qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۳۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

عترت

مقام رفیع حضرت خدیجه

شنبه خرداد ۱۳۹۷

سخنان مهم آیت الله العظمی مکارم دربارۀ حضرت خدیجه: ایشان حیات پیامبر اکرم (ص) را به دو دوران مکه و مدینه تقسیم کردند و فرمودند: دوران مکه، دوران مصیبت ها و رنج ها بود؛ و دوران مدینه، دوران پیروزی ها و شادی ها بود.

 

معظم له ادامه دادند: برخی از یاران پیامبر(ص) فقط دوران مکه را درک کردند که دوران مشکلات بود؛ اما برخی دیگر دوران انتصارات را هم دیدند و سختی های مکه تا حدودی برای آنان جبران شد.

 

آیت الله مکارم شیرازی با بیان بخشی از رنج هایی که حضرت خدیجه (س) در راه اسلام، گفتند: آن حضرت، یکی از کسانی بود که فقط دوران رنج و مصیبت در مکه را دید. ایشان از اولین یاران پیامبر اکرمد(ص) بود و یکی از کارهایش این بود که وقتی شوهرش به منزل می آمد، زخمهایی که در بدن حضرت به وجود آمده بود را ببندد، زیرا کفار بچه ها را اجیر کرده بودند تا به آن حضرت سنگ بزنند.

 

این مرجع تقلید شیعیان ادامه دادند: از همه سخت تر، دوران محدودیت شعب ابوطالب (ع) بود. در این دوران، مسلمانان تحت تحریمهای گوناگون مشرکین بودند؛ تحریم اجتماعی، تحریم معاشرت، تحریم غذایی و... ایشان ادامه دادند: من هنگامی توانستم رنج این تحریمها را بخوبی بفهمم که به زیارت قبر حضرت ابوطالب (ع) و حضرت خدیجه (س) رفته بودم. آنجا آنقدر گرم بود که ما به اندازه قرائت یک فاتحه نتوانستیم که در آفتاب بایستیم و به سایه رفتیم. در آن وقت با خود فکر کردم ما چند دقیقه نتوانستیم این آفتاب را تحمل کنیم، مسلمانان صدر اسلام چگونه سه سال در شعب ابی طالب، بدون پناهگاه، بدون غذا، بدون دارو، آن گرما و سرما و مشکلات را تحمل کردند؟ چه گذشت بر مردم و مسلمانان؟ در آن شرایط دشوار، مقاومت حضرت خدیجه (س) واقعاً ستودنی بود.

 

این اندیشمند اسلامی سپس با ذکر حدیثی درباره خواستگاری و ازدواج پیامبر اکرم (ص)، درباره سنّ حضرت خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر هم گفتند: مطابق تحقیقات ما، حضرت خدیجه در وقت تزویج با رسول اکرم (ص) یا ۲۸ ساله و یا ۲۶ ساله بوده است؛ و این که آن حضرت را ۴۰ ساله و بیوه معرفی کردند، توطئه ای بود که خواستند برخی زنان دیگر را در برابر ایشان بالا ببرند. سپس بنی امیه هم این جعل را تبلیغ کردند.

 

آیت الله مکارم شیرازی در پایان، با ذکر اینکه "انسان باید از زندگی بزرگان، برای امروز خود درس بگیرد" فرمودند: حیات حضرت خدیجه کبری (س) چند پیام برای زندگی ما دارد؛ از جمله این سه پیام را:

 

پیام اول: وقتی که اسلام در خطر است و جانبازی و فداکاری می خواهد یاری اسلام مهم است؛ نه زمانی که آرامش و راحتی وجود دارد. باید مانند حضرت خدیجه (س) که در زمان سختی و رنج، اسلام را یاری رساند، ما نیز در شرایط سخت، یاور دین خدا باشیم.

 

پیام دوم: کسی که به ما خدمت کرد، نه تنها در حیاتش بلکه پس از درگذشت او نیز به فکر او باشیم و برایش نیکی کنیم؛ همانطور که پیامبر اکرم(ص) پس از وفات همسرش، همواره به یاد او بود و حتی وقتی گوسفندی قربانی می کرد، از گوشت آن برای دوستان خدیجه (س) می فرستاد.

 

پیام سوم: در دوران سخت شعب ابی طالب، کفار و مشرکین فشارهایی زیادی آوردند تا جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند. امروز هم کفار، با محاصره و تحریم ایران، می خواهند جلوی پیشرفت اسلام و انقلاب را بگیرند. اگر چه دشمن موفق نخواهد شد و همانطور که کفار قریش موفق نشدند اسلام را شکست دهند تحریمهای آمریکا هم شکست خواهد خورد، اما در این شرایط، ما نیز باید وضع زندگی خود را ساده‌تر کنیم تا بتوانیم در برابر این فشارها مقاومت داشته باشیم.

 

این استاد عالی حوزه علمیه قم همچنین در واکنش به سخنان میزبان مراسم، مسئله عدم هجرت علمای بزرگ به شهرستانها را از معضلات و مسائل درجه یک حوزه های علمیه برشمردند و فرمودند: باید فکری اساسی کرد تا فضلای برجسته ای که در قم، تدریس یا تحقیق خاصی ندارند به شهرستانها بروند. سابقاً چنین نبود و مجتهدین عالیرتبه ای در شیراز، اصفهان و شهرهای دیگر بودند که در نجف درس خوانده و به شهر خود برگشته بودند؛ اما هم اکنون آقایان در قم می مانند و شهرها از مجتهدین و علمای بزرگ خالی شده است. (منبع)

سه پست قبلی حضرت خدیجه: اینجا

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترت

قوی ترین پشتیبان پیامبر

شنبه خرداد ۱۳۹۷

متن نقلی: محمد امین (ص) برای تجارت، با کاروان بانو خدیجه به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود «میسره» را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. در شهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام «نسطورا» برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوّت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد امین بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با «محمد امین» نمود.

 

 

ویژگی های شخصیتی

حضرت خدیجه سلام الله علیها

 

ازدواج خدیجه با رسول خدا: با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند؛ ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی محمد شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائی اش را به محمد، هدیه کرد.

 

محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از همه مشهورتر پسرعموی او "ورقة بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط حضرت ابوطالب که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ ۲۰ شتر و بنا به نقل بعضی ۱۲ اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع ۲۵ سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین ۴۰ تا ۲۸ سالگی بوده اند. مهریه را نیز خود حضرت خدیجه (س) تقبّل نمودند.

 

او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و ۴ دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا _سلام الله علیها_، بعد از بعثت به دنیا آمد. خدیجه کبرا از فضایل زیادی برخوردار بود. او یک همسر فداکار و ایثارگر، بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره های پیامبر (ص)، قوی ترین پشتیبان و همراه او بود. اموال خود را در راه اهداف الهی و گسترش و تقویت اسلام، بخشش کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، بسیارموثر بود. (منبع)

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگون

دیدگاه اورهان پاموک

شنبه خرداد ۱۳۹۷

متن نقلی: مریم شهبازی. «اورهان پاموک... نویسنده ترک تبار [برندۀ] جایزه نوبل... آن هم در ۵۴ سالگی. پاموک ۶۵ سال قبل در یکی از مناطق شمال شهر استانبول، در خانواده‌ای ثروتمند متولد می‌شود... سکان زندگی‌اش را به سوی دنیای بی‌انتهای ادبیات می‌چرخاند و خود را هفت سالی در خانه حبس می‌کند. «جودت بیک و پسران» حاصل همان خانه نشینی ست، اثری که برایش جوایز متعددی را به ارمغان آورد. «قلعه سفید»، دومین رمانش، سه سال بعد روانه کتابفروشی‌ها شد؛ داستانی که روایت آن در عصر عثمانی بود و سرآغازی برای مشهور شدن پاموک و ترجمه آثارش به زبان‌های مختلف. «جایزه بزرگ فرهنگ فرانسه»، «جایزه بهترین کتاب غیر فرانسوی زبان»، «جایزه ایمپک ایرلند» و «جایزه صلح کتابفروشان آلمان»

 

پاموک: تا غم نباشد

درکی از شادی نخواهیم داشت

منبع

 

برخی از جوایزی ست که در این سال‌ها از آن خود کرده است. علاقه‌مندان به آثار پاموک تنها به کشورهای اروپایی و امریکایی محدود نمی‌شود، درایران هم اغلب کتابخوانان آثار او را خوانده‌اند و پاموک را می‌شناسند. «خانه ساکت»، «کتاب سیاه»، «چهره پنهان»، «استانبول: شهر و خاطره‌ها»، «نام من سرخ» و «زنی با موهای قرمز» از جمله کتاب‌های اوست که اغلب آنها در ایران هم ترجمه شده‌اند.

 

خودش را سیاسی نمی‌داند اما اظهارنظرهای سیاسی‌اش با واکنش‌هایی از سوی بخشی از جامعه نویسندگان و ملی‌گرایان ترکیه روبه‌رو شده است. با این حال رمان «برف» او سیاسی ست، هرچند که تنها اثر سیاسی‌اش محسوب می‌شود و از دانشگاه‌های برلین، مادرید و لبنان به او دکترای افتخاری اعطا شده است.

 

می‌گوید: «وقتی در خیابان‌های تهران قدم می‌زنم آنقدر همه چیز و آدم‌ها برایم آشنا هستند که فکر می‌کنم در زادگاه خودم هستم.» او این روزها مشغول کار به روی کتاب «شب‌های طاعون» است؛ رمانی که موضوع آن بیش از 30سالی ذهنش را درگیر کرده بود. گفت‌و‌گویمان با این نویسنده ترک تبار با کمک و ترجمه ارسلان فصیحی، مترجم آثارش انجام شد که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

 

 

ردپای پررنگ استانبول در اغلب آثار شما دیده می‌شود، این توجه ویژه به زادگاه‌تان اتفاقی است یا به‌دنبال پیوند نامتان با آن هستید؟ البته قبل‌تر شنیده بودم که خودتان را نویسنده استانبول می‌دانید!


نه این‌طور نیست، نمی‌توانم دلیل خاصی را در پاسخ این سؤال بیاورم، وقتی 65 سال از عمرت را در یک شهر سپری کنی طبیعی است که ناخودآگاه آن منطقه و اتفاقات مرتبط با آن به نوشته هایت نیز نفوذ پیدا کند.


سال‌هاست ساکن این شهر هستم، نه تنها من، دیگر نویسنده‌ها نیز در وهله نخست به سراغ موضوعات و چیزهایی می‌روند که آنها را خوب می‌شناسند. خانواده، دوستان، آشنایان و حتی جغرافیای محل زندگی، نخستین موضوعاتی هستند که ردپای آنها را می‌توان در داستان‌ها و رمان‌های هر نویسنده‌ای پیدا کرد.

ادامه‌ی‌مطلب

 

تمام چیزهایی که من با آنها رشد کرده و زندگی کرده‌ام در استانبول بوده و هستند. نکته دیگری که در پاسخ این سؤال باید بگویم این است که همه نویسنده‌ها به‌دنبال درج نشانه‌ها یا موضوعاتی در خصوص انسانیت در نوشته هایشان هستند. من هم به‌دنبال همین بودم و جالب است بگویم که نخستین بار انسان دوستی و خصائل اخلاقی مرتبط با آن را در زادگاهم یافتم.

 


به‌دنبال اینکه استانبول با نامتان عجین شود نبودید؟


نه و تمام مواردی که به آن اشاره کردید کاملاً اتفاقی و بر طبق روالی بوده که پیش رویم قرار گرفته است. از اواسط دهه نود که کتاب هایم به کشورهای غربی و همچنین دیگر نقاط دنیا راه پیدا کرد و سرآغازی برای مشهورشدنم بود، منتقدان اروپایی- امریکایی این ویژگی را به آثارم پیوند دادند و گفتند که: «اورهان پاموک نویسنده استانبول است.» تا قبل از گفته‌های آنان حتی به چنین مسأله‌ای فکر نکرده بودم و تازه آن هنگام بود که توجهم به این مسأله جلب شد. البته بعد از آن آگاهانه از این گفته‌ها استقبال کردم و بدم نمی‌آمد که چنین لقبی را به من نسبت بدهند.

 


بعد از اظهارنظرهایی که منتقدان درباره استانبول در کتاب هایم مطرح کردند، کتاب «چیز غریبی در ذهنم» را در نتیجه همین تفکر نوشتم. برای نوشتن این رمان به دورترین محلات فقیرنشین استانبول رفتم و جاهایی را دیدم که تا قبل از آن تجربه‌ای از بابت دیدنشان نداشتم. معمولاً هر موضوع و داستانی برای نوشتن آثارم انتخاب کنم مدت‌ها به تحقیق درباره آن می‌پردازم. برای این رمان هم مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گوهای بسیاری با ساکنان این محله‌ها انجام می‌دادم، باید به شناخت خوبی از آنان دست پیدا می‌کردم.

 


اقبالی که آثارتان در جلب نظر مخاطبان جهانی پیدا کرده را بواسطه ویژگی‌های بومی نوشته هایتان می‌دانید یا دلیل دیگری را برای آن برمی‌شمارید؟


به گمانم مهم‌ترین عاملی که باعث اقبال جهانی به نوشته‌هایم شده موضوعاتی است که محور خلق آنها شده است. عشق، حسادت، رفاقت، خوشبختی و به عبارتی احساسات و عواطف انسانی موضوعاتی نیستند که بتوان آنها را به جغرافیا یا قومیت خاصی نسبت داد. در رمان‌هایم به این مسائل پرداخته‌ام و شاید همین مسأله است که باعث شده، مخاطبان قادر به برقراری ارتباط با کتاب هایم شوند.

 


موضوع دیگری که در کتاب هایتان جلب توجه می‌کند، نگاهی است که به فلسفه و فرهنگ دارید، از سویی تعارض میان غرب و شرق هم به‌نظر می‌رسد یکی دیگر از علاقه‌مندی هایتان است. وجود این مفاهیم از ناخودآگاه ذهنتان نشأت گرفته یا حاصل پیگیری ضرورت خاصی است؟


هر دو مواردی که به آن اشاره کردید در این مسأله دخیل بوده است. توجهم به این مسائل در نتیجه ضرورتی است که حس کرده‌ام، از همین رو باید بگویم که آگاهانه به‌سراغ این موضوعات و مفاهیم رفته‌ام. توجه به تعارض میان غرب و شرق را به شکل موضوعی در رمان هایم آورده‌ام.

 


در ترکیه هم نظیر کشورهای روسیه و ژاپن در صد و پنجاه سال اخیر شاهد گسترش روند غربی شدن هستیم، البته در ترکیه روندی از بالا به پایین داشته و می‌توان گفت که بیشتر خواست حکومت بوده است. این مسأله تأثیر پررنگی در جامعه ترکیه گذاشته و موضوع بسیار مهمی در زندگی مردم به‌شمار می‌آید.

 

از همین رو دست بر این موضوع گذاشته و آن را در قالب رمان‌هایم گسترش دراماتیک داده‌ام. توجهی که به این تعارض داشته‌ام آنقدر است که گاهی دوستان از من می‌پرسند: «باز هم مشغول نوشتن رمان شرق و غرب هستی؟» البته به آنها حق می‌دهم. هرچند که در همین رمان «چیز غریبی در ذهنم» این موضوع جای چندانی ندارد چراکه به گمانم این تعارض بیش از مردم عادی، موضوعی است که به مسئولان کشوری تعلق دارد و تقابلی است که طرحش آنان را ناراحت می‌کند!

 


به غربی شدن از لایه‌های بالایی جامعه ترکیه اشاره کردید، این برخورد را تحمیلی می‌دانید؟


شاید بتوان گفت که بله، به هر حال این غربی شدن خواسته‌ای است که از حکومت و سیاستمداران آن به مردم دیکته شده است.

 


با طرح این موضوع در نوشته هایتان، هدفتان کمک به مردمی است که گرفتار این تعارض شده‌اند؟


اگر بگویم تنها خواسته‌ام، کمک به جوانان و مردم بوده شاید چندان صادقانه نباشد، اما این یکی از موضوعات مورد توجهم است و من را ناراحت می‌کند. اجازه بدهید توضیح بیشتری بدهم، به‌عنوان مثال در بحث نقاشی، نقاشان سیصد سال است که در فلان سبک مشغول نقاشی هستند، تصور کنید در چنین شرایطی یک دفعه تکنیک‌های جدیدی به اجبار وارد این هنر شود. طبیعی است که هنرمندان مقاومت به خرج داده و حتی ناراحت شوند. از طرفی تعدادی هم ممکن است علاقه‌مند به یادگیری سبک‌های جدید و به کاربردن آنها باشند. این تعارضات مسأله‌ای است که در تمام حوزه‌ها با آن روبه‌رو هستیم.

 


گفتید تعارض میان شرق و غرب و مشکلات ناشی از آن آزارتان می‌دهد، با این تفاسیر می‌توان گفت که آثار «اورهان پاموک» انعکاسی از درد و رنج‌های انسان امروز، بویژه در ترکیه و منطقه خاورمیانه است؟


به هر‌حال ادبیات جدا از درد و رنج مردم نیست، اما اگر قرار باشد در ارتباط با نوشته‌های خودم بگویم این‌طور نیست که آثارم یک وجهی باشد و تنها به این مسأله پرداخته باشم. در رمان‌هایم، تنها از درد و رنج مردم نگفته ام، به انعکاس شادی‌ها و اتفاقات خوب زندگی هم پرداختم. اما به هر حال نمی‌توان منکر این شد که تا غم نباشد درکی از شادی نخواهیم داشت.

 


با آنکه مسائل اجتماعی تنها هدفتان در نوشتن نیست اما تأکید دارید که درد و رنج مردم ناراحت تان می‌کند. این حس مسئولیتی که نسبت به مسائل اجتماعی در رمان‌هایتان دیده می‌شود در ارتباط با دیگر نویسندگان ترکیه، بویژه طبقه روشنفکر چطور است؟


نمی توانم پاسخ دقیقی به این سؤال بدهم، چراکه مستلزم بررسی است، تا جایی که در کشور خودم دیده‌ام روشنفکران اغلب عملکرد مسئولان را زیر نظر دارند و هر جا نقدی وارد باشد آن را مطرح می‌کنند. نقدهایی که برخی با آنها موافق و برخی به‌طور قطع هم مخالف خواهند بود. متأسفانه شرایط به‌گونه‌ای است که اگر نقدهای مذکور به مذاق مسئولان خوش نیاید آنها را به زندان می‌اندازند.

 

 

حتی گاهی اوقات هم آنان را با عنوان روشنفکران کافه نشین خطاب می‌کنند تا کار آنان را کم ارزش جلوه بدهند. هر چند که به‌نظرم اطلاق این ویژگی‌ها هم ایرادی ندارد، اصلاً هر چه می‌خواهند بگویند، بگویند که روشنفکران عده‌ای افراد کافه نشین هستند فقط آنان را زندانی نکنند!

 


آقای پاموک در جامعه نویسندگان ترکیه برخی چندان با شما خوب نیستند، آنچنان که گاه با مشکلاتی از سوی آنان روبه‌رو شده اید. این مسأله را ناشی از موضع گیری‌های سیاسی‌تان می‌دانید یا در نتیجه این نکته که پیش‌تر گفته بودید برخی نویسندگان بواسطه شمارگان بالای آثارتان با شما دشمن شده‌اند!
من چطور کسی را بفهمم که درکم نکرده! نمی‌دانم. توجه به ادبیات کلاسیک نه تنها در آثار شما، بلکه حتی در کتاب‌های دیگر نویسندگان ترکیه همچون خانم «الیف شافاک» هم دیده می‌شود. این علاقه‌مندی از کجا نشأت می‌گیرد؟


تا قبل از حدود 200 سال قبل که سیاست‌های ترکیه به‌سمت و سوی غرب چرخید، در اغلب بخش‌های هنر و ادبیات، ترک‌ها متمایل به ایران و داشته‌های آن بودند. از همین رو بی‌هیچ اغراقی می‌توان گفت که فرهنگ و ادبیات ما درهم آمیخته است، همان‌طور که در دربار ایران در برهه‌ای از زمان به ترکی صحبت می‌کردند در دربار عثمانی هم شعر سراییدن به زبان فارسی باعث غرور و افتخار بوده است. این نزدیکی و قرابت فرهنگی ریشه در گذشته و تاریخ هر دو کشور دارد و چیزی نیست که بتازگی رخ داده باشد. بنابراین اگر در ادبیات معاصر ترکیه ردپای ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی را می‌بینید نباید تعجب کنید.

 


بحث ادبیات ترکیه به میان آمد، زبان ترکی هم مانند فارسی با محدودیت جغرافیایی روبه‌رواست، با این حال طی سال‌های اخیر آثار برخی از نویسندگان شما مورد توجه منتقدان جهانی قرار گرفته و جوایز مطرحی کسب کرده است. روندی که ادبیات ترکیه در این مسیر طی کرده را در نتیجه نگاه مسئولان فرهنگی‌تان می‌دانید یا پتانسیلی که در آثار معاصرتان وجود دارد؟


این سؤالی است که همه از من می‌پرسند. نمی‌توان روی هیچ کدام از دو دلیلی که گفتید تأکید ویژه کرد چراکه هر دو آنها در دیده شدن ادبیات معاصر ترکیه مؤثر بوده است. هم نگاه سیاستگذاران فرهنگی مؤثر بوده و هم استعدادی که نویسندگان ترک در دهه‌های اخیر از خود نشان داده‌اند. ایرانی، ترکیه‌ای و حتی چینی یا کره‌ای بودن نویسنده فرقی در دیده شدن اثرش ندارد مهم این است که نویسنده بتواند نوشته‌هایش را به آن سوی مرزهای جغرافیایی کشور زادگاهش پرواز بدهد. خود من به‌عنوان مخاطب، اگر با اثری روبه‌رو شوم که خالق آن، زندگی در کشورش را به‌طرز باورپذیر و دور از اغراق منعکس کرده باشد حتماً آن را با عشق و علاقه خواهم خواند.

 

با این حال بحث اعطای «گرنت» از سوی حکومت‌ها هم تأثیر بسیاری در معرفی ادبیات آنها به دیگر کشورها دارد که نمی‌توان منکرش شد. دولت ترکیه چنین حمایتی انجام می‌دهد، البته این تنها به ترکیه محدود نمی‌شود چراکه اغلب دولت‌ها چنین کاری را انجام می‌دهند. منتهی این کمک مالی باید به نحوی باشد که میان نویسندگان فرقی گذاشته نشود و فرصت بهره گرفتن از آن به شکل برابر برای همه فراهم شود. با اینکه همواره به دولت ترکیه نقد دارم اما نمی‌توانم منکر حمایت‌هایی شوم که در بحث ترجمه از نویسندگان سرزمینم دارد. خوشبختانه با این نگاه که باید آثار فلان نویسنده را بایکوت کرد یا فلان نویسنده تفکراتش بیشتر مطابق خواسته‌های ماست رفتار نمی‌کنند. البته در گذشته چنین نگاهی در ترکیه هم حاکم بوده که بر اساس آن بگویند اثر فلان نویسنده را ترجمه کنید اما فلانی را نه، اما حالا اینگونه نیست.

 


بارها گفته اید که نویسنده سیاسی نیستید با این حال هر از چندی شاهد انتشار اظهارنظرهای شما در ارتباط با مسائل سیاسی و حتی موضع‌گیری هایتان هستیم!


هنوز هم می‌گویم که من سیاسی نیستم، اما مسأله اینجاست که شما خبرنگاران هستید که من را به این سمت و سو می‌کشانید. نخستین انگیزه‌های من برای زندگی و از همه مهم‌تر نوشتن سیاسی نبوده است، حول و حوش سن بیست و دو سالگی‌ام اغلب دوستانم بواسطه تفکرات سیاسی یا کارهایی که انجام داده بودند اسیر زندان شدند، اما درباره من اینگونه نبود. چراکه هیچگاه سیاسی نبودم و به‌دنبال این مباحث هم نرفتم. شما دوستان خبرنگار من را گرفتار سیاست کردید. وقتی از من درباره فلان تصمیم یا اقدام اردوغان می‌پرسند من هم عقیده‌ام شخصی‌ام را می‌گویم.

 


آقای پاموک شما در ارتباط  با  کشتار ارامنه از سوی ترکیه موضع‌گیری خاص خود را داشتید اما درباره وقایعی که بر سر کُردهای کشورتان آمده سکوت کرده‌اید!

 

نه! این درست نیست، همان‌طور که گفتم کاری با سیاست ندارم، کشتار ارامنه را نه تأیید کرده‌ام و نه در رد آن چیزی گفته ام؛ تنها گفته‌ام که باید بررسی شود. درباره کردها هم همین طور، اظهار نظری نداشته‌ام و تأکیدم تنها بر لزوم بررسی و طرح مسأله برای پیدا کردن راه حلی برای آن بوده است.

 


از آنجایی که آثار شما همواره با اقبال جامعه کتابخوان ایرانی روبه‌رو شده‌اید می‌توانید به آنها بگویید که تا چند وقت دیگر شاهد انتشار اثر تازه‌ای از شما خواهند بود؟

 

مشغول کار روی رمان «شب‌های طاعون» هستم و همان طور که در پاسخ سؤال قبلی گفتم به محض اتمام این رمان، رونمایی آن همزمان با امریکا در ایران انجام می‌شود. این کتاب، رمانی تاریخی است که وقایع آن مرتبط با سال 1900 در جزیره‌ای خیالی در دریای مدیترانه رخ می‌دهد. جزیره‌ای که در این رمان به تصویر کشیده‌ام به امپراطوری عثمان تعلق دارد. بیماری «وبا» در این جزیره همه گیر می‌شود و مردم به اجبار شرایط قرنطینه می‌شوند، هرچند که قرنطینه را دوست ندارند اما بواسطه گسترش بیماری باید به آن تن بدهند.

 

در این بین آنان به مشکلاتی که ریشه در عرف و تابوها دارد مواجه می‌شوند، به‌عنوان نمونه یکی از کاراکترهای داستان مردی است که همسر و دخترش از این بیماری مرده‌اند و حالا علاقه‌ای ندارد که با پزشکی که برای معاینه آمده همکاری داشته باشد اما در نهایت برای نجات مردم ناچار به موافقت می‌شود. دکتر این جزیره جایی در دل مردم ندارد، خودش هم این را می‌داند اما به‌دنبال کمک به ساکنان جزیره است و نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد. موضوع این رمان کاملاً منطبق بر علایق خودم است و امیدوارم بعد از انتشار مردم هم از خواندن آن لذت ببرند.

 


وعده انتشار آن را برای چه تاریخی می‌دهید؟

سؤال سختی است، تا به حال پیش نیامده که از قبل زمان انتشار هیچ یک از کتاب هایم را مشخص کنم چراکه نمی‌خواهم نزد مخاطبانم بدقول شوم. هیچگاه قادر به اتمام کتاب هایم در تاریخی که از ابتدا مدنظرم بوده نشده‌ام. اگر شرایط طبق روالی که برنامه‌ریزی کرده‌ام پیش برود به احتمال بسیار پاییز 2019 یا بهار 2020 در ترکیه رونمایی خواهد شد.

 


در آخر قدری هم از سفری که به ایران داشته اید بگویید، بویژه که این دومین تجربه‌تان از حضور در کشور ما بوده!


هم ایران و هم ایرانیان را خیلی دوست دارم، از اینکه برای دومین مرتبه، آن هم بعد از پانزده سال، فرصتی برای سفر به کشورتان یافته‌ام خیلی خوشحالم. هر چند که حسرت می‌خورم چرا زودتر از این به اینجا نیامدم. تجربه این سفر آنقدر برایم دلنشین بوده که بزودی باز هم میهمان شما ایرانیان خواهم شد.

 

حالا که این سؤال را مطرح کردید اجازه بدهید تنها گلایه‌ام را از شما  بگویم. از اینکه قانون کپی رایت در خصوص ترجمه آثارم در ایران رعایت نمی‌شود ناراحت هستم، نه از جهت مادی آن، بلکه بواسطه ترجمه‌های شتاب زده‌ای که گاه از آثارم ارائه شده است. امیدوارم حداقل از این به بعد ترجمه کتاب هایم از سوی ارسلان فصیحی و با همکاری نشر ققنوس انجام شود. در تمام دنیا به این گونه است که یک مترجم و ناشر مشخص دست به انتشار آثار نویسندگان خارجی می‌زنند و هیچگاه همزمان چندین نفر و مؤسسه به سراغ آنها نمی‌روند.
از آنجایی که بحث کپی رایت در ایران رعایت نمی‌شود، تا کتابی از من یا دیگر دوستان نویسنده منتشر می‌شود مترجمان جوان بدون توجه به حتی یک دیکشنری سعی می‌کنند آن را با عجله و سرعت زیادی به فارسی برگردانند.

 

این در صورتی است که مترجمان با سابقه و حرفه‌ای هرگز دست به چنین کاری نمی‌زنند، من به هیچ وجه دلم نمی‌خواهد این اتفاق برای نوشته‌هایی که چندین سال زمان صرف تألیف هر یک از آنها کرده‌ام رخ بدهد. مسابقه خوب است اما در نه در حوزه ترجمه و کتاب! ورود به چنین رقابت‌های نادرستی به ماهیت و محتوای اثر لطمه می‌زند، اتفاقی که متأسفانه تنها منحصر به کتاب‌های من نیست و دیگر آثار خارجی هم از عواقبش بی‌نصیب نیستند.  مخاطبان آثارم برایم بسیار مهم هستند و دلم نمی‌خواهد کتاب‌هایم را با تغییر بخوانند بنابراین به همراه نشر ققنوس تصمیم گرفتیم ازاین به بعد همزمان با امریکا، نسخه ترکی آثار تازه‌ام را برای  فصیحی، مترجم کتاب هایم هم بفرستم. در این صورت همراه با رونمایی نسخه انگلیسی، نسخه فارسی آن هم در ایران منتشر شده و به دست مخاطبان می‌رسد.

 

از خوانندگان در همه نقاط جهان هم خواهش می‌کنم به ترجمه مترجمانی که خودم انتخاب کرده‌ام مراجعه کنند چراکه در این صورت به کتابی که از من به دست آنان می‌رسد اطمینان دارم. این مسأله مهمی است که باید درارتباط با آثار همه نویسندگان رعایت شود. از همین رو مجموعه‌ای یازده جلدی از آثارم را بزودی با همکاری مؤسسه نشر ققنوس در اختیار علاقه مندان به ادبیات خارجی قرار خواهیم داد تا خیالم از ترجمه مناسب آنها راحت باشد

 

نیم نگاه


-در ترکیه هم نظیر کشورهای روسیه و ژاپن در صد و پنجاه سال اخیر شاهد گسترش روند غربی شدن هستیم، البته در ترکیه روندی از بالا به پایین داشته و می‌توان گفت که بیشتر خواست حکومت بوده است.

 

-این مسأله تأثیر پررنگی در جامعه ترکیه گذاشته و موضوع بسیار مهمی در زندگی مردم به‌شمار می‌آید. از همین رو دست بر این موضوع گذاشته و آن را در قالب رمان‌هایم گسترش دراماتیک داده‌ام.


-من سیاسی نیستم، اما مسأله اینجاست که شما خبرنگاران هستید که من را به این سمت و سو می‌کشانید. نخستین انگیزه‌های من برای زندگی و از همه مهم‌تر نوشتن سیاسی نبوده است. (منبع)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترت

بازشناسی حضرت خدیجه

جمعه خرداد ۱۳۹۷

وفات حضرت خدیجه بنت خُوَیلد «Khadīja bint Khuwaylid» _سلام الله علیها_ به فاصله اندکی از رحلت اندوه‌بار حضرت ابوطالب (ع) رخ داد، پیامبر اکرم (ص) خود ایشان را در قبر نهاد و عبایش بر پیکرش به وصیت، تبرّک گذاشت. آن سال را «عام الحُزن» نام نهاد و در واقع یک سال اعلام عزای عمومی نمود.

 

 

مزار خدیجة الکبری در حَجُون مکه

 

آرامگاه حضرت خدیجه(س) در قبرستان حجّون مکه است. رحلت خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(ص) احترام می‌گذاشتند و از آزار ایشان خودداری می‌کردند. ابن هشام می نویسد: «فرزندان خدیجه (س) از پیامبر (ص) عبارتنداز: رقیه، زینب، ام کلثوم، فاطمه[س]، قاسم، طیب و طاهر. (منبع) پیامبر خدا یک فرزند نیز به نام ابراهیم از همسر دیگرش «ماریۀقبطیه» داشت.

 

به نظرم جا دارد تا در روستای دارابکلا _که دارالمؤمنین میاندورود است_ جایی خوب، به نام نامیِ حضرت خدیجه (س) نامگذاری شود. تا نام درخشندۀ این بانوی مکرّم اسلام، بر قلب و جان مردم مؤمن دارابکلا نور افکند. ان شاء الله. در پست دیروز نیز با عنوان عطر عترت (اینجا) به بخشی از شأن بلند حضرت خدیجه _بزرگ زن تاریخ اسلام_ اشاره کرده بودم. وفات آن بانوی خَدوم اسلام تسلیت. تا بعد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عکس

دامنه مسیر سنه‌کوه

جمعه خرداد ۱۳۹۷

دامنه. مسیر سنه‌کوه

خرداد ۱۳۹۷ ، عکاس: سید علی اصغر

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
اختصاصی

آنچه بر من گذشت ۶۸

جمعه خرداد ۱۳۹۷

قسمت ۶۸ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. از خاطرات پُرمخاطرات و ریزریز سختی های جبهه کردستان عبور می کنم و فعلاً از نقل آن می پرهیزم و وارد مرحلۀ بعدی زندگی ام می شوم. تا در وقت خود _اگر عمری باقی بود_ به فراخور بنویسم. نوروز ۱۳۶۸ پس از ده ماه حضور مستمر در جبهه کردستان _مریوان_ به ساری برگشتم. دفعات قبل که شش بار به جبهه رفته بودم فاصله اش کوتاه تر بود. یا سه ماهه بود یا چهار ماه و یا ۴۵‌روزه و دو ماه. اما اعزام آخر، زمانش ۱۰ ماه به درازا انجامید که به عبارتی کل سال ۱۳۶۷ را در جبهه و دور از خانه ماندم. هم سخت بود و هم خیلی خطرآفرین، ولی بر حسب اَدای تکلیف بود.

 

وقتی برگشتم چندروز مرخصی تشویقی و مأموریتی داشتم. حسابی گشتم و دل را وا دادم. فرق جبهه با پشت جبهه خیلی زیاد است که مهمترینش این است که آنجا جان هر لحظه در تیررس کمین و کین و کینۀ دشمن و تیر و گلولۀ جنگ طلبان است اما پشت جبهه، زندگی است و حیات و امرار معاش و گشت و گذار. و همین، انسان را سرحال نگه می دارد. در جبهه اساساً مفهومی به نام پول نه وجود داشت و نه معنی می داد و نه کسی آن را حس می کرد. به هرحال، بازهم به قول معروف تیر نخوردیم و شهید نشدیم و به عبارت رایج «لیاقت شربت شهادت» را نداشتیم و بازگشتیم به سرزمین آبا و اجدادی و استمرار زندگی مادی و معنوی.

 

علاوه بر ادامۀ روند سیاسی و فکری که در محل با رفقا داشتیم، این بار پس از برگشت از جبهه، به بخشی دیگر از نهاد محل کارم به عنوان مسؤول سازماندهی گذاشته شدم که بخش بزرگی از روستاهای سمت شرق و شمال شرق شهرستان ساری را در حوزۀ نفوذ خود داشت. از پل تجن ساری گرفته تا جادّۀ گُلما تا انتها یعنی قادیکلاو از آنجا تا مسیر خارکش و زرین آباد و پایین کولا و از سمسکنده گرفته تا مرز رسمی نکا و از آنجا تا همۀ دریا و دشت ناز و سرتا، همه و همه منطقه ایی بود که طبق تفکیک مأموریتی نهاد، به این بخش از نهاد سپرده شده بود. و من که مسؤول سازماندهی شده بودم، با هزاران نفر از مردم خوب این حوزۀ استحفاظی وسیع مردمی مرتبط، در رفت و آمد و حتی با بسیاری از آنان رفیق و همدم شدم که برگ زرین دورۀ زندگی ام در ساری بود. می گویم؛ از خودم، از آنچه روی داد، و روی می داد و از دوست خوبم عباس و سایر سیرها و صیرورت‌ها و نامردی‌ها و نامرادی‌ها.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترت

همسر عظیم الشّأن پیامبر رحمت

پنجشنبه خرداد ۱۳۹۷

به قلم دامنه به نام خدا. سلام. خدیجه س عطر عترت است. دو روز دیگر، دهم ماه رمضان، سالروز وفات غمبار حضرت خدیجه _سلام الله علیها_ است. زن الگو و اُسوه‌ایی که «چون شمع در فروغ نبوت گداخت» زیرا از «پیش از نزول وحی، نبی را می‌شناخت». او -اولین زنِ مسلمان گرویده به اسلام و ایمان- اگر نبود، اسلام بآسانی پیش نمی‌تافت و مسلمانان در غربت و فقر جان می‌سپردند. خدیجه، همه‌ی دارایی‌های فراوان خود را به‌رغبت و طوع به پیام‌آور اسلام بخشید تا مکتب توحید بر مسلک کفر و شرک و فسق فائق گردد. این زن بزرگ تاریخ اسلام، این مادر محبوب حضرت فاطمه س را بیشتر بشناسیم و به او اقتداء کنیم. آری؛ حضرت خدیجه، عطر عترت است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگانانقلاب

تفنگ یا قلم؟ کدام؟

پنجشنبه خرداد ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. برخی ها چنان غرب زده و مثلاً لیبرال مسلک! شده اند که از خودِ غرب هم جلو زده اند. اینان؛ گویی اساساً به تفنگ ویار! پیدا کرده اند و خود را منزّه و مُدرن پنداشته اند و فقط دَم از صلح و سازش و وِفق و مدارا و پذیرا و دوستی و گپ و گفت و تسلیم می زنند. و حتی خود را اسلام شناش! هم جا می زنند و می گویند: ما را چه به تفنگ!

 

این تیپ افراد _که میان شان حتی آخوند هم دیده می شود_ چنان غرب زده شده اند که متوهّمانه اسلام را چنان تفسیر و تعریف _بخوانید تحریف_ می کنند، که گویی اسلام فقط صلح مطلق بی قید و شرط _البته به معنای غلطش_ معنی می دهد و در آن تفنگ و دفاع و مقاومت و گلوله و حفظ حریم و حرمت ها نیست. فقط گُل است و هزاردستان بُلبل.

 

این غرب زدگی _به قول مرحوم جلال آل احمد_ از عقرب زدگی هم بدتر است. عین «سَن زدگی» ست که گندم را از درون پوک! می کند. من از این افراد خوباخته و غافل و خودشیفته، و به قول مرحوم علی شریعتی «اِلینه شده» یک پرسش ملموس و تجربه شده می پرسم و آن این است:

 

اگر ما نسل دهۀ شصتی ها، تفنگ به دست نمی گرفتیم و به جبهه ها سرازیر نمی شدیم و گلوله در نمی کردیم، مانند برخی ها فقط قُمپوز می دادیم و اَطوار درمی آوردیم! آیا صدام حسین به کمک روس و اروپا و آمریکا، تا فتح تهران و نابودی ایران و درهم کوبیدنِ انقلاب ضدِّ ستمشاهی ما و بدتر از همه، هتک حرمت نوامیس ایران زمین، پیش نمی آمد!؟

 

آیا در آن صورت، نسل امروز، نسل دیروز را نفرین نمی کرد که چرا شجاعانه به دفاع برنخیزیدید تا شرّ خصم و عدو را از سر ایران _این مرز پُرگهر_ دور نگه دارید و خاک پاک آن را حفظ و حراست نمایید؟

 

 

سالروز آزادسازی خرمشهر بر همۀ ایرانیان مبارک

 

آری؛ ما «تفنگ یا قلم؟ کدام یک؟» نداریم، بلکه همیشه تفنگ را با قلم داریم و قلم را با تفنگ. هر کدام را در وقت خاص خود. مسلمان، تسلیم است. تسلیم و مطیع خدا. و چون انسان مُسلم، مؤمن و مؤقن به خداست، هرگز از اصول و چارچوب های آن دست برنمی دارد و به صورت دستچین شده و دلبخواه اسلام را برنمی گزیند؛ بلکه قلم و تفنگ هر دو را کنار هم نگه می دارد.

 

مسلمان، در همۀ ایام صلح طلب حقیقی ست؛ اما در وقت ضرورت اهلِ مقاومت و ایثارگری و جان نثاری. درود بی پایان و کران تا کران بر رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، از جمله رشیدمردان حماسه ساز فتح خرمشهر که در نهایتِ قساوت غرب و صدام، خونین شهر گردیده بود. به احترام خون و پیام جاوید شهیدان لحظه ای از جای خود بلند شویم و دست به سینه به آنان درود و احترام بگذاریم؛ زیرا ما پیمان با آنان را هرگز نمی گُسلیم. هین! همین.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تعجّب از برانگیخته‌شدن پیامبر

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۷

ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ

 

ق- سوگند به قرآن مجید. آنها تعجب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیب است!

 

سوره ق

آیات ۱ و ۲

ترجمه مکارم شیرازی

 

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

در مـجـمـع البـیـان مـى گـوید: کلمۀ (مجد) که کلمۀ (مجید) از آن اشتقاق یافته به مـعـنـاى شـَرف وسـیـع اسـت؛... و در اصـل ایـن کـلمـه از ایـن قـول گـرفـتـه شـده کـه مـى گـویـنـد: (مـجـدت الابل مجودا) یعنى شُتر آنقدر علف بهارى خورده که شکمش بزرگ شده. ...

 

جـمـله (وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ) سـوگـندى است که پاسخش حذف شده، چون جمله بعدى مى فـهـمـانـد کـه پـاسـخ چـیست، ... یعنى (به قرآن مجید سوگند که قیامت حق است) و یا (تو از انذارکنندگانى) و یا (انذار حق است).

 

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ: این آیه اعراض از مضمون جواب قسمى است که گفتیم حذف شده. پس گویا فرموده: به قـرآن مجید سوگند که ما تو را به عنوان نذیر فرستادیم، لیکن به تو ایمان نیاورده تـعـجـب کـردنـد کـه یـک نـفـر از خـود آنـان بـه عـنـوان بـیـم رسـان بـه سـوی ـشـان گـسـیل شود. و یا فرموده: به قرآن مجید سوگند که آن بعثى که از آن انذارشان کردى حـق اسـت، امـا بـه آن ایـمـان نـیـاورده بـلکه تعجب کردند و از آن به شگفت در آمده بعیدش دانستند. ...بـه طـور کلى مذهب وثنیت و بُت پرستى منکر این هستند که انسان بتواند پیامبر شود، کـه مـا در ایـن کـتـاب مـکـرر در ایـن باره سخن گفته ایم.

 

ممکن هم هست ضمیر به کفار بر گـردد، از ایـن جـهـت که عربند، آن وقت معنا چنین مى شود: بلکه تعجب کردند از اینکه بیم رسـانـى از قـوم خـودشان و به زبان خودشان به سویشان بیاید و حق را برایشان به زبانى وافى تر بیان کند. و بنا به احتمال دوم آیه شریفه در سرزنش عرب بلیغ ‌تر مى شود. ... و اشـاره در جـمـله (هذا شى ء عجیب) به مسأله بعث و بازگشت به سوى خدا است؛ مى گـویـنـد مسأله مـعـاد امـرى اسـت عجیب، همچنان که آیه بعدش همین را تفسیر مى کند. المیزان.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
اختصاصی

آنچه بر من گذشت ۶۷

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۷

قسمت ۶۷ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. حالا تیرماه ۱۳۶۷ است. من در جبهۀ مریوانم. جنگ به نقطۀ اوجش رسیده. ۲۹ تیر ۱۳۶۶ شورای امنیت سازمان ملل قطعنامۀ آتش‌بس۵۹۸ را تصویب کرده بود که امام آن را نپذیرفت. اما سرانجام یک سال بعد به دلایل و علل مختلف -که هنوز زوایای آن سرّی باقی مانده است- در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ آتش‌بس را با صدور یک بیانیۀ مفصل قبول کردند که در اَفّوای برخی «جام زهر» نام گرفت. ما متن بیانیۀ بسیارمهم امام را از بلندگوی تبلیغاتِ قلّه ای در مسیر چناره_مریوان شنیدیم که از اخبار ۱۴ رادیو ایران پخش شده بود. اشک می ریختیم و واقعاً گریه می کردیم؛ بلند، بلند. بگذرم.

 

متن زندگینامه‌ام

مربوط به همان روز

دستنویس سال ۱۳۶۹

 

من با آن که ثانیه به ثانیه به فکر تولد اولین فرزندم عارف بودم، به همراه همسنگرانم از جمله آقای بهرام اکبری لالیمی (داماد مرحوم آقا دارابکلایی) آقای جعفر ضابطی قرتیکلایی، از این قلّه به آن قلّه و از این عملیات ایذایی، به آن خط نگه داری و مأموریت های آنی به آنی می رفتیم که سخت ترین دورۀ زندگی ام بود؛ سخت ترین، خطیرترین و مشکل ترین. چیزی شبیه محاصرۀ شِعب ابی طالب که با گفتنش هم مو بر تنم سیخ می شود.

 

من در یک محور عملیاتی با بهرام اکبری با جنازه‌ایی در نوک قلّۀ محور انجیران مریوان برخوردیم که بی حد وحشت آفرین بود. رفتم روی جنازه. گشتم که ببینم کیست. اسنادی همراهش بود. برداشتم و دیدم یک تبعۀ عربستان سعودی است که برای کمک به صدام به جنگ با ایران آمده و این گونه کشته و از سوی عراقی ها رها شده بود. بعد اسنادش را به حفاظت اطلاعات تحویل دادم. در دامنه نیز عکسش را سال های پیش منتشر کرده بودم.

 

خاطرات خشن آن روز تا مدت ها مرا به خود مشغول می نمود، که دم به دم از سوی جنگنده های بمب افکن عراق -ساخت روس و اروپا و آمریکا- بمباران می شدیم و لای سنگ و صخره ها پناه می گرفتیم و بی آب و علف و الوف شب را روز و روز را شب می کردیم. خاطرات زیاد است و نقلش زمان می برد و حوصلۀ خواننده را سر.

 

حالا روز ۴ مرداد ۱۳۶۷ است، که از قلّۀ جنگی برگشتیم سطح شهر مریوان. با جعفر ضابطی  کمی گشت زدیم. به دفتر مخابرات برخوردیم که نوبتی بود. نوبت زدیم یک زنگی به دارابکلا بزنم، ببنیم عارف من متولد شده یا نه.

 

پس از یک ساعت، نوبت من شد. زنگ زدم به دفتر مخابرات دارابکلا. آن سال محمد گرجی _همسایۀ ما_ متصدی دفتر تلفن محل بود. خونه ها هنوز هیچ کسی تلفن نداشت. تا زنگ زدم و پرسیدم، محمد با خنده و صدای بلند خبر داد: «آق ابراهیم پسرت به دنیا آمده». (عکس زیر دستنوشته من است در همان سال ها که زندگی ام را ماه به ماه می نوشتم)

 

اگر بگویم در آن مخمصۀ جنگ و به هم ریختن اوضاع جبهه ها و هجوم بی امان و مجدّد لشکریان صدام به همۀ محورهای جنگی -از جنوب تا غرب و شمال غرب- این خنده و صدا و خبرِ خوش محمد گرجی -که در دفتر تلفن دارابکلا هم فریادش پیچیده بود- از تاریخی ترین و لذت بخش ترین خبر راه دور زندگی ام بوده، گزاف نگفته ام.

 

به هر حال اولین فرزندم در غیاب من، در چهارم مرداد ۱۳۶۷،  در کلینیک مرحوم دکتر حسن‌زاده در خیابان امیر مازندرانی ساری به دنیا آمد که پدرم و برادرانم شیخ وحدت و شیخ باقر آن روز زحمت بردن به بیمارستان و رسیدگی به وضع و حال همسر و فرزندم را با نهایت توجه، بر عهده داشتند و همیشه هم برای این زحمت از آنان ممنونم و به خویشان خوب، مدیون. تا بعد...

(آنچه بر من گذشت)

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
کویریات

جامۀ قناعت و خوددارى

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. برای هر یک از ما، یکی از خاطره های قشنگ ماه رمضان، دعاهای کوتاه و قصار روزهای ماه مبارک رمضان است، که هر کس با طبع و لحن و ذوق و حال درونی خود آن را زمزمه می کند و روحش را می نوازد. من دعای برخی از روزهای سی روزۀ این ماه را بیشتر دوست دارم، که یکی از آنها همین دعای روز دوازدهم است و نیز دعای روز سوم که از نوجوانی قنوتم نمودم. خیلی پُرمضمون، صمیمانه و پیام بخش و حرارت دهنده است. این دعا و ترجمۀ رسای آن تقدیم دامنه خوانان شریف می شود: خدایا زینت دِه مرا در آن، با پوشش و پاکدامنى؛ و بپوشانم در آن، جامۀ قناعت و خوددارى؛ و وادارم نما در آن، بر عدل و انصاف؛ و آسوده‌ام دار در آن، از هر چیز که می‌ترسم؛ به نگاهدارى خودت اى نگه‌دار ترسناکان. والسلام.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
انقلاب

رفراندم؟؟؟

سه شنبه خرداد ۱۳۹۷
بحث ۱۳۳ مدرسۀ فکرت : چندی‌پیش رئیس دولت دوازدهم گفت: «حتی اگر در مسائل استراتژیک سال‌ها بحث کردیم و به نتیجه نرسیدیم باید برویم همه‌پرسی و از مردم بپرسیم.» پرسش ۱۳۳ این است: ۱. نظر شما درین‌باره چیست؟ ۲. رفراندم، گیریم که بر فرض برگزار شود، آیا نتیجه‌بخش است؟ همه به نتیجه‌ی برآمده از رأی رفراندومی تن می‌دهند؟ ۳. آیا اساساً رهبری به عنوان فصل‌الخطاب و عامل اقتدار و هدایتگر حکومت، مگر تبیین‌گر مسائل استراتژیک نیست؟ اگر هست پس چرا برخی‌ها مردم را به سوی رفراندوم (=همه‌پرسی) حواله می‌دهند؟ پس این بین جایگاه رهبری و نقش آن چه می‌شود؟ ۴.آیا به تحلیل شما این‌گونه سخن‌راندن، جنبه‌ی فصلی (=در راه‌بودن انتخابات مجلس آتی) دارد؟ آیا این یک شعار بزَکی با هدفِ مشغول‌کردن ذهن مردم به امور بی‌اثر و خیالی است؟

 

 

پاسخم به بحث ۱۳۳ مدرسۀ فکرت

 

به قلم دامنه: به نام خدا. پاسخ به سؤال یکم بحث ۱۳۳: از نظر من بکارگیری قید امری و دستوری «باید» در جمله‌ی آقای حسن روحانی، دست‌کم دو خطا در خود دارد: یکی این‌که روند و نحوه‌ی قانونی برگزاری همه‌پرسی را نادیده گرفته است. دوم آنکه تحکُمی (=فرمانی) سخن گفته است. علاوه بر این، با این جمله، مردم را تحریک کرده و خود برای فرار از کارآمدی و کارآفرینی به فرافکنی پرداخته است. پرسیدن از مردم از طریق وکالت «نمایندگی» ذات دموکراسی است. پرسیدن مستقیم گرچه یک راهکار است، اما نه هر وقت که کسی هوس کرد دم از آن بزند و از زیر کار و خدمت و کارآمدی شانه خالی کند. من گفتن جمله و هزاران جمله‌ی دیگر حرفی ندارم، اما وقتی آن را با حقایق و واقعیت‌ها می‌سنجم می‌بینم، بیراهه‌روی بیش نیست.

 

پاسخ به سؤال فرعی دوم: از نظر من حتی اگر رفراندوم هم بر فرض برگزار گردد، آنچه هم اینک، یا در دیروز انقلاب و فردای نظام وجود دارد و داشته و خواهد داشت، با این سرگرمی‌های بساز نمی‌شود.

 

پاسخ به سؤال فرعی سوم: نه فقط در مسائل استراتژیک نظام و انقلاب بلکه در مسائل کلان آن، کارگزاران حکومتی باید به صلاح‌اندیشی‌های رهبری همت بگمارند؛ حتی از نظر من بحران ۸۸ نیز که مطالباتی قابل عمل وجود داشت، سرانجام باید حرف رهبری خاتمه‌بخش مخاصمات می‌بود و بستر سیاست نمی‌بایست به سمت کوچه و خیابان و دست‌یابی دو سوی ماجرا به تنش و رویارویی و درهم‌کپبیدن همدیگر پیش می‌رفت. رهبری، به تعبیر عامیانه «مداد» و «مجسمه» و به تعبیر من مقامی تشریفاتی که نیست. البته اشتباه نشود، من به رهبری انتقادهایی در سیاست داخلی دارم، و هرگز مقدس و قدسی‌اش نمی‌پندارم، اما در تحلیل مسائل جامعه و حکومت و انقلاب رأی و فکرم را می‌کوشم از انصاف و حق‌ دور نیفتد. رهبری در آن جایگاه نقش هدایتی و نیز طبق قانون اساسی و شرع و مصلحت، فرمان‌های ویژه‌ی حکومتی دارد.

 

پاسخ به سؤال فرعی چهار: من شخصاً تردیدی ندارم که این حرکت خام حسن روحانی، فقط بزَک است و نیز مخلوطی از دغدغه‌ها و فکر برون‌رفت از پیچیدگی‌های سیاست خارجی. حال آن‌که دولت او در دوره‌ی ۱۱ بشدت در برجام فریب خورد؛ و دست‌کم اگر نگویم خطای استراتژیک کرد، می‌توانم بگویم شتاب غیرقابل بخشش کرد و تمام فرمول‌هایی که رهبری در خفا و علَن به آنان گوشزد، اخطار و حتی تقاضای احتیاط‌آمیز کرد، نادیده انگاشت.

 

نکته‌ی نهایی:

همه‌پرسی برای خود هم اصالت دارد و هم مقررات و هم چگونگی اجرا و عمل. در سوئیس اساس حکومت بر دموکراسی مستقیم است، لذا همیشه از مردم می‌پرسند که چه کنند، اما در دموکراسی رایج جهان، مگر هر جا کم آوردند و خود ناکارآمد بودند، صندوق رفراندوم پیش می‌کشند.

 

متن جملۀ حجت الاسلام حسن روحانی: «حتی اگر در مسائل استراتژیک سال‌ها بحث کردیم و به نتیجه نرسیدیم باید برویم همه پرسی و از مردم بپرسیم،‌ راهش این است. ما که نمی‌توانیم با هم دعوا کنیم، چهل سال است داریم بحث می‌کنیم. باید راه را انتخاب کنیم؛» روزنامه‌ی مردم‌سالاری ۲۵ مهر ۱۳۹۸. (منبع)

۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی