دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۴۰۰ مطلب با موضوع «عکس» ثبت شده است

۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۱:۵۵

مکث در شرح عکس

مکث در شرح عکس. من نمی‌دانستم سگ هم مثل خرس، ماهی می‌‌خورَد؟! آن دور، کف سدّ دقیق شوید، یک سگ سیاه، به صید ماهی در رَف بِن دَردِله‌ی ما به صید ماهی کمین کرده است. لابد محل، گوشت گرون شده است و سگ لاشخوار هم گرسنه مانده است! تا کی نون نانوایی! و گایجه پِتّوک را بخورَد، این شد که رفت دُمبال ماهی و وگ و وزغ! 
 
 
سگ سگ سگ سگ سگ
 

 

اردیبهشت ۱۴۰۴ اَم کلَک سَر

 
رفت دُمبال ماهی و وگ و وزغ! عکس را هم دیروز، خوارزاجان من انداختُ فرستاد. سِگ سِگ سِگ سِگ سِگ!!! این را سه محل مُرسم و اوسا و داراب‌کلا با لحن تند و سریع می‌گویند که سگ را رَم بدهند! بگذرم. ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ دامنه
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۸:۴۹

در مورد مؤسسه‌ی آیت الله مصباح

گزارش یک نشست. امروز ۱۳ ، ۲ ، ۱۴۰۴ رفته بوم جایی گفت‌وگو. سپس نشست با حجت الاسلام آق شیخ جوادآقا مهاجری. در فقدان همسرش تفقد هم شد. او متصدی کارگروه‌ها و دوره‌ی کارورزی است. کجا؟ همین مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی متعلق به آقای مرحوم آیت الله مصباح.

 
 
...
 
         
 
...
 
 
دانش‌پژوه و شاغل دارد در حدود هر بار، ۱۰۰۰ نفر. ۱۰۰ عضو هیئت علمی دارد. خیلی بالاست این عدد. هر بار هدف‌گزاری‌های ۵ ساله تعریف می‌شود. روحانیان حجت‌الاسلام‌ها: محمود رجبی، غلامرضا فیاض، مجتبی مصباح، علی مصباح، محمدی عراقی پس از فوت آیت الله مصباح، اعضای هیأت امنای آنند. سه نفر آخر به ترتیب: دو فرزند و یک داماد آقای مصباح هستند. آقاخامنه‌ای این ترکیب را چید. شعبه‌ی مَجازی نیز این مؤسسه دارد که شرطش لزوماً طلبه‌بودن نیست. دانش‌پژوهان آن پس از فراغت به روایت جناب مهاجری لزوما" در مؤسسه به کار گرفته نمی‌شوند. در طرح ولایت دوره‌هایی برگزار می‌شود که سپاهی‌ها، معلم‌ها و گروه مردمی شرکت می‌کنند. بنا بر نقل ایشان این مؤسسه به احزاب وصل نیست. در مسائل روز سیاست دخالت نمی‌کند. اسلامی‌سازی علوم انسانی را دنبال می‌کند. ناقدین خود را دعوت می‌کند در جلسات. کنفرانس سیاسی منعقد نمی‌کند. برونداد آن را آقاخامنه‌ای زیر نظر دارد. انتشارات مستقل دارد. کتاب‌هایی از آن را «سمت» چاپ می‌کند. مجلات با گرید علمی دارد.
 
جناب شیخ جوادآقا مهاجری یک جلد کتاب هم به من هدیه کرد، با اسم «حکیمانه‌ترین حکومت» به قلم آیت الله مصباح که گفتم نقّادانه به مطالعه‌اش می‌پردازم. بگذرم. آن ساعت دیواری هم، دَخاتِه هَسّه. زمان درین مؤسسه انگاری ایستاد! کشکولی
 
از اوج صفای رفتار و سیمای کردار و محبت بی‌شمار آق شیخ جواد، ممنونم که گرم گرفت و اخلاق قشنگی بروز داد. همواره ازو این خصلت را دیدم. او فرزند حجت الاسلام مرحوم حاج شیخ هادی مهاجری و داماد آیت الله مرحوم آقا دارابکلایی است که همسرش اخیراً درگذشت. دامنه
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۹:۱۳

دستنوشت دامنه دهه‌ی شصت و هفتاد

دستنوشت دامنه دهه‌ی شصت و هفتاد

 

 دستنوشت دامنه

شعر و یادداشت

دهه‌ی شصت و هفتاد

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۱۶:۴۴

حموم تنگه ی داراب کلا

حموم تنگه ی داراب کلا

 

کوچه‌ی سنگفرش

حموم‌تنگه‌ی داراب‌کلا

۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

عکاس: آقا امیر طاها

 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ فروردين ۱۴۰۴ ، ۲۱:۴۳

فروردین ۱۴۰۴ از قم تا مشهد مقدس

فروردین ۱۴۰۴ از قم تا مشهد مقدس

 

 

زیارت رضوی ۲۱ با رفقا  ۲۴ تا

۲۹  فروردین ۱۴۰۴ از قم تا شیرگاه و مشهد

این جا آزادراه قم - گرمسار طلوع. عکاس : دامنه

 

 

گدوک ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ فاصله تا مشهد

هشتصد و پنج کیلومتر . عکاس : دامنه

 

 

شیرگاه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ فاصله تا مشهد

هفتصد و بیست و پنج کیلومتر. عکاس : دامنه

 

 

سر جاده‌ی داراب‌کلا در شهر سورک میاندورود

 

 

دم در خونه‌ام در داراب‌کلا

صبح ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ ساعت یازده

 

 

۲۷  فروردین ۱۴۰۴  آلاچیق هتل گلشن رضوی مشهد

 

 

تمام عکس‌ها

در این جا

 

 

آشخانه خراسان شمالی

۲۹ فروردین ۱۴۰۴ روز بازگشت از مشهد عکاس : سید علی اصغر

 

از قم به سمت محل و سپس سوی مشهد مقدس

خاطره‌ی زیارت رضوی بیست و یکم

 

جاده‌ی منتهی به مشهد، تمامش جذبَنده است؛ می‌کشاندِت به خودش. عطر می‌پاشد بر شال و کُتَت. نان بخوری یا جو، حلیم بریزی بر شکم یا یک کتلت بر بدن، همه طعم رضا دارد؛ رضای آل محمد ص. خُب، من ترکیب را چیدم، با تمام اشتیاق اما سه خانواده‌ی عزیز و محترم در آخرین دقایق، امکان زیارت‌آمدن برای‌شان به پایین‌ترین حد حضور رسید و این دل من را فسُرد که چرا نشد. خدا هر سه خانواده را از تمام گزند، مصون کناد.

 

تمام مسیر، در رفت و بازگشت، زیر باران و شِلاب، راندیم، جاهایی ابر، چنان تیره بود و بارش چنان افزوده، که شب پیشش زانو می‌زد!

 

شب ورود به مشهد از همان صحن کوثر تا صحن آزادی باران تن‌مان را شست و رُوفت. رُوفته‌دل، رهسپار ضریح شدیم. دیدار اولِ هر زیارت، آشوب است و آغشتگی قلب و اشک.

 

هر زیارتی آسایش است، زیارت رضوی آسایشی صدچندان. چمدان را که گذاشتی، دل آدرس حرم را می‌دهد، پا مسیر ضریح را می‌پیماید. یک چیز، دل هر زائری زار می‌کند، این‌که از ترکیب زیارت، کسانی از تیم و دسته‌ی زیارت، جا بمانند و حسرت در دل بکارند. در چنین تصادمی، میان مژده و مُژه، فقط اشک است که چاره می‌سازد.

 

چند بار صبح و عصر و شب شرف حضور محضر حضرت امام رضا ع پیدا کردیم، البته ایمان و راسخیت در خانم‌ها تشدید بود و آنان افزون‌تر پای در میدان می‌گذاشتند سحر را هم حرم بودند. ما هر بار بعد از هر بار زیارت، نسست می‌گذاشتیم در جاماله‌ی همیشگی‌مان در دارالزهد تالار آینه در کمترین مسافت با مَضجع.

 

زیارت رضوی ۲۱ به سر آمد و پس از درک اثر زیارت، راهی داراب‌کلا شدیم و من شب خوابیدم و سریع خودم را به قم رساندم. حظّ من از محل، حد توفف برای رفتن به مشهد بود و برگشتن فوری به قم. ازینکه قادر نشدم دوستان دیگر و خویشاوندان خودم را ملاقات کنم، معسور و محسورم.

 

مشهد، اسمش حتی فوَران روح است، اهتزاز پرچم دل. ایرانی، مشهد را شَهد عسل می‌داند و عین زنبور، از شکوه شکوفه‌های گل‌های معنوی صحن و سرای حرم امام هشتم علیه السلام، دلش را مشروب و سیراب می‌سازد. من ضربان قلب رُفقا و اَقرَبا را می‌شنیدم. الها ضربان قلب هر عاشق زیارت امام هشتم ع را موزون نما. دامنه

 
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ ، ۱۶:۰۳

بِز ، هِرَس

بِز ، هِرَس

۱۸ ، ۱ ، ۱۴۰۴

بِز

هِرَس! مِن دلم تِمشا می‌خواد

 

 

گوسفن

بَز فدای گوسفند

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۸:۰۸

د.د

د.د

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

عموحمید و دامنه

از همگی بابت

پذیرایی و نشست‌ها ممنونم

 

 

مسافرت به داراب‌کلا

اول زمستان  ۱۴۰۳ حموم‌پیش

از راست: حمید عباسیان،

سید علی اصغر، دامنه

 

 

...

 

 

بالامسجد داراب‌کلا

شب میلاد حضرت زهرا س

من، سیدکاظم، سیدموسی،

سیدرضی محمدابراهیم

 

 

خونه عموحمید از راست:

من، حاج‌مهدی رمضانی،

سید علی اصغر، عموحمید

عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ مهر ۱۴۰۳ ، ۲۲:۵۲

مسجد قدس قم

مسجد قدس قم

پاتوق نماز شام و خُفتنِ من

۱ ، ۷ ، ۱۴۰۳ : نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

این سه عکس را همین الآن وقتی جماعت بودم انداختم. چند حُسن دارد این مسجد، برمی‌شمُرم:

۱. حجت الاسلام موحدی امام جماعت آن است، اهل شبستر. پرهیزگار. بدون ورود به جناح سیاسی. نماز را هم با رعایت حال اَضعَفِ نمازگزار می‌خوانَد. بین دو نماز هم، مردم را برای صحبت گروگان نمی‌گیرد.

 

مرحوم حاج

«سید ابوالفضل تولیت»

 

         

 

۱ مهر ۱۴۰۳

مسجد قدس قم

 

 

۲. مسجدی تمیز و با سقف بلند است و دایره‌مانند، که اکسیژن در آن بسیار تازه جریان دارد. آدم خفه نمی‌شود. و با کمال خوشحالی، همواره تمام محیط دو طرف مسجد (=بانوان و آقایان) فشرده و پر است.

 

۳. اما یک ویژگی دیگری هم دارد؛ مؤسسش مرحوم حاج «سید ابوالفضل تولیت» رحمت الله علیه بود که قبرش هم در ضلع عقب قبله قرار دارد. تولیت را اهل سیاست و تاریخ انقلاب اسلامی می‌شناسند؛ فرد ذی‌نفوذ قم که حتی شاه هم وساطتش را می‌پذیرفت. آن مرحوم، سرمایه‌دار مؤمن و نیکوکار بود و جاهای زیادی را در قم وقف مردم کرد که میلیاردها دلار ارزش دارد؛ مثل بیمارستان علی بن ابی طالب سپاه قم در سالاریه. وی از دوستان مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بود. از درگاه قبرش هم، عکس انداختم.

 

۴. نمای بیرون مسجد هم دلچسب است، معماری زیبایی دارد، طبقه‌ی دومش زائرسرا هم هست که درش به روی مردم کشور باز است. در زمان اعتکاف، جزوِ مطلوب‌ترین مسجد معتکفین است.

 

۵. بسیج این مسجد، چه سمت زنان و چه سمت مردان، خیلی‌فعال است و تندروی درین مسجد وجود ندارد؛ خیلی به‌ندرت.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۰:۱۸

چند عکس چند حرف

کارگاه نخ

چرخ کارگاه و کارگر باید بچرخد تا...

 

تیگو جدید چین

 

(۱ . ۶ . ۱۴۰۳)

موکب حرم امام رضا ع

در مسیر منتهی به کربلا

 

دعای جیب

شهید ابومهندس

یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ

وَیَعفُو عَن الکَثیر

اِقبَل مِنّی الیَسیرَ

وَ اعفُوعَنی الکَثیر

اِنّکَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم

 

ای کسی

که اندک را می‌پذیری

و از گناه بسیار می‌گذری،

عمل نیک اندکم را بپذیر

و گناه بسیارم را ببخش،

همانا که تو آمرزنده مهربانی

 

 

از وبلاگ  کنعانیون یاد خدا

 

(۲۹ مرداد ۱۴۰۳)

آقای میرحسین و خانم زهرا رهنورد

تازه‌ترین عکس  از دخترشان نرگس

 

تیتر دبشِ فساد چای «دبش»

روزنامه عجب شیر (۲۷ مرداد ۱۴۰۳)

 

این دو مهم،

ایران عربستان

اگر البته در سازگاری و سازش شوند

ماکس وبِر سیاست را

سوراخ‌کردن تخته‌های سفت می‌دانست

 

چند تغییر امنیتی

در ویندوز ۱۱ اعمال خواهد شد.

 

 

نوسانتارا پایتخت جدید

اندونزی به جای جاکارتا

...

 

زیبای نوسانتارا پایتخت جدید اندونزی

 

خسرو معتضد صادق زیباکلام

نشست مرحوم «دکتر محمد  مصدق»

آقای خسرو معتضد گفت: «صداوسیما خانه‌ی من است... اگر شما انتظار دارید من در فرستنده‌ی رادیو تلویزیون  دولتی ایران فحش بدهم، این کار را نمی‌کنم. مگر زیباکلام به زندان افتاد کسی حالش را پرسید؟! ... من در کجا گفته‌ام که جنگجو هستم؟! من کجا گفته‌ام که من چریکم؟! من تاریخ‌نویسم.»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۱:۱۲

موزه‎‌ مردم‌شناسی گرمسار

 

موزه‎‌ مردم‌شناسی گرمسار

عکاس از مستند: دامنه

 

 

نکته‌ی دامنه: از دسته‌ی قوری چای که به سمت «زن» خانه است، می‌توان دقیقاً فهمید که در آداب ایرانیان، چای‌دادن کار شائقانه‌ی زنان منزل است، هرچند مردان منزل هم، باید از این ادب چای‌دادن به همسر، برخوردار باشند و دچار غرور نشوند و زن را «خادمه» و «ضعیفه» فرض نکنند. بگذرم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۴:۳۱

درختچه در کف خشکیده ی زاینده‌رود

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۶ مرداد ۱۴۰۳ ، ۲۰:۱۵

زائرسرای امام رضا ده ملا

 

 ۵ . ۵ . ۱۴۰۳

 

 

زائرسرای امام رضا ده ملا

 

 

به قلم حجت الاسلام محمدرضا احمدی: با سلام. انشاالله زیارت مرقد مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام نصیب همه آرزومندان بشود. در جاده سمنان مشهد، حدود ۱۵ کیلومتر مانده به شاهرود، در دهستان دهملا، زائرسرای امام رضا علیه السلام وجود دارد.  این زائرسرا به وسیله مرحوم حاج یوسف‌علی بلند‌قامت‌پور احداث شده است. این زائرسرا دارای امکانات خوبی است.  علاوه بر اتاق‌ها و سرویس بهداشتی و فضای سبز، یک مسجد بزرگ و زیبا و شیک هم ساخته شده است. واقف که پدر شهید هم هست، بعد از ورود و در سمت چپ به طرف مسجد دفن شده است.  البته ما به دلیل کمبود وقت، فقط در مسجد نماز خواندیم و بر مزار واقف محترم هم فاتحه‌ای قرائت کردیم.  واقف و بانی این زائرسرا، پدرخانم مرحوم [حجت الاسلام] روح الله حسینیان می‌باشد. روح هردو شاد‌.

 

 

دامنه: حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. از نیکوترین پست‌های صحن. لذت بردم. تصاویر زیبا، متن هم زیبا. فقط یک پرسش اما. دِه مُلا تلفظ کنیم؟ یا دَه مُلا؟ اگر از تابلوی سر جاده هم عکس می‌انداختی معلوم می‌شد چون حروف انگلیسی، حرف مصوّت دارد خواندن آن از روی تابلو مشخص می‌شود. اساساً آن سمت روستاها را به مُلا می‌خواندند، چون مکتب‌خانه بر محور ملا بود. سمت آشخانه‌ی بجنورد هم روستایی دارد به اسم «حسن سو» که در خاطره‌ای آن را فردا یا امشب شرح می‌دهم. قبول باشد هم زیارت مشهد مقدست، هم این نماز در زائرسرای رزمنده‌ی دفاع مقدس شهید «بلندقامت».

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
عکس‌های ۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای داراب‌کلا

 

تکیه‌پیش دسته‌ی کفن‌پوش‌ها

عکس‌های عاشورای داراب‌کلا

۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری

عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

تمامی عکس‌ها در : اینجا

و ادامه‌ی مطلب

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ تیر ۱۴۰۳ ، ۰۸:۱۶

بازگشت حج حاجی مهدی رمضانی

بازگشت حج حاجی مهدی رمضانی

 

به قلم دامنه

ابتدا عکس‌ها

سپس متن‌ها

آنگاه نظرها

 

 

( ۱۹ تیر ۱۴۰۳)

حاجی مهدی رمضانی دارابی

عکس‌ها در ادامه مطلب 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۱۰:۲۲

عکس های ما از داراب کلا تا مشهد مقدس

عکس های ما از داراب کلا تا مشهد مقدس

به شرح و توضیح دامنه

(جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)

↓↓↓                      ↓↓↓

 

 

دامنه و رفقا و همسران

۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ، مشهد

 

مشهد مقدس، صحن پیامبر اکرم ص 

از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ از راست:

حاج احمد آهنگر. سید رسول هاشمی

دامنه دارابی. سید علی اصغر شفیعی دارابی

 

 

دامنه و رفقا مزار داراب کلا

(غروب سی ام فروردین ۱۴۰۳)

عکاس : حجت رمضانی دارابی

مراسم هفتم بانو شهربانو

همسر سیدعسکری شفیعی

 

 

عکس‌ها در حجم بالاتر در

اینجا

 

 

...

 

 

 

دامنه و حمیدرضا. اوس‌صحرا

 

 

مشهد مقدس

چایخانه‌ی باغ رضوان حرم رضوی

 

 

در نواب حرم رضوی مشهد مقدس

(از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)

عکاس : دامنه . خانم‌های رفقا و دامنه

 

 

مسجد گوهرشاد

 

 

دامنه . سید علی اصغر

 

 

مشهد مقدس . دارالحجه

 

 

جاده دشت - تونل جنگل گلستان

ماشین جلویی، بنده

 

 

داخل جنگل گلستان

ماشین جلویی، بنده

عکاس : سید علی اصغر

از داخل ماشین حاج احمد

بقیه‌ی عکسها در  اینجا نگاه شود

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

       

   

 

 به قلم دامنه:به قلم دامنه: آخرین ساعات روز آخرین خودم را پای کوه خضر نبی، زیر باران پیش شهدای گمنام در ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ پایان دادم. ادراکشان کردم اما آیا آرمان‌شان را هم می‌توانم به سر کنم، دست خداستُ من هرگز نمی‌دانم. اشتباه است لفظ "گمنام"، آنان به‌حق ناموَران‌اند؛ در پشت نامِ مقدس قاسم سلیمانی؛ همان مرد بلنداندیش و شهید بلندآوازه‌ی انقلاب اسلامی ایران. در دل -که زیر آهنگِ عرفانیِ آقاعرفان طهماسبی با نام "من غمم، آه تویی" به کوه راندم- زمزمه نمودم ذکرِ لبی را که می‌دانم شماها شریفان صحن هم، آداب به خرج می‌دهید آخرین ساعات سال، نزد شهیدان نزدیکِ سکونتگاه خود می‌روید تا سال را با زیارت آن وصیت‌کنندگان ملت ایران، پایان دهید. حال من با دیدن قبور "فرزندان حضرت روح الله" -سلام الله علیهم- درین یادمان بالا و والا، آناً عوض و محزون و انباشت از سخن شد. خدایا ما را اَنیس و اَلیف شهیدان کن و با دادن عمری سعادتمند و ظفرمند، همپیوند با آنان، در "صراط مستقیم" شهید کن. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۱ اسفند ۱۴۰۲ ، ۱۳:۴۲

یک تریلی سیب‌زمینی!! جبهه

به قلم دامنه: باران امروز (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) قم را، من را و ماشینم را شُستِ شُست. گوشه‌ی خیابان شهید قدوسی در بزرگراه عماریاسر با خیال راحت پارک کردم، وارد بنیاد بین‌المللی اِسراء شدم؛ جایی که حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج آن است با سه پژوهشکده‌اش شامل فقه، تفسیر و عقل و عرفان. استاد عمادی مرا با مجموعه‌ی عظیم این بنیاد و آثار آن آشنا کرد که موجب لذتم شد، خصوصاً دیدن مخزن کتاب و کتابخانه‌ی غنی و تخصصی آن.

 

...

   

...

   

...

...

    

 

یاد روزهایی را هم کردیم که آقاعمادی در جبهه پر از خاطره بود؛ خصوص آن روز یک تریلی سیب‌زمینی! از گرگان رسیده بود و او هر چه تمنا کرد رزمنده‌ای حاضر نشد آن‌همه کیسه را از تریلر خالی کند. عبا را دوش کشید رفت آسایشگاه مقر شهید رجایی که ۲۰۰ بسیجی استراحت می‌کردند. مگر زیر بار می‌آمدند! گفتند مگر بسیجی شدم سیب‌زمینی کول بگیریم! (این را جمله من آب بستم) گفت من فقط آمد اصحاب صبح را صدا بزنم! سی نفر و اندی بودند. که چون سرِ صبح و سحر برای نماز شب و صبح به مسجد می‌آمدند، اصحاب صبح نامیده شدند؛ چه بامسمّا. دید این اصحاب هم زیر کیسه‌ی سیب‌زمینی نمی‌روند؛ ردا و عمامه کنار نهاد شروع کرد به خالی‌کردن سیب‌زمینی از روی تریلی. آن سی تا شرم کردند و آمدند مثل بلدوزر کول کردند بردند انبار. بسیجی بخواهد بکند کوه را از فرهاد بهتر می‌کَند چون «شیرین»ش شیرین‌تر!! است. بس است، عکس هم پیوند زدم بلکه شاید گزارشم گیرایی گیرد! آقاعمادی گره‌ی خود و گره‌ی رزمندگان را با هم، آن سال وا کرد: «وَاحلُل عُقدَةً مِن لِسانی» خواست تا «یَفقَهُوا قَولی» کند، و چه قدر هم کرد؛ سخن و کردارش را نیکو فهمیده بودند بسیجیان.

 

نظر حجت‌الاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمندم جناب دامنه که با حضور خود در پژوهشگاه موجب عزت ما شد اگرچه به دلیل حضور مهمان در اتاق نتوانستم از جناب دامنه پذیرایی شایسته کنم روز خوبی بود همراه با باران رحمت. البته دلیل رزمندگان بسیجی در عدم همکاری اختلاف آنان با فرمانده پایگاه بود کمی مغرور بود خلق و خوی بسیجی نداشت به دلیل سهل انگاری ایشان در تعمیر به موقع حمام صحرایی سبب برق گرفتگی یک رزمنده شد لذا بسیجیان از ایشان ناراحت بودند اما چه باید می کردند هدایای مردم شریف گرگان در صورت تاخیر در تخلیه فاسد میشد.  یاد شهیدان فکوری و پدر بزرگوارشان در پایگاه شهید برای بسیجیان همانند شمعی سوزان در تاریکی شب بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ، ۰۹:۱۱

دو دهه از درگذشتِ یوسف رزاقی

دو دهه از درگذشتِ یوسف رزاقی

به قلم دامنه: پیش از یادداشت روزم اول سلام و عرض ادب و زیارت‌قبول بگویم به استادمان حاج آقا شفیعی مازندرانی که اینک در مشهد مقدس زائر امام رضا ع شدند و تصویرشان را به این جا فرستادند. چقدر هم قشنگ و صمیمی افتادید استاد؛ هم صحنه‌ی ایوان، زیباست و هم نگاه پُرمهر شما. یکی از عکس‌های فاخر و جذاب شماست. حرم رضوی گوارای وجود آن استاد. هوای ما را درین آخرین جمعه‌ی شعبان معظم در کنار امام هشتم ع داشته باشید و زیارتِ نائبانه برای ما انجام دهید خصوصاً هنگام صلوات خاصه و نیز امین الله در آنجا.

 

عکس با یوسف

جبهه و مسیر سرتا

       

 

...

قبر یوسف

عکاس این عکس

دکتر اسماعیل عارف زاده

 

آقا، امروز تقریباً دو دهه تمام است که یوسفِ گُمگشته‌ی ما عطرش از کوچه‌ها و تکیه‌ها و مسجدها و محلات داراب‌کلا به مشام نمی‌رسد و دلِ ما همچنان در دوری از او ریش و جریح است. زنده‌یاد یوسف را که به شما ارادت عجیب داشت در حرم دعا کن آقا، که هجدهم اسفند هشتاد و سه در سه‌راهی سیمان گدوک به فیروزکوه در بدترین تصادف جان سپُرد و تا ابد داغدارمان ساخت. یوسف رزاقی انسان رزمنده و فردی برای خدمت در نهایتِ صلابت و صمیمیت بود. انقلابی‌یی دَونده و دلسوز و سلحشور. عملیات والفجر هشت که دوشادوش او می‌جنگیدیم وی را مردی نترس و واقعاً بسیجی دلیر (به فرهنگ فکاهی جبهه: بی‌تُرمز!!) در برابر دشمن دیدم. چقدر فوز شهادت به او می‌آمد اما حیف، سانحه او را رُبود و بُرد. روحش درود. این چند عکس از آلبوم شخصی‌ام تقدیم دوستدارانش درین صحن. والسلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطره‌ام با سَرکاتی. اینجه روستای سِرخِه‌ولیک است. کجاهه؟!! خا معلومه؛ ۳۵ کیلومتری ساری کیاسر چهاردانگه. کی؟ ۱۲  اسفند همین امسال (۱۴۰۲) که بارش وَرف ایران را فرا گرفته بود. اینا منظورم نیست البته. هرچند دیدنی‌های جذاب طبیعتش انسان را سِحر و از بس شگفت‌آوره حتی آدم را خاشکه‌چو می‌کند! اما من با دیدن این سبد بر سرِ این بانوی سِرخِه‌ولیکی، یاد "سَرکاتی" روستایم داراب‌کلا افتادم که زنان زادگاه ما چه ماهرانه هر نوع بار را، از هیمه گرفته تا توتِم‌چاشو و غاراَفتو (=نوعی ظرف آب از جنس مِس) بر سر می‌گذاشتند و تا کیلومترها حمل می‌کردند بی‌آنکه نازونوز کنند و بگویند هلاک‌مونده شدیم. نه اصلاً. اما اِسا (=این زمانه) تا از بازار نرگیسیه‌ی پاساعت ساری، سه مِن خنزِرپنزر بخرندُ دست بگیرند بیارن منزل، دیگه تا یک هفته مُهره‌ی گردن ندارند! چه رسد به دیسک کمر و دردِ آرتُروز و بی‌وِر شدنِ انگوسِ شصت و شکستن گَت‌گَت (=بِلن بِلن) ناخون!!!

 

...

 

...

...


یادش به خیر ما می‌رفتیم قنات‌پِشون یورمله خیره می‌شدیم که چطور غاراَفتو را بدون "سَرکاتی" روی کله حمل می‌کردند حتی یک لحظه هم وَل نمی‌شد. واقعاً شگفتا چه هنری در درون این بانوان نهفته است که از چنین تعادلی برخوردارند. "سَرکاتی" چیه؟ عجب! یک تکه لُنگ پیچ‌زده عین کلَم، که روی سر می‌گذاشتند تا نرمی نرمی کند بار بر کله‌ی‌شان فشار نیاورد و بار هم خوب روی سر جا بگیرد. من بارها دیدم آن پیرزن اومانی (=دامدار چُفتِ تشی‌لَت) هر صبح چند لیتر شیر را توی شیردون می‌ریخت با سر به داخل روستا می‌آورد و می‌فروخت، ازجمله خونه‌ی والدینم، مرتّب.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۲ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۵:۲۸

روایت ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم

به قلم دامنه: دو پا در یک بشقاب جا.

روایت شکلی

نیم قُرص شهرنون! (=لواش) با یک قاشق دِشوئو (=شیره)  و یک چکّه گردو خوردم با یک اسکان‌زیر چای، راه افتادم. امسال تینار (=تنها) چون خانم داراب‌کلا هستند. به ضربْ زورْ پارک گیر آوردم. کجا؟ لابد حدس می‌زنید خیابان شهید محمد منتظری نرسیده به قرآن و عترت. نه؛ نه بانو، نه آقا. آن سوی مصلی جا پیدا شد. از همان میدان جانبازان، ساعت ۹ُ  ۲۹ُ ۳۹ ثانیه، به تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم ملحق شدم. آنچنان انبوه، که ناچاری زیارت را گذاشتم پس از تظاهرات. مردمی این‌همه اهل تشخیص، هیچ کجای عالم پیدا نمی‌شود. کهنسال، جوان، میانسال از زن و مرد و خُردسال، سراسر مسیر را با بالاترین روحیه کیپ تا کیپ هم، پیمودند که راه‌رفتن را بشدت سخت و پرمصیبت ساخته بود. من خودم بارها آنقدر لای جمعیت گیر کرده بودم که گویی عین گوزن و پازن در صخره‌ی سنگ، با دو پا در یک بشقاب جا، قرار گرفته بودم؛ یعنی تنگِ تنگ بر اثر سیل مردم هم‌آوا و همآهنگ.

 

روایت ماهوی:

از نظر ماهُوی (= ریشه‌ای، ذاتی) این حضور یک پیام و پیمان است که در سنت پیامبر اکرم ص از بیعت رضوان سرچشمه گرفت. پیام این بود انقلاب عظیم‌تر از آن است که چند هرزه و غربزده بخواهند با دریده‌بازی و تقلیدبازی، پای فرهنگ برهنگی غربی و فکر غلط استثماری اروپایی و آمریکایی را پای این نظام باز کنند. آنها باور کنند که در اقلیت محض‌اند حتی کمتر از اقلیت، باید گفت انگشت‌شمارند. البته حق حیات دارند درین آب ‌‌‌و خاک، اما دیگر بدانند حد خود را خیلی خیلی کم ببینند. من در دو تظاهرات ۱۰۰ در ۱۰۰ خودم را می‌رسانم؛ ۱۳ آبان و ۲۲ بهمن. این دو تظاهرات (= پشتیبانی + بروز و ظهور) محصول دو تفکر است: اولی برای حرکت ضد امپریالیستی و دومی برای باقی‌گذاردن انقلاب اسلامی.

 

     

حرم حضرت معصومه

عکاس: یک زائر رهگذر

باب سلام حرم حضرت معصومه

 

        

 

گلبارانِ تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم

توسط  بالگرد فراجا. عکاس : دامنه

 

 

خیابان شهدا (صفائیه)

تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم

 

روایت اخلاقی:

قم وقتی بیرون می‌روی باید وضو بسازی، چرا؟ چون هر آن ممکن است تشرُّف به حرم حضرت معصومه که معروف است به حرم اهل بیت علیهم السلام، نصیبت شود. و این خاصیت شهر قم و مشهد مقدس است. پس از تظاهرات، به زیارت رفتم و دلم مشحون (= انباشته و پُر و لبریز) شد از آرامش و حس معنوی فضای درونی حرم. خُلّص و خلاصه‌ی اخلاص‌گرایان را یاد آوردم و به جای‌شان نائب شدم؛ اگر لایقش بوده باشم. گمان نکنم. بگذرم. عکس هم گذاشتم.

 

روایت ذوقی:

۱۹ ساله باشی چه، یا ۹۹ ساله باشی ده‌ها سال بزرگتر از بچه، باز وقتی هلی‌کوپتر بیاید بالاسرت، کودکی می‌کنی؛ منم کودکی‌کردنم فراوان است. درست سر ساعت ۱۱ُ ۳ ثانیه آمد و شروع کرد از هوا ما را از آن سر پل مصلی تا آن سوی پل حجتیه و آهنچی و از آن جا تا منتهای خیابان اراک و میدان آستانه، گلباران کرد و با شوق و شعف غرش کرد. صدایش مرا یاد جبهه انداخته بود و ذکر رزمندگان و شهیدان. عکس انداختم فوراً. اینک که آمدم خانه، اشتهایم از دیدن این‌همه ملتی روشن و حاضر در صحنه، باز شد و شاید نه یک بشقاب، که مثل مازندرانی‌ها یک دیس پلا را حریفم! بگذرم. فقط امید است ملت «حاضر» در میدان را «ناظر» بر حکومتگران هم بخواهند و بدانند. والسلام. ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ دامنه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۴

سید معصومه میری استخرپشت

سید معصومه میری استخرپشت

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی