نگارش ۲ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. از کتاب "فلسفه و ایمان مسیحی" نوشتهی کالین براون ترجمهی طاطهوس میکائیلیان میشود بسیار استفاده کرد. چون کاری تطبیقی - مقایسهای روی افکار فیلسوفان کرد. مثلاً در ص ۴۷ و ۵۰ به سه تطبیق دست زد که من با برداشت آزاد آن را ارائه میدهم:
رنه دکارت؛ که او آگاهی فردی را به عنوان معیار و مرجع نهایی یافتن حقیقت اعلان کرد.
مارتین لوتر؛ اما مطیع بود و مرجع نهایی او، خارج از خودش قرار داشت؛ کلام خدا، یا هر چه بدان ایمان داشت.
باروخ اسپینوزا؛ که وی اساساً اعلان کرد راه رستگاری از "شناخت عقلانی جهان" میگذرد، نه "از اطاعت کورکورانه از احکام شریعت یا انجام مناسک دینی".
خلاصه این که، مرجع نهایی انسان، مهترین چالش گرایشی بشر است. آری همین انسان، که ۷۰ بطن دارد، حتی به نقلی "۷۰۰ بطن". هر کس خود خواهد دانست مرجع نهایی او در درونش قرار دارد؛ (=تحقیق)، یا در بیرون او (=تقلید).
پیوست هم میزنم که خشنترین حکم تکفیر مذهبی از سوی علمای مذهبی آن عصر، این متن بوده است. چونکه اسپینوزا کل جهان هستی را "خدا" میدانست و در واقع به "همهخدایی" باور داشت. این نظر اسپینوزا، موجب شد روحانیون مذهب در سال ۱۶۶۵ حکم تکفیرش را با متن خشن زیر، صادر کنند که واقعاً واژهواژهی آن جای مکث و محک دارد:
«به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا را تکفیر میکنیم، از اجتماع یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم. تمامی لعنتهای نوشتهشده در قانون [منظور تلمود و تورات] بر او باد. در روز بر او لعنت باد. در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد. وقتی بیدار است بر او لعنت باد. وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی بازمیگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیهی او مستدام باد. خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما [مردم] را نیز هشدار میدهیم، که هیچ کس حق ندارد با او سخن بگوید؛ چه به طور گفتاری و چه به طور نوشتاری. هیچ کس حق ندارد به او لطفی کند. کسی حق ندارد با او زیر یک سقف، بماند، و در دو قدمی او قرار بگیرد. و هیچ کس حق ندارد هیچ نوشتهای از او را بخواند."