اینا موزبولو است؛
آر؛ همان تخم بلوط.
در اصل تلخ است،
اما گونهی زاگرسش، شیرینی دارد،
و گونهی البرزش تلخه میدهد.
خی خیلی آن را میبلعد.
اخیراً به گو و گوسفن هم میدهن.
اما یقین کنید آردش برای انسان است.
کافیست بسابند و آردش را فریز گذارند،
تلخی آن میرود و بهشدت خوشطعم میشود.
من حتی سرِ افطاری، نان آن را
آنهم به تعداد دو قرص بزرگ، خوردم.
گوارا و خوشایند گوارش.
آغوز لاش بود و پیازداغ و زردچوبه و کمی فلفل.
آدم بخورَد خی (=خوک) که خوبه،
از گُراز جنگل گلستان هم،
زور و ذوق و شوق و روزش بیشتر میشود!!!
بلوط (=موزیدار) را نگذاریم که
عین سه گونهی نادر ملیچ و نمدار و مِوْلی، منقرض شود
و از سطح جنگل نابود و محو. ۱۲ ، ۶ ، ۱۴۰۴ درود. دامنه
این جا نکا، مسجد "توفیق" است. پایگاه حجت الاسلام آقای بیانی که جناح راست تاب سخنان و افکارش را نداشت و سرانجام چند سال پیش وی را از امامت جمعهی نکا برکنار کرد. دوستان قدیمی من در نکا و روستای اطراف نکا درین مسجد پاتوق داشتند. یادآوری کنم مرحوم حاج کل مرتضی آهنگر (پدر رفیقم حسنآقا و آقامهدی و به عبارتی پدرخانم روانشاد یوسف رزاقی) فقط آقای بیانی را در آن مقطع، عادل و لایق میدانست و تقریباً تمام جمعهها را به آقابیانی اقتدا میکرد. درود بر هر مسجد و پاتوقی که در آن حقیقت ذبح نشود و پیشنماز راتب و خطیبان آن، مروت داشته باشند و مرام. عفت کلام کنند و نفوذ بیان. درود. دامنه.
«بسم الله الرحمن الرحیم. در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخیشان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگیهای عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشههای شوم متجاوزان را ناکام گذاشت.
متن نقلی: در سال ۱۹۵۸، مائو تسهتونگ، رهبر چین، دستور داد که گنجشکها به عنوان یکی از "چهار آفت" به همراه موشها، مگسها و پشهها، از بین برده شوند. این کارزار بخشی از سیاست "یک گام بزرگ به جلو" بود، چون مائو معتقد بود گنجشکها غلات را میخورند و باعث ضرر به کشاورزان میشوند. اما در نهایت این کارزار منجر به عدم تعادل اکولوژیکی و قحطی بزرگ چین شد.
خاطرهی آیتالله
حسین وحید خراسانی
در بارهی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی
متن نقلی: «آقای هاشمی را سالیان متمادی است که میشناسم؛ از همان اول انقلاب، وقتی آقای خمینی آمدند، من وقت خواستم که خدمت ایشان برسم. فوری وقت دادند و من به ملاقات ایشان رفتم. کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود. دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد. چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد. باز هم او تأیید کرد. دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد. باز هم آقای خمینی قبول کرد. برای من عجیب بود. پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را میپذیرد. رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست؟ او هم جواب داد ایشان آشیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است»
ارانهی نقلی از سید علی اصغر شفیعی: نکات مفهومی و کاربردی کتاب «کالبدشناسی دولت» نوشته موری روتبارد، با تمرکز بر بخشهای کلیدی کتاب آمده است. این نکات بهصورت نکتهبرداری شده و قابل استفاده در مطالعات سیاسی و فلسفی گردآوری شدهاند و
فصل اول
آنچه دولت نیست. دولت بهاشتباه نهادی برای خدمت به منافع جمعی معرفی میشود. باور «ما دولت هستیم» فریبی ایدئولوژیک برای مشروعسازی اقدامات دولت است. هیچگاه نمیتوان دولت را معادل با "مردم" دانست؛ حتی در دموکراسیها. اگر 70% مردم تصمیم بگیرند 30% را بکشند، این همچنان قتل است، نه خودکشی.
فصل دوم
آنچه دولت هست تنها راه طبیعی برای بقای انسان، تولید و مبادلهی داوطلبانه است. دو روش برای تأمین معاش: روش اقتصادی ؛ تولید، مبادله، رقابت مسالمتآمیز. روش سیاسی ؛ غارت، زور، مصادره. دولت سازمانی است که از روش سیاسی بهره میبرد. دولت ابتدا باید جامعهای تولیدکننده داشته باشد تا بتواند از آن غارت کند.
فصل سوم
چگونه دولت خود را حفظ میکند دولت برای بقا، باید مشروعیت خود را در ذهن اکثریت تثبیت کند. ابزار مشروعسازی ؛ توجیهات ایدئولوژیک (حق الهی، تخصصگرایی، ناگزیر بودن) اتحاد با روشنفکران. آموزش رسمی، تاریخنگاری حکومتی، تبلیغات.
فصل چهارم
چگونه دولت از مرزهای خود فراتر میرود. مفاهیمی چون قانون اساسی، حقوق طبیعی، و دموکراسی، ابزاری برای مهار دولت بودند که به ابزار مشروعسازی دولت بدل شدند. دولت از دستگاه قضایی برای توجیه قدرت خود بهره میگیرد (مثلاً در آمریکا). روشنفکران گاهی مفاهیم پیچیده علمی را برای توجیه سلطهی دولت بهکار میگیرند. دولت با تبدیل خود به "خبرگان برنامهریز" چهرهای عقلانی به سلطه میدهد.
نکات مفهومی کلیدی
ایدئولوژی؛ ستون فقرات سلطهی پایدار دولت؛ ابزار خاموش کردن دگراندیشی. دولت انگل است، نه تولیدکننده؛ زیرا از دسترنج دیگران تغذیه میکند. ملیگرایی، دین حکومتی، سنتگرایی، تاریخ رسمی همگی برای فریب تودهها و کسب مشروعیت ساخته شدهاند. استقلال قوه قضائیه در ظاهر، ولی در عمل بخشی از همان دستگاه حاکم است.
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
بخش یک: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در کنار گوشهی هر خانهی ایرانی
مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صلهرحِم، قطعرابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِنوچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هماند بیشتر هنگامها.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در ادارات و شرکتها و کارگاهها
شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیهی انبار، تزریقات، کمکهای اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائلهمندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرضالحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفینامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائرهی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافهکاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریففرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در جسم و جان انسان و هر فرد
جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنیعشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.
اگر ادامه دهم، از فلکالافلاک رد میکند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان میدهد که در خود، واژگان را میهمان میکند و از آن نگهداری. روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا. قصدم این نیست زبان فارسی را از لغات عربی تصفیه کنم. این امکان هم ندارد. قصدم کشش زبان فارسی است.
دو نوع آگاهی رابطهی توسعه و ادبیات. در نشست ادبیات و توسعه «خانهی اندیشمندان علوم انسانی» خانم دکتر فرزانه فرشادی نگاه هگل را مورد بررسی قرار داد و به این نتایج رسید که برای «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» مسئله، مسئلهی «آگاهی» است. دو آگاهی؛
اول: آگاهی «من» است؛ به معنی خود را شناختن،
دوم: که این آگاهی در مرحلهی پیشرفت، به خودآگاهی در سپهر عمومی میرسد؛ یعنی آگاهی دوم.
بنابراین آگاهی، در سپهر عمومی و اجتماع، به خدایگان و بندگان میرسد که البته در کارْل مارکس جدا میشود، تبدیل به دیالکتیک (=تضاد دائم) و دوگانه میشود.
او نزدیکترین موضوع به منظر هگل دربارهی وجود «فرد در کل» را، در ادبیات ایران، بحث عطار میداند؛ داستان سیمرغش در «منطقالطیر. سیمرغ، ۳۰ تا مرغ است. ابتدا ۱۰۰ مرغ، بعد به ۷۰ مرغ ریزش کرد، ۳۰ تا مرغ ماندند که «جز به جز» هستند، اما در نهایت, وقتی خودشان با خودشان روبه رو میشوند (=در سپهر عمومی) این ۳۰ تا، با یکدیگر «یک کلیت» را درست میکنند. که نهتنها عدد ۳۰ در کنار مرغها، باهم پیوست میگیرد به نحوی که «سیمرغ» را شکل میدهد، بلکه این اجزا، آن «کلیت» را، شکل میدهند. پس واو میان «ادبیات و توسعه» واو بیربط نیست، میان آن دو، پیوست و رابط و جمعیت است.
پایان: ۱۷ آذر ۱۴۰۳
نگاشتهی نهایی و تحلیل محتوای متن: توسط توحید دامنه
مهم برام درین متن و عکس، نفر سمت راست آقای مسعود پزشکیان نیست؛ بلکه دقیقاً نفر جانب چپ جناب دکتر محمدعلی موحد عرفانپژوه عارف بزرگ و متخلق است که با برادرش آقای صمد موحد سهم زیادی در رونق کتابخواندن نسل شبیه نسل ما داشتند.
من تشنهی قلم او بودم خاصه، کتاب "فُصوص الحِکَم" او که از مرحوم «محییالدین ابن عربی» به فارسی شیرین، برگردان کرد و بر آن قویترین تعلیق، نوشت که «نشر کارنامه» آن را چاپ و انتشار داد. کتابی که هرگز نورش سوی خاموشی نمیروَد و برای من از بهترین کتاب بوده و هست. او به پزشکیان، رئیسکشور ایران -که روز کتاب به دیدارش رفته بود- به طبع شوخ و طنزش گفت:
"صوفیان در قدیم روزنامه داشتند، اما نه به معنی خبرهای روزانه. بلکه به عنوان نوشتن اعمال روزانه و قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند. این روزنامه در سطوح بسیار مهمی بود.»
و سرآخر هم این شعر را به پزشکیان، پند داد: «خدمت میکن برای کِردگار / با قبول و ردِّ خَلقانت، چه کار!» یعنی کار برای کردگار کن که کار برای مردم حساب میآید این که مردم نقدت کنند یا بپذیرنت را به کار گره نزن. آن هم حق مردم است ردت کنند یا قبولت کنند. معیار، کردگار متعال است؛ اما حق نقد و رد، حق قطعی مردم است که باید مصون و در امان از تصرف و تعدّی حکومت و حاکمان بماند.
دوشنبه ۱۴ ، ۸ ، ۱۴۰۳ : پهپاد در کشاورزی به بهبود بهرهوری در کشتزارها کمک میکند. پهپاد، شهپاد و خهپاد، سه نوع از محصولات مدرناند؛
پهپاد (=پرندهی هدایتپذیر از راه دور) از هوا برای «سمپاشی، بذرپاشی، محلولپاشی، جنگلکاری، بیابانزدایی و توسعهی مرتع» است و در آبخیزداری، آبزیپروری و آبخوانداری هم کاربرد دارد.
شهپاد (=شناور هدایت از راه دور) برای خوراکدهی آبزیان است.
خهپاد (=خودروهای هدایت از راه دور) که با «رباتیک و هوش مصنوعی میتوانند سبب افزایش بهرهوری باغداران و کشاورزان» شوند. امروزه گردهافشانی درختان گردو نیز با این ابزارها ممکن شد.
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی وزیر علوم دولت پزشکیان را نمیشناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همانطور که خوب حرفزدن، سواد میخواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشهی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمهاش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.
حسین سیمایی
مرحوم آیت الله
سید محمد موسوینژاد
اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیدههای مستقیم خود وی از مرحوم آیتالله سید محمد موسوینژاد باشد، پس ممکن است او طلبهی آن مدرسهی علمیهی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیتالله موسوینژاد میگفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسهی علمیهی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.
جنگ و صلح و زندان
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلیها نمیشناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقهی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار میدانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جملهی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:
ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!
من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفانمسلکیاش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.
زنان شالیکار در بینجسّونزار
نوشتهی: دامنه دارابی. خداقوت زنان پرقدرت مازندران و ایران. شعر درین آهنگ، نشان میدهد زمین فوراً از یک کشت، به کشت دیگر در آمده است؛ بدون کمیترین دَمُ استراحت. زنان از دیرباز، علاوه بر بیزباز، در سه استان شمال ایران، بنیانِ تربیت خانواده و اقتصاد مزرعه بودهاند. اینک اما نمیدانم همچنان اینچنیناند، یا تغییر نگرش دادهاند. ممنونم از حاج سیدحمید محمدتقی دارابی در ارسال این فیلم بینجُ شالی که شرحی برِش زیرنویس کردهام.
شرح دو لغت برای فارسیزبانان سایت دامنه و صحن فکرت:
بینج: همان فارسیِ برنج است، ولی در گویش محلی، حروفش پیچتاب خورده است، اینگونه جمعُ جور ادا شده است.
بیزباز: حالتی در برخورد دوستانه با شیرخواره که توأم با نوا و آوا است؛ اغلب رفتاریست از سمت حضراتِ اُناث (=نساءُ نسوانُ. در فارسی: بانُوان) به بچهها.
متن دوم توسط جلیل قربانی:
رنج برنج
۱- در فعالیت زراعی یک محصول نهایی وجود دارد که به آن برنج میگویند. این محصول نهایی، از یک محصول واسطهای به نام شالی به دست میآید.
۲- برنج به معنای دانه سفید بهدست آمده از دانههای شالی است که پس از جداکردن پوست زرد خردلی شالی، اسم خاص یک فرآورده یا محصول است.
۳- از نظر تقسیم فعالیتهای اقتصادی، شالی یک محصول کشاورزی (مزرعهای) و برنج یک محصول صنعتی (کارخانهای) است.
۴- برنجکاری، واژهای نادرست است، چون برنج را نمیکارند و اگر بکارند، میپوسد و از بین میرود. شالیکاری کلمه درست است؛ چون شالی، قابلیت کاشت و رشد دارد.
۵- برنج مصرف انسانی دارد اما شالی هم مصرف انسانی و هم مصرف حیوانی (چارپایان و ماکیان) دارد.
۶- بینج در مازندرانی معادل «شالی» در فارسی است؛ واژههای ترکیبی آن «بینجکِفِر /بوته شالی»، «بینجخوشه/ خوشه شالی»، بینجتیم/ دانه شالی» و دهها کلمه و کاربردی دیگر از آن ساخته شده است.
۷- معادل مازندرانی برنج، واژه «دونه» یا همان دانه است.
دامنه: سلام جناب آقای جلیل قربانی. دست مریزاد. اتفاقاً باب طبع من است اینچنین متن. هم ایران را نمینمایند، هم خوراک و کشت و داشت و برداشتشان را. از دیدِ من قشنگ وارد موضوع شدید و قشنگ هم از آن خارج شدید. همین خاطر آمد برای چاپ در سایت. یک چیز را البته نسیان سپردید؛ ورمز. که بینجِ وَر اوه میخورَد. ۱۵ ، ۶ ، ۱۴۰۳ دامنه دارابی.
اخیراً آلمان حجت الاسلام محمد هادی مفتح فرزند شهید حجت الاسلام دکتر محمد مفتح را از آلمان حکم اخراج داد و مرکز اسلامی هامبورگ را بست. آقای محمد هادی مفتح دهمین مسئول مرکز اسلامی هامبورگ بود. او پیشتر «رادیو معارف» را در قم تأسیس کرده بود. او ۱۴ روز مهلت یافت «خاک آلمان ترک کند» و حق ورود مجدد به آلمان را هم ندارد. او ۵ سال است در این مقام است. آلمان «مرکز اسلامی هامبورگ را در شمار «مبلغان اسلام افراطی» جای داده است و تمام «مرکز و پنج سازمان وابسته به آن را» توسط پلیس مصادره کرد.
اگر مقایسه شود سطح شهرت و علمیت رهبران این مرکز از آغاز تا بعد، این گونه بوده است: حجت الاسلام محمد محققی لاهیجی، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی هر دو منصوب مرجع عام شیعیان آقا بروجردی. سپس حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری. حجت الاسلام سید محمد خاتمی. و چند نفر دیگر ... تا این که از ۵ سال پیش رسید به حجت الاسلام محمدهادی مفتح. آگاهان میدانند ریاست مرکز اسلامی هامبورگ، به صورت سمبولیکس فیر شیعه در اروپا محسوب میشدند. دامنه.
ویرایش محتوایی توسط دامنه: ۲۸ . ۵ . ۱۴۰۳ بوقلمون و گاوِ نر. روزی بوقلمونی با گاو نری درد دل کرد. آه کشیدُ گفت: بسیار دوست میدارم به بالای این درخت بروم اما نای لازم را ندارم. گاو نر پرسید: چرا سرِ سرگین (=پِهِِن) من نمیری بخوری؟ مغذّیست خیلی. بوقلمون چند نوک به سرگین گاو زد حس کرد خیلی نیروی پریدن گرفته است. روز بعد باز هم خورد. یک هفته تکرار کرد. تا بالاخره پَر زد به نوک آن درخت. تا به آن شاخهها رسید، اصابت شلیک تیر یک کشاورز، بوقلمون را بر زمین فرش کرد. حاصل داستان: زیاد است. اهَم آن این است نباید هر پیشنهادی را از هر کس با شتاب پذیرفت. شاید دسیسه باشد، شاید فکر خام.
📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همهی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» میتوانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمدهاند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر میشود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتیاش جُنبندهای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز میزد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنیترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنهی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایهی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمهی غمگین) میرسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.
مرحوم سهراب محمدی
نوازندهی دوتار کرمانج خراسان
📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمیدانم شبکهی شرق راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی میکند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر میتوانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروتانگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آوارهاند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبیترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسهی امتحان باز میگشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفتهتر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانیها را میخواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغهها اغلب خود دروغبازترند و دغلیتر. حریم را پاک داشتن هم هنر میخواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی ۱ . ۵ . ۱۴۰۳
«ایالات متحده و سه کشور اروپایی / اتحادیه اروپا تنها باید خود را سرزنش کنند که با نقض مداوم تعهدات خود که خسارات فراوانی به مردم ایران وارد کرد، قانونگذاران ما را به واکنش واداشتند. به نفع خودشان است که رفتار گذشته خود را جبران کنند و دستیابی بدون مانع ایران به منافع خود از توافق را تضمین کنند»
از متن دیروز
( ۱ مرداد ۱۴۰۳ )
آقای محمدجواد ظریف
۱. بر فرض به «سرزنش» خود بپردازند، چنین اقدامی کدام آب را به جوی بر میگرداند؟!
۲. اگر «نقض مداوم تعهدات» است پس چرا چارهاندیشی برخورد با ناقضین از نظر حقوقی پیشبینی نشده بود؟!
۳. آنان مگر «نفع» خود را تشخیص نمیدهند که درس «نفع» درین متن داده شد؟! مگر کلاس درس است!
۴. لفظ «جبران» یک واژهی نامفهوم و کاملاً اخلاقی است، چرا سراسر این متن فاقد الفاظ حقوقی است؟!
۵. اگر دستور «تضمین» راهچارهی مسئله است، چرا تعبیه نشده بود از همان هنگام انعقاد؟!
۶. چرا پیش از رایزنی و طیکردن راه نوِ پیش رو، این متن پیشاپیش پیش فرستاده شد؟! و صاحب متن با کدام جایگاه حقوقی دست به این سبک زد؟!
۷. چرا دیپلماتیکهایی با این حد سابقه، فن دیپلماتیک را از علم دیپلماتیک تشخیص نمیدهند؟! تمام عناصر این جملات ناشیانه است و هیچ زبان دیپلماسی در آن نمیبینم.