مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت و هیئت

قسمت هشتاد و هفتم

 

منبر و کیک زرد و کیک کبود!

به نام خدا. سلام. می‌خواستم منبر شامگاه پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان در مسجد اعظم قم را که برای ۶۴‌امین سالگرد وفات آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی (عکس‌ها) برگزار شد، متن بنویسم اما دیدم روزنامه‌ی"ابرار اقتصادی" امروز ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ عکس کیک زرد را انداخت (منعکس در زیر) و دلم را از آن منبر به کیک زرد منصرف کرد که خبرش مرا به وجد آورد و آن منبر داشت روح من را می‌پَژمُرد؛ چون خودِ آق شیخ حسین انصاریان قریب‌به‌اتقاقِ منبرهایش کهنه و عجیب‌وغریب! است و انگاری مربوط به چند قرن قبل و خودش هم سخت از زمان و زمانه، عقب؛ ولی هم‌لباسان خود را بالای منبر -آن هم در مراسم مرجع عام شیعیان- لِه کرد.

 

 

حقیقتا" تولید کیک زرد در ساغند اردکان یزد مرکز حلواجات و ارده، آن هم به روش هیپ‌لیچینگ (=تئوری استخراج جامد مایع با حالتِ انحلال در یک حلّال مناسب، یعنی استحصال در خودِ معدن) برای من وجدآور بود. به این علت که معادن اورانیوم ایران، پراکنده است و حمل‌کردن آن برای استحصال متمرکز، سخت؛ که اینک کیک زرد در خودِ معادن، فرآوری می‌شود. به ما هم اورانیوم نمی‌دادند؛ مثلا" سه مرتبه از سه مکان جهان، اورانیوم خریداری شد و  پول آن هم پرداخت، اما تحویل ندادند و نمی‌دهند اصلا". و این تزِ درون‌زایی با نقش جوانان، دل ایران و عزتمندان را شاد کرد. جالب این که مغناطیس‌سنجی هم با هواپیما انجام شد و عمق ۱۵ هزار متری زمین در سراسر کشور شناسایی شد.

 

دیگر همه می‌دانیم کیک زرد خاک معدنی اورانیوم است که "از گذراندن مراحل تصفیه و پردازش‌های لازم از سنگ معدنی آن، تهیه می‌شود." عموماً هم، جهت تهیه‌ی سوخت رآکتورهای هسته‌ای و برق و دارو و درمان و نیز کارهایی مهمتر دگر. کانادا و قزاقستان غنی ازین معدن‌اند و ایران هم، هم. اما حالا برم روی حرف حاج آقا انصاریان؛ که برداشتم را از آن منبر، فشرده می‌نویسم:

 

آقای بروجردی در ۹ دی ۱۳۲۳ وارد قم شد که قم آن زمان ۷۰۰ نفر طلبه و روحانی داشت. آن مرجع ۱۷ (یا ۱۶) سال در قم ماند و زمانی که ۱۰دفروردین ۱۳۴۰ درگذشت، تعداد طلاب حوزه‌ی قم  ۷۰۰۰ نفر شد، لذا شیخ حسین انصاریان گفت این مدت ۱۶ سال ماندن در قم "زمان کمی است، اما به اندازه‌ی ۱۶۰ هزار سال به انبیا، دین، اهل‌بیت، علم، ایمان و اخلاق خدمت کرد و موج خدمات ایشان تا قیامت ادامه دارد." از همین جای منبرش بود که گریز زد بر گزند به سایر روحانیت که آنان را به لفظ خودمونی: "آخوند" خواند: این‌طوری:

 

"برخی از ما آخوند‌ها برای ۱۰۰ سال پیش هستیم یعنی به درد امروز نمی‌خوریم، برخی منبر‌های ما برای ۲۰۰ سال پیش است و جامعه را درمان نمی‌کند، اما آیت الله بروجردی شناخت عجیبی از روزگار خود داشت."

 

او البته یک سخن پندآموز هم داشت:

 

" اگر در زندگی مسلمانان امام معصوم ع حذف شود، آن مشروط (اشاره به "شرط"حصنی  در خطبه‌ی امام هشتم ع در نیشابور) که خدا و توحید است هم، حذف می‌شود و ضرورتا" اهل ابلیس و شیطان می‌شود".

 

نکته: من البته هم پای منبر ماندن را دوست دارم؛ منبر مطالعه‌شده، متقن و در وقت متیقنِ معیّن، هم کیک زرد را می‌خواهم و هم ایضا" کیک کبود را می‌خورم، قورتِ آسان با چای فومن و لاهیجان. | ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ | دامنه

 

جلیل قربانی:
فلفل هند و سس چین می‌خوریم
گاهی از آن گاهی از این می‌خوریم
بعد از این صبحانه و شام و ناهار
کیک زرد و آب سنگین می‌خوریم

علیرضا قزوه


جلیل کِه بخوندسّی؟!
کِه شعر حفظ کردی؟!
سلام از طرفم داری، آقاقربانی.

 

جلیل قربانی در مورد صحبت امام جمعه‌ی رشت آیت‌الله فلاحتی امام جمعه رشت که در اختتامیه جشنواره تئاتر کودک ایثار در رشت گفت:«از تمام دخترانی که اینجا حجاب را رعایت نکرده‌اند، بیزارم.»

 

باید تأسف خورد به حال جامعه‌ای که پیرمردهای آن در جشن کودکانی که هم‌سن‌وسال نوه‌های او هستند، این‌گونه با نوجوانان و جوانان حرف بزند. او حتی به صد سال پیش هم اختصاص ندارد، او در هیچ دوره‌ای نیست؛ او بی زمان و بی مکان است.

 

جناب عبدالله طالبی سلام. اون‌طیری دیدن نه، این‌طیری دیدن. اون‌طیری که اگر بود خودم می‌اومدم کنارت که به‌رایگان آغوشت کشم! یک توضیح برای بینندگان احتمالی این تصویر: اینجا پایین‌مسجد روستای داراب‌کلا است؛ وقتی هوا حتی بوی برف و باران دهد و حتی میا (مه‌آلود) باشد، مصیبت‌دیدگان، مراسم هفت عزیزِ درگذشته‌ی‌شان را در پایین‌مسجد یا پایین‌تکیه می‌گیرند که شرکت‌کنندگان صدمه نبینند. این عکس هم، مراسم هفت مرحومه خانم زکیه دارابکلایی (فرزند مرحوم آیت‌الله آقا دارابکلایی) همسر دوست گرامی ما آقای سید محمدرضا شفیعی دارابی و خواهر جناب استاد حجت‌الاسلام آشیخ محمد نجفی دارابی هست که عکسش در آن صحن منعکس شده است و سه قطعه از آن هم در دامنه بازنشر گردیده است تو را جناب عبدالله که روبروی استاد نجفی نشسته‌ای اینجا زیارت کردم. باز کن عکس را ببین. رفتگان همه‌ی ماها را خدا دلشاد نگاه دارد و به بهشت برین رهسپار. عبدالله، من فیلمباز نیستم! غالباً فیلم باز نمی‌کنم.

 

جناب استاد احمدی سلام. مطلب مهمی نوشتید؛ ساده و روان اما دارای منطق و پیام. کار از تنزّل‌دادن هم عبور کرد، خانه‌نشین‌کردنِ دین، جایگزین شد. شاید منظور جدایی‌طلبانِ دین و سیاست که در ایران بسیار هم اندک‌اند، این است اگر تمام امور ایران و جهان را به حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی بدهند، آن وقت می‌گن آره، دین‌وسیاست باید دوش‌به‌دوش هم بشند. بگذرم. دیگر خبر ندارند خودِ جناب آقای خاتمی بیشترین تشر را به دانشجویان منتقد می‌زد و حتی رابطه‌ی خود را با مرحوم حجت‌الاسلام اکبر رفسنجانی، به قول خودش: «شناسنامه‌ی انقلاب»! خادم و مخدوم کرده بود؛ کسی که آزادی را اساساً برای اطرافیان خود می‌خواست و بس.

 

سلام و عصرت به خیر جناب آقای ... ساده‌اندیش نبودی! چقدر حالا ولی آقای قربانی. این فرد (حجت‌الاسلام حسن روحانی)، کذاب‌ترین فرد درین نظام بوده و هست و خواهد بود. فکر نمی‌کردم این‌قدر اسیر جوّزدگی خبری باشی. خروارخروار دروغ این فرد، جناب‌عالی را متنبّه و مُخبر نکرده! است؟! این چه اولولیت‌هایی‌ست که شما فرد توانمند در مطالعات برای خودت پیشه کردی و لحظه‌لحظه‌های خودت را با این حواشی پر می‌کنی؟!

 

سلام. عنوان «حجت‌الاسلام» دال بر روحانی‌بودن است، که صنف افراد را نشان می‌دهد ولی آن یکی لغت، جزوِ صفت است و جنس و خصوصیت افراد را نمایش می‌دهد. من عادتم این است افراد را با اسم مرسوم‌شان بنویسم. زیاد خودت را برای این دروغ‌پرداز اذیت نکن جناب. کاش رهبری معظم دست مجلس را در عدم‌کفایت‌زدن به این فرد و عزلش (عین کار بایسته‌ای که با آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر صورت گرفت) نمی‌بست. همان زمان گفته بودم این ممانعت رهبری از اشتباهات بزرگ بود. آقای حجت‌الاسلام حسن روحانی باید عزل و محاکمه می‌شد که نشد. او بدترین بدهکار به حقوق عمومی ملت است. دفاع‌ات ازو البته جزوِ اختیارات آن جناب است.

 

جناب آقا مصطفی سلام. از احاطه‌ات به اقتصاد و معیشت و مسائل گریبانگیر که عین شُتر دمِ درِ همه خوابیده! خیلی بهره می‌برم. وقت مطالعات اقتصادی اصلاً ندارم، اما شیوایی و شعور در قلمت مرا همآره به خود جذب می‌کند. خوب پرده را بالا و بر فساد در بخش‌هایی از بانک و وام و ملک و بهره و نقدینگی چاپ پول و زدوبند بین بانکی را نورافکن زدی. شیوه‌ی نگارشت خواننده را به سمت پایین‌رفتن تا پایان متن می‌کشاند. این بنده از روشنگری زبردستانه و اخلاق‌گرانه‌ات ممنون است. بارها گفته‌ام مصطفی‌جان! که حکومت وقتی اقتدار و قاطعیت به‌خرج ندهد همه او را سوار می‌شوند. شأن قدرت سیاسی، شأن اوتوریته است. مبارزه با فساد یکی از اصلی‌ترین مطالبات ملت است. یقین دارم اگر با آن برخورد نکنند، زهر آن به خودش برمی‌گردد و آن زمان نه نشان از «تاک» هست و نه «تاک‌نِشان»! خدایا به مردم ما بردباری و تاب‌آوری دادی، پس درگه‌ات شکر. اما شما ای عده‌ای از بالایی‌های ساخت‌وپاخت ساز، فُرجه‌ی زیادی گرفتید، بدانید در سنت خدا، گاه رسوایی‌ها در همین دنیا آشکار می‌شود نه عُقبی. از عقوبت آه ملت صبّار و وصایای شهیدان و آرمان رزمندگان بهراسید و میز قدرت را به شایستگانی که قادر به بهبود هستند، وا نهید. شنیدم آقامحسن می‌خواهد راهی مجلس ۱۲ شود؛ نمی‌دانم برای چه کار؟! ولی جناب آقامحسن! ارادت من به خودت که معلوم است، اما اول به مردم بگو چرا میز دولت، برایت بد بود، سپس برو میز مجلس البته با رأی ملت. این حرفم زمانی مقرون به صرفه است که اگر خبری که «کبنا نیوز» از یاسوج فرستاده و خواندم صحیح باشد. آقا مصطفی، پوزش در زیر پست شما مقداری ازین نال به نال پرش کردم. آخه متن زیبا و دردمندانه‌ی تو دوست دلسوز، مرا سوق داد به آن سو.

 

سلام. خواستم عموی من عبدالله از کیف خود قلم درآورَد و با ادبیات قشنگ و پرواژه‌ی خودش مرا خطاب کند و هی هر بار حواله‌ی فیلم به من ندهد. متن در برابر متن، گوش در برابر گوش، بینی در برابر بینی. از نقد و انتقادت بر منِ روستازاده‌ی کشاورززاده‌‌ی شصت‌ساله‌ی بی‌عصای بی‌خبر از مسائل سیاسی‌میاسی بسیار هم تشکر طولانی.

 

سلام. باری؛ بنده سال‌های خیلی ماضی، موقع رفتن به قنات جهت دادن آب به اسب از سمت رونکی (=تکه بافته‌ای بر روی کپّل اسب) افتادم. گمان کنم پالان اسب شُل بود. از همان زمان که از اسب افتادم، سعی کردم از اصل نیفتم! البته خدا به من رحم کرده بود آن روز، از اسبی که از من رَم.

 

متنی از بهرام اکبری لالیمی: روح تعبد و تسلیم در برابر قوانین اسلام : آقا محمد باقر بهبهانی که آدم ملایی بود می فرماید من به جایی نرسیدم اگر رسیدم به خاطر این بود که تمسک می کردم به امامزاده ها ، و این ها مرا به جایی رسانده اند ، اگر می خواهید به جایی برسید، احترام بگذارید به علماء و فقهای شیعه و استمداد کنید از این ها، برای دنیا و آخرتتان و می فرماید ، بترسید ، بترسید ، بترسید ، همین طور که از شیر می ترسید ، از جسارت کردن به فقها و علما ، بعد می فرماید : به تجربه بر من ثابت شده است ، آنها که جسارت می کنند به علماء و فقها ، عاقبت به خیر نشوند . آقای بروجردی خیلی به اساتیدش احترام می کرد. می فرمود ؛ استاد ما آقای میرزا ابوالمعالی به من فرمود : اگر در یک اتاقی قلمی باشد و با آن قلم فقه اهل بیت نوشته شده باشد ، من برای احترام به آن قلم در آن اتاق نمی خوابم، امام امت فرمود : آقای بروجردی دین را هضم کرده است، اگر روح تعبد و تسلیم نباشد ، روحیه توجیه گری می آید ، روح تعبد و تسلیم یک دستگیر ه ای است که انسان را از جزر و مد ها نجات می دهد. نمونه روح تعبد و تسلیم حضرت ابراهیم در قرآن کریم بیان شده است.  اگر می خواهیم حامی اسلام و انقلاب اسلامی باشیم راهش حمایت از سردمداران اسلام و انقلاب (روحانیت) است.

 

جناب بهرام اکبری لالیمی سلام. در مجله‌ی حوزه در سال‌های اولیه‌اش در اواسط دهه‌ی شصت خوانده بودم مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه برای گربه‌ی استادش احترام قائل بود. از متن اخلاقی و توصیه‌گرانه‌ات متشکرم. روی واژه‌ی سردمداران کمی تأنّی دارم. برخی از آنان -که خودت هم اسم‌شان را از بری- چون دُم در آورده بودند یا آورده‌اند. بگذرم.

 

سه نظر روی سه خبر
تنظیم خبر و نظر، هر دو، کارِ دامنه

به نام خدا. سلام بر همگان از سپیده‌دمان تا شامگاهان

یکی این که وقتی دیدم آقای لیونل مسی -فوتبالیست آرژانتینی- با همسر و فرزندانش در عربستان می‌گردد (گویا سفیر افتخاری گردشگری عربستان هم شده است) و از اسب‌های اصیل عرب، پرنده‌ی شاهین شکاری و نیز از بادیه‌های عربستان (عکس بالا) آسوده دیدن کرده است؛ حقیقتا" دلم مرا به دو آرزوی دیرینه‌ام چسب زده است؛ ۱. زیارت در مکه و مدینه و رفتن به طائف و فدک و شِعب ابی طالب و بدر و اُحد و تبوک. ۳. گشتن در تاجیکستان. اولی برای غنای آموزه‌ی دینی، دومی برای قِنای زبان فارسی.


دومی این که از حجت الاسلام علی بهجت فرزند مرحوم آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی در مصاحبه‌ای خواندم که گفت پدرش "در عمر خود یک صفحه مجله یا روزنامه نخوانده و یک ساعت پای رادیو و تلویزیون ننشسته" و این برای من شگفتی داشته. من که جذب عرفان و سیاست امام ره شده بودم و هنوزم جذبشم و نیز جذب شخصیت شهیر خراسان سید علی خامنه‌ای بودم که رفیق اول و آخر مرحوم دکتر علی شریعتی بوده (شریعتی‌یی که به‌ندرت رفیق می‌پذیرفته، ولی آقاخامنه‌ای را تنها رفیق روحانی خود می‌دانسته) و هنوزم به رهبری معظم علاقه و عقیده دارم که کوهی ستَبر در برابر غرب امپریالیست است، آموختم که آن دو آیت‌الله و امامین انقلاب، در تمام عمرشان خواندن کتاب و روزنامه و مجله و حتی رُمان، جزوِ امورشان به حساب می‌آمده است. راستی این فرزند مرحوم بهجت -که دوست صمیمی یکی از دوستان صمیمی قمی من است- همچنین گفته است وقتی کسی می‌آمد پیش پدرش برای التماس دعا، و پدرش می‌دید فرد مثلا" ریشش را کلا" تراشیده، ولی التماس دعا داره، می‌فهمیده که او "به یه چیزی معتقده" که دعا خواسته، لذا "با یک ظرافتی اشاره می‌کردند که نمره‌ای از محاسن (=ریش) را بگذارد" و چنین می‌فرمود: "شما هم نمره‌ای مُحاسن بگذار تا دعایم مستجاب شده و رد نشود؛ تازه آن شخص، کلی خوشحال می‌شد و افتخار می‌کرد که آیت‌الله بهجت من را نصیحت کرده است."


سومی این که: همان طور که چندی پیش نوشته‌ای درین صحن نوشتم، دیروز تاج‌گذاری پرزرق و خرج آقای "چارلز سوم" پادشاه انگلستان -که همزمان پادشاه چند کشور هم‌سود هست- در لندن برگزار شد و مخالفان سلطنت هم در تظاهراتی، روی پارچه‌نوشته‌هایی نوشته بودند: «پادشاه من نیست»، «سلطنت را منسوخ کنید» که نیروهای امنیتی انگلیس گروهی ازجمله رهبر گروه «جمهوریت» ضد سلطنت را دستگیر و بازداشت کرده است. غرب، پادشاه و ملکه‌ی موروثی در اروپا را با مدرنیته و دموکراسی و آزادی، متضاد نمی‌داند، خاب نداند! به من ربطی ندارد، اما هم اینان "ولی‌فقیه" در ایران را که نه موروثی، بلکه منتخب مجلس خبرگان (ولو دارای چند نقص و ابهام) است، معارض و منحط و دیکتاتوری! تبلیغ می‌کند و برخی هم در داخل، خیلی راحت، خیلی، به تبلیغات غرب، باخته‌اند. بگذرم. فقط عرض کنم از ۲۸ کشور پادشاهی در جهان، ۱۲ تا کشور فقط توی اروپا  قرار دارد. بیابید از این فهرست جهان: آندورا، بحرین، بلژیک، بوتان، برونئی، کامبوج، دانمارک، ژاپن، اردن، کویت، لسوتو، لیختن‌اشتاین، لوکزامبورگ، مالزی، موناکو، مراکش، هلند، نروژ، عمان، قطر، عربستان، اسپانیا، سوئد، تایلند، تونگا، امارات، انگلیس و واتیکان. | ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ | دامنه

 

جلیل قربانی: سلام آقای طالبی، روز به خیر. ما تاکنون «غنا» شنیده و خوانده بودیم به معنای توانگری و پرمایگی. اما «قنا» را من نشنیده بودم، اگر درست نوشتید، معنای آن را بفرمایید!

 

جناب جلیل قربانی سلام. برین فن و فنون ایتا مسلط و مطلع‌ام. البته گفتن شما عاید بود زیرا آگاهی اعضا ازین فنون ایتا را موجب شد. درود. سلام جناب قربانی. متشکرم. هم به معنای حفظ و حراست است که در قنوت هم داریم "قِ "، "قنا". هم به معنای بی‌نیازی از غیر که بار معنای آن از خود لفظ غنی بیشتر است. در قرآن هم غنی آمده و هم قنی. آیه‌اش یاد نیست. آخرای قرآن هست. در متن من منظورم حراست از زبان فارسی است. بازم سپاس از نگاه و نظرات جناب‌عالی. مجدد سلام جناب جلیل. جسارت به ساحت خود تلقی نکن. شما که از من به خودت باخبری. یک بحث کوتاه میان من و شما پس از چندی ماندن در صحن، چندان لازم نیست متن‌هایم باقی بماند. هر کس زودتر آنلاین شد می‌بیند. آنلاین هم نشد هم لابد آمدن به صحن و خواندن متون برای او اولویت ندارد. متن‌های محوری‌ام که محو نمی‌شود؛ هست. بازم ممنونم از تذکار و انتقادت.

 

جناب حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی سلام. در بالا مطلع شدم "ریاست کمیسیون تحقیقات علمی" به شما نهاده شده است. خواستم بدانم این جا چه جایی هست؟ برای بنده شناخته‌شده نیست. البته شایستگی آن سرور اهل عرفان و معرفت بر من محرز است. مبارک است و این دوستت هم در طلب توفیقاتت.


جناب عبدالله طالبی سلام. خرسندم حمله‌ورم شدید؛ چون چلّه‌های مدیر هِنگروم چِنگروم است، این حمله سودبخش است؛ زیرا خودت درین زمینه استاد و ماهری که میوه‌های زیاد روی شاخه‌ها، چلّه‌های پرثمر را می‌شکنَد و یا زیاد به زمین توتو (=آویزان) می‌کند.

 

جناب حجت الاسلام حسینعلی رجبی دارابی -به زبان صمیمی من: شیخ مالک - سلام. نواختِ شما به مدیر همواره مثل آن ضرب با چوب نرم است که زیاد درد ندارد. متن من در مورد حاج شیخ حسین انصاریان همچنان سرِ جایش بدون حتی حذف یک ویرگول و لام و کاف باقی است (ویرایش هم نیاز نداشت)؛ عموما" عرض می‌کنم متون اصلی من در صحن می‌ماند. لابد حالا پیداکردن آن و خواندن آن این قدر برایت اثر دارد که متوجه شوی از متن من، بد فهمیده‌ای! همین خود یک دنیا ارزش دارد. درود.

 

سلام کبلاقای مهربان تشکر که به من درس اخلاق یاد میدهی فقط شوطی نکن اینم بقول شما کشکولی مشکولی.

 

جناب حجت الاسلام شیخ احمد باقریان سلام. چون جناب‌عالی پس از نظرگذاری، یا حوصله‌ی پاسخ نداری، یا از دفاع از متن‌های خود ابا می‌کنی، یا می‌فرمایی این متن پژوهش پیشین بود و اینک مجال توضیح ندارم، و یا فقط به یک سلام و سه کلمه تشکر بسنده می‌کنی، بنده زیر نوشته‌های شما ازین بابت نظر نمی‌گذارم؛ که نه وقت من هدر روَد و نه مجال شما مختل. لذا در پست "قصاص ... قاتلان ... " هم، چنین نمودم. شاید باز هم به بنده جواب بنویسد که: وقت ندارم. بگذرم.

 

مجدد سلام جناب جلیل. جسارت به ساحت خود تلقی نکن. شما که از من به خودت باخبری. یک بحث کوتاه میان من و شما پس از چندی ماندن در صحن، چندان لازم نیست متن‌هایم باقی بماند. هر کس زودتر آنلاین شد می‌بیند. آنلاین هم نشد هم لابد آمدن به صحن و خواندن متون برای او اولویت ندارد. متن‌های محوری‌ام که محو نمی‌شود؛ هست. بازم ممنونم از تذکار و انتقادت.
 

بهرام اکبری: بسم الله الرحمن الرحیم  مردم هر عصری با یک چالش مواجه هستند ، چالش عصر پیامبر مکرم اسلام ، شعر و شاعری ، عصر حضرت موسی علیه السلام سحر و ساحری ، عصر حضرت یوسف علیه السلام تعبیر خواب ، و.‌... . عصر ما عصر فناوری اطلاعات است ، هر عصری برای مقابله با چالش زمان خودش ابزار خودش را می طلبد، ابزار امروز ما رسانه است . امروز رسانه ها دارند فرهنگ زیست ما را تغییر می دهند، ما امروز در تهاجم اطلاعات فرهنگی هستیم ، با ابزار رسانه می شود" فکرت "عوض بشود ، رسانه این قدرت را دارد . رسانه ابزار قدرت افزایی نرم ؛ قدرت نرم، راه غیر مستقیم برای بدست آوردن خواسته هاست. قدرت نرم ، روان افراد را در اختیار می گیرد و اولویت های ذهنی مخاطب را می چیند. هر فرد امروز یک رسانه است و هر یک از ما پیامبر (پیام رسان ) عصر خود. نقش رسانه در قدرت افزایی نرم : مدیریت دانش ، کنترل افکار ، مهندسی رفتار. رفتار ما تابعی است از دانش مدیریت شده ، احساسات برانگیخته شده ، اولویت های چیده شده . افراد در چرخه رسانه‌ای : خبردار می شوند ؛ حساس می شوند ؛ رفتار می کنند. " کسی مدیریت ذهن مخاطب را در اختیار می‌گیرد که تولید محتوا می کند و داشته ها را منتقل می کند." منابع قدرت : دارایی های ناملموس که مختص جامعه قدرت افزا است و توانایی این را دارد که جذابیت ایجاد کند . جذابیت‌ها : فرهنگی ، عقیدتی ، سیاسی ، بین المللی ، اشخاص جذاب ، موسسات متصل به اشخاص جذاب . منابع قدرت : فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست.  "والسلام علی من التبع الهدی "

 

بهرام اکبری: فعالیت در رسانه : منفعلانه، مدافعانه ، مهاجمانه. بدترین حالت منفعلانه است ، این افراد بخش اعظم جامعه را تشکیل می دهند. افراد فرصت طلب و نفوذی کم نیستند که می خواهند در" فکرت " نفوذ کنند. راهش مجهز شدن به علم است ، و تولید محتوا برای مخاطب خاص! ماشاءالله امروز ما در این فضاهای مجازی ، اقتصاددان ، فیزیکدان، شیمی دان ، فرهنگدان، اسلامدان، کم نداریم ، (البته قصد جسارت به اعضای محترم تلقی نشود) منظور کسانی است که ادعای "تخصص" همه علوم را یکجا دارند.. البته سروران عزیز در صحن همه قابل احترام هستند ، خصوصا مدیر محترم که صبر و حوصله ستودنی دارد. و همه اعضا در جای خودش قابل احترامند. کوچک ترین ؛ بهرام که در کتاب شریف نجم الثاقب یکی از اسم های امام عصر ارواحنافداه بیان شد. از خداوند می خواهیم که رسم ما را رسم اماممان قرار بدهد.


جناب حاج بهرام اکبری سلام. نکات آموزشی مفیدی بود هر دو پست. نیز آن پست دیروز که زیرش نوشته بودم ولی شما آن را ندیدید یا نادیده گرفتید. این متنم: "در مجله‌ی حوزه در سال‌های اولیه‌اش در اواسط دهه‌ی شصت خوانده بودم مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه برای گربه‌ی استادش احترام قائل بود. از متن اخلاقی و توصیه‌گرانه‌ات متشکرم. روی واژه‌ی سردمداران کمی تأنّی دارم. برخی از آنان -که خودت هم اسم‌شان را از بری- چون دُم در آورده بودند یا آورده‌اند. بگذرم." در پایان از ز بزرگواری‌ات هم ممنونم که بر بنده همواره لطافت ورزیده‌ای. هستیم در کنار همه‌ی اعضای مدرسه. بیشتر یادگیرنده‌ام تا یاددهنده. راستی چه خوب بود پاسخ تسلیت‌دهندگان به خودت را بابت درگذشت خواهرخانم‌ات زکیه دارابکلایی که درین صحن از سوی اعضا نوشته شده بود، یک پاسخ هم می‌دادید. درود. آنجا کنار حرم امام رضا ع ما را یاد کن یک دَم، یا هر دَم که در ذهن‌تان دیده شدیم.

 

شیخ محمدرضا احمدی: مدیرجان سلام. تو چه انده حواس جمع هسی؟ همه چی رِ زیر نظر دارنی. آفرین و درود.


سلام احمدی‌جان! چون تِ پَلی تعلیم بَدمیه! حالا اینجه روی پست آقا بهرام رفیقمان چی شی بَدیمه؟ که آفرین و درود دادی؟


شیخ محمدرضا احمدی:  خواهش می کنم ما شاگرد شماییم. درود من به خاطر نگاه همه جانبه و موشکافانه شما و در واقع به مدیریت شما در گروه بود. وارد محتوای مورد نظر نشدم. واقعا از این گروه لذت می برم، از پست های شما، از جواب های شما، از نگاه همه جانبه شما،  از پست های خوب و تک مضراب های آقای قربانی، از پست ها و نگاه های صمیمانه آقا سیدعلی اصغر، از مطالب آقایون اعزه روحانی، از مطالب آقایان دارابی ها و طالبی ها و اهالی دارابکلا و قم و ... که خیلی ها را نمی شناسم. تنها گروهی که در آن حرف می زنیم و سوال و شبهه و جواب و در عین حال بسیار صمیمی و به دور از چاپلوسی و منیّت و... همین گروه هست، راست گفت اقاجلیل که دلمان در آن چند ساعت تنگ شده بود. خدا شما را به سلامت دارد.


جناب استاد حجت الاسلام شیخ محمدرضا احمدی سلام. توی صحن رفیق‌های زیاد دعوت هستند. لااقل یکی‌شون پیش بیفتد بگوید ابراهیم طالبی از دهه‌ی شصت تا الآن در جمع رفیقان چه طرح‌های فکری را مطرح کرده و اتفاقا" بخشی از جمع هم آن را پیاده کرده و از آن هنوز هم راضی باقی مانده. اگر یکی آمد و گفت که هیچ، اگه کسی نیامد و نگفت، باز هم خدا را شکر. خودم در روزهای آینده از آن ابتکارت نام می‌برم. مدرسه‌ی فکرت امتداد همان رفتار فکری بنده است این بار در وسعت همه‌ی افکار و با هدف دسترسی همدیگر به اندیشه‌ها و دیدگاه‌های یکدیگر. اگر به هِدر (=سربرگ) و عکس مدرسه فکرت ضربه بزنید و صفحه را باز کنیدشعار فرعی مدرسه هم دیده می‌شود که این است:

 

"مدرسه فکرت؛ میدانی برای دیدار فکری با همدیگر : فهمیدن دانش، دمیدن ارزش، دانستن رویش، خواستن روش، گرفتن جهش"

 

خوشحالم از رویکرد عقلانی و عاطفی و اخلاقی شما که وقتی یک نیمه‌نصفه روز هم ایتا در کل کشور (به خاطر اختلال برق در سِرور) قفل شده بود، و مدرسه هم از دسترس همه خارج گردیه بود، شما دلت برای مدرسه فکرت تنگ شده بود. همین برایِ هَف جَدِ من بس است. درود دوست محترم بامرام. و درود بر همه‌ی اعضای شریف که این صحن با اختیار و رضایت خود تشریف دارند.

 

نمای خانه‌ی  ملاصدرا در کهک

نیمه‌ی تیر ۱۳۹۸، عکاس: دامنه

ملاصدرا و میرداماد

به نام خدا. سلام. روزی فقیه حکومت صفوی آیت‌الله میرمحمد استرآبادی (مشهور به میرداماد؛ به علت داماد شاه‌عباس شدنش) به محمد صدرالدین شیرازی (مشهور به ملاصدرا) لقبِ صدرالمتألّهین (یعنی برترین الهی‌اندیش) عطا کرد، ولی با واکنش ملاصدرا مواجه شد. چون ملا برین نظر بود «نقطه آسیب" از «مَن بودگی» شروع می‌شود و فروتنی از آنِ کسی است که "تنی" دارد (یعنی آدمی که می‌ارزد) حالا ملاصدرا که سالیانی کوشید با کفِّ نفس و تزکیه‌ی آن، میل به شهرت و لقب را در دل و روح خود بمیرانَد، در مَعرض القاب قرار گرفته است؛ چه کند با نفس؟! او از «اُم یلدا» مادرش روح خاکساری آموخته بود، اینک چه کند با این اعطای لقب؟! به میرداماد گفت: آیا دامادِ «مُرشدِ کامل» شدن (مُرشد کامل از لقب‌های شاه‌عباس بود) و لقب "میرداماد" گرفتن، چیزی به تو افزود که حال لقبِ صدرالمتألّهین چیزی به منِ ناچیز بیفزاید؟! به قول زنده‌یاد نادر ابراهیمی: «مرا ای شیخ! چرا وام تفاخُر دادی؟!»

 

چرا ملاصدرا از القاب ابا کرده بود؟ من که زندگانی وی را در چندین کتاب مطالعه کرده بودم، این طور فهمیده‌ام. زیرا ملاصدرا سیر و سفر طولانی عرفانی داشت. از کجا به کجا؟

 

از خویشتن به عالَم بالا.
از «بودن به نبودن».
از «حضور به محو حضور".
از «وزن به بی‌وزنی».
از «من به او».
از «ناحق به حق».
از خود به خدا.

 

او فهمیده بود به قول زنده‌یاد نادر ابراهیمی: «صدای خدا از گلوی مردمِ دردمندِ کوچه و بازار برمی‌خیزد» لذاست که این ملای نام‌آشنای ایران «تخت سلطنت» را «تختَکِ مُزدبگیرانِ بی‌اختیار» می‌دانست. آری؛ او؛ ملاصدرا، حرمت میرداماد را داشت، ولی روحش را از ترس، تماماً راند و فریاد خفته‌ای داشت، که هان! می‌بینم که هنوز هم «غذا بیش از دعا» انسان‌هایی را هوشیار!!! می‌کند. و بازم به قول نادر ابراهیمی از زبان ملاصدا: «برخیزید که اجر نماز به‌هنگام هزار بار بیش از صلاة قضاست!» مُرید که نباید به مراد شبیهِ شبیه شود، آن وقت به مرادش نمی‌رسد. لذاست ملاصدرا حتی در ۱۷ سالگی به شیخ بهایی خطاب کرد که «من ابدا" قصد انهدام خویش نکرده‌ام که فریفته‌ی لقب شوم»!

 

گویند که با لبخند، سلطه‌ی پوزخند می‌افتد. ملاصدرا سرانجام هم، تسلیم فهم خود بود، نه مطیع امر دربار. و شد آن چه که نباید می‌شد؛ یعنی تبعید به کهک در ۳۳ کیلومتری جنوب قم که بنده چند باری به خانه‌ی ملاصدرا رفتم و یادش را در یادم گذاشتم. عکس بالا، نمای خانه‌ی ملاصدرا در کهک است که در نیمه‌ی تیر ۱۳۹۸ از عمق عُلقه و عقیده انداخته بودم. بگذرم. | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ | دامنه.

 

جناب مصطفی سلام. نه، طولانی نشد. خسته‌کننده نمی‌نویسی. سخن را منسجم به پایین می‌بری. من هم با جناب‌عالی موافقم که هر رفراندوم هم برگزار شود، مردم به غلیان می‌آیند به دین، به ایمان، به هویت، به غیرت، به مقاومت، به میدان، به تعامل عقلانی با جهان، و در یک کلمه به استمرار انقلاب اسلامی رأی می‌دهند که البته به عزم راسخ بر دفع فساد و فاسدان. مجدد سلام.

 

جناب صدرالدین سلام. تاریخ نباید ماست‌مالی شود. امام ره در سال اوج مظلومیت نهضت در سال ۴۲ و ۴۳ و حتی در وسط‌های آن در نجف طی سخنان تاریخی که روی منبر عظیم‌الشأن فریاد کردند، تمام عالمان دین در ایران را به آمدن در میدان نهضت علیه‌ی سلطنت فرا خوانده‌بودند. حتی نهیب زدند ای علمای قم و مشهد و نجف به داد اسلام برسید... و سکوت آنان را تقیبح هم کرده بودند. آن وقت حرف از واجب کفایی زدن، عقلانی که نه، توجیه محض است. البته نظر شما برایت محترم، بنده نظرم این است که مرحوم بهجت فقیه و اهل سلوک و معنویت بود. خودم بارها توی خیابان ارم قم دیدم وقتی راه می‌رفت طلبه‌ها پشت سرش راه می‌افتادند و عبایش را تبرک می‌کردند که ایشان ازین کار آنان معذّب بودند. بگذرم. نه، هرگز. نبوغ وجود دارد. نظام حضرت آفریدگار آن را پخش کرد میان مردم تا از عقل آنان مدد دهد به همگان.

 

سلام به دو سید بااخلاق و گرامی، آق سید اسحاق شفیعی آق سید رضی سجادی هر دو نزدم محبوبیت دارید  حسابی.

 

جناب سید استاد عمادی سلام. سپاسگزارم ازین بیان‌تان. فرض من مثلا" مثلا" مثلا" یک دانشنامه‌نگار باشم و ازم بخواهند که آقای بهجت را به سبک دانشنامه‌نویسی خودت معرفی کن، چنین می‌نویسم:

 

معرفی مرحوم بهجت (العَبد)

مرحوم آیت الله محمدتقی بهجت فومنی (۱۲۹۵ - ۱۳۸۸) کشاورززاده‌ی گیلانی بود که پدرش مرحوم محمود -ذاکر اهل بیت علیه السلام- وی را در کربلا و نجف طلبه کرد. او در مدت اقامت در آن دو شهر مذهبی، محضر عارف شهیر شیعه آیت الله آسید علی قاضی طباطبایی را درک کرد. سپس به علت بدی آب‌وهوای آنجا، به فومن بازگشت، چندی ماند و آنگاه در قم درسش را ادامه داد و پای دروس آیات عظام کوه‌کمری و بروجردی نشست. چند اثر حوزوی نوشت اما از چاپش انصراف داد. تمام حضورش در مسجد فاطمیه در گذرخان قم به عنوان پایگاه نماز و دیدارهایش می‌گذشت. در نهضت امام خمینی ره شرکت نجست، با رژیم سلطنت شاه مبارزه نکرد. اهل درس و اخلاق و سیروسلوک بود. تا این که جامعه‌ی مدرسین حوزه قم بر خلاف عرف رایج حوزه و سنت دریرپای شیعه پس از درگذشت مرحوم آیت الله العظمی محمدعلی اراکی (مرجع بزرگ قم پس از رحلت امام ره) با یک اطلاعیه‌ی گزینشی از میان مراجع بزرگ وقت، فقط چند نفر (گویا هفت تن)  را مرجع تقلید اعلان کرد که مرحوم بهجت در آن فهرست بود. مرحوم بهجت که "العبد" امضاء می‌کرد پیروانی معنوی در جمعی از حوزویان و مردم پیدا کرد و در کمال سادگی زندگی می‌کرد و سرانجام ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ درگذشت و در حرم حضرت معصومه س در ضلع جنوب شرقی مسجد بالاسر دفن شد. پس از رحلتش بود که صداوسیما جمهوری اسلامی! یادش افتاد قم یک بهجت هم داشت! لذا بیشتر با هدف تصغیر و تضعیف دیگران (که معلوم است چه کسانی در حوزه‌اند)  و مَسخ روح بینندگان و تسخیر دروغین فکر مردم ایران، از وی به عنوان چهره‌ای خیلی‌شهیر در بسیاری از شبکه‌ها یاد کرد و می‌کند و این بالاترین ضربه به چهره‌ای مذهبی و انسان مراقبه‌ای بود که از دنیا تماما" بُریده بود و در ماوراء قدم می‌زد و خانه‌ای گلی و قدیمی داشت و وصال جستجو می‌نمود. روحش درود. | ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

 

در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی: جناب حاج بهرام (به فرموده‌ی خودت بر حسب تفسیر نجم ثاقب علامه میرزا حسین نوری یعنی اسمی از اسم‌های امام زمان عج) سلام. در مورد  شخصیت "بهرام" در اندیشه‌ی ایرانیان نوشته‌ای در سال‌های قبل داشتم که در این پست دامنه اینجا انتشار داده بودم، شاید به‌زودی درین صحن بگذارم. خدا را شکرگزارم که جناب بهرام یک جواب به من داد. از قضیه‌ی نمره‌ی ریش و دعا در حق آن فرد، بنده ناراحت نشدم. جنبه‌ی کاملا" نقلی داشت. اما مسئله‌ی "مجله و..." از آن رو شگفتی داشت که خواستم رسانده باشم وقتی کسی در آن اندازه، ازین ابزار پرهیز دارد، پس چگونه می‌شود اندر احوالات مردم ایران و جهان بود. مثلا" تا اخبار فلسطین رصد نشود، چگونه می‌توان از مسائل آنان دقیقا" مطلع بود. بگذرم. هر عالِم برای خود یک داستان مجزّا دارد و ما هم مکافات کسی را گردن نمی‌گیریم. آن مرحوم که فقط در طلب بندگی خدا بود و "العبد "بیشتر خود را نمی‌پنداشت. روحش شاد. بهرام مؤمن ما در مورد مرحوم علامه طباطبایی -که یکی از بهترین عالمان مورد عقیده و علاقه‌ی من است- حکایت عجیب آموزنده‌ای نقل کردی که درس بزرگ بود در حد یک چند صد کتاب، که به فردِ منتقدش فرموده بود: "ما که رسوای دو جهانیم این یکی هم رویش." این سیره واقعا" نسخه‌ی روح و مایه‌ی آرامش فردی است. سپاس ازین نقل قشنگ از آن مفسر اهل عقل و عمل و عرفان. و آخر این که نوشتی: "هرچه می خواهد دل تنگت بگو" باید کشکولی به شخص شما بگویم اساسا" دل من گشاد است، و سینه‌ی من در سعه‌ی صدر، و لذا اصلا" هم، تنگ نمی‌شود! که بخواهد بنالد! از هم‌سخنی با شما درین صحن، به قول شما علمای اَعلام و اَساطین محکم: حسابی محظوظ شدیم. بگذریم. بازم بیایین. چون خوب خوب می‌نگارین. ارادتمند و همسنگر عملیات "انجیران" مریوان‌ات: ابراهیم.

 

سلام و سپس سپاس بی‌پایان از استادم جناب سید عمادی عزیز که همآری دوران خیرخواه ماست و خبیر به اخبار ما. درود بر شما و حضور آرام در بحث‌ها.

 

جناب مصطفی بابویه سلام. یک نکته‌ی صرفا" ادبیاتی: شما دوست اهل عقل و عقال من، در متنی خطاب به یکی از اعضا در بالا (ایشان هم دوست اهل علم و اعلام و اعلان من) این عبارت را نوشتی: "خب این نظریست که بنده به نظرِ شما احترام خواهم گذاشت..." خواستم بگویم چنین عبارت -که متأسفانه در بین ایرانیان خیلی خیلی رایج است و یک تعارف محض- اساسا" نادرست است. سخن و حرف هر کسی که مثلا" مورد قبول کسی نیست، نمی‌تواند برایش محترم شمرده شود. باید نگاشت: "خب این نظریست که بنده نظرِ شما را برای خودتان، احترام‌آمیز خواهم انگاشت ." پوزش ازین ورودِ شاید بی‌ربطم!

 

شیخ احمدی:  سلام جناب طالبی عزیز. از این که صبح سه شنبه را با نشاط و طراوت آغاز کردید خوشحالم. یعنی می فرمایید هرچه مورد قبول نباشد، محترم هم نیست؟

 

استاد احمدی سلام. سپاس فراوان از تشویق که مایه‌ی شوق است و برانگیختن روان و روح. وقتی یک نظر برای ما اساسا" باطل و غلط است چرا باید نوشته شود: نظرت برایم محترم است! این تعارف و غلط است. من البته تا به حال هیچگاه چنین عبارتی برای هیچ کسی  ننوشتم و نمی‌نویسیم. معنی ندارد این عبارت غلط. حرفی که از نظر هر یک از طرف بحث مورد قبول نیست، نیازی نست نوشته شود برای من محترم!!! است. البته استاد شمایی و من شاگرد. دست‌انداز و خار نوشته‌ام را خراطی کن.

 

سلام جناب حاج بهرام اکبری لالیمی. کشکولی: عوض پاسخ به پست، صدای جیکا و سیکا این صحن درون رِسِنندی؟!!

 

جناب حاج بهرام سلام. مرحوم آیت الله بهجت دانش حوزه داشت و مراقبه و سیروسلوک. شأنش هم پیش علاقه‌مندانش بسیارمحفوظ. این‌که در سیاست بود، باید گفت در نهضت علیه‌ی شاه که نبود. این چند نقل که آوردی نشان سیاسی‌بودن یک عالم دینی نیست، باید عرض کنم آن عالمان دین که تبعید کشیدند، مانند امام ره، مکارم، زندان رفتند، مانند مرحوم منتظری، رهبری معظم، مرحوم ربانی شیرازی. و حتی برخی توسط ساواک در همان زندان، شهید شدند مانند مرحومان آیات: حسین غفاری و سید محمدرضا سعیدی نشان سیاسی‌بودن است. آدرس اشتباه از علما ندهیم!

 

مصطفی بابویه دارابی: جنابِ آقا ابراهیم طالبی سلام. ارها اذعان کرده ام ; که وجودِ شما آقا ابراهیم بسیار مفید و باعثِ وسعت بخشی به مباحث میشود و بنده از شما می آموزم و خدمتِ شما درس پس میدهم. عرض میکنم اگر میانبحث ها شکل نگیرد بنظرم بعضا مباحث میتواند اَبتر باقی بماند. اما اینکه فرمودید: جمله ی "به نظرِ شما احترام خواهم گذاشت" یک تعارف و اصطلاحِ غلطی ست که در بین ایرانیان رواج پیدا کرده. و درست آن است که بگوییم:این نظریست که بنده این نظر را برایِ خودتان. احترام آمیز خواهم انگاشت. عرض میکنم بنده هم مقصودم همانی بود که شما فرمودید ولی بخاطرِ رعایت نکردنِ نکته ی ادبیاتی که شما بجا تذکر دادید میتواند اشتباهاتِ مفهومی را در پی داشته باشد. آقا ابراهیم از شما بجهتِ تذکر تشکر میکنم و سپاسگزارم.

 

متن جناب دکتر مرتضی دارابی‌نیا: سلام و صد سلام. این چند روزه شاهد دورهمی علمی-اجتماعی هم محلی ها و بعضا بستگان معزز نسبی و سببیِ خوش مجلس و خونگرمم، در گروه وزین (مدرسه فکرت ) بودم، اما می خواستم عرض کنم که با اجازه جنابعالی از گروه خارج می شوم، صرفا به این دلیل که مباحث آن مناسب ذوق فکری و رشته تحصیلی ام نیست. مفتخرم که این اتفاق، باعث آشنایی بیشتر با آن عزیز فرزانه شد، و البته همچنان از مباحث و تصاویر و واگویی خاطرات مربوط به دارابکلا و داربکلایی ها در (پایگاه دامنه) محظوظ خواهم شد. ملتمس دعا در مظان استجابت. مرتضی دارابی نیا.


جواب دامنه: سلام و عرض ادب جناب آقامرتضی دارابی‌نیا. اختیار دارید. از لطف شما بر خودم ممنونم که وبلاگ مرا در دامنه دنبال می‌کنید. به هر حال اگر اعضایی با نوشتارهایی ذائقه‌ی شما را تلخ کردند، باید عرض کنم، بنده هم چندان خوش ندارم ازین حواشی. ولی چون مدرسه فکرت فضایی برای افکار است بنده سعی کرده‌ام زبان کسی را لجام نزنم و دهن کسی را نبندم. ممنونم. هر چند مجدد از شما تمنا می‌کنم به صحن بازگردید و مدت بیشتری را تحمل بفرمایید. در صورت رضایت اطلاع دهید تا لینک را دوباره بفرستیم. حیف است با این قلم قدرتمندی که دارید، ما را بی‌نصیب ترک کنید. برای من وجودتان ارزشمند بود. حسرت به دلم انداختی. من هم از برخی از متن‌های اعضا اذیت می‌شوم، اما بزرگان دین، بردباری‌ها را برای همین چیزها بر ما لازم کردند تا از مشکلات فکری افراد باخبرتر شویم. درود می‌فرستم به شما. متن را ویرایش نکردم. اگر جایی نادرست تایپ شد شما درست تلفظ فرمایید. با این احوالات، متن امروزم را که برای مدرسه فکرت نوشتم -که هر صبح این کار را با یک موضوع و پست نو صورت می‌دهم- خدمت شما هم ارسال می‌کنم.

 

جواب دکتر مرتضی دارابی‌نیا: السلام علیکم بجوامع السلام. مسافرت بودم و از باب اینکه المسافر کالمجنون، پاسخ مرقومه مهرآگین جنابعالی به تاخیر افتاد، لا تواخذنی اِن اخطئت. اصلا و ابدا تعریضی به سخنان گروه مکرم ندارم، بلکه از مدیریت جنابعالی لذت نیز بردم که مراقب بودید لسان جمع، محبت آمیز و عطوفانه باشد، در پایان امید آن دارم که عذرم را پذیرا باشید. به امید دیدار. آسمانت آبی. و تمام دلت از غصه دنیا خالی.

 

سلام جناب مرتضی. بنده هم بسیار شائقم آن دوست ندیده را ببینم. به اولویت و مرجحّات آن بزرگوار احترام می‌گذارم. ولی بدان دعوت یک دوستدار به خودت را پس زدید، لابد پیش حضرت رب العالمین جواب این ترکِ صحنه را دارید. من شیفته‌ی همین ادبیات رسایت شدم. حسرت مرا صدچندان کردید دکتر مرتضی. از لطفت به این حقیر پرِ بی‌وزن ممنونم. پوزش دیر آمدم برای پاسخ، این درگاه نبودم، صبح آمدم. اینک یک بار دیگر از درِ الحاح و اصرار می‌آیم پیشگاه آن خردمند، لینک را می‌فرستم. به خاطر درک من از متن‌های شما که حتمی در صحن خواهی نگاشت. همین دو متن که به من نوشتید، عمق علم‌تان بر من معلوم شد.

 

آقامصطفای بابویه‌ی دارابی دوست ارزشمند و محترمم سلام. اتوبیوگرافی (=سرگذشت خودنوشت) آن دوست متفکر را که کمی بالاتر مرقوم کردید، خواندم. صداقت در آن موج می‌زند؛ راستگویی‌یی که دروازه‌ی ورودت به حقیقت شده است؛ که هیچ هم، نیازی دیده نمی‌شد آشکارش کنید، اما برای اثری بالاتر در ذهن مخاطبین و ایجاد یک بستر مؤثر از تجربیات دینی و فردی، حاضر شدی از آن، گذرا یاد کنید. آن هم سیر زندگی فکری‌ات، که منجر به باوری نویدبخش شده است و اینک بر عقاید دینی و معنوی و الهیاتی‌ات، الهام‌بخش است و بیمه‌ی ضمانت؛ و همین، جناب‌عالی را در مسیر استدامتِ حیاتِ معنادارت، از هر پوچی و وَهم و تشکیک و دگردیسی می‌رهانَد. پیوست آدم‌ها به حضرت صاحب عصر عج به نظرم یک سبک از زندگی‌ست که سیمان پیوندبخش آن نمی‌گذارد وجود آدمی سست شود و ترَک خورَد و سیمای روح و روان وی کدِر گردد. برکات آن امام عج در جای خود در سراسر فکر و روان آدم بروز می‌کند. بنده با آن که چند سالی از شما بیشتر پیراهن برای خود دوختم و سنی درازتر دارم، اما بدون هیچ خجالتی، سخنان و نوشته‌هایت را برای خودم درس و مسئله‌ی زندگی می‌دانم. نگاره‌هایت، ارزش‌های وجودی‌ات را با خود به سمت مخاطب حمل می‌کند. بنده با تمام قوا معتقدم زندگی آدمیان از همدیگر تأثیر می‌پذیرد. بنابراین، از نظر من مثلث دیروزه‌روز (=گذشته) و امروزه‌روز (=حال) و فرداروز (=آینده) بالاترین مواد درسی هر یک از ماست که این سه با هم همیشه مرتبط‌اند. این صحن بحمدالله مباحثی در راستای همین سه ضلع دارد و اعضا و شما برای این مهم، مفیدید. تقوای شما هم، برای من یک معیار ارزیابی‌ست. علاقه‌ی من آنچنان هست که لابد می‌پذیری لزومی به عیان‌کردن ندارد. بارها درود و هزارها قدردانی که خط ارزش و دانش را توأمان طی می‌کنی. ارادتمند شما دوستِ خالص و بافکر من: ابراهیم.

 

سلام جناب امیر. لابد به همراه خانواده هستند. زیارت‌تان گوارای وجودتان. اینجا ایوان ولی عصر صحن پیامبر اکرم ص جامع رضوی است. ما را کشاندی به آن صحن و سرا. واقعاً مشهد مقدس کنار حرم امام رضا علیه السلام تسکینی دارد که همتایی ندارد. نائب ما باش. اگر سخت نیست برای مادر و پدر و داداش حیدرم یک سلام و عرض ارادت بدهید. درود.


سعید
وحید
امید
شهید
رسید
توحید
مُرید
جاوید
رزمید
مجید
خورشید
جنگید
روسفید
آرمید

جناب آق سید اسحاق شفیعی دارابی سلام و بارها تقدیر برای این قافیه‌های قشنگ. مصرع آخر هم خیلی همآهنگ که آوردید: "بهمنِ قنبری بر فیضِ شهادت آرمید"

 

جناب برادر مرآت سلام. مانند همیشه‌ات درین پست آموزنده ظاهر شدید. کشکولی: پس فقط دین نیست به قول آن یکی تجربت‌آمیز می‌شود، وبلاگ‌داری تجربت‌آمیز هم داریم! آقامرآت، نه، نه، حاج‌آقامرآت سپاس که سازنده فکر می‌کنید. قم هم که آمده بودی سری بر سر بنده نزدی!

 

جواب مرآت: سلامٌ علیٰ ابراهیم، استاد دارابی عزیز، مثل همیشه تحسین. کشکولی‌ات :) اما، وبلاگداری ما پیشکش! دعا کنید وبلاگ‌بان خوبی باشیم: قم دو روز بیشتر نبودم. بصورت خیلی فشرده! به قصد دیدن طلاب یمنی و.. ممنون از شاگردنوازی شما.

 

جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام و عرض ادب و احترام فراوان. تشکر از آن بزرگوار که محتوای حدیث را منظوم و شعرآگین می‌کنید. این مصرع زیر در وصف دو حالتِ متضاد و متباین «زبانِ» انسان، خیلی جالب و به‌جا بود: «گهی مِهر است گاهی مارِ مَمدود» لابد منظورتان از «مارِ ممدود» همان زبان‌درازی هست و نیز لسانِ گزندرسان. آموزنده سروده‌اید. استاد معزز. برای‌تان محرز هست که برای من آن حضرت، یک مشوّقِ مشفِق است و آموزگاری برای آموزه‌های تعلمیات اخلاق و دیانت و انسانیت.

 

جواب شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. شما آقا ابرهیم چون در قلب ما جا دارید هر چه در آن است را خوب می خوانید. متشکرم.

 

آیا هم‌اینک هم بُت!!! را تکرار می‌کنند؟!

به نام خدا. سلام. در عصر جاهلیت، بودند دسته‌ای عرب که می‌گفتند بهشتی که در آن جنگ و غارت نباشد! چه فایده‌ای دارد. اساسا" سرگرمی‌ترین کار برای عده‌ای ازین تیره، صحبت‌کردن روزمرّه درباره‌ی دیگران بود. همان عیب عمومی "غیبت" که در اخلاق و قرآن (حجرات / دوازده) از آن نهی و حتی خوردن گوشت همنوع (لَحمَ اَخیهِ مَیتاً) تعبیر گردیده است. آن تبار حتی بُت را هم در حجاز گول می‌زدند. مثلا" در کتاب "مِسیا" (سرگذشت حضرت بلال حبشی سلام الله علیه) اثر آقای مصطفی موسوی خوانده بودم که حضرت ابوطالب س می‌گفت در واقع سران مشرکانِ مکه، امر و نهی خود را از زبان بُت‌ها بر قوم حجاز تحمیل می‌کردند، به همین خاطر از نابودی بُتان در هراس افتادند. خواستم بگویم ممکن است هر بار جریان جاهلی به دوره‌های بعدی هم دور زنَد و بُت (هیکل، شبَح، وثن، الهه)ی نوینی ساخته شود. باید مراقب بود عظمت و رحمت رَبّ را در هیچ بُت نکاست. مثلا" فکر می‌کنیم چند جمله از حضرت مسیح ع و حضرت محمد ص در بین جهانیان (با بیشترین گروِش به این دو دین) گردش دارد! اما در میان مردم انگلسیی‌زبان جهان، بیش از ۴۵۰ جمله از ویلیام شکسپیر (۱۶۱۶ - ۱۵۶۴) راه یافته است و نزدیک ۲۰۰۰ هزار عبارت (بلی، درست خوانده‌اید؛ دو هزار عبارت) و شعرِ وی را غالبا" در سخنانشان می‌آورند. این رقم را از روی هوا نگفتم، از سرِ سند نوشتم؛ از «کاغذ زر» کتابی مهم از دکتر غلامحسین یوسفی (۱۳۶۹ - ۱۳۰۶) که ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ خواندمش. | ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | دامنه.

 

سلام آقای طالبی، روز به‌خیر. پدرم یک عبارت جالبی دارد؛ می‌گوید: کسی که ضرب‌المثل را درست کرده، دانشمند بوده! آن‌چه که برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند. این سفارش اخلاقی در کتاب تاریخ دوره راهنمایی ما (میانه دهه ۱۳۵۰) در معرفی کنفوسیوس، از وی نقل می‌شد. بعدها آن را در حدیثی از امام علی (ع) هم دیدم. این عبارات که برخی از آنها در قالب ضرب‌المثل در می‌آید، سفارش یا یک فرمول (دستور) در زندگی فردی و اجتماعی افراد است و از نسلی به نسل دیگر و امروزه با گسترش ارتباطات از جامعه‌ای به جامعه دیگر منتقل می‌شود. بر پایه دستور «اُنظُر الی ما قال و لاتُنظُر الی مَن قال» به گفته‌ها باید توجه کرد نه به گوینده‌ها. آثار ادبی مهم جهان؛ شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، گلستان سعدی، منطق‌الطیر عطار، مجموعه آثار نظامی، دیوان حافظ در ایران و اودیسه و ایلیاد یونانی نمایشنامه‌های سوفوکلوس، اودیپ،  آثار شکسپیر، ویکتور هوگو و ... همگی چنان مشترکاتی هستند که گاهی به نظر می‌رسد از یکدیگر الگو گرفته‌اند (بدون رعایت کپی‌رایت). دلیل این تشابه، همان تصورات انسانی مشترک است که در آثار ادبی بروز می‌کند، این دستاوردهای مشترک، سِکولار و جدا از دین است؛ چرا که اگر دینی بود با عدم پذیرش روبرو می‌شد. حاشیه بر یادداشت امروز: این روزها نقل عباراتی از برخی نویسندگان دنیا مانند ویکتور هوگو و ژان ژاک روسو در ارزش پوشش و حجاب در تبلیغات شهری، مورد توجه قرار گرفته است.  این عبارات بدون مرجع که در سخنان اهل منبر به فراوانی به زبان می‌آید، در جاهای مختلف از قول افراد مختلف نقل می‌شود؛ (پنج پنش‌تا پنجاه و پنش‌تا، کی به کیه).

 

جناب جلیل قربانی سلام. پدر محترمت درست گفته است؛ به نظر بنده هم در هر مثَل و اَمثله‌ای، اولین سازنده‌ی هر مَثل -که بعداً توسط مردم و ملل ضرب می‌شود و می‌گردد ضرب‌المثل- در اصل انگاری نابغه‌ای بوده، لااقل در همان یک مثَل. اما در مورد روسو یک چیزی به یادم انداختی. چند سال پیش یعنی دهه‌ی ۷۰ کتاب «اعترافات» ژان ژاک روسو را خواندم. آنجا راحت از خود پرده می‌بردارد که در قصر، خطاهایی! مرتکب می‌شد و سپس از آن بزه برگشت و همه را درین اثر بدون شرم نگاشت تا دیگران را به راستی بخواند. فکر کنم استاد شفیعی مازندرانی ازین کتاب در آثار خود یک تحلیلی هم نموده است. یادم است در یکی از کتاب‌های خود این موضوع روسو را به‌تفصیل بحث کرده است. استاد اگر متن من را دیدند لابد نکاتی دارند بگویند. اما نام چنین عبارت را که سکیولار خواندی، به نظرم اطلاق این واژه ناقص باشد. به پیشنهاد من می‌شود گفت «گفتارهایی فراگیر». سخنان فراوانی از قرآن مجید و پیامبران عظیم ع و امامان زعیم ع هم هست که جنبه‌ی فراگیر دارند و همه‌کس با هر زبان و نحله و فرَق از آن بهره می‌گیرند. مثلاً قرآن در آیه‌ی ۶ تحریم می‌فرماید: «...قُوا انْفُسَکم و اهلیکم...»: «خود وخانواده‌ی خود را حفظ کنید» که جنبه‌ی فراگیر دارد و جهانی‌ست. یا حضرت رسول خدا ص فرمود: مُلک با کفر می‌مانَد، ولی با ظلم، نه. که واقعاً عبارت فراگیرنده و جهانی‌ست. و این سخن هرگز پیر نمی‌شود. متشکرم ازت آقاقربانی ازین هم‌بحثی و حاضرگویی و بداهه‌پردازی. پس از ارسال یادم افتاد: راستی: شیش شیش تا؟ شصت و شیش تا !! می‌شه این علایم و نشانه‌ها و دایره‌ها و مربع‌ها را نذارید سرِ پارگراف‌ها؟ چون وقتی متن‌های منتخب شما را در دامنه می‌ذارم، سیستم آن را پس می‌زند و برایش تعریف شده نیست. ساده باشد چشم‌نواز هم هست.


در مورد فقط این یکی عکس که جناب آقای مصطفی دارابکلایی بار گذاشت: سلام جناب آقای مصطفی دارابکلایی. با آرزوی قبولی دعای ندبه برای جمع حاضر و طلب سلامتی روزافزون برایشان، چقدر صندلی برای نماز در بخش زنان پایین‌مسجد دیده می‌شود! نکند صندلی بخش مردان را پِشتِ پرده جا دادند و به اسم زنان تمام شود! کشکولی! ولی همآره معلوم است هنوز هم، زنان بیشتر از مردان، در کار و کوشش، زحمتکش‌تر حاضرند. خدا خیرشان دهاد. بنیاد زندگی با تلاش خستگی‌ناپذیر زنان پرزحمت، قوام می‌گیرد. به قول قدیمی‌ها: مردان فقط بلدند لاقمه‌لاقمه پِلا جِر هادن! بگذرم.  آقای مصطفای دارابکلایی مردِ خدا و دوست باتقوا سلام و سپاس از توضیحات شما. برگزاری دعاها و زحمات شما به درگاه خدا مقبول است که خلوص خاندان‌تان برای محل مطرح است. با عرض ادب و ارادت مجدد: ابراهیم.

 

جناب مصطفی سلام. درین میان منابعی هم یافتی که علمای شهیر شیعه (از گذشته تا معاصر) پذیرفته باشند که آن حروف روی تخته‌های کشتی اسامی اهل کساء است؟ سلام مجدد جناب آقای مصطفی بابویه سلام. وقتی روشن کردید که قصد داشتید نشان دهید جهان بر روی ذوات مقدسه می‌چرخد و آل عبا سلام الله اجمعین را ملاک خلقت گرفتید، اینک لابد به این رسیدید که در مشیء بشریت، دستور خدا تا کجا از سوی‌شان مهم انگاشته شده! شاید پاسخ آن آنا" در ذهن خلاق شما خلق شده. بذرم. مژده‌ها در نوشته‌های شما حاکی از روح تعالی‌جوی توست دوستِ خوب و خوب‌دوست.

 

جناب سید حمید مشتاقی‌نیا مدیر و نویسنده‌ی توانای وبلاگ خوب و متین «اشک آتش» سلام. اول: زیارت قبول. دوم: قرآن‌خواندن آن خانم فروشنده‌ی البسه جالب بود. سوم: همان برگشت برای یک «۰» در کارت بانکی نشان آن است توشه‌ی آخرت برای شما از هر توشه‌ی دیگری مرجّح است. چهارم: اساساً مشهد مقدس و گزارش زائر از آن حرم امام رئوف علیه السلام برایم جذبه دارد؛ حتی اگر زائر از خرید و حاشیه‌های زیارت بگوید. از زائرین دائمی آن دیارم و سالی سه بار آنجا. پنجم: نگارش شما شیوا و موجب شیدایی است. واو هم جا نگذاشتم. منسجم خاطره را شرح کردید. منشرح بودی و از سعه‌ی صدر برخوردار درین حکایت. مؤید باشید.

 

...

دامنه و قاسم بابویه

 


کشکولی دامنه با قاسم بابویه!

سلام مِه رخف ببخلیِ ساکن سید‌ولی لَت پِه!

تِه جلو دَری، من تحتِ تأثیرِ تِه در کَت کَتِ پِه!

بلکه هِم تحت تعقیبِ منی شوپِه و روزپِه!

پلنگی‌لباس چندِه‌هِم اِنه ترِه!

با اون آرم سلاح و زیتون‌چِلّه!

سلاح واسِه دفاعه، نه حمله!

زیتون‌چِلّه هِم برا صلحه، نه هَجمه!

یادت اِنه خواسّی شهید بَووشی آق قاسم‌بابویه؟!

اِسا خدا تِره مِجال هِداهِه بُووشی زنده!

هاکون ایمنی و امنیت همه رِه! مَلِه‌دِله!

دیروز دَهیی جنگل محل دلِه و ویژ کاردی رژه!

مِنم تِ پِشتِ سر دَرمِه این عکسِ دلِه، اینجِه!

راستی قبر من که قاسم معلومه پیش پای پدرمه!

تِه لابد شوونی خواشه برار پَلی که شهید هسّه وُو طلبه!

حواس دَوُوشه توشه‌ی پِرِ پِر بَوری قَوِر دلِه!

چون که دوش‌توره موش‌توره و یونجه بدَد نخوانّه اونجه‌مونجه!

مزاح بِیه! نه نزاع! این سِکّلمه از تِ رخِف و همرزم دامنه!

 

جواب قاسم بابویه: سلام عزیز برادر. من شر مر بلد نیمه. شهید شدن یه چیزی قشنگی میخاد که در من نیست. به ما گفتن زنده بمانید برای خائنان داخلی که در زمینه های مختلف برای از بین بردن حیات انسان تلاش می کنند که خود وکیل دیگرانند. شایدم ماندیم برای جنگ با اسرائیل هر کجا شد من تِه پشت سر درمه. باز هم سپاسگزارم. رفیق هلی تموم بهیه.

 

...

...

...

 

...

دامنه. | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

تانک، جت جنگده، موشک، ضدهوایی، نفربر و افزارآلات دفاع و بازدارندگی در قم

 

[در پاسخ به قاسم بابویه] سلام مجدد آق قاسم. جالب‌تر این که: تو دیروز بودی جنگل درون، منم دیروز بودم اینجه درون!

 

جناب آقا نبی آرشی سوادکوهی سلام. پس، برگشتی به شهر. رسیدن به خیر. ان‌شاءالله هرگز آندلسی‌شدن ملت خود و ملل مسلمین به دست غرب تبهکار و تیره‌وتباران آنان نباشیم. این قوم اهل غارت و حریص ثروت و آز، آیا سر عقل خواهد آمد! فکر نکنم بیاید. پس لااقل بشر شرقی زرنگ گردد و زیرک فرهنگ خود را به فرهنگ غرب نبازد. این بنده بگذرد آقا آرش!

 

در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر
آن حکمت وَحیانی فُرقان برگیر
از زاده‌ی موسی، قَبَسی را که به طور
موسی طلبید، از خراسان برگیر

طوسیات

استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

 

آستر | ۱ |

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >


به نام خدا. سلام. همه چیز به شکوفایی بند هست. کسی که درخت کاشت، درهرحال، شکوفایی‌اش را می‌خواهد؛ حالا یا سایه، یا میوه. جمعی اگر حزب زدند، شکوفایی را در نظر می‌گیرند، حالا یا قدرت، یا سبقت، یا خدمت، یا منفعت. آنانی که وارد کار می‌شوند به دنبال شکوفایی‌اند، حالا به رونق برسند یا نرسند. مقصد ولی شکوفایی‌ است. کلا" مردم جوامع، پیِ شکوفایی‌اند و می‌خواهند هر روز که آفتاب از فلق درمی‌آید تا در شفق گلگون می‌شود، خود و محیط خود را در هر زمینه‌ی علمی، معنوی، اقتصادی، سیاسی، اداری، ادبی، دامی، کشاورزی، کارگری، پرورشی و دینی و ایمانی در خودشکوفانی (=اوج توانانی) مشاهده کنند و غنچه‌ی امور را واشده و رسیده ببیند، نه کال و بسته؛ و این ناشی از همان حسّ کمالی انسان است. ازین‌رو، وقتی نقصی می‌بینند -چه درخود، چه در دیگری، چه در سطح عمومی- به سمت مذمّت و شماتت میل می‌کنند و روح انتقادی جامعه از همین نقطه‌ی ستودنی شروع می‌شود. بنابرین، انتقاد و مخالفت و گلایه در اصل حاکی از ایرادی است که در میزانِ اندک یا کج شکوفایی شکل گرفته باشد. هر چه شکوفایی و شکُفتن کمتر باشد سمت و سوی مردم هم، به سرزنش شدیدتر منتهی می‌شود. اگر در جامعه‌ای این روحیه‌ی نقد صحیح و انتقاد سالم، پایه و اساس باشد و به واسطه‌ی آن هیچ تقبیح و توبیخ و تهدیدی هم مطرح نباشد، میزان شکوفایی همه‌جانبه هم، افزایش می‌یابد. یادمان لابد باید باشد که مادران‌مان به ماها می‌آموختند سمت کار و دانشی بروید که به کمال شما بینجامد، جمال را که خدا خود می‌دهد، آن کمال است که به گردن آدم است که برگیرد. شاید این را هم از زبان بزرگ‌های خانواده و خاندان شنیده باشید که می‌گفتند: "وِن دِماغ دله اِت ذره فهم دَنیِه". درون مغزش یک ذره فهم نیست! آنان می‌خواستند با این مثَل به ماها یادآوری کنند که آستر کمال در بستر فهم نهفته است؛ آن را باید تقویت نمود و به شکوفایی رسید. مثلا" کسی که بلند می‌شود صدها کیلومتر در جاده می‌رانَد به زیارت مشرّف شود، میلِ شکوفایی خود کرده است؛ از روح تا جسمش با اوجِ رونق در کسب رضایت حضرت رضای آل محمد در مشهد مقدس. | ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ |

 

آستر | ۱ |

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. آقای عباس نیلفروشان -معاون عملیات کل سپاه- گفت: "به غربی‌ها هشدار می‌دهیم تجربه‌های گذشته را تکرار نکنید و با مهره‌ی سوخته‌ی منافقین مجدداً بازی نکنید؛ کاری نکنید که چکمه‌های دهه‌ی شصتمان را دوباره به پاهایمان کنیم وگرنه دوباره مجبور به التماس می‌شوید. ما اهل حساب و کتاب با دشمنان هستیم و طلبکار کسی نمی‌مانیم و طلبمان را وصول می‌کنیم."

 

با این سخنِ این معاون موافقم. البته با چند توضیح: ۱. هشدار به غرب، ضرورت داشت؛ که داد. غرب از روزی که انقلاب ایران بر شاه فائق آمد، همچنان روی گُسل‌های ما کار می‌کند، زیرا یک ایرانِ بانفوذ نمی‌خواهد خصوصا" وقتی رهبری ایران، جبهه‌ی چین و روس را با رفتارهای گیج‌کننده در برابر غرب تقویت می‌کند. ۲. سازمان ترور مسعود رجوی و مریم قجرعضدانلو از نظر من فقط برای دوره‌ی بازی هستند. غرب برای بازی و سرگرمی تنش با ایران، ازین اعضای به بن‌بست‌رسیده -که به علت شناعت کارکرد، حاضرند هر نقشی را علیه‌ی ایران قبول کنند- استفاده‌ی گذاری و عبوری می‌کند و بر فرض به وقتش برسد این گروه بدنام را از دایره، بیرون می‌اندازد. اما در دوره‌ی بازی، باید حواس ایران جمع باشد؛ زیرا اعضای این سازمان به علت تراکم نفرت، حاضرند شنیع‌ترین کارهای روسیاه را  با بالاترین انگیره صورت دهند. ۳. آن دهه چون تفنگ برداشته بودند، چکمه‌ها لازم شد. اما اینان این بار به جای تیر و تفنگ و ترور، اذهان مردم را نشانه گرفتند؛ پس نیازی به چکمه‌های دهه‌ی شصت نیست؛ این بار باید از راهِ درستکاری دست‌اندرکاران، راستی‌پیمایی نظام، خدمت شبانه‌روزی به ملت ایران و به کار گیری سیاستِ باز، بازی آنان را برهم زد. با ایدئولوژی بسته -که نه فقط دست مردم که دستِ دین را هم از پشت می‌بندد- هیچ بازی‌یی تمام‌شدنی نیست. ۴. "اهل حساب و کتاب با دشمنان" بودن نشانه‌هایی دارد؛ آن علائم را در عمل باید به مردم نمایاند. دردِ جامعه‌ی ما به تعبیر بنده: "گفتمانِ حرف"! است که انبوهی از سخنان بی‌اعتبار در پشت زبان بسیاری از رهبران ایران و با شدت بیشتر در کلام روشنفکران و روحانیان، انباشته شد و مردم را ازین‌همه سخنرانی‌ها و گفتارها خسته ساخته است. ۵. همین اخیرا" انبوه مردمی را در حرم امام رضا علیه السلام می‌دیدم فوج فوج وارد صحن می‌شدند که رفتار مذهبی خالص آنان آدم را به اِعجاب و شگفتی و شوق می‌انداخت. مردم مذهبی ایران هم مدارا را می‌خواهند، هم قاطعیت علیه‌ی عده‌ای که به تعبیری نُخاله‌ی جامعه شدند و به هیچ ادبی، مؤدّب نیستند و هیچ آموزه‌ای، آموزگارشان نیست. فراوانیِ احتمالی اینان در آینده، آینده‌ی ایران را با خطر گسستِ نسلی و عقیدتی و حتی هویت شکننده مواجه می‌کند. خدمات جمهوری اسلامی به کشور آنقدرها بی‌شمار است که اگر تبیین نشود، و بازگویی نگردد، پای محکمِ بخش زیادی از مردم را در برابر نُخاله‌‌ها -که معمولا" کفِ روی آبِ جوامع انسانی‌اند- خالی می‌سازد. بنابرین، باز نیز سخنم این است در برابر غلط‌کاری‌های غرب و سازمان‌های هم‌سودشان، باید قدرت و خدمت، همزمان و متوازن پیش روَد والّا حرف‌های نوع "عباس نیلفروشان"ها، از جنسِ شعار می‌شود و هیاهو. من سعی کردم درین متنم به آسترِ سخن بروم؛ این که رفته‌ام یا نه را نمی‌دانم. | ۸ خرداد ۱۴۰۲ |

 

لغت جیکمِرد: کشتن با له‌کردن. زخمی که چرکش بدجوری بیرون زده باشد.

 

جناب قربانی سلام. برای مردم حجت نمی‌شد. چون مردم متوجه بودند، امامان ع را به اجبار وادار به کاری می‌کردند که اگر نمی‌کردند کیان دین در خطر بود. و این به معنی پذیرش "خلافت" نبود زیرا خلافت خلاف اصل وصایت و امامت است. جناب قربانی سلام. با اشکال شما موافق هستم. خود قائلم غربال خدای جل و علا گشاد است و خیلی‌ها از آن عبور می‌کنند وگرنه دلیلی نداشت بسم الله الرحمن الرحیم نازل شود. احتمال می‌دهم حرف امام صادق ع ناظر بر تحول در افکار شیعیان باشد.

 

استاد احمدی سلام. این پست رسیدم سرشار شعَف شدم. کاش کمی صبری می‌کردی مرا هم می‌بردی کرمان و کنار قبر آن انسان شهید که همه‌ی زندگی‌اش درس برای ساختن و خودسازی است. اگر کاره‌ای بودم زندگی شهید حاج قاسم را مواد درسی تمام پایه‌های آموزشی اعلان می‌کردم. زیارتت قبول. در آروزی آن روزم که من هم قبرش را بغل کنم، کما آن که تابوتش را تبرک کردم.

 

شعری جناب استاد شفیعی مازندرانی

برای این عکسم سرود:

تبر بر دست اندر بزم یاران

نشستی در دیار لاله زاران

کنار شعله و چائی خوشدل

هزاران شکر می باید به هر آن

شفیعی مازندرانی
 
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. از شعری که درباره‌ی این صحنه نوشتید، خندیدم. جالب بود. هزاران شُکر را واقعا" عالی آوردید. همین طور هست. از شما متشکرم استاد. از جنابان: آسید موسی صباغ، آسید رضی سجادی، آقا محمد ابراهیم شهابی و آقا حجت رمضانی بابت ایجاد تفرّج و سخاوت، بسیار ممنون هستم. از حضور در محضر استاد حجت الاسلام آشیخ موسی بابویه دارابی هم درین جمع لذت بردم. عمرهمه‌ی تان دراز باد.

 

جناب شیخ مالک. من منتقد آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی بوده و هستم. اما ریشه‌ی بی‌بندباری از نظر من رفتار غلطا" در غلط سازمان صدا و سیما بوده که مرکز ترویج فساد شد. این سازمان ریشه‌ی مذهب را زد. امید است روزی بتوانم فرصت کنم پشت پرده با بیان کنم. البته در این جا شعار دادید که اگر اثبات کنید، کاری خوب در خواهد آمد ولی اگر فقط ادعا باشد، در همان حد حرف می‌ماند.

 

سلام جناب جلیل قربانی. جناب سید محمد خاتمی خاتمه یافت. خیلی وقته که بنده هست‌یادِ وی را برگزار کردم! مجلس ختمش را خواندم! زیاد خودت را به خیالات ندوز! به شما نمی‌آد! رفیق!

 

جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام. خواستم بی‌تعارف عرض کنم: از نظر نوشتن تعداد کتاب از زنده‌یاد دکتر شریعتی و شهید مطهری جلوتر افتادید. اما برای من این درد هنوز تازه است که چرا روحانیان با این حجم کتاب هرگز نتوانستند جای آن دو متفکر با پر کنند. من منتقد وضع کتاب و محتوا و نسخه و تکرار هستم که در نا"نوآوری" همه شبیه هم‌اند. پوزش صریح وارد شدم. البته خداقوت را تقدیم می‌کنم.

 

جناب مصطفی سلام. از لطفت ممنونم. ببخشید مدتی ازین صحن دور بودم. مدیر سالی چهار بار غِب می‌شود در چهار فصل. این هم از مرخصی مدیر است!

 

جناب استاد آسید حسین شفیعی دارابی سلام. بند سوم  پاسخ شما به عموزاده‌ام آقاحمزه، خبر مسرّت بخشی بود. خیلی خوشحالم ازین خبر که هم‌محلی‌ها وارد دانشگاه مَجازی شما شدند. همچنین بنده با اطلاع‌رسانی‌های تصویری (شامل هر نوع جلسه یا دعوت به لینک و نشست‌های علمی و...)  درین صحن موافقم و آن را نشان پویایی کار اعضای محترم و فرهیخته‌ی این مدرسه می‌دانم. از همین نقطه عرض کنم از پند و اندرزتان در مورد زیارت حرم رضوی ما رفقیان نیز متشکرم که خیرخواهی کردید و تذکار نافع فرستادید. همین‌طور است که هشدار دادید؛ باید آن لحظات را پاس داشت تا زیارت بعد.

 

جناب استاد آسید حسین شفیعی دارابی سلام. بند سوم  پاسخ شما به عموزاده‌ام آقاحمزه، خبر مسرّت بخشی بود. خیلی خوشحالم ازین خبر که هم‌محلی‌ها وارد دانشگاه مَجازی شما شدند. همچنین بنده با اطلاع‌رسانی‌های تصویری (شامل هر نوع جلسه یا دعوت به لینک و نشست‌های علمی و...)  درین صحن موافقم و آن را نشان پویایی کار اعضای محترم و فرهیخته‌ی این مدرسه می‌دانم. از همین نقطه عرض کنم از پند و اندرزتان در مورد زیارت حرم رضوی ما رفقیان نیز متشکرم که خیرخواهی کردید و تذکار نافع فرستادید. همین‌طور است که هشدار دادید؛ باید آن لحظات را پاس داشت تا زیارت بعد.

 

شاید به علت تأکیدی که رهبری معظم بر زنده‌نگه‌داشتن جنایت در حرم شاه‌چراغ شیراز داشتند، ضرب این مسکوک مزیّن به بارگاه آن حرم سرعت یافت. چون در پشت مسکوک تا ابد باقی می‌مانَد. الآنه البته این را بدهی پُفک و چی توز و مزمز و دستمال کاغذی هم نمی‌شود. ابراهیم‌آباد میامی شاهرود که کنار جوب نشستیم صبحانه خوردیم، یکی خریدیم گویا سی و پنچ هزار تومان. یعنی سه تا و نصف این. راستی کشکولی: چه زود ده‌هزار تومانی سکه‌ای دستت رسیده! من هنو ازین پول ندیدم. اصلا" پول ندارم؛ چرک می‌کند و عرق! من فقط کارت بانکی! آن هم حساب خالی!

 

سلام جناب علیرضا آهنگر. منظورم روشن بود. آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی در همین زمان زنده‌بودنش به نظرم مُرد. علت روشن است: گیر کرد چه کند. مثل مُحتضَر رفتار می‌کند. البته برای وی آزادی قائلم که هر چه قدرت دارد بکند، اما من مجلس ختمش را گرفتم و تمام. ختم سیاسی منظورم هست. چون دچار اعوجاج در تفکر شد.

 

 

به نام خدا. سلام. | آخر اردیبهشت ۱۴۰۲ | ابتدا در باغ آسید موسی صباغ و سپس توی باغ آقاحجت. از راست: آسید موسی صباغ. آقاحجت رمضانی. آقا محمد ابراهیم شهابی. عکاس: دامنه. نه فقط چای آتشی چسبیده بود چند استکان به کام رفت که بحث و کباب هم جذاب بود. خصوصا" لنزهایی که از سرِ انگشتان دست هنرورز جناب حجت می‌چرخید و چهره‌ها را هر آن، به قاب قلب می‌بُرد. از بذل بی‌کران همگان در آن روز خوب، ممنونم. آق سید رضی سجادی هم بود که رفته بود برای کاری. نیز لحظاتی هم از محضر جناب حجت الاسلام آشیخ موسی بابویه دارابی در همین نقطه بهره بردیم؛ با خاطرات و نکات. با ارادت: ابراهیم.

 

ابراهیم | طالبی دامنه دارابی, [۳۰.۰۵.۲۳ ۰۷:۲۳]
"آستر" سلسله‌پست بنده است در آغازین پست‌های روزانه‌ام در صحن مدرسه فکرت. دو شماره‌ی پیشین را هم یکجا آوردم تا هم دسترسی‌ام آسان شود و تنوع بحث، مشخص. امید است خداوند جل و علا قادرم سازد که بتوانم به آسترِ مباحث بروم و آنچه در فهمم می‌گنجد بیان کنم. والسلام.

ابراهیم طالبی دامنه دارابی


آستر | ۱ |
شکوفایی انسان و جامعه
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

 

به نام خدا. سلام. همه چیز به شکوفایی بند هست. کسی که درخت کاشت، در هر حال، شکوفایی‌اش را می‌خواهد؛ حالا یا سایه، یا میوه. جمعی اگر حزب زدند، شکوفایی را در نظر می‌گیرند، حالا یا قدرت، یا سبقت، یا خدمت، یا منفعت. آنانی که وارد کار می‌شوند به دنبال شکوفایی‌اند، حالا به رونق برسند یا نرسند. مقصد ولی، شکوفایی‌ است. کلا" مردم جوامع، پیِ شکوفایی‌اند و می‌خواهند هر روز که آفتاب از فلق درمی‌آید تا در شفق گلگون می‌شود، خود و محیط خود را در هر زمینه‌ی علمی، معنوی، اقتصادی، سیاسی، اداری، ادبی، دامی، کشاورزی، کارگری، پرورشی و دینی و ایمانی در خودشکوفانی (=اوج توانانی) مشاهده کنند و غنچه‌ی امور را واشده و رسیده ببیند، نه کال و بسته؛ و این ناشی از همان حسّ کمالی انسان است.

 

ازین‌رو، وقتی نقصی می‌بینند -چه درخود، چه در دیگری، چه در سطح عمومی- به سمت مذمّت و شماتت میل می‌کنند و روح انتقادی جامعه از همین نقطه‌ی ستودنی شروع می‌شود. بنابرین، انتقاد و مخالفت و گلایه در اصل حاکی از ایرادی است که در میزانِ اندک یا کج شکوفایی شکل گرفته باشد.

 

هر چه شکوفایی و شکُفتن کمتر باشد سمت و سوی مردم هم، به سرزنش شدیدتر منتهی می‌شود. اگر در جامعه‌ای این روحیه‌ی نقد صحیح و انتقاد سالم، پایه و اساس باشد و به واسطه‌ی آن هیچ تقبیح و توبیخ و تهدیدی هم مطرح نباشد، میزان شکوفایی همه‌جانبه هم، افزایش می‌یابد.

 

یاد هر یک از ما لابد باید باشد که مادران‌مان به ماها می‌آموختند سمتِ کار و دانشی بروید که به کمال شما بینجامد، جمال را که خدا خود می‌دهد، آن کمال است که به گردن آدم است که بر گیرد. شاید این را هم از زبان بزرگ‌های خانواده و خاندان شنیده باشید که می‌گفتند: "وِن دِماغ دله اِت سِسکِه فهم دَنیِه". درون مغزش یک ذره فهم نیست!

 

آنان می‌خواستند با این مثَل به ماها یادآوری کنند که آسترِ «کمال» در بستر «فهم» نهفته است؛ فهم، فهم، فهم. آن را باید تقویت نمود و به شکوفایی رساند. مثلا" ایت که کسی بلند می‌شود صدها کیلومتر در جاده می‌رانَد تا به زیارت مشرّف شود، در حقیقت میلِ شکوفایی خود کرده است؛ از روح تا جسمش؛ با اوجِ رونق برای کسب رضایت حضرت ربوبیت و حضرت رضای آل محمد در مشهد مقدس.

| ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ |

 


آستر | ۲ |

چکمه! و تفنگ!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. آقای عباس نیلفروشان -معاون عملیات کل سپاه- گفت: "به غربی‌ها هشدار می‌دهیم تجربه‌های گذشته را تکرار نکنید و با مهره‌ی سوخته‌ی منافقین مجدداً بازی نکنید؛ کاری نکنید که چکمه‌های دهه‌ی شصتمان را دوباره به پاهایمان کنیم وگرنه دوباره مجبور به التماس می‌شوید. ما اهل حساب و کتاب با دشمنان هستیم و طلبکار کسی نمی‌مانیم و طلبمان را وصول می‌کنیم.

 

با این سخنِ این معاون موافقم. البته با چند توضیح:

 

هشدار به غرب، ضرورت داشت؛ که داد. غرب از روزی که انقلاب ایران بر شاه فائق آمد، همچنان روی گُسل‌های ما کار می‌کند، زیرا یک ایرانِ بانفوذ نمی‌خواهد خصوصا" وقتی رهبری ایران، جبهه‌ی چین و روس را با رفتارهای گیج‌کننده در برابر غرب تقویت می‌کند.

 

سازمان ترور مسعود رجوی و مریم قجرعضدانلو از نظر من فقط برای دوره‌ی بازی هستند. غرب برای بازی و سرگرمی تنش با ایران، ازین اعضای به بن‌بست‌رسیده -که به علت شناعت کارکرد، حاضرند هر نقشی را علیه‌ی ایران قبول کنند- استفاده‌ی گذاری و عبوری می‌کند و بر فرض به وقتش برسد این گروه بدنام را از دایره، بیرون می‌اندازد. اما در دوره‌ی بازی، باید حواس ایران جمع باشد؛ زیرا اعضای این سازمان به علت تراکم نفرت، حاضرند شنیع‌ترین کارهای روسیاه را  با بالاترین انگیره صورت دهند.

 

آن دهه چون تفنگ برداشته بودند، چکمه‌ها لازم شد. اما اینان این بار به جای تیر و تفنگ و ترور، اذهان مردم را نشانه گرفتند؛ پس نیازی به چکمه‌های دهه‌ی شصت نیست؛ این بار باید از راهِ درستکاری دست‌اندرکاران، راستی‌پیمایی نظام، خدمت شبانه‌روزی به ملت ایران و به کار گیری سیاستِ باز، بازی آنان را برهم زد. با ایدئولوژی بسته -که نه فقط دست مردم که دستِ دین را هم از پشت می‌بندد- هیچ بازی‌یی تمام‌شدنی نیست.

 

"اهل حساب و کتاب با دشمنان" بودن نشانه‌هایی دارد؛ آن علائم را در عمل باید به مردم نمایاند. دردِ جامعه‌ی ما به تعبیر بنده: "گفتمانِ حرف"! است که انبوهی از سخنان بی‌اعتبار در پشت زبان بسیاری از رهبران ایران و با شدت بیشتر در کلام روشنفکران و روحانیان، انباشته شد و مردم را ازین‌همه سخنرانی‌ها و گفتارها خسته ساخته است.

 

همین اخیرا" انبوه مردمی را در حرم امام رضا علیه السلام می‌دیدم فوج فوج وارد صحن می‌شدند که رفتار مذهبی خالص آنان آدم را به اِعجاب و شگفتی و شوق می‌انداخت. مردم مذهبی ایران هم مدارا را می‌خواهند، هم قاطعیت علیه‌ی عده‌ای که به تعبیری نُخاله‌ی جامعه شدند و به هیچ ادبی، مؤدّب نیستند و هیچ آموزه‌ای، آموزگارشان نیست. فراوانیِ احتمالی اینان در آینده، آینده‌ی ایران را با خطر گسستِ نسلی و عقیدتی و حتی هویت شکننده مواجه می‌کند. خدمات جمهوری اسلامی به کشور آنقدرها بی‌شمار است که اگر تبیین نشود، و بازگویی نگردد، پای محکمِ بخش زیادی از مردم را در برابر نُخاله‌‌ها -که معمولا" کفِ روی آبِ جوامع انسانی‌اند- خالی می‌سازد.

 

بنابرین، باز نیز سخنم این است در برابر غلط‌کاری‌های غرب و سازمان‌های هم‌سودشان، باید قدرت و خدمت، همزمان و متوازن پیش روَد والّا حرف‌های نوع "عباس نیلفروشان"ها، از جنسِ شعار می‌شود و هیاهو. من سعی کردم درین متنم به آسترِ سخن بروم؛ این که رفته‌ام یا نه را نمی‌دانم.

| ۸ خرداد ۱۴۰۲ |

 

 

آستر | ۳ |
حکومتِ آب و نان و نام!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. من معمولا" (نه ببخشید، من دائما") به هر نکته‌ای که تنِ دیوار، پشت کامیون، لای آسانبَر (=آسانسور) و یا جدار شیشه و کنار جاده چسبانده شود، توجه نشان می‌دهم؛ از جمله همین نکته که در تصویر انداختم. رفیقان راهی رستوران هتل بودیم. دیدم بر تابلوی آسانسور این عکس چسبانده است. اول نمی‌دانستم امام علی ع در کجا و به کی این سخن را فرموده‌اند. وقتی به متن منبع مراجعه کردم فهمیدم نامه‌ی ۵ امام علی ع در نهج البلاغه است به "اشعث بن قیس" عاملِ حکومتی ایشان در آذربایجان که این‌گونه به فارسی برگردان گردید:

 

"حوزه‌ی فرمانروایی‌ات طُعمه‌ی تو نیست، بلکه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هر چه خواهى مردم را فرمان دهى. یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى، مگر آن که، دستورى به تو رسیده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند عزّ و جلّ و تو خزانه‌دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى. امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم. والسلام."

 

حضرت امام علی ع درین هشدار سه اقدام مهم براى اشعث به عنوان یک فرماندار در نظر گرفت: یکی این که «تو حق ندارى درباره‌ی مردم، استبداد به خرج دهى»، دومی این که «در کارهاى خطیر، حق ندارى بدون اطمینان وارد شوى»، و سوم هم این که «تو از خزانه‌داران خدا هستى باید آن را حفظ کنى».

 

خواستم به آسترِ این سخن رفته باشم تا گفته باشم حکومتِ آب و نان و نام! از چشم‌ها می‌افتد. انقلاب اسلامی نویدی برای این رهایی‌ست. این فقط، خدمت به خلق و خشنودی خالق است که قدرت را پذیرفتی نگه می‌دارد. هر حکومتی، حاکمان خود را برای چپاولِ نان و آبِ مردم، آزاد بگذارد و دست آنان را از تصرفات، باز ندارد و به مَحکمه و محکومیت نسپُرد و راحت بگذارد آنان از قِبَلِ قدرت، نامِ خود را پرآوازه کنند و از آبشخورِ حکومت، نانِ خود را پرشماره، عمر خود را کم می‌کند و اندک اندک نفس‌هایش به شماره می‌افتد و به احتضار و حرمان و هذیان می‌افتد ۱۰۰%.

| ۹ خرداد ۱۴۰۲ |

 

محمدتقی آهنگر: سلام  صباح النور به نکته کلیدی اشاره داشتی توازن قدرت و خدمت  اگر همان اندازه شیفته قدرت هستن به همان میزان شیفته خدمت به خلق الله باشند گزینه ی خوبی برای خروج از بن بست هاست ولی متاسفانه انچیزی که الان در جامعه مشاهده میشود چقدر حکومت دوره عثمان در ذهن تبادر می شود ( منظورم مسئولین هستند نه مردم ) بهره می بریم از مطالب نابتان همچون گدشته ارادت.
 
پاسخی به این پست
 
جناب آقا جلیل قربانی سلام. چنانچه خود حرفه‌ای‌تر از من بلدید، اساساً وجوبِ تحلیل برای همین است که آدم بی‌آن‌که از پشت صحنه باخبر باشد، احتمالات خود را تحت عنوان تحلیل مطرح کند. این که می‌گویند فلانی شمّ تحلیلی دارد، واسه همین است. همان «بعید است» شما صحیح است. بارها گفتم از نظر بنده بهترین مسیر، مسیر مستقیم گفت‌وشنود با آمریکاست، اروپا نیاز نیست درین روند حضور باشد. پیامبر اکرم ص با دشمنان خود حرف می‌زد. اما اگر آمریکا همچنان شریرانه رفتار کند، بهترین پیشدار جبهه‌ی ضد آمریکایی همچنان آیت الله سید علی خامنه‌ای است که در میان روحانیون حال و حاضر جهان، قوی‌ترین فکر و زیرک‌ترین فن را دارد. بازی با بازیگران را بلد است. باید برای وجود چنین رهبری حقیقتاً مراقب و مناسب به خود بالید.
 
محمدتقی آهنگر:سلام مجدد  یک انسان خردمند برای تعدای معلم است اما برای او همه معلم هستند هم یاد می دهی و هم یاد می گیری ارادت.
 
توحید | طالبی: جناب آقا محمد تقی سلام. از نکات ارزنده‌ات در نوشتارها بهره می‌گیرم. اساساً حال من نسبت به هر آن کس که رفیقم هست این است وی را آموزگارم بدانم و بارها ازو بیاموزم؛ جز این رفاقت مایه‌اش فطیر است. از نگاه‌های بارز شما به مطالب بنده بسیار متشکرم. آن کامنت بالایت هم رؤیت شد. درود. راستی در مشهد مقدس ذکر خیر تو و خانم گرامی‌ات هم در میان خانم‌های رفیقا شد.
 
جناب آقا غلام یزدانی سلام زیارت در مدینه‌ی منوره چنان ژرفایی دارد که بشر از درک کامل آن عاجز است. تا می‌توانی به یاد ما باش. تقبل الله رفیق. این تپه که انگاری خاک‌برداری شده است،کجاست؟ در آرزوی مدینه می‌مانم عینِ اویس قرَن.
 
 
سلام تقدیم محضر استاد حجت‌الاسلام سید علی صباغ. انسان خلیق که سلوکش در رفتار با مردم، درس است و جاذب. التماس دعا جناب آقاغلام دوست شفیق. به حاج آقا صباغ سلام گرمم را حتماً و حتماً برسان تا برای‌مان دعا کنن. والسلام.
 
دامنه | سلام اعی باز. ها؟ جناب جلیل، دم به دم اصلاح می‌کنی! چی مگه بود اصلاحش کردی؟ شما اصلاحات‌چی‌ها کار و باری به جز اصلاحِ «اصلاحات»! ندارید! آقاسیدمحمد خاتمیِ شما خواست اَبروی جمهوری اسلامی ایران را بند بکشد و کمانی در بیاورَد، نخِ «تا» (=همونی که زنان خاش دیم کشِنّه و صاف و صوف کانّه) پاره شد و آبروی جمهوری اسلامی ایران را خراش داد. کشکولی.

 

توحید | طالبی: سلام جناب سیروس رجبی. رمز و رازی حرف می‌زنی! فردا امامزاده سیدحمزه‌ی اسرم پِلا می‌دن، برو حتماً به قول جناب امیر رمضانی: حتمن! چون با تنوین مشکل دارند!
 
دامنه |: مجدد سلام جناب جلیل قربانی. از پاسخ علمی شما به پستم لذت بردم. بند ۱ فرمول بود. ثبت می‌شود این متنت.
 
یک مزاح: اگر در جمعی بگوییم آقا قربانی چنین و چنان گفت... . طرفِ ما فوری می‌گوید: کدام قربانی، قربانیِ مدرسه فکرت؟ پاسخ می‌شنود: آره، همون. همون که «برجام» و «لیبرال» و «شارلاتان» سه لغت همیشگی است در وِرد زبانش!
 
جناب آقاجلیل قربانی سلام. شوخی: «آسیدسوال»! رو ببر پیش آسید رسول، آشناش کن!
 
جلیل قربانی: اگر سوال شد که سیدسوال کیست، می‌گویم: سیدرسول! اصلاح شد، ممنونم!

 

جلیل قربانی: سلام آقای طالبی، صبح به خیر. از قضا؛ ما سال‌هاست که چنین عبارت‌هایی را از شیفتگان خدمت به مردم که در مسیر رسیدن به میز خدمت‌گزاری مردم هستند، می‌شنویم. اما این لاکردار‌ها وقتی به کرسی ریاست می‌رسند، چونان عاشقی که سال‌ها در فراق معشوق به‌سر برده و به مجرد رسیدن به وصال معشوق، شب [در این‌جا، دوره] وصل را فقط برای خود غنیمت می‌دانند. این گندم‌نمایان جوفروش، گویی در تمرین صدارت (صدرنشینی) بودند؛ «تلبیس» کرده و پوستین شیفتگی خدمت از تن به در کرده و ردای قدرت و رخت عشرت بر تن می‌کنند.

 

 

آستر | ۳ |
حکومتِ آب و نان و نام!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. من معمولا" (نه ببخشید، من دائما") به هر نکته‌ای که تنِ دیوار، پشت کامیون، لای آسانبَر (=آسانسور) و یا جدار شیشه و کنار جاده چسبانده شود، توجه نشان می‌دهم؛ از جمله همین نکته که در تصویر انداختم. رفیقان راهی رستوران هتل بودیم. دیدم بر تابلوی آسانسور این عکس چسبانده است. اول نمی‌دانستم امام علی ع در کجا و به کی این سخن را فرموده‌اند. وقتی به متن منبع مراجعه کردم فهمیدم نامه‌ی ۵ امام علی ع در نهج البلاغه است به "اشعث بن قیس" عاملِ حکومتی ایشان در آذربایجان که این‌گونه به فارسی برگردان گردید:

"حوزه‌ی فرمانروایی‌ات طُعمه‌ی تو نیست، بلکه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هر چه خواهى مردم را فرمان دهى. یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى، مگر آن که، دستورى به تو رسیده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند عزّ و جلّ و تو خزانه‌دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى. امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم. والسلام."

حضرت امام علی ع درین هشدار سه اقدام مهم براى اشعث به عنوان یک فرماندار در نظر گرفت: یکی این که «تو حق ندارى درباره‌ی مردم، استبداد به خرج دهى»، دومی این که «در کارهاى خطیر، حق ندارى بدون اطمینان وارد شوى»، و سوم هم این که «تو از خزانه‌داران خدا هستى باید آن را حفظ کنى».

خواستم به آسترِ این سخن رفته باشم تا گفته باشم حکومتِ آب و نان و نام! از چشم‌ها می‌افتد. انقلاب اسلامی نویدی برای این رهایی‌ست. این فقط، خدمت به خلق و خشنودی خالق است که قدرت را پذیرفتی نگه می‌دارد. هر حکومتی، حاکمان خود را برای چپاولِ نان و آبِ مردم، آزاد بگذارد و دست آنان را از تصرفات، باز ندارد و به مَحکمه و محکومیت نسپُرد و راحت بگذارد آنان از قِبَلِ قدرت، نامِ خود را پرآوازه کنند و از آبشخورِ حکومت، نانِ خود را پرشماره، عمر خود را کم می‌کند و اندک اندک نفس‌هایش به شماره می‌افتد و به احتضار و حرمان و هذیان می‌افتد ۱۰۰%.

| ۹ خرداد ۱۴۰۲ |


 

مشهد مقدس. بازار امین. عکاس : سید علی اصغر

 

 

دامنه. عکاس : سید علی اصغر

 

 

 آبسرد. محل ترور دانشمند هسته‌ای

دکتر محسن فخری‌زاده. | ۷ خرداد ۱۴۰۲ | عکاس: دامنه

 

 

آبسرد. محل ترور دانشمند هسته‌ای دکتر محسن فخری‌زاده

 

 

دامنه. سید رسول هاشمی. هتل گلشن رضوی

 

 

دامنه. حسن آهنگری. هتل گلشن رضوی

 

 

مشهد مقدس

| ۳ خرداد ۱۴۰۲ |

 

 

مشهد مقدس | ۳ خرداد ۱۴۰۲ | صحن مسجد گوهرشاد

 

 

تابلوی راهنمایی روستای داراب‌کلا

| ۲۹  اردیبهشت ۱۴۰۲ |

در سه‌راه جاده بین المللی مشهد مقدس

 

 

شهر اسفراین | ۱ خرداد ۱۴۰۲ | عکس از : دامنه

 

 

شهر سبزوار فاصله تا قم و کربلا و نجف و بیت‌المقدس | ۴ خرداد ۱۴۰۲ | عکس از : دامنه

 


 

غیث (قیس) اهل ناصریه‌ی بصره‌ی عراق

مشهد مقدس | ۴ خرداد ۱۴۰۲ | دارالزهد. عکاس: دامنه

 

 

مشهد مقدس |۲  خرداد ۱۴۰۲ |

دامنه دارابی. سید علی اصغر شفیعی

 

 

مشهد مقدس | ۱ خرداد ۱۴۰۲ |

از راست: سید رسول هاشمی دارابی. حاج شیخ احمد آهنگر دارابی

حسن آهنگر دارابی. سید علی اصغر شفیعی دارابی. آلاچیق هتل گلشن

 

 

 

مشهد مقدس | ۳ خرداد ۱۴۰۲ | دارالزهد

 

 

...

 

 

| آخر اردیبهشت ۱۴۰۲ | ابتدا در باغ آسید موسی صباغ

و سپس توی باغ آقاحجت

از راست: آسید موسی صباغ.

آقاحجت رمضانی. آقا محمد ابراهیم شهابی. عکاس: دامنه

 

 

راهی مشهد مقدس زیارت رضوی نوزده.

| ۴ خرداد ۱۴۰۲ | خلیل‌شهر بهشهر.عکاس: دامنه

 

 

سرِ قبرِ پسرعمه‌ام مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی دارابی. عکاس: دامنه

 

شرح برخی از عکس های بالا: غیث (قیس) اهل ناصریه‌ی بصره‌ی عراق با خانم و خواهرش در مشهد مقدس توی دارالزهد با ما مقدار زیادی نشست. حاج شیخ احمد آهنگر با او به عربی فصیح! حرف می‌زد و آق سیدرسول هاشمی هم سریع و صریح! با آن الفبای خودمونی! برای‌مان برگردان می‌کرد. قیس، هشت بار به زیارت امام رضا ع آمد. سرِ قبرِ پسرعمه‌ام مرحوم آق سید محمدباقر شفیعی حاضر شدم. راهی مشهد مقدس زیارت رضوی نوزده، در خلیل‌شهر بهشهر هم عکسی جمعی خانوادگی انداختم. با سید سرِ اَسرار، سرّهایی سر دادیم و به همسر دردمند و بامتانت وی گفتم همه‌ی چشم‌های بیت سید شریف به توست؛ کاری با غمِ جوادت کن که آنان با دیدن تو به آرامش پیشین برگردند وگرنه تا تو به زندگی عادی برنگردی، تلخی قلوب آنان همچنان باقی می‌مانَد و دیری نمی‌پاید که ایشان را از پای در می‌آورَد. قول داد چنین کند. نشستن در جوار حاج سید رسول هم برای خود دنیایی دارد. در شهر  آبسرد، محل ترور دانشمند هسته‌ای شهید دکتر محسن فخری‌زاده نیز حضور یافتیم و حرمت آن عالمِ عامل را پاس داشتیم.

 

سید علی اصغر شفیعی: سلام رفیق شفیق روشن دل در محضر شما کماکان پخته تر می شوم .چه بفرمائید و چه حضور داشته باشید و سکوت کنید همیشه برایم آموختنی است .انگیزه و انرژی ی که با تو بودن دریافت می کنم توصیف ناپذیر است .وقتی بر آستان امام ع رسیدیم فرمودی سید جلوبیا و حرکت کن
تنم لرزید درحیرانی رفتم دلم را فرمانده وجودم کردی گام قوی تری گرفتم اما همراه با گریه اشک می ریختم وقتی به حضور رسیدم لال شدم و گلایه جایش را به تمنا داد احساس می کردم تشیع جنازه آقا جواد است و امام ع حضور دارند دلم آروم شد اما چشمم می بارید از شوق دریافت هدیه عاشقانه ...مرا یاری دادید با دوستان بهتر از جانم و جانم را به معنویت دین اسلام دوباره پیوند زدیددستم را به بهترین انسان مقدس ، امام همام آقا حضرت رضا علیه السلام سپردید تا زندگی را درک کنم .
الهی حاجت روا شوید عشق من.
 
کار و بار دولت‌ها همیشه سکه است

نوشته: جلیل قربانی

۱- بالاترین سکه در کشورها، معمولاً برابر با یک واحد پولی هر کشور ضرب و منتشر می‌شود و سکه‌های کوچکتر با ارزشی معادل نیم تا یک‌صدم واحد پولی هر کشور ضرب می‌شود. ضرب سکه با ارزش بیش از یک واحد پولی، در برخی کشورهای دچار تورم مزمن انجام می‌شود.

۲- در ایران هم پس از انتخاب ریال به عنوان واحد پول از زمان رضاشاه، علاوه بر یک ریالی، سکه ۵۰ دیناری که نیم‌ریال بود هم ضرب شد. به‌تدریج با بروز تورم مداوم، در ۸۰ سال گذشته و کاهش قدرت خرید ریال ایران، این سکه‌ها تا ۲۰ برابر واحد پولی در پیش از انقلاب رایج شد.

۳- تورم افسار گسیخته پنجاه سال اخیر موجب شد که اسکناس‌ها، جای خود را به سکه‌ها دادند و جالب آن که این سکه‌ها بدون توجه به ارزش رایج تا چندین برابر ارزش اسمی آن، خرید و فروش می‌شود. [در دوران دانشجویی، دوزاری را تا ۲۰ ریال برای تلفن می‌خریدیم]

۴- دولت‌ها که همیشه دست بالا را در شارلاتانیسم داشته و دارند، برای ضرب این سکه‌ها، دنبال پوششی برای ناتوانی خود در مدیریت شاخص‌های پولی و تورم هستند و با ابزارهای عوام‌فریبی مانند ضرب سکه به مناسبت‌ها، این کار را توجیه می‌کنند‌؛ به فرموده امام علی(ع)؛ «کلمة‌الحق، یُراد بها الباطل»!

۵- من تمام سکه‌های ضرب‌شده  پیش و پس از انقلاب را دارم و مناسبت انتشار اولیه آنها را هم می‌دانم.

 

توحید | طالبی: هم مردم را با تسویه‌ی مال به حج می‌فرستین، هم آنان را «خوک» و خنزیر و «میمون» می‌پندارین؟! حتی اگر این نسبت‌ روایت به امام صادق علیه‌السلام، راست هم باشد -که من قبول ندارم که حرف امام صادق علیه‌السلام باشد- شماها چرا تا چِک می‌افتین مردم را چنین می‌پندارین؟! به نظرم هر فرد این کشور خود را در بلندا ببیند و دیگران را حیوان بپندارد، خیلی زیاده‌روی است. گرچه منظور شاید در میان نبود، ولی این گونه مردم مؤمن و متدین که با جان و دل و با هزینه‌ی بسیار بالا به حج رفتند را به خوک و میمون تشابه کنید، جای بسی اسَف است. تا کی می‌خواهید یاد بگیرید روایت را، باید خوب سبک و سنگین کرد، نه این که هر بار شولای مرشدی پوشید و خود را تنزیه و بقیه را تشبیه کرد!

 

آقا احمدی لابد خبر داری آقای قربانی هر چه زور می‌زند برای «اصلاحات» حامی و پیرو جمع کند، نمی‌تواند! چون اساساً خودش هم خوب می‌داند اصلاحات، مصلحان می‌خواهد که در درون جناحی که خود را اصلاح‌طلب می‌خواند، من مصلح نمی‌بینم. اگر دست‌شان برسد مسلّح می‌شوند! نه مُصلِح! جناب احمدی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱ استادی داشتم به اسم دکتر ستوده‌کار که از آمریکا آمده بود؛ می‌گفت جهان از دهکده هم کوچک‌تر می‌شود؛ می‌شود نمایشگاه. چون دهکده دیوار و بارو دارد، اما نمایشگاه با یک پرده برزنت از هم تفکیک‌اند! یعنی این همه گسترده فروریختن مرزها.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حجت‌الاسلام دارابکلایی سلام. گرچه بنده تا حدودی مطللع‌ام، اما چون در حساب کاربری عنوان «دکتر» را برای نام خود برگزیدید، چنانچه ممکن می‌دانی نسخه‌ی مدرک دکتری و رشته و عنوان تز دفاع خود را درین صحن رونمایی فرمایید.
 
ابراهیم | طالبی دامنه دارابی: و جالب‌تر این است جناب آقا جلیل قربانی شعارش لیبرالیسم است، ولی ناخودآگاه سخن از کدخدا می‌کند! برای من شگفتی دارد لیبرالیست‌ها! هم کدخدا دارند. آخه آدم لیبرال که تن به کدخدا نمی‌دهد! از همه چیز آزاد است. آقااحمدی! فکر کامبِه! جناب قربانی لابد آمریکا را کدخدای بالذّات می‌پنداره! کشکولی.

 

جناب جلیل قربانی سلام عصرگاهی. بنابرین، با تزِ عرفانی شیخ عطار نیشابوری که خودِ راه می‌گوید چه گون باید طی کرد، «اصطلاحات» هم نیازی به «سَر» و سرپرست ندارد. نتیجه: جنبشِ بی‌سر به قول مولوی جنبشش چون جنبش کژدُم بوَد. این بنده بُگذرد!

 

جناب استاد احمدی سلامی دیگر. خبری ناگوار بود. آثار مرحوم سید عبدالعلی قوام را همیشه می‌خواندم. کتاب‌هایش جزوِ منابع کنکور دوره‌ی ارشد سیاسی و دکترای سیاسی بود. کتاب «سیاست تطبیقی» او برایم یک درس بزرگ بود در دهه‌ی هفتاد. روحش شاد. سپاس از اطلاع‌رسانی و تدوین پست بزرگداشتش.

 

نگاه من به شکل‌گیری نوین حزبی

سلام. با تشکر از شما جناب قربانی که دست به نوشتن و انتشار متن علمی درباره‌ی حزب زدید. بند دایره‌ی مشکی متن جناب‌عالی، از همه لازم‌تر است. در نگاه من، برای جامعه‌ی جدید ایران دست‌کم تأسیس پنج حزب فراگیر با سرشاخه‌های مشخص و با نیروهای بارز با توجه به شکاف‌های سیاسی لازم است:

حزبی با گرایش مذهبی لیبرالی
حزبی با گرایش مذهبی سنتی
حزبی با گرایش مذهبی نوگرایی
حزبی با گرایش نخبگانی
حزبی با گرایش کارگری

پیش‌شرط این حزب‌ها این است که خود را مخل ارتش و سپاه نپندارند، چنانچه دو حزب آمریکا و احزاب فراوان اروپا همواره هواخواه ارتش خود هستند. نیز با توجه به تئوری ولایت فقیه این پنج حزب باید در مدار تعریف‌شده فعال باشند و خود را با رهبری نظام، شاخ نکنند. این دو پیش‌زمینه را زان رو گفتم چون جامعه‌ی ایران را خبر دارم و احزاب هم نمی‌توانند فراتر از موقعیت فکری جامعه‌ی خود جهش زنند. متنم را عجالتاً نوشتم، جای تبیین دارد که فرصت آن فراهم نیست. از نوشته‌ی شما بازم تشکر دارم جناب قربانی.

 

آستر | ۴ |

دارالعلوم یا دارالفنون؟!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. علم کم‌کم زندگی مردم را دستکاری کرد؛ از ابزار بگیر تا باور. بشر هر چه از گذشته دورتر می‌شود به علومِ بیشتر، نزدیک‌تر می‌گردد. گویا دیگر نمی‌توان کاملا" سنتی پرورش یافت و در سنتِ قشنگ و بی‌آلایش گذشتگان بال و پر درآوُرد. زندگی متأثر شد از دانش‌ها و علوم. اما آیا علوم کافی‌ست؟ جامعه حتی اگر هزاران دارالعلوم بسازد، باز پای دومش می‌لنگد. علت این است علوم به دنبال خود فنون می‌آورَد. جامعه‌ای که علوم داشته باشد اما فنون نه، به وابستگی -حتی پوسیدگی- دچار می‌شود. امروزه هزاران فن، زندگی را می‌چرخانَد. حال چطور می‌توان به روشی در کشورداری تن داد که در آن آموزش فنون، بی‌پایه باشد و گرایش تحصیل‌کنندگان به آن، بی‌علاقه. آیا فکر نمی‌کنید آن صدراعظم بزرگ که کوشیده بود به جای دارالعلوم، دارالفنون بزند، این مسیر را از پیش برآورد کرده بود؟! مردمِ بی‌فن و فنون مانند ماهیِ بی‌آب خواهند بود که آبشُش‌شان باد خواهد کرد. همین حالا یا با تخیّل یا با دیده‌ی بینا، تمام خانه‌ی خود را یک نظری بیندازید، با این‌همه وسایلی که خانه‌ها چیدمان شده آیا به این نتیجه نمی‌رسید که فن نیاز داریم؟! حالا مسیر آموزش کشور (چه مدرسه، چه دانشکده، چه حوزه) را در نظر بگیرید، آیا واقعا" دانش‌آموختگان به‌درستی برای کسب علم و فن چینش شده‌اند؟! این نقص باید برطرف و این ضعف باید ترمیم شود؛ حتی حوزه‌ی علمیه هم به علت دنیای جدید نیاز به آموختنِ فن و فنون دارد.

 

حالا دو مثال می‌آورم:

 

یکی این است در همین مدت پس از انقلاب -که چهل و اندی سال شد- وزارت آموزش و پرورش -که به تعبیرم رگ حیاتِ چگونه‌زیستن است- ۱۷ وزیر در خود دید! ۴ تای آن فقط در همین دولتِ "دستور" طی نزدیک ۲ سال اخیر دست به دست شد! روندی شکننده. چگونه با این وضع لرزان و بی‌ثبات و اغلب دچار حاشیه‌های جناحی و ناکارامدی، می‌توان یک ساختار آموزشی مستحکم و دارای نظم پولادین شامل سه ضلع پرورشی، آموزشی، حرفه‌وفنّی ایجاد کرد و به‌درستی آن پیش راند؟!

 

دومی این است من احتمالاتم این است سیاست رتبه‌بندی برای معلمان، دیری نخواهد پایید که بدل به تصفیه‌حساب‌های شخصی و جناحی شود و به جای ارزیابی درست و اعتبارسنجی عیارمند و آبرومند، معلمان را بیچاره کند، چرا که ارزشیابی‌ها در چنبره‌ی تفکرات غلطی خواهد افتاد که شبیه گزینش‌های دهه‌ی شصت می‌شود که امام خمینی ره مجبور شده بودند به علت نقص عجیب و غریب گزینشگرانِ خشکه‌مغز و خیره‌سر، آن را به مدت نامعلومی تعطیل کند. برای رفتن به آستر این متنم هنوز جا دارد که از آن می‌گذرم.

| ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ |

 

جناب سید سعید شفیعی سلام. نظر شما را درست می‌دانم. نیز خوشحالم نگرش باز و مسئولانه‌ای دارید. منظور من هم، فعالیت حزب در قالب قانون بود که جناب آقای قربانی هم دیروز در نظرش مطرح کرد. اگر غیر ازین باشد به جای جهش، تنش در کشور رخ می‌دهد. همان‌طور که مستحضرید برخی از حزب‌ها طی همین دو دهه‌ی اخیر در درون نظام شکل گرفتند ولی عمده‌ی تلاش‌شان را بر درگیری با ولی فقیه گذاشتند. این شیوه سیاست‌ورزی، به دور از عقلانیت است که خود جناب‌عالی هم آن را رد می‌کنید. احزاب در درون وضع موجود شکل می‌گیرند تا بتوانند با تفکری که خلق می‌کنند وضع مطلوب را آرام آرام بسازند. از هم‌بحثی با شما دوست فرهیخته خرسند گشتم. هر کجایی تندرست باشید و ظفرمند. نیز آقا سید سعید سلام مجدد. نکته‌ات درین مطلب بسیار برای من اهمیت داشت. فکر شما را درین‌باره می‌ستایم. عالی فرمودی. باید هم خوی و خصلت شهید حاج قاسم در آنان ظهور کند، وگرنه مردم فرق آن مرد بزرگ را با کسانی که میز قدرت را جیب ثروت! ساختند، به‌خوبی خبر دارند و حتی بیزاری می‌جویند. نظام هرچه بیشتر با چنین جیب‌بُران! تعارف کند، در واقع عرصه‌ی خود را تنگ‌تر می‌کند. از روشن‌بینی شما متشکرم.

 

جلیل قربانی: سلام آقای طالبی، روز به خیر. این نوشته جناب‌عالی، انگیزه‌ای شد تا از صبح تا حالا به نوشتن این متن مشغول شوم.

 

نظام آموزشی سردرگم
نوشته: جلیل قربانی

۱- یک سوال؛ شما دیپلم کدام نظام آموزشی هستید؟! به دنبال پاسخ این سوال نباشید، مهم نیست!

 

۲- از نظام‌های قدیم آموزشی که از قضا تا حدودی شبیه نظام جاری آموزشی کشور است، بگذریم، از اواخر دهه ۱۳۴۰ نظام آموزشی ایران به سه دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان/ هنرستان تبدیل شد.

 

۳- در دوره راهنمایی قرار بود که دانش‌آموزان در کنار درس‌های تئوری با فعالیت‌های کارگاهی آشنا شوند، اما هیچ‌گاه این کارگاه‌ها در مدارس ایجاد نشد. البته در آن زمان، مشاوران تحصیلی، ماهی یک بار در مدارس راهنمایی حاضر می‌شدند و با معرفی مشاغل و رشته‌های تحصیلی به دنبال آشناکردن نوجوانان با آینده شغلی و تحصیلی آنان بودند. این روش به تدریج رنگ باخت و تقریباً کنار گذاشته شد.

 

۴- هنرستان‌ها از دهه‌های گذشته، یکی دیگر از روش‌های آماده‌سازی جوانان برای ورود به بازار کار بود. در دوره اصلاحات، با ایجاد نظام کار و دانش، مقرر شد که دانش‌آموزان متناسب با علاقه و توان خود وارد هنرستان‌ها شده و حداکثر تا فوق دیپلم درس بخوانند و به عنوان تکنیسین وارد بازار کار شوند.

 

۵- در دوره احمدی‌نژاد، برای ایجاد تاخیر در دورود بیکاران به بازار کار، این دانش‌آموزان که دوره پیش‌دانشگاهی را هم نگذرانده بودند و حداکثر باید فوق دیپلم می‌شدند، وارد دوره‌های تکمیلی لیسانس و بالاتر شدند.

 

۶- لازم به گفتن است که در استانداردهای کار و تحصیل در دنیا به ازای هر یک مهندس، پنج تکنیسین وجود دارد، این نسبت در کشور ما دست‌کم برعکس است؛ به ازای هر پنج مهندس، فقط یک تکنیسین وجود دارد.

 

۷- کمبود نیروی کار ماهر در کشور، مشکلی است که اکنون کارخانه‌ها با آن روبرو هستند. دانش‌آموختگان دانشگاهی به دنبال پشت میز نشینی (یقه سفید) هستند و میلی به کارگری (یقه آبی) ندارند.

 

۸- اگر مهاجرت نیروهای متخصص از کشور به کشورهای پیشرفته، مشکل بزرگ کشور شده؛ مهاجرت تکنیسین‌ها مشکلی در کنار آن است، چرا که آنها نیز با دریافت کارت سبز و آبی می‌توانند به راحتی گذرنامه کشور دیگر بگیرند.

 

۹- وزیران بی‌کفایتی مانند حاج‌بابایی با تغییر نظام آموزشی، به‌جای رفع مشکلات دوره راهنمایی، با حذف آن، علاوه بر ایجاد عدم تناسب در بین گروه‌های سنی دانش‌آموزان، نظام آموزشی را ناکارآمدتر از گذشته کرده‌اند.

 

۱۰- نادیده‌گرفتن استانداردهای بین‌المللی از جمله، سند توسعه آموزشی ۲۰۳۰ یکی دیگر از عوامل دور ماندن نظام آموزشی ایران نسبت به دنیا هست که نارسایی ناشی از آن اکنون دیده می‌شود. برخلاف دیگر کشورها، مدارس ایران دیگر مرجعیت آموزشی ندارند و افراد برای کسب مهارت به دنبال آموزش‌های کامل در آموزشگاه‌های حقیقی و فضای مجازی هستند.

 

جناب آقا جلیل قربانی سلام. جای این بحث خالی بود که شما با دقت آن را پر کردید. بند ۶ واقعاً دردآور است. بنده هم نارسابودن را قبول دارم و حتی معتقدم با توجه به تحولات شگرف در جهان، نظام آموزشی ایران نمی‌تواند جوابگو باشد. علم و آموزش خود را باید با سرعتِ پیشرفت‌ها تطبیق دهد، وگرنه عقب‌ماندگی شکل می‌گیرد. دنیای نو، آموزش نو هم می‌طلبد. شاید یک علت بند ۷ متن شما که حقیقتاً از بزرگترین عیب‌های کشور ماست، همین باشد که خروجی تحصیلی با بازار کار و جهان دانش و روند اقتصاد و فن‌آوری و تولید و کار تطبیق ندارد. بابت این متن مهم از شما تشکر ویژه می‌کنم که به واکنش درستی نشان دادید. ثبت می‌کنم در دامنه.

 

آستر | ۵ |
جنگل ابر شاهرود چرا شخم خورد؟!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

 

به نام خدا. سلام. پنجشنبه‌ی اخیر در برگشت از مشهد مقدس، جاده‌ی مُجن شاهرود گرگان را راندیم از بیخ جنگل ابر گذشتیم. حالا تیتر روزنامه‌ی جمله ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ واکنشم را برانگیخت. (عکس بالا را باز کنید)

 

من برای این که بیشتر اطمینان کنم روزنامه‌های اطلاعات و مردم‌سالاری را نیز زیرورو کردم.ماجرا اینه یکی از بهره‌برداران بومی به اسم "الف" برای استفاده‌ی کشاورزی جنگل جهانی هیرکانی «ابر» شاهرود را شخم زد. بخشی از درختان تخریب شد و بخشی از چمنزار، تلّ خاک. گویا کسانی جنگل ابر را منطقه‌ی خود کرده تا بتوانند در آن برای دام علوفه بکارند. ادعای سند مالکیت هم دارند. آقای امین ولیان فعال بوم‌زیست تعبیر جالبی برای این کار به کار برد؛ آن را مانند خطای خوردن میوه‌ی ممنوعه در میان بهشت دانست. تازه؛ چند نقطه‌ی دیگر هم در جنگل ابر سند تک‌برگی منابع طبیعی دارد که ۴ دهه قبل داده شد. این کارِ بهره‌بردارها، ثبت جهانی جنگل ابر را با خطر لغو مواجه می‌کند. آیا مسیر منتهی به «چاله‌زیبا» در جنگل ابر باز هم در خود ازین هجوم به زمین و درخت و مرتع را خواهد دید! شاهرود شهر آلترناتیو (=جایگزین) پایتخت است در معرض زمین‌خواری افتاده است.

 

یاد جنگل‌های یال جنوبی، جنوب غربی، جنوب شرقی و شرق داراب‌کلا افتادم، آن روزهای خاص که قدرت، قلمرو مطلق‌شان بود آن نماینده‌ی ساری جناح راستی مجلس، پشت زمین‌تراش‌ها (خوانده شود: تاشِش‌کنان) ایستاده بود، جنگل بلعیده شد، قول "رأی" گرفته بود. علائمی از ساختار سیاسی و قضاییِ ساخت‌وپاختی!

| ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ |

 


تبریک قهرمانی دو دختر نام‌آور داراب‌کلا

با یاد و نام حضرت باری‌تعالی. مدرسه فکرت قهرمانی افتخارآفرین خانم‌های گرامی به ترتیب الفبایی: الهه‌خانم طالبی فرزند آقا اسماعیل طالبی دارابی «جناب آزاد» و کوثرخانم طالبی فرزند آقا محمدرضا طالبی دارابی با مربی‌گری استاد خانم عزیزی نکا در مسابقات کیک بوکسینگ کودکان کشور در سالن ورزشی تختی ساری، به میزبانی استان مازندران را به این دو عزیز (عموزادگانم) تبریک می‌گوید. جای بسی خوشحالی و فخر است که این عزیزان در کنار درس و تحصیل، به قهرمانی در ورزش هم اهتمام مُجدّانه دارند و نام داراب‌کلا را در جهان درخشاندند. به هر دو قهرمان عزیزمان از ناحیه‌ی دل و جان درود فرستاده می‌شود و به عموزادگان جنابان آزاد و محمدرضا شادباش. عموعبدالله لابد ازین مَصاف برادرزادگان خود، خاطره هم دارد. درود.

| ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ |
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

ثبتِ حمیدرضاهه | | ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ | | نشرِ دامنه

شرحم برین عکس: این دو قارچ با هم عین زن‌وشی‌ها الکی یا قهرند!؟ یا به هم ناز می‌کنند و غمزه می‌خرند؟! نمی‌دانم. کارِ حمیدرضا هیچ مِسِن (=موقع) بی‌حکمت نیست!

 

 

عکس ثبتِ حمیدرضاهه | | ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ | | نشرِ دامنه

نمای یال شرقی داراب‌کلا.  پیوند پنج ضلع آسمان و ابر و زیبایی و زمین و انسان.


جناب آقا جلیل قربانی سلام. آموزنده بود. بند ۸ تکمیل کرد. من هم هجرت علمی را اگر منجر به بازگشت به وطن شود، نافع می‌دانم. علمای دینی ایرانی هم با هجرت به نجف و شرکت در بحث و درس، برای ایران اثرگذار شدند. مرحوم بازرگان با تحصیل در اروپا تخصص گرفت و برای آب تهران تلاش کرد.

 

 

گویا گفتن جزئیات سیاحت و زیارت هم طرفدار دارد، پس عرض می‌کنم: پاسخ همزمان به جنابان به ترتیب نظرگذاری: استاد آق شخ مالک رجبی. آقا امیر رمضانی: امیر دقیق حدس زد. شیخ مالک با آوردن حرف «با» میان این جمله‌ی من کار را خراب کرد! من در گزارشم نوشتم: «به تعداد ۱۳ رفیق و خانواده‌ها از تکیه‌پیش داراب‌کلا راهی مشهد مقدس شدیم» شیخ مالک اما نوشت: «۱۳ رفیق با خانواده‌ها» و همین حرف با به جای حرف واو وی را به خطا انداخت! متعجبم ایشان کتاب پرتکلّف «کفایه‌»ی مرحوم آخوند خراسانی را خوب از بَر است! اما روی متن‌های ساده من گیر کرده است!

 

شب حرکت از محل به مشهد مقدس، تلفنم زنگ خورد. به من رسانده شد که پرواز فرزند مرحوم آیت‌الله آق سید رضی شفیعی خانم اعظم‌سادات شفیعی لغو شد، اگر مانعی نیست با ماشین ما بیاید. ازین‌رو ترکیب را همان شب این گونه در سه ماشینِ شاهین من، برلیانس حسن آهنگر، پژو ۲۰۷ حاج شیخ احمد آهنگر چیدیم:

 

سید علی اصغر و خانمش در ماشین حاج احمد با خانمش. سید رسول هاشمی و خانمش در ماشین حسن آهنگر با خانمش. خانم مکرمه‌ی زنده‌یاد یوسف رزاقی و اعظم‌سادات شفیعی همسر محترم جناب آقای دیانی در ماشین من با خانمم. شدیم چند نفر؟ ۱۲ نفر.

 

عکس برگشت از مشهد را می‌گذارم که سه ماشینیم، که ماشین حسن پشت ماشین حاج احمد فقط کمی معلوم است و تعداد نفرات هم مشخص، عکاس صحنه هم بنده است.

 

نکته: این که به فتوای آق شیخ حسینعلی مالک! زیارت ما به خاطر زیادروی و اسراف، مورد قبول حضرت رضای آل محمد ص نشد، این تذکار خود، ارشاد خلق! محسوب می‌شود که همواره آخوند بر گردن دارد. ماشین را خریدیم که برانیم نه در لحاف پارک کنیم!

 

دامنه |: جناب آقا جلیل قربانی سلام. آموزنده بود. بند ۸ تکمیل کرد. من هم هجرت علمی را اگر منجر به بازگشت به وطن شود، نافع می‌دانم. علمای دینی ایرانی هم با هجرت به نجف و شرکت در بحث و درس، برای ایران اثرگذار شدند. مرحوم بازرگان با تحصیل در اروپا تخصص گرفت و برای آب تهران تلاش کرد.

 

شیخ مالک رجبی: سلام علیکم. به به عالی دوستان خوب نعمت بزرگ هستند همیشه در کنار هم هستید و در شادی و غم شریک هم هستید بنده میدانم شما دوستان اهل تدبیر و خرد هستید..ولی اگر توجه به متنم میکردید گفتم اگر چنین باشد نگفتم که چنین کاری را انجام دادید ... چون متن شما نوشته شده سیزده رفیق و با خانواده هایشان . از این جهت گفتم پس تعداد شما حداقل 26 نفر است..

 

شیخ ‌علی‌اکبر دارابکلایی: سلام علیکم سفر شما آقا ابراهیم چند وجه مثبت داشت جمع خانواده گی جمع دوستان خوبزیارت جمعی سیاحت جمعی حمایت و کمک در سفر جمعی حتما سفرنامه راهم درحال نگارش هستی؟

 

دامنه |: جناب استاد داراب‌کلایی سلام. برداشت قشنگی از مسافرت‌مان کردید. یک پیمان میان این رفیقان امضا کردیم از ۱۹ سال پیش، که هر سال دست‌کم یک بار زیارت رضوی انجام دهیم. الحمدُ لِله همچنان پایبندیم. البته خودم و خانم و فرزندانم بیش ازین مشرف شدیم از مرز پنجاه و اندی بار هم گذشت. اما زیارت رضوی یک پیمان جمعی میان ما شامل همین رفقاست. مشهد هم همیشه روزانه دو بار ما و سه بار خانم‌ها به حرم مشرف می‌شویم. و در دارالزهد حلقه می‌زنیم روی مسائل معنوی، قرآنی، دینی بحث می‌کنیم. و در هتل هم مسائل روز را هر بار مرور می‌کنیم و مباحثه. شاید یکی از کم‌نظیرترین برنامه‌ی سیاحتی و زیارتی باشد که میان‌مان جاری است. از جناب‌عالی بابت این برداشت متشکرم.

 

مجله‌ی گل‌آقا ۲۵ سال هفتاد و یک. جناب جلیل قربانی سلام. لابد از مجلدات شخصی خود عکس انداختی. من تمام شمارگان هفته‌نامه‌ی گل‌آقا را می‌خریدم. هنوز هم دارم. این انتخابت جالب بود؛ چون این پنج معضل و مشکل و شکاف دولت-ملت (تورم، گرانی، بیکاری، بوروکراسی و مسکن) تناسب دارد به تمام چند دولت: از خود دولت قهقرایی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی گرفته که ضربه‌گیرش در کاریکاتورها، مرحوم حسن حبیبی بود که بنا بر نقل: «حسن چاخان» هم مشهور شده بود، دولت شلم‌شوربای حجت الاسلام سید محمد خاتمی، دولت هرج‌مرج طلب ۹ + ۱۰ آن مَردی! و نیز دولت شیک‌پوش تنبل تماماً کذاب! حجت‌الاسلام حسن روحانی و اینک هم دولت دستور حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی.

 

آهنگ و آدم

سلام. آهنگ را راست گفتی جناب جلیل قربانی. برای کلاس فوتبال نوه‌ام علی هفته‌ای دو بار به سالن ورزشی شهید جعفرنیا قم می‌روم؛ روزی که متصدی مولتی مدیا (پخش آهنگ و تصویر و پویانما) به سالن نمی‌آید و تمرین بدون پخش آهنگ پیش می‌رود فضای سالن روح و حالی ندارد. بگذرم. اعتراف کنم بیشتر از خودِ نوه، بنده از پخش آهنگ و صدای خوانندگانی مثل آقایان "مهریار"، "نوان"، "معین زد"، "متیار"، "زانکو" "حامیم" و "علی اصالتی" لذت می‌برم که همین ها را در مولتی مدیای ماشینم هم، دارم که شما پیشتر گفتی مدتی است به جای آهنگ، رو به گوش‌کردن سخنرانی آورده‌ای.

 

نکته هم بگویم: می‌گویند: بازنشستگان بی‌کار کلِه (می‌خورند و می‌خوابند) هستند! اما واقعا" بر عکس است؛ هر که در هر سرِه و خانه هر چه کار ریزه میزه دارد، می‌ریزد روی سرِ بازنشسته. البته سک سری مثل کسانی که توی شرکت "هاپس" (وارونه بخوانید این را) پس سی سال بازنشت شدند که اساسا" اسمشان به فرمان رهبری معظم «وابستگان» شد که اسمی پویا است؛ نه بازنشستگان که نامی مناسب نیست.

 

همچین عصر آن روز که مجله‌ی گل‌آقا نمره‌ی ۲۵ سال هفتاد و یک را گذاشته بودی درین صحن و نوشتی بودی "چشم دولت.." در چشم‌پزشکی گل‌آقا، نظر هم داده بودم که راحت از آن رد شدی! و شاید هم (احتمال این قوی‌تر است) اصلا" آن را ندیدی.

 

متن مصطفی بابویه: به نام خدا  (قسمت ۱۴) "بنی اسرائیل و امام زمان عج" در راستای پرداختن به نظریه ی ولایت فقیه در این نوشتار به درسهایی که از قومِ بنی اسرائیل میتوان برای ظهور امام زمان عج گرفت میپردازم!بعد از آیاتِ مربوطِ به معاد در قرآن بیشترین فراوانی مربوط به آیات بنی اسرائیل است!(تقریبا نهصد آیه) کتابِ قرآن کتابِ پیامبر اسلام است.. ولی اسم پیغمبر اسلام پنج بار در قرآن آمده است که چهار بار به اسم محمد و یک بار بنام احمد. اما اسم حضرت موسی ع صد و سی شش بار در قرآن آمده است! سوال :اینهمه تاکید در قرآن برای اسمِ حضرت موسی و قومِ بنی اسرائیل آنهم کتابی که بسیار خلاصه مسائل را عنوان میکند برای چیست؟! (البته این نکته خاطر نشان میشود که تفسیر آیاتِ مربوط به بنی اسرائیل در قرآن با خواندنِ کتاب تورات و انجیل قابل فهم میشود!) [و همینطور این نکته خاطر نشان میشود که آیاتِ مهدوی که اکثرا از آن استفاده میکنیم مربوط به آیات بنی اسرائیل است) قوم بنی اسرائیل اولین قومی در تاریخ بود که حکومت ولی معصوم از خداوند تقاضا کردند! قومِ بنی اسرائیل بعد از حضرت یوسف ع خیلی مورد ستم واقع شدند! چون فرعون بعدی اینها را دوست نداشت و مردانشان را که به تعداد معینی میرسیدند میکشت و زنشان را به بردگی و تجاوز میگرفت! (یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ) چرا تا نتوانند  لشکر و نیروی نظامی تشکیل دهند! و بنی اسرائیل اجازه ورود به مشاغل مدیریتی هم نداشتند! تا جائیکه که به گفته ی تورات مادر حضرت موسی وقتی میخواست او را در سبدی بگذارد تا به رود نیل بیاندازد آن سبد را یک قبطی (مصری)بافت! یعنی در قومِ بنی اسرائیل یک نفر هم بلد نبود سبد ببافه! تنها شغل بنی اسرائیل در آن دوران عَملگی (کارگری) و حَمّالی بود! (کدهای اوردن امام زمان عج) در فاصله ی چهارصد سالِ از یوسف ع تا موسی ع بنی اسرائیل هیچ پیامبری نداشتند!کسانی که در این برهه بر بنی اسرائیل ریش سفیدی و رهبری میکرند فقها(ربانیون) بودند! یعنی "ولایت فقیه" داشتند! رهبر و ریش سفیدِ قوم بنی اسرائیل در آن برهه معصوم و پیغمبر نبود! رهبری با فقهایی بود که به مبانیِ دینی آشنایی داشتند! فقهای بنی اسرائیل به ایشان کد دادند که یک منجی میاید و ما را از ظلم و ستم مصریان نجات میدهد و آن شخص کسی نیست جز حضرتِ موسی ع. پس بنی اسرائیل برایِ آوردنِ منجی یعنی موسی ع باید دو کار انجام میدادند: یک: حولِ دینی که از حضرت ابراهیم ع به آنها رسیده بود و توسطِ فقهایی که به این معارف آشنایی داشتند ; اِجماع کردند. دو: مُضطر شده بودند(بیچاره و درمانده) [أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الأَرْض](النمل: ۶۲) و اشک میریختند! (دعای ندبه .دیوار ندبه) در همین بین یکی از فقها طی مکاشفه وخوابی که دیده بود به ایشان گفت سی سال ظهور منجی نزدیک شده! بنی اسرائیل خوشحال شدند و امید در دلشان شکل گرفت! ( إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا[دعای عهد])  بنی اسرائیل هم که بر اثرِ ظلم ستمِ قبطیان(مصریان) مضطرِ واقعی شده بودند شوق و اضطراشان بیشتر شد! که دوباره یکی از فقهایشان گفت پنجا سالِ دیگه ظهور حضرت موسی نزدیک شد. و کار به جایی رسید که خداوند فقط بخاطر گریه و نُدبه صد و هفتاد سال زودتر از موعد ظهور منجی شان را نزدیک کرد! این یک فاکتوری ست راهبردی و استراتژیک! برای پی ریزی حکومتِ آخرالزمان.( دعای ندبه یعنی گریه) جالب اینکه سیستم معرفی شده برایِ  آقا امام زمان ما ;دقیقا همان سیستمی ست که برای بنی اسرائیل گفته شده! وقتی به آیات قران رجوع میکنیم اسم ها هم همانطوری استفاده شده! در همین بین ; که بنی اسرائیل گریه و زاری میکردند یکی از فقها گفت اونی که از در آمد حضرتِ موسی ع یعنی منجی شماست! با آمدن موسی بنی اسرائیل شرافت پیدا کردند. فرعون هم مقلوب موسی ع شد. ادامه دارد. مصطفی.
 
 
توحید | طالبی: جناب آقا مصطفی بابویه سلام. این بار متن را رنگ و بوی تحلیلی بخشیدی که حاکی از ذهن کاونده‌ی توست. مشتاقانه و با هدف یادگیری ژرف‌تر، مطالعه‌اش کردم. خوب ورود و خوب خروج کردی. با توجه به محتوای مهم و نوِ متنت، چند نکته می‌گویم:
 
۱. در آثار استاد محمدرضا حکیمی آموختم که یک علت اصلی تمرکز قرآن بر نام و سرنوشت حضرت موسی ع در اکثر سوره‌ها، این است که آن رسول الهی ع با سه استکبار همزمان قدرت، ثروت و تزویر مبارزه‌ی سختی کرد و لذا قرآن ازو به عنوان یک الگو یاد می‌کند.
 
۲. به همین علت در نوشته‌ی شما است که نباید برای ظهور حضرت امام موعود عج توقیت -وقت معین- معلوم کرد و گفت فلان موقع می‌آید. این از مَغیبات است و خدا خود می‌داند و بس.
 
۳. ندبه اگر فقط گریه باشد و شعار و تظاهر، همان تز انجمن حجتیه می‌شود و تک‌بعدی زیستن. ندبه از نگاه این بنده باید با توبه و تفکر و تقلّا همراه باشد وگرنه کژراهه است.
 
۴. همیشه علمای ربانی، اسیر کجروی‌های علمای ربوبی! بودند. یعنی آنان که خود را جای خدا می‌نشاندند و مردم را به بندگی خود می‌خواندند، اما عالمان ربانی تحت تعالیم رب العالمین بوده و هستند. پیروی از اینان، زیستن تحت ربوبیت پروردگار خواهد بود. درود دوست داننده‌ی من مصطفی که پرنکته قلم می‌زنی.
 
 

پاسخ جناب مصطفی بابویه: جناب آقایِ ابراهیمِ طالبی سلام. از توجه و مرحمتِ شما متشکرم ;که این نشان از ژرفایِ قلب و ذهنِ شما دارد. در بند یکم به نکاتِ ارزنده ای اشاره فرمودید: سرانِ زر و زور و تزویر! که جامعه یِ فرعون از این سه گانه و ساختار بهره میبرد!


۱. ملأ قوم که کارکردِ سیاسی و اجتماعی داشتند! (مثلِ قارون....سران زَر)
۲. هامان و جنودش که کارکردِ نظامی داشتند (سرانِ زور)
۳. سَحره یِ فرعون که رویکردِ ایدئولوژیک فراهم میکردند (تزویر)

از پیامبر اسلام ص پرسیدند که چرا در قرآن اینقدر از بنی اسرائیل صحبت کرده؟ رسول الله فرمود بنی اسرائیل و بنی اسماعیل; مثل دو لنگه ی کفش و مثل دو شاخه ی پرِ دو طرفِ تیر هستند. و سوسماری در بنی اسرائیل به سوراخ نرفت الا اینکه در بنی اسماعیل هم همین اتفاق میافتد. ما هم هارون و هم موسایِ بنی اسماعیل را باید بشناسیم! هر اتّفاقی که در بنی اسرائیل رخ داد، بدون ذرّه ای کم و زیاد در این امّت (پیامبر اسلام) هم رخ می دهد. (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۰۳ نوشته محمد بن علی ابن بابویه) در بندِ دوم هم به نکته ی درستی اشاره فرمودید. در بند سوم هم درست و بجا; انجمن حجتیه را مثال زدید با شما موافقم. تک بعدی زیستن و نداشتنِ تعادل! داشتنِ نگاهِ صفر و صدی! دیانتِ بدون سیاست و یا به تعبیرِ نام آشنا ; جدایی دین از سیاست! به شوری ماند ; بدونِ داشتنِ شعور! که میتواند هر گریه و ندبه ای را که خالی از تفکر و توبه و تقلا باشد را به بیراهه ببرد! در بند چهارم هم بسیار عالی انسجامِ ذهنی و عقیدتی خودتان را در این باب تکمیل نمودید. بله اگر رهنمونِ علمایِ ربانی در عصرِ غیبت بر مبنای دینِ اسلام و قرآن و عترت ع باشد (ثِقلین) درست و اصولی میباشد (ولایتِ فقهِ شیعه) ولی اگر خود را در موضع و لباسِ حق ببینند و دعوتِ به خود داشته باشند این آغازی ست بی پایان به سویِ بیراهه ها! در انتها ارادتم را همراهِ با سپاسِ فراوان به شما آقا ابراهیمِ عزیز ابلاغ مینمایم.

 

نظر بنده: جناب آقا مصطفی سلام. همواره در پاسخ‌ها سعی داری متن پیشین خود را بهتر ورز دهی و همین انگیزه‌ی مرا برای هم‌بحثی با شما بالا نگه می‌دارد. سخنان شما مایه‌ی علمی دارد حتی اگر با هم بر سر نوع نگرش‌ها بعضا" اختلاف تفسیری داشته باشیم. درین جوابت هم وارد بحث محتوایی شدی و ارزنده و آموزنده تمام کردی. با شما بر سرِ دوام ساختار سه‌گانه‌ی زور و زر و تزویر موافقم و به نظرم یکی از اصلی‌ترین فصل نوید ظهور و انتظار امام زمان عج درگیری فکری و عملی با چنین ساختار سه ضلعی است که همیشه آسیب و آفت در برابر جریان حق‌مدار عالم است. بنده هم به شأن شما در اخلاق و اخلاص و افکار احترام زیاد قائلم.

 

جواب مصطفی: جنابِ آقایِ ابراهیم طالبی سلام. از شما بابتِ انتشار متنِ ناقابلِ بنده در فضایِ این صحن ; کمالِ تشکر و اِمتنان را دارم. در سایه ی راهنمایی های شما بسیار آموخته ام. شما محرک و در بسیاری از موارد باعثِ انگیزش بنده هستید. ممنون از کلمات تشویق آمیز و حمایت شما. از خداوند متعال برایتان سلامتی و بهروزی و عزتِ مستمر; مسئلت دارم. از شما می آموزم. برایتان ارزش قائلم و نهایتِ سپاس و قدردانی خودم را به حضرتِ عالی اِبراز میدارم.

 

این گوشه‌ی سمت راست روزنامه‌ی «صدای ملت» چاپ امروز (۱۳ خرداد ۱۴۰۲) نشان می‌دهد هنوز ارز، آزاد نشده و نیامده! دارند سرش را چال می‌گیرند! جلّ الخالق! تیترِ یک حرف آقای محمدباقر قالیباف هم، خیلی خنده‌دار است. آقا، بانو، تا پول نباشد، حتی بیل‌زن بیل نمی‌زند و پیرزن، هم درزن. لابد او روزی که فرمانده لشکر ۲۵ کربلا بود و نیز فرمانده‌ی انتظامی ایران و شهردار تهران اصلاً منتظر پول! نمی‌ماند! همان اردوی جهادی پزشکی عشایری را باید دید که لااقل دردی را درمان کردند. بگذرم.

 

متن نقلی اباذر رخ فروز: روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی افتتاح شود، نزدیک ساختمان مجلس گفت: «نگه دار». به درِ ورودی مجلس نگاه کرد و گفت: «اگر ما به وظیفه‌ی خود در قبال رأی مردم عمل نکنیم این در، برای ما دروازه‌ی جهنم خواهد بود».

 

از خطبه تا مطالبه

سلام. عکس، جناب حجت الاسلام آسید حسین شفیعی دارابی است؛ دومین خطبه‌های نمازجمعه‌ی شهرستان ساری در ۵ خرداد ۱۴۰۲ که بنده تصویر را در دامنه انتشار دادم اما از متن پیاده‌شده‌ی خطبه‌ها خبری ندارم که در دو خطبه از چه مسائلی سخن گفتند. معمولاً دأب ایشان بیانی بی‌تعارف است و زبانی بی‌تکلف. امید است جوّ جایگاه و مقام رسمی حکومتی، این روحانی باسواد و بامحبت را که با مردم محل همیشه آمیخته و دردآشناست، از زبان شجاعانه‌اش بیرون نبرَد و توجیه‌گر قدرت و جناح نسازد. آفتی که کم‌کم روحانیون را از نمایندگیِ مردم به نمایندگی قدرت بدل می‌سازد و کلام آنان را به جای بیان حقیقت‌ها، به نفع ساختارها جابجا می‌سازد. بنده ازین مقام معنوی انتصابی جناب استاد شفیعی دارابی حمایت کرده و می‌کنم و انتظاری جز شجاعت در بیان حقیقت و انتقال افکار و مطالبات عمومی مردم به درون نظام در کنار بیان پایه‌های اخلاق و معرفی اسلام ناب، از ایشان ندارم. صحنه‌ی ایراد خطبه -که عکسی زیبا و رساست- علاوه بر سایت دامنه، جهت ثبت در صحن مدرسه فکرت انتشار یافت. با احترام و ارادت و ادب: دامنه.

 

پاسخ حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی امام‌جمعه‌ی موقت ساری به دامنه

 

سپاس از آقا ابراهیم و نیم نگاهی به مطالبه محقق شده!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. ابتداء فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد امام خمینی (ره) را تسلیت می گویم؛ دعا کنیم در دفاع از آرمان های حکیمانه حضرتش؛ ثابت بمانیم؛ در مرتبه دوم از جنابعالی به جهت نوشتن مطلبی تحت عنوان «از خطبه تا مطالبه» صمیمانه تشکر می نمایم؛ این نوشته خیرخواهانه جنابعالی را در حال گوش دادن سخنرانی حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع عژاذاران شرکت کننده در سی و چهارمین سالگرد رحلت امام راحل؛ دوبار مطالعه نموده؛ ضمن سپاس نکاتی را یاد آور می شوم: الف) پذیرش مسئولیت سنگین امام جمعه موقت شهرستان ساری؛ بسیار برای حقیر سنگین بوده و می باشد؛ حدود ۲۰ روز در قبال پیشنهاد مطرح شده ایستادگی کردم و به پیشنهاد کنندگان هم گفتم: «چرا بنده؟؛ و نیز گفتم : الحمد لله؛ در قم و در منطقه؛ چهره هائی فاضل تر از اینجانب وجود دارند و...؛ ولی سرانجام؛ با مشورت از چندین نفر خبره و مطلع حوزوی و غیر حوزوی؛ و افراد مقیم قم و منطقه؛ این مسئولیت سنگین را پذیرفتم؛  ب) ولی خدا خود شاهد است : در هردو نوبتیکه توفیق ایراد خطبه و اقامه نماز جمعه رفیق راهم شد؛ به هنگام گفتن جمله سترگ و گرانسنگ «عباد الله؛ اوصیکم و نفسی بتقوی الله»؛ هم لرزیدم و هم گریستم وهم...؛ ج) پس از آنکه اقامه نماز جمعه هفته پیشبن (۵ خرداد _ ۶ ذی القعده) توسط اینجانب حتمی شد: طی تماس تلفنی و ارسال نامه و پیام؛ از خود امام جمعه و نیز از دو امام جمعه موقت و از جمع چشمگیری از عزیزان حوزوی و غیر حوزوی خواستم برای گنجاندن مطالب در خلال دو خطبه پیش روی؛ پیشنهاد خویش را ارائه دهند؛ خوشبختانه غالبا با انجام مطالعه ای مناسب؛ پیشنهادات خوبی ارایه دادند و بنده نیز از آنها استفاده نمودم؛ البته از توفیق همراهی برخی از این عزیزان (ظاهراً به جهت مسافرت زیارتی و غیره) باز ماندم؛ د) شخص خودم حدود ۱۰ ساعت وقت برای ایراد دو خطبه (هر خطبه به مدت ۲۰ دقیقه) صرف نمودم و مطالب را تنظیم و تدوین نمودم؛ ه) قبل از ایراد خطبه و در حال استماع اذان؛ با دلی منقلب به کریمه اهلبیت (س) و به امام رضا (ع) متوسل شدم و با تمام وجودم از محضرشان مدد جستم و خواستم ابرو داری کنند و.....؛ ه) خوشبختانه این توسل جواب داد و خطبه ها؛ مناسب و منطقی و مناسب و به روز و مطالبه کرانه و... ایراد شد؛ خدا را شاکرم که خطبه ها بسیار مورد استقبال و تشکر و تقدیر قرار گرفته است؛ ه) به محض دریافت فایل خطبه ها آن را برای افرادی (از جمله خود جنابعالی) فرستادم و منتظر بودم که گوش کنند و در صورت نیاز تذکر دهند؛ جناب آقای نصوری از جمله کسانی بود که نوشت : « گوش کردم؛ بسیار عالی بود و...)؛ و) از جنابعالی انتظار داشتم که خطبه ها را گوش کنید و تذکر دهید؛ ولی طبق گفتار قبلیتان؛ ظاهراً سیره جنابعالی با گوش دادن گرم نیست؛ اما اکنون مجددا فایل را بار گذاری می کنم؛ تا به بینید به مطالبه ناگفته جنابعالی و دیگر دوستان توجه شده یانه؛ نکته پایانی: خدا را شاکرم که دنبال مرید بازی نبوده و نیستم؛ و خود را وام دار فرد و احزاب ندانسته و نمیدانم؛ آنچه گفته و می نویسم بر اساس شناخت خود و وظیفه ایکه تشخیص داده و میدهم؛ بوده و می باشد. طبیعتاً ممکن است نقاط مشترکی بین گفته های بنده با خواسته های دیگران بوده باشد ولی این به معنی وابسته بودن نمی باشد. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۴۲ش_۱۵ ذی القعده ۱۴۴۴ق)

 

در پاسخ به آق سید حسین شفیعی دارابی: جناب استاد آسید حسین‌آقا شفیعی امام‌جمعه‌ی موقت محترم ساری سلام علیکم. ازین‌که در دو خطبه بر مفاهیم و مسائلی چون: کرامت، زیارت، عظمت امام رضا علیه السلام، گشت دور دنیا توسط نیروی دریایی و نیز بحران آب شُرب و زراعی بیانات روشنگرانه داشتی، تشکر دارم. جایی از خطبه هم به حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی بابت اقتصاد تذکر دادید که قدردانی دارد. البته به وزیر ارشاد هم بابت هنجار و ناهنجار تذکر دادید که باید عرض کنم این مسئله تا جایی که بنده باخبر است به یک امر عادی دارد تعبیر می‌شود تا انرژی نظام را نگیرد و رهبری معظم هم امروز وارد موضوع شدند و شاهد مثال آوردند از دهه‌ی ۶۰ که به طور معمول رواج داشت و این روزها دنباله‌ی همان روزها. بابت ارسال لینک هم عرض کنم اگر لینک را در ویرایش حذف کنید، قابل ارسل است در صحن مدرسه فکرت؛ چون ارسال لینک و فوروارد و هدایت پست درین صحن برای همه‌ی اعضا ممنوع است. سپاس. با آن‌که هیچ نوار و فیلم و صوت سخنان بارگزاری در صحن را باز نمی‌کنم، اما به خاطر تأکیدتان گوش دادم و نظرم را بیان نمودم. به نظر بنده سبک و سیاق سخن شما در مقام خطبه سنخیت دارد. در آخرهای خطبه هم، تمجید از آقای رئیسی غلظت داشت که جا نداشت. در پایان ازین توضیحات‌تان درین متن بالا هم تشکر فراوان دارم که در پاسخ این بنده مرقوم فرمودید. افتخار مایی و شاگردی می‌کنیم. با ارادت و ادب: ابراهیم.

 

دوست من آشیخ مالک مصیبت‌دیده سلام. باری؛ کمی عقب‌تر روم و عرض کنم در جوانی مادرت آن پناه و ملجاء مهربانت را آن هم در سانحه‌ی تصادف از دست دادی و این سالیان طلبگی را که از تدبیر او بود بی‌مادری طی کردی و دو سه سال قبل هم در غم برادر زانوی غم گرفته بودی و اینک، و اینک، و اینک این پدرت را -که به گواهی بزرگان، مردی خدادوست و خداجو و فردی در کار و تلاش بود- از دست دادی؛ چه زود در زندگی‌ات تجربیات تألم و درد دیده‌ای اما پا به پای دانش و دین بالا آمده‌ای و برای ما یک طلبه‌ی دوست‌داشتنی شده‌ای. این مصیبت هم، در فلسفه‌ی هستی الهی، دردی پشتِ دروازه‌ی همه است؛ پس با آن کنار می‌آیی و تا سالیان سال آن سه عزیز بیت خود را به فراموشی نمی‌سپُری و برای آخرت آنان خیرات خواهی کرد. این دردِ دوری پدر که کمر فرزند را می‌شکنَد، بر وجودت کم‌دردتر گردد و بر روحش بارانی از رحمت بارَد. تسلیت. برادر همدردت: دامنه.

 

طعمه‌های اصلی پلنگ، کَل و بُز و قوچ و میش است. پلنگ در طبیعت ۱۴ تا ۱۹ سال و در اسارت ۲۳ سال عمر می‌کند. هر بار در مسیر سبزروار به میامی شاهرورد قسمتی از جاده را که قلمرو یوزپلنک است به احترام نسل یوزپلنگ سرعت را روی عدد ۸۰ کیلومتر سرعت تنظیم می‌کنم.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2299