منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دامنه کتاب» ثبت شده است

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. همانطوری که در این پست (اینجا) وعده کرده بودم تفسیر بیست جلدی فارسی المیزانِ علامه طباطبایی (1360_1281) در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، با عنوان «برگزیدۀ المیزان» (انتشارات ذوی القُربی. 1390. تلخیص مصطفی شاکر و ترجمه و تدوینِ علی نریمانی در 1240 صفحه.) چاپ شده بود که اینک در این پست افتخار به معرفی این کتاب شریف دارم. باشد تا موجب تقویت روحیۀ تفسیرخوانی قرآن، توسط خوانندگان گردد. چهار نکته از آن را تقدیم می دارم:

 

 

برگزیدۀ المیزان

عکس از دامنه

 

در صفحه شصت و سه ذیلِ تفسیر آیه‌ی صد و هفتاد و یکم بقره (و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء...) این نکته مهم آمده است: کلمه ینعق از نعیق است که به معناى آن نهیبى است که چوپان به گوسفندان مى زند تا از گله دور نشوند... مثَل تو اى پیامبر در دعوت کفار، مثل آن چوپانى است که دام خود را نهیب می زند سخن می گوید، اما گوسفندان تنها از او صدائى می شنوند و به گله بر می گردند. پس سخنان او را نمى فهمند.

 

در صفحه چهارصد و هفتاد یک در تفسیر آیه‌ی صد و دوزاده هود آمده است: کلمۀ استقامت به معنای طلب قیام و ظاهرشدن همۀ آثار و منافع آن چیز است، پس استقامت انسان در هر کار این است که از نفس خود بخواهد که در مورد آن کازِ مدّ نظر، اقدام نموده، و آن را به گونه ای اصلاح نماید که فساد و نقص در آن راه پیدا نکند.

 

در صفحه ذیل آیه‌ی چهل و پنج عنکبوت نوشته است: نماز به نحو اقتضاء از فحشا و منکر بازداری می کند. زیرا توجه به خدا انسان را از گناه کبیره بازمی دارد. از طرفی او را وادار می کند تا روح و بدن، خود متوجۀ ساحت باعظمت کبریایی خدا شود.

 

در صفحه در تفسیر آیه‌ی سزده مزّمل (و طعاما ذاغصه و عذابا الیما) گفته است:  کلمۀ غُصّه به معناى تردّد لقمه در حلق است، به طورى که خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، یعنی طعامی گلوگیر و عذابی دردناک. و غُصه هم نظیر سکسکه است، که نمى گذارد طعام گوارا شود.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. از هفت کتابی که طی دوماه گذشته، مطالعه و یادداشت برداری کرده ام، هشت نکته را در این پستِ معرفی کتاب، می نویسم و به اشتراک می گذارم. باشد تا مردم ایران با آن همۀ سابقۀ تمدنی و مفاخر علمی، دینی، عرفانی و شعری با کتاب بیش از هر متاعی، اُنس گیرند.

 

 

 

اسماعیلیه              زندگی و شعر

 

 

 رُمان دزیره

 

عکسها از دامنه

 

   

 

رُمان بر جاده های آبی           سرخ کاغذ زر

 

   

رُمان دخیل عشق            نقش بر آب

 

اسماعیلیه. (مجموعه مقالات)، (شصد و نود شش صفحه). چاپ دانشگاه ادیان و مذاهب: اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام و شرایع دینی در هر دوره ای از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می یابد ولی باطنِ آن ثابت است که دربردارندۀ حقیقت است که می توان از طریق تأویل (یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت که معروف است به تأویل باطنی. ص پانزده.

 

زندگی و شعرِ دکتر محمدرضا شفیعی کَدکنی. نوشتۀ مجتبی بشردوست. (پانصد و شصت صفحه) نشر ثالث: کلمات مانند انسان، حیثیت خاص خود را دارند... مثلاً اگر کسی کشیش است شما نمی توانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی. ص سیصید سی و شش.

 

رُمان دزیره. نوشتۀ خانم آن ماری سلینکو. ترجمۀ کیوان عبیدی آشتیانی.(پانصد و پنجا و نه صفحه) انتشارات افق: روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش های محرمانه او را از عقاید کارمندهای دولت مطلع کنند حتی زندگی خصوصی آنان. ص هفتاد و شش.

 

رُمان دخیل عشق. نوشتۀ مریم بصیری. (دویست و شصت و هفت صفحه) انتشارات عصر داستان: دربارۀ صبوره و رضاست که دخیل امام رضا (ع) می شوند و ماجراهای دیگر... .

 

رُمان بر جاده های آبی سرخ. نوشتۀ نادر ابراهیمی. (پنج جلد درسه مجلّد) نشر رزوبهان: شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن دوازده قمری ست. قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی ها برای تخریب چهرۀ او، وی را خطرناک ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می گوید: «همۀ دنیا برای پرنده ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانۀ محقّر برای پرندۀ عاشق، یک دنیاست» ص چهل.

 

نقش بر آب. نوشتۀ دکتر عبدالحسین زرین کوب. (ششصد و ده صفحه) نشر سخن: زندگی یک انسان عادی در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه می شود...[زندگی این گونه افراد] «نقش بر آب» است... اما زندگی انسان های «از خودی رَسته»، بی دوام و ناپایدار نیست. [مثل حافظ]

 

کاغذ زر. نوشتۀ دکتر غلامحسن یوسفی. (سیصد و هشااد چهار صفحه) نشر سخن: بیش از چهارصد پنجاه کلمات شکسپیر در میانِ مردم انگلیسی زبان راه یافته و اشخاص درس خوانده، قریب دوهزار عبارت و شعر وی را غالباً در سخنان خود می آورند... و در زبان فارسی، سعدی چنین مقامی دارد. ص سیزده.

 

از گلستان سعدی نقل می کند که «زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند بِه که پیری»... منارۀ بلند بر دامنِ الوند پَست نماید». «سگ را گُشاده اند و سنگ را بسته» وُلتر می گوید: مردم در اَمثال [=ضرب المثَل های] خود محقق اند.  همان. ص چهارده و شصت و چهل و شش.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته شاید بتوانم بگویم از بهترین رُمان‌های عمرم را خوانده‌ام: رُمان «مردی در تبعید ابَدی». بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra). رُمان نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی‌ست. (تهران. روزبهان. ۱۳۷۵) در ۲۸۰ صفحه و ۱۶ فصل مجزّا. بسیار خوش قلم. سرشار از وصف ها و عبارات رسا و واژگان دلنشین و پُر از آموزه‌ها و حکمت‌های گوارای ملاصدرا (۱۰۵۰ - ۹۷۹ قمری).


نیز غمگین، سوزناک به دلیل تبعید غریبانه‌ی ملاصدرا به کویر کهک قم. آن هم از سرِ دسیسه‌های مُشتی درباری حسود و ظاهرگرا و تظاهرکننده که لباس روحانی هم برتن داشتند! کالای ریا می‌فروختند. مطابق همیشه چها نکته از کتاب را می‌آورم:

 

عکس از دامنه

 

در صفحه‌ی ۱۷۶ از زبان ملاصدرا آمده است: در وجود آدمی، نفس شیطانی عرَض است، نفس الهی ذات... پس؛ مرَض، عرَض است، طهارت و نجابت اصل.


در ص ۱۲۹ از زبان شیخ بهایی استادِ ملاصدرا آمده است: بدان که زاهدانِ ریایی و فُقهای درباری تشنۀ خون عارفان راستین هستند، آنها صوفی‌کُش‌اند.


در ص ۱۱۴ ملاصدرای جوان می‌گوید: مُرید اگر به مُراد شبیه شود، خود، هرگز، به مقام مُرادی نمی‌رسد!


در صفحه‌ی ۹۲  ملاصدرا که عاشق شناکردن در رؤیا و خاطره و گذشته بود، می‌گوید: یاد و خیال بعد از خدا، زیباترین چیزها هستند.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. یکی از تفسیرهای یک جلدی، تفسیر مبین است؛ از ابوالفضل بهرام پور. اخیراً این تفسیر را به صورتِ تطبیقی مطالعه کردم. نسخۀ چاپ سوم را. از انتشارات آوای قرآن. قم. در شصد و پنج صفحه. قابل ذکر است تفسیر بیست جلدی المیزانِ علامه طباطبایی نیز در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، چاپ شده بود که تبرّک کردن آن به صورت روزانه یا در طول هفته بسیارمؤثّر است. در این پست از تفسیر مبین یک جلدی ابوالفضل بهرام پور، چهارنکته را می آورم و به اشتراک می گذارم. امید است فرهنگ کتابخوانی و به اشتراک گذاری از سوی دامنه خوانان شریف نیز باب شود و ثواب آورد و صواب بیافریند. هرچند دامنه طبق دأب همیشگی اش بر هیچ کس، اجباری ندارد.

 

تفسیر مبین

ابوالفضل بهرام پور. عکس از دامنه

 

 

در ذیل سورۀ ناس آورده است: در سورۀ فلَق بیشترین تکیه روی سلامت تنِ انسان و زندگی اوست. ولی در سورۀ ناس، تکیه روی سلامت دین و ایمان از وسوسه های درونی و بیرونی ست.

 

در تفسیر آیۀ بیست و پنج سورۀ نحل «...ومن أوزارِ الذِینَ یُضِلُّونهم بِغَیرِ عِلمٍ...» این گونه نوشته است: پیروان دو نوع گناه دارند: نوعی را خودشان مستقلاً مرتکب می شوند و کسی در آن نقشی ندارد و نوع دیگر گناهانی است که معلم، واعظ، نویسنده، فیلم ساز و سیاستمداران تعلیم داده اند و در این گناه نقش و تأثیر داشته اند؛ رهبران و نقش آفرینان گناه، فقط در این قسمت از گناهِ پیروان، شریک هستند.

 


در آیۀ دویست و بست و چهار شعرا می گوید: خط مشیء پیامبر (ص) از خط شُعرا جداست. شعر در وادی حدس و خیال و بزرگنمایی حرکت می کند. آنها در هر مدح و ذمّی بدون حساب وارد می شوند... البته این آیه شامل حال شاعران حکیم نمی شود. و رسول خدا (ص) فرمود: پاره ای شعرها حکمت است.

 

در ذیل آیۀ هجده غافر نیز از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است: هر کسی را که عمل صالحی، مسرور کند و گناه، ناآرامش نماید، او مؤمن است.   

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته فرصتی بیشتر یارم شد تا دو رُمانِ گریزپا و مِسیا را بخوانم. طبق معمول، برای تقویت حسّ کتابخوابی در خوانندگان شریف، به چهارنکته از مسیا می‌پردازم و به شرح کوتاه:

 

مِسیا یعنی موعود؛ نام حضرت محمد (ص). مثل ایلیا یعنی عظیم و عالی؛ نام امام علی (ع) هر دو اسم در انجیل حضرت عیسی مسیح (ع). این رمان نوشته‌ی مصطفی موسوی گرمارودی‌ست. از مؤسسه‌ی میسا. تهران. چاپ اول ۱۳۸۸. سی و شش فصل در ۶۲۴ صفحه.

 

رُمان مِسیا. عکس از دامنه

 

رُمان مِسیا از زبانِ بلال بن ریاح حبشی _اولین مؤذّن منتخب پیامبر اسلام_ چگونگیِ ظهور اسلام و طلوع حضرت خاتم الانبیاء (ص) در عصر خفقان، بربریت و جاهلیت حجاز را روایت می کند و با گذر طولانی و عالی از سرگذشت و سرنوشت پدر و مادر بلال (ریاح راهب برنابایی حبشی و حمامه‌ی حبشی) و شرح غمبار بردگی و رنج مِحنت زنان و مردان آن دیار، به رویدادهای مهم تاریخ اسلام تا زمان رحلت حضرت رسول الله (ص) می‌پردازد.

 

 

بلال حبشی -که سلام خدا و همۀ ماها بر او باد-  در عصر عمر خلیفه‌ی دوم، به لاذقیه‌ی دمشق تبعید شد. او در همان بندر که به همراه همسر پیرش در بدترین وضع در حصیر و شن زندگی می‌کند، خاطرات خود را مکتوب و رنج‌ها و بلاهایی که بر سر یاران خالص پیامبر آمده است را برملا می‌نماید. کتابی خواندنی، پُرنکته، بشدت جذّاب و دلکش.

 

 

در صفحه‌ی ۶۹ بلال می‌گوید: افراد شاخص یاران رسول الله (ص) را در دورۀ خلیفه ها می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند به گردنِ اَجنّه و اَجانین (=جنّ‌ها) مثل سعد بن عُباده را.

 


در صفحه‌ی ۸۳ ریاح پدر بلال می‌گوید: در حبشه می‌گویند بدون دلیل می‌توان با کسی دوستی کرد اما دشمنی بدون علت و دلیل امکان ندارد.

 

 

در صفحه‌ی ۱۳۷ بلال می گوید: من در لاذقیه به دستور خلیفه تبعیدم اما معاویه والی شام است و در ظرف های نقره و طلا غذا می خورد. از محبوبم رسول خدا شنیدم که می گفت: دنیا، زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.

 


در صفحه‌ی ۴۷۹ و ۴۸۳ بلال از دوستش ابوذر غفاری می‌گوید: ابوذر اولین کسی بود که به صورت هُبل (=بُت بزرگ) تُف انداخت و در کنار کعبه او را تا سرحدّ مرگ کتک زدند و او سه بار این کار را تکرار کرد، اما همین ابوذر که پیامبر او را آن قدر دوست داشت، در زمان خلیفۀ سوم (عثمان) به بدترین جا یعنی صحرای رَبذه تبعید می شود. حال آن که پیامبر دربارۀ ابوذر گفته بودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.»

 

رُمان گریزپا. عکس از دامنه

 

اما رُمان گریزپا. اثر خانم آلیس مونرو کانادایی ست. نویسندۀ برندۀ نوبل ادبیات. ترجمۀ شقایق قندهاری. چاپ چهارم ۱۳۹۳. (تهران، افق، ۱۳۸۵) در ۱۹۲ صفحه.  مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. آخرین رُمانی که این روزهای پایان سال، به پایانش بردم رُمان «برکت» است؛ اثر ابراهیم اکبری دیزگاه. رُمانی خوش نوشت، زیبا، جذّاب، آموزنده، تکان دهنده، شیرین و تلخ، خوش چاپ، بسیارسبک و کم وزن. بر من که حسابی چسبید. چسبیدم و بالینی خواندمش. خوش هضم و خوش گوارش بود.

رُمان، روایت شیخ یونس برکت _شخصیت محوری داستان است_ که به روستایی در ایران می رود تا ماه رمضان را میان مردم دوردست و تهیدست باشد که تبلیغ دین کرده باشد و اَدای دِین. اما برای او و مردم آنجا قضایای قشنگ و عجیب و غریبی شکل می گیرد که برای خواننده خصوصاً خردمند و اهل درد و فضل، بسیاردلکَش است.

ناشرش کتابستان معرفت است، (سال ۱۳۹۶) تأکید دارم شیوخ و آخوند و روحانیون و کتاب دوستان این «برکت» را بخوانند؛ بلکه حتی آن را بیابند!


به شیوۀ معمول دامنه، چهارنکته از کتاب را که خلاصهونویسی کرده‌ام به اشتراک می گذارم تا خسّت نکرده باشم. امید است مورد توجه و سپس ابتیاع یا تهیّه قرار گیرد.

 


در ص ۱۳۸ آمده است: با خود فکر کردم اگر مثل «سالار» مریض شوم، رفتارم با خدا چه جوری خواهد شد!

 

در ص ۶۸ این گونه برداشت شد: دختره پرسید شیخ! ایمان چه جوری به وجود می آید؟ با خودم فکر کردم چه بگویم. درهرصورت فکر می کنم ایمان چیزی شبیه گلابی و سیب باشد که همه می توانند بخورند. اما بعضی ها دوست ندارند. بعضی ها معده شان مشکل دارد، اگر بخورند مریض می شوند. ولی برخی ها! هم سیب و گلابی را برای بازی و تزئین سُفره و چیزی می خواهند!


در ص ۴۳ چنین نوشته است: یکی آمد و گفت این روستا خیلی آخوندپَران است، هیچ آخوندی دوبار به این دِه نیامده. گفتم: اگر طلبه بخواهد کار پیامبری کند، هیچ وقت نمی پَرد!

 

در ص ۶۴ آمده است: آقای حاجی یونس برکت! افعی آدمو یه بار نیش می زنه راحت می کنه، ولی این زن هر روز هزاربار نیش می زنه. با شوخی گفتم: خوبی نیش زن اینه که زهر نداره، فقط زخم داره. گفت: داره، داره، زهر هم داره، زهرِ کُشنده!

در زیر از چهار جای خواندنی تر رُمان برکت، عکسی انداختم که مرور آن _ولو فوری_ بسیار شعَف می آورد و بسیاربسیار شرَف. اگر اشراقی بدان نظر افکنده شود، شوق و طوع و طرَب هم می افزاید:

 

 
رُمان برکت
ابراهیم اکبری دیزگاه
 

 
...
 


از صدای خودم لذت می بردم
یا از ظلَمتُ نفسی؟

 
...
 


امام موسی صدر جهانی‌ست
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

توضیح دامنه: به نام خدا. در این پست دو مطلب کوتاه از مصطفی ملکیان فیلسوف نامدار ایران ارائه می شود. یکی دربارۀ کتاب فضائل ذهن اثر لیندا زگزبسکی و دیگری دیدگاه ایشان دربارۀ تعبُّد.

 

یک: مصطفی ملکیان با اشاره به اهمیت کتاب فضائل ذهن لیندا زگزبسکی می گوید: «کتاب‌ها را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد،‌ نخست آثاری که از مطالعه آن‌ها عالم تر و متفکرتر و فیلسوف‌تر می‌شویم،‌ یعنی به لحاظ ذهنی غنی‌تر و سرشارتر می‌شویم، دوم آثاری که وقتی آن ها را می‌خوانیم انسان بهتری می‌شویم،‌ همچنان که ویتگنشتاین آرزو می‌کرد که کتابهایش به گونه‌ای باشد که خواندن آن‌ها خواننده را بهتر کند.

 

کتاب فضایل ذهن در عین حال که از نظر علمی و فکری قوی است،‌ آدم را بهتر می‌کند. به تعبیر شاعر ما کتابی است که در آن باد می‌وزد. از این حیث اگرچه در نظر نخست مطالعه آن دشوار به نظر می‌رسد،‌ اما خواندن آن باعث می‌شود ما در خودمان فضایی معنوی حس کنیم، ‌ضمن این که این فضای معنوی مؤیّد به تاییدات آکادمیک است...» (منبع)

 

دو: از دیدگاه مصطفی ملکیان، دین در بستر تعبّد می‌روید و می‌بالد و در فرایند تکوّن خود هماره بدان وفادار می‌ماند. به سخنی دیگر، سقف دیانت بر ستون عبادت بنا می‌یابد و تدیّن پیوندی ناگسستنی با تعبّد دارد و هرگز نمی‌توان آن دو را، برای همیشه و در هر جا، از هم بُرید و در عوض، آن را با مفهوم دیگری به نام «تعقّل»، همیشه و در هر جا، آشتی داد. نه دین (یعنی اسلام یک) چنین خاصیتی دارد و نه تدیّن (یعنی اسلام دو و سه) همه‌جا این هم آغوشی با عقل_تعقّل را نگه‌ داشته است. (منبع)

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

متن نقلی: کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری»، نوشته سید حسین نصر با ترجمه مهدی کفائی حسین کرمی اخیرا از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است. این کتابی است در دفاع از اجزاء و ارکان سنت اسلامی و نقد علم و تکنولوژی مدرن. حاوی هفت فصل است که چهار فصل آن به گفت‌وگوهای مظفر اقبال [اندیشمندی اسلامی و نویسنده‌ای پاکستانی-کانادایی] با سید حسین نصر اختصاص دارد.»

 

 

 

نصر در فصل سوم کتاب می‌گوید بیشتر مراکز قدرت در جهان اسلام، معتقدند علم بیشتر یعنی قدرت بیشتر؛ بنابراین جهان اسلام باید در فراگیری علم و تکنولوژی جدید کوشا باشد و حتی بکوشد که در این زمینه، همانند ژاپن، از غرب پیش افتد. اما «تمدن اسلامی نمی‌تواند بدون تخریب خود کاملا از علم و تکنولوژی غربی تقلید کند.» پس، با توجه به گریزناپذیر بودن پاره‌ای از وجوه زندگی تکنولوژیک جهان مدرن، «مسلمانان باید در تسلط بر علوم غربی بکوشند، ولی چنین تسلطی باید با یک دید انتقادی مبتنی بر سنت عقلانی اسلامی همراه شود.»

 

نصر رفتن از راهی جز این راه را سرآغاز مرگ تمدن اسلامی می‌داند. او شناخت مبانی علم و تکنولوژی جدید و سنجیدن آن‌ها در چارچوب جهان‌بینی اسلامی را شرط تداوم حیات اصیل اسلامی در روزگار کنونی می‌داند. نصر مثال می‌زند که تلفن همراه خلوت انسان با خدا را از بین می‌برد؛ چراکه «این وسیله کوچک کاربرانش را ملزم می‌کند همیشه به آشوب جهان خارج وصل باشند.»

 

 

نصر نیز همانند رضا داوری در مواجهه با جهان غرب، قائل به جراحی و تفکیک نیست. وی می‌گوید: «من جزو کسانی‌ام که اصلا عقیده ندارند تمدن اسلامی می‌تواند قسمتی از تکنولوژی غربی را که خوب پنداشته می‌شود، انتخاب و ادعا کند که کاملا بی‌ضرر است و سپس قسمت‌های دیگر را رد کند. هر صورتی از تکنولوژی مدرن که اتخاذ شود، حتی اگر در سطح خاصی مثبت باشد، با خود آثار منفی خواهد آورد، اگرچه می‌توان برای کاهش این تاثیرات عاقلانه عمل کرد.»

 

 

او می‌گوید: «ما به جای تقلید از موسسات آموزشی غربی... احتیاج داریم موسسات آموزشی اسلامی سنتی خودمان را تقویت کنیم... این همان چیزی است که باید در جهان اسلام، از مدارس مالزی گرفته تا مراکش، انجام شود». (منبع)

 

توضیح دامنه

 

لازم به ذکر است دکتر حسین نصر پدرِ ولی نصر (تحلیل گر در آمریکا) در دورۀ رژیم پهلوی با دفتر فرح پهلوی همکاری نزدیک داشت؛ اما پس از انقلاب در غرب زندگی می کند و از نظریه خود تحت عنوان سنت اسلامی دفاع می نماید و با انقلاب اسلامی نیز میانه ای ندارد.

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰
 
پرسش گلایه آمیز جناب «دارتوکِن دارکوب» از دامنه، که استیضاح ام کرده چرا این همه داستان کوتاه عبرت آور و جذاب می نویسی، ولی به قصه های هزار و یک شب هیچ نمی پردازی؟ تقاضا داشته به این داستان های زیبا هم بپردازم.
 
 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». گلایه ات به هیچ وجه من الوجوه پذیرفته نیست. به جای این که من را به کارهای متعدّد فرا بخوانی، خودت به خودت وَرز بده و حرکتی کن و بنگار. اما بعد، کمی توضیح از سوی دامنه دربارۀ هزار و یک شب با برداشت هایی که از این کتاب جالب دارم:

 

1- شهریار تصمیم می گیرد همسرش شهرزاد را بکُشد. حتی بنا می گذارد همۀ زنان را بکُشد. چون خبر رسیده بود کار ناشایستی کرده اند. نوبت به کشتن شهرزاد که می رسد، شهرزاد شروع می کند برای شوهرش _پادشاه_ قصه گفتن. آنقدر قصه می گوید که به هزار و یک شب می رسد یعنی سه سال. شهریار از اِعجاب سخن شهرزاد به حیرت و شیدایی می رسد، دست از کُشتنش می شُوید و باز هم عاشق همسرش شهرزاد می شود. شهرزاد با قدرت کلام و قصه حریم زنان را از تهمت ها و بدگمانی ها و بدفهمی ها نجات داد و این یعنی به قول دکتر جلال ستّاری «سخن درمانی».
 
 
 
هزار و یک شب. عکاس دامنه از روی جلد کتاب

 
2- چند داستان کتاب هزار و یک شب هنوز یادم مانده است. یکی از داستان ها قصۀ غمبار بطّه و طاووس است. در این قصه، طاووس با مادۀ خود، به جزیره ای پناه می برد. بطّه _بطّه یعنی اُردک_ هم به آنها ملحق می شود. طاووس می پرسد تو چرا آمدی جزیره، بطّه؟ می گوید من هم از دست ستمِ و بیدادِ آدمیزاد به اینجا فرار کرده ام. بعد برای طاووس شرح می دهد که الاغ و اسب و شتر و غزال و حتی شیر ملک زاده هم از دست بشر، آزار می بینند و صبح تا شب یا زیر فرمان بی رحمانۀ آدمیزادند و یا اسیر تیر و تفنگ و تله و دام و صید آنان. این برداشت آزاد دامنه بود از از گوشه ای از زوایای تودرتوی هزار و یک شب. دامنه بگذرد و فقط بگوید هیچ چیزی، به قدر کتاب، انسان را وَرز نمی دهد و او را از مادّه به ماوراء نمی برَد.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
به قلم دامنه. به نام خدا. اخیراً کتاب ۷۵۲ صفحه‌ای مردم‌شناسی ایرانی، نوشته‌ی علیرضا حسن‌زاده. تهران. افکار، ۱۳۸۵، را خوانده و نکته‌برداری کردم. این کتاب خواندنی حاصل ۲۶ نشست با قریب ۷۰ پژوهشگر و اساتید برجسته است. از میان یاداشت‌های خطی‌ام، چهار نکته را مطابق معمول معرفی کتاب در دامنه، به صورت برداشت آزاد ارائه می‌کنم:
 
 
مردم شناسی ایرانی
عکس از دامنه
 
در صفحه‌ی ۱۲۶ آمده است: ایرانی‌ها عطش شعر دارند... طبع شاعری از ویژگی‌های ایرانی‌هاست. ایرانی‌بودن ثروتِ عظیمی‌ست که ما داریم.
 
 
در صفحه‌ی ۱۲۴ آمده است: پرده‌پوشی از ویژگی‌های هویت ایرانی است. مثل غذاهای ما ایرانی‌ها که ساده و عیان نیستند. قیمه، قورمه‌سبزی، آبگوشت و...  که چقدر آمیخته و به هم پیچیده‌اند و آیینی.
 
 
در صفحه‌ی ۳۳۹ آمده است: ایران افسانه‌هایی مهم دارد. افسانه‌ها، انسانِ غرقِ در مصائب محیط را به کناری میکشد،‌ چشمش را باز می‌کند و همه‌ی خاطراتش را به او می‌نمایاند.
 
 
در صفحه‌ی ۳۹۱ آمده است: در کُردها و لُرها این باور است که هر کس اطرافِ نان را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم مار می‌شود و آنها را آزار می‌دهد.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث معرفی کتاب در دامنه. این کتاب «سیره و سیمای پیامبر اعظم» نوشته‌ی حجت‌الاسلام علی‌رضا طاحونی است، (نشر بخشایش، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷)، که دیروز در مراسم روضه‌خوانی رحلت پیامبر اکرم (ص) در منزل ابوی‌شان در محله‌مان در قم، به شرکت‌کنندگان حُزن و ماتم رحلت حضرت رسول الله (ص) اِهداء شد. دیشب توفیق شد آن را خواندم. ضمن سپاس از بذلِ و نشر زکات ایشان، با انداختن عکسی از جلد آن، طبق معمول همیشگی به چهار فراز از متن آن به صورت برداشت آزاد دامنه، اشاره می‌کنم:

 

 

در ص ۲۳ آمده است: حِلفُ الفُضول» پیمانی بود که با انعقاد آن، حقِّ هر فرد ستمدیده را از ستمگر می‌ستاندند. و پیامبر پیش از رسالت و نبوت، در این پیمان حضور داشت. [دامنه: پیمان‌نامه‌ای که بنیانگذاران آن همگی نام‌شان از ماده‌ی فضل بود. مانند: فضل بن فضاله، فضل بن حارث، فضل بن وداعه]

 

در ص ۷۸ آمده است: پیامبر (ص) از هیچ جلسه‌ای بلند نمی‌شد، مگر آن که ۲۵ بار استغفار می‌کرد هرچند که آن جلسه کوتاه بود.

 

در ص ۱۱۷ آمده است: نزدیک‌ترین فردِ هستی به ذات مقدّس خداوند، پیامبر اسلام است، تنها در باره‌ی او، آیه‌ی ۸ نجم نازل شد: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» یعنی پس [فاصله‌اش با پیامبر] به اندازه‌ی فاصله‌ی دو کَمان گشت یا نزدیک تر شد.

 

در ص ۱۹۹ آمده است: روزی پیامبر به ابوذر گفت جبرئیل به من خبر داد ابوذر دعایی دارد. پیامبر از ابوذر پرسید این دعایی که خدا را با آن می‌خوانی چیست که جبرئیل گفت دعایت نزد اهل آسمان معروف است. ابوذر گفت: می‌گویم. دعای حضرت ابوذر به نقل از -کافی جلد ۲. ص ۵۸۷- این بود:

 

خدایا من از تو می‌خواهم ایمنی و آرامش خاطر و ایمان و اعتقاد به تو، و تصدیق و باور به پیامبرت، و عافیت و دوری از تمام بلیّات، و توفیق شکرگزاری و سپاس بر عافیت، و بی‌نیازی از مردم شَرور را.