قطره چون آب شد به تابستان
قطره چون آب شد به تابستان
گشت آن آب سویِ بحر روان
وز روانیِ خود به بحر رسید
خویشتن را وَرای بحر ندید
هستیِ خویش را در او گم ساخت
هیچ چیزی به غیر آن نشناخت
گاه او را عیان به صورت موج
دید، هم در حضیض و هم در اوج
متراڪم شد آن بخار و، از آن
متڪاون شد ابر در نیسان
متقاطر شد ابر و باران گشت
رونق افزای باغ و بُستان گشت
قطرهها چون به یڪدگر پیوست
سیل شد بر رونده راه ببَست
سیل هم ڪفزنان، خروشڪنان
تافت یڪسر به سوی بحر، عنان
چون به دریا رسید، ڪرد آرام
شد درین دوره سیرِ بحر، تمام
قطره این را چو دید، نتوانست
ڪردنِ انڪار دیده و، دانست
ڪوست موج و بخار و سیل و سحاب
اوست ڪف، اوست قطره، اوست حُباب
هیچ جز بحر در جهان نشناخت
عشق با هر چه باخت، با او باخت
از چب و راست چون گشاد نظر
غیرِ دریا ندید چیزِ دگر
همچنین عارفان عشقآیین
در جهان نیستند جز حقبین
دیده جمله مانده بر یڪ جاست
لیڪن اندر نظر تفاوتهاست
(جامی. هفت اورنگ، سلسلةالذهب، تمثیل13)
توضیحات دامنه:
چند برداشتم ازین شعر تمثیلی (=مثالواره)ی نورالدین عبدالرحمان جامی ڪه به نظرم از شعرهای روان و دارای چند پیام در آنِ واحد است. در آن بر حسب ذوق و فهم و بینش هر ڪسی، چندین سخن خوابیده. ازجمله:
۱. بیان رسا برای «ڪثرت در وحدت» است.
۲. یعنی پیوستن قطره و قطرهها (=ڪثرت: مخلوقات) در بحر و دریا (=وحدت: خالق یڪتا)
۳. مانند بازگشت نور چراغقوه به لامپِ چراغقوه پس از خاموشڪردن آن؛ ڪه تجلّی بارز ڪثرت (=نورها، خلایق) در وحدت (=نور واحد، خدای واحد) است.
۴. آشڪارڪردنِ وجود تفاوت دیدگاهها است بر اساس هر دیده. بر حسب آخرین بیت این شعر، دو چشم همهی آدمیان در دو سوی بینی و زیر اَبروست، اما با تفاوتِ انواعی از نگاهها، نظرافڪنیها و دیدگاهها.
۵. تأڪیدیست بر خدابین بودن، نه خودبین ماندن. و تأثیریست بر دیدار قطره (=به عنوان یڪ ذرّه به اسم انسان آگاه) با دریا (=به عنوان هستی و حضرت هستیبخش بیانتها)
نڪته: هرچه تلاش ڪردم یڪ بیت ازین ۱۵ بیت (۳۰ مصرع) را به عنوان بیت برتر برگزینم، دیدم یڪی از دیگری قشنگتر و قوامبخشتر است. بگذرم؛ زیرا، زیرا هر دیده، ممڪن است و حتی حق دارد به هر شعر و این شعر به «دیدی» بنگرد ڪه با آن فهم و زیست میڪند، ڪه همین «مینو»ست و منوال. و همین زیباست و فریبا و دیبا.