به قلم دامنه. به نام خدا. سامون دِزّی. واژۀ سامون دِزّی در گویش دارابکلایی‌ها اگر نگوییم یک فُحش است؛ یک گلایۀ تمام عیار و یک شِکوه‌ی جانسوز کشاورز و زمیندار است. و به کسانی اطلاق می‌شود که مرز میانِ دو زمین همجوار را به شیوه‌های مرموزانه سرقت می کنند. به عبارتی شبیخون می زنند.

 
آنان صیح تا شام از زمین همسایه ذرّه ذرّه می کاهند و سانت به سانت به زمین خود می افزایند. حتی اگر هکتار هکتار زمین زراعی داشته باشند، باز هم «سامون دِزّ» ها چنین می کنند! گویی به مرض سامون خواری مبتلا گشته اند و برای شان لذتی مضاعف می آفریند. به قول کسائی مروَزی: Kisai Marvaz) پیش‌قراول شاعران عاشورایی ایران:
 
 
 
کسی که سایه‌یٴ جبار آسمان شکنَد
چگونه باشد در روز مَحشَرش سامان

 

می‌دانید که سامون از سامان می آید یعنی خِطّه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه و نیز یعنی نظم و ترتیب‌دادن و آراستگی و نسَق (nasaq). و دِزّ همان دُزد در فارسی‌ست که در لَهجه‌ی دارابکلایی دالِ مضموم به دال مکسور بدَل می شود و دال آخر می اَفتد و به جایش زاء مشدّد تلفظ می شود تا شدت کار زشت دزدی، فهمانده شود. دارابکلایی های قدیم چه هنری در لفظ آفرینی داشتند. این لُغات را حراست کنیم. آری سامان و سامون دِزّی یعنی این. تا لغت بعدی خدا کنه سامون دزّی تموم بشه! شاید هم شده، ولی دامنه نمی دونه.