مدرسه فکرت ۱
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت یکم
تأسیس مدرسهی فکرت
۹ مرداد ۱۳۹۸
سلام و احترام
به نام آنکه جان را فِکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
مدرسهی فکرت ایجاد شد تا در آن، درس بخوانیم. به پرسشها بپردازیم. به احتیاجات فکری همدیگر پاسخ دهیم. خود را با فکرت به فطرت آشتی دهیم. و در نهایت به کمال و بهترشدنِ خویشتن، مدد رسانیم.
دانش آموختگان این مدرسه، به، خود و خدا و جامعه توجه دارند، تا اگر آسیبی و آفتی در روابط میان این سه ضلع، دیده شد، با فکرت و هماندیشی آن را اصلاح و ترمیم کنند.
در این مدرسهی هر گونه نقل و کپی و فوروارد پیام اکیداّ ممنوع است. آنچه در مدرسهی فکرت میجوشد، فقطوفقط غُلغُلِ فکر است و جوشش فرد. بحث در مدرسهی فکرت، تا حد امکان، بر روی موضوعات تعیینشده باشد، نه حاشیهپردازی و بیرونافتادن از هدف. و خدای ناکرده هتک حرمت.
تمام مسئولیتهای قانونی، اخلاقی و حقوقی هر پست و نوشته، بر عهدهی همان کسیست که آن را در مدرسهی فکرت بارگذاری کرده است.
مدیر مدرسهی فکرت
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
مقررات مدرسهی فکرت
۱. فقط نوشتههای خود اعضا باید پست شود، نه کپی متنهای دیگران.
۲. هرگونه فورواردکردن (=بازفرست) و ارسال کپی از هر کجا بهجز از منبع خود مدرسه، ممنوع است.
۳. ساعت کار مدرسه: اذان صبح تا یک بامداد. از یک بامداد تا اذان صبح هرگونه پستگذاریها و نوشتن جواب و نظرات ممنوع است.
۴. هرگونه پرسش فقط با نوبت گرفتن قبلی، در پیشخوان سنجاق میشود.
۵. میانبحثها توسط اعضا همیشه آزاد است.
۶. سهشنبهشبها مناظرههای دونفره در صورت وجود داوطلب برگزار میشود.
۷. کشکول (طنز فاخر و نکته) هر هفته فقط عصرجمعه تا شنبه آزاد است.
۸. هرگونه چت دوبهدو، خارج از میانبحث ممنوع است.
۹. رفرنس و توضیح سند برای اثبات متن، در صورتیکه از سوی خواننده درخواست شود، فقط در حد دو کف دست، آزاد است.
۱۰. اطلاعرسانی و تبلیغات برای ورزش دارابکلا، تحولات محل، پیشرفتهای تحصیلی و مشاغل مردم دارابکلا، اوسا و مُرسم آزاد است.
۱۱. ارسال عکس خود اعضا، صحنهها، شهدا و نیز دیدنیهای ایران و جهان در حدِ دو سه قطعه (نه انبوه) آزاد است.
۱۲. هر عضو مقررات مدرسه را رعایت نکند، تمام پستها و پستگذاریاش مسدود میگردد.
۱۳. تمام مسئولیتهای قانونی، اخلاقی و حقوقی هر پست و نوشته، بر عهدۀ همان کسیست که آن را در مدرسهی فکرت بارگذاری کرده است.
مدیر مدرسهی فکرت
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
تأسیس «مدرسه فکرت»
۹ مرداد ۱۳۹۷
به نام خدا. سلام جناب سیدعلی اصغر. از این که با اشتیاق از مدرسهٔ فکرت استقبال کرده ای و بنده را تشویق، بسیارممنونم.
در پاسخ به این پرسش شما که نوشتی: در مدرسۀفکرت «چرا به اشتراک گذاشتن نظریه هایی که مرتبط با موضوع نمایش گذاشته شود باید ممنوع باشد؟»
عرض بنده این است نقل قول از منابع و مآخذ نه تنها عیب و ممنوع نیست، بلکه پسندیده است چون به گفتهٔ دکتر سروش علم بی وطن است. پس آموزه های علمی متعلق به بشریت است. منتهی باید اعضای مدرسه، روی نقل قول متقن و موثق، خودش تفکر ایجاد کند و نظرش را بعد آن الصاق کند. تا جوشش فکری در مدرسه شکل بگیرد. منظورم از منع پیام هدایت شده، سیل انبوه و پی در پی کپی های فضای مجازی به درون مدرسه فکرت است. که ارزش و اعتبار ندارد و فقط خستگی و زشتی می آفریند. علت این است می خواهیم خودمان اندیشهورزی کنیم و فکرت. همین. بازم سپاس از آن رفیق. پایان. ابراهیم
پاسخ مدیر مدرسه فکرت به جناب شیخ باقر
۱- مانند اعضای گرانقدر ممنونم از حضور جناب عالی در مدرسۀ فکرت.
۲- مؤسس نیز از حضور جناب عالی _اخوی فاضل و دنیادیده و دانشمندم_ ممنون است.
۳- واژۀ فکرت به سه وجه گرفتم: ۱- یعنی اندیشیدن ۲- یعنی فکر تو. «ت» ضمیر جانشین هر عضو مدرسه. یعنی فکرت؟ سؤالی ست. فکرت (=فکر تو) عضو مدرسۀ فکرت در این باره چیست.
آن معنا که شیخ محمود شبستری در گلشن راز برملا ساخت. که مرحوم علی اکبر دهخدا هم نکته ای ظریف از ابوالفضل بیهقی در توصیف امام علی «ع» آورده:
«چنان دید امیرالمؤمنین به فطرت تیز و فکرت صافی که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت ها. (تاریخ بیهقی).
۴- نسبت مدرسه با چشمه سار، نسبت تعالی افکار است نیز تقسیم کار. نه تضاد و اختلاف و مرافعه و داد و قال. هر کدام غُلغُل جدا.
۵- از تکثر و پلورالتیه که فرمودی با شما دقیقاً هم نظرم و امیدوار.
۶- سؤال سوم شما را جناب اخوی ادراک نکردم. نیاز به توضیح شما دارد.
۷- اعضای مدرسه فکرت بر حسب رفاقت، ظرفیت و کسب اجازه و موافقت انتخاب شدند. مشورت هم شد. افزوده هم می شود. برخی ها در حال افزودن و مذاکره. برخی هم تلگرام شان مشکل فنی دارد. و نیز بروز نیست. و الا من دعوت کردم.
۸- جواب سؤال 4 شما: از نظر من ضرورت تحولات جدید جامعه؛ که همه تقسیم بندی سابق در حال فرو ریزی ست.
۹- سؤال 6 شما را خود اعضای مدرسه باید توافق کنند. نه مدیر مدرسه.
۱۱ - در عنوان نام «مدرسه» هم سنت را دیدم. هم مدرنیته را. هم پُست مدرنیته را. که همه محتاج مدرسه اند. مدرسه اگر در پیش روی بشر نبود، هیچ علمی زاده نمی شد. پس، آموختن و آموزاندن نیز در نام مدرسه دخیل بود. و نیز جلال آل احمد که در آن کتاب مدیر مدرسه... خوب پیش آمد و رفت.
در پایان ممنونم از شما و همه اعضای مدرسه که به گرمی دعوت صمیمی و به فکرفراخوانی این حقیر جواب مثبت و شوقانه دادند. والسلام. ابراهیم
بحث ۱ : چرا به دانشگاه حمله می شد ولی به فیضیه نه؟
پاسخم به بحث ۱
به نام خدا. سلام. من دیدگاه خودم را فعلاً در دو بند می نویسم: ۱- چون که حکومت و حاکمیت خود را از بطن و متن حوزه می پندارد و پس دستگاه سرکوب البته اگر سازماندهی شده فرض بگیریم، هرگز علیه سرچشمه و آبشخور خود، که مشروعیت بخش اوست، خشمی نمی ورزد. در حقیقت به عبارت مشهور بر سر شاخ، بُن نمی بُرّد! ۲- ریشه های ایدئولوژیک دارد: حتی اگر حکومت و حاکمیت هم شکل نگیرد و قدرت در دستان روحانیت هم نباشد، بازهم حوزه، همهٔ مجامع علمی برون از خود را در پیروی از خود می خواهد، چون که خودش را متکلف به شرعی سازی همه ی جامعه می پندارد. بیشتر بخوانید ↓
پس، دانشگاه چون تن به انقیاد بی علت و دلیل نمی دهد، و زود افکارش را به جنبش بدل می سازد، دستگاه سرکوب یعنی بازوی دفاع از حیطهٔ قدرت، آنجا را منکوب و سرکوب می سازد.
تابعد. قم. ابراهیم. مرداد 1397.
جمع بندی بحث 1
چرا حکومت دانشگاه را سرکوب کرد، ولی فیضیه را نه؟ من این گونه جمع بندی دارم:
دانشگاه چون معارض و معترض است، حوزه چون موافق و معترف که دو دسته اند. روحانیت همگرا، و ناهمگرا. پس ،، به لحاظ علم جامعه شناسی سیاسی، شکاف در اولی از نوع متراکم است و بسیار خطرناک. و در دومی یعنی میان حوزه و حکومت، شکاف نیمه متقاطع برقرار است که همدیگر را بالانس می کنند. شکاف متراکم مُخل مشروعیت هر حکومتی ست. پس دانشگاه با حکومت به انفصال مطلق رسید. که راه حلی خطرناک دربردارد. والسلام
راه برون رفت:
از نظر شخصی من: سه راه دارد:
انقلاب
اصلاح
بازسازی (=تعویض اشخاص شاخص حکومت)
من راه سوم را می پذیرم و آن را دنبال می کنم؛ چون که:
۱- انقلاب علیه انقلاب کفران نعمت و تقویت خشونت است.
۲- اصلاح راه حلی به بن بست رسیده است.
فقط راه سوم می ماند که صلاح است نه اصلاح. که اساس سیاست هم پرهیز دادن جامعه و حکومت به خصومت است. و گفت و گوی ملی مدرن ترین و اخلاقی ترین راه اسلامی ایرانی ست.
من در واقع نه اصولگرایی را درست می دانم. نه اصلاح طلبی را. راه سوم من صلاح است که تعویض اشخاص حکومت است نه تغییر اساس حاکمیت
پاسخ به جناب جوادی نسب
به نام خدا
سلام و احترام و تشکر از شرکت جدی شما و دوستان مدرسه در بحث، سه نکته به سه نکته ات می گویم:
۱- در جواب به آقا سیدمحمد موسوی گفتی: آزادی اراده، بدیهیات نیست.
من این نظرت را هم قبول دارم، هم نه، قبول دارم، چون که واقعاً بدیهی نیست بلکه فلسفی ست و هر چیزی که فلسفی باشد محتاج غَور و بررسی ست. کما این که آیزیا برلین، کتاب عمیقی نوشت دربارهٔ آزادی مثبت و آزادی منفی. مثبت یعنی آزادی درونی و ارادی. و منفی یعنی رهایی، رهاشدن از موانع، مانند استبداد و سلطه.
اما قبول ندارم چون حرف سیدمحمد درست است، زیرا سیدمحمد منظورش در چالش فکری با دکتر شیخ باقر، برهان کرد که به حد کافی روی مثلا آزادی تحقیق و فلسفیدن صورت گرفته تا آن میزان که این بحث اشباع شده است، اما در نگاه سیدمحمد، ریشه ی بحران حکومت با حوزه و دانشگاه کار ستُرگی صورت نگرفته است.
۲- در پاسخ به دکتر شیخ باقر با این مضمون گفتی حوزه علمیه نامش علمیه است، ولی هیچ هم علمی نیست. جواب سیدعلی اصغر در این باب به شما کاملاً منطقی و درست است، مخفی نماند اگر قائل به علمی بودن حوزه نباشیم، شاید در بعد رفتاری فردی برخی از ملبّسان روحانی دیده شود اما در واقع امر علمی ست، علم به معنای کشف از مجهول. مثال روشن آن مانند علامه طباطبایی، شهید مطهری، محسن کدیور، و همین چهار شیخ مدرسهٔ فکرت که کاملا عالم و خبیر و دانشمندند.
۳- نکته ی سوم شما در ذهنم محو شد، لذا در پاسخ ماندم.
بازنیز از آن جانباز فکور ممنونم که با این ویژگی دست از طلب بر نمی داری و از دانستن بازنمی ایستی. درود.
برادرت: ابراهیم طالبی
جمع بندی بحث اول مدرسه فکرت
بر اساس برداشتآزاد مدیر مدرسه از مجموعه دیدگاه ها و تحلیل ها:
به نام خدا. سلام
۱- بر مفهوم سرکوب دانشگاه توسط حکومت کسی مخالفت نداشت.
۲- عده ای همین سرکوب را در درجه ی خشن تر علیهٔ حوزه به معنای اعم آن و نه صرفاً مدرسهٔ فیضیه، تعمیم بخشیدند مانند دکتر شیخ باقر.
۳- برخی به لحاظ ریشه ای و حتی ذاتی، میان قدرت و دانشگاه یک جنگ نانوشته ای را متصور شدند. مثل نظر آق سید محمد موسوی
۴- برخی در برابر این بحث سکوت کردند، شاید به علت پس زمینه دار کدر این مبحث پردامنه.
۵- دیدگاهی روشن ساخت اساساً حوزه، علمی نیست، علمیه پسوند بی وجهی ست بر کلمهٔ حوزه. و حوزه سابقه ی طولانی دارد در رویارویی علیه علم و دانشگاه. مثل مخالفت با مدرسه رشدیه تبریز، نظر منحصر جوادی نسب. (مثال مدرسه رشدیه جهت تقریب ذهنی از مدیر مدرسه)
۶- این هم بحث شد که حوزه برای شرعی کردن جامعه، با دانشگاه که ذاتاً پرسشگره، خود به خود بر حسب آموزه ی علم سیاست، به بحران شکاف متراکم منتهی می شود. نظر مدیر مدرسه
۷- و در نهایت، همگی شرکت کنندگان در بحث اول، پذیرفتند حکومت با فیضیه که نماد حوزهٔ پیوسته و درهم تنیده ی حکومت است، مماشات می کند ولی دانشگاه را -که متعرّض و معترض حکومت است و راهش را با جنبش پیش می برد نه با پرسش و سازش- با نیروهای واکنش سریع سرکوب می کند. مانند کوی دانشگاه و تهدید جان دکتر سروش.
سلام جناب شیخ باقر
علم، صرفاً علوم دقیقه نیست، مثل ریاضی.
در ثانی در حوزه علومی مانند فلسفه، منطق، نجوم، هیئت، حساب، و متدولوژی و... نیز متداول بوده و هست،
علم یعنی پرده برداری از مجهولات و کشف راز. پس حوزه، در علمی بودن، پیشتاز است، نه آنچه جناب جوادی نسب متصورند.
بحث 2 : آیا اسلام به حقوق زن افزود؟
به نام خدا
من معتقدم اسلام هرگز از حقوق زن نکاست، بلکه خدای حکیم حقوق زنان را حکیمانه افزود و این کارشناسان دین هستند که به علت کمبود معرفتی و به دلیل فهم های قشری، مغز احکام دینی از جمله حقوق زنان را در ظرف انحصار خود، به حصار کشیده اند. من نمونه هایی فقط جهت شکل بخشی به بحث در زیر ضمیمه می کنم. که اگر بخواهم همه را فهرست کنم، زمان زیادی می برد:
مانند:
نگذاشت زن خادمهٔ مرد شود.
نگذاشت زن خرج خونه را در آورد
نگذاشت حتی شیر پستانش را مفت و بی دریافت اجرت المثل به کودکش دهد.
نگذاشت در ازدواج مثل مرد مزدوج شود، بعنی باید مهریه بگیرد تا مردی او را به زنی بگیرد.
نگذاشت کارهای سَتبر و سخت بر عهدهٔ زن باشد.
نگذاشت زن کالا و متاع تمتُّع مرد شود.
نگذاشت زن عریان شود.
نگذاشت زن خانه نشین شود، نمونه اش حضرت فاطمه و حضرت زینب که در عرصه فعال بودند.
نگذاشت ارثیه اش به دلیل شوهرکردن، نفی شود.
نگذاشت موجودی درجه دو تلقی شود.
نگذاشت در صورت طلاق، حقش و مهریه اش رها شود.
نگذاشت او خواستگاری رود بلکه مرد باید او را طلب کند.
این عقل مطروحه ی شما، عقل تجربت اندیش است. مثل عقل رسول خدا (ص) در طی طریق دریافت ها و عمل ها. پوزش استاد قربانی از ان قلت های مدیر مدرسه فکرت. این مدیر شیش ندارد! یعنی ترکه!بلکه حرف دارد شوخی. سید را هم فهمیدم طنازی گفتی. ضعف مسلمان است این؛ نه ضعف اسلام.
جناب دکتر اگر در اتاق عمل تخصصی ات، که همه می دانیم شما طبیبی حاذق هستی، مثلا اشتباه فاحشی رخ دهد و یا خدای ناکرده اخلاق پزشکی لگدمال شود، شما تقصیر دارید؟؟ یا علم گوش و حلق و بینی؟
لطفا دقیق پاسخ دهید
سلام علیرضا کرج:
۱- به هر حال خداوند برای زن حریم قایل شده که این حرمت ها باید هم باشد و همین زن را در هر امری مجاز به ورود نمی کند
۲- تاریخ مسلمین زن را به دیدهٔ اسلام نگاه نکرده، به دیدهٔ کالا نگریسته
۳- تفسیر بسته و قشری فقهای سنتی حتی در عصر انقلاب اسلامی زن را در چنبره قرار داده مثل برداشت از رجال سیاسی به معنای جنس مذکر
جمع بندی بحث دوم مدرسه
به نام خدا
سلام و احترام و تشکر از شرکت در بحث.
1- برخی به آنچه خود به آن صورت عقلی دادند گفتند از کجا معلوم این محدودیت ها بر زن از جانب خدا باشد. بلکه این ظلم در جامعه بر آنها رفته. از جمله نظر سید علی اصغر
2- یک نظر این بود من چون از جایگاه عقل به درون دین می نگرم بر هیچ متن پیشینی و مقدسی تکیه نمی کنم.(تز منحصر جوادی نسب)
3- یک دیدگاه این بوده اسلام به شرافت زن دقت کرده و مسائل حقوقی وی را با ارزش های متعالی در نظر گرفته.. نظر علیرضا
4- دیدگاه عبدی رویکردی کلامی داشته و ضمن اذعان به آسیب ها اما نظر اسلام نسبت به زن را حکیمانه دانسته
5- جلیل قربانی بر تفاوت حقوق زن و مرد اشاره و بر تفاوت تبعیض آمیز در فقه اسلامی هشدار داده.
6- یک دیدگاه این بوده تفقُّه های عصر جدید مثل فتاوی صانعی برای اعادۀ حقوق از دست رفته ی زنان اثرگذار بوده و لذا این مشکل را در فقیهان می بیند نه اصل دین. دیدگاه سیدمحمد موسوی
7- دیدگاه دیگر این بوده اسلام حقوق زن را از صدر اسلام احیا کرده است. مانند دیدگاه شیخ غلامی و مدیر مدرسه
8- شیخ وحدت که گفته بحث گروه درباره ی زنان، بحثی نیابتی است و همین موجب بحث به تعبیر من غلط انداز در مدرسه شده. به علت چهار پیش فرض....
9- بقیه اعضا سکوت کردند ولی بحث را خواندند.
۱۰- دکتر شیخ باقر مفاهیم جنسیت و انسانیت را پیش کشیده
۱۱- دکتر عارف زاده گفته به اسم خداوند برخی جریان ها مثل داعش هر جنایتی می کنند چه رسد به ضایع کردن حقوق زنان
۱۲- مهندس عاصم طالبی پسرم نیز بر این نظر است اسلام بر حقوق زن افزود ولی در مسیر زمان دستخوش تغییر شد
من از روی حافظه ام جمع بندی کردم اگر نظر کسی را به غلط مطرح یا دیدگاه کسی را غفلتاً بیان ننموئم. عذر می خواه
مدیر مدرسه: ابراهیم طالبی
من در «سرپوش» خواندم: رئیس سازمان امور مالیاتی اعلام کرد که نفر اول خرید سکه، (بالای ۳۰/۰۰۰ سکه) کارگر پادوی یک شرکت و متولد ۱۳۶۵ است.
برای این خبر خواستم طنز بنویسم، دیدم هیچ لغت و واژه ای گیرم نیامد.
گذاشتم کشکول که هر که بلد بود، مدد رساند به مدیر مدرسه فکرت.
فقط گفته باشد مدیر مدرسه که:
دولت حسن روحانی قرار بود کلید بسازه، نه دکّهی حراج!!!!! سکه
بحث چهارم: کارکرد دین
پاسخ من به بحث چهارم مدرسهٔ فکرت.
دعوت می کنم به عرایضم دقت شود:
۱- من معتقدم دین، هم کارکردی حکومتی دارد، و هم کارکرد حکومتی داشت. کارکرد، معادل فونکسیون «Function» است. که یعنی کارویژه. مجموعه خدمات و حسَناتی که دین در قوام و بقا و تعادل نهاد سیاست و جامعه ایفا می کند.
۲- دین از نظر من به مثابهٔ خون در تمامی اندام اجتماع است، و سیاست جزئی از اندام است. بنابراین، دین نمی تواند کارکردی حکومتی نداشته باشد.
۳- این بحث، منازعه ای دیرین میان دین مداری و سکولارها بوده و هست. در واقع سؤال منظری جامعه شناسی دارد، پاسخ هم همینطور. پس، بنده مانند پارسونز، معتقدم دین «کارویژهٔ» نیل به اهداف را انجام می دهد.
۴- با سه فراز بالا که ارائه کردم، جامعهٔ پیامبر (ص) و علی(ع) بر استوانه های دین استوار بوده است، پیروی از سیرهٔ آن اسوه های بی خطای روی زمین، هم عقلی ست و هم شرعی.
۵- اگر عقلانیت ابزاری را ملاک خود بگیریم، که امری خطاست، در جامعهٔ نوین، نهاد دین، باید کنار! بماند و به کُنج خانه ها روَد و وسط مساجد.
۶- حال اگر پاسخ مرا پذیرفته، یا دقت کرده باشید، دو مسأله باقی می ماند که بنده، اعتقاد خودم را بیان می دارم:
اگر همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین باشد، درست است
اگر به معنای دنباله روی دین به سیاست باشد، مردود و باطل است.
۷- از نظر من استکهاوس درست گفته است که خرد و زور فقط تن و جسم انسان را به تمکین می آورد، ولی دین، روح و روان مردم را نیز به اطاعت می کشاند. پس جامعه و سیاست محتاج دین است. در یک کلام خرَد و وحی با هم اند، نه بر هم.
۸- تعریفم از دین: مجموعه باورها ، عقاید، ارزش های قوانین احتماعی، عبادی، معاملاتی که از طریق وحی به پیامبر رسیده است.
نتیجه: دین کارکردی حکومتی دارد، اما به وجهی که برشمردم. حال اگر به جای دین، «روحانی سالاری» رخ بنماید، آن دیگر، نکوهیده است و محکوم. زیرا، در این شق، مقامات دنیوی، از روحانیت باید بدون چون و چرا!!! تبعیت کنند؛ که این خلاف بزرگ و انحراف خطرناکی ست. ۱۰۰۰ سال قرون وسطی، تاریکخانه ی وحشت و استبداد آن روزهای شُوم و تلخ و بسته و پس رفته و راکد و پُرنکبت است.
پایان
من پاسخم را از داشته های ذهنی ام نوشتم، اگر خطایی بود ، متوقع نقد بی رحمانه و بی تعارف هستم. چون مدرسه ی فکرت ، مدرسه ی صوری نیست.
سلام جناب محمد حسین آهنگر
اگر این است که شما می گویی، پس، این نتیجه ی دیدگاه ات را می پذیری که پشت دین , یک حکیم دانایی نبوده ،! که تدبیرش از مای قاصر و دچار عقل ناکامل بیشتر باشه و بندگانش را در طوفان بلاتکلیفی نگذازد؟!
جناب سیدعلی اصغر
در دیدگاه تو یک مورد ناصحیح وجود داره. آنجا که گفتی ناسازگاری دین با تبیین علمی.... باید عرض کنم. این دین نیست که که باید خود را تطبیق ب علم دهد. دین آوردهٔ حکیم مطلق است. تبیین یعنی تفسیر به دلیل و علل، در درجه نخست در اختیار حکیم مطلق است نه جامعه شناسان که تو مدعی شدی. پوزش.
نکته مدیر مدرسه:
این بحث ها همه در راستای جوشش است. از چالش نهراسید. اینجا اربابان کلیسای کاتولیک و ارتدوکس و معترضان پروتست غایب اند. آزاد و باخیال آسوده بحث کنید البته با عقل حرف بزنید. مدیر مدرسه.
من اعتقادمه آقای عارف زاده. ساحت دین بری ست از این که بگوییم علم یک چیزی می گوید و دین چیزی دیگه قرآن هرچه گفته، علم به آن رسیده. حتی خواهد رسید آینده. چون هنوز علم مجهوالات زیادی را باید کشف.. که دین پیشتر گفته.
سلام
خواندن و نوشتن هردو جوشش است. پس نگران نیست مدیر مدرسه. مهم جاری شدن افکار در مدرسه است که عالی جاری و ساری ست. احسنت. به عبارتی یک نفر کتاب می نویسد. ولی میلیون ها خواننده می خواند. به قول خودت که از نمی دانم کی نقل کردی. مردم کتاب مرا از من هم بهتر می فهمند. مدرسۀفکرت درش باز است. مثل اکادمی افلاطون نیست که مُثُل نشون دهد.
سلام مهندس و نیز محمدحسین آهنگر. مثالی ملموس و قانع کننده آوردی جناب عبدی. سم بر صیفی جات و.... من بگویم: خیلی از قطارها واژگون! شدند و میلیون ها آدم مجروح و کشته و آواره، پس بگوییم، لوکوموتیو لیاقت نداره؟ یا خاطره خوشی ازش در تصویر ذهنی نمونده!؟ این که بداهت (=بی اندیشگی) دارد!! و تزی سوخته است
جمع بندی بحث چهارم مدرسه:
به نام خدا. تقریباً می شود گفت به سه دسته ی فکری تقسیم شدیم در این موضوع:
۱- برخی اساتید مدرسه قائل اند که دین، چون در مسیر تاریخ عملی اش دستاویز حاکمان نابخرد قرار گرفته، پس هرگز نباید کارکرد حکومتی پیدا کند. جعفر. علیرضا. شیخ باقر سیدعلی اصغر. محمدحسین در این دسته اند، که اکثریت اند!
۲- برخی هم که پرسشگری زبردست هستند در مدرسه، فراز علمی ترش (که مدیر نمی داند که نوعی علم زدگی ست یا نه!!) را به رخ کشیدند که نظرشان این است:
دین حتی چنین قابلیت و مأموریتی ندارد که قادر باشد حکومت بسازد. حکومت امری علمی ست و دین از علم عقب مانده است. پس، علم در جامعه و میان مردم ریاست دارد، نه دین و کیش و مذهب و صنف و آیین. جوادی نسب پیشتاز و آوانگارد این رویکرد در مدرسه فکرت است
۳- دسته سوم -که جلیل قربانی و مدیر مدرسه و مهندس عبدی و... هم از این دسته اند- معقدند: دین از ناحیه ی خدای حکیم مطلق و دانا به امور خلق، آمده است و حکومت مردم توسط مردم، با ولایت و راهنمایی دین، ممکن و ممدوح است. و هرگاه اگر کسی یا نِحله ای، خواست به جای دین، خودسالاری کند، آن نوع حکومت منحرفانه است و به دور از شرع و عقل. حالا می خواهد پاپ سالاری باشد ، یا روحانی سالاری. یا سیک سالاری. پس، دین شأنی سیاسی هم دارد. والسلام. من دراین جمعبندی، دیدگاه آقایان مدرسه را احصای ذهنی کردم، سپس با برداشت آزاد، تدوین کردم. مدیر مدرسه.
سلام هم مدرسه ای ها
جناب استاد شیخ وحدت در پاسخ به بحث های چهارم مدرسه مرقوم کردند:
شیخ وحدت: سلام. به نظر می رسد به جای اثبات یا نفی رابطه دین و سیاست، مردم دارند به این پرسش نزدیک می شوند که آیا راهی به رهایی ازحکومت دینی وجود دارد؟
پایان نقل قول
سلام هم مدرسه ای ها
تحلیل سیاسی مدیر مدرسه
من امروز در ساعت خبرخوانی ام، یک خبر توجه ام را خیلی جلب کرد. مادر اُسامه بن لادن گفت «اُسامه، در دوران دانشجویی افراطی شد؛ طوری که انگار مغزش را شستشو دادند.»
من اما معتقدم بر اساس اصل مجاورت –یعنی نزدیکی افراد به مناطق مهم جهانِ در آشوب و انقلاب– جریان معترض اما به سکوت کشانده شده ی اهل سنت، برای غلبه بر جریان سنتی و راکد و فاسد آن، از ادبیات انقلابی منطقه، سود جست و خود مغز خود را شست؛ که خیلی خیلی در فرق است _از زمین تا آسمان_ با شست و شوی مغزی!! زیرا اهل سنت خود در فقر تئوریک بود و چیزی در چنته نداشت! شما چه می اندیشید؟
یکی از اصول اصول گرایان شخص پرستی ست. جناب محمد آقای محمد رحیمی، جریان سیاسی خودتان عین جناح راست. حتی بدتر از آنها هستند. و راحت شخص را بُت می کنند؟ و اندیشه را فراموش!؟ من ارزش های خاتمی را انکار نکردم، می گویم قابلیتی غیر از تدریس و مقاله نویسی و تفکر نباید برایش قایل شد. او نشان داد در وسط کارزار، خود را کنار می کشد! خصلت و ذاتش این است، عیب نمی گذارم، عین او، اینه.
به نام خدا
پاسخ من به بحث ۵ مدرسه
سلام
۱_ تظاهرات (=پشتیبانی) شرکت نمی کنم. زیاد این اقدام را نافی تفکر مدنی می دانم.
۲- چون هیچ آلترناتیوی را در فضای گفتمانی رقیب مشاهده نمی کنم، تظاهرات را اساساً و منطقاً حرکتی بی مدار می دانم.
۳- هرگاه مرجع تقلیدی عادل که من او را در وجه پیشوایی بشناسم، پیش افتد و سخن حقی را بر زبان آورد که بر گفتمان غالب حاکم، پیشی ارزشی و عقلی داشته باشد، من اقتدا می کنم و به صلاحدید او عمل می کنم.
۴- اساساً اگر گفتمان حقی را باور داشته باشم، گفتمان رقیب را پس می زنم، لذا تماشاگر نمی مانم.
۵- میراثخواری را از صفات زشت اپورتونیست ها (فرصت طلبان) می دانم پس چه در تظاهرات شرکت کنم و چه نکنم، (که گفتم نمی کنم،) ارث و میراث خوری را دونِ مرتبه و ارزش بشری می دانم.
پس نتیجه می گیرم، همه چیز مشروط بر این است، گفتمان اول که قدرت در دست اوست ، تا کجا به خودانهدامی گفتمانی منتهی می شود. در آن صورت ، صورتبندی سیاسی دستخوش تغییراتی می گردد. من تا اینجا بر این نظرم هیچ ضرورتی بر این پارامتر وجود ندارد، چون عیب ها، در همه جوامع امری صُدفی و طبیعی ست. پایان.
سلام. متن زیر پاسخ آقای وحدت است به پرسش ۴ که بحث امروز مدرسه بو،د:
شیخ وحدت: سلام. درمسأله ی «دین و سیاست» نخست باید به مسأله ی «عقل و دین » پرداخت. اگر بپذیریم که دین به مثابه ی تابلو در جاده ی تاریک، عقل به مثابه ی چراغ، وانسان، مسافر این راه است، جایگاه و نقش هر یک برای ما تا حدود زیادی روشن می شود. پایان نقل قول.
پاسخ مدیر: با سلام و احترام. از نظر من سؤاله چرا قائلین به جدایی دین از حکومت، از حکومت های غیردینی اطمینان دارند. جناب شفیعی از کجا معلوم اگر در ایران حکومت غیردینی برپا شود بدتر از جمهوری اسلامی نباسد؟ در واقع من کل مدرسه می پرسم. حکومت غیردینی صدماتش فکر نمی کنید شدیدتر باشد؟و با منافع ملی ایران هم جور در نمی آد. جناب شفیعی من چنین جمله ای نداشتم! در ثانی از نظر حکومت عرفی انگلیس که قانون اساسی مکتوب ندارد، شهردار نباید شهر را با احکام اسلامی اداره کند. ولی دین ورزی شهردار او را فردی اخلاق محور، درستکار و ملزم به درست رفتارکردن با مردم و جامعه بر اساس باورهای الهی اش می کند که اثر گذار است. می پذیری این را جناب شفیعی؟ تازه مشخص کردید منظور شما ایدئولوژی ست و مثال هم زدی از چند تا جالب هم بود
حال می پرسم مگر سکولاریسم ایدئولوژی نیست؟ هست یا نیست؟ پس طبق منطق شما، راه فقط برای آنارشی بازه
که یعنی بی دولتی نمی شه برای استدلال خود استثنایی قایل بشی سکولاریسم فراخناک ترین ایدئولوژی ست. لطفا روی آن نقاب نقشه راه نکش به عبارتی اسم مستعار نتراش.
جناب جوادی سلام. هیچ حکومتی خود را دو باره با رأی رفراندوم امتحان نمی کند.
رفراندوم چه معنای داره؟ معناش اینه خود به دست خود راه فروپاشی اش را طی کنه. این نه عقلی ست
نه شرعی همه حکومت ها معیوب اند. مگر خدا از آسمان به زمین می آید و حکومت می کند؟ مناسبات انسانی همیشه خطا آمیزه علیرضا. بعد از تقسیم آزادی باز هم دعوا آغاز می شود. من دیالکتیک را در این باب قبول دارم. بعنی شکاف، تضاد، راه. من با مبانی علم سیاست سر و کار دارم آق سیدعلی اصغر. این علم به من آموخته که هیچ حاکمیتی خود را به رأی مجدد نمی ذاره.
بحث پیشخوان مدرسه: پایان نامهٔ من پیش خدا
مزینان و فریمان (سوژهٔ من)
ای خدای دانای ما، بر سرزمین خرَد مردم ایران، بارانِ متفکران بباران، بارانی از جنس مزینان و فریمان. ما باز نیز؛
به جستجوگری چون علی شریعتی در مسیر شدن نیازمندیم . و به اندیشه سازی منزّه نویس چون مرتضی مطهری در مسیر ماندن، محتاج.
و با قلم دلم می گویم ای خدا:
بخت ما را بر «تخت طاووس» مَبن.
چشم ما را بر «قبر داریوش» مَدوز.
راه ما را بر «جاه شاهان» نخواه.
پای ما را بر درِ آن بینوایان ببَر
دست ما را بر سَر آن بی پناهان بکِش
به قلم مدیر مدرسهٔ فکرت. ابراهیم. ۱۵ مرداد ۱۳۹۷.
سلام دوستان همدرسه ای
امروز در ساعت خبرخوانی ام، این خبر توجه ام را بیشتر جلب کرد: آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد در همایش عقلانیت وحیانى خطاب به آیت الله جوادى آملى:. «آیتالله جوادی آملی در جامعهای زیست میکند که با فقه اداره میشود. در قانون اساسی ۱۰ عنوان پست کلیدی به فقیهان سپرده شده است. بنده خطاب به آیتالله جوادی آملی میگویم شما که مدعی عقلانیت وحیانی هستید مسئولیت زیادی بر عهده شماست. اگر میدانید امروز در جامعه با چه مشکلاتی روبرو هستیم چرا اظهار نظر نمیفرمایید؟
ایشان در کتاب حقوق بشر مینویسد کرامت بشری فقط یک امر هستیگونه نیست که در درون بشر به ودیعت گذاشته شده باشد،بلکه قطعا باید این هستی را در بایستیها لحاظ کرد» پایان نقل قول.
مقدس سازی چرا؟
به نام خدا. هم مدرسه ای های متفکر سلام. همانطور که واقف اید، واژه ی «قدس» معنایی جز پاکی، پاکیزگی و طهارت ندارد. در کتاب شریف تفسیر مجمع البیان می خوانیم که تقدیس در اصل به معنای تطهیر و پاک کردن است. به همین جهت، سطلى که به وسیله آن خانه قدس را تطهیر مىکردند، تقدیس مىگفتند. «بَیْتُ المُقَدَّس» نیز جائى است که از نجاست معنوى یعنى شرک پاک است.
حال با این توضیح، چرا باید افراد، چهره ها و کسانی که جایگاهی را در قدرت یا فقه یا معرفت یا فلسفه یا حتی عرفان اشغال کرده اند را نه فقط تقدیس کرد بلکه آنان را قدس و مقدس دانست؟
به نظر من، تقدیس سازی در سیاست، زشت ترین اقدام است که آزادی را از هر دو طرف می ستاند، آن که می خواهد نقد و اشکال کند، نمی تواند و آن که مقدس سازی می کند هم نمی تواند. اولی از موانع (=بُت سازان) نمی تواند عبور کند یعنی عدم آزادی. و دومی از رهایی درونی بُت خویش نمی خواهد گذر کند که عدم آزادگی ست. پس پیش به سوی هم آزادی و هم آزادگی در جامعه و مدرسه ی فکرت. ابراهیم طالبی دارابی.
مدیر مدرسه یک سند کوتاه (که به گمان یک نویسنده [...] وصیتنامه سیاسی آقای سیستانی است) به اشتراک می گذارد. جهت اطلاع، نه بحث. لازم به توضیح است، من در همان موقع صدور این بیانیه مهم و خواندنی، در وبلاگم «قلم قم دامنه دوم» آن را منتشر کرده بودم. اینک این مانیفست مرجع بزرگ عالم اسلام ، در مدرسه به رؤیت می رسد:
سیستانی می گوید:
"مرجعیت دینی از زمان سقوط نظام استبدادی در جهت جایگزینی نظامی متکی بر تکثر سیاسی و گردش مسالمت آمیز قدرت، کوشید. نظامی که زاییده رجوع به صندوق ها در انتخاباتی ادواری، آزاد و پاک باشد." "این رویکرد بدان علت بود که مرجعیت ایمان داشت اگر برخورداری ملت از آزادی و کرامت و پیشرفت و شکوفایی مد نظر باشد، برای حکمرانی کشور، راه دیگری، نیست. این طریق (دموکراسی)، ضامن مبانی اصلی و مصالح عالی است."
"مرجعیت همچنان معتقدست که پیمودن این راه، گزینه صحیح و مناسب برای حال و آینده کشورست. باید از افتادن به مهلکه حکومت فردی و نظام استبدادی -به هر بهانه و عنوان- حذر کرد." "قانون انتخابات باید عادلانه بوده، حرمت نظر انتخاب کننده را پاس داشته و اجازه بازی با آن را ندهد."
سیستانی می نویسد: "برنامه های کاندیدا، باید شدنی و فارغ از ملاحظات شخصی، قومی، طائفی و تبلیغاتی باشند. شرط دیگر آنکه از هر نوع مداخله خارجی در انتخابات،پشتیبانی مالی یا غیر آن، ممانعت شده، مجازات این جرم، تشدید شود».
اطلاعیه
دوستان سلام
یک پیشنهاد که چارچوب مدرسه می شود:
هر گاه میان دو یا سه نفر در مدرسه بر سر پست بازگذاشته شده، یا هر چیز دیگر بحث شخصی درگرفته (=از شوخی گرفته تا نیمچه غالی! و از دعوای سسکه سسکه (=کم کم) گرفته تا غار غار، به گونه ی ستیزه های کلاغ! لطفاً در این گونه مواقع، فوراً به تلگرام شخصی خودشان بروند، موضوع شان را ادامه بدند یا تمام کنند. گرچه این اطلاعیه بدیهی به نظر می رسد، اما بعضاً طی این هشت روز، دیده شد. پس محیط مدرسه را از دو به دو کردن (=چت و گپ) پاکیزه نگه داریم. این تذکر اول به خودم بود بعد به هرکس اگر خواست چنین کند.ممنون و پوزش. مدیر مدرسهٔ فکرت.
سلام
انقلاب ها مانند متون مقدس، برای هر جامعهٔ انقلاب کرده ای جاویدان است یعنی مخزن رجوع. هیچ انقلابی، ارزشهای خود را کنار نمی گذارد. مثل شعار «برابری، برادری، آزادی» که هنوز برای انقلاب کبیر فرانسه قداست و موضوعیت دارد. من به لحاظ علم سیاست بحث می کنم، نه رفتارشناسی سیاسی. ممنونم از بحث و نقدت بر من. عالی و علمی بحث را کاوش کردی. لذت علمی دستم داد. حس کردم در کتابخانه کنارت تلمُذ می کنم. بگذرم. اما آخر کلام نکته ای گفتی که به نظرم صحیح نیست. خدا عزت می دهد. ولی خلق نباید عزت انسان را لکه دار کند. چه به دست خود، چه به دست دیگران.
ملاصدرا برای انسان چهار سفر می شمارد: که یکی همین میان خلق بودن است. و خلق، باید خالق را پیروی کند و انسان را مانند خدا تکریم نماید.
سلام هم مدرسه ای ها
به نام خدا
سرآغاز امروزمان شادابی باد. در ساعت خبرخوانی ام، این خبر حسن روحانی رئیسجمهوری ایران در پاسخ به درخواستهای رییس جمهور آمریکا برای مذاکره، بر من جالب بود که گفت:
«همزمان با تحریم، مذاکره چه معنایی میخواهد داشته باشد»
نکتهٔ تحلیلی مدیر مدرسه:
اساساً سیاست یعنی فصلِ خصومت (=پایان دادن به دعوا). یعنی حلّ منازعه. نیز یعنی تدبیر مُدُن (=محیط زندگی).
در این جمله ی آقای روحانی، شوق مذاکره موج می زند. این که گفت همزمان با تحریم، مذاکره چه معنایی داره؟ درواقع می خواهد بگوید: بیا باهم مذاکره، تحریم هیچ معنا و سودی نداره. پس، او در این سخن، سیاست ورزی کرده است. آیا شما فکر می کنید تمنّا و گدایی نموده؟
مدیر مدرسهٔ فکرت
پاسخ به بحث آبرو
به نام خدا
سلام. ضمن قدردانی از جناب دکتر شیخ باقر که سؤال عظیمی را در پیشخوان مدرسه طرح کردند، پاسخم را در ۸ بند به اختصار می نویسم:
۱- واژه: آبرو را «عِرض، منزلت، مایهٔ سرافرازی» معنا کرده اند. پس در لغت آبرو بوی حیثیت، عزّت و حُرمت می دهد.
۲- انسان از نظر من ذاتی، آبرو دارد. و مؤمنان و نیز درستکاران جهان، علاوه بر آبروی ذاتی، از آبروی اکتسابی برخوردارند که ریختن این منزلت و شرافت، بسی کریه و مستوجب عذاب الیم (=خیلی دردناک) است.
۳- من شخصاً معتقدم هر جُنبده ای در زیر جلد(=پوست) خود اَسرار و احترام ، نهان ساخته است، که هرگز نباید این جلد جُنبده را آسیب زد که اسرارش بیرون بریزد و قدر و ارزشش تباه شود. انسان خطاکاره، خدا خطاپوش.
۴- آیا شنیده اید زمینی را که خیلی سفت و نفوذناپذیر باشد، و کلنگ در آن فرو نمی رود را «عزّت و عزیز» می نامند؟ آری، آبروی انسان همین گونه است، پس با کلنگ تهمت این زمین خدادادی را سوراخ نکنیم. و با بیل اهانت ها و دروغ بستن ها، بر این عزت آدمی جراحت نیافرینیم.
۵- من چون مانند شما همکلاسی های عزیزم با اعتقادات دینی زندگی می کنم، استناد مُتقن من، قرآن است که می فرماید: «وَ لقَد کرّمنا بی آدَم». خدا روحش را در ما دمید و به ما کرامت عطا کرد، این یعنی احترام به نفس. (به سکون حرف فاء)
۶- برای بند ششم مثال می آورم: چرا خدای متعال حکیم برای اتهام زنی به آن عمل «شنیع و کربه» شروط سختی قائل شدند، که باید چهار شاهد با چشمان خودشان صحنه را دیده باشند و به سوگند با قرآن شهادت دهند تا اثبات شود؟ و الا شلاق و تازیانه می خورند. این چیزی نیست جز حفظ آبروی انسان که مایه اصلی سرفرازی اوست، پس با آبروریزی موجبات سرافکندگی هیچ کسی را فراهم نسازیم. خدا ستّارالعیوب است چون آبروی بندگان را محترم می شمارد.
۷- خدشه کردن منزلت افراد، خصوصاً انسان های درست کردار، مانند نفوذ مخفیانهٔ آب به زیر یک ساختمان باعظمت است، اگر ادامه یاد مانند سیل بنیان افکن، آن را منهدم و منهزم می کند.
۸- ریشهٔ آبروریزی چیست؟ یعنی چه عواملی سبب ساز آبروریختن است؟ به عقل اندک م در این فرصت کوتاه، این هاست: حسادت، بی تقوایی، بی پروایی از خدا و روز حساب، کینه، تسویه حساب شخصی، انتقام جویی، رقابت کاذب، هوس های خیالی، شیطان زدگی، بدتربیتی، سادیسم، آزاررسانی، تحریک دیگران، وابستگی به مقام و پول ومکنت، و در یک کلام جدا از خدا زندگی کردن. با اعتذار. ابراهیم طالبی دارابی.۱۶ مرداد 1397.
به نام خدا. به لحاظ علم سیاست، عرض می کنم نه رفتار سیاسی یا جانبداری؛ که شرکت مردم یک کشور در هر انتخاباتی ، به معنای مشروعیت سیاسی نظام مستقر محسوب می شود. اما به لحاظ علم جامعه شناسی سیاسی _که از روابط میان قدرت و گروه ها و رفتارهای سیاسی بحث می کند_ علامت علایق سیاسی ست. که این علایق، موتور روابط اجتماعی ست. پایان.ابراهیم طالبی دارابی.
انشاء من:
«عصر پیش بینی وضع آنها»
به نام خدا. سلام آقایان و خانم ها، که در مدرسهٔ فکرت حضور ندارید و می گویند نباید هم باشید! من، انشای مدرسهٔ فکرتِ خودم را از این قطعه سخن مرحوم دکتر قیصر امین پور برگزیدم: «عصر پیش بینی وضع هوا».
چرا من این انشاء را برگزیدم!؟ چون، عصر، «عصِر شکّ» شده است و «عرصهٔ احتمال». بر برخی ها، حتی یقین هم، تردید شد. هیچ اصلی را باور ندارند، مگر اصل «ردّ» را. ردِّ هر آن چه عقل ناقص شان، نمی پذیرد. فقط خیال خود را «تخیّل» می کنند! از همهٔ عقیده ها گریز می زنند و در سکّوی شُبهه می نشینند و در آن میان، بین خود و خیال های خام شان، رؤیاپردازی می کنند و گمان می دارند، دارند جهان را می سازند و جان شان را از بندها می گُسلانند و راه «رها»یی و آزادی طی می نمایند. حال آن که، چنین اشخاصی در تارِ انکار، در پیلهٔ ردّ و در سوراخ شکّ، لانه گزیده اند و خود خبر! ندارند که این گونه، خانه گزینی ها، سُست ترین آشیانه سازی هاست: وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ.و اگر بدانند سستترین بنا خانه عنکبوت است. (۲۹ عنکبوت)
پس، وضع خود را به «یقین» و «ایمان» پیش بینی کنیم و مؤمنِ موقِن شویم که وضع ابری آنها!!! خیلی طوفانی ست و بنیان فِکنی.
ابراهیم طالبی دارابی.
ما در عرصهٔ احتمال به سر می بریم
در عصر شک و یقین
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست...
مرحوم دکتر قیصر امین پور
یادداشت های روزانهٔ مدیر مدرسهٔ فکرت
رونق برخی ها، در جهالت است. اگر جهل بر جامعه ریشه دوانَد، زور بر آن آسان می شود. خودمان نیک می دانیم هرچه جامعه آگاه تر شود، حکومت کردن بر او سخت تر می شود. پس، پیش به سوی آگاهی و آگاه سازی. برای رهایی از آگهی!!! نگذاریم آگهی ها را بر آگاهی ها غلبه دهند!
پاسخم به بحث ۱۴:
به نام خدا. ضمن سلام و احترام به همه و تشکر از آقاسیدعلی اصغر، جوابم به بحث «یکتاپرستی و دموکراسی» این است:
۱- خدای یگانه هیچ گاه برای حکومت بر مردم به زمین نمی آید، او، این امر حاکمیتی، حکومتی و نظم بخشی به امور دنیوی را به خود انسان های روی زمین -که کشور کشور و دارای مرزهای بین الملل- شدند، واگذار کرد.
۲- فطرت بشر، یگانه پرستی است، و از قضا یکتاپرستی (=توحید) کاملاً به انسان می آموزاند که «یکّه سالاری بشری» و دیکتاتوری و خودکامگی را نپذیرد. تا کسی هوَس فرعونی و خدایی کردن نکند! همین گرایش طبعی و فطری بشری، موجب می شود دموکراسی (= حکومت مردم بر مردم) نزدیک ترین روش برای حکومت باشد.
۳- حکومت ها طبق اصل جامعه شناسی شناسی، رنگ و لعاب جامعهٔ خود را می گیرند. وقتی جامعه ای مذهبی بود، حکومتی را می پذیرد که در آن، حاکمیت و قدرت نه فقط مانع از مناسک و آیین های آنان نباشد، بلکه این روند را هموار نماید.
۴- اختیار و آزادی تفویضی خداوند به انسان، ایجاب می کند که انسان های مؤمن و موحد و خداپرست، طبق آیهٔ سرنوشت در قرآن کریم، دموکراتیک باشند نه مستبد و اریستوکرات. همهٔ رفتارهای بزرگان اسلام -پیامبر و امامان- بر مبنای مشورت، نقش مؤثر بیعت، و رحمت و آسان گیری و استیفای حقوق همهٔ مردم بوده است، مثل آن قضیهٔ خلخال (=زیورآلاتی که زنان آن زمان بر پای خود نصب می کردند) از پای آن زن یهودی در نیاوردن، در بیان رسا و هشدارآمیز امام علی (ع)، که از هدف انسانی و غیرتبعیض آمیز حکومت های مطلوب است.
پاسخم به بحث ۱۵.
سلام. ضمن احترام به دیدگاه آقای شیخ وحدت، من دین را «فرانهاد» می دانم، نه «نهاد». مبنای فکری ام در این باب مرحوم علامه طباطبایی اند. بنابراین، من، دین را بر فراز این نهادها می نشانم، نه در کنار آن ها، و یا در مقابل آن ها و یا حتی در تقابُل با آن ها. و نیر نه در ذیل آن ها و وسط آن ها.
یعنی دین، امری قدسی ست و مافوق همه چیز است. یعنی دین بر ما حاکم و رهنمون است، چه فرد باشیم، چه دو نفر، چه خانواده چه اجتماع و چه .... همه جا دین بر ما حاکم است و روابط ما با آموزه های دین شکل تکاملی می گیرد. چه در دریا باشیم، چه در زمین و چه در هر جا و هر زمان. با عرض پوزش.
سلام جناب امیر. شما به دین ات، ایمان می آوری، بعنی احکامش را می پذیری و تعبُّد می ورزی. چطور به چیزی که ایمان آوردی، آن را نقد می کنی؟! این حرف شما نقض غرض است. مگر مؤمن خدا را نقد می کند!؟ دین یعنی فرآوردهٔ فکر علیم و متعال و حکیم خداوند. و مؤمن یعنی پذیرای متعبِّد احکام پروردگار علیم عالَم. والسلام. این تفکر من است، اگر خطاست، به من بازمی گردد نه ساحت دین و عالمان دین.
سلام بر شما جناب دکتر عارف زاده. تمثیلی درخشنده آوردی. من باورم این است که ایمان، عقیده داشتن کامل به وحی است. عقیده از عقد می آید و عقد یعنی گره خوردن. لذا ایمان یعنی گره خوردن بندهٔ خدا به ربّ. و این عقیده در اغلب امور «تعبُّد»ی ست نه چون و چرایی. سپاس دکتر.
ساده تر می گویم: میان دین و دیندار رابطهٔ امر و مأموری ست. دینورزی یعنی عبادت، عبودیت، اطاعت. دیندار و متدیّن کسی که به آنچه خدا از طریق وحی نازل کرده ایمان دارد. پس، مسلمان ها و سایر دینداران تابع دین و خدا هستند نه منتقد و گزینش گر و چون و چرا کن. این به معنای دخالت عقل در پذیرش خدای خالق متعال و آفرینشگر بی همتاست. نه یک خدای ارباب و خشمگین. بهتر بگویم : دیندار عشق به معبود دارد و دستوراتش را رستگاری اش می داند. والسلام.
سلام جناب جوادی. هرکجا ما نتوانستیم بخش های از دین را علم بیابیم این جهل ما را می رساند نه این که حق نقد احکام دین را داشته باشیم. بله، هرکس می تواند! دین را نقد کند! ولی دیگر اسم خود را نباید مؤمن و مسلم و متدین و مسیحی و ...بگذارد. در چنان وقتی او یک جستجوگر است نه دیندار. مثل آن زمانی که سلمان (ع) روزبه بود و در حال یافتن دین. وقتی روزبه کازرونی سرگشته ایمان آورد پیامبر او را سلمان نامید یعنی تسلیم و در سلامت. پس مانند سلمان باید بود تا مسلمان شد.
سلام جناب جوادی نسب. هرکجا ما نتوانستیم بخش های از دین را علم بیابیم این جهل ما را می رساند نه این که حق نقد احکام دین را داشته باشیم. بله، هرکس می تواند! دین را نقد کند! ولی دیگر اسم خود را نباید مؤمن و مسلم و متدین و مسیحی و ...بگذارد. در چنان وقتی او یک جستجوگر است نه دیندار. مثل آن زمانی که سلمان (ع) روزبه بود و در حال یافتن دین. وقتی روزبه کازرونی سرگشته ایمان آورد پیامبر (ص) او را «سلمان» نامید یعنی تسلیم و در سلامت. پس مانند سلمان باید بود تا مسلمان شد. یعنی مطیع و فرمانبردار خدای دانا و حکیم.
یک استناد پژوهشی:
«علامه طباطبایی در این باره می گوید: «دین، عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند. دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است». حامد الگار، اسلام شناس نام آور معاصر نیز در تعریف دین می گوید: «دین مجموعه ای است از احکام و عقاید که خدای تعالی به وسیله پیامبران و کتب آسمانی برای هدایت انسان و برای وصول به سعادت دنیوی و اخروی در پیشگاه آدمی قرار داده است».
تعاریف یاد شده شامل مؤلفه های زیر است.
١. دین مجموعه ای است جامع و مرکب از: باورداشتها، ارزشها و اصول و قواعد رفتار. اعم از ارزشهای الزامی و غیر الزامی.
٢. دین دارای خاستگاه الهی است، و توسط سفیران برگزیده خداوند به بشر عرضه می شود.
٣. غایت دین نیکبختی دنیوی انسان و هم نیکفرجامی او در سرای جاوید و ابدی است.
نیز باید توجه داشت که تعاریف فوق ناظر به «دین حق» است، نه «دین محقق». بنابراین آنچه ساخته و پرورده ذهن بشری بوده و به نام دین عرضه شود، چیزی جز یک انحراف عقیدتی و فکری نیست و اساسا از دایره تعریف دین خارج است، هر چند به ناروا برچسب دین بر آن زده باشند.»
با سلام به همه
من آنچه عقل ناقصم قد داد، گفتم. نه کسی هستم که بخواهم حرفم را به کُرسی نشانم و نه رُستم هستم که گُرز برگیرم. اینجا مدرسه است، من هم دیدگاه شخصی خودم را گفتم. نه به هیچ کسی رَشک می برم و نه حسرت چیزی را می خورم. از این که احتمال می دهم مواضع من ممکن است موجب دل آزاری برخی شود، ورود خودم را به این بحث مُکفی و پایان یافته تلقی می کنم. اگر در حین بحث، جملاتم حمل بر زمُختی شد، هرگز چنین سودایی نداشتم. پوزش. شاگرد همهٔ شما: ابراهیم طالبی دارابی.
سلام دوستان. منبع مورد استناد من در مورد بحث دین به عنوان «فرانهاد»، نه «نهاد» در کنار سایر نهاد!!!!.
قابل توجهٔ آقای وحدت، که از من منبع و سند طلب کرد. اگر هر دم باید سند رو کنم، امیدوارم خود ایشان هم هر سخنی را به میان می آورد، سند ارائه کند همان گونه که هر حرفی که ما می زنیم از ما طلب سند می کند:
علامه طباطبایی ادیان الهی را چنین معرفی می کند: «دین، مجموعه ای مرکب از معارف درباره مبدا و معاد و قوانین اجتماعی از عبادات و معاملات است که از طریق وحی و نبوت گرفته شده است.»
در جای دیگر، دین را این گونه معرفی می کند: «دین، نحوه سلوک در زندگی دنیاست که صلاح دنیا را در بر دارد. بگونه ای که با کمال اخروی و حیات جاودانه حقیقی نزد خداوند، هماهنگ و همسو باشد. از اینرو، دین باید به قوانین زندگانی دنیوی و وضعیت معیشت به مقدار نیاز بپردازد.»
و می گوید: «دین جز روش زندگی و راهی که انسان باید بپیماید تا در زندگی خوشبخت و سعادتمند گردد، چیز دیگری نیست.»
از منظر علامه طباطبایی «دین همان چیزی که بوسیله آن، عقاید و اعمال افراد انسان سنجیده می شود و همان چیزی است که خوشبختی فردی و اجتماعی انسان بدان وابسته است.»
ادیان الهی بر سه اصل کلی و اساسی توحید، نبوت و معاد استوارند و تنها چهار دین یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و اسلام را دربر می گیرد. (ظهور شیعه، ص9)
ادیان الهی و آسمانی، از حقیقت و ماهیت یکسانی برخوردارند
علامه طباطبایی می گوید: «دین نزد خداوند متعال یکی است و اختلافی در آن نیست. خداوند بندگانش را جز به آن امر نکرده، و در آنچه برای پیامبرانش فرستاده جز آنرا بیان ننموده، و نشانه های هدایتگر را جز برای آن قرار نداده است و آن اسلام است که همان تسلیم شدن در برابر حق - اعتقاد و اعمال حق - می باشد. به بیان دیگر، تسلیم شدن در برابر بیان صادر از مقام ربوبی در معارف و احکام است. هرچند از نظر کمیت و کیفیت در شریعت های پیامبران متفاوت است، ولی همگی از حقیقت یگانه ای برخوردار هستند و تنها در کمال و نقص با یکدیگر اختلاف دارند، نه اینکه با هم متضاد و منافی باشند. ادیان آسمانی در درجات بر یکدیگر برتری دارند و جامع همه آنها؛ تسلیم و اطاعت از خداوند است، در آنچه از بندگانش بوسیله پیامبران خواسته است.»
مرحوم علامه می فرمایند: «اسلام در لغت به معنای تسلیم و گردن نهادن است. قرآن کریم دینی را که به سوی آن دعوت می کند، از اینرو اسلام نامیده است که برنامه کلی آن، تسلیم انسان در برابر خداست، .»
تفسیر المیزان، ج3، ص120 و121.
حتی رُستم هم با گُرز و تبر نمی تواند دین را از سیاست جدا کند، این ها همه آرزوست و نیز وهم. کسانی که چنین ادعایی دارند، خود در همین رأی، دارند سیاست می ورزند. جدایی دین و سیاست همان قدر خطاست که تز اسلام منهای روحانیت. پایان. مریض منهای طبیب می شود!؟ نه که نمی شود. من هجوم به روحانیت را ریشه دار می دانم. اسلام منهای کارشناس دین یعنی خودکشیشی لوتری!!!! که بدترین انحراف است. نیز خوبسندگی ناروا.
آسیب هایی که در بخشی از روحانیت است، نباید ما را از اصل اساس اسلام به محوریت مرجعیت شیعه دور کند. باید انصاف ورزید و زیربنای شیعه را که اصل اجتهاد مجتهدین است، نبُرّید
ممنونم که تصریح کردی دین از سیاست جداشدنی نیست.
۱- دیندار به دین اش تعبد می ورزد. مثل گرفتن روزه ماه رمضان.
۲- دین اسلام کامل ترین دین خاتم است و برای انسان و جامعه آمده است و بر مناسبات میان آنها حکم دارد و حکومت و لذا هرگز از سیاست که بخشی از جامعه است، منفک و جداشدنی نیست و احدی قادر نیست و حق ندارد دین خدا را از سیاست به دور افکند.
۳- هر چیزی کارشناس دارد، دین هم کارشناس دارد که احکام خدا را فهم و قرائت می کند، نمی توان این کارشناس (=روحانیت) را از دین کنار گذاشت و خود که هیچ تخصصی در امر دین نداریم، خوداجتهادی ورزیم که می شود علی اکبر گودرزی!!!!
سلام آقامحمدحسین آهنگر
اگر جبر روزگار هم روزی به گونه ای درآمد که دین را از عرصهٔ سیاست کنار گذارْد، آن به قصور و تقصیر آن جامعه برمی گردد که راه خطایی برگزیده است. مثل قوم نوح و صالح و... . عملکرد یک شخص در ممکلت که انتقاد بر او بار است، علت و دلیلی نمی شود مبانی خود را خط بطلان بزنیم. پوزش. درضمن من چه کاره ام که بتوانم کسی را تکفیر کنم. من عقاید همه را تحمل می کنند ولی مبانی فکری ام را بآسانی نمی بازم.
سلام آقاسیدعلی اصغر
ممنونم توضیحی مناسب به آقامحمدحسین دادی. من هم یک کلمه اضافه کنم: اگر حتی جامعهٔ من که در آن زندگی می کنم به حدّی حکومتش منحطّ شود که بدتر از حکومت های فراعنهٔ خودکامه و خدایگون شود، بازهم من دین اسلام را که تسلیم آن هستم، مقصر نمی دانم و تن به جدای دین از سیاست نمی دهم. دین فقط با یک چیز جداست: حُقّه بازی حکومت گران. والسلام.
رنسانس به مدرنیته منتهی شد که مدتی ست توسط پُست مدرنیته به چالش کشیده شد و دیری نخواهد پایید که کاملا نابود گردد و در موزه ها نمایش داده شود مثل ۷۰ سال حکومت پرولتاریالیسم !!! «کمونیسم روسی» در بلوک شرق سابق!
دین مقوله ای شخصی ست یعنی چه!
دین در همه مناسبات با دیندار حیّ و حاضر است، چه در شنا، چه در بازار، چه در مسافرت چه در حضر و چه در خلوت. دین هرگز محبوس در خانه ی هیچ کس نیست. هرکس دبن اش را در خانه بگذارد و پا در کوچه و جامعه و معاملات و معادلات بگذارد، او با عرض معذرت دین را بد فهم کرده است و چون متاعی لوکس و فاقد کارکرد متنوع می پندارد. بعید بود این سخن از شما آقا.
به قول دکتر بشیریه هر جامعه ای راه مخصوص به خود را دارد
نه یکسان انگاری، نه یکتاانگاری، ما در ایرانی زندگی می کنیم که مردم آن به اسلام، مختارانه ایمان آوردند و از دینی که محمد (ص) از سوی خدا عرضه کرد و امام علی (ع) آن را تقویت، دفاع می کند که هر دوی آنان در صدر حکومت دینی قرار گرفتند که مورد رضایت مردم بود. به نظر می رسد، دیدگاه ما به هم بزودی و زوری نزدیک نشود و این البته عیب نیست. پس به آزادی هم احترام بگذاریم. که می گذاریم.
دوقرن سکوت مرحوم عبدالحسین زرین کوب را نه فقط خواندم بلکه نقد مطهری بر آن را نیز مطالعه و دقت کردم. من تکرار می کنم: ما ایرانی ها به اسلام مختارانه ایمان آوردیم، چون هم ساسانیان منحط بودند و ستمگر و هم دین زرتشت اساساً تغییر ماهیت داده بود. مردم با طوع و رَغبت به اسلام مکتب رهایی و رستگاری رو و ایمان آوردند. من نه نژادپرستم و نه ایران پرست، من شیعهٔ مسلمان ایرانی ام. همین.
دین بدون تعبُّد معنا ندارد. استاد مصطفی ملکیان. ص ۳۲۱ کتاب مشتاقی و مهجوری. هِدونیست ها (Hebonist) معتقدند همه ی زندگی باید خدمت لذت و استحصال لذّات باشد. همان منبع: ص ۲۳۵. طرفداران معنای مکشوفه معتقدند که خدا جعلِ «معنا» برای زندگی ما کرده است، و ما معنای مجعولهٔ خدا را از طریق کتاب مقدس دینی پ مذهب کشف می کنیم. همان منبع: ص۲۲۸. اگر کسی احساسی احساس فقدانِ معنای زندگی بکند،دستخوش یک سلسله نابسامانی های روانی می شود. همان منبع: ص ۲۳۰.
بحران چیست؟
هرگاه میان تصمیم سازی و معضلات، محدویت پیش آید بحران می دهد. به زبان تخصصی تر : اختلال میان داده ها و نهاده ها و بازخوردها. داده ها مطالبات مردم است. نهاده ها سیاست ها و تصمیمات نظام است. و بازخورد واکنش میان این دو. اما در علم سیاست پنج بحران مطرح است:
بحران هویت: یعنی تغییر فکری و فرهنگی مردم
بحران مشارکت: یعنی شرکت نکردن مردم در حکومت
بحران مشروعیت: یعنی نارضایتی مردمی
بحران توزیع: یعنی حاکمیت، قدرت را میان همه توزیع نمی کند
بحران رسوخ: یعنی قدرت حاکم همه را به عرصهٔ سیاست راه نمی دهد.
هر گاه در یک کشور این پنج بحران یکجا پدید آید کشور به سمت فروپاشی می رود.
یک نکته به لحاظ علم سیاست بگویم:
بین توسعه و رشد فرق وجود دارد، توسعه به امور انسانی و سیاسی و اساساً تفکر و رویکرد عقلانی مربوط است. و رشد به امور مادی مانند، حمام، استخر، سالن ورزشی، جاده، امکانات و درآمدها و ... . البته هم سیدباقر و هم امیر به هردو _یعنی توسعه و رشد_ ورود کردند و خوب هم مثال ها و نمونه ها دادند، فقط تفکیک نکردند و نام رشد و توسعه ا مجزا نیاوردند. معذرت می خواهم. ممنونم. پوزش و سپاس.
پاسخ من به پرسش یازدهم
از نظر من سیاست خارجی ادامهٔ سیاست داخلی ست ولی با زبان حَزم نه جزم. پس با این سرمشق سه جواب به پرسش ۱۱ می دهم.
۱- برگزاری بزرگترین و وسیع ترین جلسهٔ داخلی جهان، برای هم افزایی با همهٔ ایرانیان مؤثر در صحنهٔ بین الملی و جهان. همزمان ترک کردن شجاعانه ی تمامی سیاست های تمامت خواهانه و فردسالاری گذشته و تبدیل کل کشور به یک شورای رهایی از بحران ها. و مشارکت دادن واقعی مردم بر سرنوشت خود.
۲- بکارگیری سیاست هایی مبتنی بر منافع ملی در همهٔ ابعاد نظام، و فاصله گرفتن از تمامی شیوه های ایدئولوژیک و انحصار مذهبی. و آشتی با همهٔ دولت های جهان منهای رژیم غاصب.
۳- برکناری یک شبه و بی ترس و واهمه ی تمامی پیران و بدکرداران حکومتی و تصفیهٔ سیستم از وجود آدم هایی که خیال کرده اند ماندن آنان در اتاق حکومت، مثل زیستن آرام و پُررفاه شان در بیت و منزل، امری شخصی و متعلق به شخص آنهاست. و بکار گیری نسل جوان در تار و پود حکومت و حاکمیت.
۴- در آخر، دست شخص حسن روحانی در این بن بست را آلوده می دانم، زیرا معتقدم نمی توان کشور را موش! آزمایشگاه فرض کرد و هر روز و ماه نسخهٔ بی وجه پیچید و دسته کلید! آویخت.
لطف کنند، نیز دلیل متقن ارائه کنن، آنهایی که «مرگ بر آمریکا» را غلط می پندارند، بگویند پس به این دشمن خصومه گر و خشمگین چه باید بگوین!؟ راستی به صدام چه می گفتید!؟ من به این شعار مرگ بر آمریکا باور سیاسی و عقیدتی و ایمانی دارم. زیرا در اصول فکری ام این رخنه نکرده که هر مرگ خواستنی، کریه باشد، چنانچه قرآن من به من آموخته: تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّٔ... آن هم کی!؟ عموی پیامبر. پوزش. مدیر مدرسه.
خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسهٔ فکرت:
در مرور امروزم بر خبرهای سایت انصاف نیوز، این مورد یعنی تعیین رفتار سیاسی برای سال ۱۴۰۰ _که توسط بهزاد نبوی ارائه شده_ دارای اهمیت نقل بود. بهزاد گفت:
«بنابراین ما اگر در انتخابات ۱۴۰۰ بخواهیم شرکت کنیم کماکان باید همان مشی را ادامه دهیم؛ یعنی معتدل و میانهرو، اعم از اصولگرا و اصلاح طلب را در کنار هم قرار دهیم و نه در مقابل هم؛ این اقدام شانس پیروزی را افزایش میدهد.
البته ائتلاف، نزدیکی و تعاملمان با اصولگراهای عاقل و معتدل صرفا به خاطر این نیست که رای آنها را جمع کنیم، شاید رای آنها خیلی زیاد نباشد، ولی آنها در حاکمیت نقشی بیشتر از اصلاح طلبان دارند. این موضوع مهمی است.
زمانی ما تصور میکردیم رای مردم با ما است، مجلس ششم را داریم، دولت خاتمی را هم که داریم و توان تحقق اهداف اصلاح طلبانهی خود را داریم، ولی بعدها متوجه شدیم که تنها داشتن رای و مجلس و دولت کافی نیست و باید تا آنجا که میتوانیم طیف خود را گسترده کنیم؛ رویش را زیاد کنیم نه ریزش را و تصور هم نکنیم که همه باید مثل ما باشند. بسیاری از اصولگرایان کشورشان را دوست دارند، مردمشان را دوست دارند و به منافع ملی فکر میکنند و اشتراکاتشان هم با اصلاح طلبان و مستقلان میانهرو زیاد است.» پایان نقل قول.
تحلیل مدیر مدرسه:
۱- قید «اگر» در بیان بهزاد، فقط جهت ترساندن حاکمیت از اِعمال عمل ننگین نظارت استصوابی (بخوانید کنترلچی) ست. ۲- بهزاد در حقیقت دارد از عقل سیاسی سخن می راند که در ابن نوع عقل، آدم سباسی گرفتار یکدندگی کور و غلبهٔ غلیان احساسات بر شعور جمعی نمی شود. ۳- بهزاد رسماً با ترسیم این استراتژی، بر رویکرد خشونت زای براندازی تندروانه، ضربدر بزرگی زد. ۴- از نظر تحلیلی من، اگر بخواهیم از زاویهٔ نگاه افراطیون سیاسی (یعنی کسانی که کلّه داغ اند و اساساً هم راه دشوار و ظریف مبارزه را بلد نیستند) بنگریم، بهزاد دارد، سوپاپ اطمینان نظام می شود! همان سوپاپی که، رجوی رهبر آن گروه خاص! در ۲خرداد۱۳۷۶ بر سر سیدمحمد خاتمی چنین اسمی گذاشت و راه مدنی ایران را درک نکرد و بر سر راه سنگ ها انداخت.
خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسهٔ فکرت
به نام خدا. یکی از خبرها که چندوقت است، فضای ایران را به بلبِشو افکند، مدیریت جهانی ترامپ، مخصوصاً خصومت پیشگی اش علیهٔ ایران است.
تحلیل مدیر مدرسه:
من در این جا، صرفاً به یک «متغیّر» می پردازم، متغیر اروپا. به نظر من، آمریکا از ازدیادِ هرگونه قدرت گیری اروپا _از این مقداری که داراست_ بشدّت مخالف است. زیرا منافع ملی آمریکا که تا سال ۲۰۲۵ ترسیم شده است، در «ضعیف تر ازخود نگه داشتن همهٔ متحدانش» است تا ارباب بماند و در برابر غول درحال خیزش چین، در ۲۰۳۵ بتواند مقاونت کند و هژمونی (=سلطه) اش را گسترش دهد. بنابراین، یک اروپای قدرتمند سیاسی و اقتصادی، مویِ دماغ! آمریکا به حساب می آید که می تواند مانع هرج و مرج طلبی های اسرائیل در جهان باشد.
حالا من چرا حرکت ترامپ به دستور دولت سایهٔ نیرومند صهیونیستی اش، در مخالفت با ایران را در این «متغیر» جست و جو می کنم؟جواب ساده ام این است:
چون که در میان بازیگران منطقه ای و جهانی این ایران است که اتصال آن به سمت هر کشور و اتحادیه و «اتحاد»های نوین منطقه ای، آن را تبدیل به یک محور قدرتمند می کند. ترامپ در پی بریدن این همپیوندی هاست. این تحلیل شخصی من است، پس اگر خطا می دانید، هیچ هم خطا نمی کنید.
مدرسهٔ فکرت ما اینها نیست:
چاله میدان، کشتارگاه، کافه اِتلاف، رینگ بوکس، رجَزگاه جنگ، رِخوت گاه، زورخانه، سِن نمایش، خندق عبور عَبدوَد، شیرخوارگاه، حلقهٔ معرکه گیران، تونل تاریک کندوان، گردنهٔ حیران، و در یک کلام دبستان دُبّستان.
اما مدرسهٔ ما چه هست؟ را خود بخوبی بلدین ای باخِردان. پس، نمره خوبی بگیریم در آن همه، هم از خدا، هم از وجدان، هم از هم اندیشان و هم از ضمیر روشن خودمان. والسلام.مدیر مدرسهٔ فکرت.
این شش مفهوم از هم مجزا هستن: سنت. مدرنیته. مدرنیزاسیون. (مدرن سازی جامعه). روشنگری. روشنفکری. رنسانس ،(=نوزایی). ممنونم از دو مناظره کننده که پختگی به خرج دادند. نیز از اعضا که رعایت کردند.
تبصرهٔ مدیر مناظره: سنت یکی از منابع چهارگانه شیعه است. مثل مجموعه رفتارها و تقریرات معصوم (ع)
مدرنیته: یک پروژهٔ ناتمام است، به قول یورگن هابرماس. پوزش. حق نظارت مدیر.
احکام اسلام دو گونه است:
تأسیسی . امضایی. امضایی یعنی تأیید فرهنگ ها و هنجارهایی که مُخل نیست. مثل جشن عید نوروز قابل توجه قربانی عزیز. یک مثال می زنم فقط؛ وقتی انسانی به احکام دین تعبُد ورزد، سنتی ست. و وقتی انسانی علاوه بر تعبُد، تعقل ورزد تلفیقی ست و وقتی فقط به عقل «خودبنیاد» تکیه کن،د فقط مدرن است.
اصل انسانیت را لکه دار می کنیم. تأسیس رژیم سیاسی بر اساس غلبه و زور را به رسمیت می شناسیم. ملل آگاه و ضد امپریالیستی جهان و منطقه را از خود دور و دورتر و متنفر می سازیم. جریان مقاومت فلسطینی را که از زمان تأسیس اسرائیل در خاک فلسطین و کشورهای منطقه شکل نظری و عملی به خود گرفته، تضعیف می کنیم. از همه مهمتر بر آرمان مذهبی، سیاسی و انسانی خود پامی گذاریم. پس راه حل همان است که بر روی آن پای می فشاریم، صلح حقیقی، انتخابات آزاد میان همهٔ فلسطینی ها و بازگشت ۵ و یا ۶ میلیون فلسطینی آواره و عزادار و در به در به خاک مادری شان. این خط مشیئ گرچه ممکن است برای ایران سختی بیافریند، ولی منافع آن خیلی بیشتر از مَضارّ آن است. پوزش. تشکر.
خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسه
چنانچه خود اعضای مدرسه می دانند، سال پیش سفیدپوستان ملیگرای شارلوتزویل آمریکا با شرکت در یک راهپیمایی به برداشته شدن مجسمه «ژنرال رابرت لی» اعتراض کرده بودند. من در خبرخوانی ام در صبح امروز در سایت «عصر ایران» متوجه شدم اینک بازهم میان دو رنگ سفید و سیاه نزاع برخاست و همچنان ادامه دارد
تحلیل مدیر مدرسه:
۱- اول بگویم رابرت لی کیست که سفیدپوستان آمریکا این همه او را تقدیس می کنند!؟ رابرت لی، ژنرالی بود در جنگهای استقلال آمریکا که بشدت طرفدار ادامه «بردهداری» بود! ۲- هنوز هم پس از نزدیک ۳۰۰ سال، در آمریکای مدعی مدرنیته و حقوق بشر جهانی! شکاف سنت و مدرنیته است. نزاعی که قسری ست و ناگزیر. هنوز رنگ پوست ملاک است. هنوز خاک ملاک است و هنوز استثمار و ثروت پرستی و غارت. هنوز هیچ کمونیستی در آمریکا حق فعالیت و تشکیل حزب سیاسی را ندارد. و هیچ یهودی نمی تواند رئیس جمهور شود. ۳- تحلیل من این است، از شکاف متراکم میان سیاهان با سفیدان، جامعهٔ آمریکا در آینده دستخوش تغییرات می شود. به طوری که صورت بندی سیاسی آن دگرگون می گردد. خصوصاً که چین اعلان کرد در سال ۲۰۳۵ ابرقدرتی را از دست آمریکا می گیرد و هژمونی مثبت چینی، جایگزین سلطهٔ منفور امپریالیسم می شود. چین فعلا کل آفریقا را تحت رهبری آرام و خزنده ی خود در آورد. مدیر مدرسهٔ فکرت
یک جواب به جوادی نسب
من، پس افتادگی کشورها را هم درونی می دانم؛ یعنی استبداد و رخوت. هم بیرونی می دانم؛ یعنی استعمار و غارت. پس، مردم کشورهای این چنینی:
۱- نه جهان سوم!! اند که توهین غرب است به اکثر ملل و دُوَل جهان.
۲- نه عقب مانده اند، که اهانت به هویت است.
۳- فقط و فقط «عقب نگه داشته شده» اند به خاطر استبداد داخلی و استعمار خارجی. پوزش حسین آقای ما.
به نام خدا. فرق بیّن و کاملاً متمایز است میان «رنجِ راه» با راهِ رنج. پس، به نظر می رسد از ستون روزانهٔ من در مدرسه، بد برداشت شده. نیز من تازه سه روز است «رنجِ راه» را راه انداختم پس به اروپای مورد نظر شما می رسم که بیش از هر قاره ای در سرزمین هایش، خون انسان های بی گناه ریخته است. صدها مثال در یادداشت هایم دارم. یکی این: جنگ های صدساله میان انگلیس و فرانسه که از عجایب این قاره است فقط بر سر منافع تجاری. این پاسخم قابل توجه برای آقای سید علی اصغر که ستون و محتوای «رنج راه» مرا اساساً ابطال و گزافه گویی و چرندیات تلقی کرده به زبان طعنه. والسلام.
به قلم مدیر مدرسه: باخبرشدم که فیلم «رفتن» در سینمای چین اکران شد. قصه فرشته و نبی. قصهٔ عشق در پیچ و تاب رسیدن و نرسیدن. رفتن، داستان درد است. درد چی!؟ درد خانه به دوشی. درد مهاجرت. درد در به دری. در کجا؟ در جهان مدرن! که به درد فقیران خفته است و بر چپاول آنان، بیدار. این دنیا، برای فرشته و نبی، دنیای نداشتن و محروم شدن است. خدا رو شکر که نبی و فرشته، عشق را اما دارند. چون عشق چپاول شدنی نیست.
پاسخم به بحث۱۲ مدرسه:
۱- تشکیل یک کارگروه اهل فکر، در درون شورای ورزشی دارابکلا جهت مطالعه کمبود ها و مطلوب ها. ۲- تدوین یک مانیفست ورزشی برای دارابکلا. ۳- تبلیغات منطقی گسترده ورزشی برای جاانداختن ورزش در خانواده ها همانند گرایش شدیدی که برای آموختن زبان انگلیسی و مهد قرآن فرزندان بر والدین جا افتاد. ۴- کشاندن موضوع های ورزش های تخصصی در محافل مذهبی مثل مسجد. ۵- ایجاد صندوق اعانه به ورزش محل و اخذ کمک های خیّرین ۶- هدایت هزینه های گزاف مراسم سوم و هفتم اموات و نیز تخصیص بخش هایی از ثلث آنان به امور ورزش. ۷- تلاش برای گرفتن مقداری از وجوهات شرعی و پول های عام المنفعه به نفع ورزشکاران. ۸- دمیدن روح رقابت میان رشته های ورزشی محل. مثل اقدامات روان شاد یوسف در برگزاری مسابقهٔ کشتی سنتی در تکیه پیش و جام فوتبال در تیرنگ گردی. ۹- رایزنی با بزرگان ورزشی و ستاره های ورزشی منطقه و استان. ۱۰- ایجاد همایش های گسترده ورزشی در مسجد یا سالن و برگزاری انواع برنامه های نشاط آور و روح افزا در روستا.
دوستان درباره بحرین سخن گفتند. ممنونم. من هم می خواهم اظهار نظر کنم. سال ۱۳۸۰ کتابی دربارهٔ بحرین نوشتم و چاپ شد: عکس های زیر: این کتاب «بررسی مسائل سیاسی و نظامی بحرین» را در سال 1380 در مدیریت تحقیاتِ مؤسّسۀ راهبردی تهران نوشتم و در تهران به چاپ رسید
اما دیدگاه من: ساواک شاه سعی کرد مردم بحرین را به ایران متمایل کند.. همین حرکت خشم انگیلس را در پشت صحنه موجب شد. «موضعگیری ایران در باب بحرین بهعنوان جزء لاینفک ایران سالها ادامه یافت» تا آنکه انگلیسیها شاه را گول!! زدند. گفتند چون بحرین کشور فقیری است و درآمد کافی ندارد ایران به آسانی میتواند دست از حاکمیت خود بر آن جزایر بردارد در عوض بر منطقه سیطره داشته باشد و نیز بده بستان و.... که آن شد.... البته شاه وقتی فهمید باخت، رفت آن سه جزیره را..... آری. سازش و توافق پنهانی.... تاریخ 14 اوت 1971.... بحرین و انگلستان قرارداد دوستی ولی «هدایت پشت پرده».
امیدارم مدرسهٔ فکرت، یک سلول از این اتاق باشد و سهم خود را برای آزادی، دین ورزی، آزادگی، جامعه سازی و انسان سازی اداء کند. از آن رفیق دیرین ممنونم و لطف شما را فراوان لمس نمودم. در امان خدا، آقا.
پاسخم به بحث ۱۳ مدرسه:
به نام خدا. ضمن سلام به همگان و تشکر ویژه از جناب آقا عارف آهنگر بابت طرح این پرسش، دیدگاه ام را در چندبند می آورم:
۱- پژوهشی در این باب نکرده ام، نیز پژوهشی در این قضیهٔ حیاتی کشور، من ندیده ام؛ اما بُرونداد این ادارهٔ آموزشی تعلیمی، تا حدّی _به حدّ وفور_ نمایان ساخته است، که وضعیتی نابسامان و نامناسب دارد.
۲- این عیب، بلکه آفتِ مَهیب را، پدیده ای متقابل می دانم. که پنج ضلعی ست: نظام، دانش آموز، آموزگار، خانواده، جامعه. هر پنج ضلع در این سیر قهقرایی تقصیرکار بوده و هستند.
۳- البته باید پای معلمان توانا و دانا را از این تقصیرات بیرون بکشم؛ چون که تا مزرعه و بوته و باغبان باهم، «همگِن» نباشند، ثمره ای پدیدار نمی شود. حتی در دنیای وحوش نیز برای اهلی سازی، این «انطباق سه وجهی» لازم است، مثلاً اگر به جای سگ، گرگ را اهلی کنیم، باخته ایم، چون طبع گرگ، درندگی ست و شکار و خون آشامی. پس، وقتی گرگ نمی خواهد در حیاط خانهٔ صاحبخانه، قلعه بانی کند و پاسبان گله باشد، هزار آموزشیار هم، قادر نیستند گرک را بسانِ سگ، همخانهٔ انسان کنند و نگهبان جان شان.
۴- اگر «پرورش» مطلوب بود و آموزش «مورد قبول»، پس چرا نهادهای انقلاب وقتی می خواهند نیرویی استخدام کنند، دست به گزینش می زنند و تعلیم یافتگان وزارت آموزش و پرورش را مجدداً در آموزشگاهای خودشان، «وَرز» و به قول برخی ها «شست و شوی مغزی و مُخی» می دهند؟ و تعلیم های مجدد!؟ پس، برونداد این وزارت از پای بست ویران است.
۵- سبک آموزش و محتوا با هم همخوانی ندارد. هر دوره ای، هر کس هر طور خواست با این وزارت کرد.
۶- و آخر این که طی ۴۰ سال که از انقلاب می گذرد به گمانم بیش از ۴۰ بار این نظام آموزشی ایران دستخوش دگرگونی و اعمال سلیقه شده است و هنوز هم سنگ این آسیاب به دور خود _بی گندم و آرد_ می گردد! آنقدر تغییر! و آنقدر تحول! داد، که دادِ خودِ آموزگاران هم درآمد. من بدبینی را القا نمی کنم، ولی واقعیت آن است میان دانش آموز با آموزش و نیز پرورش رابطهٔ قهرآمیز حاکم است. کتاب می گوید مرا بخوان. دانش آموز می گوید سخت هستی! و معلم می گوید من هم این وسط مانده و درمانده ام. پایان.
لایزال فقط و فقط خداست. پس آن را به حاکمان و حکم صادرکنندگان بسط ندهیم که «مَبسوط الَید» گردند و گردن! بزنند و «مُختار ما یُرید» شوند و هر آن چه! می خواهند، بکُنن!
سلام حسین آقا
می گویند مؤمنان (=ایمان ورزان اساساً) راه دینی شان را از «شرع» می گیرند لذا متشرّع هم هستند. امابعد، جناب جوادی، ای کاش روزی نمی آمد که عده ای به جای خواندن توضیح المسائل _که مخزن و انبار احکام فقهای اسلام است– در پیِ «توجیه المسائل» بگردند! و بدتر از آنان، برخی، درصددِ «تکذیب المسائل» برآیند. واژگان از من است اگر خدشه ای در آن باشد، به من برمی گردد.
سلام. من اگر اجازه است در این «میانبحث» بیفزایم حداقل سه تا از امتیازات عظیم ادبیات فارسی این است: ۱- تاریخی بسیار کهن و درخشان دارد و مخزنی بزرگ برای قرض واژگان است ۲- ادبیات فارسی گنجایش وسیعی دارد، نویسنده می تواند با کمی تلاش واژگان مرکّب بسازد. یعنی غَرس و کاشت واژه، در مزرعهٔ صفحه. ۳- با زبان وحی یعنی قرآن مجید و زبان عربی اَعراب، اُنس و پهلونشینی دارد. پس، دست خود را در برگزین کردن واژگان فارسی نبندیم. پوزش و احترام.
خبر و تحلیل خبر مدیر مدرسه
دیشب در خبرخوان من آمده بود «محمد باجی قائد سبسی، رئیسجمهور تونس، روز دوشنبه (۲۲ مرداد ۹۷) لایحه قانونی تساوی حقوق در زمینه ارث میان زن و مرد را به مجلس تقدیم کرد.»
تحلیل مدیر مدرسه:
ما مانند پروتست ها، معترض ها (=پروتستنانیست های مسیحی عصر رنسانس و مدرنیته) نیستیم که بر خودکشیشی خود، شیفته شویم! ما بر اساس شریعت اسلامی، تنظیم شده ایم و عقربهٔ ساعت مان دور حکم خدای حکیم می چرخد که فرمود: مرد دو برابر زن ارث میبَرد. حتماً خدا بهتر از هر کس می داند. اما این که، به اقتضای معضلات جامعه و مقتضیات زمان و مکان، احکام اولیهٔ خدا، حکم ثانویه می گیرد، بستگی به کشورها و مسلمانان و عقل و اجماع و خردجمعی و مصلحت اندیشی ها دارد.
سلام هم مدرسه ای ها: در رویداد۲۴ خواندم که:
فیلم سینمایی «همه می دانند» به کارگردانی اصغر فرهادی رکورد تعداد تماشاگران حاضر در نمایش یک فیلم را در جشنواره سارایوو شکست و بالاترین تعداد بیننده را در بیست و چهار دوره برگزاری این رویداد کسب کرد نمایی از تماشاگران فیلم «همه می دانند». نقل است از منابع که:
«زمانی که اصغر فرهادی برای سفری به جنوب اسپانیا رفت و در آن زمان، گروگانگیری یک دختر اسپانیایی سبب شده بود تا تصاویر این دختر بچه در سراسر شهر پخش شود. او از این جریان برای نوشتن سناریو هشتمین اثر بلند سینمایی خود الهام گرفت.»
سلام. ۱- دربارهٔ مفهوم اصولگرایی، حرف دارم. که الان کوتاه می نویسم. ۲- در مورد گسترش دعوت اعضا به مدرسه نیز حرف من این است: من از دعوت کردن هیچ احدُالنّاسی واهمه ندارم، چون پای همهٔ سخن هایی که در مدرسه می نویسم می ایستم و دلیل دارم. فقط شرط من این بود اعضای مدرسه باید ظرفیت داشته باشند. مثلا من بشدت حامی مرجعیت شیعی ام. ولی در همین مدرسه انواع نقدها بر مرجعیت را خواندم و تاب آوردم و هرجا لازم دیدم، کمی دیدگاهم را بیان کردم. پس بسم الله. بفرمایید چه کسانی را دعوت کنم. نام و شمارهٔ تلگرام را برام بفرستید ای اعضای گرامی مدرسه.
دربارهٔ اصول گرا:
۱- من نه نام اصلاح طلبان را می پذیرم و نه اصول گرایان را. ۲- نام حقیقی «اصول گرا»یی، «کُنسرواتیسم» است یعنی محافظه کار. این واژه از کنسرو می آید که مثلا تُن ماهی و یا لوبیا چیتی را در قوطی اش محافظت می کند. لذا کُنسروات ها، از قوطی نظام سیاسی و حکومتی مستقر، به هر نحو ممکن، دفاع می کنند. ۳- اصولگراها یعنی جناح راست در جمهوری اسلامی با «اصولیین» عقل گرا در سده های گذشته، فرق اساسی دارند. آنها، یعنی علمای اصولی در برابر «اخبارییون» علمای رُوات بودند که فقط از «نقل» سخن می گفتند یعنی بسنده کردن به اخبار و حدیث معصوم (ع). و با عقل و آزادی فکری مشکل داشتند... بگذرم. که دنیا در نامگذاری ها هم وارونه (=اینورژن) شد. به قول فخیم زاده خطاب به حسین گیل: به دادم برس رفیق! یعنی دکتر قربانی بیا میدون.
خبر و تحیل خبر مدیر مدرسه
در خبرخوانی امروز عصرم، در منبعی که معمولا به آن رجوع دارم، خواندم که: آقای «جری یوسیم» می گوید: قدرت،ْ مغز صاحبش را میخورد».
تحلیل مدیر مدرسه
یعنی مثلا مغز هیتلر را. مغز موسولینی را. مغز انوَر خوجه را. ولی مغز چ گوارا را نخورد، چون مرحوم «چ» حامی محرومین بود، نه خدای ناکرده چاپلوس گر قدرت لیسان و قدرت پرستان. به عبارتی قدرت او را نگرفت! عکس زیر «جری یوسیم» است.
از شفقنا کسب اطلاع کردم رسانه های خبری از مخالفت سیاستمدار ملقب به «رئیس جمهوری فقیر» و «فقیرترین رئیس جمهوری جهان» با دریافت حقوق بازنشستگی خبر دادند. او «خوزه موخیکا»، رئیس جمهوری پیشین اروگوئه است.
نکته: او به معنای حقیقی کلمه از پابرهنگان است و رفتارش سرمشق شده است. نه کاخ نشین شد و نه قدرت او را فریفت و نه حشم و خدم داشت، او هرکز در پیچ تند استبداد نیفتاد.
به نام خدا. به لحاظ علم سیاست، عرض می کنم نه رفتار سیاسی یا جانبداری؛ که شرکت مردم یک کشور در هر انتخاباتی ، به معنای مشروعیت سیاسی نظام مستقر محسوب می شود. اما به لحاظ علم جامعه شناسی سیاسی _که از روابط میان قدرت و گروه ها و رفتارهای سیاسی بحث می کند_ علامت علایق سیاسی ست. که این علایق، موتور روابط اجتماعی ست. پایان
برای کشکول مدرسه:
دو شکارچی دستهای مرغابی وحشی در حال پرواز را دیدند.
یکی از آنان تیری در تفنگ خود گذاشت و گفت: «اگر یک مرغابی بزنم، غذای خوبی میپزم و با هم میخوریم.»
شکارچی دیگر پرسید: «نکند از من انتظار داری مرغابی وحشی پخته بخورم؟ مرغابی وحشی باید روی آتش سرخ شود، در غیر این صورت لذیذ نخواهد شد!»
دو شکارچی مدتی با هم جر و بحث کردند که بهتر است مرغابی را بپزند یا کباب کنند. سرانجام به توافق رسیدند که نیمی از آن را بپزند و نیم دیگر مرغابی را کباب کنند. اما در این بین مرغابیان وحشی منتظر پایان مشاجره آن دو نشدند و به پرواز خود ادامه داده بودند.نقل از عصر ایران.
مدیر مدرسه بایزید بسطامی را دوست می داره که می گه:
«چُنان نُمای که هستی،
نه چُنان باش که می نُمایی»
امام باقر (ع) فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که علم را احیاء کند، أبی الجارود می گوید عرض کردم احیاء علم چیست؟ فرمود: مذاکره با اهل علم و پرهیزکاران، احیاء علم است. (الکافی ، ج 1 ، ص 41.)
شب شهادت آن امام بزرگوار بر همهٔ اعضای مدرسه تسلیت باد.
سلام آقا سیدعلی اصغر. یک تذکر شرعی. گرچه سعی دارم کمتر به بحث میان دوستان، دخالت کنم، ولی گاهی مجبورم به سهم خودم ورود کنم. گفتی انسان از«نجاسات است». من نمی فهمم منظورت از بکارگیری این عبارت چیست. اما یادآور شوم در اسلام چند چیز مطهرات است، (به کسر حرف هاء) یعنی پاک کننده. یکی از مطهرات، اسلام است. باور و ایمان. پس مؤمن را با کافر جدا کن. البته کافر به معنای ملحد در جهان شاید از چندده تجاوز نکند. چون همه به نوعی فطرتاً خداجو هستند. پوزش.
سلام جناب جوادی نسب. مفهوم نجس در مقابل طاهر قرار دارد، نه در برابر آلوده؛ «بنابراین امکان دارد شیئی آلوده، به لحاظ شرعی طاهر باشد و یا برعکس، یعنی شیئی سالم و پاکیزه، از نظر شرعی نجس باشد.»
این واژه یک بار در قرآن به کار رفته است. خداوند در آیه ۲۸ سوره توبه مشرکان را به این وصف خوانده است «إِنَّمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ».....
لطفاً جایی که قرآن این لفظ را عیناً آورده، ما سعی کنیم «خودکشیش» نشویم و برای خود «حدّ یَقِف» قایل شویم. مرا ببخش.
پاسخم به بحث ۱۴:
به نام خدا. با سلام و احترام به همه و تشکر از آقاسیدعلی اصغر، جوابم به بحث «یکتاپرستی و دموکراسی» این است:
۱- خدای یگانه هیچ گاه برای حکومت بر مردم به زمین نمی آید، او، این امر حاکمیتی، حکومتی و نظم بخشی به امور دنیوی را به خود انسان های روی زمین -که کشور کشور و دارای مرزهای بین الملل- شدند، واگذار کرد.
۲- فطرت بشر، یگانه پرستی است، و از قضا یکتاپرستی (=توحید) کاملاً به انسان می آموزاند که «یکّه سالاری بشری» و دیکتاتوری و خودکامگی را نپذیرد. تا کسی هوَس فرعونی و خدایی کردن نکند! همین گرایش طبعی و فطری بشری، موجب می شود دموکراسی (= حکومت مردم بر مردم) نزدیک ترین روش برای حکومت باشد.
۳- حکومت ها طبق اصل جامعه شناسی شناسی، رنگ و لعاب جامعهٔ خود را می گیرند. وقتی جامعه ای مذهبی بود، حکومتی را می پذیرد که در آن، حاکمیت و قدرت نه فقط مانع از مناسک و آیین های آنان نباشد، بلکه این روند را هموار نماید.
۴- اختیار و آزادی تفویضی خداوند به انسان، ایجاب می کند که انسان های مؤمن و موحد و خداپرست، طبق آیهٔ سرنوشت در قرآن کریم، دموکراتیک باشند نه مستبد و اریستوکرات. همهٔ رفتارهای بزرگان اسلام -پیامبر و امامان- بر مبنای مشورت، نقش مؤثر بیعت، و رحمت و آسان گیری و استیفای حقوق همهٔ مردم بوده است، مثل آن قضیهٔ خلخال (=زیورآلاتی که زنان آن زمان بر پای خود نصب می کردند) از پای آن زن یهودی در نیاوردن، در بیان رسا و هشدارآمیز امام علی (ع)، که از هدف انسانی و غیرتبعیض آمیز حکومت های مطلوب است.
شعری از ادیب الممالک فراهانی:
جاسوس پس پرده پیِ راز نهفتن
قاضی همه جا در طلِب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنُفتن
نه وقت شنُفتن ماند نه موقع گفتن
سلام
همان طور که عصر پنج شنبه در مدرسه فکرت خبر و تحلیل نوشته بودم، اینک بر آن خبر این اطلاعات تازه را جهت مزید اطلاع می افزایم : «صبح روز پنجشنبه ۲۶ مرداد ۹۷، در مدرسه فیضیه قم جمعی از طلاب تجمعی با عنوان «عدالت اقتصادی» برگزار کردند. [نیز دلارهای نُمادین را به آتش کشیدند] (منبع: انتخاب)
در دعوتنامههایی که شب قبل از برگزاری تجمع در فضای مجازی دستبهدست
میشد، تنها نام حسن رحیمپورازغدی بهعنوان سخنران تجمع اعتراضی طلاب درج شده بود، اما صبح پنجشنبه حسین طیبیفر، فرمانده تیپ 83 امام جعفر صادق قم [وابسته به سپاه قم] نیز برای طلاب به بیان مطالب خود پرداخت.»
بقیه را خود تحلیل کنید!