منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

 

 

ما در عرصهٔ احتمال به سر می بریم
در عصر شک و یقین
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست...

مرحوم دکتر قیصر امین پور

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

متن نقلی: "عبدالنبی قیم نویسنده و پژوهشگر با نگارش متنی به سخن منتشر شده از دکتر جواد طباطبایی واکنش نشان داد... و گفت: این بخش از صحبت های او [آقای جواد طباطبایی] است:  "عرب ها جایی عنوان کرده اند که عرب نمی تواند شاهنامه داشته باشد. می بایست بیان کرد که شاهنامه نوشتن مستلزم ملت داشتن است و اگر ملّت به اُمت مبدل شود؛ آن زمان دیگر نمی شود؛ شاهنامه داشت.  طباطبایی با اشاره به این نکته که اعراب نه تنها نمی توانند شاهنامه داشته باشند، بلکه حافظ و سعدی هم نخواهند داشت، افزود: حافظ، بیان اسطوره ملی ما است. ما ملت غیبیم و حافظ لسان الغیب است چون لسان یک ملت است (خبرگزاری مهر، ۱۲ مهر ۱۳۹۶).

 

عبدالنبی قیم

 

دکتر سید جواد طباطبایی «Javad Tabatabai»


سؤال من از آقای طباطبایی این است که عرب ها کجا عنوان کرده اند که نمی توانند شاهنامه داشته باشند؟ لطفاً منبع این سخن را به ما نشان دهند. کجا و در چه کتابی یا در چه مقاله ای یا نوشته ای عرب ها چنین سخنی گفته اند؟ این عرب ها چه کسانی بوده اند؟ با عرض معذرت اگر آقای طباطبایی سند و مدرک نشان ندهد من ناگزیرم به همه اعلام کنم که ایشان دروغ گفته است. و به قول فرانسیس بیکن در عالم علم دروغ گفتن، جنایت است. من مطمئن هستم که عرب ها چنین سخنی نگفته و نخواهند گفت. آقای طباطبایی با این سخن خود نشان داد که از شعر و ادبیات عرب بی اطلاع است. پانصد سال قبل از شاهنامه، عرب ها " معلقات سبع" را داشته اند که از نوادر شعر بوده و هست.

 

ایرانی ها شعر را از عرب یاد گرفتند. پیش از این شعری وجود نداشت، این هم از برکات اسلام بود. آقای طباطبایی به من بفرمایید اگر پیش از اسلام در ایران شعر بوده، ایرانیان باستان به آن چه می گفته اند؟ بروید کتاب های ادوارد براون و کارل بروکلمان را بخوانید تا با شعر عرب آشنا شوید. باید گفت که آقای طباطبایی هم اطلاعات خود را رسانه ها یا فضای مجازی اخذ کرده اند ... از سایر سخنان غلط و از سر تعصب آقای طباطبایی می گذرم و در صورت لزوم در جای دیگر به آن می پردازم اما برای این که به ایشان و دیگر متعصبان نشان دهم که این ره که تو می روی به ترکستان می رود، سخنی از پروفسور ادوارد براون ایران شناس معروف ذکر می کنم: شک نیست که شهرت فردوسی به شاعری به سبب شاهنامه اوست ، نقادان شرقی و غربی، تقریباً به اتفاق این منظومه بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار می دانند، اما من با شرمندگی فراوان اقرار می کنم که هرگز نتوانسته ام که با آنان در این ستایش پر شور و شوق همآواز باشم. به عقیده من، شاهنامه را نمی توان حتی برای یک لحظه با معلقات عربی برابر و هم سنگ دانست (تاریخ ادبیات ایران - از فردوسی تا سعدی، ص ۲۰۶) منبع

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

فرخنده میلاد زینب کبری مبارک

در وصف حضرت زینب

 

بعد زهرا بهترین زن بین زنها زینب است
لاف نَبوَد گر بگویم عین زهرا زینب است

 

گر بپرسی کیست استاد دبیرستان عشق
خیل شاگردان همه گویند تنها زینب است

 

گر بسنجی در ترازوی عمل معیار صبر
صبر گوید قهرمان صبردنیا زینب است

 

گر مقام او بود از جمع معصومین جدا
آن که ازهر معصیت باشد مبرّا زینب است

 

در ریاضی گر حساب جمع از مِنها جداست
آن که از جمع شفاعت نیست مِنها زینب است

 

 

آن که با تیغ زبان، کار دوصد شمشیر کرد
کوه صبر و استقامت روح تقوا زینب است

 

آن که با ایراد نطقی کرد مانند علی
زاده مرجانه را محکوم و رسوا زینب است

 

آن که بهر ما جهاد فی سبیل الله را
با اسارت می کند تفسیر و معنا زینب است

 

با شهامت چون اسارت گشت توأم، عقل گفت
آن که در دنیا نظیرش نیست پیدا زینب است

 

شد رقم پرونده اسلام با خون حسین
آن که با خون سر خود کرد امضاء زینب است

 

شاعر ژولیده می گوید به آواز جَلی
بین زنها بهترین زن بعد زهرا زینب است

ژولیده نیشابوری

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم «یک دارابکلایی»: با سلام. با همان مضمون داستان شما (پست ۷۰۳۰: اینجا) داستانی آلمانی وجود دارد که ایرج میرزا به زیبایی آن را به شعر در آورده به نام «قلب مادر». نزدیک به همین مضمون از استاد شهریار هم شعری است به نام «ای وای مادرم». با ارسال شعر ایرج میرزا آرزوی سلامتی دارم برای همه مادران زنده و آرزوی رحمت ایزدی برای مادران ملکوتی شده.

 

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌
که‌ کُند مادرِ تو با من‌ جنگ

 

هر کُجا بیندم‌ از دور کُند
چهره‌ پر چین‌ و جبین‌ پُر آژنگ

 

با نگاهِ غضب‌ آلود زند
بر دلِ نازکِ‌ من‌ تیرِ‌ خدنگ

 

مادرِ سنگ‌دلت‌ تا زنده‌ست‌
شهد در کامِ من‌ و توست‌ شَرنگ

 

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ تو را
تا نسازی‌ دلِ او از خون‌ رنگ

 

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌خوف و درنگ

 

روی‌ و سینۀ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینۀ‌ تنگ

 

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا بَرد ز آینۀ‌ قلبم‌ زنگ

 

عاشقِ بی‌خرد ناهنجار
نه،‌ بل‌ آن‌ فاسقِ بی‌عصمت‌ و ننگ

 

حُرمتِ مادری‌ از یاد ببُرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ ز بنگ

 

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ

 

قصدِ سرمنزلِ‌ معشوق‌ نمود
دلِ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ

 

از قضا خورد دمِ در به‌ زمین‌
و اندکی‌ سُوده‌ شد او را آرنگ

 

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌فرهنگ

 

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ

 

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ:

 

«آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ
»

 

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام و سپاس. بسیار بجا بود. از شما جناب «یک دارابکلایی» بابت این هوشمندی و فرستادن چنین متنی مناسبِ پست قبلی، بسیار قدردانم. دلِ نازک مادر مهربان، در آخرین بیت، ضربان قلب هر انسان باانصافی را به اوج می رساند و درودی پی در پی نثار همۀ مادران جهان می نماید. نیز درودم بر مرحوم مادرم که ما را حتی یک اُف هم نگفت. و درود بر مادرت، که شما را خوب پروَرید.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

آنچ عیسی کرده بود از نامِ هُوم

می‌شدی پیدا ورا از نامِ او

 

چونک با حق متّصل گردید جان

ذکرِ آن اینست و ذکرِ اینست آن

 

خالی از خود بود و پُرّ از عشقِ دوست

پس ز کوزه آن تلابَد که دَروست

 

خنده بویِ زعفرانِ وصل داد

گریه بوهای پیازِ آن بِعاد

 

هر یکی را هست در دل صد مُراد

این نباشد مذهب عشق و وَداد

 

مثنوی مولوی. دفتر ششم

ابیات ۴۰۳۹ تا ۴۰۴۴