروثی و ستمگر انجام دادند. و همین امام در وصیت از ملت تقاضای عفو از قصور و تقصیرها و کوتاهی‌ها کرده‌اند، که بزرگ‌ترین درس اخلاق سیاسی‌ست.

 

۳. آن «شُذوذات» که فرمودی، با جناب‌عالی اختلاف دیدگاه دارم. به نظرم نباید بگویید از سوی مردم، رعایت این حقوق دوسویه _هر چند با قید شُذوذ_ کاستی شده. به نظرم خود رهبری حتی به نظر نمی‌رسد در این بخش، مانند شما نظرشان چنین باشد. ملت ایران همیشه وفا کرد، صبوری ورزید، ایثار نمود و همه‌جا قدم پیش گذاشت. این عبارت اُخرای شما خیلی سنگین و به نظرم حرفی شاذّ است و من با این نگاه شما مخالفم.

با احترام و خرسندی از  این میانبحثی که به‌خوبی ترتیب دادید.

 

 


شرح عکس بالا:

امروز در محله‌ی‌مون نزدیک منزل‌مون وقتی برای کاری عبور می‌کردم، اقدام دلسوزانه‌ و مبتکرانه‌ی یک مغازه‌دار قمی نسبت به پرندگان را دیدم، فوری عکسی انداختم؛ تعبیه‌ی تخته‌ای بر تنه‌ی درخت با سیم‌پیچ کردن، جهت دانه‌دادن به پرندگان. ۲۱ اسفند ۱۳۹۷. درود بر این روحیه.

 

استان خیال (۴)
در استان خیال ایرانی‌بودن، لبنانی‌بودن، نروژی‌بودن، مکزیکی‌بودن و مصری‌بودن ملاک نیست، باید جهانی بود و بنی‌آدمی.
۲۳ اسفند ۱۳۹۷

 

زنگ شعر:

اما بیشتر داراهای بی‌درد روزگار، چشم‌تنگ‌ترین‌ها هستند و حریص‌ترین جُنبده‌ها و آزمندترین موجودها و محتاج‌ترین طمّاع‌ها. به‌ قول سعدی؛ این شیخ اجل و مرد دنیادیده و عارف شیدا:

از تنگی چشم فیل معلومم شد
کآنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند

 

@
سلام. درست است دکتر عارف زاده . البته مقاومت بر سر ملیت و تعصبات نژادی و قومیتی هم، فراوان باقی می‌ماند، اما به‌سمت هضم شدن و کاستی گرفتن می‌انجامد

 

رفتارشناسی خبرگان
گمانه‌زنی‌ام این است؛ البته با قید «شاید».
۱. شاید نمی‌خواهند قداستی را که برای رهبری، قائل هستند، خدشه‌دار کنند.
۲. شاید در اختفاء و پشت‌پرده انجام می‌دهند اما نمی‌خواهند، عمومیت یابد.
۳. شاید روابط عاطفی مانع از درستی انجام کار باشد.
۴. شاید شاید شاید خودهراسی و یا دگرهراسی دارند.
۵. شاید ایرادی نمی‌بینند و عمل را بر وفق شرع و قانون می‌دانند.
۶. شاید به دلیل کِبَر سنّ از حیطه‌ی کار برنمی‌آیند.
۷. شاید ابزار نظارتی برای‌شان تمهید نیست.
۸. شاید مصلحت را در بقا و دوام و تحمل ضعف‌های محتمل می‌دانند.
۹. شاید خُبرگی‌شان در همین حد و میزان و دورنماست.
۱۰. شاید رهبری اصرار به نظارت دارند، ولی آنان ابا می‌کنند.
۱۱. و صد تا شاید دیگر که همه گمانه‌زنی‌ست. و هر شهروند نیز حق گمانه‌زنی را دارد. و من از این حق استفاده کردم. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند. بگذرم و با قرآن مجید تمام کنم: ...
وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ. و سرانجام کارها با خداوند است‏. بخشی از ( آیۀ ۴۱  سورۀ حج)

 

 

 

دربارۀ آیت الله احمد آذری قمی:

چیزهای زیادی از او می‌دانم، سه چیز که جیز نیست این است:

۱. اولین شغلش دادستان دادگاه انقلاب تهران بود.

۲. از بنیانگذاران و سرمقاله‌نویس‌های روزنامه رسالت بود.

۳. گفته بود اگر در شهری فقط یک کاندیدا هم هست و رقیبی برای رقابت تأیید صلاحت نشد، باید در انتخابات شرکت کرد، مثل این‌که یک گلابی می‌خوایی، و مغازه‌دار هم یک کیلو گلابی بیشتر ندارد.

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی به قول مرحوم زرین‌کوب باید پله‌پله تا ملاقات خدا رفت. اما برخی‌ها چنان با آسان‌بَر به آسمان‌خراش می‌روند، که کمی بعد از آن‌سوی آن به پایین پرتاب می‌شوند... گویی گاهی از حرکت آرام حلزون درس‌ها باید گرفت آقا.


 

پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد اناردینی. از قحطی سال 1298 پرسیدی. من چندماه قبل کتاب دائرةالمعارف زندگانی امام خمینی را خوانده بودم، آنجا آمده بود امام خمینی _که آن سال قحطی نزدیک ۱۸ سال سن داشت، و در خمین بود_ با چشمان خود دیده بودند که در اطراف خمین, برخی از مردم از فرطِ گرسنگی، روی یک اسب مُرده ریختند، و گوشتش را برای خوردن با خود می‌بردند تا سر حد نزاع.