کورهچیهای دارابکلا
به قلم دامنه: به نام خدا. کورهچیها بهطور عام به افرادیکه به صورت حرفهای زغال چوب تولید میکنند اطلاق میشود. ولی به طور خاص افرادی معمولاً ساکن جنگل بودند که کارشان تولید زغال بود. منظورم از معرفی آنان در این پست این است کورهچیها چه میکردند؟ که بودند؟ کجا کار میکردند؟ برای چه کسانی؟ و چرا؟ چون این قطعه هم جزوی از تاریخ فرهنگ محل ما روستای «دارابکلا»ست.
حدود جغرافیایی کارشان از پاییندستِ جنگل چلکاچین تا سمت راستِ زغالانبار زیردستِ سنگمعدن بود. گویا اهل بابل و آمل و اشکورات و بعضاً از ییلاقات دور بودند. البته باید بیشتر تحقیق کرد. آنان گرچه در راستای سیاست بهرهبرداری از جنگل از سوی شرکت خصوصی «اکبرین» از دورهی پهلوی دوم، به کار گرفته شده بودند و بخشی از زغال مرغوب تهران یا سایر شهرها را با چوبهای درختان جنگلی روستای ما تأمین میکردند اما اثرات تخریبی کار آنان بر بومزیست و گونههای بکر جنگل دارابکلا متوجهی کسانی بود که این شیوه را باب کرده بودند.
کورهچیها زحمتکشانی بودند خارج از محل ما، که برای تأمین معاش به درون جنگل دارابکلا کوچ کرده و کورههایی خاکی در بستر جنگل و در مناطق شیبدار تعبیه میکردند و فراوردهی آن را تحویل شرکت «اکبرین» میدادند. صاحب یا صاحبان تهرانی این شرکت با فامیلی «اکبرین» (که در همان زمان از محلیها میشنیدم که نسبتی نسَبی با آقای خامنهای دارند) در ابتدای روستای دارابکلا، در کناردستِ باغ منصور -که مرحوم فیضی سرایدار آنجا بود- دفتر و ساختمان اداری و پشتیبانی تأسیس کرده بودند. در اولین دوره از انتخابات ریاستجمهوری نیز، یکی از همین «اکبرین»ها کاندیدا شده بود و در روستای ما تبلیغاتی زیادی صورت داده بود با عکسهای دو دست مُشتکرده و با شعار: «اکبرین علیهی مستکبرین». بگذریم.
یک نمونه از کورهی زغال جنگلی
منهای اثرات تخریبی کار کورهچیها -که جای هیچ انکار ندارد- آنان موجب رونق درآمد خود و بخشی از مردم منطقه و روستای ما شده بودند. خانوادههایی از دارابکلا مثل مرحوم احمد طالبی مشهور به «حسین پاسین احمد» -که فردی کارکُشته و غیور و قدرتمند بود- و مرحوم محسن خرمی ببخیل و چند نفر دیگر از بالامحلهایها با خرید چندین رأس اسب، زغال را روزانه از سرِ کورهها در دل جنگل تحویل میگرفتند و با گذر از فاصلههای دور به لبِ جاده میآوردند و در انبار زغال -مشهور به زغالانبار- دِپو میکردند که از آنجا بر کامیونها بار میشد و برای فروش به مقصد میرفت.
از کوره تا بار زدن بر کامیون، کار میان چندین کارگر تقسیم میشد و کسانی از محل ما در زغالانبار مستقر بودند که با کولبَری زغال را در کیسههایی سنگین و بزرگ و حتی گاه کُندهها و الوارهای قَطور را با گذاشتن چپَر روی کامیون، بر پشت آن بار میکردند و ازین طریق با زحمت و تلاش، رزق و روزی حلال به خانه میآوردند؛ بهطوریکه وقتی غروب به خانه بازمیگشتند و برای شستوشو به سمت حمام عمومی عبور میکردند تمام سر و صورت و لباسشان مثل قیر، سیاه دیده میشد و خستگی از سر و روی آنان میبارید. ما خود این صحنهها را میدیدیم خصوصاً مرحوم ابوالقاسم طالبی -مشهور به اَلقاسم- را که درین کار خبره و پیشکسوت محل بود.
علاوه بر این، لزوم خرید ارزاق موجب میشد کورهچیها به مغازههای خواروبارفروشی دارابکلا بیایند و خرید خود را از آنها انجام دهند و همین موجب میشد کسب و کار برخی از مغازهدارهای تکیهپیشِ دورِ میدون، رونق بیشتری بگیرد. مردم، آن افراد را با همین لفظ کورهچی میشناختند. وجود کورهها و کورهچیها علاوه بر داد و ستد، باعث شده بود پرورش و خرید اسب در میان مردم تقریباً باب و رونق بیشتری بگیرد. دارابکلا اگرچه اقتصادش بر پایهی کشت و کمی باغداری و دام بود اما وجود شرکت و کوره و چوب جنگل به گسترش کارگری و چاربداری و الوارکشی و حضور برخی مردان در شرکتهای اقماری مانند شرکت اکبرین شامل رانندگان کتِلکَش، شاگرد کامیون، کارگری در جنگل، پُخت و پز و حتی ایجاد انبار زغال در گوشهی منزل مسکونی مرحوم حسین دارابکلایی مشهور به عبِدالعلی حسین (پدر بزرگ همسرم) انجامید که به نوعی انبار دپوی ثانویه بود و کامیونها چون قادر نبودند جادهی سخت جنگلی را طی کنند از همین انبار بارگیری میکردند.
نحوهی کار کورهچیها اینگونه بود: زمینی در پای شیبدار جنگل را در عمق زیاد حفر میکردند تا چوبهای زغالی -نه صنعتی- در درون آن جاسازی و پُشته شود. اسبهایی از محل و یا از خودشان هیزمهای سطح جنگل را که بهرهبرداری یا بر اثر باد و کهولت و سایر آسیبها مثل مرض و آفت بر زمین افتاده میشد (گاه حتی درین سیکل و چرخه که درختان سالم هم به علت نبود نظارت یا فهم درست ارزش وجود درخت بر زندگی سالم، در امان نبود) جمعآوری میکردند و در اطراف کورهی خاکی دپو میساخته و کورهچیها با تجربهای که کسب کرده بودند آن را به سبک سنتی و ابتدایی، به زغال مرغوب و درشت تبدیل مینمودند.
هنوز هم جای آن کورهها (به قول محلی جامالهی کوره) در آن محدودهها معلوم است. حتی تا چند سال پیش دو انبار بزرگ حلبی و چوبی زغال در منطقهی زغالانبار -با آنکه سالها از تعطیلی آن میگذشت- در جای خود باقی مانده بود که به مرور زمان محو یا توسط افراد اندک اندک تخریب شد و اثری از آن باقی نیست.
نمایی از دارابکلا در اردیبهشت ۱۴۰۰ و در مرداد ۱۴۰۰
عکاس: جناب یک دوست
یادم است یک سالی در همان سالهای دور که بچه بودیم شنیدیم انبار کناری زغالانبار را آتش زدند یا آتش گرفت و چند رأس اسب مرحوم احمد طالبی در شعلههای آتش سوختند و جِزغاله شدند و مردم (از جمله خودم و جمعی از رفقای آن ایام) دستهدسته روزهای بعد به آنجا میرفتند و سوختن دلخراش انبار و طویلهی اسب و اسبها را بازدید میکردند و برای صاحب اسب، دل میسوزاند که تمام داشتههایش را از دست داد. نمیدانم آیا غرَضی در کار بوده یا خودبهخود مشتعل شد. این پست -اگر به اطلاعات دیگری دست پیدا شد- تکمیل خواهد شد.
تاریخسیاسیدارابکلا : رویدادهابهروایتدامنه
توجه
متن زیر را جناب محمدحسین فرستاد
که دربردارندهی اطلاعات موثق و مهمیست
و موجب تکمیلتر شدنِ این قطعهی تاریخ دارابکلا
گردیده است. ضمن سلام و تشکر از ایشان، در زیر درج میشود:
محمدحسین آهنگر دارابی: سلام. کوره چی عمدتا از اهالی بندپی بابل به نام های خانوادگی عمرانی و اذان گو بودند. عمرانی ها در ساری به کار تعمیرات موتور آب، اره و ... در خیابان ملامجدین مشغولند. مهندس عمرانی مدیر عامل اسبق نکاچوب از فرزندان کوره چی بود. اذان گو ها ساکن شهر نکا هستند. احمد طالبی معروف احمد پوسین همراه با محسن خرمی یکی از سر چار بیدار زغال کش و الوار بود. مردم به علت فقری که داشتند نیاز به همین کار را داشتند و اغلب خاطر خواهی بود. غیر از القاسم، مرحوم گتی بابویه، رجب علی بابویه و قنبر بابویه از دیگر کارگرها بودند. آتشسوزی به طور یقین عمدی بود. بعد از ملی شدن جنگل، بخشی از بهره بردای به پیمانکار شخصی واگذار شده که از جمله تعهدات آن، کاشت و داشت و برداشت بود. که کاشت نهال افرا در منطقه نگهبانی جنگل دارابکلا از تعهدات اکبرین بوده. شعار انتخابی اکبرین «تسلیم در برابر مستضعفین، مبارزه علیه مستکبرین» بود.