تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
اسلام سیاسی در ایران
به قلم دامنه: ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ ، اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیهی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکردهی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینیزاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم.
آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دههی ۴۰ جریانهای گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخهی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:
۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان
با شاخصهایی چون:
- اسلام به مثابهی ایدئولوژی
- نفی سکولاریسم
- آزادی و ضدیت با استبداد
- دموکراسی و حاکمیت مردم
۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی
با شاخصهایی چون:
- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام
- توحید و تساوی انسان
- شهادت الهام عاشورا
- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع
- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات
- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب
- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)
- شیعه به مثابهی یک حزب تمام علیهی زر و زور و تزویر
- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی
۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی
با شاخصهایی چون:
- نظریهی ولایت مطلقهی فقیه
- اسلام رکن جمهوری اسلامی
- علم فقه دایرهی اجرای احکام دینی
- عامگرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت
کتاب در آرایش گفتمانها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمانها از بین گفتمانهای رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمانها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست، هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید.
گل نبات روستای سنجد و سنت باران خواهی
به قلم دامنه: یک مراسم سنتی زیبا در سنجد خراسان شمالی در مزر ترکمنستان برگزار میگردد که دانستن از برخی جزئیات آن خالی از لطف نیست. من این را از مستند آقای مهدی منیری دریافتم. خلاصهای از برداشتهایم را مینویسم:
گُلنباتخانم این روستا سوار بر اسب میشود و علَم امام حسین ع را به دوش میگذارد و با حضور زنان به تمام کوچهها و به درِ خانهها میروند و آنان برای او یا خیرات میکنند یا اسپند دود میکنند. منظور اصلی ازین کار علاوه بر عبادت خدا، بارانخواهی است. چیزی شبیه استسقا که در استسقا به نماز میایستند اما درین سنت فقط با اسب میگردند. او میخواند:
"خدایا پروردگارا دستم توی خمیر است نمیخواهی باران به ما بدهی؟!"
روستای سنجد
خراسان شمالی
عکس از دامنه
از روی مستند
او -گُلنباتخانم- پیرزن مؤمن سنجد این دعا را با جملات دیگر ادمه میدهد که هر بار زنان پی آن میگویند: یا حسین. جالب این است هیچ مردی نباید درین مراسم باشد. یعنی نمیگذارند هم؛ مگر گذری مردی مهمان شود که به او آش میخورانند. مردم سنجد به گُلنباتخانم خیلی اعتقاد دارند. باران هم از قضا میآید. او یارانه ندارد! چون شناسامه ندارد؛ لذا مردم هوای او را همهجوره دارند از هیزم تا لباس. از جاجیم تا نان و آب. از بلندگوی مسجد اعلام میکنند مردم سنجد "گُلنباتقربان" در خانه هیزم ندارد. همه هیزم به درِ خانهاش میبَرند. راستی! گُلنبات (نگاه شود به عکس) اسلحه هم دارد برخلاف پُزیهای غربگرا که میگویند اسلحه و موشک ما را چه کار؟!!! او تبرِ تیز دارد که هر حملهی احتمالی به خود را با آن با قطعیت دفع میکند. غربگراها چقدر از گُلنبات عقبترند. بگذرم.
سرباز سالهای ابری
به قلم دامنه: "خائن. میکُشمت...". کتاب "سرباز سالهای ابری" اثری جذاب از سید قاسم یاحسینی که توانست از پسِ خاطراتگیری آقای عبدالحسین بنادری خوب برآید. بنادری در شرکت نفت آبادان به عنوان رئیس حراست پالایشگاه کار میکرد (هنوز هم میکند) اما نقش بارزی در دفاع مقدس ایفا کرد.
او -که در شکست حصر آبادان شرکت مؤثر داشت- در ص ۲۵۲ کتاب از نشستی صحبت میکند که شهید حسن باقری -مخ اطلاعات جنگ- به فکر استراتژی تازه برای سپاه افتاده بود. باقری پس از حصر آبادان به این فکر افتاده بود جنگ فرسایشی میشود، پس سپاه میبایست تغییر سازمان دهد. یعنی از قالب خطِ محور جنگیدن، به تشکیل تیپ و گردان، تغییر سازمان دهد. یک سازماندهی نوین که اثربخش هم شده بود. شهید احمد کاظمی و آقامرتضی قربانی در همان نشست به شوخی به باقری گفتند: «سپاه کجا و تشکیل تیپ کجا!»
روزی بنادری و شهید مهدی باکری یک طرح عملیاتی نوشتند اواخر آبان ۱۳۵۹ که سید ابوالحسن بنیصدر هم آن روز آبادان رفته بود. در بانک ملی آبادان اتاق جنگ برپا شد. طرح عملیات را تا به بنیصدر نشان دادند گفت شبیه انشای بچهمدرسهایهاست! بنادری و باکری هر دو با ناراحتی جلسه را ترک کردند اما آقای مموئی مسئول جهاد سازندگی آبادان گفت سنگر را خالی نکنید. هر دو برگشتند به اتاق جنگ. ناگهان دیدند بنیصدر حین صحبت غش کرد.
پس از اندی بنادری بنیصدر را به خط مقدّم جنگ برد؛ ایستگاه هفت که مواضع دفاعی باکری همان جا بود. مصطفی هاشمی از کمیته کرج به بنیصدر گفت ما امکانات مهندسی نداریم؛ نیاز به لودر داریم. بنیصدر تمسخُری گفت لودر و بلدورز را باید از خارج وارد کنیم. ارز نداریم. مصطفی بیخ یقهی بنیصدر -که آن وقت فرمانده کل قوا هم بود- محکم گرفت فریاد زد:
"خائن. میکُشمت. بچهها اینجا دارند شهید میشوند و تو عین خیالت نیست، میکُشمت".
خلاصه عدهای ریختند و رئیسجمهور مغرور و واقعا" خائن را از دست مصطفی هاشمی نجات! دادند. بنیصدر هم فلنگ را بست از منطقه گریخت. این داستان در ص ۱۶۸ شرح شد. من به این کتاب دل سپردم؛ البته معقول. دامنه.
کمی از یمن بدانیم
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
ببرِ نیمهکر
به قلم دامنه: هکتور هیو مونرو برمهای بزرگشدهی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن میپرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگنظری پرهیز اکید میدهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق میچرخد- جولان میدهد. او ببرِ نیمهکری را وارد داستان میکند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگلتاید که نام دیانا (=الههی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه میپرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمهکرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنهدست و تشنهلب، به خودی و داخلی تیر میکرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقهاش خیلیزیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانیها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمهکر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه.
کتابی از آقای محمدی لائینی
تاریخ انتشار این پست: دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۰۰ ب.ظ: ارسالی حجت الاسلام شاکر طاهر خوش: "با سلام و عرض ادب و احترام. کتاب« نکاتی از سوره حمد، با نگاهی به سوره حمد» سلسله درس های نماینده محترم مقام عظمای ولایت و رهبری و امام جمعه محترم مرکز استان مازندران، ساری؛ حضرت آیت الله محمد باقر محمدی لائینی -حفظه الله- در ایام ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ شمسی است که توسط محقق و پژوهشگر علوم اسلامی، حضرت حجتالاسلام طاهر خوش سارَوی در ۲۳۲ صفحه، توسط انتشارات سرای کتاب قم ( آقای سید حسینی نکایی)، در تیراژ ۲ هزار نسخه در چاپخانه افست زارع ساری چاپ، صحافی و روانه بازار گردیدهاست.
از امتیازات این کتاب می توان به: نزول سوره حمد، نام های سوره، ترجمه و شرح هر یک از آیات این سوره با اسلوبی سلیس و روان و همچنین بهرهمندی از آیات، روایات، داستان، اشعار، نکات ادبی و... نام برد."
نظر دامنه
حجتالاسلام شاکر طاهر خوش دوست گرامی من سلام. چه اطلاعرسانی خوبی. رفت برای چاپ در دامنه. تلاش خواهم کرد به کتاب شما دست بیابم و بخوانم. علت شاید نهفته باشد که چرا شائقم بخوانم: دلیلم این است: ۱. این که حجت الاسلام محمدباقر محمدی لائینی (فرزند مرحوم آیتالله محمدی لائینی) و امام جمعه محترم ساری، انسان وارستهای هستند و شنیدن و خواندن حرفهای افراد پارسا و باتقوا به انسان قوت قلب میبخشد. ۲. این که مسئله و موضوعاش مورد نیاز هر انسان باورمند است.
سید معصومه میری استخرپشت

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ: گلگاوزبان بانو سید معصومه با خاطرهی خاص دامنه: او -که عکسهایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشانحالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیلافکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا مینشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گلگاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شمارهی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت میگویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف میزد؛ پربار و پراثر و پرمغز.
علاقه به محصولات باغ
نظاره بر زمین زیر کشت
هنگام مصاحبه در مستند
سر قبر فرزندش
نیز کندوی شماره ۲۸
کار با هوکا
بانویی کارآفرین
استخرپشت نکا
خانم سید معصومه میری
حالا آن خاطرهی خاص
چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گلگاوزبان" شد. گُلی که هر بوتهاش هشت سال تمام، گل میدهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گلگاوزبان بخر. آن زمان توی محل میگفتند گلگاوزبان، زبان شیمار را میبندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجرهی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گلگاوزبان بخر. محل ما دارابکلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راستهیی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله میخورد به سمت مسجد جامع شهر.
سه سبک گزارش از برف مشهد

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: شنبه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۰۶ ق.ظ. سه سبک گزارش از برف مشهد مقدس تمرینی برای آموزش فن نویسندگی در صحن فکرت.
سبک اول
گزارش خبری
جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ نخستین برف زمستان امسال بر مشهد مقدس شروع به باریدن گرفت و مردم مشهد -و حتی گمان میرود بیشتر مردم ایران- بیش از همه از سفیدپوش شدنِ حرم مطهر امام رضا -علیه السلام- ابراز خوشحالی کردند. علت شادمان شدن شدید مردم این بوده است که زمستان این شهر، پس از ۴۳ روز نباریدن، برفی شد. این عکسها چنین رویداد طبیعی را در چشم بینندگان نمایان میسازد.
سبک دوم
گزارش ذوقی ادبی
سینهی تشنهی من از برف مشهد مقدس -که صحنهای پرخاطرات حرم امام هشتم -علیه السلام- خصوصاً محیط امن و امانِ پنجره فولاد را بهسخاوت تمام بارانْد- سیراب شد؛ آن چنان سیر از آن، که از دور، برف حرم را به دوشاب ریختم و بر جان خود به نیّت شفا نوشاندم. خُنکای این برفِ باریده بر بارگاه قُدس ایران، عطش غُربت مرا کاهانْد. سفیدی آن، سیاهیِ کراهات و کِرمهای ذهن مرا تارانْد و زیبایی کائنات درخشان خدا، نقصهای دیدهی مرا پوشانْد. من و به گمانم شبیههایی همذوق من، حس عجیبی داریم که درخشش این برف، برق معنوی در چشمانمان تابانْد. والسلام.
سبک سوم
گزارش مذهبی عرفانی
برف به لطف حضرت حق پس از اقامه و گُزاردن چند استسقای مؤمنان در بستر تفتیدهی جای جای خراسان، که کمبارشی امسال همه را کلافه و دستبهدعا ساخته بود، بالاخره خود را بر کف خیابانهای مشهد ریزانْد و این برف آنقدر ادب داشت که در حُرم حرم هشتمین معصوم، آن عالِم آل محمد -صلوات الله علیهم اجمعین- فرو آید و از محضر روح مقدس امام رئوف کسب فیض کند تا در ادامه به بخشهای دیگر زمین، خود را رسانَد و مردمان آن بلاد را هم سیراب و زمینهای زراعی شرق ایران را مَشروب کند. برف، تبدّلی جویست اما ایمان هم، آن را میتواند به زمین رسانَد. و رسانْد. حالیا! خوشا به حال زائرهای حالوحاضر و مجاورهای دائم آنجا که اینک بیش از رواقها و دارها، صحنها را قدم مینوازند که هم برفِ هوا بینن و هم برفِ معنا. مَضجع و ضریح حضرت رضا حالا میچسبد برای اهل دعا؛ با این برف و سوز و سرما.
...
قدس
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
بارش اولین برف مشهد
فارس
اولین برف در حرم امام رضا ع
پردازش هر سه، سه سبک:
۱. در گزارش سبک اول، نویسنده باید زبان علمی به خود بگیرد و با پرهیز از احساسات، تمام سختنویسیها و به کار گرفتن لغات دوپهلو و سنگین را کنار گذارَد تا خواننده در سریعترین زمان به اصل خبر در پایان جملات برسد. در گزارش خبری ادبیات باید ساده، روان و سریع باشد و صنایع ادبی و گزارههای پیچیده و مُغلق (=دارای ابهام) در آن نیاید. یادآوری: علت این که در گزارهی اول این گزازش نگفتم: "بارید" بلکه حالت مصدری دادم به آن نوشتم: "شروع به باریدن گرفت" این است چون برف همچنان ادامه داشت و فعل ماضی ساده نباید برای آن مینوشتم.
حمله به برج ۲۲ آمریکا در تَنْف

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۶ ب.ظ. لابد به یاد دارید. اگر ذهن فعال داشته باشید -که میدانم هستند درین صحن که چنیناند- باری و شایدم دو سه باری، دربارهی تَنْف متنی نوشتم. گفته بودم هر کس تَنْف سوریه در مرز میان اردن سوریه عراق را در دست داشته باشد، تمام مسیرهای این منطقه را میتواند زیر نفوذ اطلاعاتی خود ببرَد. بهطوریکه میتوان آن را گلوگاه منطقه توصیف کرد.
التَّنْف سوریه
آمریکا در سالهای اخیر با یک فرصتطلبی قلدرمآب -از قِبَل آنچه در سوریه عراق یمن ایجاد کرده بودند- این قسمت راهبردی خاورمیانه (=غرب آسیا) را در تصرف ارتش خود درآوردند، بزرگترین پایگاه نظامی را در آن تأسیس کردند که در خاک اردن و سوریه قرار دارد. اینک از تَنْف (به سکون نون) تکان نمیخورند چون بودن در این موقعیت را برای ارتش خود یک هدف استراتژیک میدانند، نقطهی حساسی که، نوعی دیدبان محسوب میشود. مهمترین هدفشان هم سد راه ایران شدن است، چون روی زمین، ایران از دو راه به لبنان و سوریه و مقاومت منطقه راه دارد. مسیر موصل، مسیر بوکمال، که آمریکا از تَنْف تحرکات ایران را زیر نظر دارد.
فؤاد قلب؛ ظن زَعم، حفیظ وکیل
به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: یکشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ. فرق لغت با لغت: مثلاً درین پست فُؤاد با قلب؛ ظنّ با زَعم، حفیظ با وکیل. یکی از کتابهایی که با خود به همراه برده بودم آن دو هفته -که لااقل در وقت فراغت، معطل نباشم- "لغتنامهی تفسیری" اثر ابوالفضل بهرامپور بود که عکسی از آن انداختم. این کتاب، حال آدم را عوض میکند؛ چون در هر صفحه از آن، درهای معنی الفاظ به روی خواننده باز میشود. من فقط توانسته بودم تورق کنم اما روی چند لغت خیلی توقف داشتم و لذا دست به برداشت و شرح زده بودم در پای یک ورقی. حالا امروز چشمم به آن ورق افتاد و این جا به اشتراک گذاشتم. باشد که به فرق های لغت دقت ورزیم که شماها میورزید، نهیب به خودم است که بورزم؛ علاقه هم به لغت دارم.
ظن، گمان و احتمالِ راحج و ترجیحدار است ولی زَعم جایی است که شخص به مطلب و چیزی یقین دارد در حالی که باطل است. مثلاً قرآن سورهی کهف آیهی ۴۸ «زَعمتُم» به کار برد که نباید آن را "گمانکردید" معنی کرد. معنی دقیق آن "پنداشتید" میباشد. به ترجمهها بنگرید میبینید که برخی مترجمین آن را نادرست برگردان کردند. زیرا گمان ممکن است احتمالاً مقدمهی یقین شود ولی زعم اساساً باطل است. در مراودات روزانه معمولاً میگوییم فلانی به زعم خود چنین فکر کرد. یعنی پیش خود پنداشت.
زندگی کوچنده
این روزنامهی "خوزیها" با این تیتر و عکسش مرا برد به قریشُ ایلافُ آیات. من حرفم را آخر این پست خواهم زد. اول شرحی بر قضیهی کوچ بنویسم:
اُلفت دادَنِشان در کوچِ زمستانی (به سوی یمن) و کوچ تابستانی (به سوی شام سوریه و فلسطین) آیهی دوم سورهی قریش بود؛ این آیه: "ایلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیفِ". ترجمهای خوب از مرحوم آیت الله میرزا علی اکبر مشکینی. برخی از کتابهای تفسیری برین نظرند که حملهی اصحاب فیل به مکه، "کاروانهاى تجارتى قریش در تابستان و زمستان را" تهدید کرد، لذا خداوند با نابودی سپاه ابرهه توسط سنگبارانکردن سِجّیل (=سنگگِل) از سوی ابابیل (=پرستوها، چلچلاها به زبان محلی ما) به عبارتی شبیه پهپادها در زمانهی ما، مسیرِ کوچ زمستانى و تابستانى قریش را امن کرد. تفسیر صفیعلیشاه همین را خیلی شکیل به شعر و نظم درآورده است:
خلق میخواندندِشان اهل حرم
داشتند اهل حرم را محترم
حاصل آن که قصه اصحاب فیل
بر قریش آن بود نعمت در سبیل
تا بر ایشان در وقوع رحلتَین
اُلفتی از مردمان باشد بعَین
آیت الله العظمی ناصر مکارم نیز در تفسیر نمونه این توضیح را داده که «زمین مکه باغ و زراعتى نداشت، دامدارى آن نیز محدود بود، بیشترین درآمد از طریق همین کاروانهاى تجارى تأمین مىشد. در فصل زمستان به سوى جنوب یعنى سرزمین یمن که هواى آن نسبتاً گرم بود روى مىآوردند، و در فصل تابستان به سوى شمال و سرزمین شام که هواى ملایم و مطلوبى داشت، و اتفاقاً هم سرزمین یمن و هم سرزمین شام از کانونهاى مهم تجارت در آن روز بودند، و مکه و مدینه حلقهی اتصالى در میان آن دو محسوب مىشد.»
عقل رَس
"هفتهی چهل و چند" کتابیست چاپ نشر اطراف. من چاپ نهم را دیدم. (عکس هم انداختم، بالا) بیست زن آن را نوشتند هر کدام با یک داستان از سرگذشت خودشان. مانند خانمها: آصفه آصفپور، زینب بحرینی، نرگس عزیزی، فاطمه ستوده، امیلی امرایی، نسیبه میرباقر، نیره حاتمیکیا. کتاب را که ورق زدی، برمیخوری به این جمله: «عاشقی، نقلیِ استمراری است».
حالا چند عبارت که در ذهن من تموّج (=حال طوفانی و آرامی) انداخت ایناست که برداشت آزاد شده است: کسی حق ندارد با دروغپردازی دنیای کسی را شیرین کند. (رک: ص ۳۸) بعد که عقلرَس شد باید بدو واقعیت را گفت. (رک: ص ۱۴) سختترین قسمت هر کسی دروغگفتن است. (رک: ص ۳۷) عناوین میان آدمها فاصله میاندازد و مراد و مریدی به وجود میآورد. (رک: ص ۵۵) چارلز بیکن هم ده تا بچه داشت و تولستوی هنوزم بیشتر. (رک: ص ۴۰) نویسندههای رزق و روزیشان را از کلمه درمیآورند. (رک: ص ۴۸) بلاخره کتاب را وقتی دقیق بخوانی مثل الماس نامتقارقی میمانی که تراش میخوری و درخشش میگیری و صیقل میخوری. راستی فعل نقلی استمراری دو نشانه دارد «می» بر سرِ فعل دارد. مثل میدویدم. یا با صفت مفعولی (که آخرش ه دارد ساخته میشود) مثل دویده است. یا دویدهایم. چرا میگویند نقلی؟ چون حالت آن در زمان حال هم، ادامه مییابد و نقل میشود و یا در گذشته به صورت مداوم و فراوان رخ میداد. مثلاً انقلاب اسلامی برای مردم ایران خجسته و بابرکت بوده است. یعنی هنوز هم جریان دارد این برکت. اگر بگویم "بود" دیگر نقلی نیست. پس میگوییم "بوده است" یعنی استمرار دارد. دامنه.
بُرادههای بمب در کرمان
زندگی از نظر مولوی و اقبال لاهوری
نذیر قیصر لاهوری درین اثر مؤثر، چگونهزیستن را از دیدِ محمد بلخی مولوی و محمد اقبال لاهوری -دو دیناندیشِ زندگیپرداز- بر رسیده است، چون آن دو شاعر عارف صوفی بر آن بودند فرد باید دارای غایت باشد، آرزو و نیت خیر در سر بپروانَد تا بتواند نامی آدمی بر سر نهد. یعنی عمر را بستری میدانند که "دین" بخش قابل توجهی از عنصرِ زندگی فرد را شامل شود. زندگی هم معنایی ثابت ندارد؛ عین رود روان است، مدام تعریف تازه به خود میگیرد، چون برداشتهای آدمی بر بنیان تحولات، دستخوش تغییر است تا جایی که ارزشهای تثبیتشده را هم، به بازنگری میکشاند. لذا دین نمیگذارد زندگی از محتوا خارج گردد. مولوی و اقبال زندگی را در حال حرکت میدانند و مهمترین عامل آن آگاهی است که مانع از دلزدگی میشود.
مولوی:
هر زمان مُبدَل شود چون نقشِ جان
نو به نو بینَد جهانی در عیان
اقبال:
رمزِ حیات جویی؟ جز در تپش نیابی
در قُلزُم آرمیدن ننگ است آب جو را
یعنی آب جویبار، بر خود ننگ میداند در قُلزُم (=جای راکد و گود) بیآرامد و گند آید. این حرکت کمالی آدمی در عشق به حقیقت مطلق، قابل دستیابی است، چون از منظر هر دو شاعر، منزلت انسان در زندگی، بسته به مراحلی است که آن را در اِشراق میپیماید.
اقبال:
"گر گُل است اندیشهی تو، گُلشنی
وَر بود خاری، تو هیمه گُلخنی
گُلخن (=کورهی هیزمی - هیمهی حمام قدیمی) علت روشن است. هم اقبال، هم مولوی عشق و عقل را برابر میدانند و هیچ کدام بر دیگری ارجح نمیشوند، ولی، عشق را "هادیِ عقل" (ر.ک: ص ۱۴) میخواهند. خلاصهی حرف این است: زندگی دینی سه وجهی است: ایمان، عقل، کشف. زندگی یعنی صیقل باطن، دنیاداری و دینداری قلب، زِمام عقل به دست عشق سپردن و آن را از خشکاندیشی بازداشتن.
مولوی:
بال، بازان را سوی سلطان برَد
بال، زاغان را به گورستان برَد
یعقوب کذاب و زندگی سوخانوف
یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمهی "علی اصغر حداد" با نمونهخوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف میزند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانهها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن میکردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=همپیاله و همساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر میشدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیهی همه غُرغُر میکند- روزگاری حتی پِچپِچِ شهروندان را گزارش میکردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! میگذارند. شگفتا! گویی فراموششان شد وقتی علیهی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفهی مَدْرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسانخدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّهای شجاعت ندارند که به همان فلسفهی مدرنشان هم وفا کنند. تمامشان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه.
غَریوِ هیچ کس نباید به لُکنت افتد. رمان "زندگی رؤیایی سوخانوف" اثر اولگا گروشین. ترجمهی خانم مینا صفّار، میخواهد بگوید اگر میگویند هنر مرده است! پس چرا ما بازم نقاشی میکنیم؟ رمانِ بدنوشت و زمُختی بود، اما هر طور بود خواندمش و این طوری هم فهمیدش: ← آناتولی پاولویچ سوخانوف مردی پوشالی و پیچیده است از اعضای ممتاز اتحاد جماهیر شوروی در دهههای ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۵ که رمان، زندگی وهمآلود وی را برملا میکند، گویی دارد پیمان او با شیطان را کشف میکند. در ص ۵۸۰ رمان، بر روی این مسئله تأکید رفته است که میل به گمراهشدن یا گُمکردنِ خود، به شکلی رواج یافته است. یعنی افراد خودبهخود خود را از سایرین گم میکنند که پنهان بمانند و در دسترس نباشند. عین آنلاین و آفلاین بودن افراد. نکتهی دیگر این رمان این است که میخواهد بفهمانَد صداقتِ هنری هر کسی -فارغ از هر هزینهای که میتواند در پی داشته باشد- در نهایت، پاداش عظیمتری دریافت میکند. زیرا از دید این کتاب، هنرمند و طراح (در هر سطح و رشتهای) کسی است که کاری کند تا ما (=همهی آحاد بشر) اینهمه خاک و خُل (=اصطلاح عامیانه به معمای گرد و غبار، آشغال) را از جهانمان بتَکانیم. رمان کنایه میزند، نباید غَریوِ (=صدا، فغان، بانگ) هیچ کسی به لُکنت افتد. جالب این است در ص ۱۶ به نقل از مکاشفات یوحنا، باب سوم، آیات ۱۵ تا ۱۷ آمده است: «نه گرمی، نه سرد، وِلَرم هستی، پس تو را از دهان، قی میکنم». بگذرم. دامنه.
چرا و جوابِ چرا
این کاریکاتورِ خارپُشت برای هفتهی پژوهش و فناوری چاپ روزنامهی اطلاعات (پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲) مرا به این فکر انداخت سه چند کلمه بنویسم. یکی این که در هر موضوعی فوری راه نیفتیم! گوگل را جستجو کنیم و آنی کپی و آنگاه کات و سپس به اسم خود!!! پِیست (=ارسال) این چه کاری هست آخه؟!
باید به فکر خود متکی باشیم که خودمان دربارهی هر موضوعی چه فکر میکنیم و چه رأییی داریم مثل همین خارپشتِ کاریکاتور. هدف تقویت ذهن و فکر خودمان است. کپی از روی نوشتههای دیگران همان تقلب در امتحانات است که از روی دست دیگران نمره قبولی میگیرند، نه هم فقط در دبیرستان، که حتی در مقطع فوق لیسانس. روزگاری همه به آثار قلمی مفاخر ایران تکیه میکردند؛ به ابوریحان بیرونی، به ابوعلی سینا، به شیخ اشراق. دومی این که وقتی کسانی برایمان نوشتند ما هم برایشان بنوسیم. این، روح نوشتن را زنده نگه میدارد و راه پژوهشندگی را همواره، هموار میسازد. سومی به قول خانم کبرا بابایی -نویسندهی همین متن روی عکس: من پژوهش میکنم:
"پژوهش کارِ ذهن پرسشگر است، ذهنی که پدیدهها را بیدلیل باور نمیکند... میپرسد سپس دنبال دلیل میرود... میسنجد و سؤال جدید تولید میکند... یک جورچین کوچک در ذهن."
چرا؟ چون اساس پژوهش همین یک واژه است: "چرا" و حاصل آن میشود جوابِ چرا. یعنی همان متن، همان مقاله، همان تز، همان کتابُ تئوریُ تمدن و راهچاره. دامنه.