عکاس: جناب یک دوست
( ۸ / ۱ / ۱۴۰۰ )
حمیدرضا و امیرطاها
بِشمارسمِه: بیستوهشت تا سِخ. بِف
آقامدرسه و سمت دریای روستای دارابکلا
یک صحنه از غروب آفتاب در دو نمای ناب
- ۰ نظر
- ۰۸ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۱:۳۶
دامنهی دارابکلا
qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنهی قلم قم ، روستای دارابکلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود
عکاس: جناب یک دوست
( ۸ / ۱ / ۱۴۰۰ )
حمیدرضا و امیرطاها
بِشمارسمِه: بیستوهشت تا سِخ. بِف
آقامدرسه و سمت دریای روستای دارابکلا
یک صحنه از غروب آفتاب در دو نمای ناب
به قلم دامنه. به نام خدا. یَدو، محصول ایران است؛ ساخت ۹۹. برندهی ۵ جایزهی سیمرغ جشنوارهی فیلم فجر. یدو را دیدم؛ دیدن داشت. میخکوب شدم، ۹۴ دقیقه؛ چرا؟ تا چیزی از صوت و صحنه از دست ندهم. وقتِ بررسی و تحلیل فیلم نیست، فقط صحنههایی کمنظیر که دیدِ من، «یدو» را بر من نمودار کرد، نمونهوار در ۱۹ مورد در دفترم نوشتم و اینک پیش رو مینهم:
۱. همان اول، سُفره که پهن میشود یدو میشنود که برادرش میگوید من میخوام همه رو بخورم! دقت کردم دیدم که سفرهای که میگسترانند، در آن نقشهی انواع غذاها و میوهها نقش بسته است. ۲. رادیو قوه ندارد. ولی برمیدارد. چون میگوید قوه را در آب میجوشانیم! چراکه باز هم بتوانند اخبار حصر آبادان را گوش کنند. ۳. قفس فنچ را دائم میبینی و بعد در پایان رهایی پرندهی راهراه فنچ پیش از رفتن به لنج؛ که پیام رسا، رساند. ۴. شب در رختخواب مندرس، دعای حِرز بر بالین میگذاشتند تا در غیاب پدر نگهبانشان باشد. ۵. جاجیم آب را زیر باران پر میکردند. چرا؟ چون آب شهر یا گِل بود یا قطع. ۶. سرِ صفِ نان لواش حرفها میان مردم این بود احمد سه کوتوره میخواد بیاد بنشینند حرف بزنند که صدام دست از جنگیدن بردارد. او رئیسجمهور گینه بود. ۷. صحنهی گاو که پستان شیر داشت و از بس دوشیده نشده بود مثل بشکهی نفت بزرگ شده بود. در نبود غذا و حصر، شیر گاو ناجی جان آنان بود و این یعنی انسان باید قدر حیوان را بشناسد و بر او زور نگوید. ۸. بسیجی زیباروی بور که خنثیساز بمب بود. مسیحی از اصفهان که گلولههای خمپاره و بمب عملنکردهی صدامیان را خنثی میکرد و میبُرد پشت کارگاهی در حیاط کلیسا، تعمیر میکرد. و وقتی یدو میپرسد: چرا؟ میگوید چون در محاصرهایم. او شهید میشود و آب اروند او را با خود میبرَد و مفقود میشود. ۹. با شکم شوخی ندارم. راستی کدام گرسنه پی غذا نمیگردد؟ خصوصاً در حصر جنگ. ۱۰. اگر شیر بُز را به شمای گرسنه بدهم زایمان که کرد، پس بُز بیچاره، شیرِ بزغالههایش را چه کند؟ و زایمان بز هم دیدن دارد. این سخن سنگین خانم ستاره پسیانی (دختر آتیلا پسیانی) مادر «یدو» بینندهی فیلم را از جا میکَنَد، کما اینکه مرا کَند. ۱۱. شیر بُز را با شیر آدم قاطی میکردی به ما میدادی. اشارهی یدو به مادرش در دورهی کودکیاش.
وداع یدو با بُز
۱۲. تفنگ گاه از نخود و لوبیا واجبتره. چرا؟ چرا را با صدای کشیده بکشید. جواب: چون وقت دفاع، دفاع باید کرد حتی با بِرنوی بیفشنگ وگرنه یا وطنت تجاوز میشود و یا ناموسات و همهی غیرت و آبرو و ایمانت. ۱۳. مانند مار پیچیدند دور آبادان. آری، آری، درست گفت فیلم، چون اگر امام خمینی فرمان شکست حصر آبادان را صادر نمیکردند، شاید حتی امروز هم آبادان، عُبّادان میماند، جعل نام شهرهای ایران توسط صدام. ۱۴. هر وقت تونستی هندونهی گندیده بخوری، آن وقت مردِ مردی. اشارهی مرد وانتی به یدو که گفت هندونهی گندیده را چه جوری میخوری؟ ۱۵. فیلم درین لحظات بر من تداعی خسروآباد و اروندکنار را میکرد که وقتی میرفتیم فاو، آنجا مدتی مخفی سنگر گرفتیم. ۱۶. جنگزدگی و خانههای خالی و یخچالهای ولو در محوطهی لنگرگاه، که دل آدم را میبرد به زمان قدر امنیت و ارزش نعمت. ۱۷. صحنهی دو بزغاله و پیوند افراد با اثاثیه که حقیقتاً فقط باید دید تا فهمید. ۱۸. وداع با بُز و تلقین کودکان بیمادر که من نتوانستم پایداری کنم و گریستم. ۱۹. پشیمانی و پریدن یدو از عرشهی لنج بر روی بهمنشیر برای وصال مجدد با بز، زیرا دو برغاله را به لنج راه دادند، اما بزِ مادر را نه. جدایی بز از دو بزغالهاش اشک در چشمانت را، سیلابِ گونههایت میکند. شیرجهی یدو، برترین شیرجهی یک دلنگران بود، آن هم برای بُز مادرِ که دو بزغالهاش را ازو دور کردند. مأمور لنج، مانع شد بز سوار لنج شود. یدو باز نیز به بُزش بازگشت و به آبادانش و در ژرفنای بهمنشیر چهرهی آن بسیجی شهید مسیحی را تصور کرد. یدو به آبادان بازگشت و شهر را ترک نکرد؛ که مرا یاد مرحوم جمی انداخت امامجمعهی مردمی و مقاوم آبادان. آبادانی که فقط خرابیاش نمایان بود و آبادانیاش را غرب و صدام با توپ و تانک نابود کرده بودند.
آری، یدو روایتی دراماتیک (=غمبار) است از زندگی یک خانوادهی آبادانی در حصر آبادان. با حضور یک مادر و سه فرزند نوجوان. یعنی "یدو" و خواهر و برادر کوچکش. قصهای جذاب و تکاندهنده بهویژه لحظهی واع «یدو» و مادرش با بُز که اوج فیلم است در عشق به وطن، حّب به حیوانات، درس مقاومت، پند رشادت و نیز حتی در زمان لزوم، شهد شهادت.
سازندهی یَدو که خود خوزستانیست، قبلاً نیز فیلم “بیست و سه نفر” را ساخت که تحسین سرباز شهید قاسم سلیمانی را برانگیخته بود. من این هر دو فیلم آقای مهدی جعفری را دیدم، پارسال و امسال، حقیقتاً خوب ساخت. امسال یدو را و پارسال «بیست و سه نفر» را که بر هر دو، درین صحن متنی به کلمات آغشتم. شرحی بر فیلم «۲۳ نفر» را در (اینجا) یعنی جمعه ( ۸/ ۱ / ۱۳۹۹ ) نوشته بودم.
به قلم دامنه: به نام خدا. فتوّتنامهی عطار چه میخواهد بگوید؟ عطار نیشابوری در فتوّتنامه، ۷۲ شرطِ فتوت را به شعر درآورده؛ شعری حقیقتاً روان، شیوا، پربار، جذاب و سرشار از حکمت. من جهتِ رعایت کوتاهنویسی و درنظرگرفتنِ مَجال، فقط سه بیت را از فرازهای زیبای آن برگزیدم. و آن این است که انسان را به احوال خود در مفاهیم عصیان، پرستش و عشق آگاه میکند:
به عصیان در مَیفکن خویشتن را
مَجو آخر بلای جان و تن را
و...
پرستش کن خدای جاودان را
مطیع امر کن تن را و جان را
و...
ترا با عشق باید صبر همراه
که تا گردی از این احوال آگاه
سه نکته: در اولی ما را به ترک عصیان فرامیخواند، زیرا عصیانگری بلای هم تن و هم جان آدمیست؛ روح و جسم را همزمان مبتلا و سرانجام تباه میسازد. در دومی پرستشِ باریتعالی را موجب آرامش تن و جان میداند که در اطاعت از امر خدا تجلّی میکند. و در سومی هم، عشق را مرکزِ دلآگاهی و عامل اصلی آگاهشدن به احوالِ خویشتن، برمیشمُرَد؛ که لازمهی عشقورزی، بردباری و صبوریست؛ به زبان ساده و عامیانهی جاری، زود کُفرینشدن (=ناسپاسینکردن) که اغلب در محاورههای زبانی بر کلام مینشیند که مثلاً: «مرا کُفری نکن!» آری؛ عشق توأم با صبر، مانع کُفریشدن است. اینها برداشت من است، اگر نادرست است، خودِ خوانندگان پیشِ خود، برداشتم را لابد تصحیح میفرمایند.
اشاره: لغت فتوّت هم که معلوم است، یعنی سخا، کَرم، رادمرد بودن، رادزن بودن. زنِ راد. مردِ راد. و به قول دهخدا: جوانی، بخشندگی، دهِش.
افزوده: همگان به یاد داریم این صدای تصدیق و ستودنِ حضرت جبرئیل در غزوهی اُحد را، که در اوج رادمردی علی (ع) در همهمهی حملهی اَغیار به رسول خدا صلوات الله، بر قلب پاک محمد مصطفی (ص) در وصف و عظمت امام علی پژواک انداخت: «لا فَتی اِلاّ عَلی و لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار». جوانمردی همانندِ علی و شمشیری چونان ذوالفقار وجود ندارد». بلی این «فتیٰ» از همین لغت فتوت است که عطار ما را به همراه مُروت، (شرط نخستِ فتوت) به آن دعوت فرستاده است.
علائم هشدار روی داشبورد خودرو: (منبع)
علامت چک. علامت فشار تایرها. علامت ضد لغزندگی
به قلم دامنه:به نام خدا. چندیپیش ذهنم نوج زد کمی دربارهی خودرو بنویسم زیرا خانهی دوم آدم محسوب میشود که اسمش را گذاشتم خانهی سیّار. خانهای جابهجاشونده و جابهجاکننده؛ و چه هم جاذب و جالب. اینک، مجال یافتم بهفشردگی نکاتی از علائم هشدار بر روی داشبورد خودرو را با بیان ساده بنویسم؛ گرچه همگان از آن باخبرید، اما جهت یادآوری بد نیست که تکرار، اغلب مفید و مثمر است. کمکم، کمتر کسی راضی میشود با خودروهای سیستم قدیم به سر کند و به داشتن آن بسنده. فکر نو، ابزار نو هم میخواهد و نیز بالعکس، ابزار نو، فکر نو هم میطلبد. اگر به مرور به خودروهای مدرنتر مجهّز شدهاید یا خواهیشد، زیرا ماشینهای تولیدی گذشته هزینهبر است خصوصاً در سوخت و استهلاک. پس با نوکردن خودرو چشم از علائم هشدار بر روی داشبورد برندارید و روشنشدن آن را نادیده نینگارید. حتی اگر روشنشدنِ عادیترین و رایجترین علامت هشدار باشد، یعنی بستهنشدن دربها؛ که هم از روی داشبورد قابل رؤیت است و هم از روشنماندن چراغ سقف.
وقتی علائم به شما چشمک میزند یعنی یک جای کار میلنگد و پردازشگر خودرو برای کمک به سراغ آمده است. پس نسبت به آن بیاعتنا نباید بود. در آغازین مرحله وقتی خودرو برای استارت آماده میشود، تمام حواس را باید به علائم هشدار داد، زیرا در یک خودروی سالم و بیعیب موقع استارتزدن یک لحظه همهی علائم هشدار روی داشبورد باید روشن و سپس همگی میبایست خاموش شوند. این یعنی پردازشگر خودرو گواهی داد تمام سامانهی شما در سلامت و ایمن است. در مرحلهی بعدی، ازین مسئله رها نباید شد که مسائل فنی خودروهای مدرن آنچنان پیچیده است که اگر آشنا با فنون خودرو هم هستیم، باز نیز باید کار را به مغز مرکزی سیستم خودرو سپرد؛ زیرا فقط «دستگاه دیاگ» پردازشگرِ سلامت و یا عیب ماشین است. اگر عیب را با علائم برجسته کرد، پشتِ گوشانداختن بدترین کاریست که ممکن است راننده، سرنشین و خودِ خودرو را در سراشیبی خطر اندازد. پس، به علائم هشدار باید بههوش بود؛ خصوصاً علامت چک. علامت فشار تایرها. علامت ضد لغزندگی، علامت فشار روغن، علامت سیستم خنککننده، علامت ترمز دستی و نیز در اتوبانها علامت پرخوران یا تربو روی داشبورد خودرو.
راستی میان سرعت و دورِ موتور رابطهی مستقیم برقرار است، پس همیشه در هر دندهای مراقب باید بود که عقربهی میزان دور موتور از حد مجاز نگذرد. ساده بگویم گازِ زیادی نباید داد. تجربهام میگوید دورِ موتور در هر دندهای نباید روی عدد ۴ برسد، حتی نزدیک شود. بین ۳ تا نزدیک ۴، آرامترین و آرامشبخشترین وضعیت برای راندن و راننده است. در غیر این صورت، راندمان (=بازدِه) اُفت میکند.
پست ۷۸۸۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. تشکیل مجتمع صالح. با سلام و تبریک نوروز، عید نوزایی و نورانی. اولین مطالعهام در آغاز روز سال ۱۴۰۰، تفسیر مرحوم علامه طباطبایی بر آیهی ٣٠ سورهی نحل بود. ایشان معتقدند این آیه مؤمنین را به تشکیل «مجتمع صالحی» فرا خوانده است که میبایست در آن «عدل و احسان و زندگى طیب» حاکم باشد؛ «زندگى بر اساس رشد و سعادت». بهطوریکه به تعبیر علامه در المیزان، پارسایی و پرهیزگاری «صفتِ استمرارى» آنان باشد. و نتیجه میگیرد که «زندگى آخرت براى چنین مردمى از دنیایشان بهتر است». از منظر علامه در مجتمع صالح، مسئولین و دستاندرکاران آن باید از میان مردم پارسا، آن عدهاى باشند که «در تقوا و ایمان، کامل و برجسته» شده باشند، همچنانکه مسئولین طائفهی شرّ و شروران (=مجتمع ناصالح) نیز «شرار و کُملینِ کفر» میباشند.
۱ / ۱ / ۱۴۰۰
متن آیه:
وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقوا ماذا أَنْزلَ رَبُّکُم قَالوا خَیرًا لِلَّذینَ أَحْسَنوا فی هَٰذِهِ الدنیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرةِ خَیرٌ وَ لَنِعمَ دَارُ المُتَّقین.
ترجمهی مرحوم آیتی:
از پرهیزگاران پرسند: پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ گویند: بهترین را. به آنان که در این دنیا نیکى کنند، نیکى پاداش دهند و سراى آخرت نیکوتر از آن است و جایگاه پرهیزگاران چه جایگاه خوبى است.