نگاهی به آیتالله مصباح یزدی
به قلم دامنه: به نام خدا. روحانی قدرتمندِ کادرساز. انا لله. درگذشت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی بستری گشود تا بار دگر نام وی در محیط ایران ظاهر شود. او به سمت مرجعیت نرفت حال آنکه سواد بالا و دانش فراوانی داشت. شاید بدین علت، که آن جایگاه در مذهب شیعه، حریم و مقام و شأنیت منحصری دارد که ممکن است دست فرد را از بسیاری از امور کوتاه یا محدود کند؛ ازینرو، آقای مصباح مسیری را رفت که بتواند کادرسازی کند. و او توانست با نیروسازی و اعزام آنان به درون حاکمیت و مجامع علمی و نظامی این مقصد را عملی سازد. بهدرستی نمیتوان ارزیابی دقیقی از آن داشت، چون مؤسسهی مصباح با آنکه نمایندهی تمام فکر و سلایق حوزه نیست، اما از این امتیاز برخوردار بود که ردیف بودجهی دولتی داشته باشد و نیز به علت برخورداری از حمایت حاکمیتی، چندین سر و گردن از مابقی مؤسسات در قم، سرتر باشد. اما با اینهمه نمیتوان دست به مطالعهی تطبیقی زد و میزان رشد و اثر واقعی آن را تعیین نمود، زیرا میتوان با خاطرجمعی گفت رقیبی نداشت که در برابرش عرض اندام کند تا مقایسه شود که نظریههای دینی و سیاسی مؤسسهی وی به واقع نزدیکتر است یا آراء مؤسسهی مقابل، که اساساً وجود خارجی نداشت و یا شاید امکان وجود نداشت و نمیگذاشتند. بگذرم، اما خودم حدس میزنم مؤسسهی اسراء آیتالله جوادی آملی جاذبههای عمومیتر و تخصصیتری در میان حوزه و ملت باقی گذاشته باشد، کما اینکه خود آقای جوادی آملی نیز وجاهت بالایی میان عامهی مردم دارند و حتی در عصر امام، به عنوان حامل و ابلاغ و مفسر پیام دینی آن حضرت، به میخائیل گورپاچف برگزیده میشوند.
مرحوم مصباح یزدی را میتوان در پنج دههی مجزّا مطالعه کرد: از دههی ۵۰ تا دههی ۹۰. اما اوج او در دههی ۷۰ بود که حاضر شد دانش دینی و گرایش سیاسی خود را عمومی کند. سختی راه قم تا تهران را میپیمود تا هر جمعه «پیش از خطبه» سخن بگوید. عمومیشدن افکار ایشان موجب بازخوردهای متفاوت شد، زیرا پارهای از نگاههای سیاسی وی، برای پارهای گرایشها، عجیب و شگفت مینمود و همین باعث میشد هم سبک مباحثه از حالت تخصصی به وضع عمومی درآید و هم انتقاد یا اعتماد را برانگیزاند. گاه هم از هر دو سو، فضای گفتوگو به تندی میگرایید. و این البته لازمهی هر مباحثهی جدّی میباشد و دور از انتظار نبود. چیزی که فضا را متشنج و تیرهوتار میساخت این بود تریبون عمومی نمیبایست یکطرفه واگذار میشد. مثلاً کسی نمیتوانست از همان تریبون نمازجمعه پاسخ نظریات ایشان را بدهد. زمان به جلو آمد و ایشان -که توان «کادرسازی» بالایی داشت و ارادتمندان وی از او به عنوان رهبری معنوی خط و ربط میگرفتند- کمکم نقش خود را ژرفتر یافت و گاه در نبود رقیب قدَر در میدان، حرف او تمامکننده بود. چیزی که به ایشان صدمهی شدیدی وارد کرد افتادن تمام قدرت در دست جناح متبوع و مورد حمایت و تأیید وی بود: دولت ۹ + ۱۰ و مجلس ۷ و ۸ و قوهی قضاییهی دورهی ثلاث: مرحوم یزدی، مرحوم شاهرودی، آقای لاریجانی. (که اینک آقای رئیسی راه جدید و جدا از آن دورهی ثلاثه را آغاز کردند) بلاخره، جامعهی آن دوره، چونان «گوگرد» میتوانست گُر بگیرد و گرفته بود. و سرانجام، دولت ۹ + ۱۰ ماهیتش برملا و بر همگان حتی حامیان روشن شد که افکار بیهوده دارند. گویا مرحوم مصباح دستآخر از آن فرد مأیوس و ناراحت شد و شاید هم برائت جست.
گرچه در دو دورهی امام و رهبری پستهای حکومتی و اجرایی و انتصابی به آقای مصباح واگذار نشد اما ایشان توانست از طریق چهرهی علمی و وزن بالایی که از خود بروز داده بود، گسترهای از سیاست و حوزه و حتی دانشگاه و نهادهای ویژهی حکومتی را در تصرف خود داشته باشد. از او این انتظار رفته بود که جای بزرگان حوزه و فلسفه را پر کند، اما به نظر من خلأ مرحوم علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری هرگز پر نشد. شاید تا دیرزمان هم نشود. آن دو قابلیتهای ویژهای داشتند که کمتر پیش میآید در دیگری نموّ کند. از زیباییهای انقلاب اسلامی ایران این است که علمایی با دیدگاههای متفاوت را در خود جای داده است. امید است این خاصیت از از آن ستانده نشود؛ مثلاً نگاه شود به همین سه نظر:
آقای مصباح میگفتند «رأی مردم برای ما مشروعیت نمیآورد؛ مقبولیت میآورد.» (منبع) اما امام خمینی معتقد بودند نه فقط مشروعیت، حتی «میزان، رأی مردم است»؛ و شهید سیدمحمدباقر صدر نیز به ایدهی پیشرفتهی «منطقة الفراغ» اعتقاد داشتند که امور آن به عهدهی مردم است، زیرا خداوند متعال در آن جاها تصریحی نکرد.
درگذشت آیتالله مصباح بهیقین بر شاگردان و پیروانش -که با او خو گرفته، از وی آموخته و در دامان دانشش پرویده و زبده شدند- تألّم دارد، فقدان ایشان بر آنان تسلیت. با طلب رحمت و مغفرت. آمرزش همه دست آفریدگار مهربان است. همه، به سوی او بازمیگردیم: و انّا الیه راجعون.