تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
کتاب «اعتماد» فرانسیس فوکویاما
«اعتماد» با زیر عنوان «فضایل اجتماعی و خلق سعادت» نوشتهی فرانسیس فوکویاما، ترجمهی علیرضا بهشتی شیرازی (مدیر روزنامه کلمه) نشر روزنه (شهریور ۱۴۰۰) با طرح جلد تصویر میرحسین موسوی در بحران سال ۸۸.
توضیح دامنه: در کتاب اعتماد اثر فرانسیس فوکویاما تأکید بر این است: راهحلهای بهروزی جوامع در ظرفیتهای بومی آن جوامع نهفته است «که باید از نو کشف شوند.» و این در «فرهنگ» آن کشور جای دارد. درین نظریهی فوکویاما، «سطح اعتماد موجود در جامعه» اصلیترین مؤلفهی توسعه محسوب میشود. او در حال حاضر در دانشگاه جانز هاپکینز شهر واشنگتن دی. سی. آمریکا تدریس میکند. منبع لازم به ذکر است فوکویاما از تز پیشین خود مبنی بر »لیبرالیسم؛ پایان تاریخ» دست کشیده و روی به انتقاد سیاست آمریکا و غرب آورده است.
نکاتی بر افشاگری رئیسی از کارِ دولت روحانی
به قلم دامنه: به نام خدا. نکاتی بر نکتهی افشاگرانهی رئیسی از کارِ دولت حسن روحانی. در سایت روزنامهی «وطن امروز» این خبر را خواندم که حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی دیروز در دیدار با جمعی از فرزندان و خانواده شهدا نکتهی افشاگرانهی سیاسی از کارِ دولت دوازدهم گفت. سخن آقای رئیسی به روایت این روزنامه این است:
«متأسفانه شاهد بودیم بعضیها واردات واکسن یا حتی پیوستن کشور به سازمان همکاری شانگهای را متوقف بر پذیرش FATF کرده بودند و حتی در جلسات رسمی نیز بر موضع خود پافشاری میکردند... در فاصلهی کوتاه سپریشده از دولت سیزدهم اتفاق خاصی نیفتاده که باعث افزایش واردات واکسن یا پذیرش عضویت کشورمان در سازمان شانگهای شود، الا اینکه کشورهای همسایه و دوست ما دیدند دیگر توجهی ما صرفاً به غرب نیست و ارتباط با همسایگان و کشورهای منطقه اولویت سیاست خارجی ایران شده است.» منبع
چند نکته درین باره:
آقای رئیسی چون به کارِ قضا آگاه است لابد میداند آن کارِ آن «بعضیها»، دستکم از این چند حالت بیرون نیست: ۱. آن کار، یا کاری کریه بود چون با جان و سلامت مردم مرتبط بود؛ پس به لحاظ اخلاقی اقدام غیرانسانی مرتکب شدند. ۲. آن کار، یا کاری مجرمانه بود که جان مردم را در گرو گرفته بودند؛ پس با این فرض، به لحاظ حقوقی اقدام ضد بشری صورت دادند. ۳. آن کار، یا کاری پیشدستانه بود تا راهبرد غربگرایی خود و در واقع برنامههای جناحی حزبی خود را در سلطهی سیاسی داخلی هموارتر نمایند؛ پس به لحاظ سیاسی اقدامی شائبهانگیز انجام دادند. و شاید هم آن کار، حالتهای دیگری هم دارد و من نمیدانم چه نامی دارد؛ خیانت؟! جنایت؟! خباثت؟!
اعضای سازمان شانگهای
رنگ سبز: کشورهای عضو
رنگ مغزپستهای: کشورهای ناظر
رنگ زرد: کشورهای شریک گفتگو
اما در هر حال، چون با جان مردم پیوند داشت، برای حجتالاسلام رئیسی مسئولیت دارد که چنین کاری را به بوتهی نقد و تقبیح و نیز به محاکمه ببرد. زیرا درین مدت، به دلیل کمبود واکسن، خیلی از مردم به مرگ بر اثر کرونا گرفتار شده و دل بسیاری داغدار و عزادار. تأخیر گروکشانه و عمدی در پیگیری عضویت دائم ایران به جای عضو «ناظر» بودن در پیمان «شانگهای» نیز، بار حقوقی و مجرمانه دارد که این مورد هم مستوجب تعقیب و تشکیل محکمه و شنیدن دفاعیه یا اعتراف آنان است.
اضافه کنم این سؤال هم رواست که از آقای رئیسی پرسیده شود در آن زمان شما که رئیس قوه قضاییه بودید چرا در برابر آن اقدام دولت دوازدهم ساکت نشستید و از حق و جان مردم به دفاع برنخاستید؟ و چرا اساساً دست مجلس برای برکناری آن دولت ناکارآمد و شیکپوش بسته بود؟! و گذاشتند تا آخرین روز کاریاش بر قدرت بماند؟! بگذرم.
مسجد جامع مسکو
عکس و کمی مکث
فیلمنامه، بازیگر چهره، رجال سیاست!
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. اخیراً کارگردانی سخن راستی بر زبان آورده که «سینما فیلمنامهی درست میخواهد، نه بازیگر چهره» زیرا «بازیگرمحوری، آفت سینمای ایران شده است و به جای آن باید روی نوشتن فیلمنامهی خوب و کیفیت تولید کار کرد.» او مثالی هم زده که این هم دقیق و درست است: «زمانی که فیلم سینمایی «محمد رسولالله» اکران شد، تنها چهرهی شناختهشدهاش آنتونی کوئین بود و باقی بازیگرانش بعدها تبدیل به چهره شدند... درد ما نداشتن سناریو است. وقتی سناریو نداریم به سمت بازیگرمحوری میرویم و بعد از خود میپرسیم چهطور این بازیگر را بزرگش کنیم؟! و با برگزاری یک جشنواره و جایزهدادن به او این کار را انجام میدهند.» منبع
نکتهی تحلیلی: آفتی که آقای محمدرضا جنتخواهدوست (تهیهکننده و کارگردان) در عالم سینما برشمرده در عالم سیاست هم دیده بلکه بیشتر و دردناکتر دیده میشود. مثلاً وقتی کسی در اندازهی فرمانداری هم نبوده، ولی در دولت نُه + ده، رجال، آن هم رجالی نظرکردهی حضرت صاحب زمان (عج) و چهرهی «هزاره» معرفی میشود و حتی برخی از اساطین حوزهی قم هم مسحور شگردهای او میشوند که عاقبت معلوم گشت که نه فقط لایق نبود، بلکه مشاعر سالمی هم نداشت. معلوم است آفت دنیای سیاست چنان ویرانگر است که زخمِ کاری بر مملکت و مُلک و مردم وارد میکند زخمی که التیام آن شاید هیچ وقت ممکن نباشد. زخم آن دولتِ مشهورهی ! نُه + ده کم بود! که بعد جراحتهای سخت دولت غربباختهی یازده و دوازده نیز نمکی دیگر بر زخم شد و ضربهی کوبان بر پیکر نظام ایران. آری؛ دردِ انقلاب، همچنان همان دردِ ناشایستهسالاران است که در نبودِ عدالت و انصاف و قانون، چنبره انداختهاند بر تار و پود آن.
داستان حضرت یونس تمثیل است، نه واقعیت
تفسیر علامه طباطبایی
تفسیر: کلمهی نون به معناى ماهى است و ذوالنون -صاحب ماهى- یونس پیغمبر فرزند متى است که صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوا شد و ایشان را دعوت کرد ولى ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خواست تا عذابشان کند همین که نشانههاى عذاب نمودار شد توبه کردند و ایمان آوردند. پس خدا عذاب را از ایشان برداشت و یونس از میانشان بیرون شد و خداوند صحنهاى به وجود آورد که در نتیجه یونس به شکم یک ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنکه خدا آن بلیه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه. یعنى به یاد آر ذوالنون را آن زمان که با خشم از قومش بیرون رفت و پنداشت که ما بر او تنگ نمى گیریم. «نقدر علیه» بطورى که گفتهاند به معناى تنگگرفتن است.
ممکن هم هست جملهی «اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه» در مورد تمثیل وارد شده باشد و معنایش این باشد که : رفتن او و جدایىاش از قومش مانند رفتن کسى بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمىیابد و او مىتواند با دور شدن از چنگ وى بگریزد و مولایش نمىتواند او را سیاست کند. این احتمال از این نظر قوى نیست که پیامبرى چون یونس شأنش اجلّ از این است که حقیقتاً و واقعاً از مولایش قهر کند و به راستى بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او مىتواند با سفر کردن از مولایش بگریزد چون انبیاى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنین پندارها است، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. پس همانطور که گفتیم آیهی شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجى. ... .
ان لا اله الا انت سبحانک. در این جمله یونس -علیه السلام- از آنچه که عملش نمایش مىداد بیزارى مىجوید، چون عمل او که راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینکه از ناحیهی خدا دستورى داشته باشد، -گر چه او چنین قصدى نداشت- این معنا را مُمثّل مىکرد که غیر از خدا مرجع دیگرى هست که بتوان به او پناه برد. و چون عملش بیانگر چنین معنایى بود از این معنا بیزارى جست و عرضه داشت لا اله الا انت: جز تو معبودى نیست. و نیز چون این معنا را ممثل مىکرد که ممکن است به کارهاى او اعتراض نماید، و بر او خشم گیرد، و نیز این تصور را به وجود مىآورد که ممکن است کسى از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: سبحانک.
انى کنت من الظالمین. در این جمله به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملى آورده که ظلم را ممثل مىکرد، هر چند که فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصیت نداشت، چیزى که هست خداى تعالى در این پیشامد پیغمبرش را تأدیب و تربیت کرد تا با گامى پاک و مبرّاى از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم ) شایسته قدم نهادن به بساط قُرب گردد. المیزان.
سبک تفسیری آیت الله طالقانی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی در کتاب تفسیر ۶ جلدی «پرتوی از قرآن» چه سبک و روشی داشت؟ ایشان با این باور که «قرآن باید راهنمای عمل مسلمانان در زندگی باشد» از حوزهی نجف و قم به تهران آمد و در عصر استبداد رضاخانی به ترویج قرآن همت گذاشت و «بیشتر از هر چیز تفسیر قرآن و نهجالبلاغه درس میداد» حتی زمانی که از سوی پهلوی دوم در زندان قصر محبوس بود. او ابتدا بر تفسیرش عنوان نگذاشت. تفسیر قرآن را دارای شرایطی دشوار میدانست و به گفتهی آقای «محمدمهدی جعفری، تفسیر را «به معنای پردهبرداشتن از منظور اصلی خداوند» میدانست و به همین علت، عنوان برداشت و تفسیرش را بعداً «پرتوی از قرآن» نامید. او ابتدا در مسجد منشور سلطان و از سال ۱۳۲۷ در مسجد هدایت تهران، به تفسیر قرآن مشغول بود تا این که در سال ۴۱ به زندان افتاد و در زندان و پس از آن در تبعیدِ «زابل» و «بافت» نیز کار تفسیر قرآن را ترک نکرد. مثلاً در سال ۱۳۴۲ در مقدمهی پرتوی از قرآن نوشتند «الان در زندان هستم مانند زندهای در میانِ قبر.»
محمدمهدی جعفری
قبر طالقانی بهشت زهرا
سبک تفسیری طالقانی دقت در «ساختار واژهها است»زیرا ساختار واژهها و الفاظ قرآن را گویای معنای آن میدانست و این از شاخصههای ممتاز «پرتوی از قرآن» است. «علمزده نبودند» اما از «کتابهای علمی استفاده و آنها را با دقت مورد مطالعه قرار میداد» و همین «زمینههای نوینی برای فهم بهتر حقایق تغییرناپذیر قرآنی» بود و نخستین شرط لازم در تفسیر صحیح را «تأیید گرفتن از آیات قرآن میدانست.» و دومین شرط صحت تفسیر از نگاه ایشان، راهنمایی الفاظ قرآن است و علاوه بر این دو شرط، از روایات صحیح نیز در تفسیر قرآن کمک میگرفت. و در کنار این، «برداشتهای عرفانی نیز از قرآن» داشت و نیز از اشعار مولوی در تفاسیر خود استفاده کرده است؛ چیزی در حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ بیت. چراکه قرآن کریم از نگاه طالقانی «کتاب هدایت بشر، آن هم در همه ابعاد وجودی انسان است.» بنابراین، آقای طالقانی در تفسیر قرآن کریم «بیشتر از ساختار واژهها، ترکیب کلمات و آهنگها بهره برده است.»
لازم به توضیح است که «پرتوی از قرآن» به این گونه تفسیر و تنظیم شده است. منبع: جلد اول سورهی حمد تا آیهی ۱۴۴ سوره بقره، در جلد دوم بقیهی سورهی بقره، در جلد سوم سورهی آل عمران، در جلد چهارم جزء سیاُم از ابتدا تا آخر سورهی الطارق، در جلد پنجم بخش پایانی جزء سیاُم و در جلد ششم یعنی آخرین جلد، ۲۲ آیهی نخست سورهی نساء تفسیر شده است.
توضیح: درین متن تنظیمیام، از گفتوگوی آقای محمدمهدی جعفری -مترجم و شارح نهجالبلاغه و از شاگردان آیتالله طالقانی- در سایت قدس آستان قدس رضوی مدد گرفتم.
لغتهای زبان مادری محل ما
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
ریگ بئیتن: ریگ نمایانشدن نامناسب دهان و دندان در خنده است. بئیتن مصدر گرفتن به معنای انجام کار است. بنابراین ریگ بئیتن به نوعی از رفتار از طریق صورت و لب و دندان است تا طرف را یا به استهزاء بگیرند یا بخندانند.یک نوع بور کردن هم هست. چیندادن نامناسب و نامطلوب چهره برای خیط و بورکردن، تحقیر، تخطئه، رد، یا مسخرهکردن مخاطب. معمولاً این رفتار ریگ بیتن با جملهصوت «هیگ» و کمی سر را تکاندادن هم همراه است.
چیشیه هی ریگ تَویل دینی اِما ره ؟! : این عبارت محلی از همان خانوادهی لغت ریگ بیتن است. اشاره به کسی که بیجا ریگ میکند و به جای رفتار عادی خنده به رخ میکشد.
چیه هی ریگ تحویل دینی؟! : اشاره به کسی که بیجا ریگ میکند و به جای رفتار عادی خنده به رخ میکشد.
چَل: چرخ رسیندگی نخ دستی.
پِروگ هچین ! : پروخ که پیشتر بحث شد. اما پِروگ هچین یعنی مقعدت را جمع کن. یک معنایش چروکیده هم هست. مثلاً بینگوم انگار پروگ پیته هسه.
بِنبپّری: ذوق. بالاپریدن. بنپری بحث شد. اما بنبپری هم تقریباً معادل همان است با تفاوت مختصر. بنپری بیشتر با منشاء درد و تندی و نامطلوب است، ولی بنبپری همان بالا و پایین پریدن با منشاء شادی و بازی و مطلوب است. شادابی در بنبپری اصالت دارد.
چَرنِه: میچرد. میچره. بیحساب میخورد. زیاد میخورد. بیتوجه میخورد.
شِرنه: شیههی اسب. رفتار سبک بعضی افراد.
سر هِکتِن: سر یعنی آشنایی، اِشراف. هکتن یعنی افتادن به معنی شدن. پس سر هکتن یعنی آشناشدن سر در آوردن. پیچ و خم چیز سر در آوردن. مثلاً استاد یک فن از شاگردش میپرسد هیچی ازین کار سر هکتی؟ بر سر چیزی افتادن هم معنی تحتاللفظیاش میباشد.
بَنشِنه: هم نمیشود. هم میشود. بسته به طرز تلفظش دارد.
سربِِن: روی هم. بر سر هم. بالاوپایین. انبوه. سربِِنسربِِن هم خیلی درهم بودن. ازدحام. جمعیت.
اون سروِن : اون وقت. اون دفعه. دفعهی پیش. اون موقع. سری قبل. آن دوره. آن زمانها..
هِرس هاشّم: وایسّا ببینم. بایست ببینم. بلند شو ببینم. دو جا کاربرد دارد: وقتی کسی نشسته و یا خوابیده: هِرس هاشّم. یعنی بلند شو. یک وقت هم موقع راهرفتن کسی است که در این مورد یعنی بایست، متوقف شو کارت دارم. این عبارت اغلب با عصبانیت همراه است و تحقیر و تندی.
کَلکاشتی: کل مخفف کول، کاشتی تلفظ محلی کُشتی. پس این لغت کول هم پریدن و کشتی است. اما در معنای واقعی اشاره به زمانی است که عدهای در جایی مثل عروسی و تفریح روی کول هم بالا میروند با هم به شوخی گلاویز میشوند. نیز کشتی زورآزمایی هم هست مثل زرآزمایی دو حیوان با هم که قصد دعوا ندارند. بیشتر بخوانید ↓
حضرت زینب؛ رهبر سربلند عاشورا
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: سرشکسته یا سربلند؟! نام زینب کبری با کربلا و امام حسین علیه السلام عجین است، به نوعی که کربلا بدون زینب قابل تصور نیست. بر اساس روایتی که علامه مجلسی در بحارالانوار نقل میکند، حضرت زینب پس از ورود به کوفه، وقتی سر بریده برادر را بر روی نیزه دید، سرش را بر چوبه محمل زد و خون جاری شد و اشعاری در فراق برادر خواند. صرف نظر از صحت و سُقم این ماجرا، حضرت زینب و کاروان اسرا از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و از شام تا مدینه، سختی و مرارت فراوان دیدند که هر کدام میتوانست موجب تسلیم آنها شود، اما زینب کبری سربلند ماند. حتی اگر سر او شکسته شده باشد، اما او یک زن سرشکسته نیست، بلکه سرافراز و سربلند است. سرشکسته کسی است که رفتارش در مقابل حاکمان همراه با ذلت و ترس و ناتوانی باشد، حتی اگر سرش شکسته نباشد.
حجةالاسلام احمدی
زینب کبری در تمام مراحل مواجهه با حاکمان، بخصوص یزید (لعنه الله) رفتاری از خود بروز دارد که تنها افراد والا و برخوردار از نفس مطمئنه و سربلند میتوانند انجام دهند. افراد سرشکسته نمیتوانند خطبه های آتشین ایراد کنند. در گفت و گو با ابن زیاد، علی رغم داغهای فراوانی که دیده بود، جوری سخن گفت که خطبه خواندن امام علی علیه السلام را زنده کرد. در نهایت ابن زیاد با حالت خشم و استهزا اقرار کرد که این هم مثل پدرش علی سخنپرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.
از این مهمتر، در مجلس یزید او را با یابن الطلقاء خطاب کرد که ظاهرا بسیار بر یزید گران آمد. او سخنانی به مراتب محکمتر و آتشین تر از مجلس ابن زیاد ایراد کرد، به نحوی که یزید پرسید: مَن هذه المتکبره؟ حضرت با صلابت تمام فرمود: به خدا قسم من جز از خدا نمی ترسم و جز به او شکایت نمی کنم. هر کاری می خواهی بکن! هر نیرنگی که داری به کار زن! هر دشمنی که داری نشان بده! به خدا این لکه ننگ که بر دامن تو نشسته است هرگز پاک نخواهد شد. وقتی سکوت مرگبار کاخ را فرا گرفت، یزید تلاش کرد تمام تقصیرات بر گردن این زیاد بیاندازد. آیا چنین رفتاری از یک زن سرشکسته و خسته سر میزند یا از یک شیرزنِ سربلند؟ آری، با سرِ شکسته هم میتوان سربلند و پیروز بود، نه سرشکسته و ذلیل و زینب کبری سلام الله علیها چنین بود.
دامنه: سلام. چه خوب در اول ماه، حق مطلب را اینچنین عالی ادا کردید. تبیینی بهجا. بله درسته من معتقدم حضرت زینب س حاصلجمع آلِ عباست و تمام فضیلتهای آنان در ایشان ظهور یافته.
لغتهایی دیگر از محلمان دارابکلا
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
دِرگ: زدن. دنبالکردن و زدوخورد شدید. مثلاً : مَردی اسبه واری دکته وسط، مردِم را درگ هداهه! چیشی!
پرده کانده: حجاب چادرش را خیلی کامل انجام میدهد. حجاب میکند. رازداری میکند. میپوشاند. شرم دارد. و نیز در محل نام خودمونی چادرگذاشتن و حجاب عمیق است.
مردی! غشی بیی بیه ! : اشاره رفتار تند و خشن فرد.
خَف: قایّم. پنهان. اختفا. جاخوردن برای اینکه کسی اصلاً نداند. گاه از خوف هم شاید باشد چون با ترس جا میخورد که لو نرود. سکوت هم معنی میدهد.
اِتّا پِشته: نشان زیادبودن چیزی از سر شگفتی.
ما: جنس زاینده. ماده. مؤنث. دختر و زن.
شِکِه: لنگهدر. یک لنگهی دروازه. یک طرف در پنجره. مثلاً در سه شکه یعنی دری که سه لنگه دارد. گویا احتمالاً لغت روسیست. شاید.
فیهِ: ابزاری چوبی با دستهای بلند و تختهای پهن در نوک آن که برای رُفتن استطبل و حیاط و جمعآوری فضولات حیوان یا کر ریزی خرمن به کار میرود. معمولاً از چوب منعطف و سبکوزن. نوعی چوب پارو مانند برای کارهای کشاورزی و خرمن.
کشبِن: دو سمت زیر بغل که رستنگاه موست. بالاتر از دو پهلو. تکمیلی: کش یعنی پهلو. بن یعنی زیر. لذا کش بن میشه: زیر پهلو. ولی در اصل زیر بغل در انتهای دو دست است نه تهیگاه کلیه. مثلاً حموم که میرفتیم میشنیدم آقا خاش کشبن را بمال. «زیر» در اینجا به معنای پایین نیست بلکه عمق است چراکه کش یا پهلو در سطح است و دسترسی آسان، ولی کشبن در عمق است و دسترسی بدون مانور اندام مقدور نیست. پس زیر یا بن در اینجا به مفهوم عمق اشاره دارد نه پایین.
رِد به رِد: آشفتهبازار. بکشمکش. هرجومرج. مثلاً صف بلیت سینما وقتی ازدحام و آشوب و بینظمی شود میگویند رد به رد شد. کشمکش. تو بکش من بکش. گاهی برای دعوای فیزیکی هم بکار میرود، حالتی که به جای زدوخورد واقعی، لباس و اندام هم را میکشند و خراش میدهند.
بَشنی بِپات: بَشنی یا بَشنیه به معنی ریختن است. بِپات به معنی پاشیدن. جمع هر دو واژه، اشارهی انتقادآمیز و حتی گلایهوار است به کاری از کسی که اهل ریختوپاش و بینظمی و هدررفت است. مثلاً اگر کسی خانه را جمعوجور نکند و هر چی در هر کجای منزل افتاده باشد، میگویند بَشنی بپات است. نیز اگر کسی به همین حالت اسراف و حیف و میل کند اطلاق میگردد. لغت بسیار معناداریست و از معادل فارسی آن، خیلی قویتر پیام دارد.
سنگاره : سنگواره. اندازهی سنگ کوچک. اشاره به غاتّیک (غده) که در جایی از بدن یا صورت یا گردن بیرون زده باشد. به چیز سفت و سخت گفته میشود.
غاتّیک: یا با املای قاف: غُدّه.
پِرا: پیرا، دو روز بعد.
پیرو: ۳ روز دیگر.
نیرو: چهار روز بعد. به این ترتیب: فردا، پِرا (پیرا)، پیرو، نیرو.
چیرو: ۵ روز بعد.
تِ سرنِه: یا وِن سرنه. یا اَم سرنه: نوبت او. وقتیکه نوبت او شد. نوبت که به او رسید. سر کاری او. به او که رسید.
وِن حرف بَپته کِرگ رِه حرف یانّه! : یعنی چنان از مرحله پرت است که حرف بیربطش مرغ سرخشده را هم از شگفتی به خنده میآورد. یا ... خنده یاننه: سخنش حتی مرغ پخته شده را به حرف یا خنده وا میدارد. کنایه از سخن یا نظر محال یا نزدیک به محال. سخن باور نکردنی. سخن شگفتانگیز. حرف بلوف و کذب و دروغ و الکی.
بِز پا: نوعی از خرگوش که که باور برخی سُم آن مثل بُز است. توجیهی عامیانه برای خوردن گوشت آن و حلالکردن صید. چون خرگوش سگپا است یعنی پنجهی آن مثل سگ است. نیز به معنای چابک، سبکپا، تندرو و تیزپا باشد. شاید بمعنای پای کوچک و کوچکپا هم. بیشتر بخوانید ↓
جناح چپ و نظام از نگاه رفسنجانی
توضیح دامنه: مرحوم رفسنجانی درین نامه جناح چپ را -که بعداً بر خود نام اصلاحطلبان گذاشتند- «نمکنشناس» و «راهگمکرده» توصیف کرد و برداشت وی از روند حکومتداری این است که در نظام «انحرافات دلخراشی» پدید آمده است. او درین متن، آخرین خطبهی نمازجمعهی خود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ را نیز «شبیه وصیتنامه» توصیف میکند. بیآنکه به متن نامهی آقای هاشمی رفسنجانی داوری داشته باشم، صرفاً جهت اطلاعرسانی و ثبت در تاریخ بخشی از آن در اینجا بازنشر میشود:
متن نقلی: «...پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاست جمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نایب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاحطلب دولت را گرفت. متأسفانه با نمک نشناسی، راه را گم کرد. متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبه های نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ نصایح خود را که شبیه وصیت نامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابانهای تهران اجتماع با شکوهی داشت و دهها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام [و] راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛
و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه میدهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم. و اخیرا چون دیدم ... سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاست جمهوری در آخرین لحظات نامنویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیا طلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر ... بگذارند. تابستان ۱۳۹۲» منبع
گفتوگوی دونفره
دامنه . دکتر عارفزاده
گفتوگوی دکتر عارفزاده و دامنه (۱۵ و ۱۶)
پرسش ۱۵ : از نظر شما مسیر زندگی را از پیش باید برگزید؟ یا نه، باید دید در طول مسیر چه پیش میآید و آن را به سود خود تدبیر نمود؟ تجربهی شما انتخابی ازپیشتعیینشده بود؟ یا تدبیر؟
پاسخ دکتر اسماعیل عارفزاده:
۱- آزادی را بدست آورید و نگهدارید حتی و حتی اگر امنیت فدا شود و بدانید آزادی اگر وجود داشته باشد از گذشتگان به آیندگان منتقل نمیشود. ۲- مهم این نیست که چه مقدار عقل و هوش داشته باشید، مهم اینست همان مقدار که دارید را بطور یکنواخت و در همه موارد بطور یکسان بکار گیرید و نه اینکه وقتی به خرافات و تخیلات رسیدید، لباس عقل از تن درآورید و مبهوت شوید. ۳- شما حتی اگر مجاز باشید همه را فریب دهید مجاز و قادر به فریب یک موجود و نیروی درونی بنام وجدان نخواهید بود و در آخرین ایستگاه داوریها که داوری ندای درون شماست، باز خواهید ایستاد.
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
۱. زود تسلیم خبر و جوّ جدید نشوید، روی آن فکر و سپس تمایل یا تغایر کنید؛ از فرهنگ و سبک زندگی گرفته تا هر چه که به علایق شما بستگی دارد. ۲. دست از طلب ندارید تا کامتان بر آید. چون حافظ مَطلع غزل ۲۳۳ را درست فرمود: «دست از طلب ندارم تا کام من برآید / یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید» ۳. همیشه به جنبهی معنوی حیات (آن سوی ظاهر و رُویهی بیرونی زندگی) بپردازد؛ شامل هر پیام راستین، که شما را از بند محدودیت دنیوی میرهانَد؛ ولو اندک و به حد حال و مزاج و اشتیاق. این جنبهی حیات موجب رونق روان و روح میشود و غبار از چهرهی درون و مادیات میزداید.
خاطرهی علامه حکیمی از امام خمینی
خاطرهی مرحوم علامه محمدرضا حکیمی: دقیقا یادم نیست که اولین بار چگونه با امام خمینی آشنا شدم. من در زمان طلبگی و تحصیل در مدرسه نواب مشهد بودم و متولی و مدیر مدرسه، آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی بود که با امام خمینی دوست بود. امام هر سال تابستان ها به مشهد می آمد و اتفاقا بیشتر هم با علمای تفکیکی رفیق بود. با دیگران خیلی ارتباطی نداشت خصوص آنکه برخی نیز با شاه ارتباط داشتند. من در مشهد از جمله در مدرسه نواب، ایشان را می دیدم. امام خمینی، شخصیت فوق العادهای داشت. قطعی بود که برای خدا کار می کند. در زمان شاه، آیت الله بروجردی، نظرشان این بود که با حکومت و سلطنت در نیفتتد. اما من و عده ای از مذهبی ها، نظرمان این بود که باید با حکومت و سلطنت در بیفتیم و مبارزه کنیم.
وقتی امام خمینی، حرکت انقلابی خود را بر علیه حکومت و سلطنت آغاز کرد، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی از این حرکت ایشان، حمایت کرد و به تبع ایشان، خراسان، انقلاب کرد و متوجه امام شدند. این در حالی بود که آن زمان در خراسان، چندان به امام، توجهی نمی کردند. شاگردان آیت الله شیخ مجتبی قزوینی نیز از جمله من به حمایت از انقلاب پرداختیم. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی تا آنجا پیش رفت که حتی عکس امام را در منزل خود زده بود. یکی از علمایی که او را می شناسم و نمی خواهم نام او را ببرم، به ایشان گلایه کرد که چرا عکس آقای خمینی را زده اید؟ این در شأن شما نیست برای طلبه های جوان مناسب است. ایشان در پاسخ فرمود: دین داری برای من خوب نیست؟ و آن شخص دیگر سخنی نگفت.
من به امام خمینی، علاقه زیادی داشتم و از ایشان تبلیغ و ترویج می کردم تا آنجا که روی همین علاقه به خمین رفتم تا منزل ایشان را ببینم، وقتی آنجا رفتم متوجه شدم ساواک من را زیر نظر دارد... . در جریان مبارزه برای انقلاب، مکرر بازداشت و زندانی شدم؛ در تهران، ارومیه، خوی و... یک بار در ساواک، یکی از رؤسای آنها من را مؤاخذه می کرد و گفت: شما از آقای خمینی، تقلید می کنید.
در پاسخ گفتم؛ بله. من چه کسی هستم که از ایشان تقلید بکنم یا نکنم؟ فرقی به حال ایشان نمی کند. ایشان شخصیتی است که بسیاری از ایشان تقلید می کنند و بود و نبود من تاثیری برای ایشان ندارد. نمی خواستم ایشان را سبک کنم لذا در ساواک نیز با قاطعیت و محکم از ایشان حمایت می کردم. من سهم زیادی در انقلاب مشهد و خراسان داشتم ولی دنبال این نبودم و نخواستم سهمی برای این کارهای خودم مطالبه کنم چون برای خدا کار کردم. آنقدر عشق و ارادت به امام خمینی داشتم و حمایت می کردم که همه می دانستند و معروف بود که آقای حکیمی، طرفدار آقای خمینی است. یک عکس انحصاری نیز با امام خمینی و احمد آقا دارم. من با احمدآقا (خمینی) خیلی رفیق بودم. به نظرم در قم بود که خدمت امام بودم. احمدآقا گفت: می خواهی با امام عکس بگیری؟ امام ایستادند من و احمد آقا هم کنار ایشان ایستادیم و عکاس، عکس گرفت. معمولا یک عکاس همیشه آنجا حاضر بود.
قم: عکس علامه حکیمی کنار
امام خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی
من چند جلسهای نیز درس امام خمینی شرکت کردم. بعد از آزادی امام خمینی، در جریان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی به همراه شاگردان خود و جمعی از علما برای دیدن امام به قم رفتند و من هم در خدمت ایشان رفتم و آنجا نیز حضور یافتم.
یک بار نیز در تهران که امام در تابستان ها به ییلاقات تهران رفته بودند،خدمت ایشان رسیدم. در جریان مبارزات انقلابیام در مشهد، در زمان شاه یکی این است که ایام عید، شاه به مشهد آمده بود و قصد رفتن به حرم داشت. من روایت: من رأی سلطانا جائراً مستحلا لحرمات الله... را دادم خوش خط نوشتند و به تعداد زیاد از آن تکثیر کردند و موقع خاموش و روشن کردن چراغهای حرم امام رضا -علیه السلام- گفتم رفقا از بالای پشت بام حرم به پایین بریزند و اینکار را در آن زمان خاص انجام دادند. مردم فکر می کردند دعا است و آن را بر می داشتند و بعد می دیدند که اعلامیه است بر علیهی شاه و... . ساواک متوجه شده بود و به دنبال من می گشتند تا من را دستگیر و بازداشت کنند (ظاهراً حدود سال ۱۳۴۳ بود)
شهید عارفزاده با معلم و همکلاسیهایش
شهید علیرضا عارفزاده
مرحوم اصغر آهنگر (حاج محمود مهدی)
مرحوم سیداحمد شفیعی (سیدمیرمیر علی)
سیدهاشم حسینی، شهید عارفزاده، مرحوم ناصر دباغیان
دبستان دولتی دارابکلا. سال ۱۳۶۱، کلاس ۵ ، بعد از امتحان نهایی
جناب دکتر اسماعیل عارفزاده ببداهه متن زیر را
در وصف برادر شهیدش علیرضا عارفزاده نگاشت:
چون خیالی گذشتی، چون خاطره ای ماندی
چون نسیم در وجودم، چون توفان در تار و پودم
رفتی و نرفتی از خیالم، تا بودی بودم، تا هستم هستی
جایی نرفتم بی تو، خوابم بی تو خیال است و خیالم بی تو در خواب
کورهچیهای دارابکلا
به قلم دامنه: به نام خدا. کورهچیها بهطور عام به افرادیکه به صورت حرفهای زغال چوب تولید میکنند اطلاق میشود. ولی به طور خاص افرادی معمولاً ساکن جنگل بودند که کارشان تولید زغال بود. منظورم از معرفی آنان در این پست این است کورهچیها چه میکردند؟ که بودند؟ کجا کار میکردند؟ برای چه کسانی؟ و چرا؟ چون این قطعه هم جزوی از تاریخ فرهنگ محل ما روستای «دارابکلا»ست.
حدود جغرافیایی کارشان از پاییندستِ جنگل چلکاچین تا سمت راستِ زغالانبار زیردستِ سنگمعدن بود. گویا اهل بابل و آمل و اشکورات و بعضاً از ییلاقات دور بودند. البته باید بیشتر تحقیق کرد. آنان گرچه در راستای سیاست بهرهبرداری از جنگل از سوی شرکت خصوصی «اکبرین» از دورهی پهلوی دوم، به کار گرفته شده بودند و بخشی از زغال مرغوب تهران یا سایر شهرها را با چوبهای درختان جنگلی روستای ما تأمین میکردند اما اثرات تخریبی کار آنان بر بومزیست و گونههای بکر جنگل دارابکلا متوجهی کسانی بود که این شیوه را باب کرده بودند.
کورهچیها زحمتکشانی بودند خارج از محل ما، که برای تأمین معاش به درون جنگل دارابکلا کوچ کرده و کورههایی خاکی در بستر جنگل و در مناطق شیبدار تعبیه میکردند و فراوردهی آن را تحویل شرکت «اکبرین» میدادند. صاحب یا صاحبان تهرانی این شرکت با فامیلی «اکبرین» (که در همان زمان از محلیها میشنیدم که نسبتی نسَبی با آقای خامنهای دارند) در ابتدای روستای دارابکلا، در کناردستِ باغ منصور -که مرحوم فیضی سرایدار آنجا بود- دفتر و ساختمان اداری و پشتیبانی تأسیس کرده بودند. در اولین دوره از انتخابات ریاستجمهوری نیز، یکی از همین «اکبرین»ها کاندیدا شده بود و در روستای ما تبلیغاتی زیادی صورت داده بود با عکسهای دو دست مُشتکرده و با شعار: «اکبرین علیهی مستکبرین». بگذریم.
یک نمونه از کورهی زغال جنگلی
منهای اثرات تخریبی کار کورهچیها -که جای هیچ انکار ندارد- آنان موجب رونق درآمد خود و بخشی از مردم منطقه و روستای ما شده بودند. خانوادههایی از دارابکلا مثل مرحوم احمد طالبی مشهور به «حسین پاسین احمد» -که فردی کارکُشته و غیور و قدرتمند بود- و مرحوم محسن خرمی ببخیل و چند نفر دیگر از بالامحلهایها با خرید چندین رأس اسب، زغال را روزانه از سرِ کورهها در دل جنگل تحویل میگرفتند و با گذر از فاصلههای دور به لبِ جاده میآوردند و در انبار زغال -مشهور به زغالانبار- دِپو میکردند که از آنجا بر کامیونها بار میشد و برای فروش به مقصد میرفت.
از کوره تا بار زدن بر کامیون، کار میان چندین کارگر تقسیم میشد و کسانی از محل ما در زغالانبار مستقر بودند که با کولبَری زغال را در کیسههایی سنگین و بزرگ و حتی گاه کُندهها و الوارهای قَطور را با گذاشتن چپَر روی کامیون، بر پشت آن بار میکردند و ازین طریق با زحمت و تلاش، رزق و روزی حلال به خانه میآوردند؛ بهطوریکه وقتی غروب به خانه بازمیگشتند و برای شستوشو به سمت حمام عمومی عبور میکردند تمام سر و صورت و لباسشان مثل قیر، سیاه دیده میشد و خستگی از سر و روی آنان میبارید. ما خود این صحنهها را میدیدیم خصوصاً مرحوم ابوالقاسم طالبی -مشهور به اَلقاسم- را که درین کار خبره و پیشکسوت محل بود.
علاوه بر این، لزوم خرید ارزاق موجب میشد کورهچیها به مغازههای خواروبارفروشی دارابکلا بیایند و خرید خود را از آنها انجام دهند و همین موجب میشد کسب و کار برخی از مغازهدارهای تکیهپیشِ دورِ میدون، رونق بیشتری بگیرد. مردم، آن افراد را با همین لفظ کورهچی میشناختند. وجود کورهها و کورهچیها علاوه بر داد و ستد، باعث شده بود پرورش و خرید اسب در میان مردم تقریباً باب و رونق بیشتری بگیرد. دارابکلا اگرچه اقتصادش بر پایهی کشت و کمی باغداری و دام بود اما وجود شرکت و کوره و چوب جنگل به گسترش کارگری و چاربداری و الوارکشی و حضور برخی مردان در شرکتهای اقماری مانند شرکت اکبرین شامل رانندگان کتِلکَش، شاگرد کامیون، کارگری در جنگل، پُخت و پز و حتی ایجاد انبار زغال در گوشهی منزل مسکونی مرحوم حسین دارابکلایی مشهور به عبِدالعلی حسین (پدر بزرگ همسرم) انجامید که به نوعی انبار دپوی ثانویه بود و کامیونها چون قادر نبودند جادهی سخت جنگلی را طی کنند از همین انبار بارگیری میکردند.
نحوهی کار کورهچیها اینگونه بود: زمینی در پای شیبدار جنگل را در عمق زیاد حفر میکردند تا چوبهای زغالی -نه صنعتی- در درون آن جاسازی و پُشته شود. اسبهایی از محل و یا از خودشان هیزمهای سطح جنگل را که بهرهبرداری یا بر اثر باد و کهولت و سایر آسیبها مثل مرض و آفت بر زمین افتاده میشد (گاه حتی درین سیکل و چرخه که درختان سالم هم به علت نبود نظارت یا فهم درست ارزش وجود درخت بر زندگی سالم، در امان نبود) جمعآوری میکردند و در اطراف کورهی خاکی دپو میساخته و کورهچیها با تجربهای که کسب کرده بودند آن را به سبک سنتی و ابتدایی، به زغال مرغوب و درشت تبدیل مینمودند.
هنوز هم جای آن کورهها (به قول محلی جامالهی کوره) در آن محدودهها معلوم است. حتی تا چند سال پیش دو انبار بزرگ حلبی و چوبی زغال در منطقهی زغالانبار -با آنکه سالها از تعطیلی آن میگذشت- در جای خود باقی مانده بود که به مرور زمان محو یا توسط افراد اندک اندک تخریب شد و اثری از آن باقی نیست.
نمایی از دارابکلا در اردیبهشت ۱۴۰۰ و در مرداد ۱۴۰۰
عکاس: جناب یک دوست
یادم است یک سالی در همان سالهای دور که بچه بودیم شنیدیم انبار کناری زغالانبار را آتش زدند یا آتش گرفت و چند رأس اسب مرحوم احمد طالبی در شعلههای آتش سوختند و جِزغاله شدند و مردم (از جمله خودم و جمعی از رفقای آن ایام) دستهدسته روزهای بعد به آنجا میرفتند و سوختن دلخراش انبار و طویلهی اسب و اسبها را بازدید میکردند و برای صاحب اسب، دل میسوزاند که تمام داشتههایش را از دست داد. نمیدانم آیا غرَضی در کار بوده یا خودبهخود مشتعل شد. این پست -اگر به اطلاعات دیگری دست پیدا شد- تکمیل خواهد شد.
تاریخسیاسیدارابکلا : رویدادهابهروایتدامنه
توجه
متن زیر را جناب محمدحسین فرستاد
که دربردارندهی اطلاعات موثق و مهمیست
و موجب تکمیلتر شدنِ این قطعهی تاریخ دارابکلا
گردیده است. ضمن سلام و تشکر از ایشان، در زیر درج میشود:
محمدحسین آهنگر دارابی: سلام. کوره چی عمدتا از اهالی بندپی بابل به نام های خانوادگی عمرانی و اذان گو بودند. عمرانی ها در ساری به کار تعمیرات موتور آب، اره و ... در خیابان ملامجدین مشغولند. مهندس عمرانی مدیر عامل اسبق نکاچوب از فرزندان کوره چی بود. اذان گو ها ساکن شهر نکا هستند. احمد طالبی معروف احمد پوسین همراه با محسن خرمی یکی از سر چار بیدار زغال کش و الوار بود. مردم به علت فقری که داشتند نیاز به همین کار را داشتند و اغلب خاطر خواهی بود. غیر از القاسم، مرحوم گتی بابویه، رجب علی بابویه و قنبر بابویه از دیگر کارگرها بودند. آتشسوزی به طور یقین عمدی بود. بعد از ملی شدن جنگل، بخشی از بهره بردای به پیمانکار شخصی واگذار شده که از جمله تعهدات آن، کاشت و داشت و برداشت بود. که کاشت نهال افرا در منطقه نگهبانی جنگل دارابکلا از تعهدات اکبرین بوده. شعار انتخابی اکبرین «تسلیم در برابر مستضعفین، مبارزه علیه مستکبرین» بود.
افکار و آراء علامه محمدرضا حکیمی
پست ۷۹۸۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ساعت ۳۰ : ۲۲ دقیقهی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ پیکر پاک و روح ناب علامه حکیمی از ناسوت به ملکوت پیوست. در شأن مقام علمی، معنوی و دینی این استاد و اسوهی بزرگ انسانیت و دیانت همین بس که وی را «مرزبان توحید» لقب دادهاند. علامه محمدرضا حکیمی -که اصالتاً از اردکان یزد بود و در مشهد مقدس وارد حوزه شد- در صفحهی ۷۸ کتاب «سرود جهشها» -که این کتاب را به امام خمینی تقدیم نموده بود- معتقد است اسلام در برابر همهی ستمها و تبعیضها و نارواییها و گرسنگیها و محرومیتها، عالمان دین را مسئول میشناسد. ایشان در ص ۲۲ از جلد ۳ کتاب «الحیات»، دو ظلم سیاسی و اجتماعی را نشئتگرفته از ظلم اقتصادی میداند و میگوید: «...ظلم اقتصادی از خطرناکترین انواع ظلم به شمار میرود؛ بلکه میتوان گفت مصداق کامل ظلم است.» و حتی در نگاه ایشان، طاغوتِ اصلیِ حقیقی «همان طاغوت اقتصادی است...». او بندهی ارزشمند خدا بود. پیر هرات میگفت: «بندهی آنی که بند آنی. آن ارزی که میورزی.» حکیمی میارزید؛ خیلی هم زیاد. چون بندهی مخلَص و مُتوسّم (=هوشمند) خدا بود. و انسان توحیدی به معنای حقیقی. و پیرو عقل و نقل به اَتّم آن. هم او، که بارها و بارها فریاد زد ما باید «اَنبازان قرآن را از قرآن جدا نسازیم» یعنی عترت پاک را از قرآن ناب. زیرا در نگرش حکیمی مفتاح قرآن تنهاوتنها معصوم ع است. و صریح در صفحهی ۱۷۸ کتاب «مکتب تفکیک» فرمود: «قرآن، معصومِ صامت است و معصوم -علیهمالسلام- قرآنِ ناطق.» به همین دلیل حکیمی در کتاب ۲۲۴ «راه خورشیدی» از روحانیت به «روحانیت مُسانخ» تعبیر میکند، یعنی روحانیتی که همسِنخ و مشابه انبیاء و اولیاء است. او حتی در کتاب «مرام جاودانه» از حکومت مُسانخ دفاع میکند که باید با عترت و قرآن سنخیت داشته باشد. یاد و مرام و نامش همیشه جاودان خواهد ماند. امید است جامعه جهانی از افکار این انسان الهی با زیست علوی و مشیء نبوی چیزی بیاموزد و خود را بیبهره و بیتوشه نسازد. درود وافر بر او و روح متعالی و پَروریده و رَبیب او.
۱ شهریور ۱۴۰۰
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مرحوم استاد محمدرضا حکیمی
پیکر مرحوم علامه محمدرضا حکیمی از تهران به مشهد منتقل با رعایت مقررات ستاد سلامت، از بست نواب صفوی حرم رضوی تشییع شد و تا صحن کوثر ادامه داشت و پس از اقامهی نماز توسط آیتالله سیدان، در کنار مدفن برادرش مرحوم حجتالاسلام علی حکیمی در رواق دارالحجه به خاک سپرده شد.
در: اینجا
برخی از آثار علامه حکیمی:
زادهی ۱۴ فروردین ۱۳۱۴ مشهد
درگذشتهی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ تهران
منهای فقر. «الحیاة». خورشید مغرب. شیخ آقابزرگ تهرانی. دانش مسلمین. بیدارگران اقالیم قبله. هویت صنفی روحانی. مکتب تفکیک. آنجا که خورشید میوزد. اجتهاد و تقلید در فلسفه. ادبیات و تعهّد در اسلام. الهیّات الهی و الهیّات بشری (مَدْخَل). الهیّات الهی و الهیّات بشری (نظرها). امام در عینیت جامعه. انذار. بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج). پیام جاودانه. جامعهسازی قرآنی. حماسهٔ غدیر. سپیده باوران. سرود جهشها. شرفالدین. عقل سرخ. فریاد روزها. قصد و عدم وقوع (نامهها). قیام جاودانه. گزارش (برگرفته از الحیاة). کلام جاودانه. معاد جسمانی در حکمت متعالیه. مقام عقل. میرحامد حسین. نان و کتاب. یکصد و پنجاه سال تلاش خونین. عاشورا: مظلومیتی مضاعف. مرام جاودانه. علی (علیه السلام). پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم). از زندگی تا ابدیت. ای آفتاب. عاشورا؛ عدالت. فاطمیات. عاشورا؛ غزه. استغفار. سه یار خراسانی در انقلاب. امواج غدیر. تفسیر آفتاب.
دو جملهی تکاندهنده از علامه حکیمی در نامهیشان به جشنوارهی فارابی در آبان سال ۸۸ (منبع) که از پذیرفتن جایزه خودداری کرده بودند: «آری، باید بکوشیم تا جامعهی ما چنان نباشد که دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچهها سرگردان است و دومی در کتابها». بیشتر بخوانید ↓
نوشتههای روزانهی دامنه
۲ شهریور ۱۴۰۰
یک ایراد شکلی و محتوایی به کار مجلس و شورای نگهبان
به نام خدا. سلام. برایم این سؤال پیش آمده که رأی اعتماد مجلس به وزیران آیا جزو مصوبههای مجلس به حساب میآید؟ اگر چنین هست پس چرا نتیحهی این کار نمایندگان برای تطبیق شرع و قانون به نهاد شورای نگهبان نمیرود تا نظارت آن نهاد بر مصوبات مجلس در مسألهی رای اعتماد به دولت نیز، شکل عملی بگیرد. اما اگر رأی اعتماد در دستهی مصوبات قانونگذاری محسوب نیست، پس چیست؟ در واقع قانون که میگوید مجلس بدون شورای نگهبان اعتبار ندارد، در این قضیه دچار اشکال یا سکوت به نظر میرسد زیرا شورای نگهبان درین کار مهم مجلس، عملاً نظارهگر هم نیست، چه رسد به ناظر. این بدین معنیست در برخی امور ازجمله این مورد، مجلس از شورای نگهبان، استقلال دارد. البته ممکن است من ازین قضیه بهدرستی سر درنمیآورم.
بنابرین -همانطور که در بالا نوشتم- شورای نگهبان عملاً در موضوع رأی اعتماد، خارج از روال وظائف نظارتی و تطبیقی خود قرار دارد و مجلس دستکم درین موضوع مهم سیاسی، از قید نظر شورای نگهبان رهاست. اینک این نکتهی من همچنان باقیست که اگر «رأی اعتماد» جزو مصوبات و قانونگذاری نیست، پس چیست و چه اسمی دارد؟ پس برخی از امور مجلس ربطی به شورای نگهبان ندارد. خُب، با این نکات اصل بحث روشن شد و تحلیل و بررسی این نقیصه یا مشخصه امری دیگر است که واردش نمیشوم.
۳ شهریور ۱۴۰۰
بشنو از نی چون حکایت میکند
...
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد
پاسخ:
سلام جناب آقای... ساده بگویم نظرم را: مولوی در سرآغاز مثنوی معنوی، خود را «نی» میداند که از «نیزار» بریده شده. حالا نی وقتی از نیزار جدا شود باید هم بنالد که چرا او را از اصل و ریشهاش، بریده و جدا کردهاند. وقتی در نی میدمند آهنگ غم و جدایی و ساز و سودای وصل سر میدهد... .
این حکایتِ کارِ همهی آدمیان است که از معبود و معشوق جدا شده باشند یا جدا کرده باشند. پس تلاش چیست؟ وصلشدن به اصل خویش. منِ آفریده از خاک و آب به امر خدا، اصل خودم را حضرت آفریدگار میدانم و رسیدن به معبود یکتا. لذا عشق به خدا، خود مدرسهی عشق به دیگر عشقهای پاک و ناآلوده و راستین است.
لابد میدانید صدف زمانی مروارید (=دُر) میسازد که یک ریگی وارد پوستهی سختش شود، آنگاه است که شروع میکند به ترشح مادّهای که دور ریگ را میگیرد و کمکم به مروارید تیدیل میشود که بیش از اندازه قیمت دارد. انسان هم مثل صدف است تا خراب نشود، آباد نمیشود و مروارید نمیسازد! خرابِ عشق و خَرابات عرفان که مرتبهی به شکستکشاندن نفسانیات است.
۴ شهریور ۱۴۰۰
فرزندان صاحبان قدرت
به نام خدا. سلام. پس از پیروزی انقلاب یک هنجار در میان مردم رواج یافته که فرزندان صاحبان قدرت نباید دارای مِکنت و امکانات باشند. شاید ریشهاش به مناسبات عصر فاسد پهلوی برگردد که فرزندانِ صاحبمنصبان از قدرت خانواده و خاندان خود برای کسب ثروت و خوشگذرانی خود و بردهکشی جامعه سود میجستند.
اما آیا فرزندان صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی و یا حتی فرزندان مقامات دینی مانند مرجعیت، حقی برای رشد، ارتقای شغلی و درآمدی خود ندارند؟ به نظر من حساسیت درینباره، مقدار زیادی ناشی از احساسات و تبلیغات غلط است؛ زیرا هر انسانی حقوقی دارد و فرزندان صاحبان قدرت نیز استثناء نیستند. نکته اما اینجاست که آنان نیز در برابر قانون با سایر مردم برابر و مساوی باشند و آنچه برای خود و حقوق خود صورت میدهند برگرفته از طبیعتِ کارشان باشند، نه ناشی از زد و بند، ساخت و پاخت، رابطه و پارتی و رانت و نیز سوءاستفاده از موقعیت و مقام والدین.
در جامعه دستکم دو چیز بیشتر شنیده میشود: یکی این که فرزند یا فرزندان فلان مقام سیاسی یا دینی، چقدر پاکیزه و پاکدست و بهدور از سیاست زندگی میکنند و کنار ایستادهاند و در امور، هیچ دخالتی نمیکنند! بَهبَه چقدر بهدور از آلودگی! دومی این که واکنش شدید نشان میدهند چرا باید فرزندان آقایان، بهآسانی داخل در کار شوند و به مکنتی رسیده باشند.
به نظر من حد وسط این مسئله این است کارِ هر کس ازجمله فرزندان ردهبالاییها -که در افواه عمومی به آقازادگان! مشهور شدند- باید بر اساس قانون باشد. اگر همهچیز قانونی و بر اساس ضوابط و قانون و عدالت و برابری فرصت باشد ایرادی ندارد و نشان مساواتِ همگان در برابر قانون است. جز این بود جامعه نباید برتابد. فساد فرزندان مسئولان از جایی شروع میشود که خارج از قاعده وارد پست و مقام و موقعیت و مکنت شده باشد. گویا این شق در جمهوری اسلامی زیاد رخ داده است و همین مردم را نگران نموده است. شاید. دقیق نمیدانم. اللهُ علمٌ.
پاسخ:
استاد احمدی ارجمند سلام. وضع واژهی «غربگدایی» توسط شما جعلی زیبا بود. چیزی در راستای «سنزدگی» سید جلال آل احمد که آن مرحوم با وضع واژهی «سنزدگی» میخواست بگوید غربزدگی مانند «سن زدگی»ست زیرا آفت سنزدگی خوشههای گندم را از درون پوک میکند و آردِ درون دانههای گندم را خالیِ خالی. بلی استاد این طائفهی فکری خودباختگی در برابر غرب، نزدیک دو قرن است ایران و ایرانی را به رنگ غرب درآمدن دعوت میکند از سر تا ناخن. آن هم تمدن برهنه و عریان غرب که اساس دعوت پیامبران ع را وارونه میکند و بشر را قهقهراء میخواند.
مرحوم علی شریعتی این دسته غربزدگان را در قالب الیناسیون به تحلیل میبُرد و الینه یعنی رنگ خود را باختن و به رنگ کامل دیگری درآمدن. متأسفانه غربیشدن برای برخی ایرانیان -چه در فکر و چه در پوشش و لباس و خورد و خوراک- گویا نماد پیشرفت! است. و بدتر اینکه شاخهی جدید غربپرستی رخ داده که حتی بنای جمهوری اسلامی ایران را فقط با غربیشدن، تمدن میپندارد.
جنابعالی درین تحلیل بسیار دغدغهمند وارد شدید و مفید و مؤثر نوشتید. درود. درست دست گذاشتی روی آقازادهها. انگاری چنین اشخاصی برای خود و فرزندانشان «قلمرو ویژه» تعریف کردند؛ چیزی که در دنیای حیوانات امری طبیعی و جاریست و بر حیوان در تنازع بقا، شماتتی بار نیست. هُرهُریمذهب را خوب آمدی؛ هرهریها هر ور باد بوزد آن سمت میغلتند. بگذرم و از بیان دیدگاه و نظرات شما بهرهمند و متشکرم. بیشتر بخوانید ↓
















